اقبال واحدی از کتاب ایرانگردی خود می گوید


او را می‌شناسید؛ حتما تصویر و گزارش‌هایش را دیده‌اید. محال است كه ندیده باشید. او «اقبال واحدی» است؛ مردی كه شاید در ایران جایی نمانده كه پای او به آنجا نرسیده باشد.





صبح بخیر:  او را می‌شناسید؛ حتما تصویر و گزارش‌هایش را دیده‌اید. محال است  كه ندیده باشید. او «اقبال واحدی» است؛ مردی كه شاید در ایران جایی نمانده كه پای او به آنجا نرسیده باشد. در همه این سال‌ها با تصاویر و گزارش‌هایش ایران و ایرانی را دوباره كشف كرده‌ایم. حالا اقبال واحدی می‌خواهد همه خاطراتش را كتاب كند. این شما و این بخش كوچكی از این خاطرات.



از كجا شروع كردم

 من در اصل انیماتور هستم و نخستین‌بار كارم را با انیمیشنی به نام «همسفر» شروع كردم. در این انیمیشن پسربچه‌ای سوار هلی‌كوپتر می‌شد و به وسیله رنگ، خط و تصویر ایرانگردی می‌كرد. این انیمیشن را سال 72 برای جشنواره سوره فرستادم كه نتیجه‌اش بردن جایزه تندیس طلایی انیمیشن كامپیوتری ایران در نخستین دوره برگزاری آن بود. كار تلویزیون را هم با برنامه‌های كودك در كنار همكارانی چون مرضیه برومند و حمید جبلی شروع كردم. اكنون تصمیم گرفته‌ام هرچه در این سال‌ها از سفرهایم اندوخته‌ام را در قالب كتابی چندجلدی به علاقه‌مندان هدیه كنم.



اما صبح‌بخیر ایران...

به برنامه «صبح‌بخیر ایران» كه آمدم به‌نظرم رسید، این برنامه چون اسم ایران را یدك می‌كشد، باید كاملا ایرانی باشد. همان موقع طرح برنامه «همسفر» را نوشتم كه با موافقت مسئولان تصمیم به اجرای آن گرفتم. به‌این ترتیب كه به شهرستان‌ها سفر می‌كردم و گزارش‌هایم را برای شبكه می‌فرستادم. شروع این برنامه با نخستین خورشیدگرفتگی عظیمی كه به‌دلیل رویت واضح در بیرجند فوق‌العاده خبرساز شده بود، مصادف شد. من هم به اتفاق گروه به بیرجند رفتم و با سایر اعضای گروه توانستیم به‌طور مستقیم این كسوف را از طریق ماهواره پخش كنیم. همین باعث شد كه برنامه همسفر را مستقیم روی آنتن ماهواره ببریم.

به‌دلیل تغییر شرایط در دومین برنامه نامش را به «سفرنامه صبا» تغییر دادم و 2بار كل ایران را طی 12 سالی كه مسئولان مختلفی سركار می‌آمدند و می‌رفتند، گشتم اما بعد از آن تصمیم به قطع برنامه گرفتم چون احساس كردم دارد به ورطه تكرار می‌افتد و دیگر آن زیبایی را برای مردم ندارد. بعد از آن برنامه‌هایی مثل «كوچه پس‌كوچه‌های ایران» را كار كردم كه پخش زنده نبود، بعد «زیبا، ساده، ایرانی» كه در آن به ساخت‌و‌ساز خانه‌های ایرانی می‌پرداخت. برنامه «با اجازه بزرگ‌تر‌ها» را هم داشتم كه نگاهی خانوادگی و به‌خصوص به اعضای بزرگ‌تر خانواده داشت. بعد از آن هم برای گروه جهاد «مستقیم آبادی» را شروع كردم كه الان نزدیك 5 سال است، ادامه دارد.



