چرا «محمدعلی» را دوست داشتیم؟


چرا دوستش داشتیم؟ این مرد سیاه پوست گردن کلفت، قهرمان بوکس حرفه ای جهان چرا در میان مردم ما این چنین محبوبیت خارق العاده ای داشت؟

روزنامه هفت صبح - مینا شرفی: چرا دوستش داشتیم؟ این مرد سیاه پوست گردن کلفت، قهرمان بوکس حرفه ای جهان چرا در میان مردم ما این چنین محبوبیت خارق العاده ای داشت؟ از سال های دهه 50 می گویم که مردم صبح سحر پا می شدند و با هیجان مسابقات او را با حریفان گردن کلفت ترش به نظاره می نشستند و نام هایی که دیگر با فرهنگ دهه 50 مردم ایران گره خورده اند. مردم حریفانش را به اسم می شناختند. از جو فریزر می گفتند و از خطر جرج فورمن و از نامردی های لئون اسپینکس. جوری از محمدعلی حرف می زدند و نگران آمار پیروزی هایش بودند که انگار نه انگار او متولد لوییز ویل آمریکا و ساکن نیویورک است و او را از خودشان می دانستند. مثل بچه شهر ری یا میدان ژاله.

چه رازی بود که مهر او به دل مردم ما نشسته بود؟ به خاطر نبوغش؟ حتما. او مسابقات بوکس را به یک نمایش انسانی بدل کرد. او فضای جنگل گونه رینگ بوکس حرفه ای را از بین برد. مبارزات او به جای نبردهای گلادیاتوری به مبارزات تیزهوشانه یک انسان بالغ بدل شده بود. بوکس حرفه ای تنها در دوران او بود که نفس کشید و قبل و بعدش به همان نمایش های حیوانی بدل شد که امثال جرج فورمن و مایک تایسون می غریدند و خیره سرانه برای هم خط و نشان می کشیدند.

چرا دوستش داشتیم؟

اما محمدعلی شیوه دیگری داشت. مثل پروانه حرکت کن و مثل زنبور نیش بزن. او با همین شیوه سه بار قهرمان جهان شد و رکورد 56 پیروزی و سه شکست را بر جای گذاشت. او در میانه دهه 60 در فضای رادیکال جنبش های ضد نژادپرستی گفتمان مسالمت جویانه مارتین لوتر کینگ را به نفع مواضع تهاجمی مالکوم ایکس کنار گذاشت و با آشنایی اش با عالیجاه محمد مسلمان شد و با افتخار نامش را به محمدعلی تغییر داد.

او تا انتهای عمرش وفاداری خود به مسلمانان را حفظ کرد. با اشتیاق در صفوف نماز می ایستاد. به زیارت اماکن مقدس مسلمانان در عربستان و عراق و ایران می رفت و در دفاع از حقوق آنها درنگ نمی کرد. او بحق عنوان بزرگ ترین ورزشکار قرن بیستم را از چنگ پله و مارادونا و جسی اوونس به درآورد و خود بر این اریکه تکیه زد. چرا که او چیزی فراتر از یک قهرمان بود.

او تختی نبود. چرا که مفهوم جوانمردی و فتوت از دسترس ایدئولوژی او کاملا به دور بود اما مردی بود که ما ایرانی ها از ته قلب دوستش داشتیم. افتخار می کردیم که بزرگ ترین قهرمان تمام دوران اسمی مثل هم محلی های صمیمی خودمان دارد: محمد علی.

آسمان، قهرمانش را پس گرفت

هر روز طوری زندگی کن که انگار روز آخرت عمرت است زیرا سرانجام وقت رفتنت فرا می رسد. این یکی از معروف ترین جمله های محمدعلی بود؛ کسی که پس از 32 سال مبارزه با پارکینسون در 74 سالگی درگذشت.

محمدعلی مرد. نوشتن این جمله به اندازه قبول کردن آن مشکل است. انسانی که به شکلی غیرمنطقی فراتر از ساختارها بود. حتی در مقاطع لرزان زندگی اش چشمانش می درخشید و شوخ طبعی اش همانند ضربه هایش که 61 حریف را از پا درآورده بود هنوز تند و تیز بود. آنهایی که دهه های 60 و 70 و روزهای درخشان محمدعلی را به چشم دیده اند هیچگاه تصور نمی کردند که داستان اسطوره شان به پایان برسد.

