چهره ها
2 دقیقه پیش![]() | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش![]() | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
امام خمینی (ره) از زبان دکتر معالجش
بزرگترین درسی که از ایشان یاد گرفتم این بود که در حرف زدنم، فکر کردنم، در هر گونه اقدامی که انجام میدهم مثلاً اگر نسخه مینویسم یا کارهای تشخیصی انجام میدهم، آنژیوگرافی و آنژیوپلاسی میکنم حتماً خدا را در نظر میگیرم.

به عنوان نخستین سؤال بفرمایید چرا شما را به عنوان یک پزشک متخصص مذهبی و متدین میشناسند؟
من در یک خانواده کاملاً مذهبی بزرگ شدم. در دورانی که در دانشگاه تهران دانشجوی پزشکی بودم به علت اینکه ضوابط اسلامی را دقیقاً اجرا میکردیم و از طرفی چون در آن زمان تعداد کمی پزشک متخصص قلب داشتیم محبوبیت اجتماعی پیدا کردم و بعد هم که فارغالتحصیل شدم، دوران سربازی را در خاکهای سیستان و بلوچستان طی کردم.
آنجا نیز فعالیتهای درمانی و تشخیصی انجام میدادم و هم اینکه لابه لای کارهای طبی، فعالیتهای اجتماعی نیز انجام میدادم. بعد هم که برای ادامه تحصیلاتم به امریکا رفتم، مدت طولانی آنجا بودم و 5 تا تخصص، فوق تخصص و فوق فوق تخصص در رشتههای مختلفی گرفتم. منتهی زمانی که در امریکا بودم چون ضوابط اسلامی را دقیق اجرا میکردم این اطلاعات به فامیل، پدر و مادر و در بین اهالی کوچه و بازار منتشر میشد بنابراین وقتی وارد ایران شدم به عنوان فرد علمی و کسی که 5 تا تخصص دارد، شناخته شدم.
این پنج تخصص دقیقاً به کدام رشتههای پزشکی مربوط میشود؟
من علاوه بر اینکه طبیب عمومی هستم، در زمینه تخصص داخلی، اطفال، تخصص سن بلوغ (14 تا 20 سالگی)، تخصص قلب و عروق و اینترونشنال کاردیولوژی نیز سر رشته دارم بنابراین من در درجه اول طبیب عمومی و بعد متخصص قلب و داخلی و اطفال هستم. البته فوق تخصص کارهای تشخیصی و درمانی برای استنتگذاری در عروق کرونری، کلیه و پا را نیز انجام میدهم. من با این تخصصها به ایران آمدم. علاوه بر این در عین حال پزشک شناخته شدهای از نظر مذهبی بودم به همین دلیل مورد توجه خانواده حضرت امام قرار گرفتم و به طور خودکار در خدمت حضرت امام خمینی(ره) بودم.
بسیاری از شخصیتهای مذهبی و سیاسی آن زمان مثل شهید رجایی برای درمان و معالجه نزد شما میآمدند و از این جهت پزشک شناخته شدهای بودید. میتوانیم بگوییم همین مسأله هم باعث شد دکتر عارفی، به عنوان پزشک معالج حضرت امام معرفی شود؟
نه الزاماً به این خاطر که شخصیتهای مذهبی را درمان میکردم، پزشک معالج امام معرفی نشدم، بلکه زمانی که من وارد ایران شدم اولاً تعداد متخصصین قلب در ایران معدود بود، همچنین شاید بتوان گفت که کسی نبود این تعداد تخصصهای متعدد را داشته باشد. بنابراین تخصص من موجب شد که پزشک معالج امام(ره) باشم. اگرچه این هم درست که چون فرد مذهبی بودم مورد توجه شخصیتها قرار میگرفتم و آنها به مطب من مراجعه میکردند. مثلاً وقتی آیتالله طالقانی قبل از انقلاب از زندان آزاد شد به بیمارستان سوم شعبان در کوچه آب منگل خیابان ری آمدند و من طبیب شان بودم یا مرحوم شهید رجایی وقتی از زندان آزاد شد یادم میآید به خاطر دردهایی که کشیدند برای اینکه صدمه نخورده باشند برای چکاپ به مطب من مراجعه کردند منظورم این است با تخصص و علمی که داشتم و از طرفی جنبه مذهبیام باعث شد مسئولان مملکت برای معالجه به بنده مراجعه کنند.
اجازه بدهید برویم سر اصل موضوع؛ آشنایی شما با حضرت امام چگونه شروع شد؟ با توجه به اینکه امام(ره) دچار بیماری قلبی بودند، چه اقداماتی برای بیماری امام انجام دادید؟
خاطرات من در مدت 12-10 سالی که خدمت ایشان بودم و البته مدت طولانی هم بود، زیاد است و مطالب زیادی در این مدت مطرح بود. مرحوم حاج احمد آقا توصیه کرد خاطراتم را بنویسم. هم اینکه این خاطرات ماندگار خواهد بود و هم اینکه نشان میدهد چه کارهایی انجام شد، به همین دلیل من نیز تلاش کردم تمام اتفاقاتی که در طول این 12 سال افتاده است را به رشته تحریر دربیاورم. خلاصه این مطالب بهصورت کتابی به نام «طبیب دل ها» توسط انتشارات عروج چاپ شده است. این کتاب 800 صفحه است و تمام مطالب و ریزه کاریهای تشخیصی و درمانی و اقدامات درمانی از طرف من و دیگر همکاران پزشک در تیم پزشکی به رشته تحریر درآمده است. بنابراین مطالب کامل و اینکه چه اتفاقی آن سالها رخ داد را میتوان از این کتاب استنتاج کرد.