تلنگرهایی كه یك كتاب آفرید

چند وقت پیش تصمیم گرفتم كتابی بنویسم چند تلنگر باعث نوشتن این كتاب شد. آقای شجاعی‌مهر زمانی‌كه تازه مجله «خانواده سبز» را راه‌اندازی كرده بود، پیشنهاد داد كه من خاطرات سفرم را بنویسم. تنبلی كردم و نشد. یك‌بار هم آقایی به من زنگ زد و گفت: «چند سال است كه دنبال تو می‌گردم، یك‌بار به ماسوله رفتی و آنجا با پدرومادر من صحبت كردی. حالا آنها از دنیا رفته‌اند و من از شما می‌خواهم اگر آن فیلم را داری به من بدهی.» خوشبختانه همسرم همه برنامه‌ها را ضبط می‌كرد و توانستم درخواست این فرد را عملی كنم. او هم بعد از تحویل‌گرفتن فیلمش گفت: «كاش خاطراتت را بنویسی.» یك‌بار هم كه سوار تاكسی شده بودم، راننده گفت: «شما قسمتی از خاطرات بچگی من هستی. آن سال‌ها پسرخاله من همدان زندگی می‌كرد و یك روز به ما زنگ زد و گفت كه واحدی می‌خواهد بیاید اینجا و برنامه اجرا كند. من كنار او در ردیف جلو می‌ایستم تا شما مرا ببینید.» همه اینها باعث نگارش این كتاب شد. اما قبل از همه اینها همسرم مسبب اصلی نگارش كتاب بود و همیشه مرا به نوشتن تشویق می‌كرد.



با آلو جشنواره‌ساز شدم

یكی از كارهایی كه كردم، ایجاد جشنواره‌های مختلف بود. به‌دلیل اینكه بهانه‌های مختلفی برای حضور در شهرستان‌ها داشته باشیم از مردم‌شان می‌خواستیم یك انگیزه ایجاد كنند تا ما به شهرشان برویم. همین روند شروع جشنواره‌ها را رقم زد. اكنون ما جشنواره آلو را در نیشابور داریم و یكی از نتایج خیلی‌خوب آن‌هم رونق اقتصادی این محصولات بود. همین آلویی كه بین مردم خیلی طرفدار نداشت و كشاورز دائم ضرر می‌كرد و رغبتی برای چیدن آن نداشت، بعد از این جشنواره با قیمت مناسب و طرفداران بیشتر به فروش می‌رسید یا جشنواره غذایی كه در پالنگان استان كردستان ایجاد كردیم هم از این نمونه‌ها بود. به‌یادماندنی‌ترین خاطره از سفرهایم مناطق كویری است. خیلی از مردم فكر می‌كنند، مناطق كویری و جنوبی كشور مثل سیستان و بلوچستان جایی برای دیدن ندارد اما بیشترین سفرها و به‌یادماندنی‌ترین خاطرات من از این استان است. تا الان 7بار به آنجا سفر كرد‌ه‌ام و هربار هم كه می‌روم، باز برایم جدید است، مثل منطقه لپورگان در سیستان كه حرفه اصلی‌شان سفالگری است و جالب اینكه بدون چرخ و با دست سفال‌ها را درست می‌كنند. آنها با سابیدن سنگ‌ها و مواد طبیعی رنگ‌ها را كاملا طبیعی تولید می‌كنند كه دیدن این مناظر واقعا جالب است.



واحدی در سفرها؟

كتاب تقریبا به مراحل آخر رسیده اما خودم هنوز راضی نیستم و می‌خواهم بیشتر روی آن كار كنم. بخشی از كتاب را به خاطرات كودكی و ماجراهایی از زندگی خودم اختصاص داده‌ام، مثلا اینكه از بچگی پشت میكروفن بودم و اجرای برنامه‌های مدرسه بیشتر بر‌عهده من بود. عكسش را هم گذاشته‌ام تا مردم اقبال نوجوان را هم ببینند. می‌خواهم در شش‌ماه اول سال، جلد اولش را حتی اگر ناقص باشد، روانه بازار كنم. در این جلد فقط توانستم 2 شهرستان را معرفی كنم كه نزدیك 120 صفحه شده است. فكر می‌كنم 12سال سفر بیش از 12جلد كتاب شود. البته بیشتر می‌خواهم در صفحات كتاب عكس كار كنم چون بعضی صحنه‌ها را نمی‌توان نوشت. به احتمال زیاد نام كتاب را «واحدی در سفرها» یا «سفرهای واحدی» بگذارم.





