فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
چرا ایرانی ها عاشق ملودرام اند؟
تا به حال به دلایل محبوبیت ملودرام ها بین عامه مخاطبان سینمایی و تلویزیونی پرداخته بودیم. پرونده هایی که به راز موفقیت سریال های «یانگوم»، «نرگس» و «ستایش» می پرداختند. اینجا خلاصه ای از آن دلایل را دوباره با هم مرور می کنیم.
سید احسان عمادی در همشهری جوان نوشت: تا به حال به دلایل محبوبیت ملودرام ها بین عامه مخاطبان سینمایی و تلویزیونی پرداخته بودیم. پرونده هایی که به راز موفقیت سریال های «یانگوم»، «نرگس» و «ستایش» می پرداختند. اینجا خلاصه ای از آن دلایل را دوباره با هم مرور می کنیم؛ دلایلی که هنوز مصداق دارند و به خاطر همین هم سکه سری دوم «ستایش» هنوز بین بینندگان خریدار دارد.
1- زن ها؛ این زن های شگفت انگیز
خط اصلی قصه ملودرام ها حول محور مسائل زنان پیش می رود که به تبع آن ماجراهایی مثل خواستگاری، خیانت و ... هم می آید. مثلا در سریال «زیر تیغ»، بعد از ماجرای قتل، ما با زن های فیلم ارتباط برقرار می کنیم و دلسوز آنها می شویم. در «پدرسالار» و «در پناه تو» هم مخاطب همیشه با زنان فیلم ارتباط دارد و آنها را بیشتر دوست دارد.
ریشه اسم های زنانه سریال هایی مثل «نرگس» و «ستایش» هم از این ویژگی می آید. این مسائل زنان یک کهن الگوی جهانشمول است که همیشه کارکرد دارد. زنی که مظلوم است و دور و بر آن نیروهای متخاصم هستند.
2- کشمکش؛ قطارهایی که به سمت هم می روند
منطق شخصیت پردازی همه کاراکترها ایجاد تضاد بین آنهاست تا با هم کنش و واکنش داشته باشند. انگار دو قطار که از روبرو به سمت هم نزدیک می شوند. یک زن می سازی در مقابل پدرشوهر و در کنارش یک زن مهربان و جاری بدجنس و همکاران حسود و ... با تمرکز روی هر کدام از این قصه ها، می شود چند قسمت سریال را ادامه داد.
مثلا در سریال پدرسالار یک طرف ماجرا کشمکش عروس و پدرشوهر است، طرف دیگر آدمی که با خودش درافتاده و فهمیده دوره اش تمام شده. این کشمکش دراماتیک بین قهرمان و ضدقهرمان ها، به جذاب شدن قصه کمک می کند.
3- کاراکترهای فرعی؛ خانواده ساخته می شود
شخصیت های دیگری هم در کنار قهرمان و ضد قهرمان اصلی هستند. مثلا در سریال در پناه تو، کاراکترهای دایی و زن دایی این وضعیت را دارند. در این سریال اخیر سلطانی هم، «عاطفه» دوست ستایش و شوهر دفترخانه دارش در کنار او ایستاده اند و در مقابل بقیه مقاومت می کنند.
دنبال کردن موازی قصه این آدم های فرعی، مفهوم خانواده را در داستان می سازد و مخاطب وقتی این موضوع را می بیند، با آن احساس نزدیکی می کند. این کاراکترهای فرعی، مختص شرایط اجتماعی خودشان هستند و همیشه هم با کهن الگوها انطباق ندارند؛ مثلا توی در پناه تو، پدری هست که به بچه ها آرامش می دهد و برخلاف پیش فرض های ذهن مخاطب ایرانی عمل می کند.
4- قهرمان زجر کشیده؛ عامل همذات پنداری
شخصیت، رسوب درام در ذهن مخاطب است. یعنی از درام، شخصیت هایش در ذهن آدم ها می ماند نه داستان هایش. وقتی شخصیت منفی موانعی برای شخصیت مثبت بسازد، شخصیت مثبت با رد شدن از آنها پیچیده تر و جذاب تر می شود. این برگ برنده ای برای فیلمنامه نویس است. اما در اغلب ملودرام های ایرانی، قهرمان ها بیشتر منفعل هستند؛ معمولا محنت می کشند و مخاطب هم دوست دارد با او همذات پنداری کند. آنها در برابر ستم هایی که به آنها می شود فقط صبر می کنند و عکس العملی نشان نمی دهند. مثلا نرگس اینطوری است و کار خاصی نمی کند یا شخصیت خانم کوچیک در سریال «پس از باران» مثال واضح دیگری برای این موضوع است.
5- صورت زخمی ها؛ محبوب می شوند
مخاطب وقتی قهرمان را قبول می کند که شکستی از او دیده باشد تا قهرمان علیه آن حرکت کند. امین تارخ در سریال «جراحت» همین وضعیت را داشت. فیلمنامه نویس ها باید در طول داستان یک مورد منفی را به قهرمان نسبت بدهند تا آن تحول نهایی در مخاطب تاثیر بگذارد.
در پدرسالار هم همین موضوع را می بینیم. مادر خوانده از اسدالله می خواهد خانه را برای بچه هایش بکوبد و بسازد. این شکافی است که در قهرمان به وجود می آید. سریال هایی موفق می شوند که این شکاف بیشتر در آنها دیده شود. این یک نکته منفی است که قهرمان نقطه ضعفی نداشته باشد به طور منطقی مخاطب نمی تواند با آدمی که کامل است، همذات پنداری کند.
