چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
سوپراستارهای دماغ گنده!
خیلی از ستاره ها نه تنها بی عیب و نقص نیستند که گاهی از یک فرد معمولی هم عیب و ایراد بیشتری دارند اما باز هم محبوبند. خلاصه دلیل موفقیت این افراد بینی شان نیست.
مجله تندرستی: خیلی ها فکر می کنندستاره های سینما و تلویزیون و یا به طور کلی افراد مشهور کاملا بدون عیب و نقص هستند و اصلا به همین دلیل موفق و مشهور شده اند. از گریم های سنگین و ترفندهای تبلیغاتی و عکاسی که بگذریم خیلی از ستاره ها نه تنها بی عیب و نقص نیستند که گاهی از یک فرد معمولی هم عیب و ایراد بیشتری دارند اما باز هم محبوبند. خلاصه دلیل موفقیت این افراد بینی شان نیست.
تازه از این حرف ها هم که بگذریم، محققان معتقدند بینی بزرگ باعث می شود از بعضی از بیماری ها و مشکلات سلامت دور بمانیم.
1- رابرت دنیرو
بازیگر و تهیه کننده آمریکایی است که خیلی ها او را نماد یک بازیگر حرفه ای و تمام عیار و یکی از بازیگران محبوبشان می دانند. رابرت دنیرو تا به حال دو بار برنده جایزه اسکار شده که یکی از آنها به دلیل بازی در قسمت دوم فیلم پدرخوانده بوده است.
دنیرو امسال نیز با فیلم «دفترچه راهنمای خوشبختی» به روزهای اوجش برگشته است. این بازیگر به طور معمول با کارگردان معروف – مارتین اسکورسیزی – کار می کند. بینی بزرگ دنیرو نه تنها مانعی برای محبوبیت و شهرتش نیست که به قول خیلی ها به نفع آن نیز عمل کرده است.
2- رابرت جونیور
بازیگر به شدت پولساز سال های اخیر که همه فلیم هایش خوب می فروشند. اگر از سینمای ابرقهرمانی خوشتان می آید حتما فیلم های انتقام جویان و مرد آهنی را دیده اید. اگر هم از فیلم های ماجرایی و کارآگاهی خوشتان می آید که احتمالا او را در فیلم های اخیر شرلوک هلمز دیده اید که چگونه در نقش یک هلمز فعال و متفاوت ظاهر می شود.
رابرت داونی ونیور بینی نوک پهنی دارد اما یک بار توانسته در گلدن گلاب جایزه بگیرد و یک بار هم نامزد دریافت جایزه اسکار شده است. آیانیازی دارد به بینی اش فکر کند؟
3- اوون ویلسون
از فیلم «نیمه شب در پاریس» خوشتان آمده است؟ برگ برنده این فیلم بازی اوون ویلسون است که به گرمی فیلم افزوده. این بازیگر و فیلمنامه نویس نسبت به سایر همکارانش بینی بزرگتری دارد که ساختارش فاصله زیادی با آن چیزی دارد که به عنوان بینی استاندارد مطرح است. بینی او انحناهای خاصی هم دارد و کج و کوله است.
4- امیر جعفری
هنوز اصطلاح های معروفش مانند «خوب پنیریه ... خووووب» یا «آی کاووسی، آی کاووسی» از سریال طنز شهر قشنگ در یادها مانده است. مجموعه های طنزی که امیر جعفری بعد از آن سریال موفق بازی کرد یا این اواخر که بیشتر در سریال های جدی حضور پیدا کرد باعث شد امیر جعفری به محبوبیت وشهرت زیادی برسد. بینی جعفری بزرگ و استخوانی است اما واقعا چه کسی به این قضیه اهمیت می دهد؟
5- علیرضا خمسه
همه این بازیگر را می شناسیم و نیازی به معرفی ندارد. متولدین دهه 1360 او را اولین بار در برنامه هوشیار و بیدار شناختند و طی این سال ها خاطرات زیادی از کارهای او دارند. خمسه فارغ التحصیل رشته روانشناسی است و توانسته در سال 87 برای بازی در فیلم «بیست» سیمرغ بلورین را دریافت کند. اگرچه بینی خمسه درشت و استخوانی و کاملا توی چشم است اما موقع اهدای جایزه هیچ کس هیچ حرفی از بینی اش به میان نیاورد و تنها هنرش ستوده شد.
6- امین حیایی
امین حیایی، هنرپیشه همیشه جوان و محبوب کشوران که انگار اصلا خیال پیر شدن ندارد، قبل از اینکه بینی اش را عمل کند، دارای بینی با قوس وخمیدگی نسبی به سمت جلو بود. اگرچه او بینی اش را به تیغ رجاحی سپرده است اما قبل از آن کسی به این مسئله توجهی نمی کرد وبینی اش به هیچ وجه مانع از هنرنمایی و موفقیت او نمی شد. اگرچه خیلی از بازیگران راه او را انتخاب می کنند و بینی شان را عمل می کنند اما خیلی وقت ها با همین کار تناسب معمولی صورتشان را بر هم می زنند.