بارها ذکر کردهام قبل از اینکه حضرت امام به ایران تشریف بیاورند گروههای انقلابی در ایران کمیتههای متعددی تشکیل دادند؛ مثلاً کمیته تدارکات تشکیل شد برای اینکه مشخص شود وقتی امام تشریف میآورند چه ماشینی سوار شوند؟ راننده ایشان چه کسی باشد؟ منزل شان کجا باشد؟ کجا ساکن باشند؟ خب، حضرت امام 17 سال در ایران نبودند و در تهران هم جایی نداشتند یا اینکه مثلاً بازاریها کمیتهای تشکیل دادند تا مسائل مالی را متعهد شوند. یک کمیتهای هم به عنوان «کمیته پزشکی استقبال» تشکیل شد تا چنانچه از نظر پزشکی برای امام(ره) مشکلی به وجود آمد تصمیم بگیرند ایشان را کدام بیمارستان ببرند؟ چه کسی به بالین ایشان بیاید؟
چه کسی طبیب ایشان باشد؟ بنابراین قبل از اینکه به ایران تشریف بیاورند کمیته استقبال تشکیل شد و تیم تدارکات همگی مشخص بودند. مثلاً مشخص بود راننده امام «محسن رفیق دوست» باشد یا اینکه همه باید آمادگی پیدا میکردند وقتی ایشان به بهشت زهرا میروند، کجا سخنرانی کنند. همه این برنامهها به دقت بسیار خوبی انجام شد. آن زمان تمام گروهها با شناخت و آشنایی که از همدیگر داشتند افراد را انتخاب میکردند من نیز به عنوان پزشک در تیم پزشکی بودم ولی چون تخصصهای متعددی داشتم بخصوص متخصص قلب و عروق بودم و از طرفی ویژگیهای مذهبیام را همه میدانستند در خدمت ایشان قرار گرفتم ولی به هر جهت بعد از آنکه رابطه پزشک و مریض برقرار شد بنده مورد اطمینان امام قرار گرفتم و طبیب امام شدم به طوری که وقتی بعد از انقلاب امام در قم بیماری قلبی پیدا کردند در خدمت ایشان بودم.
بیماری حضرت امام بعد از انقلاب سال 57 شروع شد؟ ممکن است ابتلای ایشان به بیماری قلبی و عروقی بهخاطر شرایط آن زمان و اوضاع اضطرابآوری که در مملکت حاکم بود رخ داده باشد؟
ببینید احتمال اینکه یک فرد 80 ساله بیماری قلبی یا بیماریهای مختلفی پیدا کند، طبیعی است.
یعنی بهخاطر شرایط حاکم بر فضای اجتماعی و سیاسی آن زمان نبود؟
نه. چون معلوم نیست استرس و اضطراب روی عروق قلب تأثیر داشته باشد. عوامل زیادی وجود دارد که سرلوحه فاکتورهای خطر هستند. به هر جهت ایشان درد قفسه سینه داشتند و بعد از انقلاب خدمت ایشان بودم. و بعد از آنکه به قم تشریف بردند و من به خدمت شان در قم رفتم و امام را به تهران منتقل کردند و در بیمارستان شهید رجایی 48 روز بستری بودند و بعد هم به ساختمانی در خیابان دربند رفتند و بعد از مدت کوتاهی به جماران رفتند و تا آخر عمرشان در جماران بودند. ایشان اطمینان کامل به من داشتند و بهصورت خودکار به عنوان طبیب مخصوص ایشان در خدمتشان بودم به هر جهت به نحوی شد که در روز یکی از اعیاد بزرگ، حضرت امام، قرآنی را به من هدیه کردند و در صفحه اول قرآن مرقوم فرمودند: «به جناب دکتر عارفی تقدیم شد، ایشان به عنوان فرزندی عزیز از پدر پیرش پذیرایی کرد.» در واقع کار به جایی رسید که امام من را به عنوان فرزندی عزیز در خدمت خودشان قبول کردند.
برای درمان بیماری قلبی امام چه اقداماتی انجام شد؟ اگر امام امروز زنده بود با توجه به دانش روز و پیشرفت تکنولوژی اقدامات درمانی نوین میشد انجام داد؟
ما همان موقع یعنی 37 سال پیش تمام امکانات قلبی را در اختیار داشتیم. حتی بعد از انقلاب و قبل از اینکه ایشان را به تهران منتقل کنند امام در قفسه سینه دردی پیدا کردند، من به دلیل روابط سیاسی مملکت با خانواده حضرت امام صحبت کردم که این موضوع را پخش نکنند و کسی از این مسأله خبردار نشود بخصوص اینکه همان روز در کردستان مشکل داشتیم. بنابراین من در خانه مرحوم اشراقی (داماد امام) در قم دستگاه «سیسییو» تشکیل دادم، سیمکشی کردم و دستگاه مانیتور آوردم و هم به عنوان پرستار و پزشک قلب پای مانیتور نشستم و اقدامات لازم را انجام دادم.
بیشترین ریسک فاکتوری که باعث شد امام به بیماری قلبی مبتلا شود چه بود؟
سن. جمله معروفی هست که یکی از بزرگان و متخصصان قلب میگوید قبل از سن 80 سالگی اگر انسان به بیماری قلبی و عروقی مبتلا باشد، تقصیر خودش است. بعد از 80 سالگی طبیعت انسان است. وقتی سن از 80 سال عبور میکند عفونت، سرطان، سکته قلبی، تومور مغزی و بیماریهای دیگر به انسان حمله میکند.

از آنژیوگرافی قلب هم برای بیماری ایجاد شده حضرت امام(ره) استفاده کردید؟
نه. اینگونه نیست هر مریضی اگر درد قفسه سینه پیدا کند باید ببریم آنژیوگرافی کنیم. آنژیوگرافی داشتیم ولی ضرورت نداشت ما با درمان طبی، درمان کردیم. دوبار ناراحتی قلب حضرت امام شدیدتر شد که توصیه کردیم کارهای تهاجمیتر انجام دهیم ولی امام گفتند که دارو میخورند و البته داروهایشان را خیلی دقیق مصرف میکردند یعنی تا آخر عمر پربرکت شان ناراحتی قلبی امام با دارو و رژیم و دستورات پزشکی کنترل میشد. مشکل ایشان یا علت رحلت شان بیماری قلبی نبود، ایشان سرطان گرفتند که علائم آن با خونریزی معده شروع شد. امام علامتی دادند که دلیل بر خونریزی گوارشی بود. من نیز اقدامات لازم را انجام دادم و متخصص گوارش را صدا کردم و «گاستروسکوپی» انجام شد و در نهایت مشخص شد که امام زخم بزرگ و بدخیمی دارد که ابتدا به عنوان سرطان معده تشخیص داده شد ولی بعداً معلوم شد امام مبتلا به سرطان خونی به اصطلاح برق آسایی است که زود مریض را از بین میبرد.
با توجه به سرایت سرطان به بافتهای بدن آیا راهی برای پیشگیری و افزایش مدت زمان عمر حضرت امام(ره) وجود داشت؟
این نوع سرطانی که امام مبتلا شد سرطان لنفوم است که چند نوع است. برخی قابل کنترل است و بیمار سالها بدون درمان زندگی میکند منتها نوع سرطان امام فرم «برق آسا» بود یعنی مریض به هر نوع اقدام درمانی و دارویی جواب نمیدهد و ظرف دو هفته بیمار را از بین میبرد. بیماریای که امام مبتلا شده بود بیماری لنفوم از نوع فرم بدخیم و برقآسا بود. نخستین علامتی که این بیماری داشت با علامت خونریزی معده شروع شد و بعداً معلوم شد که گلبولهای سفید هم دچار مشکل شدهاند.