چرا دوستش داشتیم؟

علی که شعبده باز به دنیا آمده بود با مرگش هم همه ما را انگشت به دهان گذاشت. زمانی که خبر فوت علی در سن 74 سالگی پس از 32 سال نبردش با بیماری پارکینسون منتشر شد میلیاردها نفر در سراسر دنیا آهی از نهاد برآوردند. علی ستاره دورانی بود که در آن گروه بیتلز مدعی شده بودند از حضرت مسیح پرطرفدارتر هستند اما علی از آنها هم محبوب تر بود. به نظر می رسد عشقی که او از خودش به وجود می آورد دنیا را نجات خواهدداد. برای خیلی ها در دهه 70 او یک سوپرمن سیاهپوست بود.

چنین توصیفاتی شاید برای نسل جدید مسخره به نظر بیاید. نسلی که او را یک مرد پیر بیمار می دید که به ندرت در مجامع عمومی حاضر می شد. آنها هرگز حال امروز کسانی که بوکس کردن او را دیده و حرف هایش را شنیده اند درک نخواهند کرد. محمدعلی عاشق صلح بود و همین مساله او را به قهرمانی برای تمامی آمریکایی ها تبدیل کرد. او بود که جنگ ویتنام را محکوم کرد و به اعتراض در مورد رفتارهای نژادپرستانه علیه سیاهان برخاست.

هر ملتی برای ماندگار شدن قهرمانانش می جنگد اما در مورد علی با آن زندگی روشنفکرانه و محافظه کارانه اش قضیه بدین صورت نبود. بیماری پارکینسون محمدعلی باعث شد او خیلی زود از مجامع عمومی کنار برود. او در نظر نسل جدید یک گاندی بود. او جنجال ساز نبود و تهدیدی هم برای سیاست های آمریکا محسوب نمی شد.

زندگی یک اسطوره

1942


در 17 ژانویه 1942در لونیزویل کنتاکی، کاسیوس مارسلیوس کلی به دنیا آمد. او بعدها با گرویدن به اسلام نامش را به محمدعلی تغییر داد و در سال 1999 به عنوان ورزشکار قرن انتخاب شد. علی در مسابقات قهرمانی بوکس سنگین وزن جهان سه بار قهرمان شد. قهرمانی در المپیک و رقابت های قهرمانی آمریکا از دیگر افتخارات او محسوب می شود.

علی با قد 1.91 متری اش شیوه ای غیرمعمول و نامتعارف نسبت به دیگر بوکسورهای سنگین وزن داشت. او به جای آنکه با دست هایش از صورتش دفاع کند با حرکات سریع مانع از برخورد ضربه به صورتش می شد. در 29 اکتبر 1960 در لونیزویل کاسیوس کلی در اولین نبرد حرفه ای اش به پیروزی رسید. او در شش راند بر تونی هانساکر پیروز شد.

چرا دوستش داشتیم؟

1960- 1963

در بین سال های 1960 تا 1963 این جنگجوی جوان به رکورد پیروزی های 19 بر صفر دست یافت و در 15 مسابقه هم حریفانش را ناک اوت کرد. علی در طول فعالیت حرفه ای اش در بوکس در دهه 60 و 70 به خاطر جسوری و شجاعتش و همچنین اظهارنظرهای جنجالی اش شهرت یافته بود. او پس از اولین قهرمانی اش که با پیروزی مقابل سونی لیستون در سال 1964 برایش حاصل شده بود، گفت: «من بزرگ ترین هستم. من حتی قبل از این هم این را می دانستم.» اما حرکات سریع و حساب شده محمدعلی به حرکاتی لرزان تبدیل شد و آن صدای گیرا که موجب الهام بخشی میلیون ها آمریکایی می شد به صدایی آرام و گنگ تبدل شد. در سال 1982 پارکینسون علی را از رینگ به در کرد.

چرا دوستش داشتیم؟

1964

محمدعلی یک جنگجوی واقعی بود. او قبل از مسابقه اش با سونی لیستون او را «خرس بزرگ زشت» خطاب کرد. پس از راند ششم این مسابقه به دلیل مصدومیت لیستون، علی به عنوان قهرمانی رسید. او پس از این قهرمانی به دین اسلام گروید و به محمدعلی تغییر نام داد.
در سال 1964 علی به دلیل توانایی های اندکش در خواندن و نوشتن از سربازی معاف شد اما در سال 1966 وی مجبور بود به ارتش آمریکا بپیوندد تا در جنگ ویتنام شرکت کند اما او زیر بار رفتن به جنگ نرفت و گفت: «جنگ خلاف آموزش های قرآن کریم است. ما در جنگ های مسیحیان یا جنگ کافران شرکت نخواهیم کرد. در عین حال برای کسانی که من را کاکا سیاه خطاب کرده اند هرگز نخواهم جنگید.»