7- ژرژ دی پاردیو
بازیگر مشهور فرانسوی است که خبر پذیرفتن تابعیت روسی در چند ماه گذشته برای فرار از مالیات های دولت فرانسه حسابی سر و صدا به پا کرد و او را تبدیل به تیتر یک رسانه ها کرد. یکی از فیلم های معروف دی پاردیو که در تلویزیون ایران هم پخش شد، بینوایان است که در نقش ژان وال ژان در ذهن ما باقی مانده است.
بازی او در فیلم فتح بهشت با آن موسیقی زیباش نیز به معروفیت او افزوده است. دی باردیو توانسته دو بار جایزه گلدن گلاب را دریافت کند و یک بار هم جایزه سزار را به خانه برده است.
8- تام کروز
بازیگر مشهور فیلم هایی مانند تاپ گان، گزارش اقلیت، آسمان وانیلی، جک ریچر و نسیان آنقدر معروف و محبوب هست که دیگر کسی کاری به این ندارد که نوک بینی مدل اصطلاحا رومی او اینقدر به سمت جلو خمیده شده و حالت چرخشی پیدا کرده است.
تام کروز به دلیل بینی اش در سینما موفق نشده است؛ بلکه استعداد ذاتی و تلاش و پشتکارش او را به این حد از موفقیت حرفه ای رسانده است. اگرچه او سال ها با مشکل پولیپ بینی درگیر بود وس رانجام دوس ال پیش آن را عمل کرد تا به قول خودش نفس راحتی بکشد.
ویدیو مرتبط :
گنده ترین دماغ
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
داستان «دماغ گندهها» از تی جونز
تی جونز، کمدین، فیلمنامه نویس، کارگردان، روزنامه نگار و داستان نویس ولزی است. آقای جونز سال 1942 به دنیا آمده . او حالا در لندن زندگی میکند. ادبیات انگلیسی را در دانشگاه آکسفورد خوانده و علاقه زیادی به ادبیات و تاریخ قرون وسطی دارد. جونز بازیگر و کارگردان چند مجموعه طنز تلوزیونی بوده و چندین جلد کتاب هم نوشته که "شاهزاده و سلحشور". "
حماسه اریک وایکینگ و ببر دریایی" چند تایی از کتابهای آقای نویسنده است.
آقای جونز در سالهای 1983و 1998 و 2004 در جشنواره کن و جشنواره جهانی فیلم کودکان در شیکاگو و امی نامزد شده و جایزههایی برده است. آدم هر بار که یکی از قصههای او را میخواند، به این نتیجه میرسد که آقای جونز قصه گویی است با هوش، امروزی و تا حد خوبی هم خوشحال.
*******
یک جزیره ای بود وسط یک اقیانوس که دماغ همه مردمیکه توش زندگی میکردند خیلی خیلی گنده بود. یک روز رئیس جزیره سوار قایق شد و رفت تا جایی که عاقل ترین مرد دنیا زندگی میکرد.
عاقل ترین مرد دنیا پرسید " مشکلت چیست؟"
ریس قبیله گفت: " ای عاقلترین مرد دنیا!. راستش را بخواهی، مردم جزیره من افسرده و غمگینند چون که دماغهایشان گنده است. اولاً که ما نمیتوانیم بلوز بپوشیم چون که دماغهایمان این قدر بزرگ است که کلههایمان از توی یقه بلوز رد نمیشود.
دوماً نمیتوانیم راحت چای بخوریم چون که دماغهایمان فرو میرود توی چای، ما نمیتوانیم روبوسی کنیم چون که دماغهایمان با هم تصادف میکند . از همه بدتر، اصلا نمیتوانیم همدیگر را دوست داشته باشیم، چون با دماغهای به این گندگی، خیلی بد ترکیب و زشتیم. حالا میشود کمکمان کنیدو دماغهای ما را کوچک کنید؟"
عاقلترین مرد دنیا گفت:" خب، من که نمیتوانم دماغ کسی را کوچک کنم. این کار فقط از جادوگری برمیآید که کنار دریاچه آتش زندگی میکند. تازه خود او هم نمیتواند این کار را برای همه بکند. ولی تو سه روز دیگر برگرد، شاید بتوانم کمکت کنم."
رئیس جزیزه قبول کرد و توی همان سرزمین ماند.
در همین مدت، یک روز تصمیم گرفت سراغ آن جادوگری که کنار دریاچه آتش زندگی میکرد برود و رفت. جادوگر هم وردی خواند و دماغ او یکهو کوچک شد.
روز سوم که رسید، رئیس جزیره برگشت پیش عاقلترین مرد دنیا و از او پرسید" خب، ای عاقل ترین مرد دنیا! راه حلی پیدا کردی؟"
عاقلترین مرد دنیا چند دقیقه ای هاج و واج به رئیس جزیره نگاه کرد، بعد گفت: " واقعاً خودتی؟"
رئیس گفت: " بله، پس چی که خودمم!"
عاقلترین مرد دنیا گفت: " پس دماغت چه شد؟" رئیس جزیره هم تعریف کرد که رفته پیش جادوگر دریاچه آتش.
