فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

جمشید هاشم‌پور: به خاطر تیپم ممنوع الکار شدم


او در عادتی پسندیده و به جامانده از دوران ورزشکاری اش، هنوز به سلامت جسمش اهمیت می‌دهد و به‌طور غبطه برانگیزی مسیری طولانی را طی می‌کند تا علاوه بر حفظ شادابی جسمی‌و روحی برای بازی در نقش‌های پیشنهادی آمادگی کامل داشته باشد.

جام جم آنلاین: جمشید هاشم‌پور همسایه خوب ماست و ما جام‌جمی‌ها و ساکنان بلوار میرداماد هر روز، او را در حال پیاده روی می‌بینیم. او در عادتی پسندیده و به جامانده از دوران ورزشکاری اش، هنوز به سلامت جسمش اهمیت می‌دهد و به‌طور غبطه برانگیزی مسیری طولانی را طی می‌کند تا علاوه بر حفظ شادابی جسمی‌و روحی برای بازی در نقش‌های پیشنهادی آمادگی کامل داشته باشد.

تصمیم گرفتیم پس از این همه سال، حق همسایگی را بجا بیاوریم و از جمشید آریای معروف، ستاره سال‌های دور و بازیگر خوب این سال‌ها دعوت کنیم تا قدم روی چشم ما بگذارد و به روزنامه بیاید. هاشم‌پور اما اهل مصاحبه، هیاهو و جنجال نیست و طی سال‌ها خیلی کم و انگشت‌شمار تن به گفت‌وگو داده است.

برای همین تیپ و سر تراشیده،چند سال ممنوع الکار شدم/ خاطره ای از یک درخواست عکس یادگاری!

ما هم به خواسته او احترام گذاشتیم و فقط از حضور شیرینش برای خوش و‌بشی ساده و صمیمانه استفاده کردیم. اما هاشم‌پور میان همین گپ و گفت دوستانه، چیزهای بامزه‌ای گفت که نقل برخی از آنها خالی از لطف نیست و می‌دانیم که برای شما هم جالب است. این شما و این جمشید هاشم‌پور.

یک خاطره جالب

یکی از روزهایی که مثل همیشه مشغول پیاده‌روی بودم، جوانی با صدای بلند گفت: آقای مشایخی! آقای مشایخی! من هم ایستادم و گفتم: بله، جانم عزیزم؟ گفت: می‌خواهم یک عکس با شما بگیرم. من هم قبول کردم. عکس را گرفت و رفت. چند روز بعد در مسیر پیاده‌روی‌ام دوباره همان جوان را دیدم. آمد جلو و گفت: من عکس شما را به پدرم نشان دادم و گفتم با آقای مشایخی عکس گرفته‌ام. او هم به من گفت: خاک بر سرت، تو چطور هنرمندان مملکتت را نمی‌شناسی؟ این محمدعلی کشاورز است!

تکرارنشدنی با رسول ملاقلی‌پور

برای همین تیپ و سر تراشیده،چند سال ممنوع الکار شدم/ خاطره ای از یک درخواست عکس یادگاری!

هیوا، قارچ سمی، مزرعه پدری و میم مثل مادر، چهار فیلمی ‌بود که با زنده یاد رسول ملاقلی‌پور کار کردم. به همکاری با این کارگردان خوب افتخار می‌کنم، چرا که او باعث تغییر و تفاوت در پرسونای بازیگری‌ام شد. البته او شخصیت پیچیده‌ای داشت و هرکسی نمی‌توانست خودش را با روحیات او سازگار کند. با این حال من همیشه ارتباط خوبی با رسول داشتم و ملاحظه‌اش را می‌کردم. خاطره بامزه‌ای از او دارم؛ یک بار پلانی را فیلمبرداری کردیم و فکر می‌کردم که کارم را خوب انجام دادم، اما او به من گفت: جمشید، تو با این بازیت، گند زدی به فیلم من! من گفتم خب، پلان را دوباره بگیریم. او گفت: نه، این‌قدر بد بود که دیگر قابل تکرار نیست.