استیل علی در بوکس همانند استیلش در زندگی با دیگران متفاوت بود. پاهای او همانند ضربه هایش بسیار سریع بود.

چرا دوستش داشتیم؟

1966

ترکیب حرکات او آنقدر پیچیده بود که حریفان در برابرش کاملا گیج می شدند. هر آنچه وی در رینگ بوکس انجام می داد بسیار ساده به نظر می رسید. علی استیل خودش را اینگونه توصیف می کند: «رقص مثل یک پروانه و نیش زدن مثل یک زنبور» حس شاعرانه علی زبانزد عام و خاص بود.

او یک بار خودش را فضانورد دنیای بوکس و حریفانش را خلبانان جت های معمولی توصیف کرد. در سپتامبر 1966 علی برای دفاع از عنوان قهرمانی اش مقابل کارل میلدنبرگر قهرمان اروپا قرار گرفت و او را شکست داد.

چرا دوستش داشتیم؟

1967

او بعدها گفت این مسابقه پس از نبرد با لیستون سخت ترین مسابقه ای بوده که داشته است و اظهار داشت دیگر قابل میلدنبرگر قرار نخواهدگرفت. در سال 1967 عنوان قهرمان علی و مدرک بوکس اش به خاطر امتناع از حضور در جنگ ویتنام از وی گرفته شد. کمیته بوکس در عین حال اجازه حضور در بازی های حرفه ای را از علی گرفت.

چرا دوستش داشتیم؟

1970

او همچنین به پنج سال زندان محکوم شد که دادگاه عالی آمریکا مانع از اجرای این حکم شد. محمدعلی سه سال از بهترین سال های ورزشی اش را از دست داد و در سال 1970 به او اجازه داده شد دوباره مسابقه های حرفه ای اش را از سر بگیرد. علی در طول دوران ورزشی اش سه مسابقه افسانه ای داشت.

چرا دوستش داشتیم؟

1971

یکی از این سه مسابقه در سال 1971 در مقابل جو فریزر بود. در این مسابقه علی اولین شکست حرفه ای خود را متحمل شد. از این نبرد به عنوان نبرد قرن یاد می کنند. فریزر در آن مسابقه با اختلاف یک امتیاز پیروز شد. نبرد دوم «رامبل در جنگل» نام دارد که در کینشازای زنیر در اکتبر 1974 برگزار شد.

چرا دوستش داشتیم؟

1979

علی در برابر جرج فورسنی پیروز شد که در 40 نبرد قبلی اش 37 بار با ناک اوت پیروز شده بود و سال بعد هم در «هیجان درمانیل» فریزر را در یکی از خشن ترین دیدارهای تاریخ بوکس جهان مغلوب کرد. علی بوکس را ادامه داد و برابر بسیاری از حریفانش با مشکل برخورد کرد و به پیروزی هایی جنجالی هم دست یافت. علی در سال 1979 بازنشستگی اش را اعلام کرد اما برای دو مسابقه دیگر به رینگ بازگشت ولی در هر دو مسابقه شکست خورد.

چرا دوستش داشتیم؟

1981

محمدعلی سرانجام در سال 1981 برای همیشه از دنیای بوکس خداحافظی کرد. 56 پیروزی که 37 مورد آن با ناک اوت بوده به همراه پنج شکست حاصل کار این اسطوره بوده است. محمدعلی در دوران خودش تقریبا همه بوکسورهای مشهور سنگین وزن جهان را شکست داد و از آن دوران به عنوان دوران طلایی بوکس سنگین وزن جهان یاد می کنند.

چرا دوستش داشتیم؟

2005

زمانی که از علی پرسیدند آیا از اینکه بوکسور شده متاسف است، وی جواب داد: «اگر بوکسور نمی شدم یک نقاش می شدم.» علی طی این سال ها به جوایز افتخاری فراوانی دست یافته است که از جمله مهمترین این جوایز می توان به مدال آزادی که در جشنی در کاخ سفید توسط جرج بوش به علی اهدا شد اشاره کرد. مدال طلای صلح اتوهاهن که از سوی سازمان ملل به او تقدیم شد از دیگر جوایز افتخاری علی است.