خود حضرت امام میدانستند به سرطان مبتلا شدهاند واکنششان چه بود؟
ما به مریض نمیگوییم که به سرطان دچار شده است اما با امام صحبت شد که شما بیماری دارید که باید اقدامات درمانی برای تان شروع شود چون علائمی که مطرح میکردند، معنی دار بود مثلاً خونریزی ساده نبود. ایشان هم قبول کرد و ما اقدامات طبی و علمی را انجام دادیم.
واکنش خانواده امام به بیماری حضرت چه بود؟
آنها اول مقداری در پذیرشش مشکل داشتند ولی وقتی سرطان حمله میکند هر کسی را که باشد تسلیم میکند.
آن زمان از طرف خانواده امام یا شما پیشنهادی هم برای انتقال امام به بیمارستانهای اروپایی داده شد؟
ببینید این موضوع بارها سؤال شده است ولی ما از نظر امکانات پزشکی آن موقع بسیار سطح مان بالا بود. ما 14 پزشک قلب و داخلی بودیم که 24 ساعته در خدمت امام بودیم. دوم اینکه تمام استادان دانشگاه در ارتباط با کارهای جراحی وسرطانی با خانواده امام مشورت میکردند و جلسه میگذاشتند. مشورت با استاد خارجی چیزی به اقدامات تشخیصی و درمانی اضافه نمیکرد. چون وقتی بیماری مراجعه میکند دو قسمت تشخیص و درمان را داریم. . برای ایشان تشخیص انجام داده بودیم در مورد درمان سرطان لنفوم هر نوع درمان دارویی که در کتابها بود انجام دادیم.
حضرت امام(ره) شیمی درمانی هم شدند؟
برای ایشان شیمی درمانی با بعضی داروها هم شروع شد. منتها چون همانطور که ذکر کردم بیماری نوع بسیار بدخیم بود، پاسخ نداد.
شما از چه زمانی متوجه شدید که عملاً نمیتوانید برای بیماری امام کاری انجام دهید؟
ما آن کاری که میتوانستیم انجام دادیم. حضرت امام سه سال و سه ماه قبل از رحلتشان که نارحتی قلبی پیدا کرده بودند، یک روز بعد از ظهر بعد از اینکه برای ریختن چایی به آشپزخانه رفته بودند ایست قلبی کرده بودند که بعد تشخیص دادیم یکی از رگهای قلب امام(ره) صدمه دیده و سکته قلبی کرده بودند. ما قلب امام را احیا کردیم، از آن زمان به بعد کاری کردیم که در دنیا نه انجام شده و نه انجام خواهد شد. سه سال و سه ماه هر دانه از ضربان قلب امام را تحت نظر داشتیم، ضربان قلب ایشان را با مانیتورینگ از راه دور کنترل میکردیم از نظر قلبی و عروقی صددرصد تحت نظر بودند و درمان مناسب انجام شد و مشکلی هم نداشتند.

ما یک قانونی داریم که میگوید، وقتی بیمار به طبیب رجوع میکند طبیب نباید مسائل عاطفی، قومی، شخصیتی و فامیلی را در نظر بگیرد اگر هم کسی این کار را بکند مریض سفارشی میشود و اشتباه به وجود میآید بنابراین برای ایشان کاری انجام میدادیم که برای هر فردی که مرتب به درمانگاه یا مطب مراجعه میکند انجام میدهیم. اگر همین الان شما بگویید من سرم درد میکند من کاری را انجام میدهم که کتاب میگوید در نظر نمیگیرم شما چه کسی هستید؟ بنابراین برای ایشان کارهای روتین علمی آن زمان انجام شد.
شما در صحبتهایتان اشاره کردید که با توجه به شرایط سیاسی آن زمان امکان اینکه گزارشهای پزشکی حضرت امام را اطلاعرسانی کنید، نبود. معمولاً بیماری چهرههای سیاسی به مردم اعلام نمیشود چه عاملی باعث شد وضعیت پزشکی امام را لحظه به لحظه به مردم اعلام کنید؟
جنبههای سیاسی را سیاسی دانها تصمیم میگیرند راجع به مسائل پزشکی، پزشک تصمیم میگیرد. مسئولان بر بالین ایشان حضور داشتند، فشار حضرت امام کنترل نمیشد، فشار خون با دارو جواب نمیداد، بیماری در حال پیشرفت بود، فرمول خون تغییر کرده بود و از نظر معیارهای پزشکی در وضعیت بدی بود وقتی طبیب گفت برای این بیمار دعا کنید معلوم است که دست پزشک بسته است بنابراین برای اینکه مردم را آماده کنند وضعیت بیماری ایشان اعلام شد.
یعنی بعد از اینکه مشخص شد ایشان در مرحله نهایی بیماری است این موضوع اعلام شد؟
بله. ایشان در مرحله نهایی بیماری بودند و کاری هم از نظر پزشکی نمیشد، انجام شود.
در تیم پزشکی امام چه تخصصهای دیگری حضور داشتند منظورم این است که امام به بیماریهای زمینهای دیگری هم مبتلا بودند؟
متخصص ریه، داخلی، جراح، و متخصص بیهوشی. حضور همه اینها بستگی به موقعیت ایشان داشت. مثلاً امام دردهایی در کمر و پا پیدا کرد که آقای دکتر اعلمی پزشک ارتوپد معاینهشان کردند. در حقیقت در تیم پزشکی همه استادهای دانشگاه های ایران بودند. زمانی که امام ناراحتی پوستی پیدا کرد من همه متخصصان پوست ایران را بر سر بالینشان آوردم. ایشان یک طبیب نداشت همه طبیب ایشان بودند. امام بیماریهای زمینهای نداشتند، سالم سالم بودند.
زمانی که حضرت امام بیمار بودند، بهخاطر شرایط جسمیشان ایشان را در جریان اتفاقات سیاسی و اجتماعی قرار میدادید؟ برخی پزشکان به خانوادهها توصیه میکنند بهخاطر رعایت حال بیمار از گفتن برخی مسائل پرهیز کنند.