عجیب‌ترین مردم ایران

در این سفر‌ها با افراد عجیب زیادی روبه‌رو شدم. مثلا در همدان، كشاورزی را دیدم كه سیب‌زمینی می‌كارد. او تونلی زیر مزرعه‌اش ایجاد كرده كه محصولاتش را آنجا انبار می‌كند. این انبار مصرف برق بسیار پایینی دارد و جالب اینكه مهندسانی از كشورهای مختلف از این مزرعه بازدید می‌كنند و ایده می‌گیرند. خود این مرد هم از سردابه‌ها و انبارهای قدیمی ایرانی ایده گرفته است. جالب اینكه با 14هزار تومان پول به همدان رفته اما حالا سر و ته مزرعه‌اش قابل دیدن نیست و انواع و اقسام محصولات را در مزرعه می‌كارد. جالب اینكه به‌دلیل شرایط مناسب و همواربودن زمینش زمستان‌ها كه برف می‌بارد، مكان تفریحی برای سواری بر لژ و جت‌اسكی هم فراهم كرده است.



بستنی‌فروشی كه میلیاردر شد

در یكی از شهرهای كاشان با كسی آشنا شدم كه بستنی‌فروش بود و برای كارش نیاز به شیر داشت. این مرد تصمیم گرفت گاو بخرد اما جایی برای نگهداری از گاوش نداشت. گاو را به روستاییان فروخت و از آنها خواست به‌جای پرداخت قسط گاو به او شیر دهند. این داستان ادامه پیدا كرد و این مرد ثروتمند شد و درحال حاضر یكی از بزرگ‌ترین كارخانه‌های شیر پاستوریزه كشور متعلق به اوست و بزرگ‌ترین باغ وحش خصوصی ایران را هم به نام خود ثبت كرده است.





مزرعه‌داری كه از هیچ شروع كرده با هواپیما سر مزرعه می‌نشیند!

اینكه جوانان امروز می‌گویند كار نیست اشتباه می‌كنند. آنها برایشان سخت است كه از این تعلقات دل بكنند، این افراد به شهرها و روستاها رفته‌اند و چیزی برای باختن نداشتند، زحمت كشیدند و موفق شدند. جوانانی كه از نظر تیپ، قیافه و سواد هم موجه هستند اما در روستا می‌مانند واقعا دوست‌داشتنی هستند. آنها با ایجاد فضاهای فرهنگی و اقتصادی باعث مهاجرت معكوس می‌شوند. من اسم بعضی از روستاها را «روستاهای دیجیتال» گذاشتم چون چرخه اقتصادی‌شان با تكنولوژی گره خورده است. در یكی از این روستاها مادربزرگی كلاه پشمی می‌بافت و نوه‌اش در وبلاگ و سایت‌های اجتماعی كلاه را تبلیغ می‌كرد و جالب اینكه مشتری‌های مادربزرگ چندبرابر شده است.



كشاورز می‌شوم و كاروانسرای سیار راه می‌اندازم

از این به بعد كارم را با گرایش كشاورزی ادامه می‌دهم. به‌دلیل مشغله فراوان خانه و دفتر كارم را یكی كردم. برای آینده هم برنامه‌ریزی كرده‌ام می‌خواهم كاروانسرای سیار راه‌اندازی كنم چون عقیده دارم در مقصد بعضی سفرها، ساخت‌وساز هتل لزومی ندارد. از طرفی هركسی هم حاضر نمی‌شود شب را در چادر بخوابد. با ایجاد این كاروانسراهای سیار مسافران می‌توانند همراه تور به جاهای مختلف سفر كنند بدون اینكه مشكل كمبود امكانات داشته باشند.



تصاویر حیف است

ایران ما كشف‌نشده زیاد دارد و من سعی كردم به نحو احسن هرچه را كه می‌توانم به تصویر بكشم. جزایر خلیج‌فارس باید به همه معرفی شود. مردم شاید اطلاعات زیادی از این مناطق نداشته باشند. تصاویری كه من از پل «ورسك» یا «ارگ قدیم بم» دارم در هیچ آرشیوی موجود نیست. من 2 روز به معدن رفتم و از نزدیك با زندگی معدنچیان و سختی كارشان آشنا شدم و تصویرشان را گرفتم. به‌ نظرم حیف است كه همه اینها در آرشیو خاك بخورد در صورتی كه می‌تواند منبع اطلاعاتی خوبی برای مردم باشد.