علی در مورد نژاد: من یک آمریکایی هستم. کسی هستم که شما مرا به حساب نیاوردید و فقط به من عادت کردید. من سیاه مطمئن و جسور هستم. مذهب خودم را دارم. اهداف خودم را دارم به من عادت کنید. کاسیوس کلی نام بردگی من است. خودم آن را انتخاب نکردم. این اسم را نمی خواستم. من محمدعلی هستم. یک نام آزاد. این اسم بدین معنا است که خدا دوستم دارد. من از مردم می خواهم هر زمان با من صحبت می کنند یا صدایم می کنند من را محمدعلی خطاب کنند.  علی در مورد ویتنام: چرا آنها از من می خواهند که لباس فرم بر تن کنم و هزاران کیلومتر دورتر از کشورم بر سر مردم بی گناه یک کشور بمب بریزم در حالی که در کشور خودم با مردم سیاه لونیزویل همانند سگ رفتار می کنند.

علی در مورد حریفانش: «فریزر بسیار زشت است. او آنقدر زشت است که باید صورتش را به حیات وحشت آمریکا ببخشد.» «اگر شما در خواب دیدید که من را شکست داده اید بهتر است که صبح که از خواب بلند شدید از من عذرخواهی کنید.»

علی در مورد بوکس و خودش: «من آنقدر سریع هستم که شب گذشته زمانی که چراغ اتاقم را خاموش کردم قبل از اینکه اتاق تاریک شود در تخت خوابم بودم.» «من می دانم می توانم برای 10 سال قهرمان باشم سپس این وظیفه را بر عهده برادرم می گذارم. مثل خانواده کندی در واشنگتن». «من برترین نیستم، بلکه فوق صبح بخیر هستم. نه تنها حریف را ضربه فنی می کنم، بلکه راندش- که در آن حریف را ضربه فنی کنم- را هم انتخاب می کنم.»

«متواضع بودن خیلی سخت است وقتی به اندازه من بزرگ باشید.»

«هدف من این است که آمریکا برترین باشد بنابراین باید روسیه را شکست می دادم و به همین خاطر پل را بردم و آمریکا مدال طلای المپیک را کسب کرد. یونانی ها می گویند تو از کاسیوس افسانه ای هم بهتر هستی.»

«این وظیفه من است. علف ها سبز می شوند. پرنده ها پرواز می کنند، موج ها روی شن ها می کوبیدند و من هم حریفان را له می کنم.»

«هر روز طوری زندگی کن که انگار روز آخر عمرت است زیرا سرانجام وقت رفتنت فرا می رسد.»

«من با یک تمساح کشتی گرفتم. با یک وال جنگیدم. به برق دستبند زدم. رعد را به زندان انداختم. همین هفته پیش یک صخره را کشتم. یک سنگ را مجروح کردم و یک آجر را راهی بیمارستان کردم. من آنقدر پست فطرتم که داروها را هم بیمار می کنم.»

«بوکس برای سفیدهایی که نبرد دو بوکسور سیاه را تماشا می کنند بسیار لذت بخش است. من از تک تک لحظات تمریناتم متنفر هستم اما به خودم می گفتم نباید رها کنی. اکنون رنج می شکید اما برای بقیه عمرت قهرمان خواهی بود.»

چرا دوستش داشتیم؟

حرف های دوستان و دشمنان در مورد علی


جو فریزر (قهرمان سابق سنگین وزن جهان):
من و علی بالا و پایین های فراوانی را پشت سرگذاشته ایم. ما خاطرات بسیاری از هم داریم که بسیاری از آنها بد هستند اما من او را بخشیده ام. او با بسیاری از حرف هایش موجب رنجش خاطر من شد. من سال ها در آرزوی این بودم که او را آزار دهم. فراموش نکنید من و علی به یکدیگر نیاز داشتیم تا بزرگ ترین نبردهای تاریخ بوکس را رقم بزنیم.

آنجلو داندی (مربی علی):
اگر قرار باشد یکی از بزرگ ترین خاطراتم را از زمانی که با علی بوده ام ذکر کرنم باید بگویم آن خاطره بزرگ هیجان در مانیل (تریلا این مانیل) خواهدبود. علی و فریزر در فضایی می جنگیدند که گرمای آن غیرقابل تصور بود. آن نبرد نفسگیرترین نبردی بود که می توانستید ببینید. من واقعا نمی دانم محمد آن همه انرژی را از کجا می آورد. من مربی او بودم اما نمی توانم به شما بگویم او چگونه فریزر را شکست داد. من سال ها با او بودم اما او این قدرت را داشت که باز هم را شگفت زده کند.»

لنوکس لوئیس (قهرمان سابق بوکس): ورزشکاران اندکی هستند که نسبت به اعتقادات خود پایبند بمانند زیرا نگران از دست دادن حامیان مالی و محبوبیت خود هستند. اما علی متفاوت بود. او برای عقایدش مهمتر بود و تغییری در کتاب تاریخ به وجود آورد. با کارهایی که او انجام داد ورزشکاران سیاه در ادامه راحت تر به کارشان ادامه دادند. علی یک جنگجوی بی نظیر بود. او با هوش خود در بوکس موفق شد و الگوی اصلی من در این رشته او بود.