اتفاقاً وقتی ما به بالای سر امام میرفتیم ایشان به ما آرامش میدادند. زمانی که خون و نوار قلب شان را تهیه میکردیم با جملات زیبا ما را تسکین میداد. درباره مسائل سیاسی هم جلوتر از همه بود. روز عید فطر همه مسئولان خدمت حضرت امام بودند. یک لحظه سکوت برقرار شد یکی از مسئولان گفت که مفتی اعظم حجاز فلان صحبت را کرده است. امام ذکر کرد که ساعت 7 صبح این حرف را زده است که اتفاقاً آقای رفیق دوست گفت که آقا از این مسئولان جلوتر است ایشان 7 صبح خبرگزاری ایرنا (پارس سابق) را میخواند، دائم رادیو دستش بود تا ببیند آن سوی دنیا چه خبر است یا اینکه مجلس را میگرفت تا ببیند در مجلس چکار میکنند. ایشان آدم باهوش و پرکار و زیبنده عنوان رهبر کبیر انقلاب بود و به همین دلیل هم موفق بود.
برای اینکه کمی بخواهیم با حال و هوای آن روزها آشنا شویم بفرمایید آخرین روزهای منتهی به رحلت ایشان چگونه گذشت؟
از چند روز قبل مسئولان مملکت همه به ملاقات ایشان میآمدند. آیتالله خامنهای، آقای هاشمی رفسنجانی، موسوی تبریزی، نخستوزیر وقت، وکلای مجلس و دوستان و آشنایان شان برای احوالپرسی و دست بوسی میآمدند ولی روز آخر که تیم پزشکی همه تلاشش را انجام میداد و پاسخ خوبی از درمان نمیگرفت همه پیش امام بودند. بخصوص لحظات آخر، چون نکتهای در طب است که میگوید، مریضی که در حال رفتن است و عمرش تمام میشود هیچ وقت تنها نگذارید و کنار بیمار باشید تا احساس تنهایی نکند.

من در خدمت ایشان بودم ولی میدیدم مشکل به وجود میآید فشار امام 40-30 میلی متر جیوه یا به قول عامیانه 4-3 بیشتر نبود. دستم را روی دست ایشان گذاشتم که بدانند من کنارشان هستم چون علاقه خاصی به هم داشتیم و این علاقه دو طرفه بود چشمهایش را باز کرد، دید که من هستم، دستم را رها نکرد. دو ساعتی طول کشید که رحلت کنند من کنار تخت امام بودم و دست امام در دستم بود و تبادل عاطفی میکردیم لحظات آخر جمله آخری که ذکر کردند درباره مسأله فقهی سؤال کردند که گفتم کار من نیست و یکی از برادران دفتر امام نزدشان آمدند و این مسأله فقهی هم درباره نیت وضو قبل از وقت نماز بود.
یعنی آخرین جملهای که امام فرمودند درباره مسأله فقهی بود؟
ببینید یک کتابی است که در آن نویسنده آخرین جملهای که بزرگان سیاسی و اقتصادی، فقهی و غیره هنگام مرگ به زبان آوردهاند نوشته شده است. جملهای که ایشان ذکر میکند، تعهدش را نشان میدهد یعنی تعهدش نسبت به فتاوی که در طول عمرش داده و فکر میکرده ممکن است در آینده فتوای شان مورد سؤال قرار بگیرد. بنابراین این نشان میدهد امام تا لحظه آخر عمر خودش را به فتاوی، اقداماتش و طرز فکر و حرفهایش متعهد میدانست.
شما با امام ارتباط صمیمی و نزدیکی داشتید مهمترین درسی که از امام یاد گرفتید، چه بود؟
بزرگترین درسی که از ایشان یاد گرفتم این بود که در حرف زدنم، فکر کردنم، در هر گونه اقدامی که انجام میدهم مثلاً اگر نسخه مینویسم یا کارهای تشخیصی انجام میدهم، آنژیوگرافی و آنژیوپلاسی میکنم حتماً خدا را در نظر میگیرم و خدا را بالای سر خودم میبینم من این را از امام یاد گرفتهام امام میگوید در رفتارهای تان و افکارتان خدا را ناظر بدانید. اگر این طرز فکر و این طرز عمل در هر فردی به وجود بیاید هر اجتماعی را آباد میکند یعنی بزرگترین پیامی که داد این بود که با چنین طرز فکر و عملی دیگر کسی نمیتواند خطا کند.
در پایان اگر مطلبی را لازم میدانید یا خاطرهای که فکر میکنید لازم است بیان کنید، مطرح بفرمایید.
همه چیز گفته شده است الان 27 سال است که از آن روزها میگذرد من هر چیزی بوده تکرار کردهام و البته تمام مطالبم را در کتاب «طبیب دل ها» نوشته ام. 12 روز قبل از رحلت شان میخواستیم کارهای تشخیصی مثل آندوسکوپی و اکو و نوار قلب انجام دهیم. روز جمعه بود. حضرت امام(ره) روزهای جمعه کارهای شخصی و دینی زیادی را انجام میدادند قبلاً از امام خواهش کرده بودم باید آندوسکوپی و اکو و نوار قلب انجام شود. امام خسته بود و اعلام کردند اکو لازم ندارند. ما هم قبول کردیم که اذیت شان نکنیم وقتی میخواست از تخت پایین بیاید و به محل زندگی تشریف ببرند کفشهای شان طرف چپ تخت بود و من طرف راست تخت ایستاده بودم. خیلی از من معذرت خواست بهخاطر اینکه حرف من را قبول نکرده بود البته من هم از ایشان تشکر کردم و دستشان را بوسیدم.
ویدیو مرتبط :
توصیف امام خامنه ای از زبان فرزند امام خمینی(ره)
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
محمد هاشمی: امام خمینی (ره) احزاب دولت ساخته را طرد می کردند
مردمسالاری: محمد هاشمی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در بخش نخست مصاحبه خود در مورد لزوم قانون مداری، حرکت مسوولان و تکیه آنها بر روی قانون محوری همچنین تحلیل اندیشه امام خمینی (ره) درباره حاکمیت قانون، در راس بودن مجلس و نقل تجربیات گذشته سخن گفته بود.
او در بخش پایانی گفت وگوی خود به سوالاتی در مورد تحزب، لزوم توسعه جامعه مدنی، مشکلات کنونی احزاب و چالش هایی که در شرایط کنونی پیش رو دارند، پاسخ داد. وی با اشاره به تحقیقی که در مورد تحزب انجام شده است، تاکید می کند که تحزب نه تنها با دین اصطکاک ندارد و اندیشه ای وارداتی نیست، بلکه درآیات و روایات مختلف بر مشورت، کار گروهی و جمعی تاکید شده است.
