چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
درددل های مادربزرگ دوستداشتنی سینما و تلویزیون
همه ما ملكه رنجبر را با سریال محبوب و بهیادماندنی «زیر آسمان شهر»به خاطر داریم. رنجبر در این سریال كمدی 300 قسمتی نقش «خانم فرامرزی» همسر غلام ششلولبند را داشت و تكهكلام ویژه و آهنگین او یعنی «آقا غلام» هنوز در یادهای ما مانده است.
مجله زندگی ایده آل - الناز دیمان: همه ما ملكه رنجبر را با سریال محبوب و بهیادماندنی «زیر آسمان شهر»به خاطر داریم. رنجبر در این سریال كمدی 300 قسمتی نقش «خانم فرامرزی» همسر غلام ششلولبند را داشت و تكهكلام ویژه و آهنگین او یعنی «آقا غلام» هنوز در یادهای ما مانده است. رنجبر پس از بازگشت از انگلستان در فیلمها و سریالهای زیادی بازی كرده كه شاید مردم با این آثار آشنایی كمتری داشته باشند. «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰»، «مرد بارانی»، «چپ دست» و «گناهكاران» از جمله فیلمهایی كه این بازیگر در آن حضور داشته است.
این روزها ملكه رنجبر بهخاطر بیماری پاركینسون خانهنشین شده، مدتهاست از سینما و تلویزیون دور است و به گفته خودش دیگر حال و حوصله تماشای برنامهها و سریالهای تلویزیون را هم ندارد. در یكی از روزهای گرم تابستان مهمان این بازیگر پیشكسوت و مهربان شدیم و با او درباره خاطرات گذشته و حال و هوای این روزهایش گپ زدیم؛ درست مثل درددلهای نوه ها و مادربزرگ ها. مصاحبه مجله ایدهآل را با یكی از مادربزرگهای سینما و تلویزیون بخوانید.
پدرم از بنیانگذاران تئاتر ایران بود
پدر من، آقای عبدالله رنجبر یكی از بنیانگذاران هنر تئاتر ایران بود. از او و فعالیتهایشان كلی مدارك و عكس وجود دارد كه برخی از آنها مربوط به 120 سال قبل است كه همگی را به موزه سینما اهدا كردهام. شما جوانها نمیدانید ما چقدر در راه به ثمر رسیدن هنر تئاتر در ایران بدبختی كشیدیم و دشواری دیدیم. با اهدای این مدارك به خانه سینما خواستم جوانها بدانند چقدر كار كردن در عالم هنر و بهخصوص هنر تئاتر در زمان ما سخت بوده است.
اگر حقوق بازنشستگیام نبود، نمیدانم چه میكردم؟
من پیش از انقلاب كارمند شهرداری بودم اما پس از انقلاب بهخاطر فعالیتم در تئاتر و سینما مجبور شدم بازنشسته شوم. چون هنوز در سینما و تلویزیون كار نمیکردم، چند سالی پیش پسرم كه در انگلستان زندگی میكند، رفتم. وقتی تحصیلات پسرم تمام شد، با هم به ایران برگشتیم و كارم را شروع كردم. اما در زمان بیماریام این همه سال تجربه در سینما، تئاتر و تلویزیون به كارم نیامد و كسی یادی از من نكرد. فقط آقای قالیباف در آن زمان به من و پسرم كمك كرد و از طرف شهرداری برای من لوح تقدیر فرستاد.
پسرم مرا زنده نگه داشته است
اگر پسرم نبود تا به حال مرده بودم. این پسرم بود كه مرا به بهترین بیمارستان برد و از من مراقبت كرد. پسرم همیشه فرزندی مهربان، دوستداشتنی و شایسته برایم بوده و هرگز از هیچ كمكی برای من دریغ نكرده است؛ حتی وقتی از انگلستان به ایران آمد درحالی كه خودش مستاجر بود، ابتدا برای من خانه خرید و گفت: «اول برای مادرم خانه میخرم و بعد برای همسر و فرزندم.»
من همین یك پسر را دارم و نوهای زیبا به نام لیلی كه در انگلستان مشغول تحصیل است.
