فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
حجت اشرف زاده، مشروعیتی که از آواز ایرانی آمده است
با اینکه نامش در سالی که گذشت بیش از گذشته بر سر زبانها افتاد اما وقتی مصاحبه با او انجام شد در صدایش میشد غمی را حس کرد که به گفته خودش ناشی از بیتوجهی برخی به جوانان فعال در موسیقی ایرانی امروز است.
او اکنون بهعنوان نامی آشنا و موفق شناخته میشود اما در کارهایش توجه به اصول موسیقی ایرانی را یک رسالت میداند و ماه و ماهی را زاییده تفکری معرفی میکند که در طول سالیان زیاد در مکتب این موسیقی پرورش یافته است. ما با این خواننده جوان گفتوگویی انجام داده و رمز و رازی را که بهترین آلبوم تلفیقی از نظر داوران فجر در سال گذشته ایجاد کرده، جویا شده است. شرح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
من آثاری در حدود ١٠٠ قطعه موفق (از این باب که ماندگار شدند و مردم در بسیاری از برنامهها آنها را شنیدهاند و بسیاری از خوانندهها بارها و بارها بازخوانیشان کردهاند) مورد بررسی قرار دادهام و بخشهای تاثیرگذارشان را جدا کردم. شکل ملودی تاثیرگذار، چرخش ملودی ساده و به دور از پیچش عجیب یکی از المانهای مشخص این آثار بود. این ویژگی آثاری است که سالهای سال مورد توجه مردم قرار گرفته و سینه به سینه و گوش به گوش پیچیده و مانده. در اکثر کنسرتها این آثار در پایان اجرای رپرتوار مخصوص آن اجرا توسط خواننده اجرا میشود و مردم با زمزمه آن آثار از سالنهای اجرا خارج میشوند. وجود رنگ ایرانی در برخی از گامهای آن آثار، اشارههای خاص و دلبرانه از آواز ایرانی، تحریرها و ادوات آوازی ایرانی در جاهای خاص( البته نه زیاد و به شکل اگزجره) و اشعار خوب هماهنگ با ملودیها، المانهای دیگری بود که آن کارهای موفق با خود داشتند.
من موسیقی بعد از انقلاب را هم بررسی کردم. با این توضیح که ما دو واژه موسیقی پاپ و پاپیولار داریم هر موسیقی که مورد توجه مردم قرار میگیرد در دسته موسیقی پاپیولار است هرچند میتواند یک تکنوازی تار باشد. چون مردم آن را میشناسند و با آن آشنا هستند. موسیقی پاپ تعاریف مخصوص به خودش را دارد. من در مورد موسیقی بعد از انقلاب هم با اساتید و دوستان مطلع صحبت کردم. ما با کنار هم قرار دادن همه این اطلاعات به موسیقی ماه و ماهی رسیدیم. همین پیشزمینهها باعث شده که شنونده در هر ١٥ثانیه از آلبوم ماه و ماهی با یک موزیک روبهرو شود. توجه به برابری و تقارن موزیک نکته دیگری بود که برای ماه و ماهی مورد توجه ما قرار گرفت چون میتواند برای مخاطب ایجاد یک حالت لذتبخش کند.
انتخاب ترجیعبندهای مناسب بهعنوان کلامی که به مخاطب اجازه همراهی با خواننده را میدهد، نکته دیگری بود که به آن توجه شد چون همزادپنداری در شعر و همکلامی در موسیقی میتواند جزو لذتبخشترین لحظات باشد که هر شنونده با هر سطح سواد و توانمندی میتواند با کار حرکت کند و در کار شریک شود. این اتفاق هم در موسیقیهای مورد بررسی من ستاره مهمی بود. المانهای دیگری در بافت موسیقایی بود که مورد توجه گرفت. بخشی از تنظیمات را من کار کردم و بخش دیگری از آن را دوستانم انجام دادند. باید بگویم که این کار یک تیم ورک خوب بود و همه برای موفقیت هرچه بهترش تلاش کردند.