همچنین هاشمی دیدگاه تحزب را در اندیشه بنیانگذار انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار می دهد که تشکیل حزب جمهوری اسلامی پس از دوره ای سخت و بحرانی و تشدید اختلافات در جامعه توسط بدخواهان نظام دور اندیشی ایشان را نشان می داده است که بر حفظ وحدت در عین کثرت و وجود سلیقه های مختلف در جامعه تاکید داشتند.
وی بر این اعتقاد دارد که جامعه چند صدایی را پذیرفته و تلاش برخی برای ایجاد تک صدایی در بلند مدت نمی تواند سرانجام مثبتی داشته است. این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام تاکید می کند که احزاب به عنوان دیده بانهای جامعه هستند که می توانند جلوی بسیاری از اشتباهات را با ارائه راهکار و نقد منصفانه بگیرند و برخوردهای قهری با تشکل ها نمی تواند چاره کار برخی افراد که به دنبال پنهان کردن کمبودها هستند، باشد.
با هم این گفت وگو را می خوانیم:
برخی بر این باورند که تحزب یک مفهوم و اندیشه ای کاملا وارداتی محسوب می شود که با گذشت چند دهه در ایران نهادینه نشده است; حتی طی چند سال اخیر پیشنهاد شد که بساط احزاب جمع بشود و فعالیت های پایگاه های موجود در مساجد جای آن را بگیرد، بفرمایید که در مبانی فکری اسلامی مفهوم حزب گرایی وجود دارد و چطور می توان چنین دیدگاهی را در جامعه نهادینه کرد؟
در آغاز باید شرح لغوی و مفهومی کلمه حزب را از نوع نگاه اسلام و سابقه آن در اسلام بیان کرد که آیا حزب و تحزب وارداتی است یا نه، کلمه حزب در کتاب های فرهنگ فارسی و عربی به معنای جماعتی از مردم، پیروان و هم مسلکان شخ، بهره و قسمت آمده است. راغب اصفهانی که پژوهش های گسترده ای را در این خصوص انجام داده است، در کتاب "المفر فی الفاظ القرآن الکریم"پا را از این فراتر گذاشته و می گوید: "حزب جماعتی است که در آنها شور و حماسه است". از این رو می توان گفت که اشتراک ها و تمایزها در واژه حزب نهفته است، زیرا باعث احساسات شورآفرین جماعتی در خصوص مساله ای می شود، از یکسو وجوه اشتراک و از سوی دیگر تمایز آنان با جماعتی دیگر می شود. برای باز شدن این موضوع کافی است که به احساسات گروه ها و دسته جات سیاسی و اجتماعی در آستانه انتخابات توجه کرد که اشتراک ها و بیش از آن، اختلافات سیاسی گروه ها را به هم نزدیک می کند که در ادبیات سیاسی به ائتلاف تعبیر می شود. کلمه حزب و مشتقات آن مانند حزبه، حزبین و احزاب 20 بار در قرآن کریم آمده است، نوع نگاه قرآن به حزب در چند نکته حائز اهمیت است که باید به آن پرداخت، اولا خداوند بر اساس معیارهای خاص احزاب را به دو نوع " حزب الله" در سه مورد ( آیه 56 سوره مائده و آیه 22 مجادله) و حزب شیطان در دو مورد (آیه 19 مجادله) تقسیم می کند و برای هر کدام ویژگی خاصی برمی شمارد. نپذیرفتن ولایت پیامبر(ص) غضب الهی نسبت به آنان و فراموشی خداوند، سه شاخصه پیروان حزب شیطان و پذیرفتن قیادت خداوند به برپایی خوبی ها و ارزش های الهی دو شاخصه پیروان حزب الله هستند. ثانیا اینکه کلمه حزب یکبار به شکل مثنی (آیه 12 سوره کهف) آمده است که این تثنیه نیز گویای بر حق بودن یک حزب و باطل بودن حزب دیگر است که احتمالا همان دو حزب مذکور بالاست. ثالثا در یازده مورد کلمه حزب به صورت جمع، یعنی احزاب (آیه 17 سوره هود، 36 رعد، 37 مریم، 20 از احزاب، 22 احزاب، آیات 11 و 13 ص، آیات 5 و 30 غافر و آیه زخرف) آمده است که اگر چه این آیات ناظر به کفر، انکار حق و ایستادگی مقابل اسلام به عنوان وجه اشتراک آنان هستند; اما می توان از آن به عنوان توجیه تعدد احزاب استفاده کرد.
به هرحال اگر چه الفاظ امت برای پیروان یک دین، به ویژه اسلام بسیار بالاتر از به کاری گیری لفظ حزب است; اما در نخستین تقسیم بندی اسلام تشیع و اهل سنت، با توجه به تعریفی که از حزب برای اشتراک فکری جماعات می شود می توان وجود این دو مذهب را به عنوان سابقه حرکت جامعه اسلامی به سوی حزب تلقی کرد، اما قداستی که در این دو واژه نهفته است، این تلقی را تکمیل می کند و باید این اصطلاح را در تقسیم بندی این دو مذهب به کار برد که اهل سنت به چهار شاخه مهم و تشیع به شاخه های فراوان مانند، اشاعره، معتزله، هفت امامی، زیدی ها، اثنی عشری ها و... تقسیم شده اند. اگر نخواهیم دین و آموزه های دینی را تا حد قبول آنها به عنوان حزب تنزل دهیم، در یک نگاه توجه به گروه های اجتماعی و سیاسی مانند سیاه جامگان، سرخ جامگان و بعدها سربداران و کمی نزدیکتر موتلفه اسلامی به عنوان احزاب و گروه ها اجتناب پذیر است.