تلویزیون ایران را ما افتتاح كردیم
من از هشت سالگی روی صحنه تئاتر بودم و در نمایش «بینوایان» نقش كوزت را بازی كردم. درواقع من اولین كوزت ایران هستم. از همان كودكی تحت نظارت پدرم وارد عالم بازیگری شدم و كارم را از تئاتر شروع كردم. در 16 سالگی وارد سینما شدم و پس از آن به رادیو و تلویزیون رفتم و در نمایشنامههای رادیویی مشغول به كار شدم. وقتی قرار شد تلویزیون به ایران بیاید ما هنرمندان دور هم جمع شدیم تا برای برنامهسازی فكر كنیم. اولین شبی كه تلویزیون ملی ایران به شكل رسمی روی آنتن رفت، من و سایر هنرمندان در آن برنامه حضور داشتیم و تنها شبكه ایران در آن زمان را افتتاح كردیم.
پاركینسون توان كار كردن را از من گرفته
این روزها بیشتر در خانه هستم و تنها برای رفتن به دكتر و برخی كارهای ضروری از خانه خارج میشوم. تقریبا 10 ماه است خانهنشین شدهام و بیشتر سعی میكنم با مطالعه و ورق زدن آلبومها و مرور خاطراتم روزها را سپری كنم. مبتلا به بیماری پاركینسون هستم و باید از داروهای مختلفی برای جلوگیری از پیشرفت بیماریام استفاده كنم که برخی از این داروها كمی بیحالم میكند. علاقهای به تماشای برنامههای تلویزیون ندارم و سریالها را دنبال نمیكنم و فقط گاهی فیلم سینمایی میبینم.
بازیگران تازهوارد ما قدیمیها را قبول ندارند
در مدت بیماری هنرمندان حالم را جویا نشدند اما چند روز پیش اعضای هیات مدیره خانه سینما به عیادتم آمدند و برایم یك سكه و تقدیرنامه آوردند. دستشان درد نكند ولی سكه به چه دردم میخورد؟
از چهرههای جدید هم هیچكس یادی از من نكرده. ظاهرا آنها ما قدیمیها را قبول ندارند! سختیها و بدبختیهای این كار را ما كشیدیم و حالا كه به روزگار ثبات و درآمد رسیده، چند جوان زیبا وارد سینما شدهاند و هیچكس را هم جز خودشان قبول ندارند. در زمان ما بازیگران تا دوره نمیدیدند، نمیتوانستند وارد عالم بازیگری شوند و ابتدا باید از نقشهای كوچك شروع میكردند اما الان یكشبه همه سوپراستار میشوند. (میخندد)
همیشه در كارهای خیر پیشقدم بودهام
من سالهاست عضو هلال احمر هستم. اتفاقا پس از بیماریام اعضای هلال احمر از همه زودتر به عیادتم آمدند. همیشه از حضور در كارهای خیر استقبال كردهام و این علاقه را از پدر و مادرم به ارث برده و آموختهام. در زمان زلزله بم 15 روز در سرما در میدان ولیعصر ایستادم و از مردم برای كمك به زلزلهزدهها پول جمع كردم. همیشه در كارهای خیر برای كمك به كودكان بیسرپرست و فقرا داوطلب بودم و مشتاقانه برای حضور در مراسم خیریه شتافتهام. من حتی برای زندانیان هم پول جمع كردهام و یكبار هم برای یك زندانی محكوم به اعدام از خانواده مقتول رضایت گرفتم.
كاش وارد دنیای سینما نمیشدم
اگر به گذشته بازگردم دیگر وارد دنیای سینما نمیشوم. چنین چیزی محال است اما با ذهنیت امروزم میدانم كه ورود به این شغل برایم سختیهای فراوانی خواهد داشت؛ بهخصوص در زمان ما ورود به این حرفه واقعا دشوار بود. اگر واقعا میتوانستم به جوانی بازگردم، مینشستم در خانه و فكر كار كردن را هم نمیكردم. (میخندد)
خانوادگی ایدهآل میخوانیم
پسر من از خوانندگان مجله ایدهآل است و هر شماره آن را میخرد. من هم این نشریه را دوست دارم و مطالعه میكنم.