قارچ سمی

اگر بخواهم در میان تمام نقش هایم یک فیلم را دوباره بازی کنم، آن یک فیلم «قارچ سمی» است. به نظرم فیلم قشنگ و تاثیرگذاری بود، اما آن‌طور که باید، از سوی مردم دیده نشد و مورد بی‌مهری قرار گرفت. فیلم با پس‌زمینه جنگ و دفاع مقدس روایت می‌شد و کمی ‌ثقیل بود. مردم بیشتر دنبال این هستند که بخندند و چنین فیلم‌هایی خیلی با ذائقه آنها جور نیست.

سر تراشیده

معمولا کارگردان، فیلمنامه‌نویس، تهیه‌کننده و طراح گریم هستند که برای ظاهر یک کاراکتر تصمیم می‌گیرند و خود بازیگر نقش چندانی در این میان ندارد. این‌طوری نبود که من به سازندگان یک فیلم بگویم سرمرا بتراشید. آن‌موقع برخی آقایان ارشاد فکر می‌کردند خودم عمدا می‌گویم که در فیلم‌ها سر مرا بتراشید تا بیشتر به چشم بیایم. این ضرورت فیلمنامه و شخصیت بود که چنین شمایلی را می‌طلبید. برای همین تیپ و سرتراشیده، چند سال مرا ممنوع الکار کردند.

من و یول برینر

اسم که مهم نیست، مهم کاری است که ارائه می‌شود. تغییر اسم و انتخاب نام هنری برای بازیگران، موضوعی است که در سینمای دنیا هم رواج دارد و معمولا اسم بازیگرانی را که در دهان نچرخد و آسان تلفظ نشود، تغییر می‌دهند. تغییر اسم من از هاشم‌پور به آریا هم به همین دلیل بود، اما دوستان اجازه ندادند با این اسم به فعالیتم ادامه دهم. مثلا اسم واقعی یول برینر ـ بازیگر سرشناس هالیوود و نقش فرعون در «ده فرمان»ـ، ایول باریسویچ برینر بود. به‌دلیل سر تراشیده، خیلی‌ها می‌گفتند شبیه یول برینر هستم.

دهه 60 برخی دوستان به شوخی می‌گفتند یول برینر و جمشید هاشم‌پور، هردو 15 میلیون و 300 هزار تومان دستمزد می‌گیرند! من هم می‌گفتم البته 15 میلیونش مال برینر است و من فقط آن 300 هزارتومانش را می‌گیرم!

تجلیل مدیر مسئول جام‌جم از هاشم‌پور

برای همین تیپ و سر تراشیده،چند سال ممنوع الکار شدم/ خاطره ای از یک درخواست عکس یادگاری!

جمشید هاشم‌پور پس از گپ و گفتی صمیمانه با برخی اعضای تحریریه روزنامه، دیداری با دکتر مراد عنادی، رئیس موسسه و مدیرمسئول روزنامه جام‌جم داشت و در جریان کم و کیف فعالیت‌های این روزنامه قرار گرفت. در پایان این دیدار، دکتر عنادی به پاس یک عمر فعالیت پربار هنری جمشید هاشم‌پور، از این چهره محبوب و مردمی ‌با اهدای لوح تقدیر تجلیل کرد.

برخی از نقش‌های ماندگار

زینال بندری‌/‌ تاراج

برای همین تیپ و سر تراشیده،چند سال ممنوع الکار شدم/ خاطره ای از یک درخواست عکس یادگاری!

هنوز خیلی از مردم، جمشید آریا را با نقش معروف زینال بندری در «تاراج» ساخته ایرج قادری به یاد می‌آورند. زینال قاچاقچی سابقه‌داری است که از جایی به بعد متحول می‌شود و با کمک رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر، علیه قاچاقچیان مبارزه می‌کند. سکانسی که زینال پسر معتادش، صبری را برای ترک اعتیاد در زیرزمین خانه حبس می‌کند، از به یادماندنی‌ترین لحظات فیلم است.

جمال‌/‌ مادر

هاشم‌پور یکی از متفاوت‌ترین نقش‌هایش را در فیلم «مادر» زنده‌یاد علی حاتمی‌ بازی کرد؛ آن هم‌ زمانی که فیلم‌های اکشن و ماجراجویانه او در کانون توجه قرار داشت. هاشم‌پور نقش مردی عرب به نام جمال را بازی می‌کرد که در واقع برادر ناتنی بچه‌های «مادر» بود. سکانسی که او در مقابل ظلم و زورگویی محمد ابراهیم (محمدعلی کشاورز) به غلامرضا (اکبر عبدی) می‌ایستد در خاطره ها مانده است.