مجله ایده‌آل یكی از انگیزه‌های سفرم شد

من از مجله ایده‌آل یك خاطره خیلی‌خوب دارم كه شاید شنیدنش برای خوانندگانتان جالب باشد. چند وقت پیش در زندگی ایده‌آل مقاله‌ای درباره گل سوسن چلچراغ خواندم. در این مقاله نوشته شده بود، این گیاه در یك تاریخ مشخص گل می‌دهد و بیشتر از 2 هفته هم عمر ندارد. این نوشته آنقدر برایم جالب بود كه برنامه سفرم را تنظیم كردم تا در همان تاریخ به داماش گیلان (محل رویش سوسن چلچراغ) بروم. آنجا با مردمی كه درباره این گل آشنایی داشتند، مفصل صحبت كردم و توانستم تصاویر زیبایی از این گیاه كه فقط در ایران و تنها در همین منطقه می‌روید، ضبط كنم.



بهترین همسفر من

بهترین همسفر من، جلیل عیدی‌زاده بود كه متاسفانه در سانحه هوایی  C-130 شهید شد. او زمان خودش یكی از بهترین تصویربرداران تلویزیون بود. اكنون تكنولوژی كار را راحت كرده اما جلیل، آن زمان با دوربینی كه 17 كیلو وزن داشت، پابه‌پای من در سفر و در سخت‌ترین شرایط كنارم می‌ماند و تصویربرداری می‌كرد. یكی از بهترین خاطراتم با او زمانی بود كه می‌خواستیم به «غار شاپور» در كازرون برویم. جلیل كه سنگین‌وزن بود، گفت: «من این پایین می‌مانم، شما بروید» اما وقتی رسیدیم، دیدیم آنجاست. او از یك راه میانبر اما سخت خودش را رسانده بود و گفت دلم نیامد تنهایتان بگذارم و یكی دیگر فیلم بگیرد.



ما فیس‌بوك زمان بودیم

در سفرهای‌مان با كسانی روبه‌رو شدیم كه به‌واسطه برنامه «صبح‌بخیر ایران» بعد‌ها به چهره‌های سرشناس تبدیل شدند. آن زمان چون هیچ تریبونی نبود، حضور افراد در این برنامه غنیمتی بود كه یك‌دفعه در همه جای ایران دیده شوند و كارشان مورد ارزیابی قرار بگیرد. ما فیس‌بوك آن زمان بودیم. مثلا جوانی در خاش بود كه «دو نی» می‌زد. «دو نی»‌سازی‌ محلی است سكه خیلی شناخته‌شده نیست و نواختنش هم سخت است. بعد از پخش این برنامه توجه بسیاری از موسیقی‌دانان به او جلب شد و وزارت ارشاد او را جذب كرد. بعد‌ها او توانست در بیش از 60 كشور دنیا اجرای زنده داشته باشد و یكی از بهترین گردانندگان كنسرت فولكلور ایران شود. به‌مرور زمان چون همه موفقیت او را دیدند، جوانان بسیاری به این ساز علاقه‌مند شدند.



ناصر عبداللهی كه ستاره شد...

یك‌بار كه به بندرعباس رفته بودیم با خواننده جوان 20ساله‌ای آشنا شدیم كه در جزیره ابوموسی كه برنامه داشتیم، صدایش را پخش كردیم. این جوان پسر خوش‌صدا و خوش‌اخلاقی بود كه وقتی بندرعباس بودیم رئیس ارشاد وقت گفت: «جوان خوش‌صدایی هست كه می‌توانید از صدایش استفاده كنید.» ما چون او را نمی‌شناختیم گفتیم: «پخش زنده نه اما فیلمش را ضبط می‌كنیم.» برنامه‌اش را درحالی‌كه خودش كیبورد هم می‌زد، ضبط كردیم. آن زمان شعر می‌گفت و بیشتر از ائمه(ع) می‌خواند. اجرایش با ولادت امام حسین(ع) مصادف شد كه ما از بندرعباس به ابوموسی رفته بودیم با پخش صدایش مردم فوق‌العاده استقبال كردند. آن جوان ناصر عبداللهی بود.


