فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

جومونگ موسیقی سنتی ایرانی یاد می گیرد!


غافلگیری اولش وقتی است که اس ام اس دعوتمان را به سرعت به فارسی سلیس و محاوره طور و با لحنی کاملا تهرانی پاسخ می دهد؛ طوری که سخت می شودباور کرد یک جوان ژاپنی آن طرف خط است.





همشهری جوان: غافلگیری اولش وقتی است که اس ام اس دعوتمان را به سرعت به فارسی سلیس و محاوره طور و با لحنی کاملا تهرانی پاسخ می دهد؛ طوری که سخت می شود باور کرد یک جوان ژاپنی آن طرف خط است اما وقتی به دفتر می رسد و با همه خیلی گرم سلام و احوالپرسی می کند، نشان می دهد بیشتر از این حرف ها ایرانیزه شده و خونگرمی ایرانی هم بهش سرایت کرده است.

آرام آرام و شمرده صحبت می کند ولی آنقدر بین حرف هایش خاطرات جالب از مواجهه با تفاوت های فرهنگی ایران و ژاپن دارد که در هم صحبتی اش گذشت زمان اصلا احساس نمی شود. یکجور نرمی در تمام حرکات و رفتارها و نشست و برخاست هایش دیده می شود که خاص مردمان جنوب شرق آسیاست. این نرمی و آرامش، عجیب به نواختن سازش هم می آید و با روح موسیقی سنتی ایران هماهنگ می شود. انگار که دست هایش با مضراب هایی که پی در پی بر زه های سنتور فرود می آیند یکی شده باشد.

غافلگیری دومش اما همین است. یک سال و نیم پیش آمده ایران برای یادگیری موسیقی سنتی ایران و حالا در نواختن ساز اصلی اش؛ سنتور کاملا حرفه ای است و چند بار هم در دانشگاه تهران اجرا داشته. کازونه ایواساکی که صدای سنتورنوازی یکی از شاگردان استاد صبا در یک لحظه دلش را برد و همانجا در یکی از کلاس های دانشکده اش تصمیم گرفت برای یاد گرفتن این ساز به ایران سفر کند.

«اگر خیابان ها خطرناک نبود، دوست داشتم اینجا زندگی کنم.» این جمله را کازونه از زبان مادرش نقل قول می کند. وقتی که سال گذشته آمده بودند اینجا تا هم دیدار با پسر ارشدش را تازه کند و هم ایرانگردی. اینها را که تعریف می کند، چند ثانیه ای هم می خندد. با خنده رویی اش در تمام طول صحبت مان خط بطلانی روی تصورمان از ژاپنی های جدی و رسمی می کشد و می گوید «خیلی به ایران علاقه داشتند. خیلی خوششان آمده بود. خیلی.» و این «خیلی» را چنان موکد و غلیظ می گوید که جای هیچ شکی را باقی نگذاشته باشد.

28 سالش است. با شیطنتی که در چشم هایش برق می زند می گوید اکثر ایرانی ها معترفند که خیلی کم سن و سال تر به نظر می رسد. آخرین ترم دوره لیسانسش را می خوانده که سنتورنوازی خانم ایرانی را که بعدها فهمید از شاگردان استاد صبا بوده در دانشگاهش دید و شنید.

وقتی جومونگ موسیقی سنتی ایرانی یاد می گیرد

رشته اش موسیقی شناسی تطبیقی بود و به شنیدن موسیقی ملل مختلف عادت داشت اما «در صدای سنتور چیزی بود که خیلی من را جذب کرد. آن خانم در دانشگاه یک کلاس ابتدایی سنتور گذاشته بود تا فرهنگ ایران و موسیقی ایران گسترش پیدا کند. من کلاس ایشان را برداشتم.»

بعد از این کلاس ها بود که تصمیمش را برای آینده تحصیلی اش گرفت. «به خانواده ام گفتم می روم ایران موسیقی بخوانم، آنها هم خیلی راحت قبول کردند.» کازونه در یک خانواده هنرمند به دنیا آمده. پدرش مجسمه سازی خوانده و مادرش نقاشی سنتی ژاپن و هر دو معلم راهنمایی هستند.