در جوانی شهرت را تجربه كردم
وقتی وارد سینما شدم هنوز خیلی جوان بودم. به سرعت در فیلمهای خوبی مانند «فردا روشن است» ایفای نقش كردم و در فیلم «اعتراف» بازی كردم كه خیلی مورد توجه قرار گرفت. روزنامهها و مجلات معتبر آن زمان مانند «سیاه و سفید» و «اطلاعات» با من مصاحبه كرده و عكس مرا روی جلد زدند. اما شهرت و جوانی باعث نشد راهم را گم كنم و علاقهام به هنر همیشه به همان شكلی كه در كودكی در وجودم بود، باقی ماند.
پدرم فرش خانه را برای دستمزد بازیگرانش فروخت
این روزها میشنوم بازیگران جوان برای پول بیشتر چك و چانه میزنند. در زمان ما این كارها زشت بود و من هرگز برای پول بیشتر چانه نمیزدم. من وقتی به كاری دعوت میشدم از تهیهكننده كار میپرسیدم چقدر بودجه دارید و چقدر میتوانید هزینه كنید، طبق چیزی كه اعلام میشد، دستمزدم را اعلام میكردم. من برای بازی در فیلم «فردا روشن است» دوهزار تومان دستمزد گرفتم كه به نسبت شهرتی كه آن زمان به دست آورده بودم و پیشنهادهای دیگری كه داشتم بسیار رقم كمی بود اما چون فیلمنامه را دوست داشتم به این چیزها اصلا فكر نمیكردم.
پدرم ما را طوری تربیت كرد که وابسته به پول نباشیم و خودش هم اینطور نبود؛ البته همیشه حواسش به بازیگران تئاترهایش بود و هرطور شده دستمزد آنها را پرداخت میكرد. به یاد دارم وقتی بچه بودم شبی پدرم وارد منزل شد و به سرعت فرش خانه را جمع كرد. مادرم تعجب كرد و پرسید: «فرش را برای چه جمع میكنی؟» پدرم گفت: «تئاتر امشب فروش خوبی نداشت. میخواهم این فرش را بفروشم تا هنرمندان تئاترم ناامید نشوند.»
ویدیو مرتبط :
بازیگر دوست داشتنی سینما در دام اعتیاد!/برنامه آناناس
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
تصاویر عروسک های دوست داشتنی سینما و تلویزیون
بازپخش سریال سمندون بعد از 20 سال از شبکه آی فیلم برای خیلی هایمان جالب بود. این سریال با حال و هوای خیلی متفاوت از آنچه سالیان سال به عنوان کار کودک می شناختیم، تولید شده بود و شاید ابتدا خیلی ها را هم می ترساند.
ماجرای حضور یک دیو در زیرزمین خانه ای قدیمی و ظاهر شدنش جلوی یک پسر جوان، اتفاقی نبود که سابقه چندانی در کارهای تلویزیونی داشته باشد. با این حال به یادمان آورد که در این سال ها فیلم ها و سریال های کودک و نوجوان زیادی با محوریت موجودات عجیب و غیرواقعی ساخته شده؛ کاراکترهایی که خیلی هایشان مثل دیو و پری از افسانه ها گرفته شده اند و برخی دیگر آنقدر عجیب هستند که حتی ماهیت شان هم مشخص نیست.
به بهانه پخش مجدد سمندون علاوه بر گفتگوهایی خاطره انگیز با ناصر هاشمی، نویسنده، کارگردان و بازیگر این سریال و داریوش اسد زاده بازیگر نقش آقای احمدی، موری داریم بر تمام کاراکترهای عجیب و غریب و ناشناس کارهای کودک سینما و تلویزیون ایران.
غیر از سمندون، زی زی گولو، پاتال و دیبی، کاراکترهای عجیب و غیرواقعی دیگری هم این سال ها در سینما و تلویزیون وجود داشته اند.
غیرواقعی هایی که از یادها رفتند
بعضی از کاراکترهای عجیب و غیرواقعی در زمان خودشان مورد توجه قرار گرفتند و بچه ها علاقه زیادی به آنها نشان دادند اما بعد از گذشت مدت ها کم کم از ذهن ها رفتند. در واقع می شود گفت آنطور که باید بُعد شخصیتی خاص نداشتند و نتوانستند در طولانی مدت، ماندگار شوند.