ویدیو مرتبط :
اقبال واحدی: مریخی ها هوا رو آلوده کردن؟!!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

اقبال واحدی: از اجراهایم خوشم نمی آید



اخبار,اخبار فرهنگی,اقبال واحدی

اخبار فرهنگی - اقبال واحدی: از اجراهایم خوشم نمی آید

اقبال واحدی یکی از مجری‌هایی است که همیشه او را در اجرا شاداب می‌بینیم. به گفته خودش، اجرا را از برنامه‌های پزشکی و کودک آغاز کرده است و نخستین برنامه زنده‌اش «صبح بخیر ایران» بود که در زمان خودش مخاطبان زیادی داشت.

وی با سفرهایی که به استان‌‌های مختلف کشور می‌کرد، توانست فرهنگ‌های مختلف ایران را معرفی و همچنین خود را در حرفه اجرا، چهره کند. در ادامه، گفت‌وگو با این مجری باسابقه رسانه ملی را می‌خوانید.

از کی وارد اجرا شدید؟
از سال ۱۳۷۰ با برنامه پزشکی شروع کردم و بعد برنامه کودک و اولین برنامه زنده‌ام در سال ۷۳ «صبح بخیر ایران» بود.

گفتید که برنامه کودک هم اجرا کرده‌اید، آیا اگر اجرای چنین برنامه‌ای مجدداً به شما پیشنهاد شود قبول می‌کنید؟
چرا که نه، به این دلیل که علاقه‌مندم و مهم نیست که چه باشد، مهم این است که به دل من بنشیند. تا به حال هم هیچ کاری را انجام نداده‌ام که دوست نداشته باشم. تمام کارهایی که کرده‌ام بر اساس علاقه خودم بود. اگر برنامه‌ای باشد که با علاقه من سازگاری داشته باشد مشکلی ندارم.

یعنی تا به حال چنین برنامه‌ای به شما پیشنهاد نشده است؟
اگر هم شده تا به آن حد نبوده.

نظرتان راجع به مجری‌های جدید چیست؟
متأسفانه چون تعدادشان بالا رفته و ماندگاری‌شان در ذهن کم شده و خیلی شکل همدیگر هستند، بعضی وقت‌ها آنها را اشتباه می‌گیرم. نوع و شکل اجرایشان هم شبیه هم است و تشخیصشان برای من مشکل است، شاید این نشان‌دهنده ضعف ذهنی من باشد ولی فکر کنم اتفاقی افتاده که هنوز هم بعضی بیننده‌ها اسم مجری‌های خوب را یاد نمی‌گیرند

 
یعنی در حال حاضر مجری موفق نداریم؟
من به دلیل مشغله کاری و حضور در شهرستان‌ها نمی‌توانم کسی را معرفی کنم.

یک مجری چقدر می‌تواند در جذب مخاطب مؤثر باشد؟
صددرصد مهم است، اگر مهم نبود آن‌قدر حساسیت نداشت؛ یعنی هر چیزی که در آن حساسیت وجود دارد مهم است. معمولاً چون مجری‌های ما فقط مجری هستند، مشکل ایجاد می‌شود. مجری‌هایی موفق هستند که خودشان تهیه‌کننده باشند ولی اگر تحت تأثیر تهیه‌کننده باشند و فقط یک‌سری دیالوگ به آنها بدهند تا صحبت کنند، مطمئناً در ارتباط با مخاطب خیلی ضعیف عمل می‌کنند. برنامه‌ای که خود مجری در جایگاه تهیه‌کننده برایش دلسوزی می‌کند و آن را می‌شناسند، درباره‌اش تحقیق می‌کند و بعد به اجرا می‌پردازد، موفق‌تر خواهد شد. به طور مثال آقایان درستکار، شهیدی‌فر، علیخانی و خود من که همه تهیه‌کننده ـ مجری هستیم اجرای ما با برنامه‌مان عجین می‌شود. 