بازرس صدرالدین رکنی‌ /‌ پرده آخر

زمانی بیشتر فیلم‌های سینمای ایران دوبله می‌شد و خیلی کم پیش می‌آمد صدای واقعی خود بازیگران را بشنویم. یکی از بازیگرانی که مردم مشتاق شنیدن صدای او بودند، هاشم‌پور بود که معمولا منوچهر اسماعیلی با آن صدای باوقارش به جای او صحبت می‌کرد. «پرده آخر» ساخته واروژ کریم مسیحی از نخستین فیلم‌هایی بود که باعث شد صدای خوشایند این بازیگر را هم بشنویم، ضمن این‌که بازی متفاوتی هم از او شاهد بودیم؛ در نقش بازرسی که درگیر ماجرای مرموزی می‌شود و همیشه از درد قدیمی ‌میخچه پایش گلایه دارد.

برای همین تیپ و سر تراشیده،چند سال ممنوع الکار شدم/ خاطره ای از یک درخواست عکس یادگاری!

شاهین‌/‌ افعی

فیلم «افعی» ساخته محمدرضا اعلامی‌در سال 71 به پدیده‌ای در سینمای ایران تبدیل شد و خیلی از تماشاگران علاقه‌مند به ژانر اکشن را به سینماها کشاند. دراین میان سهم جمشید هاشم‌پور در این موفقیت و محبوبیت غیرقابل انکار است که با شمایلی جدید و رمبو وار یک‌تنه دخل خیلی از خلافکاران را آورد و بارها باعث سوت و کف تماشاگران شد.

دومان قائمی‌/‌ قارچ سمی

نقش‌آفرینی هاشم پور در «قارچ سمی» ساخته زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور، دست کمی‌ از بازی پرویز پرستویی در «آژانس شیشه‌ای» نداشت، اما آن‌طور که باید، دیده نشد و قدر ندید.

ضمن این‌که شباهت‌هایی هم در جنس نقش‌ها وجود داشت و دومان هم آدمی‌ از دل سال‌های جنگ بود که در زمانه جدید درک نمی‌شود. مقاومت و مبارزه برای حفظ اعتقادات به بهترین شکل در بازی هاشم‌پور نمود می‌یابد.


ویدیو مرتبط :
ممنوع الکار شدن به خاطر گفتن کلمه جیگر!!!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

به خاطر سوپر استاری ممنوع الکار شدم!



به خاطر سوپر استاری ممنوع الکار شدم!

همزمان با اکران دو فیلم «راه بهشت» و «شور شیرین» به سراغ رضا رویگری بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون رفته ایم تا با او در مورد سیر بازیگری و زندگی هنری اش به گفت و گو بنشینیم. قسمت دوم این گفت وگو را در مورد سفرش به آمریکا و بازی درخشان در فیلم «بوتیک» با هم می خوانیم.

 

اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب

 

صدایی که مشکل دار شد!

رضا رویگری در مورد ادامه فعالیتش بعد از انقلاب می گوید: « من با بچه هایی که آزاد کار می کردند کار می کردم. مثل صدرالدین زاهد و سیاوش طهمورث. اگر کسی دعوتمان می کرد می رفتیم و با او کار می کردیم. دیگر جای خاصی نبود که ما مثل کارگاه نمایش وابسته به آنجا باشیم و صبح برویم و شب بیاییم. من بعد از انقلاب دو سه تا کار اجرا کردم اما بعد یک اتفاقی افتاد که گفتم من دیگر کار نمی کنم. ما برداشت دیگری از «بردار کردن منصور حلاج» را ۴۳ بار اجرا رفتیم. من آوازها و مقداری از متن را از همان تئاتر قبلی به این اجرا آورده بودم که سیاوش طهمورث کارگردانی کرد. آن موقع، ۳۲ سال پیش رییس تئاتر شهر وقت به خاطر اشکالاتی که به نوع خواندن من وارد کرده بود جلوی پخش این تئاتر را گرفت. گفتم یعنی چه؟ صدای من هر روز دارد از تلویزیون و رادیو پخش می شود! اما خب یک سری دشمنی ها و حسادت هایی پشت پرده بود که با توجه به جو حساس آن موقع جلوی این کار را گرفت.»

