فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

بغض پاییزی و سرد دهه شصتی ها!


فرقی نمی‌کند جوان پر شر و شور سینما، روزگاری در چه سمتی برای رسیدن به علاقه‌اش مشغول بوده و چقدر تلاش کرده و راه‌ها رفته تا توانسته بالاخره بر صندلی کارگردانی بنشیند. رضا درمیشیان در اولین تجربه کارگردانی‌اش بیش از آن‌چیزی که از او انتظار می‌رفت و تصور می‌شد، متفاوت عمل کرد.

هفت صبح: گفت و گو  با رضا درمیشیان کارگردان بغض كه پس از سال‌ها دستیاری کارگردانانی چون داریوش مهرجویی و فریدون جیرانی، شاهد اکران اولین فیلمش بر پرده سینماهاست.

فرقی نمی‌کند جوان پر شر و شور سینما، روزگاری در چه سمتی برای رسیدن به علاقه‌اش مشغول بوده و چقدر تلاش کرده و راه‌ها رفته تا توانسته بالاخره بر صندلی کارگردانی بنشیند. رضا درمیشیان در اولین تجربه کارگردانی‌اش بیش از آن‌چیزی که از او انتظار می‌رفت و تصور می‌شد، متفاوت عمل کرد.

او با بغض نشان داد که زوایای دوربین و قاب تصویر و بازی‌ها و نشانه‌های اثرگذار متن را بسیار خوب می‌شناسد، نگاه او به سینما تکیه بر فرم دارد و از بدعت‌هایی در فیلمش استفاده کرده که کمتر کارگردان جوانی جرات قدم گذاشتن در این راه را داشته است؛ مثل نماهایی که مربوط به صحنه‌های عاطفی این دو جوان می‌شود. حرف‌های درمیشیان درباره این تجربه عجیب اما دل‌نشین و سختی‌های یک کار اول شنیدنی است.

فیلمسازی چریكی در غربت!

علت این‌همه محافظه‌كاری هنگام تولید فیلم چه بود؟

این اسمش محافظه كاری نیست. من با وجودی که خودم از مطبوعات آمده‌ام، در مدت زمان تولید فیلم اصلا نمی‌خواستم خبری از فیلم منتشر شود. ذهنم آنقدر درگیر مسائل فیلم بود که ترجیح می‌دادم همه چیز در سکوت خبری و بی‌حاشیه انجام شود تا آرامش بیشتری داشته باشم. از طرفی نمی‌خواستم به تماشاگر پیش فرض بدهم. واقعا می‌گویم این برایم خیلی مهم بود که اولین تماشاگران فیلم بدون هیچ فرض و پیش داوری وارد سالن شوند. فیلم ماحصل تلاش یك گروه است كه عاشقانه كار كرده‌اند و با یك بی‌تجربگی می‌‌توان كاری كرد كه فیلم و زحمات آنها در فیلم دیده نشود. از ابتدا هم دوست داشتند فیلم ما دیده نشود.

كجا دیده نشود؟


جشنواره فیلم فجر. وقتی به ما یک نمایش محدود می‌دهند و فیلم را از بخش مسابقه می‌گذارند کنار، حتما دوست ندارند فیلم ما دیده شود. آن موقع هم خودتان شاهد بودید که من چیزی نگفتم. ترجیح می‌دادم فیلم به نمایش درآید و بعد، هنگام نمایش حرف بزنم.

اعتماد به نفس نداشتید؟

خیلی بی‌لطفی است اگر بگویی اعتماد به نفس نداشتم! شاید درستش این است که یک جور موقعیت سنجی کردم. ما در شرایط سو‍ءتفاهم زندگی می‌كنیم و هر حرفی باعث سوءتفاهم می‌شود. من هم نمی‌خواستم به ماجراها دامن بزنم. آن هم در شرایطی كه هیچ چیز قانونمند نیست. یك حرف و جمله كوچك می‌تواند به مذاق مسئولی خوش نیاید و كاردی به شما بزند. این كارد یعنی حذف یك تكه از فیلم. من واقعا نمی‌فهمم چطور حتی یک فریم از یك فیلم را حذف می‌كنند؟ حذف یک فریم از فیلم یعنی حذف یک فریم از شعور تو !

اگر به من شلاق بزنند بیشتر می‌پذیرم تا پلانی از فیلمم را حذف كنند. جدی می‌گویم، امیدوارم نگویید آدم بی‌رحمی‌ هستم ولی فیلمم برای من از خودم هم مهم‌تر است.