اخبار,اخبار فرهنگی,اقبال واحدی

  چهره شدن برای مجری چقدر می‌تواند مهم باشد؟ برای شما چطور؟
خیلی مهم است. تلویزیون باید ستاره ایجاد کند تا مجری، برند شود و از این کار وحشت نکند؛ یعنی بیاید و روی مجری‌ها سرمایه‌گذاری کرده و چهره آنها را معرفی کند و مردم را نسبت به آن چهره‌ها حساس کند، وقتی که برنامه «ماه عسل» را می‌بینید خود مجری برند کارش است. ستاره‌سازی یکی از شگردهای صدساله رسانه است؛ از سینما تا تلویزیون، تئاتر و خوانندگی. وقتی که ستاره ایجاد می‌شود بالطبع خودش یک وزنه می‌شود و برنامه را بالا می‌برد.

فکر می‌کنم شما از برنامه «صبح بخیر ایران» معروف شدید، می‌خواستم بدانم که ایده کار از کجا بود؟
ایده از خارج گرفته شده بود، آن موقع آقای رادمنش (خدا بیامرزدش) مدیر اولیه این برنامه بود. در تمام دنیا یک صبح بخیر یا برنامه صبحگاهی دارند، تلویزیون چنین برنامه‌ای نداشت و برنامه‌ها از ساعت ۴ بعد از ظهر شروع می‌شد. رسانه ما هم خواست برنامه صبحگاهی داشته باشد و به این ترتیب این برنامه راه‌اندازی شد که در زمان خودش یک برنامه خاص و پربیننده بود.

در حال حاضر برنامه «صبح بخیر ایران» نسبت به زمانی که شما آن را اجرا می‌کردید، مخاطب خودش را دارد؟
من آمار رسمی ندارم ولی دوستان و آشنایان و مردم که من را می‌بینند معمولاً انتقاد می‌کنند که ما اصلاً این برنامه را نمی‌بینیم و حساس نیستند ولی آن موقع اگر اتفاقی در آن برنامه می‌‌افتاد، سوژه گفت‌وگو برای مردم می‌شد ولی اگر الان بپرسید می‌گویند که اصلاً صبح‌ها تلویزیون برنامه ندارد؛ یعنی نمی‌دانند که چنین برنامه‌ای هست. ولی سازمان یک تشکیلات نظرسنجی دارد که می‌شود از آن طریق متوجه شد.

سفر‌هایی که به استان‌های مختلف کردید چقدر توانسته در جذب گردشگر (داخلی، خارجی) موفق باشد؟
من نمی‌دانم و برآورد آماری ندارم اما فرمانداری‌ها و استانداری‌ها به ما آمارهایی می‌دادند و می‌گفتند آقای واحدی آن سالی که به طور مثال اسفند به شهر ما آمدید نوروزش شلوغ‌ترین نوروز ما بود. چون روش ما این بود که معرفی کنیم. موفقیتش هم به این دلیل بود که بیننده داشت، بالطبع هر جایی که بیننده داشته باشد جذب گردشگر هم دارد. یکی از دلایلش سؤالاتی است که از من می‌شود که آقای واحدی آن شهری که رفتید کجا بود؟ از کجا می‌شود به آنجا رفت؟ یا کجا خوب است تا ما برویم؟ و از من مشاوره می‌خواهند و من بر مبنای نیازشان به آنها اطلاعات می‌دهم. 

اخبار,اخبار فرهنگی,اقبال واحدی

 جای خالی چنین برنامه‌ای با این رویکرد چقدر به طور واقعی حس می‌شود؟
خیلی، دلیلش هم تعدد شبکه‌های جهانی است چون من اغلب برنامه‌ها را رصد می‌کنم، چنین برنامه‌هایی وجود دارد؛ یعنی دوربین در استودیو نیست و این طرف و آن طرف دنیا را می‌گردند و چقدر هم بیننده دارد، چنین برنامه‌ای هیچ وقت کهنه نمی‌شود چون جهان در حال تغییر است، به همین دلیل نشان دادن جهان خودش نوعی اطلاع‌رسانی است. خیلی جایش خالی است ولی کسی به فکرش نیست. متأسفانه برنامه‌ها پخش‌وپلا شده و بیننده تکلیفش را با شبکه‌ها نمی‌داند که چه نگاه کند و به همین دلیل هم نمی‌تواند روی یک شبکه متمرکز شود تا آن شبکه هم بتواند بر مبنای تفکراتی که دارد تأثیرات مثبت روی مخاطب بگذارد.