6- ضد قهرمان؛ کاری که دوست داریم و نمی توانیم
شخصیت های منفی مثل «حشمت فردوس» در ستایش، یا «پدرسالار» کاری می کنند که برای مخاطب جذاب است. اصلا یکی از کارکردهای درام همین است؛ کاری که ما نمی توانیم انجام بدهیم، کاراکتر داستان انجامش می دهد. شاید مخاطب دلش بخواهد بزند توی گوش کسی ولی نتواند اما وقتی ضدقهرمان این کار را می کند، مخاطب ارضا می شود.
در سریال های پدرسالار و نرگس شخصیت های اسدالله خان و شوکت در ذهن همه ما مانده است اما کاراکترهای عروس خانواده و نرگس خیلی کمرنگ هستند. اغلب آثاری هم که شکست می خورند، متوجه این رویکرد نیستند و نیروهای منفی فیلم را خوب شخصیت پردازی نمی کنند.
7- پیام اخلاقی؛ ما از این داستان نتیجه می گیریم
قهرمان در ملودرام ها وارد شرایطی می شود که باید تغییر کند. مثلا در ستایش، زندگی زنی را می بینیم که علیرغم مخالفت های پدرشوهر، اصرار دارد همچنان سرپرستی بچه های بی پدرش را برعهده داشته باشد و به همین خاطر، متحمل سختی های فراوانی در زندگی می شود.
حالا با ورود به این دنیای جدید، یک عده با تو هستند و یک عده علیه تو. طبیعتا ملودرام ها درباره انسان هاست و بالاخره این شخصیت ها هم عوض می شوند. مخاطب عام دوست دارد درباره شخصیت ها قضاوت کند و این مسئله، منجر به خلق آدم هایی با تکلیف معلوم و قصه هایی با رویکرد آموزنده - هر چند با پیام های سطحی - می شود.
البته تحول قهرمان در پایان این سریال ها به خاطر نبودن همان شکاف و ضعف در شخصیتش، معمولا باورپذیر از کار در نمی آید اما این مسئله برای مخاطب هدف این آثار اهمیتی ندارد. او فقط علاقمند است یک پایان خوب ببیند.
ویدیو مرتبط :
خاطره یک عاشق ایرانی.اگه عاشق هستی ببین
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
یافتههای یک دانشمند ایرانی نشان داد:چرا مغز عاشق موسیقی است؟
یافتههای یک دانشمند ایرانی نشان داد:چرا مغز عاشق موسیقی است؟
مطالعات جدید در حوزه علم عصبشناسی به رهبری یک محقق ایرانی، به این پرسش پاسخ میدهد که چرا گوشدادن به موسیقی به اندازه یک فیلم پلیسی جذاب است.
در این پروژه که در «موسسه تحقیقاتی روتمن» در کانادا انجام شد و رهبری آن را نیلوفر سلیمپور، محقق ایرانی، بر عهده داشت، از گروهی از شنوندگان موسیقی خواسته شد که به نمونههای کوتاه از 60 ترانهای که هرگز نشنیده بودند، اما به سبکی بودند که آنها با آن آشنایی داشتند، گوش دهند.
این 19 داوطلب که متشکل از 10 مرد و 9 زن بین سنین 18 تا 37 سال بودند، سپس ترکهایی را سفارش دادند که حداکثر دو دلار ارزش داشتند.
برای این که پروژه واقعگرایانهتر به نظر برسد، هر یک از داوطلبان هزینه خود را پرداختند و یک سی دی از گزیدهای از ترکهای مورد علاقهشان به آنها داده شد.
هنگامی که این افراد به موسقی گوش میدادند، با استفاده از MRI از مغز آنها اسکن گرفته شد و مشخص شد زمانی که آنها ترانه خاصی را دوست داشتند، نواحی بسیاری در مغزشان تحریک میشد.
با این حال، فقط زمانی که آنها تمایل داشتند هزینهای بابت این ترانهها بپردازند، ارتباط قوی با یک ناحیه در مغز موسوم به nucleus accumbens به طور خاص وجود داشت. این ناحیه مسئول حس "تعجب خوشایند" است.
به گفته سلیمپور، شاید تعجبآور به نظر برسد اما مردم از نقض انتظاراتشان لذت میبرند.
در دنیای باستان، مدرسان فن بلاغت به خوبی از این نکته آگاه بودند که یکی از شیوههای جلب توجه مردم ایجاد انتظارات و سپس انکار آنهاست.
فرانسیس بیکن فیلسوف قرن 17 نیز در مقالهای ابراز میدارد که "حتی در فریب خوردن نوع لذت وجود دارد."
اما مفهوم این ادعا آن است که چنین ترفندی فقط هنگامی کارساز است که "فریب دادن" بیش از اندازه طولانی نباشد زیرا نقض انتطارات تا زمانی که کوتاهمدت است، کارآمد است.
در موسیقی اصطلاحی به نام "آهنگ قطعشده" وجود دارد که در آن به نظر میرسد که قطعهای موسیقی به پایان میرسد اما در دقیقه آخر به یک مقصد غیرمنتظره میرسد.
شنونده از این امر لذت میبرد زیرا این یک شوک خوشایند است و میداند که سرانجام قطعه به پایان مناسب و درستی ختم میشود./ایسنا