شکلگیری آلبومی در ژانر تلفیقی پس از سالها فعالیت حجت اشرفزاده در ژانر موسیقی ایرانی چگونه اتفاق افتاد؟ آیا تلاشی بود برای شنیده شدن؟
به قول شاعر «عشق آمدنی بود نه آموختنی». من از کودکی با آواز و ساز ایرانی عجین شدم و حالا اگر بخواهم رهایش کنم، او مرا رها نمیکند. اما اینکه آدم راه چارهای را برای شنیدهشدن جستوجو کند، از بسیاری خوانندهها شنیدهام. این مسأله بین خوانندگان پاپ، سنتی و تلفیقی وجود دارد. همه به دنبال راه چارهای هستند تا بتوانند صدایشان را بین این همه کار و میان این همه نامهربانی به گوش مخاطب برسانند. اولین راه که کوتاهترین راه هم هست، ارایه کار برمبنای سلیقه مخاطب است. بگذارید خیال شما را راحت کنم و بگویم من مستقیما با این تفکر مخالفم. به نظر من هنرمند است که باید برای مخاطبش ذائقه ایجاد کند و اصلا رسالتش این است. اما در بازار و بخش بههم ریخته و بیسروسامان موسیقی امروز کشور ما بهتر است اول راه چارهای را بیندیشی تا صدایت شنیده شود، سپس به طرف تولید کارهایی که دوست داری بروی.
ماه و ماهی آنطور که گفتید محصول تحقیق و بررسی تیمی شما و همکارانی بود که در این آلبوم حضور داشتند اما در هر صورت هر کار هنری لحظهای در مسیر آفرینش قرار میگیرد. جرقه کار با نگاهی به رنگ و بوی حجره فیروزهتراشی از کجا زده شد؟
من و علیرضا سالها در نیشابور با هم بزرگ شده بودیم. روزی ما به اتفاق از تهران به نیشابور رفتیم و اولین قرارمان را در حجره فیروزهتراشی مجید امرالله گذاشتیم. این دیدار انرژی خوبی به ما داد. همین که وارد بازارچه شدیم علیرضا اولین بیت ماه و ماهی که: «ما از نفس پاک تو و صبح نشابور/ از چشم تو و حجره فیروزهتراشی» است را همان جا سرود. ادامه این شعر هم طی یک زمان کوتاه به شعر افزوده شد. من و علیرضا مطلع این غزل را «تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی» انتخاب کردیم و همزمان این ملودی در ذهن من ایجاد شد.
ما از یک اتفاق به اتفاق دیگری رفتیم. در تمام دنیا اینطور است که هنر از یک زمان تا زمانی دیگر در یک انسان به رشد و تعالی میرسد. وقتی میوه رسیده این درخت که رشد نرمال خودش را انجام داده، نچینند آن میوه حرام خواهد شد و حتما پای درخت خواهد افتاد. حالا اگر آن میوه از پای درخت هم برداشته شود دیگر طراوت و شادابی ابتدایی را ندارد و چروکیده و به درد نخور خواهد بود. در کار هنری هم همین شرایط وجود دارد و اگر در زمان بالندگی و توانمندی به آدم توجه نشود باعث میشود انسان احساس کند در زمان خودش چیده نشده و حالا زمان دارد میگذرد. خوب است بدانید که مخاطب امروز ما عجول است و گاهی به محتوای چیز نویی که طلب میکند، فکر نکرده و فقط نوبودن برایش مهم است.
آنقدر این مسیرها شکل متفاوتی به خودش میگیرد که شاید نتوان در بهترین شرایط بهترین نتیجه را گرفت. اما این امکان وجود دارد که انسان با پایبندی به اصول گذشتهاش رنگی را ایجاد کند که شاید شنیده شود. زمانی که حجت اشرفزاده ١٥سال تلاش کرده، با عشق و علاقه نواختن چندین ساز را به پایان رسانده، در زمینه ادبیات کشورش مطالعه کرده و در زمینه تخصصیاش هر کاری را که باید انجام داده، امروز حس میکند میوه کارش به موقع چیده نشده، غمگین خواهد شد. یک پزشک چند سال تلاش میکند تا مدرکش را بگیرد؟ موزیسین هم سالهای سال زمانش را هزینه کرده و شبانهروز زحمت کشیده تا بتواند به هدفش برسد اما یک روز میبیند حتی کسی حاضر نیست آن را بچیند. این مسأله باعث میشود عدهای از دوستان من به یأس فلسفی برسند که رسیدهاند یا برای شنیدهشدن کاری بکنند. عدهای هم هستند که با حمایتها و تبلیغات خاصی سر بزنگاهی دیده میشوند اما این ماجرا یک کار سازماندهیشده نیست و این وضع میتواند برای یک نفر محقق شود اما برای هزار نفر پیش نیاید.