اپوش و پریا
دیو و پری های مجموعه «آب پریا» هم از آن دست موجودات غیرواقعی هستند که این بار کاملا بر اساس ادبیات کهن ایرانی شکل گرفته اند. اپوش، مثل دیو داستان ها، واقعا مایه خشکسالی و نابودی تلقی می شود یا پری ها دقیقا همان هایی هستند که بارها راجع به آنها خوانده ایم. اینجا اغراق خاصی برای شکل گیری این شخصیت ها وجود ندارد و حتی تلاش زیادی هم نشده که قصه دیو و پری، فانتزی زیادی داشته باشد. شاید به این دلیل که آب پریا اصلا داستانی کودکانه نداشت و مخاطبانش هم بزرگسال بودند.
دون دون
بچه های دهه 60 و شاید آنهایی که اوایل دهه 70 به دنیا آمده اند، کاملا برنامه السون و ولسون را یادشان می آید؛ برنامه ای عروسکی که به لحاظ ساختار و محتوا کار چندان قابل توجهی نبود اما به هر حال موجودی به اسم دون دون در آن وجود داشت که هیچ جور نمی شد ماهیتش را متوجه شد. در نگاه اول شاید شبیه یک حیوان بود اما اگر دقت می کردید، شباهت ویژه ای هم به دیو داشت، با این حال هیچ شاخی روی سرش نبود که بشود با اطمینان از این مسئله حرف زد. به لحاظ بدخویی و طینت بد البته عجیب هم نبود اگر او را دیو به حساب می آوردیم.
دربدرها
کاراکترهای عروسکی فیلم دربدرها همگی موجودات ناشناخته ای مثل دیو بودند. بعضی هایشان شاخ داشتند و بعضی های دیگر موجودات عجیب و دماغ گنده ای بودند که بعضی اوقات مثل روح ظاهر می شدند و می رفتند. اینها همگی در خانه ای قدیمی زندگی می کردند و یک جورهایی آنجا را ملک اصلی خودشان می دانستند و اجازه نمی دادند کسی خانه شان را از آنها بگیرد. چهره عروسک های دربدرها با وجود جذابیت تا حدی هم ترسناک بود و از آنجا که پرداخت زیادی برای شخصیت آنها صورت نگرفته بود، همیشه ناشناس باقی ماندند.
ژولی پولی
این یکی را دیگر فقط دهه شصتی ها یادشان می آید؛ موجود صورتی رنگ و پر مویی که زمان «صندوق پست» کنار ایرج طهماسب و کلاه قرمزی قرار می گرفت و هیچ وقت معلوم نشد ماهیتش چیست. ژولی پولی اصولا حرف نمی زد و صرفا با تکرار یک آوای «تق تق» منظورش را می رساند. با وجود اینکه به لحاظ قیافه و آوا جذابیت زیادی برای بچه ها داشت و همان زمان کلی طرفدار پیدا کرده بود اما طهماسب در دوره های بعدی کلاه قرمزی هیچ وقت از او استفاده نکرد.
مورد ویژه: جناب خان
جناب خان معروف برنامه «خندوانه» از همان کاراکترهای عجیبی است که هیچ جوره نمی شود سر در آورد که چه ماهیتی دارد. یک موجود بنفش دماغ گنده با دهان گشاد. این کاراکتر یک جور ماپت است؛ یعنی از عروسک های معروف ماپت شو الگو گرفته شده و برخلاف دیو و غول هایی که از آنها صحبت کردیم، طبیعتا ریشه در ادبیات کهن ما ندارد. البته از آنجا که جنوبی حرف می زند و از همان ابتدا حرکات و رفتارش شبیه آدم ها بوده، کسی زیاد به این موضوع توجه نمی کند که ماهیتش چیست.
این عجیب های ماندگار
هر قدر هم که شخصیت های عروسکی و کودکانه ای که با الگوی آدم ها و حیوانات ساخته می شود جالب و جذاب باشند اما انگار کاراکترهای عجیب و غیرواقعی حال و هوای دیگری دارند. حداقل اینکه تولیدکنندگان کار کودک فکر می کنند این کاراکترها برای بچه ها جذاب تر هستند.