مدرس به جای رویگری

از او در مورد اجرای دیگری از همین تئاتر که در سال ۸۴ به کارگردانی طهمورث و با آواز امیرحسین مدرس روی صحنه رفت می پرسم: «من اطلاع نداشتم. این را الان دارم از شما می شنوم اما خب حتما آقای طهمورث دلایلی داشتند که به سراغ من نیامدند. چون بعد از آن کارهای دیگری با هم داشتیم و مشکلی هم نبود. البته آن آوازها همه کار خود من بود و تقلیدی نبودند. پس فکر نمی کنم تقلید از آن مثل خود کار از آب دربیاید.»

ترشی فروشی کدبانو

رویگری سال های دور از صحنه را اینطور توصیف می کند: «پدر بزرگ یکی از دوستانم در کوچه باغ های تجریش، باغی داشت که خالی افتاده بود و به ما گفت بیایید اینجا یک کاری راه بیاندازید. ما هم رفتیم در کار تولید ترشی. من شدم کدبانو و مواد ترشی را خریدم و ترشی درست می کردم که می آمدند سطل سطل می بردند و اصلا به شیشه کردنش نمی رسید. همه چیز داشت. کم کم خودمان سرکه و سکنجبین و رب درست می کردیم. اصلا نمی گذاشتند از دیگ بیرون بیاید. اسمش را هم گذاشته بودیم محصولات خانگی کدبانو. دو سالی هم کار کردیم.»

شیری از در محله بهداشت

از ماجرای رفتن به تلویزیون و «محله بهداشت» می پرسم. می گوید:«دوسالی بود ما داشتیم آنجا کار می کردیم که یک روز رضا ژیان آمد گفت: مرد حسابی نشسته ای سبزی پاک می کنی؟! یک سریال هست که بیا بازی کن. گفتم چه نقشی ست؟ گفت نفش شیر! آدمی ست در نقش شیر! رفتم دیدم یک سوپرمن هم دارند. گفتم سوپرمن را به من بدهید. بعد فهمیدم یک آدم لاغر دیلاق می خواهند. دیگر رفتم و در «محله بهداشت» معروف شدم.»

وی در مورد بازی در فیلم «عقاب ها» مرحوم خاچیکیان می گوید:« او «محله بهداشت» را از تلویزیون دیده بود و به تهیه کننده گفته بود که من این بازیگر را می خواهم. شاید اصلا اسمم را هم نمی دانست. رفتم پای قرارداد. مبلغ قراردادم ۱۵ هزار تومن بود. آن موقع هنوز آنقدر پول مطرح نبود و من اصلا برایم این جا نیوفتاده بود که باید چقدر پول بگیرم. بعد از این کار با خود مرحوم خاچیکیان «یوزپلنگ» را کار کردم. بعد از آن برای «اجاره نشین ها» انتخاب شدم.»

مهرجویی مرا زیر سر داشت

از انتخاب شدن توسط داریوش مهرجویی می پرسم که پاسخ می دهد:«مهرجویی قبل از انقلاب می خواست یک کاری به نام «الموت» بسازد و می خواست از بچه های کارگاه نمایش استفاده کند. آن کار اتفاق نیافتاد اما خب ایشان ما را شناخته بود و توی ذهن داشت. بعد از اینکه دید من دارم در سینما کار می کنم به من زنگ زد و گفت یک نقشی داریم که مهندس است و این خصوصیات را دارد.»

وی در مورد ادامه بازیگری اش می گوید:«بعد از آن «سرزمین آرزو» با مجید قاری زاده بازی کردم که کار خیلی خوبی بود. بعد «غریبه» را با آقای رحمان رضایی بازی کردم که دومین همکاری من با اکبر عبدی بود و کتایون ریاحی و مهدی هاشمی و محبوبه بیات هم حضور داشتند. بعد از آن رفتم سر کار «کانی مانگا» سیف الله داد. در همان زمان ما را از ترشی فروشی بیرون کردند. ما هر جا می رویم بیرونمان می کنند! گفتند ما دیگر می خواهیم خودمان کار کنیم و سهم مرا دادند. البته آنجا یک ماه بعد بسته شد چون من خیلی آنجا زحمت می کشیدم . یک بار ۵۰۰ کیلو ترشی مان درش موش افتاد کلش را در رودخانه پشت کارگاه خالی کردم آن هم همان اوایل نداری کار بود. بعد از یک سرمایه گذاری دیگر در کمپوت سازی من دیگر از این کارها بریدم و دیگر تماما به کار سینما پرداختم که سر همان کار «کانی مانگا» بود. بعد «شب بیست و نهم» و «وسوسه» و... که در عرض چند سال ۲۰ ۳۰ تا فیلم بازی کردم به عنوان جوان اول سینمای ایران.»