عاقل ترین مرد دنیا سرش را که پر از موهای سفید بود تکان تکان داد و گفت: "تو برای خودت دنبال یک راه میگردی و برای مردم سرزمینت دنبال یک راه دیگر. این کار اصلا خوب نیست."
رئیس گفت:" شرمنده ام، ولی الان دیگر دیر شده. حالا میفرمائید برای مردم جزیره چه کار باید کرد؟"
عاقل ترین مرد دنیا گفت: " اول باید از کوه آتشفشان که پشت این سرزمین است، بالا بروی تا به دهانه اش برسی و به سرو صورت و همه بدنت، مشت مشت، خاکستر آتشفشان بمالی. بعد این لباسهای بلندی را که الان بهت میدهم بپوشی و برگردی پیش مردم جزیره ات و به آنها بگویی که اسمت چان تانداست."
رئیس جزیره تعجب کرد چون که چان تاندا اسم همین عاقل ترین مرد دنیا بود. برای همین گفت: "ای عاقل ترین مرد دنیا! چان تاندا اسم شماست! من چرا باید خودم را جای شما جا بزنم؟"
چان تاندا گفت " همین که گفتم. باور کن که یک روز میآیی از من تشکر میکنی."
رئیس هم لباسها را از چان تاندا گرفت. بعد چان تاندا به رئیس جزیره گفت به مردم جزیره چه چیزهایی بگوید.
رئیس جزیره با او خداحافظی کرد و رفت پای کوه آتشفشان و تا قله اش بالا رفت. آن بالا از دهانه آتشفشان دود و آتش بیرون میزد. رئیس جزیره مشت مشت از خاکسترهای دور دهانه را برداشت و به سر و صورت و موها و دست و تنش مالید و مالید تا همه جایش خاکستری شد. حالا دیگر قیافه اش درست شبیه چان تاندا شده بود. لباسهای بلند چان تاندا را پوشید و با قایق پیش مردم جزیره اش برگشت.
وقتی به جزیره رسید، مردم جزیره گفتند "پس رئیس ما کو؟"
رئیس هم که میدانست چه باید بگوید، گفت: "رئیس شما گفته تا وقتی که مردم جزیره آدمهای عاقلی نشوند، دیگر پا به این جزیره نمیگذارد."
مردم فریاد زدند "یعنی چه؟ منظورش چیست؟ درست است که ما دماغ گنده ایم ولی کله پوک که نیستیم! برو به رئیس ما بگو برگردد."
رئیس جزیره گفت"ولی چون رئیس جزیره گفته تا وقتی از چند تا کار احمقانه دست برندارید، برنمیگردد."
گفتند" مثلاً کدام کارها؟"
" رئیس جزیره گفته که اولاً روزهای بارانی نباید بیرون خانه بنشینید کارت بازی کنید."
مردم داد زدند "ولی رئیس جزیره خودش میداند که ما چقدر دوست داریم زیر باران بنشینیم کارت بازی کنیم!"
" بعد هم، رئیس جزیره گفته از این به بعد، دیگر نباید توی کاسه سوپ خوری، چای بخورید."
آنها داد زدند " ما خیلی دوست داریم چای را توی کاسه بخوریم!"
"درضمن، رئیس جزیره گفته وقتی میخواهید روبوسی کنید، باید سرهایتان را کمی کج کنید."
آنها داد زدند "ولی ما همیشه دوست داریم سرهایمان را صاف بگیریم و روبوسی کنیم."
رئیس جزیره گفت" اگر به این حرفها گوش نکنید، رئیس شما هیچ وقت برنمیگردد."
مردم جزیره نشستند باهم جلسه گذاشتند و مشورت کردند تا بالاخره تصمیم گرفتند کارهایی را که رئیس شان از آنها خواسته بکنند تا او برگردد.
طولی نکشید که متوجه شدند وقتی روزهای بارانی زیرباران نمینشینند، بلوزهایشان آب نمیخورد و کوچک نمیشود و آن وقت میتوانند بلوزها را راحت از توی کلههایشان رد کنند بدون اینکه دماغشان به یقه بلوزها گیر کند.
بعد متوجه شدند از وقتی چای را توی کاسه سوپ خوری نمیخوردند، دماغشان دیگر توی چای فرو نمیرود.
بعد هم دیدند وقتی سرهایشان را کج میکنند، میتوانند خیلی راحت روبوسی کنند.
خلاصه طولی نکشید که دیدند چقدر همدیگر را دوست دارند و چقدر از هم خوششان میآید و حسابی شاد و خوشحال شدند و فهمیدند که دماغهایشان اصلا هیچ ایرادی هم نداشته.
ولی حالا رئیس قبیله مجبور بود پیش عاقل ترین مرد دنیا برگردد و از او بخواهد که جادوگر کنار دریاچه آتش را راضی کند که دماغ خود او را به اندازه عادی برگرداند، تا جرات کند که به سرزمین خودش، پیش مردم خودش برگردد.
منبع: هفته نامه همشهری