ویدیو مرتبط :
حاج محمدعلی رحمانی و کربلایی محمدعلی بخشی89

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

پایوا: دوست داشتیم در تهران با تیم ملی ایران بازی می‌كردیم



 

 

پایوا: دوست داشتیم در تهران با تیم ملی ایران بازی می‌كردیم

 

مدیر رسانه‌ای تیم ملی فوتبال برزیل گفت: می‌دانیم مردم ایران علاقه زیادی به فوتبال دارند و ما نیز دوست داشتیم در تهران با تیم ملی ایران بازی می‌کردیم.

رودریگو پایوا در خصوص ترکیب تیم ملی برزیل در بازی برابر ایران عنوان کرد: کادر فنی بهترین نفرات و آماده‌ترین افراد را برای این مسابقه انتخاب کرده است. با تمام وجود برابر ایران قرار خواهیم گرفت تا یک دیدار دوستانه خوب را برگزار کنیم.

وی ادامه داد: مانو منسز، سرمربی برزیل، تلاش کرده ستاره‌های این کشور را به تیم دعوت کند بجز برخی بازیکنان که باشگاه‌های آنها با حضورشان در تیم ملی مخالفت کردند، مانند کاکا که به علت مصدومیت جزیی با مخالفت باشگاه رئال‌مادرید مواجه شد.

مدیر رسانه‌ای تیم فوتبال برزیل خاطرنشان کرد: با توجه به اینکه برزیل در جام جهانی 2010 حذف شد، سرمربی تیم در نظر دارد بازیکنان جوان را نیز به تیم دعوت کند تا برای آینده آنها را مورد ارزیابی قرار دهد.

پایوا در ادامه تاکید کرد: پس از اینکه آژانسی دیدار تیم‌های برزیل و ایران را در نظر گرفت، منسز از شنیدن این موضوع بسیار خوشحال شد و استقبال کرد و بازی برابر ایران را جذاب دانست.

مدیر رسانه‌ای تیم ملی فوتبال برزیل یادآور شد: این بازی از سوی آژانسی برنامه‌ریزی شد و این موضوع در دنیای حرفه‌ای فوتبال، طبیعی است. پس از دریافت این پیشنهاد کادر فنی و فدراسیون برزیل بررسی‌های خود را انجام دادند و با این پیشنهاد موافقت کردند.

وی افزود: به عنوان مدیر رسانه‌ای تیم برزیل اطلاعات خوبی از ایران داشتم و کادر فنی نیز پس از مشخص شدن این دیدار، فوتبال ایران را در چند سال اخیر مورد بررسی قرار داد و اطلاعاتی را در مورد اولین حضور ایران در رقابت‌های جام جهانی آرژانتین کسب کرد.

پایوا تصریح کرد: شناختی از برخی بازیکنان ایران پیدا کردیم و کادر فنی برزیل معتقد است قبل از رویارویی با آرژانتین در دسامبر (آذر ماه) یکی از بازی‌های خوب و دوستانه، همین دیدار خواهد بود، زیرا می‌دانیم ایران بازیکنان با استعدادی دارد و از توانایی بالایی در فوتبال آسیا برخوردار است. هرچند ایران به جام جهانی صعود نکرد، اما نسبت به گذشته پیشرفت خوبی داشته است.

وی در پاسخ به این سوال که آیا امکان دارد این دیدار در تهران برگزار شود؛ اظهار داشت: بله. زمانی که دیدار دوستانه‌ای برگزار می‌شود، فرقی نمی‌کند در تهران باشد یا ابوظبی، اما ما هیچ دعوتنامه‌ای از سوی ایران برای برگزاری دیدار در تهران دریافت نکردیم. می‌توانیم پس از برگزاری این دیدار، همکاری‌های خود را افزایش دهیم و برزیل با تمام ستاره‌های خود در ایران حضور یابد و بازی جذابی با حضور تماشاگران پرشور برگزار شود.

پایوا در پایان عنوان کرد: می‌دانیم مردم ایران علاقه زیادی به فوتبال دارند و استقبال از این ورزش بسیار زیاد است. ما نیز دوست داشتیم در جوی بازی کنیم که پرشورتر باشد. به همین دلیل اگر دعوتنامه‌ای داشته باشیم، در مورد آن بررسی خواهیم کرد.

دیدار دوستانه تیم‌های ایران و برزیل 15 مهرماه در ابوظبی برگزار خواهد شد.