«من در مدرسه اصلا مجسمه سازی و نقاشی ام خوب نبود. همیشه کمترین نمره را می گرفتم و پدرم و مادرم ناراحت می شدند اما به جایش به موسیقی از همان بچگی علاقه داشتم.» البته علاقه اش به موسیقی خیلی هم بی دلیل نبوده است «مادرم خیلی عاشق موسیقی های خارجی بود. موسیقی سنتی ایران را نشنیده بود اما موسیقی اندونزی و کشورهای آسیایی را گوش می داد. من هم ازشان تاثیر گرفتم. همیشه دوست داشتم در مورد موسیقی فکر کنم و دوست داشتم بدانم چه ساختاری دارد. تئوری موسیقی برایم جذاب بود چون پدر و مادرم هم هنرمند هستند. برای همین خیلی احساس من را درک می کردند و قبول کردند من در این رشته درس بخوانم. البته کار رشته های هنری متاسفانه ضعیف شده به خاطر وضعیت اقتصادی. هر کسی که هنر کار می کند، باید خودش راه پیدا کند پول دربیاورد و تلاش کند اما وضعیت با اینجا خیلی فرق دارد. آنجا جوان ها هر چیزی را که بخواهند می توانند بخوانند. البته الان برای ژاپنی ها رشته اقتصاد روی بورس است همانطور که ایرانی ها دوست دارند دکتر یا مهندس شوند.»

من ایرانی شده ام

هر چقدر ایران آمدن و پذیرفته شدن در دانشگاه برایش آسان بود اما تفاوت فرهنگی و زبانی ماه های اول حسابی غافلگیر و بعضا ناراحتش کرده بود. «همه چیز جدید بود و موقعی که آمدم خیلی سخت گذشت. البته الان عادت کردم ولی مثلا عجیب ترین چیزی که دیدم، این بود که من موقعی که خیلی فارسی بلد نبودم، وقتی که از تاکسی پیاده می شدم راننده می گفت قابل ندارد. پول نمی خواهم. من تعجب کردم و اصرار می کردم که بگیرد اما نگرفت. بعد که پیاده شدم زد به در که کرایه بدهم! ما هم در ژاپن تعارف داریم ولی آنقدر اصرار نمی کنیم! خیلی وقت ها منظور واقعی آدم ها را نمی فهمم. تعارف می کنند یا چیزی می گویند اما منظورشان چیز دیگری است. یا مثلا مترو که منتظر قطار هستند. در ژاپن خیلی منظم صف درست می کنند و اینطور نیست که تمرکز کنند جلوی در!»

چهره درهمش را سریع باز می کند و می خندد و بعد از هر مشکلی که می گوید، انگار که فکر کند ما ناراحت شده ایم، بلافاصله جنبه مثبت قضیه را هم می آورد و مدام تاکید می کند ایرانی ها خیلی مهمان نواز هستند و دوستشان دارد.

هم دوستان ژاپنی در ایران دارد و هم در دانشگاه دوست ایرانی زیادی پیدا کرده است. همسایه های ساختمان شش طبقه ای در خیابان گیشا هم حالا از دوستان نزدیکش هستند و خیلی بهش در مشکلات کمک می کنند. از معدود تفریحاتش در ایران همین مهمانی رفتن به خانه دوستانش است. خصوصا دوستان هموطنش «ما ژاپنی ها وقتی با کسی ملاقات می کنیم، اینجوری می کنیم. [تعظیم می کند]. من که آمدم ناخودآگاه تا مدت ها این کار را می کردم و طبیعی است خب. بعضی ها از این کار خنده شان می گرفت و دیگر انجامش ندادم. حالا وقتی دوستان ژاپنی را می بینیم دیگر خیلی تعظیم می کنم. هی تعظیم می کنم تا جبران شود.»

تفریح دیگرش هم قدم زدن در پارک نزدیک خانه اش است و هر وقت تنها باشد و حوصله اش سر برود، کاری نمی تواند بکند جز اینکه برای پیاده روی برود بوستان گفتگو. «مثلا من فردا که برگردم ژاپن تعجب می کنم که آدم ها آنجا آنقدر تفریحات مختلف دارند، چون من به اینجا عادت کردم. من کاملا ایرانی شدم.»

ایرانی ها سوار بر فرش پرنده

بخش دوم گفتگوی مان را می گذارم در خانه اش و تا گپ و گفت بوستان گفتگو ادامه می دهیم. همان اول کار، تابلوهایی از معروف ترین آثار سورئال و سالوادور دالی، چشم را دور تا دور اتاق می گرداند و وقتی به زمین برمی گردیم، یک دست مبل راحتی و یک ال سی دی و دی وی دی پلیر. کره ای بودن برند تلویزیونش را به رویش می آوریم. می گوید دو سال پیش لوازم تصویری اینجا خیلی گران بود، وگرنه تصمیم داشت پاناسونیک بخرد که از محصولات کشورش باشد.