 

سوپراستار ممنوع!

رویگری از سال ۶۳ تا ۷۳ بیست فیلم بازی کرده است که می شود تقریبا سالی دو تا فیلم! این ترافیک کاری را خودش اینگونه تحلیل می کند:« بعضی وقتها سالی ۳ ۴ تا کار بود. مثلا سال هفتاد من در جشنواره ۶ تا کار داشتم و همین باعث شد من بعد از آن ۴ سال ممنوع کار شوم. دلایلش سیاست های آن موقع سینما بود مبنی بر اینکه یک نفر نباید سوپراستار می شد. من خودم این پاسخ را می دانستم. اما وقتی بعد از چهار سال به ارشاد رفتم گفتند: شما هیچ ممنوعیتی نداری برو کار کن! گفتم ای بابا! من چهار سال در خانه نشستم. اگر مشکلی داشتم که الان هم دارم و نباید در سینما باشم. اگر نداشتم که جوابش را بدهید! یک جواب سرسری دادند و گفتند: برو کار کن! ولی من فکر می کنم دلیلش همان بود. چون افسانه بایگان هم آن سال ۵ تا فیلم در جشنواره داشت و او هم ممنوعالکار شد.»

تابلویی با امضای رویگری

رویگری کار نقاشی را در این ۴ سال کم کاری اش شروع کرد که در موردش می گوید:«من تا سه سال و نیم نمی دانستم اصلا ممنوع کار هستم. دیدم کسی چرا سراغ من نمی آید؟ برای همین وقتی دیدم به من کار نمی دهند به سراغ نقاشی رفتم. رفتم پیش استاد نوسی. ایشان گفتند حالا که آن طرف کار نمیکنی بیا این طرف کار کن. خلاصه قلم به دستم داد و شروع به فراگیری کردم و یک نیمچه نقاش شدم. البته من قبلا هم در نوجوانی با یکی از همسایه هایمان که نقاش بود نقاشی می کردم. رفتم بازار قائم قلم بخرم صاحبش به من گفت: اینجا چکار می کنی؟ گفتم آمده ام قلم بخرم. گفت: مگر نقاشی می کنی؟ گفتم بله. گفت: بیا یکی از این گالری ها کار کن. من رفتم آنجا در یک گالری تابلو می کشیدم و شاگرد داشتم. در آن سال ۶۰۰ ۷۰۰ هزار تومان فقط از شاگرد در می آوردم و خیلی خوب بود. تابلوهایم را هم خیلی خوب می خریدند. علتش هم امضای رضا رویگری بود. ممکن بود خیلی هم بدتر از بقیه باشد. اما کلکسیون دار می خواست یک کار با امضای من داشته باشد.»

کنسرت در آمریکا

رویگری در مورد سال های حضورش در آمریکا اینطور توضیح می دهد:«سال ۷۴ من داشتم یک سریال بازی می کردم که فریبرز صالح کار می کرد به اسم «شیخ مفید» و بعد آن را سیروس مقدم ادامه داد. حدودا پانزده روز از کار من مانده بود که سیاوش طهمورث آمد به من گفت بیا می خواهیم نمایش «معرکه در معرکه» را در آمریکا اجرا ببریم. گفتم باشد پانزده روز صبر کن کار من تمام شود. گفت نه ما سه روز دیگر باید برویم. گفتم مگر من می توانم کار مردم را ول کنم؟ آن هم آخرهای کار. یکی دیگر را جای من ببرید. همین کار را کردند اما بعد خانم تهیه کننده گفته بود برگردید ایران یا رویگری را بیاورید یا کلا برگردیم ایران. خلاصه یک شب داود میرباقری و پرویز پرستویی و خانم آقای طهمورث و برادر رضا ژیان ریختند خانه ما! گفتند چرا نرفتی؟ گفتم من نگفتم نمی روم، گفتم چند روز صبر کنید می رویم. گفتند: نه بیا بلیط گرفته ایم برو. حالا من دو روز دیگر کار دارم. سه روز بعد یک کیف انداختم روی دوشم با یک سه تار رفتم ترکیه. آنموقع سه تار می زدم. گروه عین این پانزده روز را در آمریکا استراحت کرده بودند! اجرا نرفته بودند. رفتیم و تهیه کننده گفت: برویم خانه یا برویم سر تمرین؟ گفتم برویم سر تمرین. حالا من اینهمه خسته بودم و یک شب هم در فرانسه نگه ام داشته بودند. در جلوی روی من همه را فرستادند بروند اما مرا چون ایرانی بودند نگه داشتند. ۲۷ ساعت توی راه بودم و تا رسیدم رفتم تمرین. همان شنبه و یکشنبه اول دو تا اجرا رفتیم که تمام لس آنجلس ترکید! کاری کارستان کردیم.»