یعنی شما معنی و حرکت تحزب را خارج از مفهوم اسلامی نمی دانید؟
دقیقا همین طور است، با توجه به مقدمه بالا اگر سیاست را مدیریت جامعه برای تحصیل مصالح مادی و معنوی بدانیم، در آن صورت در تعریف حزب باید گفت که حزب به گروهی از انسان ها اطلاق می شود که دارای تشکل بوده و در راستای تامین مصالح خویش تلاش می کنند. با این حساب نمی توانیم مقوله حزب را در مبانی اسلام وارداتی بدانیم. اما برداشت هایی که امروزه از این واژه در ادبیات سیاسی ملتها می شود، نشان از نوعی افتراق با نگاه اسلام است و شاید همین باعث شده است که واژه حزب در مبانی اسلام وارداتی تلقی شود. چون مفهوم نوین حزب که مولود توجه غرب به پارلمان است، ره آورد مدرنیته است و حداکثر پیشینه آن به دو سده اخیر برمی گردد و با حزب و قبیله درگذشته مطرح بوده است، تمایز اساسی دارد. با بسط سکولاریسم در غرب، حزب مقوله ای بود که هدف از آن پر کردن خلا» دین و کلیسا در جامعه غربی بود. با گسترش فرهنگ غرب در سایر کشورها بسیاری از مفاهیم از جمله حزب، که ناشی از مولفه های فرهنگ غرب بود، در سایر کشورها رواج یافت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی مناقشه درباره مقوله فرهنگی غرب، از جمله حزب که آیا با ارزش ها و آموزه های دینی سازگار است یا نه، موافقان و مخالفانی را به خود جلب کرد. برخی حزب را به علت تعارض با آموزه های دینی نفی کردند و عده ای دیگر آن را پذیرفتند و گروهی معتقد به بازسازی آن براساس اندیشه های اسلامی شدند.
حزب در ایران به چه صورت و در چه شرایطی شکل گرفت و چرا با گذشت سالها هنوز نهادینه نشده است؟
حزب در ایران بر خلاف رخداد طبیعی آن در غرب، ناشی از سیطره طلبی فرهنگ غرب و تلاش منورالفکرها برای چالش کشیدن اندیشه اسلامی ظهور و بروز یافت. یعنی حزب و دیگر مولفه های فرهنگی مدرنیته در غرب یک پروسه بود و در ایران و کشورهای اسلامی پروژه، اما چون با عقاید و ارزشهای دینی در چالش بود هیچ گاه نهادینه نشد و سنت حزبی شکل نگرفت. باید بگویم حزب در غرب از پایین به بالا شکل گرفت، در حالی که در ایران و برخی کشورهای مشابه، از بالا به پایین شکل گرفت. از این رو خاستگاه حزب در دو گفتمان غرب و ایران اسلامی متمایز است. حزب در غرب در اندیشه کسب، حفظ و گسترش قدرت است و در فرهنگ اسلامی قدرت از اصالت برخوردار نیست. قدرت از اهداف میانی برای مسلمانان به شمار می رود که برای دستیابی و حفظ و گسترش آن تلاش فراوانی صورت می گیرد، اما در جهت آرمانها، رشد و تعالی معنوی و حفظ اسلام مورد بهره برداری قرار می گیرد. حزب در اندیشه معاصر غربی هیچ محدودیتی به جز منافع ملی را به رسمیت نمی شناسد و به نظر می رسد حزب در اندیشه اسلامی راهی درجهت عملیاتی ساختن اصول و قواعد دینی است. هدف حزب یافتن راهکارهای اجرایی احکام و دستورات دینی است و همواره در چارچوبی که به مثابه خط قرمز فعالیتهایش قلمداد می شود، فعالیتش را تنظیم می کند. از این رو حزب مولد راهکارهای اجرایی و اندیشه در چارچوب منافع ملی و احکام و قواعد اسلام است. حد و مرز آزادی آن در چارچوبی فرهنگی تعریف می شود.
با توجه به مطالبی که تا به حال گفتم، معلوم می شود که نمی توان برای وارداتی بودن و نبودن مفهوم حزب در مبانی اسلامی حکم کلی داد و در هر شرایطی باید اقتضائات را در نظر گرفت; البته چون فعلا حزب در نگاه جامعه شناسانه مساوی با سیاست شده است و سیاست هم به معنای رایج امروز مولود غرب است، خیلی ها حزب را در کشورهای اسلامی وارداتی می دانند، اما من می گویم آنچه که باعث قبول وارداتی بودن حزب در جوامع اسلامی است، حزب سیاسی است و نه حزب عقیدتی.
نهادینه شدن تحزب در کشورهای مختلف بر اساس چه ویژگی هایی صورت گرفته است؟
در کشورهایی که دارای نظام حزبی جا افتاده، هستند، احزاب به عنوان حلقه پیوند میان منافع اجتماعی و نهادهای تصمیم گیری سیاسی عمل می کنند. خاستگاه فکری ایجاد احزاب در غرب به این اندیشه بود که در قدرت سیاسی نیز همچون ثروت می تواند به موضوع رقابت آزاد افراد و گروه های مختلف تبدیل شود. زیرا رقابت افراد و گروه های مختلف برای مشارکت در حکومت و سیاست، بهترین شکل خود را در تشکل های سیاسی این افراد و گروه ها یافت. عده ای نیز شرایط اجتماعی و اقتصادی را عامل ایجاد احزاب می دانند; به این صورت که جامعه مدنی به میزانی از پیشرفت و پیچدگی رسیده باشد تا ضرورت پیدایش احزاب به عنوان نماینده علایق گوناگون پیش بیاید. از لحاظ تاریخی، خاستگاه نظام حزبی با رشد قانون اساسی و یا با جنبش گرایش به قانون اساسی ارتباط تنگاتنگی دارد.
در این شرایط رویکرد احزاب سیاسی در ایران سابقه دیرینه ای ندارد، عمرشان از عمر مجلس نمایندگی درایران کوتاه تر است و از زمان دومین مجلس شورای ملی بود که شکل گرفتند. پیش از مشروطه، استبداد مطلقه شاهان اجازه هیچ فعالیت و اظهارنظری نمی داد، مگر آنکه اشخاص از وابستگان دربار بودند. اگر هم گروه هایی وجود داشت، گروه هایی سری بودند که به دور از چشم حاکمیت سودای تحول در ایران را داشتند.