البته باید بگوییم که از شبکه سه سیما چنین برنامه‌ای پخش می‌شود (صبح و نشاط)، چه تفاوتی با برنامه شما دارد؟
این برنامه یک برنامه ورزشی است و در یک جا برگزار می‌شود، در یک محیط باز می‌ایستند و خواننده‌ای هم می‌خواند و مقداری صحبت می‌کنند ولی چیزی از آن شهر دستگیر مردم نمی‌شود چون گزارشی از آثار باستانی، کشاورزی، کوچه و بازار، آدم‌های موفقش و دیدنی‌هایش نمی‌بینند زیرا تعریف برنامه‌اش با برنامه ما فرق می‌کند.

اگر اجرای چنین برنامه‌ای با این رویکرد به آقای واحدی پیشنهاد شود با همان انرژی سابق به اجرا می‌پردازد؟
کسی به من پیشنهاد نمی‌کند، همیشه من هستم که پیشنهاد می‌کنم چون خودم تهیه‌کننده هستم پیشنهاد کردم ولی سازمان از نظر بودجه مشکل دارد. من نظرم این است که اگر بخواهد عین آن موقع باشد فیلم آن است؛ اگر بخواهد یک برنامه جدید باشد باید رویکرد جدیدی داشته باشد. همان اهداف را دنبال کند ولی شکل ارائه، تعریف و نوآوری‌اش به گونه دیگری باشد که هزینه دارد و چون هزینه‌اش بالاست مطمئناً انجام نمی‌شود. به خاطر اینکه مردم خیلی اصرار داشتند در حال حاضر پنجشنبه‌ها صبح می‌آیم و بعضی از قسمت‌های گذشته را مرور می‌کنم و برایشان پخش می‌شود.

فکر می‌کنید اگر این برنامه با حال و هوای سابق به صورت مداوم پخش شود می‌تواند مخاطبش را جذب کند؟
با آن کارهایی که من بلدم و ارتباطی که با بیننده دارم مطمئناً جذب می‌شود چون در حال حاضر که برنامه «مستقیم آبادی» را برای گروه جهاد تولید می‌کنیم با اینکه تنها ۲۰ دقیقه است اما خیلی مخاطب دارد و این اصلاً عجیب است. مردم دوست دارند از کشورشان آگاه شوند، هر چند که این برنامه نگاهش کشاورزی و دامداری است ولی چون به روستاها می‌رود برای مردم جذاب است.

حالا از برنامه «مستقیم آبادی» برای ما بگویید، ایده این کار از کجا گرفته شده است؟
پیشنهادش از گروه جهاد بود چون ما در برنامه «صبح بخیر ایران» به شهرستان‌ها سفر می‌کردیم با توجه به اینکه ظرفیت اصلی شهرستان‌ها و روستاهای ما کشاورزی است و نظر به آشنایی‌ای که با این حیطه داشتیم به ما پیشنهاد کردند این برنامه را بسازید، ما هم قبول کردیم. چون ۸۰ درصد بودجه این برنامه بر عهده وزارت جهاد کشاورزی است. خوشبختانه از سال ۸۶ ـ ۸۵ تا الان همچنان ادامه دارد.

جالب‌ترین اجرایی که داشتید چه بود؟
من از هیچ کدام از اجراهایم خوشم نمی‌آید (با خنده)، همیشه فکر می‌کنم که دارم تجربه کسب می‌کنم. راستش را بخواهید من در اجرا یادم می‌رود که دوربین روشن است، به همین دلیل این‌قدر راحت هستم.

در حال حاضر به چه کار دیگری مشغول هستید؟
من همین برنامه «مستقیم آبادی» را دارم.

 

اخبار فرهنگی - هفته نامه سروش/جام جم سیما