«من همان موقع در ایران سریال «تنهاترین سردار» را با آقای فخیم زاده قرارداد داشتم. می خواستم برگردم اما اسپانسر کار گفت: ما تازه به پولمان رسیده ایم و تازه از این به بعد باید سود کنیم و با رفتن شما ضرر می کنیم. من هم نه پاسپورتم را در اختیار داشتم و نه پول داشتم و مجبور شدم بمانم. در ایران هم ماجراهایی به خاطر نرفتن من ایجاد شد. با اینکه تست لباس نکرده بودم و جلوی دوربین نرفته بودم و فقط یک قسط قرار دادم را که مبلغ زیادی هم نبود گرفته بودم، اما سروصدا شد. من خیلی دوست داشتم در کار آقای فخیم زاده باشم اما همین سابقه برایم بد شد و آقای فخیم زاده با اینکه با من دوست است اما با من کار نمی کند.»

«بعد از تئاتر وقتی بچه ها می خواستند برگردند من تصمیم گرفتم بمانم و آنجا کنسرت موسیقی برگزار کنم. با خودم گفتم من که در ایران کار و قراردادی ندارم پس بهتر است بمانم. یک سال ماندم و یک کنسرت برگزار کردم و از همان کنسرت و آهنگ هایی که در تئاترهایم اجرا کرده بودم موقع برگشت به ایران یک آلبوم درست کردم به اسم « از عشق گفتن».»

و سرانجام بوتیک!

رویگری در مورد منجر شدن دهه کم کاری اش به بازی در «بوتیک» اینگونه شرح می دهد:«خب من ده سال بسیار کم کاری داشتم. چهار سال که ممنوع کار بودم. دو سال هم که به آمریکا رفتم و بعد که برگشتم یک سریال برای بعدالظهرهای تلویزیون بازی کردم به نام «برگ و باد» که خیلی مورد استقبال قرارگرفت. تمام کار بازیگری من در ده هفتاد همین سریال و فیلم «جوانی» قاری زاده و ۵ دقیقه در «مسافر ری» برای آقای میرباقری. همین. دیگر هیچ بازی نداشتم. تا سال هشتاد که داشتم نمایش«والس خداحافظی» امیر دری در فرهنگسرای نیاوران تمرین می کردیم که از طرف حمید نعمت الله به من زنگ زدند برای فیلم «بوتیک». من او را نمی شناختم. گفت: من قبلا خبرنگار بودم و با شما یک مصاحبه در شمال داشتم. اما من به خاطر نیاوردم. شب بود و گروه مشغول گرفتن سکانس های خانه خیابان مقدس اردبیلی بودند. گفت: من یک نقش دارم که به دو سه نفر داده ام می گویند تلخ است ما بازی نمی کنیم. گفتم حالا بده بخوانیم ببینیم چیست. سناریو را داد من مشغول خواندن شدم و تمام کردم گذاشتم کنار. گفت: نقشت را خواندی؟ گفتم همه را خواندم. من این نقش را بازی میکنم. چون جای کار دارد. همان موقع بعد از تئاتر می رفتم برج دوقلوی فرمانیه تا صبح کار می کردم و شش هفت شب کار طول کشید و بعد منتظر شدیم ببینیم چه اتفاقی می افتد. و اتفاق افتاد. «بوتیک» هم برای ما نان شد هم آب شد. هم یک مقدار برایمان کسب آبرو کرد.جوری که تا همین قبل از عید همه اش کار می کردم.»/سینما پرس