کیف سنتورش هم همان گوشه اتاق پذیرایی است و وقتی ازش خواهش می کنیم برایمان بزند، با احترام خاصی شبیه به ادای یک مراسم آیینی رومیزی ترمه اش را روی میز می اندازد و سنتور را می گذارد و مضراب ها را آماده می کند و روحمان را با چند قطعه نوازش می دهد اما کازونه به چه امید و انگیزه ای از ژاپن آمده بود اینجا برای تحصیل؟ اصلا پیش از آمدنش از ایران چه می دانست؟

«فرش؛ فرش شما را همه مردم ژاپن می شناسند. حتی بعضی ها فکر می کنند ایرانی ها روی فرش ها می پرند [با فرش ها پرواز می کنند!] با قدرت مجیک.» قبل از آمدن به ایران فقط فرش ایرانی را می شناخت. با اینکه چند سال پیش یک بار برای مدت کوتاهی در ایران مانده بود اما تصور خاصی از شرایط زندگی در اینجا نداشت. فکر می کرد شرایط سختی انتظارش را می کشد. حتی وقتی برای اولین بار تصمیمش را با دوستانش درمیان گذاشت بهش گفته بودند: «نمی ری؟!»

در ژاپن ایران و عراق را شبیه به هم تلفظ می کنند. دوستانش فکر می کردند به عراق درگیر جنگ می رود. اینها را با حسرت می گوید و هدفش از آمدن به ایران معلوم می شود. «من می توانستم همانجا سنتور یاد بگیرم اما دوست داشتم فرهنگ های مختلف را تجربه کنم اما چیزی که تاکید دارم بگویم، این است که من می خواهم وقتی برگشتم ژاپن به کمک سنتورنوازی خودم فرهنگ ایرانی را معرفی کنم به مردم. ژاپنی ها در مورد کشور ایران اطلاعی ندارند و وقتی که تلویزیون پخش می کند، در مورد تحریم اقتصادی است. برای همین من می ترسم ژاپنی ها تصور اشتباهی داشته باشند. من می خواهم این را از طریق سنتورنوازی تغییر بدهم. می خواهم همه مردم ژاپن بدانند که آنقدر ایران فرهنگ های زیبا دارد. آنقدر مردم خوب و مهربان دارد. من دوست داشتم اینجا زندگی می کردم اما خانواده ام آنجا هستند، برای همین مهمترین کارم وقتی به ژاپن برگردم، همین گسترش فرهنگ ایران خواهد بود.»

کازونه از تفاوت های فرهنگی و اتفاقاتی که سر این تفاوت ها برایش پیش آمده می گوید

از چهارشنبه سوری می ترسم

ادامه حرف ها را گذاشته ایم در بوستان گفتگو و مسیر پیاده روی اش بزنیم. موقع رد شدن از خیابان سخت احتیاط می کند و می خندد که «به بعضی چیزها نمی شود عادت کرد. من هنوز از رانندگی ایرانی ها می ترسم.»

صدای تک و توک ترقه ها را می شنود، چند باری چهار ... چهار... را تکرار می کند که متوجه منظورش می شویم. چهارشنبه سوری. سال 91 چهارشنبه سوری ایران بوده و به شدت ترسیده. «خیلی بد بود. من خیلی می ترسیدم. اصلا انگار جنگ شده بود.»

با مراسم نوروز و پیش از نوروزمان هم به خوبی آشناست. هر چند که هر چقدر فکر می کند، اسم حاجی فیروز یادش نمی آید اما «... صورتش را سیاه می کند.» نشانه خوبی است که بفهمیم از چه حرف می زند. امروز دیگر در کشورش خبری از مراسم آیینی سال جدید نیست و همه این اتفاقات برایش تازگی دارد. «ما فقط خنده در سال جدید برایمان خیلی مهم است. می گویند خنده روز اول سال نو برایت خوش شانسی می آورد. برای همین تلویزیون فقط کمدی پخش می کند.»

وقتی جومونگ موسیقی سنتی ایرانی یاد می گیرد

از آتش بازی و مراسم سنتی که می گوید دوباره برمی گردیم به تفاوت های فرهنگی و سنت و مدرنیته. یک بار از زبان یک راننده تاکسی شنیده که جوان های امروز ایرانی دیگر فرهنگ تعارف و سنت ها را نمی پسندند و احترام به بزرگترها دارد از بین می رود و کازونه حالا تنها یک حرف با جوان های ایران دارد؛ «من دوست دارم این فرهنگ باقی بماند. کاش جوان ها این رفتارها را کنار نگذارند. من فکر نمی کنم هیچ کدام از اینها اشتباه باشد. شاید یک ایرانی هم بیاید ژاپن اذیت شود اما همه اینها جزو فرهنگ هر کشور هستند و نباید از بین بروند. من اینکه به بزرگترها احترام می گذارند را خیلی دوست دارم.»