اگر کل کارهای عروسکی و فانتزی ساخته شده در زمینه کودک و نوجوان تلویزیون را مرور کنیم، به انواع و اقسام کاراکترهای عجیب می رسیم که یا از افسانه هاگرفته شده اند یا از عروسک های ماپت معروف الگو گرفته اند و نمونه واقعی ندارند.
تعداد زیادی از آنها با الگوهای دیوهای ادبیات کهن ساخته شده اند؛ دیوهای بدخویی که معمولا در داستان های کودکانه، چندان هم ذات بد خود را حفظ نکرده اند.
پاتال، سمندون، زی زی گولو و دیبی مهمترین شخصیت های عجیب و غیرواقعی آثار کودک هستند که با گذشت سال ها همچنان جذابیت شان را حفظ کرده اند.
دیبی
* ماهیت: دیو
* سن: احتمالا او هم باید چند هزار سالی داشته باشد
* معنی اسم: اسم دیبی دقیقا از همان دیو گرفته شده و برای اینکه یک مقدار تلطیف شود، به جای «و»، «ب» گذاشته اند، درست مثل گابی که دقیقا همان گاو بود.
* ویژگی ظاهری: بیشتر شبیه حیوان است. بدنش از مو پوشیده شده، شکم و دماغ گنده ای دارد و دوتا شاخ سیاه کوچک هم روی سرش است. با وجود اینکه دیو است اما یک لبخند بسیار بزرگ روی صورتش طراحی شده که در کنار دماغ گنده، آن را کاملا بامزه می کند.
* اخلاق و روحیات: دیبی هم مثل همه عروسک های قبلی، ساده و مهربان است. انگار دلش می خواهد به همه محبت کند. او یک جور تنهایی و اندوه درونی دارد و از اینکه دیگران دوستش داشته باشند، کیف می کند. او مثل دیوهای افسانه های کهن ایرانی، همه چیز را وارونه می گوید و از فرط خوشحالی مدام روی زمین غلت می زند. شخصیت چندان پیچیده ای ندارد و در واقع همانی است که نشان می دهد.
* کاراکتر چطوری خلق شد؟ دیبی در واقع بچه دیوی است که با والدینش در زیرزمین زندگی می کرده ولی چون آب های زیرزمین تمام شده اند، همراه والدینش به سطح زمین آمده و بعد هم به عنوان عیدی به کلاه قرمزی رسیده. شاید اولین کاراکتر عروسکی مجموعه جدید کلاه قرمزی باشد که از روی حیوانی الگوبرداری نشده و در واقع غیرواقعی است. حالا اینکه طهماسب چرا سراغ چنین کاراکتری رفته، معلوم نیست.
سمندون
* ماهیت: بچه دیو
* سن: 2 هزار سال
* معنی اسم: ناصر هاشمی از یک یاز کتاب های قدیمی درباره اساطیر ایرانی این اسم را پیدا کرده. سمندون اسم یک دیو بدجنس بوده و چون به نظرش برای یک کار کودکانه جذاب به نظر می آمده، آن را انتخاب کرده.
* ویژگی ظاهری: کوتوله ای با پوست تیره و موهای بلند فرفری که دوتا شاخ روی سرش دارد.
* اخلاق و روحیات: مثل همه بچه ها خصلت کودکانه دارد. خیلی زود ناراحت می شود و قهر می کند و به همان سرعت دوباره آشتی می کند. اصلا بدجنس نیست اما پدر کسی را که اذیتش کند درمی آورد. شدیدا دلش برای مادرش تنگ شده و مدام منتظر است که بیاید دنبالش؛ برای همین هم کمبود محبت دارد و دلش می خواهد این محبت را از طریق مهندس به دست آورد. خصلت دیرینه دیوها یعنی خدمت به آدم ها را هم از همان افسانه های قدیمی به همراه آورده.