کمی جلوتر بیاییم، مفهوم حزب در اندیشه امام(ره) دارای چه ویژگی هایی است؟
این سوال را به دلیل اهمیت به صورت مصداقی باید پاسخ داد. همین امروز می بینید که چگونه با وجود مستندات مصرحه از آثار غیرقابل انکار امام، عده ای به خود اجازه تفسیر بیانات ایشان را می دهند و در این باره آنقدر پیش رفته اند که یاران غار امام در طول 50 سال مبارزه وبیت امام را با توجه به برداشت های تحلیلی خود در خط امام نمی دانند و حتی شنیدم که یکی از همین نوظهوران سیاسی گفته است که اگر امام هم اکنون بود، شاید از خط امام ( البته خط امامی که ایشان تبیین می کند) منحرف می شد. چون می خواهم خدای نکرده ناخواسته کلامی برخلاف منظور امام راحل درباره حزب نگویم، تا جایی که می توانم و بضاعت علمی من اجازه می دهد، عینا سخنان امام را می آورم. ایشان مرد علم و نظر بودند; در فقه، اصول و کلام، فلسفه و عرفان به مقام استادی رسیده بودند و در تاریخ و ادبیات نیز در حد بالایی بودند. امام در سالهای مبارزه علیه رژیم طاغوت با تاسیس هیات های موتلفه اسلامی در منزل خود در آغازین روزهای شروع نهضت خود، صرف ساعتها وقت بررسی اندیشه های سازمان مجاهدین خلق که به عدم حمایت ایشان منتهی گردید، حمایت از یاران دیرینش در تاسیس حزب جمهوری اسلامی، قراردادن نماینده در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و ... به صورت علمی حزب را به رسمیت شناختند. بنیانگذار انقلاب در دیدار با اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی می فرمایند که از اول عالم تا حال، دو حزب بوده است، یکی حزب الهی و یکی حزب غیر الهی و شیطانی. آثار هر یک هم جدا بوده است و آنی که متعلق به الله بوده،چون مقصد خدای تبارک و تعالی است، به سوی او و در راه مستقیم است و آن که بر خلاف راه بوده که اکثریت هم با اینهاست، حزب شیطانی هستند. در زمان خودمان هم حزب رستاخیز را دیدید که مقصدشان معلوم بود. انسان می تواند تشخیص بدهد که چه کاره است، البته گاهی حجاب ها مانع می شود که انسان بفهمد چه کاره است. آنها که در این راهند که راه پیدا می کنند، می توانند حجاب ها را پاره کنند و راه حزب الله را، بیابند از باب اینکه حزب الله الغالبون و حزب های دیگر هم که فرضا مدتی بمانند و دست و پا بزنند مغلوبند.
در اندیشه سیاسی امام تحزب امری جدای از حزب بازی است، ایشان به صراحت می فرمایند که در ظرف یک سال کمتر، دویست گروه در یک مملکت پیدا شد و دویست حزب اظهار وجود کردند، هر چه گروه ها زیادتر می شوند، اختلافات زیادتر می شود، اصل حزب بازی را به نظر من در صدر مشروطیت (انگلیسی ها) حزب را در ایران درست کردند; حزب بازی را برای همین درست کردند که نگذارند این ملت با هم آشتی کنند. این سخن ایشان البته در طرد حزب بازی است و تکثر احزاب به صورت منطقی آن را مورد تایید قرار می دادند; چنانکه در جمع اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی فرمودند که اگر گروه ها مختلف باشند، ولی در امور عقیدتی و در اصول عقاید اسلامی تفاهم داشته باشند، آسیب نمی بینند. درگیری در اختلاف آرا و عقیده است.شما باید کوشش کنید با گروه های دیگری که مسلمان هستند و استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را می خواهند تفاهم داشته باشید. شما با حزب جمهوری اسلامی نزدیک باشد; مهم این است که مقصد، واحد باشد. هر چند از راه های مختلف به آن مقصد می رسیم و این اساس امور است و اگر اینطور نشود، منجر به درگیری می شود.
باید بگویم که امام بارها بر ضرورت مردمی بودن احزاب تاکید می کردند و احزاب دولت ساخته را مطرود می ساختند. در این خصوص می توان به اعلامیه مشهورایشان پس از تشکیل حزب رستاخیز اشاره کرد که ایشان فرمودند حزب به اصطلاح رستاخیز ملی ایران با این شکل تحمیلی، مخالف قانون اساسی و موازین بین المللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. حضرت امام حتی در خصوص مسائل داخلی احزاب نیز نکاتی دقیق عنوان کرده اند که بیانگر دقت به احزاب است.
این نکته را بگویم که امام خمینی تحزب صحیح را چنان ضروری می دانستند که پس از شهادت یاران قدیمشان در حزب جمهوری اسلامی، یکی از فواید این شهادت را اصلاح تفکر عموم مردم نسبت به حزب آنها معرفی کردند که البته خیلی خسارت به ما وارد شد; لکن خسارت در مقابل اسلام، یعنی ما مقصد و هدف داشتیم و هدف ما یک هدف الهی بود و روحی بود. افرادی را از دست دادیم که البته مهم بودند.
در مجموع از سخنان امام بزرگوار چنان بر می آید که ایشان با تحزب اسلامی که در جهت گسترش اسلام و نظامی اسلامی است و تا آنجا که به مرز تشنج و اختلاف کشیده نشود، موافق بوده و بلکه به آن توصیه کرده اند; ولی برابر احزاب و گروه هایی که مضر برای جامعه اند به صراحت به مخالفت پرداخته اند; امام کار حزبی را یک کار فرهنگی می دانستند.
در این مدت انحلال برخی از احزابی که سالهاست فعالیت سیاسی دارند را شاهد بودیم;آیا حزب کارگزاران نیز تحت الشعاع این مساله (انحلال احزاب) قرار گرفته است؟
حزب نهادی مدنی است که با نهادهای دولتی و عمومی تفاوت دارد و بسته های فعالیت یک حزب این است که نوعی پل ارتباطی میان مردم و مسوولان کشور ایجاد کند. برای این کار احزاب باید از چند ویژگی برخوردار باشند از جمله اینکه دارای رسانه اعم از روزنامه یا سایت به منظور اطلاع رسانی صحیح که در واقع یکی از وظایف اصلی احزاب به شمار میآید، همچنین آزادی اظهارنظر داشته باشند; هرحزبی که تشکیل می شود، می خواهد در اداره کشور مشارکت داشته یعنی به عنوان مثال در مجلس نمایندگانی داشته باشد. اینها حقوقی است که در قانون اساسی بر آنها تاکید شده اما متاسفانه در شرایط فعلی، این حقوق برای همه احزاب چارچوب داری که در کشورمان فعالیت می کنند و براساس ماده 10 قانون اساسی به ثبت رسیده اند، یکسان اعمال نمی شود و این خود به نوعی تخلف از قانون است.
اگر حزبی، خطایی کرده باید به آن از طریق هیات منصفه و دادگاه رسیدگی شود، اما اگر تنها به زعم اینکه انتقادی کرده نام آن تخلف گذاشته شود، در مسیر قانون نیست و هرگونه عملکردی در این زمینه خلاف قانون است.