البته جوان های ایرانی خیلی هم کازونه را ناامید نکرده اند و هنر ایران را اینطور دیده است که با وجود باقی ماندن سنت ها اما جوان ها آثار جدیدی ایجاد می کنند که هم جذاب و قوی است و هم سنت شکنی نیستند. وقتی هم به نمایشگاه یادبود هیروشیما در تهران رفته، اصلا فکرش را نمی کرده که این همه هنرمند ایرانی تلاش می کنند اتفاق هیروشیما را درک کنند و به نمایش بگذارند.

خونگرمی ایرانی هم از آن رفتارهایی است که کازونه را سخت شگفت زده کرده. پیشرفت بیش از حد تکنولوژی در ژاپن را باعث ایجاد فاصله و دور افتادن مردم از هم می داند و از این لحاظ خیلی احساس مشکل می کند؛ خصوصا وقتی دیده است ما ایرانی ها چقدر راحت با یکدیگر آشنا می شویم. «مثلا شما در خیابان ها آدرس می پرسید از غریبه. ژاپنی ها این کار را اصلا نمی کنند. با جی پی اس پیدا می کنند یا خودشان با گوشی شان سرچ می کنند. اینها برایم جالب است.»

«خیلی از مردم که من را در خیابان می بینند می گویند جومونگ! جومونگ! البته من ناراحت نمی شوم که نمی دانند او کره ای است و من ژاپنی. من فکر می کنم چون من هم مثل جومونگ خوش تیپ هستم این را می گویند. بعضی ها هم فکر می کنند من چینی ام. چیزهایی شبیه به لغات چینی می گویند اما ما زبانمان اصلا یکی نیست. شباهتی به هم ندارد.

پدر و مادر کازونه یک بار به ایران آمده اند و همراه پسرشان کل ایران را گشته اند.

با کلی ذوق و شوق آلو را با چاپستیکش می گذارد وسط برنج و انگار که خودش هم باورش شده که خورشید تابان را برداشته گذاشته وسط آسمان آبی می گوید: «شبیه پرچم ژاپن می شود!» البته غذاهای ایرانی هم دوست دارد؛ خصوصا خورش قیمه بادمجان و قرمه سبزی.

کازونه یک برادر کوچکتر از خودش هم دارد که برخلاف او خیلی استعداد موسیقی ندارد، ولی خود استاد در سنتورنوازی خبره شده است.


ویدیو مرتبط :
موسیقی سنتی ایرانی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

آشنایی با دستگاه ها و گوشه های موسیقی سنتی ایرانی



 

موسیقی, شهرام ناظری, محمدرضا شجریان

دنیای موسیقی سنتی ایرانی، بزرگ و برای خیلی هایمان نسبتا ناشناخته است. بیایید با دستگاه ها و گوشه های آوازی اش آشنا شویم
گاهی آدم فکر می کند اگر این امیر کبیر بنده خدا در تاریخ کشورمان حضور نداشت، چند سال قرار بود در خیلی زمینه ها عقب بیفتیم؟ حالا قضیه موسیقی ایرانی هم همینطور است. عشاق این سبک موسیقی باید فاتحه ای بفرستند به روحش که یک روز، خدا می داند چه در سرش گذشت که به فکرش رسید موسیقی ایرانی باید مرجع مدونی داشته باشد. همین شد که علی اکبرخان فراهانی را که خودش یکی از آدم های کاربلد این حوزه بود صدا زد و دستور داد تا آهنگ های موجود در مناطق مختلف کشور را جمع آوری کند.

علی اکبرخان این آهنگ ها را به برادرش غلامحسین فراهانی یاد داد و او هم اینها را به میرزا حسین قلی و میرزا عبدالله. دو پسر علی اکبرخان که هر دو از نوازندگان به نام تار بودند، آموزش داد و این دو نفر شدند سرشاخه های موسیقی ایرانی و مولفان ردیف های موسیقی ایرانی.
حالا سال ها بعد از آن ماجرا، برای اینکه وقتی حرف از موسیقی ایرانی می شود زیاد گیج نزنیم، در حد بضاعت این صفحه سراغ ردیف موسیقی ایرانی رفته ایم و یک منوی پیشنهادی هم برای هر کدام و در ساعات مختلف روز داده ایم. باشد که بعد از خواندن متحول شده و دست به خواندن بزنید!

دستگاه ها هفتگانه موسیقی ایرانی چطور کار می کنند؟
شور و نوایی برپاست
ردیف موسیقی ایرانی از دو بخش اصلی و فرعی تشکیل می شود. قسمت اصلی اش شامل هفت تا دستگاه می شود هر کدامشان حال و هوا و البته طرفداران خاص خودشان را دارند. این هفت دستگاه، موسیقی اغلب نواحی ایران را دربر می گیرند و خیلی از آهنگ های نوستالژیک دوران کودکی مان را هم در دل خود جای داده اند.