وقتی یک سازوکار کشف استعداد برای همه فراهم شود من نمیتوانم احساس کنم که عقب هستم و دچار یأس فلسفی شوم. ما آلبوم شهر پریشانی را با مدیا فرجنژاد کار کردیم و در ژانر اصیل به بازار آمد. خیلی از آن اثر تعریف نمیکنم اما در زمان خودش با دوستان خوبی چون پاشا هنجنی، علی پژوهشگر و نوید دهقان ساخته شد. من در آن کار یکسری آواز خراسانی خواندم و سعی کردم طوری کار را ارایه دهم که شبیه کسی نباشد. من برای ضبط آن کار با خستگی به استودیو رفتم تا بتوانم صدای خراسانی خشدار کویری را به خوبی به نمایش بگذارم.
یعنی عدم حمایت مالی باعث شد مسیر تغییر کند؟
همیشه لازم نیست که حمایت فقط با صرف هزینههای کلان اتفاق بیفتد. گاهی حمایت فکری میتواند به اندازه حمایت مالی در موفقیت یک هنرمند موثر باشد. یک راهور خوب میتواند هنرمند را به سمت و سویی برساند.
شاید عدم توفیق در زمینه مالی بعد از انتشار کارها شما را ناامید کرده باشد. در غیر این صورت چه اتفاقی شما را به این نتیجه رساند که حمایت معنوی مورد نیاز در طول سالهای فعالیت تان در ژانر سنتی صورت نگرفته است؟
جشن خانه موسیقی درحال برگزاری بود. خودم رفتم و گفتم که این آلبوم را ما خواندیم. هیچکس بعد از آن به ما نگفت این آلبومی که چند نسخهاش را برای ما آوردی اصلا به درد هم نمیخورد و برو دنبال بقالی. جشن خانه موسیقی برگزار شد و این استاد به آن استاد جایزه داد و برعکس. من به خودم گفتم ما با چه عشقی این کار را انجام دادیم و رفتیم کار را به خانه موسیقی دادیم. من توقع داشتم یک نفر با من تماس بگیرد و بگوید شما که آلبومت را آوردی بیا و در جشن خانه موسیقی بنشین. البته نیاز به راهنماییهایی داری تا بتوانی در سالهای آینده کارهای خوبی انجام دهی. بیا تا ما تو را راهنمایی کنیم تا بتوانی مسیرت را بهتر بروی. این دوستان حتی ما را لایق ندیدند که بگویند اصلا کارت به درد نمیخورد. اهالی خانه موسیقی در آن شرایط حتی ما را لایق ندانستند که کارت دعوت حضور در اختتامیه جشنشان را بدهند. درحالیکه هر کس برای هر فستیوالی در دنیا یک اثر بفرستد لااقل ایمیلی را دریافت خواهد کرد که برای حضور در آن استانداردهای بودن را دارد یا نه. بالاخره جوابی خواهند داد. اما وقتی شما در کشور خودتان کاری را میبرید و هیچ واکنشی نمیبینید، ناراحت خواهید شد.
امید در این دوره تمام شد...
زمانی که این اتفاق برایم افتاد من تیر خلاص را خوردم. چه توقعی هست که همه مثل هم آواز بخوانند؟ برخی از اساتید فکر میکنند هر کسی به استاد بزرگ آواز ایران میخواند، لایقتر است. چرا مثل پرویز مشکاتیان یک صدای نو و متفاوت با خودش نمیآورد. خود من سالها آواز استاد و خسروی بزرگ آواز ایران را مشق کردم و همین مسأله باعث شده بود رنگ صدایم به رنگ صدای موردنظر دوستان علاقهمند به صدای استاد شبیه شده بود. به همین دلیل مدتها تلاش کردم تا تفاوتی را در صدایم نشان دهم. من معتقدم رنگهای خوش و متفاوت زیادی به غیر از صداهای ما در ایران وجود دارد اما متاسفانه تمامشان در نطفه خفه میشود و هیچ اتفاقی برایشان نمیافتد.