در همین ارتباط، فعالیت حزب کارگزاران تحت الشعاع قرار گرفت. روزنامه این حزب توقیف شد، پس از انتخابات، سه چهارنفر از اعضای اصلی آن بازداشت و محاکمه شدند وحتی هنوز برخی در زندان هستند.
یعنی در واقع برخوردها سلیقه ای است و نه براساس قانون؟
بنابراین شرایط و بستر مناسب برای فعالیت حزب وجود ندارد، گاهی حزبی را می خواهیم که توجیه گر باشد. مانند احزاب قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مانند حزب رستاخیز، ایران نوین و غیره که در نظام اسلامی چنین جایگاهی برای آن تعریف نشده است، در قانون اساسی ما آمده احزاب باید بتوانند نقد و اظهارنظر کنند، بالاخره به عنوان مثال شرایط اقتصادی کشور مناسب نیست، یک حزب باید بتواند این موضوع را نقد کند یا درباره فلان قانونی را مجلس تصویب کرده باید بتواند سوال کند.
عملکرد دولت در این سالها نشان داده که اساسا رغبتی برای فعالیت حزبی ندارد، چرا که اکثر احزاب را دخالت در فعالیت دولت می دانند، آیا با توجه به ساختاری که در کشور ما وجود دارد، لزوم فعالیت حزبی احساس نمی شود؟
من قانون اساسی را قبول دارم. براساس قانون اساسی فعالیت احزاب آزاد است، ضمن آنکه تجربه دموکراسی در دنیا همین امر را اثبات می کند، زیرا جامعه ای که در آن نقدی وجود نداشته باشد، مسوولان اجرایی خود را ایمن خواهند دانست و در این شرایط هر تخلفی ممکن است سر بزند; بنابراین لازمه سلامت در اداره جامعه وجود احزاب چارچوب دار است. از سوی دیگر در مبانی اسلام و فروغ دین ما امر بر معروف و نهی از منکر به شدت تاکید شده است. در نهج البلاغه نیز حضرت امیر(ع) می فرمایند "کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته" یعنی هم باید ناظر باشید و هم مورد نظارت قرار بگیرید، دقیقا احزاب نیز همین کار را انجام می دهند و اگر انسان ها به کمال لازم که در ادبیات دینی از آن به خودسازی نام برده می شود، نرسیده باشند، دوست دارند ستایش بشوند و از ریا بیشتر خوششان می آید، در این شرایط است که می گویند حزبی نباشد و نظارتی صورت نگیرد.
نظر حضرت امام(ره) در این زمینه چه بود؟
در سال 63 یا 64 که ریاست سازمان صدا و سیما را بر عهده داشتم، در ماه مبارک رمضان مدیر اخبار به گویندگان گفته بود که به همین مناسبت، صورت خود را اصلاح نکنند و با ریش جلوی دوربین ظاهر شوید. همچنین مدیر رادیو اعلام کرده بود که در طول روز، موسیقی پخش نشود و فقط به شب اختصاص یابد. امام خمینی از این موضوع خبر دار شده بودند و مرا خواستند و گفتند من چنین چیزی شنیده ام; چرا می خواهید ریا و تظاهر را در جامعه گسترش دهید. مفسده این کار از تراشیدن ریش هم بیشتر است; با این که از نظر فتوا ایشان تراشیدن ریش را احتیاط واجب می دانستند، حضرت امام فرمودند " به مدیر رادیو هم بگو اگر موسیقی را حرام می دانید چه روز و چه شب، چه ماه رمضان و چه ماه های دیگر حرام است و چرا می خواهید این کارها را انجام دهید که بعد از آن مقدسین رهایتان نکنند؟
امام نسبت به این مسایل بسیار حساس بودند، هر گاه که احساس می کردند مسوولان از جاده اعتدال ارزش های اسلامی خارج می شوند، همه راجمع می کردند و شدیدا تذکر می دادند.
یادم هست یکبار مرحوم فخرالدین حجازی، در آن زمان نماینده مجلس بود در یک سخنرانی امام را به عرش برد، ایشان برخورد تندی در این زمینه کردند که چرا تملق می کنید؟ یا در یک مورد دیگر، نیروی هوایی، سرودی ساخته بود درباره امام که ایشان را ستایش می کرد و بت شکن می خواند، ما هم از صداو سیما یکبار آن را پخش کردیم، ایشان من راخواستند و فرمودند دیگر این سرود را پخش نکنید و جلوی آن را بگیرید. امام نه روحیه تملق داشت ونه تظاهر، بر همین اساس من در ادبیات خود، ایشان را "عبدصالح" می نامم.
به بحث احزاب برگردیم، ما تجربه حزب جمهوری اسلامی و حزب موتلفه، دو شاخه شدن جامعه روحانیت مبارز و ایجاد مجمع روحانیون مبارز را داریم و همین امر نشان می دهد تاکید امام بر لزوم چند صدایی و اختلاف سلیقه بود و در حال حاضر زمزمه هایی از تغییر قانون احزاب به گوش می رسد و پیش نویس آن هم آماده است آیا لزومی برای تغییر این قانون وجود دارد؟ برخی معتقدند همین قانون که در سال 61 نوشته شده کفایت می کند؟
بر اساس ماده 26 قانون اساسی، احزاب، جمعیت ها و انجمن های صنفی، سیاسی و انجمن های اسلامی یا اقلیت های دین شناخته شده، آزادند، مشروط بر اینکه اصول استقلال، آزادی و وحدت ملی موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند و هیچ کس را نمی توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت. داشتن اساسنامه و مرامنامه، التزام به قانون اساسی، رعایت موازین اسلامی و رعایت حدود آزادی افراد دیگر جامعه در مفاد قانون احزاب وجود دارد، حال باید دید که این پیش نویس بر اساس چه نگاهی نوشته شده است، آیا برای بسط و توسعه تحزب پیش می رود یا در جهت محدود کردن آن.
روندی که دولت در زمینه احزاب در پیش گرفته را چگونه ارزیابی می کنید؟
دو نگاه نسبت به احزاب وجود داشته و دارد. یکی اینکه حزب باید توجیه گر اعمال دولتمردان باشد و دیگر اینکه احزاب نهادهای مدنی پل ارتباطی میان مردم و مسوولان هستند در این صورت باید نقادی کنند. به نظر می رسد این قانون جدید احزاب نگاه اول حاکم خواهد شد، البته نمی توان پیشگویی کرد. در عین حال پیش نویس این قانون باید به تصویب مجلس و شورای نگهبان برسد و نمی توان خیلی برخلاف قانون اساسی قانونی را تصویب کرد.... / مردمسالاری