1- شور
خیلی از آهنگ هایی که در جشن ها پخش می شود، در همین دستگاه شور ساخته شده اند. همانطور که از اسمش هم پیداست، موسیقی این دستگاه پر است از شور و انرژی. شور یکی از دستگاه های بسیار بزرگ موسیقی ایرانی به حساب می آید که حال و هوای آن به موسیقی ایرانی به حساب می آید که حال و هوای آن به موسیقی منطقه مازندران نزدیک است. البته این دستگاه نغمه هایی ملهم از موسیقی مناطق مرکزی ایران و کردستان هم شنیده می شود.

نمونه: آلبوم یاد ایام و به خصوص خود تصنیف یاد ایام یکی از نمونه های خوب دستگاه شور است. آلبوم «زیباترین» علیرضا افتخاری و «مرا عاشق» شهرام ناظری هم دو نمونه مشهور دیگر از این دستگاه بزرگ هستند.

2- نوا
به علت شباهتی که به دستگاه شور دارد، شناختش کمی به آگاهی نیاز دارد. در واقع اگر دستگاه شور را خوب بشناسید می توانید به تفاوت نغمه های نوا با شور پی ببرید. با این حال اگر دلتان یک شور و حال حسابی می خواهد، می توانید پیگیر آهنگ های این دستگاه هم بشوید.

نمونه: تصنیف «رفتم در میخانه» و آلبوم «نوا مرکب خوانی» از محمدرضا شجریان دو نمونه از این دستگاه هستند. «کنسرت نوا» از حسین علیزاده که دو نوازی تار و تنبک است و آلبوم «نینوا» باز هم از حسین علیزاده از دیگر نمونه های این دستگاه هستند.

3- ماهور
ماهور یکی از دستگاه های گسترده موسیقی ایرانی محسوب می شود که حال و هوای کاملا شادی دارد. اگر دلتان می خواهد با شنیدن یک موسیقی سنتی حسابی روح و روانتان شاد بشود، آهنگ هایی از این دستگاه را گوش کنید که اتفاقا نمونه های زیادی هم دارد.
 بعضی از زبان شناس ها می گویند واژه «ماهور» تغییر یافته واژه «ماژور» یکی از گام های اصلی موسیقی غربی است. جالب اینجاست که حال و هوای هر دویشان هم مشابه است. این دستگاه چند بخش دارد که بعضی بخش هایش به موسیقی منطقه سیستان و بلوچستان، بعضی هایش به موسیقی خراسان و لرستان و یک قسمت های دیگرش هم به موسیقی آذری آذربایجان نزدیک است.

نمونه: آهنگ معروف «مرغ سحر» ساخته مرتضی نی داوود یکی از نمونه های شناخته شده این دستگاه است. مرتضی نی داوود، یکی از شاگردان خوب میرزا حسینقلی و درویش خان خودش هم یکی از ردیف دان های موسیقی ایرانی بوده. شروع این آهنگ کاملا الهام گرفته از درآمد ماهور است. «ز من نگارم خبر ندارد» از آلبوم آهنگ وفا و «ز دست محبوب» از آلبوم شب وصل هم در این دستگاه خوانده شده اند.

4- چهارگاه
بعضی از دستگاه ها به زمان مشخصی از روز تعلق دارند ومعمولا آن موقع روز است که شنیدنشان به دل آدم می چسبد. چهارگاه دستگاهی است که کاملا به صبح ها اختصاص دارد. کافی است یکی از آهنگ های این دستگاه را اول صبح یا در زمان خمودگی و کسالت گوش کنید تا انرژی تان برای یک روز کامل جفت و جور بشود.

نمونه: قطعه معروف «سلام» کسایی که در آلبوم «صبحگاهی» علیزاده به زیبایی اجرا شده، نمونه ای زیبا از یک قطعه موسیقی ایرانی در دستگاه چهارگاه است که خیلی هایمان سال ها اول صبح هایمان را با آنها شروع کرده ایم، بدون اینکه بدانیم در این دستگاه ساخته شده اند. آلبوم «دستان» محمدرضا شجریان هم در این دستگاه کار شده. قطعه بی کلام «دخترک ژولیده» علینقی وزیری هم در این آلبوم مثال خوبی برای آشنایی با فضای چهارگاه است.