اینکه چرا من واقعا به یک ژانر دیگر حرکت کردم به آن دلیل بود که شاید خواستم توقفی که جلو راهم قرار گرفته بود را دور بزنم اما اینها از علاقه شخصی من به آواز ایرانی نخواهد کاست. امروز هر جا صحبت بشود میگویم که خواننده موسیقی ایرانی هستم. من منتی بر موسیقی ایرانی ندارم و این مهری است که برای به رخ کشیدن اعتبارم به خودم زدهام. قطعا چیزی از اینکه من خواننده موسیقی ایرانی باشم، به موسیقی اصیل افزوده نخواهد شد، بلکه من وجود و مشروعیتم را از آواز ایرانی میبینم.
از مسیری که انتخاب کردهام، گریزی نیست چون از آن جواب گرفتهام. برای آینده برنامههایی دارم که انشاءالله در کار بعدی خودم به سمت آواز ایرانی بروم. البته در این آلبوم در قطعه عشق آمد یک آواز خیلی ساده خواندم اما خودم را موظف میدانم تا در مسیر آشتی مخاطب با موسیقی ایرانی حرکت کنم. البته ما نمیتوانیم مردم را مقصر این اتفاقات بدانیم و بیتوجهیها در سطح کلان در این ماجرا بزرگترین تأثیر را داشته است. باید اضافه کنم که بیتوجهیها را نیز نمیتوان به مسئولان و مدیران فعال در بخش موسیقی محدود کرد. بیتوجهی خانوادههایی که برای خریدن یک پیتزا از این طرف شهر به سوی دیگرش حرکت میکنند اما حاضر نیستند تا نزدیکترین شهر کتاب محل زندگیشان بروند و فرزندشان را برای شنیدن یک آواز خوب و وزین ایرانی تشویق کنند، آنها در این پیشامد مقصرند.
ما نمیتوانیم فقط یک بخش را در این اتفاق مسبب و مقصر بدانیم. حتی خانوادههای ما در شکلگیری تفکرهای جوانترهای جامعهمان مقصرند. اساتیدمان، مدیرانمان، هنرمندانمان و خانوادهها هرکدام به شکلی در این ماجرا مسئولند. درحقیقت مثلث هنرمند، مخاطب و حلقه وصلش که بخش مدیریتی است و در قسمت دولتی و خصوصی حضور دارد، در جامعه ما بههم مربوط نیستند.
تأثیر صداوسیما در جریان فرهنگی کشور تا چه اندازه است؟ آیا صداوسیما کارش را به خوبی پیش برده است؟
صداوسیما هم جزو بخش دولتی است. این ارگان سالها کارهایی را ساخته که خودش پخششان نکرده. اگر به این رویه دقت کنید به نظر خندهدار میرسد. روند تولید و تأمین در صداوسیما طوری است که حتی تهیهکنندههای خودش رغبتی به پخش آن آثار ندارند. این نکات دغدغههای من در طول این سالها بودهاند. از هر دری که وارد شدم راهی برای رسیدن به آن نقطهای که پانزدهسال برایش زحمت کشیدم و میدانستم استحقاقش را دارم، پیدا نکردم. من استحقاق این را داشتم که مردم بیشتر مرا بشنوند اما از هر دری که رفتم به بنبست خوردم. در این شرایط باید تلاش میکردم تا برای تولید آلبوم ماه و ماهی و برای اینکه شنیده شود، کاری کنم.
تهیهکنندگان ایرانی چطور؟ آنها کجای این مثلث (مخاطب، هنرمند و مدیران) خواهند بود؟
اساسا عنوان تهیهکننده یعنی کسی که یک فرم و رنگ جدید را کشف کند و هزینه برنامهسازیاش را میدهد و برای چندین سال برنامهریزی میکند تا آن فرم و رنگ جدید تبلیغ شود و با هدایت به ستاره تبدیل شود. درنهایت هنرمندانی با این شرایط برای مردم کار خواهند کرد و مخاطب میتواند از فعالیتشان استفاده کند، نه اینکه مردم در صدها سایت سرگردان شوند و مجبور باشند برای پیدا کردن سلیقه خودشان از بین هزاران موسیقی به درد نخور انتخاب کنند و احتمالا به یک صدای خوب دست پیدا کنند. در این صورت تازه تهیهکنندههای ما به خودشان اجازه پیشنهادات کاری میدهند. البته این پیشنهادات هم معمولا شرایط عجیبی دارد و گاهی از هنرمندان خواسته میشود که با مبالغ طنزگونه سالها در خدمت آن تهیهکننده باشند.