* کاراکتر چطوری خلق شد؟ آنطور که ناصر هاشمی می گوید، قرار بوده از ابتدا داستانی درباره یک غول ساخته شود. دنبال یک نفر بوده اند که کوتوله باشد و بتواند نقش را بازی کند اما می ترسیده اند به زنده یاد منوچهر اصلانی بگویند که بیا نقش دیو را بازی کن تا اینکه خودش بالاخره جلو آمده و گفته: «دنبال کوتوله می گردین؟ من کوتوله ام؟» بعد هم با گریم به شکل دیو درآمده.
پاتال
* ماهیت: غول
* سن: 2 هزار سال
* معنی اسم: مسعود کرامتی، کارگردان پاتال در جایی گفته بود از آنجا که به آدم های پیر اصطلاحا پیر و پاتال می گویند و چون این عروسک خیلی پیر بوده، اسمش را گذاشته اند پاتال.
* ویژگی ظاهری: شبیه آدم هاست اما به خاطر دماغ گنده و گوش های عجیبی که دارد به دیوها شباهت پیدا کرده.
* اخلاق و روحیات: در فیلم پاتال ما اصولا زیاد به جزییات کاراکتر این عروسک وارد نمی شویم. داستان اصلی درباره آرزوهایی است که این کاراکتر عروسکی برآورده می کند و همه چیز به هم می ریزد. تنها نکته مشخص این است که پاتال از سیاره اصلی اش دور افتاده و الان اینجا تک و تنها داخل یک کره کوچک زندگی می کند. آرزویش این است که مثل سابق پیش خانواده اش برگردد. می گوید همیشه آرزوی همه را برآورده کرده اما هیچ کس برای خودش کاری انجام نداده.
خلاصه اینکه از وحید، پسربچه ای که کره به دستش می رسد می خواهد قول بدهد بعد از اینکه آرزوهایش برآورده شد، آرزو کند که پاتال هم به سرزمینش برگردد.
* کاراکتر چطوری خلق شد؟ قرار بوده غولی مثل غول چراغ جادو ساخته شود که آرزوها را برآورده می کند اما این بار غولی خسته و پیر؛ برای همین هم به جای غول بزرگ همیشگی، هیکلی نازک و نحیف برای این کاراکتر در نظر گرفته اند.
زی زی گولو
* ماهیت: نامشخص
* سن: کودک
* معنی اسم: خلاصه ای از اسم شخصیتی به نام زی زی گولو آسی پاسی دراکوتا به تاست؛ اسمی کاملا خیالی که برومند سعی داشته شبیه هیچ کدام از جانوران شناخته شده یا موجود در ادبیات کهن نباشد.
* ویژگی ظاهری: مهمترین ویژگی زی زی گولو، گوش های تا به تایش است. اصلا آنقدر این ویژگی مهم است که بخشی از اسم کامل او هم از آن گرفته شده؛ کاراکتری صورتی رنگ که با وجود شباهتی که به موش دارد، اصلا موش نیست و در واقع به هیچ حیوان یا موجود واقعی دیگری شباهتی ندارد.
* اخلاق و روحیات: سادگی و مهربانی مهمترین ویژگی زی زی گولو است. دلش می خواهد به همه خوبی کند و هیچ کس غمگین نباشد، به خاطر همین سادگی و مهربانی هم هست که هر بار مشکلی به وجود می آورد. فکر می کند اگر مردم را به آرزوهایشان برساند حتما مشکلات شان برطرف می شود اما هر بار متوجه می شود که اینطور نیست.
زی زی گولو مثل بچه ها شاد و پرهیجان است، یک مقدار هم نازک نارنجی است و زود گریه اش می گیرد. یک جور ناراحتی دائمی دارد و انگار دلش به خاطر رها شدن در این دنیا گرفته است. آرزویش این است که یک بار دیگر داخل قصه برگردد و کنار دوستانش باشد.
* کاراکتر چطوری خلق شد؟ عروسک زی زی گولو را خود مرضیه برومند طراحی کرده. البته راضیه برومند در یک یاز مصاحبه هایش گفته بود که مرضیه از همه خواسته تا با خمیر یک شکل طراحی کنند اما نهایتا شکلی را که خودش دلش خواسته ساخته.
عادل بزدوده هم چند وقت پیش گفته بود که طرح اولیه زی زی گولو یک لاک پشت بوده و بعدها به این موجود رسیده اند.
اخبار فرهنگی - مجله همشهری جوان