5- همایون
یکی از دستگاه های بسیار غمگین ایرانی که میزان غمش از آواز دشتی هم بیشتر است! اگر بغض توی گلویتان گیر کرده و بهانه می خواهید برای اینکه هر آنچه در دل دارید بیرون بریزید، یکی از آهنگ های این دستگاه را پلی کنید و سر و صورتتان را بسپارید به سیل اشک.

نمونه: قطعه «شد خزان گلشن آشنایی» جواد بدیع زاده و آهنگ معروف «اگر بار گران بودیم رفتیم» در این دستگاه ساخته شده اند. آهنگ «کاروان» شهرام ناظری که بارها در تلویزیون بر روی نماهنگی مرتبط با شهدای جنگ تحمیلی شنیده شده هم یکی دیگر از نمونه های این دستگاه است.

6- راست پنجگاه
یکی از دستگاه های مهجور ایرانی است که خیلی کم کار شده. راست پنجگاه شباهت هایی به دستگاه ماهور دارد. توی حرکت نت هایی که برای گوشه های هر دستگاه نوشته شده یک روند مشخص بالارونده یا پایین رونده وجود دارد. نت های موجود در دستگاه راست پنجگاه و ماهور کاملامشترک هستند اما این حرکات و گردش ملودیشان است که با هم فرق دارد.

نمونه: آلبوم «چشمه نوش» و آلبوم مشترک حسین علیزاده و علیرضا افتخاری با نام «راز و نیاز» دو نمونه خیلی خوب این دستگاه هستند.

7- سه گاه
بعضی می گویند سه گاه، منشعب شده از دستگاه چهارگاه است. «سه گاه» علاوه بر حالت بیدارکننده که مشخصه اصلی دستگاه چهارگاه است، بعضی جاها حالت شور و وجد دارد که آن هم به خاطر عوض شدن یکی دو نت کوچک است. این دستگاه شباهت هایی هم به دستگاه شور دارد و خلاصه مناسب است برای اینکه درجه حالتان را چندتایی ارتقا بدهد!

نمونه: آهنگ رسوای زمانه علیرضا قربانی در آلبومی با همین نام که با همایون خرم کار کرده در این دستگاه است. تصنیف «آسمان عشق» در آلبومش با همین نام و تار زلف، غم عشق و دل شیدا آلبوم «رسوای دل» و به ویژه آهنگ های «از غم عشق تو» این آلبوم، به خوبی این دستگاه را معرفی می کند.
دانستن الفبای موسیقی سنتی بر هر فرد بالغ موسیقی دوستی واجب است

قبل از خواندن بدانید
دنیای موسیقی آنقدر پر از واژه های شیک و خارجی است که اگر آدم همینطور یکهو یک متن تخصصی را شروع کند، امکان دارد سریعا بی خیالش بشود. این اصطلاحات تخصصی اگرچه کامل نیستند اما در حد فهمیدن این مطلب و ادعا کردن اینکه «من از موسیقی سنتی بیشتر از یک ساز می دانم!» کافی است.

- گوشه یا مقام: هر کدام از آهنگ هایی که قدیم ترها در مناطق مختلف ایران خوانده می شد را یک گوشه یا مقام می گویند. در واقع کوچکترین جزء هویت دار از ردیف موسیقی ایرانی است.

- دستگاه: خیلی از گوشه های موسیقی سنتی ایران، به این خاطر که به یک منطقه تعلق دارند، حال و هوای مشابهی دارند. این گوشه های با حال و هوای مشترک، همگی در یک مجموعه به نام دستگاه جمع آوری شدند و نام اختصاصی خودشان را گرفتند.

- آواز: هر آواز از مجموع چند گوشه تشکیل شده. این گوشه ها در واقع عضوی از همان هفت دستگاه بوده اند که چون با همدیگر شباهت بیشتری داشته اند، از دل دستگاه ها بیرون کشیده شده اند و نام آواز بر مجموعه شان گذاشته شده.

- ردیف موسیقی ایرانی: مجموعه این دستگاه ها و آوازها در کتابی به نام ردیف موسیقی ایرانی جمع آوری شده. این کتاب در واقع دایرة المعارف موسیقی سنتی ایرانی است که این روزها نسخه هایی از آن به صورت اختصاصی برای هر کدام از سازها چاپ شده است. مثل ردیف موسی معروفی که برای پیانو، ردیف طاهرزاده و دوامی برای آواز و ردیف ابوالحسن صبا برای نی.