بزرگ‌ترین لذت من سینماست و چیزی كه روی پرده به نمایش درمی‌آید. برای همین همه تلاشم را کردم تا «بغض» آسیبی نبیند، وگرنه فكر می‌كنم جنجال و اعتراض و... ساده‌ترین راه است. به نظرم اینكه آدم بتواند فیلمش را نمایش دهد خیلی مهم‌تر از این است كه اعتراض كند. چی كار باید می‌كردم كه نكردم که من را متهم می‌کنید؟

فیلمسازی چریكی در غربت!

طفره رفتن از حرف زدن درباره فیلم. حتی هنگام نشست مطبوعاتی به نظر می‌رسید که از جواب دادن به سوالات فرار می‌کنید و می‌خواهید بگویید این همین چیزی است که دیدید، سوال و نقدهای‌تان برایم مهم نیست!

اصلا اینطوری نبود! اتفاقا فیلم من را منتقدان زنده كردند و با نظراتشان، بی‌مهری جشنواره فیلم فجر به بغض را عیان کردند. صف‌های طولانی فیلم بغض در نمایش‌های محدودش در جشنواره به خاطر همین نقدهای منتقدان بود. اگر صادقانه بخواهیم صحبت کنیم درشرایط فعلی تنها منتقدان هستند که با نوشته‌هایشان و حمایت‌هایشان راه سینمای مستقل و سینمای غیرکارمندی را باز می‌کنند، وگرنه تا الان چیزی از این سینما باقی نمانده بود و «حذف» کامل صورت گرفته بود.

خب من هم در آن شرایط جشنواره که می‌گویید، پروانه نمایش موقت داشتم و پروانه نمایش موقت یعنی یک قدم فاصله تا اعدام و من هم دوست نداشتم اعدام شوم! بهترین راه هم این بود كه سكوت كنم و در کنارش تلاش كردم تا پروانه موقتم دائم و فیلم اکران شود.

چه زمانی را برای اكران در نظر داشتید؟


از ابتدا هم می‌خواستم «بغض» مهر ماه به نمایش درآید تا دانشگاه‌ها باز باشند و جامعه دانشجویی با فیلم ارتباط برقرار کنند و همه با هم بغض کنیم! البته آن موقع نمی‌دانستیم اول مهر قرار است دلار پنج برابر شود ! و شرایط این جوری و از این حرف‌ها...

فیلم حال و هوای پاییزی هم دارد. نمی‌خواهم بگویم سیاه نمایی! منظورم بیشتر فضای سرد فیلم است.

به نظرم واقع‌گرایی است. ببینید فیلم بغض دو روایت دارد. یك بخش رئال و یك بخش فلاش بك. ما برای رئال فضای سرد و خشن طراحی كردیم و برای فلاش بك فضای تنالیته رنگی گرم استفاده كردیم. تلفیق دو فضای عاشقانه و بی‌روح.

فیلم اول برای یك كارگردان چه سختی‌هایی دارد؟ برای شما كه این همه تجربه دستیاری داشتید، تجربه كار در خارج از ایران و مردمی ‌با زبان بیگانه و... چطور بود؟

ساخت فیلم دو طرف دارد. یك طرف آن اداری است كه روح شما را فرسایش می‌دهد و یك طرف دیگر هنر است. در سینمای ایران متاسفانه آنقدر در بخش اداری فرسوده می‌شویم كه بخش دوم فراموش می‌شود.

كارگردان فیلم اول هم از این قضیه مستثنا نیست و آسیب می‌بیند. من برای گرفتن پروانه ساخت واقعا کلافه شده بودم. قضیه مال چهار، پنج سال پیش است. شش، هفت فیلمنامه به تهیه‌کنندگی آقای موسوی فرستادم كه هر بار به دلایل مختلف رد می‌شد. دوستان همیشه می‌خواهند تصمیم بگیرند كه چه فیلم‌هایی ساخته شود. مخصوصا برای کارگردان فیلم اول که برایشان خیلی مهم است چه فیلمنامه‌ای را می‌خواهد بسازد. دراین شرایط بیشتر كارگردانان نمی‌توانند به دغدغه‌هایشان بپردازند و باید خودشان را با شرایط منطبق کنند تا بتوانند دغدغه‌هایشان را از کانال شورای پروانه ساخت عبور دهند. من برای بغض پافشاری کردم و نتیجه گرفتم اما نمی‌دانم در فیلم دوم هم بتوانم به آن برسم یا نه؟!

فیلمسازی چریكی در غربت!

به تصویر دغدغه‌هایتان؟

بله. باید ببینم چقدر این دغدغه‌ها قابل طرح و نمایش است؟! فضای ما روز به روز بسته‌تر می‌شود. در این خفقان اگر بخواهید فیلمی ‌بسازید كه حتی در آن قضاوت هم نكرده باشید، زیر سوال هستید. فیلم‌ من یك فیلم مستقل است كه نه از جایی بودجه می‌گیرد و نه تفكر آن به جایی وابسته است. فیلمسازی مستقل در سینمای ایران جرم است و همیشه با یک سوال همراه است که اصلا چرا فیلم مستقل می‌سازید؟ پول آن را از كجا می‌آورد؟ نگاه دیگری به فیلم می‌كنند و كار را برای فیلمساز صد برابر می‌كنند.

این چندمین طرحی بود كه برای ساخت فرستادید؟ طرح‌های دیگر با چه مضمونی بود؟

ششمین یا هفتمین... من اول طرح دیگری داشتم كه دوست داشتم آن را كار كنم اما موافقت نكردند و نشد. این موضوع در مورد قصه‌های بعدی هم كه من فرستادم اتفاق افتاد تا اینكه فریدون جیرانی ‌خواست فیلمی ‌به نام «اتاق ممنوع» را كار كند و پیشنهاد داد من آن را كارگردانی كنم و خودش تهیه‌كننده باشد. البته آقای موسوی هم قرار بود در این فیلم همراه جیرانی تهیه کننده باشند و ایشان هم خیلی اصرار داشتند من آن قصه را بسازم. بهترین فرصت برای من بود كه از طریق این فیلمنامه از ارشاد پروانه ساخت بگیرم. چون ارشاد كارگردانی من را قبول داشت اما فیلمنامه‌هایم را نه. قبول كردم و پروانه ساخت گرفتیم. بعد من فیلمنامه خودم را جایگزین كردم. بعد از آن مدیریت عوض شد گفتند این قصه سیاه نمایی و نگاه تلخی دارد. خواستند فضا را به دوران ساواك ببرم من نپذیرفتم. پیشنهاد مهاجرت دادم و پذیرفتند.

یعنی قصه در ایران روایت می‌شد؟

قصه همین بود و حامد و ژاله می‌خواستند از ایران بروند و مهاجرت كنند که گفتند نمی‌شود! مگر کسی از ایران می‌رود؟ فیلمنامه من غربت دو تا جوان در مملكت خودشان بود كه تبدیل به مهاجرت شد و نوع نگاه آن تغییر یافت. تنهایی و غربت از ابتدا در قصه بود. می‌خواستم از آدم‌هایی بگویم که در مملكت خودشان هم در غربت و تنهایی زندگی می‌كنند.

پیش از این گفته بودید كه فیلمنامه را جمعی و به همراه بازیگران و... بازنویسی کردید. چقدر این موضوع واقعی است و چقدر خودتان اعمال نظر كردید؟

در این جلسات که زیر نظر حبیب رضایی شكل گرفت اساس و ساختار سناریو هرگز تغییر نكرد اما لحظات فیلم زنده شد. شاید درست‌ترین تعبیر برایش این باشد که نقش‌ها را تن بازیگران کردیم. سعی کردم فضای کارگاهی و تجربی ایجاد کنم تا از خلاقیت گروهم در جهت لحن و ساختارم به بهترین شکل استفاده کنم.

فیلمسازی چریكی در غربت!

پروسه چگونگی تمرین را توضیح می‌دهید.

تمرین‌های ما از تحلیل و آنالیز شخصیت‌ها شروع شد، روخوانی فیلمنامه و بازنگری سکانس‌ها بر اساس حس و حال بازیگران و اتود زدن‌های مختلف، حتی درباره پیش فرض‌هایی كه در فیلم هم موجود نبود، بحث می‌كردیم و می‌آمدیم جلو تا اینكه سكانس به سكانس تمرین را شروع كردیم. مثلا یك از سخت‌ترین سكانس‌های ما دعوای حامد و ژاله در پله‌ها است كه نزدیک به یک ماه اتود زدیم. حرف می‌زدیم، اجرا می‌كردیم و بعد از آن فکر می‌كردیم كه چه نكاتی باید كم و زیاد شود. در نهایت همه جمع‌بندی ما در تهران انجام شد و وقتی رفتیم استانبول می‌دانستیم كه می‌خواهیم چه كار كنیم و فقط اجرا می‌كردیم. یكی از اتفاقاتی كه فیلمبرداری ما را تسریع كرد همین موضوع بود.

قبل از این از استانبول شناخت داشتید؟ با توجه به جلسات كم فیلمبرداری اما فیلم شسته رفته‌ای شده بود. جدا از فیلمبرداری حرفه‌ای و خوب اصلانی اما به نظر می‌رسد یا شما یا او شناخت درستی از استانبول داشتید.

شاید بهتر است بگویم شناخت درستی از آنچه برای فیلمنامه و فضای فیلم می‌خواستیم داشتیم. من فقط یک بار به استانبول رفتم برای بازبینی لوکیشن که چهار، پنج روز بیشتر طول نکشید اما در آن چهار، پنج روز استانبول را زیر و رو کردم.

 قبل از آن نرفته بودید ؟

نه. بین تاجیكستان و پاریس و تركیه باید انتخاب می‌كردم. قبلا تاجیكستان رفته بودم و با فضایش آشنا بودم، از همه جا ارزان‌تر بود. پاریس را هم رفتم دیدم چون آقای موسوی در آنجا امکاناتی داشتند که فیلمسازی ما را آسان می‌کرد اما دیدم خیلی مسخره می‌شود که حامد و ژاله از بهشتی چون پاریس بخواهند مهاجرت کنند! پس استانبول رفتیم. قبل از شروع فیلمبرداری هم یک هفته زودتر از گروه رفتم استانبول و تا پایان فیلمبرداری بازبینی و انتخاب لوکیشن‌ها ادامه داشت. لوکیشن برای من کاراکتر است و خیلی در انتخابش وسواس دارم.



لوكیشن‌ها را چطوری پیدا می‌كردید؟

در خیابان‌ها می‌چرخیدم. ساعت‌ها پیاده‌روی می‌کردیم. بی‌اغراق شاید نصف استانبول را پیاده‌روی کردیم! بعضی اوقات صبح زود که با بچه‌ها می‌زدیم بیرون آنها چند ساعت در اتوبوس‌مان علاف ما می‌شدند تا ما بچرخیم...

 راهنما هم داشتید؟


دو، سه تا راهنما داشتیم. برنامه روزانه ما به این شكل بود كه ساعت شش صبح به اصرار آقای موسوی بیدار می‌شدیم و بعد از خوردن صبحانه می‌رفتیم برای فیلمبرداری. در دل فیلمبرداری یک صحنه گاهی به لوکیشن دیگری می‌رسیدیم. تا ساعت شش،هفت بعدازظهر پلان می‌گرفتیم. گروه که می‌رفت هتل برای استراحت می‌افتادم دنبال لوکیشن فردا تا ساعت یک و دو شب که جنازه‌ام می‌رسید‌، می‌افتادم تا ساعت شش صبح که باز به اصرار آقای موسوی از خواب بیدار می‌شدیم و دوباره روز از نو، فیلمبرداری از نو...

یك هفته جلوتر با بازیگران رفتید؟

نه. آنها به فاصله سه روز بعد از من آمدند. گروه ما 10 تا 12 نفر بیشتر نبود... گروه چریكی بودیم كه رفته بودیم فیلم بسازیم.

شنیده بودیم كه بعضی صحنه‌ها را پنهانی فیلمبرداری كردید. مانند صحنه فرودگاه؟


نه. اصلا مگر می‌شود در فرودگاه با آن همه دوربین مخفی کار کرد؟ صحنه مخفی ما یك صحنه كافه خیابانی بود كه در فلاش‌بك نشان دادیم که حامد و ژاله نشسته بودند و درباره اینكه كجا می‌خواهند مهاجرت كنند، حرف می‌زنند. صاحب کافه گفت چند هزار لیر می‌خواهم، ما هم که از این پول‌ها نداشتیم یك نوشیدنی سفارش دادیم و نشستیم همانجا فیلمبرداری کردیم و بدون اینکه آنها متوجه شوند کار خودمان را کردیم.

فیلمسازی چریكی در غربت!

چطوری فیلمبرداری كردید؟

من و تورج نشستیم سر یک میز با دوربین. باران و بابک روبروی‌مان نشستند، آقای نظام الدین كیایی هم برای خودشان چای سفارش دادند و به عنوان مشتری گوشه‌ای نشستند و صدا ضبط کردند و فیلمبرداری كردیم چون HFها وصل بود.

چند برداشت؟

ریتم کاری‌مان تند بود اما کم برداشت نبود. از هیچی نمی‌گذشتیم. دم باران و بابك گرم. من خیلی اذیت‌شان كردم و آنها هم انصافا مایه گذاشتند.


ویدیو مرتبط :
مختص دهه شصتی ها ... خاطره بازی دهه شصتی ها...

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

خاطراتی مشترک از همه ما دهه شصتی ها


فقط گریه نکنید ها . . . . قول دادید