این دو مشخصه از دیدگاه من آسیبهای موجود در راه معرفی صداهای نو است. حلقههای گم شده در این مسیر را باید به واسطه عدممدیریت در سیستم دولتی و خانه موسیقی و همینطور بخش خصوصی تبیین کرد. همه این مسائل دست به دست هم میدهد تا حجت اشرفزاده پس از حدود پانزدهسال شاگردی دو زانو رو به روی خودش بنشیند و به این نتیجه برسد که هیچکس برای تو کاری نمیکند. هیچ استادی حاضر نیست تا از تو بخواهد که حتی به رایگان بروی و در ارکسترش بخوانی.
اگر قرار باشد یک نفر بهعنوان موثرترین شخص در ساخت و موفقیت ماه و ماهی معرفی شود، از نظر شما کیست؟
من در تولید این کار خیلی فکر کردم. در تنظیم این کار از کمک دوستان خوبی استفاده کردم و همه با عشق برای موفقیت این آلبوم کار کردند. غزلیات خوب علیرضا بدیع که سالها در کنار هم بزرگ شدیم و به نظر من یکی از بهترین غزلسرایان بزرگ دوره حاضر است و نگاه او در شعر و دریچه تازهای که به عشق و فراق و عناوین مختلف احساسات درونی یک انسان پرداخته در موفقیت ماه و ماهی تأثیر مهمی داشت. همه اینها با هم به یک اتفاق خوب تبدیل شده و من به به تنهایی این اتفاق را انجام ندادم. جالب است بدانید که من برای جمع کردن آلبوم ماه و ماهی پول نداشتم که نوازنده بگیرم و بخش زیادی از این آلبوم سمپل است. شاید از خودتان بپرسید که چرا اینقدر سمت موسیقی الکترونیک رفتم. خیلیها همچون من موسیقی الکترونیک کار میکنند چون پول نوازنده ندارند که بدهند. اینها همه نقدی است که به کار ما وارد است.
اگر ماه و ماهی بهعنوان آلبوم اول حجت اشرفزاده در ژانر تلفیقی با شکست مواجه میشد، میتوان گفت پایان کار او نیزفرا میرسید؟
نه. من به واسطه تربیت خانوادگی و نگاهی که به موسیقی داشتم هرگز باور نداشتم که پایان کار اینجاست. هرچند برخی از دوستان کاملا واقعبینانه نگاه میکنند و مثل من فکر نمیکنند. البته دو سه مرتبه لحظات بسیار سختی را تجربه کردم و چند وقتی موسیقی را از دور میدیدم. باید از همسرم بابت تشویقهایش در آن دوران تشکر کنم. او با پشتیبانی خیلی خوبی مرا دوباره به صحنه موسیقی بازگرداند. خانواده و دوستان زیادی هم با دلگرمی در این مسیر به من کمک کردند. همیشه لازم نیست اتفاق خیلی خاصی بیفتد و یک دلگرمی میتواند باعث بسیاری از موفقیتها شود. گاهی یک تأیید باعث ادامه تلاش میشود و میتواند آدم را سر پا نگه دارد. شاید صلاح نباشد این را بگویم اما من در دورهای در تأمین هزینههای ساده زندگی مانده بودم اما ما ماه و ماهی را به سرانجام رسانیدم. الان هم به لطف خدا و علاقه مخاطبان و دوستانی که به هم کمک کردند تا این کار جمعوجور شود، ماه و ماهی به سرانجام رسیده است. من همیشه نور امید را به کمک خدا و اطرافیانم نگه داشتهام و اجازه نمیدهم که خاموش شود.
ویدیو مرتبط :
ماه وُ ماهی - دکلمه علیرضا بدیع ، آواز حجت اشرف زاده
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
یلدای ایرانی،شب زاده شدن خورشید
صدای پای «یلدا» می آید.فرزندان و نواده ها برای دیدار بزرگان خانواده بی قرارند.صدای پای «یلدا» آرام آرام به گوش می رسد، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها خانه را برای استقبال از فرزندان می آرایند و فرزندان و نواده ها نیز از آن سوی برای دیدار بزرگان خانواده بی قرارند.
مغازه های آجیل و میوه فروشی جنب و جوشی خاص دارد. هندوانه و انار است كه روی دست می برند و سینی های مملو از هدایا كه بنا به سنت كهن «شب چله ای» برای نوعروسان فرستاده می شود.
یلدا همواره در ایران پاسداشته شده است. با این كه امروزه تعدادی از مولفه های ویژه این رسم كهن چون گرد كرسی نشستن و شاهنامه خواندن رو به فراموشی گذارده اما هنوز هر ایرانی می كوشد بارقه هی اصلی این آیین را حفظ كند. امشب شب یلدا است و «حافظ» میهمان تمام خانه های ایرانی.
شان نزول یلدا
دی ماه، در ایران كهن، چهار جشن، در بر داشت. نخستین روز دی ماه و روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم، سه روزی كه نام ماه و نام روز یكی بود. بنا بر گاه شماری كهن هر یك از سی روز ماه، نامی ویژه دارد، كه نام فرشتگان است. نام دوازده ماه سال نیز در میان آنهاست. در هر ماه روزی را كه نام روز با نام ماه یكی باشد، جشن می گیرند، و در این سی روز ماه، سه روز آن «دی» نام دارد و هر سه روز را در گذشته جشن می گرفتند.
امروز از این چهار جشن تنها شب نخستین روز دی ماه، یا شب یلدا را جشن می گیرند، یعنی آخرین شب پاییز، نخستین شب زمستان، پایان قوس، آغاز جدی و درازترین شب سال.
واژه یلدا سریانی و به معنی ولادت است. ولادت خورشید (مهر، میترا) و رومیان آن را «ناتالیس انویكتوس» یعنی روز «تولد مهر شكست ناپذیر» نامند.
زایش خورشید و آغاز دی را، آیین ها و فرهنگ های بسیاری از سرزمین های كهن آغاز سال قرار دادند، به شگون روزی كه خورشید از چنگ شب های اهریمنی نجات می یافت و روزی مقدس برای مهرپرستان بود.
در لغت نامه دهخدا درباره این سنت كهن چنین آمده است:
«یلدا لغت سریانی است به معنی میلاد عربی» و چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می كرده اند، از این رو، بدین نام نامیده اند. باید توجه داشت كه جشن میلاد مسیح كه در 25 دسامبر تثبیت شده، طبق تحقیق، در اصل جشن ظهور میترا بوده كه مسیحیان در قرن چهارم میلادی آن را روز تولد عیسی قرار دادند.
یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است كه درازترین شب های سال است، و در آن شب، یا نزدیك بدان، آفتاب به برج جدی تحویل می كند و قدما آن را سخت شوم و نامبارك می انگاشتند. در بیشتر نقاط ایران در این شب مراسمی انجام می شود، شاعران زلف یار و همچنین روز هجران را از حیث سیاهی و درازی بدان تشبیه كنند و از شعرهای برخی از شاعران مانند سنائی، معزی، خاقانی و سیف اسفرنگی، رابطه بین مسیح و یلدا ادراك می شود. یلدا برابر با شب اول جدی و شب هفتم دی ماه جلالی و شب بیست و یكم دسامبر فرانسوی است.»
آیین و جشن شب یلدا یا شب چله بزرگ تا به امروز در تمامی سرزمین كهنسال ایران و در بین همه قشرها و خانوارها برگزار می شود.
یلدا را همچنین می توان جشن و گردهمایی خانوادگی دانست. در شب یلدا خویشاوندان نزدیك در خانه بزرگ خانواده گرد می آیند. به بیانی دیگر، در سرمای آغازین زمستان، دور كرسی نشستن و تا نیمه شب میوه و آجیل و غذا خوردن و به فال حافظ گوش كردن از ویژگی های شب یلدا است. برگزاری مراسم یلدا، اگر بتوان نام جشن بر آن نهاد، آیینی خانوادگی است و گردهمایی ها به خویشاوندان و دوستان نزدیك محدود می شود. در كتاب ها و سندهای تاریخی به برگزاری مراسم شب یلدا اشاره ای نشده است. ابوریحان بیرونی از جشن روز اول دی ماه كه آن را خرم روز نامند، در دستگاه حكومتی و پادشاهی یاد می كند. نامی از شب یلدا در میان نیست كه می توان دلیل آن را خانوادگی و همگانی و غیر رسمی بودن جشن یلدا دانست.
خوراكی های یلدا
در همه جشن ها و آیین ها، در جامعه های ابتدایی یا متمدن، خوردن و آشامیدن بخشی از مشغولیت ها و سرگرمی های جمع را تشكیل می دهد.
برای شب یلدا، خوراك ویژه ای نمی شناسیم و تهیه شام بستگی به وضع اقتصادی و روند تغذیه خانواده دارد. خوردنی های ویژه شب یلدا، میوه های فصل تابستان چون، خربزه، هندوانه، انگور، انار، سیب، خیار، به و مانند آن است. میوه هایی كه می بایستی در این شب تمامی آنها (به جز سیب و به) خورده شود و چیزی برای فردا، یعنی فردای زمستان باقی نماند. میوه هایی را كه شب یلدا بر آن می گذشت، نمی خوردند.
آجیل و شب چره، كه شامل دانه هایی چون گندم و نخود برشته، تخمه هندوانه و كدو، بادام، پسته، فندق، كشمش، انجیر و توت خشك است، در بسیاری از شب نشینی ها، مهمانی ها و گردش ها فراموش نمی شد. ولی در شب یلدا می بایست و می باید بر سر سفره باشد.
فال حافظ و شاهنامه خوانی
یكی دیگر از رسم های شب یلدا، «فال حافظ گرفتن» است اگر رسم ها و آیین های دیگر یلدا را میراثی از فرهنگ چند هزار ساله بدانیم ولی فال حافظ گرفتن در شب یلدا و نیز در «تیرماه سیزه شو» (جشن تیرگان در مازندران) _ در سده های اخیر به رسم های شب یلدا افزوده شده است. شاهنامه خوانی و قصه گویی پدربزرگ و مادربزرگ دور كرسی برای كوچكترها نیز از آیین های یلدا است كه خاطرات شیرینی برای بزرگسالی آنها فراهم می آورد.
جعفر شهری در «طهران قدیم» می نویسد: «زمستان دو چله به اسم چله بزرگه و چله كوچكه داشت كه چله بزرگه از اول دی تا دهم بهمن بود كه زمین نفس دزده كشیده، تك (حدّت) سرما می شكست و از آن به بعد، تا آخر بهمن كه چله كوچك بوده می گفتند كاری كه چله بزرگه نكرده چله كوچكه می كند و چله كوچكه گفته اگر پشتم به بهار نبود بچه را در قنداق خشك می كردم و تقریبا به همین صورت هم بود و هرگز سرمای چله بزرگه به پای سرمای چله كوچكه نمی رسید و با تمام شدن چله كوچكه هم بود كه فقرا می گفتند زمستان تمام شد و روسیاهی به ذغال ماند و غم سرما و عدم استطاعت تهیه خاكه ذغال را فراموش می كردند كه پشتش به بهار می باشد. و شب اول چله بزرگه یا شب یلدا كه «بلندترین شب سال» بود هر دسته از خویش و اقارب و همسایه شب نشینی گرفته در آن بساط سور و سات از آجیل و شیرینی و میوه و مخصوصا هندوانه و انار و خربزه فراهم كرده، دور هم جمع شده به خوشگذرانی و شب زنده داری و گرفتن فال حافظ می پرداختند، و در این شب بود كه می گفتند با خوردنی های سفره شب یلدا، مثل خوراكی های پای سفره هفت سین طبیعت گرم را می توانند سرد و طبیعت سرد خود را گرم بكنند. به این صورت كه اگر از گرمی مزاج رنج می برند هندوانه و انار و اگر از سردی ناراحت می شوند توت و كشمش و خرما و مثل آن بخورند و تا سحر آن كه گفت و شنید و بگو و بخند می كردند. بگو و بخند و دور هم جمع شدنی كه مربوط به شب یلدا و مثل آن نبوده، از هر فرصت و بهانه برای به وجود آوردن آن استفاده می كردند. بعد از آن اهمن و بهمن و پس از آن سرما پیر زن بود كه سه دهه اسفند را در بر می گرفت.
اهمن و بهمن كه دو برادر زمستان بودند و می گفتند «اهمن و بهمن، عهده همه با من» یعنی هر كاری كه زمستان و چله های آن نكرده اند ما كرده و تلافی همه را ما در می آوریم، و سرما پیر زن هم آن بود كه می گفتند در زمان حضرت رسول (ص) پیر زنی شتری داشت كه مست شده بود و نزد حضرت شكایت می برد كه زمستان تمام شد و شتر من مست، یعنی فهل گیر یا فهل ده نشده است و حضرت دعا فرموده ده روز به زمستان اضافه شده سرمای آن برگشت می كند، و سرمای دیگری هم به مدت ده روز از اول نوروز تا دهم آن بود كه آن را هم سرما گل سرخ می گفتند.»
آیین های مخصوصی قوم های ایرانی در یلدا
به دلیل پهناوری ایران و رواج خرده فرهنگ های گونه گون در این گستره پهناور گاهی به آدابی بر می خوریم كه فقط ویژه یك منطقه خاصند. مثلا در گیلان «آوكونوس» میوه ای است كه حتما در شب چله مصرف می شود و روش تهیه آن هم به این شرح است كه در فصل پاییز ازگیل خام (چند روز مانده به ریختن و رسیدن كامل) را در خمره می ریزند، خمره را پر از آب می كنند و كمی نمك هم به آن می افزایند و در خم را می بندند و در گوشه ای خارج از هوای گرم اطاق می گذارند.
ازگیل سفت و خام، پس از مدتی، پخته و آبدار و خوشمزه می شود. آوكونوس ازگیل در اغلب خانه های گیلان تا بهار آینده پیدا می شود و هر وقت هوس كنند ازگیل تر و تازه و رسیده و خوشمزه را از خم بیرون می آورند و آن را با گلپر و نمك در سینه كش آفتاب می خورند.
در تبریز نیز در موسم یلدا «عاشیق ها» می نوازند. عاشیق ها خنیاگران محلی هستند كه اشعار و موسیقی آنها برگرفته از موسیقی مردمی است، آنها در حین اجرای برنامه، داستان می خوانند، فی البداهه شعر می سرایند و ساز می زنند. قصه هایی كه عاشیق ها در شب یلدا می گویند ریشه در افسانه های كهن ایرانی دارد. قصه های قهرمانی مثل «كوراوغلو» و قصه های مهر و محبت شبیه «قربانی و پری» از قصه های مشهور عاشیق هاست.
در لرستان مردم در شب چله «گندم شیره» می خورند كه گندمی است كه در شیره می خیسانند و زردچوبه و نمك را با آن مخلوط می كنند سپس آن را روی ساج برشته می كنند و همراه خلال بادام، گردو، كشمش، سیاه دانه و كنجد مخلوط می كنند و می خورند. یكی دیگر از رسوم زیبای لرها به این شكل بوده كه پسران كوچك و نوجوان، شب یلدا بر پشت بام خانه ها می رفتند و كیسه ای را به همراه طنابی از سوراخ دودكش خانه ها به داخل خانه آویزان می كرده اند و شعری محلی می خواندند با این مضمون كه صاحب خانه، انشاالله خیر به خانه ات ببارد و كدخدای خانه ات نمیرد چیزی بده این پسر كوچك بیاورد. صاحبخانه از تنقلاتی كه برای شب چله تدارك دیده بود، داخل كیسه می گذاشت و گاهی پیش آمده كه صاحبخانه برای مزاح، دختر خردسال كوچكش را در كیسه گذاشته و آن پسر كیسه را كشیده بالا و این آشنایی در خیلی از موارد باعث ازدواج در بزرگسالی می شده است.
از این گونه آیین های خاص در برگزاری یلدا فراوان می توان شمرد، ایران كشوری با فرهنگی غنی است كه مردمانش بنا به ذوق و سلیقه و طبیعت منطقه ای كه در آن زیست می كنند هر یك برای برگزاری سنت های كهن آداب خاص خود را دارند.