- مرکب خوانی: در مرکب خوانی نوازنده از یک دستگاه شروع می کند و به تدریج وارد دستگاه های دیگر می شود. البته افرادی که این کار را می کنند، باید شناخت دقیقی از ردیف موسیقی داشته باشند. اصطلاحی در موسیقی داریم به نام فرود. برای توضیح کلمه فرود بهتر است یک مثال بزنیم تا ربطش را با مرکب خوانی بفهمیم؛ مثلا شما در دستگاه ماهور هستید، گوشه ها را دانه دانه جلو می روید تا می رسید به گوشه دلکش. این گوشه وجه تشابهاتی با دستگاه شور دارد. اگر نوازنده یا خواننده متبحر باشند، آن لحظه خیلی زیرکانه می تناند ادامه کار را در دستگاه شور برود اما چون کارش را از ماهور شروع کرده است نهایتا باید کار را در همان ماهور ختم کند.
در واقع خیلی زیرکانه وارد دستگاه شور می شود و دوباره برمی گردد در دستگاه ماهور فرود می آید. یعنی از نقاط تشابه دستگاه ها کمک گرفته و مرکب خوانی می کنند.

- نت شاهد: نتی است که در هر دستگاه یا آواز بیشترین کاربرد را داشته و در تداعی کردن حال و هوای آن دستگاه یا آواز هم سهم بیشتری دارد. اغلب گوشه ها معمولا با نت شاهد شروع و تمام می شوند. در موسیقی غربی به این نت شاهد درجه اول گام می گویند. نوازنده خوب کسی است که این نت را در هر دستگاه یا آواز به خوبی بشناسد و به موقع از آن استفاده کند.

- درآمد: اولین گوشه آغاز کننده هر دستگاه و آواز. گوشه درآمد تداعی کننده حال و هوای کل آن دستگاه یا آواز است؛ یعنی اگر می خواهید حال و هوای یک دستگاه را بفهمید، بهتر است که اول درآمدش را گوش بدهید.

- رپراتوار: معادل ردیف در موسیقی غربی.در غرب برای هر ساز یک رپرتوار مجزا موجود است. در ایران هم چنین کاری را برای ردیف کرده اند و برای هر سازی ردیف مخصوص آن را تدوین کرده اند.

- گام: در موسیقی غربی معادل دستگاه است که به دو دسته اصلی مینور و ماژور تقسیم می شود. به هشت نت پشت سر هم در موسیقی غربی یک گام می گویند. به فاصله بین هشت تا نت اکتاو هم می گویند.

- دانگ: هر چهار نت پشت سر هم یک دانگ است. در موسیقی غربی به هر دانگ یک تتراکورد می گویند. وقتی می گویند فلانی صدای شش دانگی دارد، یعنی می تواند شش تا دانگ که شامل 24 نت – یا به عبارتی سه گام است – را به ترتیب بخواند. خواننده شش دانگ کسی است که به اجرای هر بیست و چهار نت تسلط کامل دارد. حنجره ای که این توانایی را دارد، چیز خاصی است.

- مرصع خوانی: مرصع پلو چیست؟ پلویی است که همه چیز تویش ریخته شده. مرصع خوانی هم همچین چیزی است. یعنی برخلاف مرکب خوانی، نیازی نیست دنبال وجه تشابه بین دستگاه ها باشید و هر موقع دلتان بخواهد دستگاه را عوض کنید. البته خواننده متبحر طوری این کار را می کند که برای شنونده آزاردهنده نباشد. در ضمن در مرصع خوانی هیچ نیازی نیست که آواز را در همان دستگاه اولیه به پایان ببرید.. یکی از مشهورترین خوانندگان سبک مرصع خوانی «رامبد صدیف» است.
بخش فرعی ردیف موسیقی ایرانی، به اندازه بخش اصلی تنوع و گستردگی دارد

جُنگ پنج و هفت
در ردیف موسیقی ایرانی پنج آواز اصلی وجود دارد که در واقع مجموعه ای از «گوشه» ها هستند که عضوی از دستگاه های مختلف بوده اند اما به خاطر شباهت بیشتری که با هم داشته اند، از دستگاه مورد نظر جدا شده و به شکل یک آواز درآمده اند.
این وسط، «بیات کرد» و «شوشتری» دو آوازی هستند که بین موسیقیدان ها بر سر مستقل حساب آوردنشان اختلاف است و آمار آوازها را بین عدد پنج و هفت معلق نگه داشته اند!

بیات کرد (کرد بیات)
آثاری که در این آواز خوانده شده اند، آنقدر محدودند که هیچ وقت تا به حال هیچ آلبوم کاملی از بیات کرد ساخته نشده. این آواز هم زیرمجموعه دستگاه شور به حساب می آید.

نمونه: در آلبوم «آستان جان» که اثر مشترک شجریان و پرویز مشکاتیان است، چند نمونه از این آواز وجود دارد. تصنیف «دل دیوانه» هم یک نمونه دیگر این آواز است.

بیات اصفهان
با اینکه این آواز گوشه های غمگینی دارد اما غم و حزن و اندوه آواز دشتی متفاوت است. حال و هوای بیات اصفهان تا حدودی با «گام مینور» در موسیقی غرب یکی است.

نمونه: این آواز یکی از آوازهای مورد علاقه آهنگسازها و خوانندههای ایرانی است و خیلی رویش کار می کنند. آلبوم «سفر به دیگر سو» شهرام ناظری و یک قسمت از آلبوم مشترک کیهان کلهر و علی بهرامی فرد با نام «تنها نخواهم ماند» در آواز بیات اصفهان است. تیتراژ سریال هزاردستان که مرتضی نی داوود ساخته هم یکی دیگر از نمونه های این آواز است.

دشتی
دشتی همیشه پای ثابت عزاداری ها بوده و هست. غمی که در این آواز وجود دارد قادر است اشک هر جنبده ای را دربیاورد! دشتی علاوه بر کاربردش در مراسم عزاداری، در موسیقی درمانی هم استفاده می شود. خیلی از روانشناس ها از این نوع موسیقی استفاده می کنند تا بیمار مورد نظر به راحتی احساساتش را بیرون بریزد و خودش را تخلیه کند. آواز دشتی بسیار شبیه آهنگ های منطقه گیلان است.
حتی یکی از گوشه های این آواز به نام «دیلمان»، نام منطقه ای در استان گیلان است. به همین خاطر هم خیلی ها به شوخی به آواز «دشتی» می گویند «رشتی». با اینکه تنوع این آواز زیاد نیست اما کارهای زیادی در آن ساخته شده. دشتی هم زیرمجموعه دستگاه شور است.

نمونه: آواز خوانده شده توسط فریدون پوررضا در موسیقی تیتراژ سریال پس از باران که در گوشه دیلمان است، به خوبی فضای آواز دشتی را تداعی می کند. جالب است بدانید آهنگ «رعنا»ی گروه رستاک و آهنگ معروف «ای ایران ای مرز پرگهر» با اینکه ملودی شادی دارند اما زیرمجموعه آواز دشتی هستند.
در واقع خلق این فضاهای متفاوت خیلی وقت ها به ذوق، خلاقیت و زیرکی آهنگساز برمی گردد که از فضای دستگاه یا آواز استفاده کند و با استفاده از ریتم، آهنگی خلق کند که با فضای عمومی دستگاه یا آواز متفاوت باشد.

بیات ترک
این آواز یکی از زیرمجموعه های دستگاه شور است و مثل همان دستگاه آدم را به وجد می آورد.
نمونه: قطعه «اندک اندک» شهرام ناظری بیات ترک است. شروع این آهنگ الهام گرفته از گوشه «درآمد» آواز بیات ترک است. آلبوم «گل صدبرگ» ناظری نمونه دیگری از این آواز است. جالب است بدانید اذان موذن زاده اردبیلی در گوشه ای از این آواز با نام «روح الارواح» ساخته شده و به نظر می رسد مرحوم موذن زاده به خاطر اسم این گوشه، آن را برای اذان خود انتخاب کرده.

افشاری
این آواز هم یکی از زیرمجموعه های دستگاه شور است. بسیاری از تصنیف های قدیمی در این آواز ساخته شده اند. آوازهای افشار گاه با حزن همراهند و گاهی هم بسیار شاد هستند.
نمونه: تصنیف «از کفم رها»ی عارف قزوینی با این شروع، «از کفم رها شد قرار اول ...» از نمونه های آشنای افشاری است.

شوشتری
با اینکه این آواز تم غمگینی دارد اما تعدادی آهنگ شاد هم در آن خوانده شده. با این حال تم اصلی این دستگاه غمگین است. شوشتری گوشه های کمی دارد. خیلی ها معتقدند شوشتری در واقع یکی از گوشه های دستگاه همایون است نه یک آواز مجزا.

نمونه: تصنیف بیا تا گل برافشانیم ساخته حسین علیزاه و با آواز علیرضا افتخاری در آلبوم راز و نیاز، قطعه بی کلام «به زندان» از استاد ابوالحسن صبا و آهنگ معروف سریال دلشدگان دو نمونه غمگین از این آواز و آهنگ شیرازی «جینگه جینگه ساز میاد و ...» یک نمونه شاد این آواز است.

ابوعطا
این آواز هم حال و هوای غمگینی دارد و زیرمجموعه دستگاه شور محسوب می شود.
نمونه: آلبوم «آتش در نیستان» شهرام ناظری و «تصنیف بهار دلکش» محمدرضا شجریان از نمونه های این آواز هستند.
منبع: همشهری جوان