فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

یک شب،به پاس صحبت دیرین،خدای را (فریدون مشیری)



اشعار عاشقانه , فریدون مشیری , شعر مشیری

یک شب،به پاس صحبت دیرین،خدای را
با او بگو حکایت شب زنده داری ام

 

با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق
شاید وفا کند،بشتابد به یاری ام

 

ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین
آگه شود ز رنج من و عشق پاک من

 

با او بگو که مهر تو از دل نمی رود
هر چند بسته،مرگ،کمر بر هلاک من

 

ای شعر من،بگو که جدایی چه می کند
کاری بکن که در دل سنگش اثر کنی

 

ای چنگ غم،که از تو بجز ناله برنخاست!
راهی بزن که ناله از این بیشتر کنی

 

ای آسمان،به سوز دل من گواه باش
کز دست غم به کوه بیابان گریختم

 

داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه
مانند شمه،سوختم و اشک ریختم؟

 

ای روشنان عالم بالا،ستاره ها
رحمی به حال عاشق خونین جگر کنید

 

یا جان من ز من بستانید بی درنگ
یا پا فرا نهاده  خدا را خبر کنید!

 

آری،مگر خدا به دل اندازدش،که من
زین آه و ناله راه به جایی نمی برم

 

جز ناله های تلخ نریزد به ساز من
از حال دل اگر سخنی بر لب آورم

 

آخر اگر پرستش او شد گناه من؛
عذر گناه من،همه،چشمان مست اوست

 

تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من
او هستی من است که آینده دست اوست

 

عمری مرا به مهر و وفا آزموده است
داند که من آن نی ام که کنم رو به هر دری

 

او نیز مایل است به عهدی کند وفا
اما - اگر خدا بدهد - عمر دیگری

منبع:lat.blogfa.com


ویدیو مرتبط :
‫شعرکوچه فریدون مشیری‬‎

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

اس ام اس عاشقانه از فریدون مشیری



 

 

اس ام اس عاشقانه از فریدون مشیری

 

تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه

روی تو شکفت در سرشکم

دیدم که هنوز عاشقم آه


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو

یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بی روی تو درهای جهانم بسته است
از دست تو خواهم که برآرم فریاد
در پیش نگاه تو زبانم بسته است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

گفتم دل را به پند درمان کنمش
جان را به کمند سر به فرمان کنمش
این شعله چگونه از دلم سر نکشد
وین شوق چگونه از تو پنهان کنمش

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

ای چشم ز گریه سرخ خواب از تو گریخت
ای جان به لب آمده از تو گریخت
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

هزار بوسه به سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای من جدا شده بود
که هر چه بود تو بودی و روشنایی بود

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

دلم به ناله در آمد که
ای صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
که گِل بوده ست


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

روزهایی که بی تو می گذرد
گرچه با یاد توست ثانیه هاش
آرزو باز میکشد فریاد
در کنار تو می گذشت ایکاش

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

تو را دارم ای گل جهان با من است
تو تا با منی جان جان با من است
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با من است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

نرسد دست تمنا چون به دامان شما
می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما