فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

اولین زن آمریکایی برنده جایزه نوبل


«پرل سید نستریکر باک» نویسنده و بیوگرافی‌نویس بزرگ آمریکایی در 26 ژوئن 1892 در یکی از شهرهای غربی ایالت ویرجینیا متولد گردید.

روزنامه مردم سالاری: «پرل سید نستریکر باک» Pearl Sydenstricker Buck نویسنده و بیوگرافی‌نویس بزرگ آمریکایی در 26 ژوئن 1892 در یکی از شهرهای غربی ایالت ویرجینیا متولد گردید. پدر و مادر وی از مبلغین مذهبی و از کاتولیک‌های متعصب بودند که برای تبلیغ دین مسیح به کشورهای دور افتاده سفر می‌کردند. پرل هنوز یک ساله نشده بود که به اتفاق پدر و مادرش به کشور باستانی چین مسافرت کرد و پرل کوچک زبان چینی را پیش از زبان انگلیسی فرا گرفت.

وی ضمن آشنایی با این زبان به ادبیات غنی و درخشان کشور باستانی چین دست یافت و به وسیله دایه اش از دانش عوام و فرهنگ توده‌ها، توشه‌ای فراوان برگرفت. مادر پرل نیز زنی فوق‌العاده بود، او با ادبیات کلاسیک اروپا آشنا بود، گاهی نقاشی می‌کرد و قدرت فراوانی در استنباط و احساس آثار هنری داشت‌؛ در حقیقت اولین و بزرگترین آموزگار پرل، مادرش بود و هم او بود که روح زیبایی شناسی را در فرزند خود تقویت کرد و چند سال بعد نیز اولین مشوق فرزندش در نویسندگی شد.



 پرل دو سال در مدرسه آمریکایی در پاریس تحصیل کرد و در هفده سالگی به آمریکا مراجعت نمود، با این که طرز تربیت و نحوه تحصیل وی با سایر هم شاگردانش تفاوت داشت، ظرف سه سال دوره کالج «راندلف میکن» را به پایان رسانید. باک در سال 1912 به کشور چین یعنی وطن دوم خود مراجعت کرد و در آنجا در طی یک ماجرای عشقی پر شور با یکی از همکارانش ازدواج کرد، در همین دوران در دانشگاه «نانکینگ» نام نوشت و بعد به دعوت دانشگاه «چونگ یانگ» به تدریس ادبیات انگلیسی پرداخت و در این دوران چند مقاله برای یکی از مجلات معروف چین نوشت که بسیار مورد توجه قرار گرفت.

 در سال 1925 مجدداً به آمریکا مراجعت کرد و اولین اثر خود را تحت عنوان «باد شرق، باد غرب» منتشر کرد. در سال 1927 به چین بازگشت لیکن این بار یک نویسنده بود؛ یک نویسنده آمریکایی، با اندیشه غنی که از مشرق زمین مایه می‌گرفت.

در همین سال‌ها جنگ‌های معروف چین شروع شد و خارجی‌ها عموماً در این جریان صدمات شدید دیدند. وی در سال 1930 اثر جالب و ارزنده خود را به نام «خاک خوب» منتشر کرد که توجه هنر دوستان را به خود معطوف کرد و مورد تحسین منتقدین قرار گرفت و به دریافت جایزه «پولیتزر» نائل آمد.



دو سال بعد شهرت نویسنده این کتاب سراسر جهان را فرا گرفت و پرل باک دنباله آن را با نام «پسران» منتشر کرد. کتاب«خانه قسمت شده» که در سال 1935 نگارش یافت، سومین کتاب اوست. از دیگر آثار برجسته و ارزنده این نویسنده می‌توان کتاب‌های «همه مردان برادرند»، «مادر»، «میهن‌پرست»، «نسل اژدها» و «خدایان دیگر» را نام برد که شاهکارهای دل انگیزی در ادبیات قرن ما هستند.

 وی با انتشار «مادر»، به درجه افتخاریM.A. از دانشگاه نائل آمد و در سال 1935 آکادمی هنرو ادب آمریکا به وی مدال «هاولز» اعطا کرد و به عضویت افتخاری انجمن ملی ادبی و هنری انتخاب گردید. در 1938، به خاطر تجسم زنده از زندگی روستائیان چینی و قدرت وی در بیوگرافی‌نویسی، برنده جایزه نوبل گردید.

از آخرین کتاب‌های خانم باک «عشق من بازگرد»، «دنیاهای گوناگون من» و «اندیشه»را می‌توان نام برد.


ویدیو مرتبط :
‮مریم میرزاخانی، اولین زن برنده جایزه نوبل ریاضیات

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

گفت و گو با «هرتا مولر»، زن برنده جایزه نوبل


هرتا مولر طی سفر به كشورش رومانی در سال 2009، كه شرح آن را در اكتبر 2009 در گاردین چاپ كرد، می‌گوید: «سفر به رومانی، برای من نوعی سفر به زمانی است كه نمی‌دانستم اتفاقی كه در زندگی‌ام رخ می‌دهد، كدام تصادفی و كدام از پیش برنامه‌ریزی‌شده است. »

روزنامه اعتماد: هرتا مولر طی سفر به كشورش رومانی در سال 2009، كه شرح آن را در اكتبر 2009 در گاردین چاپ كرد، می‌گوید: «سفر به رومانی، برای من نوعی سفر به زمانی است كه نمی‌دانستم اتفاقی كه در زندگی‌ام رخ می‌دهد، كدام تصادفی و كدام از پیش برنامه‌ریزی‌شده است. » و طی همان سفر كه به پرونده‌های بازجویی‌اش در دوره حكومت چائوشسكو دست می‌یابد، متوجه می‌شود كه در آن پرونده‌ها دو شخصیت برای او درنظر گرفته‌اند: «یكی خودم و دیگری كریستینا كه دشمن دولت است. هركجا برای زندگی می‌رفتم به اجبار این انسان‌نما همراهم بود. این انسان‌نما فقط دنبال من نبود، بلكه با سرعت بیشتری جلوتر از خودم حركت می‌كرد. با وجود اینكه از ابتدای نوشتن تا امروز همیشه فقط علیه حكومت‌های دیكتاتوری قلم زده‌ام، این انسان‌نما، راه خود را رفته و هرچه قرار بوده نوشته است. انسان‌نما دیگر خود را كاملا از من جدا كرده است. هرچند حكومت‌های دیكتاتوری بیست سالی می‌شود كه برچیده شده‌اند اما این انسان‌نما همچنان زندگی خیالی‌اش را دنبال می‌كند. تا كی كارش را ادامه خواهد داد؟ نمی‌دانم!» در نوامبر 2012 هرتا مولر دوباره به بازخوانی زندگی‌‌اش با خبرنگار «گاردین» می‌نشیند. آنچه می‌خوانید بخش‌هایی از گفت‌وگوی این روزنامه با هرتا مولر است. در این گفت‌وگو، مولر از بازتاب زندگی‌اش در كتاب‌هایش می‌گوید یا به تعبیری: «زندگی در لابه‌لای كتاب‌ها». او از كشمكش با نیروی ویژه امنیتی رومانی در دوره‌یی می‌گوید كه این كشور، سرسخت‌ترین حكومت استالینی در بلوك شوروی را داشت. این دوره، از 1965 تا 1989 را دربرمی‌گیرد كه نیكلای چائوشسكو به عنوان دبیركل حزب كمونیست، رییس‌جمهور و حاكم مادام‌العمر رومانی نیز بود. وی در سال 1989 به دنبال انقلاب رومانی، اعدام شد. كتاب‌های «ته دره»، «گذرنامه» و «قرار ملاقات» جزو نخستین كارهای مولر است كه وی در این گفت‌وگو از آنها نام می‌برد. هر سه این كتاب‌ها به تازگی از سوی نشر «مروارید» و با ترجمه مهرداد وثوقی منتشر شده است.



تقاضای مصاحبه با هرتا مولر، مثل این است كه بازجویی‌هایش توسط پلیس مخفی رومانی را دوباره تجربه می‌كند. هرتا مولر لبخند قاطعانه اطمینان‌بخشی بر لب داشت. زمانی كه این برنده جایزه نوبل را در هتل لندن دیدم، بازوی مرا گرفت و در گوشم زمزمه كرد: «من شخصی ورشكسته هستم.» بااین‌حال، وقتی كه در مورد هراس‌های روحی خود طی دیكتاتوری كمونیستی نیكلای صحبت می‌كند، نشاطی كه از خود بروز می‌دهد در تضاد با حرف‌هایش قرار دارد. در سال 1953 در اقلیتی آلمانی‌زبان در رومانی متولد شد. او هم از طرف صاحبان قدرت به عنوان یك مخالف سیاسی مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفت و هم توسط اجتماع خودش به خاطر «بدگویی از زادگاه» طرد شده بود. رمان «سرزمین گوجه‌های سبز» (1993) جایزه ایمپك دوبلین را در سال 1998 از آن خود كرد، در این رمان یك دختر روستایی به دانش‌آموزان مخالف می‌پیوندد كه آرزویشان عبور از عرض رودخانه دانوب برای رسیدن به آزادی است. دخترانی كه یا به فروپاشی ذهنی می‌رسند یا خودكشی می‌كنند.

مولر با همسرش هری مركل درام‌نویس آلمانی، در برلین زندگی می‌كند. در سال 1988 یك سال بعد از فرارش به آلمان غربی با همسرش آشنا شد. او را تهدید به مرگ كرده بودند، سعی كردند كه او را با اتهام جاسوسی برای پلیس مخفی چائوشسكو بدنام كنند. طی سخنرانی‌اش هنگام دریافت جایزه نوبل در سال 2009، به چگونگی از دست‌دادن شغل خود به عنوان مترجم یك كارخانه تراكتورسازی اشاره كرد و گفت كه در خواست كار یك «غول بی‌شاخ و دم» را رد كرده بوده چراكه او را تنبل، بی‌بندوبار و پتیاره و ولگرد نامیده بود. بعدها، یك فرمانده امنیتی محلی كه كنترل منزل او را به عهده گرفته بود، ادعا كرد كه او یك بیمار روان‌پریش است و او را كه معلم مدرسه بود به خاطر سیگاركشیدن در كلاس درس اخراج كرده بودند. داستان‌های او شكننده‌بودن مقاومت را در نوعی دیوان‌سالاری استبدادی سوررئال و دروغ‌پرداز، جاسوسی‌ و خیانت‌ را نشان می‌دهد. او می‌گوید چائوشسكو دیوانه بود و نیمی از مردم رومانی را دیوانه كرد، من به خاطر او دیوانه‌ام. وی از جایزه نوبل «مو یان» [نویسنده چینی برنده نوبل ادبیات 2012] به عنوان یك «فاجعه» یاد می‌كند و می‌گوید این كار یعنی تجلیل‌كردن از نویسنده‌یی كه «سانسور را مورد ستایش قرار می‌دهد» و بسیار به حكومت چین نزدیك است.

مولر در سن 59 سالگی، زندگی‌اش را در آنچه، داستان خودنگارانه می‌نامد به نگارش درآورده است. او می‌گوید این یك واقعیت بازسازی شده است. «من در بیش از 50 بازجویی شركت كردم اما از انتقال مستقیم وقایع اصلا راضی نبودم. كاركردن با زبان برای من به زیبایی نیاز دارد. شك دارم كه شما بتوانید آن را به همان شكلی كه در خاطرات‌تان وجود دارد انجام دهید. » ابتكاراتی كه مولر در سطح زبان به كار می‌برد، نثر آلمانی او را عجیب و غریب جلوه می‌دهد. او زبان رومانیایی را با نوعی حس آمیزی می‌نویسد كه در 15 سالگی آموخته بود و می‌گفت «از ابتدا هم در ذهنم بوده».

رمان «فرشته گرسنگی» هرتا مولر، كمترین بهره را از خودزندگینامه‌نگاری برده است. قهرمان داستان، لئو اوبرگ، برگرفته از شخصیت واقعی اوسكار پاستیور شاعر است، كه در سن 17 سالگی به اوكراین تبعید شد. در ژانویه 1945 بعد از حمایت نازی‌ها از حكومت ایون آنتونسكا ارتش سرخ آنها را محاصره كرد. همه آلمانی‌تبارهای رومانی‌ از سن 17 تا 45 سالگی به اردوگاه‌های كار اجباری تبعید شدند تا اقتصاد ویران شوروی را بازسازی كنند. كسانی كه زنده ماندند پنج سال به ریختن زغال و آجرهای سنگین درگوشه و كناره‌های «گولاگ» [اداره كل اردوگاه‌های كار و اصلاح حكومت استالین] گذراندند.

مادر مولر یكی از اعضای گروه تبعیدی سرتراشیده بود كه سه سال قبل از تولد مولر به خانه بازگشته بود. «بچه كه بودم مادرم را زنی سالخورده می‌دانستم. همه اهالی روستا تمام كسانی را كه تبعید شده بودند، می‌شناختند اما هیچ‌كس اجازه صحبت در آن باره را نداشت. این نه‌تنها علیه شوروی بود، بلكه یادآور گذشته فاشیستی رومانی هم بود. » بیش از نیم‌قرن، مولر با تبعیدشدگان پیشین روستایش به نیتزكیدوروف صحبت می‌كرد و همچنین به پاستیور، ترانسیلوانیایی كه در برلین زندگی می‌كرد نزدیك شد. او جزییات طاقت‌فرسای زندگی روزمره را از بوی وحشتناك كوره‌ها تا سوپ‌های كلم آبكی توضیح می‌داد. «از آن‌جایی كه مادرم همسر یك كشاورز بود، من بسیار خوش‌اقبالم؛ زیرا اوسكار بازتابی از یك روشنفكر است. اما او بسیار آسیب‌دیده بود. رفتارهای غیرمتعارف پاستیور باعث تنهایی بیش از حد او شده بود. دیگران در اردوگاه تا جایی كه می‌توانستند روابط خودشان را داشتند اما هیچ‌كس چیزی درباره او نمی‌دانست. او در شرایطی سردرگم بود؛ هم از طرف مقامات اردوگاه و هم از طرف هم‌اردوگاهی‌هایش. و این باعث تنهایی شما می‌شود بنابراین مراعات می‌كنید.»

آنها با هدف نوشتن زندگینامه پاستیور، با هم از اوكراین دیدن كردند اما زمانی كه او به علت حمله قلبی در سال 2006 جان خود را از دست داد، داستانی كه مولر بازنویسی كرده بود، به صمیمانه‌ترین یادنامه او از شاعر درگذشته بدل شد. این كتاب وقتی كه در سال 2009 در آلمان چاپ شد، یكی از منتقدان اعتراض كرد كه فقط تجربیات مستقیم درباره اردوگاه باید نوشته شود. هر چیزی در ادبیات، از جمله خاطرات، مستعمل است. مولر می‌گوید «نسل دوم از طریق آسیبی كه به والدین‌شان رسیده درگیر می‌شوند. برای كسانی كه می‌گویند ادبیات گولاگ [سازمان دولتی كه سیستم‌های اصلی شوروی اردوگاه‌های كار اجباری را در دوران استالین از 1930 تا 1950 اداره می‌كرد] نباید زیبا باشد: اگر فردیت مردمی كه تبعید شده بودند را تكذیب كنیم، ما خودمان را در همان موقعیت اردوگاه قرار می‌دهیم. » مولر می‌گوید «مادرش 87 ساله است و اكنون در برلین زندگی می‌كند، كتاب را خوانده و به او گفته بود كه همین‌طور بوده است.»

بنت، منطقه‌یی كه مولر در آن به دنیا آمده بود، منطقه امپراتوری اتریشی- مجار و آلمانی‌زبانی بود كه بعد از جنگ جهانی اول بین رومانی و یوگسلاوی تقسیم شده بود. پدرش كارگری در مزرعه و الكلی بود، در میان داوطلبان گردان حفاظتی مسلح هیتلر بود. «فهمیدن اینكه پدرم طرفدار قاتلین بود وحشتناك بود. او مردی ساده و لجباز بود. وقتی درباره جنایت‌های نازی‌ها صحبت می‌كردم، همیشه می‌گفت خب، به آنچه روس‌ها انجام دادند نگاه كنید. زمانی كه او روی كفش‌هایش تف می‌انداخت تا آنها را براق كند. می‌گفتم، آه این كاری بود كه نازی‌ها انجام دادند. من زندگی را برای او آسان نكردم. » پدرش و گونتر گراس در یك دسته نظامی بودند. وقتی در سال 2006 عضویت گراس در گروه نوجوان‌های اس. ‌اس فاش شد، مولر او را به خاطر سكوتش در این باره ملامت كرد. مولر می‌گوید اگر پدرم را در این مورد متهم بدانم، باید گراس را هم كه یك فرد روشنفكر است، مقصر به حساب آورد. او برای چندین دهه بسیار اخلاقی رفتار كرده بود. سكوت او یك دروغ بود. مولر این مساله را كه فقط افراد غیرنظامی در اردوگاه‌های كار بودند، ناعادلانه می‌دانست. «پدرم در اردوگاه نبود اما مادرم بود. پدرم یك زندانی جنگی در انگلستان بود. سربازان هنوز به خانه باز نگشته‌اند، بنابراین افراد غیرنظامی بسیار جوان و زنان زیادی را به جنگ می‌بردند. اگر پدرم را به زور برده بودند، قابل درك بود.»

مولر در سال 1965، 12 ساله بود، یعنی زمانی كه چائوشسكو قدرت را به دست گرفت. او در اوایل 1970 زمانی كه در تیمیس در دانشگاه ادبیات رومانی و آلمانی می‌خواند، به گروه نویسندگان مخالف (Actionsgruppe Banat) ملحق شد. «یكی از هشدارها این بود كه پدرم در 17 سالگی به عضویت اس. اس درآمد. به نظرم من هم در زمان دیكتاتوری در همان سن بودم. اگر خودم را با این مساله تطبیق دهم، نمی‌توانم به كاری كه او كرده اعتراض كنم. این كاملا واضح بود: من از نگاه به گذشته استفاده كردم.»

مرگ پدرش از بیماری كبد، انگیزه او برای نوشتن نخستین كتابش به نام «ته دره» در سال 1982 شد. نقش و نگارهای كودكانه‌یی كه اشعاری سوررئال دارد. این كتاب در سال 1984 شهرت او را در آلمان به دنبال داشت، ولی درعین‌حال باعث شد كه خانواده‌اش با او قطع ارتباط كنند. در پاسپورت (1986) نخستین رمانش كه به انگلیسی منتشر شد، یك آسیابان دائم‌الخمر، كه همسرش در روسیه مورد خشونت قرار گرفته بود، برای فوهرر [عنوان رهبر و راهنمای آلمانی كه به آدولف هیتلر مربوط است] ماتم گرفته است، درحالی كه روستاییان همسایگان‌شان را به خاطر داشتن برگه خروج لو می‌دهند. او می‌گوید: «رومانی در آن زمان تاریخچه نازی‌بودنش را طور دیگری جلوه داد. نژاد آلمانی خودش را سپر بلا قرار داد. » هنوز این بی‌عدالتی او را از آشكاركردن خطاهای آنها باز نمی‌داشت: همسرآزاری، خرابكاری، تعصب علیه یهودی‌ها، كولی‌ها و رومانیایی‌ها. مصیبت باعث پیشرفت انسان‌ها نمی‌شود، می‌شود؟ او می‌گوید این روستا هنوز مانند گذشته باقی مانده است، انزوا و نژادپرستی اقلیت آلمانی‌ها در بیش از 300 سال، هنوز از بین نرفته؛ زیرا قسمت عظیمی از این جمعیت تبعید شدند.

بهترین دوستش، در بین بسیاری از دوستان، جاسوسی او را كرده بود- مانند آنچه برای كارگر كارخانه پوشاك در رمان «قرار ملاقات» (1997) اتفاق افتاده بود. كسی كه در جریان پیشنهادهایی برای صادركردن لباس (كت و شلوار یا كت و دامن) عروسی به ایتالیا است. مولر برای مهاجرت به دلایل سیاسی با همسرش كه نویسنده‌یی به نام ریچارد واگنر بود، اقدام كرد. اما فرم‌ها را فقط در اختیار خانواده‌هایی قرار می‌دادند كه دوباره گرد هم آمده بودند. «من گفتم به عمویم در رومانی و حتی در آلمان نیازی ندارم. ما همه‌چیز را به هم زده بودیم.» بعد از 18 ماه سفسطه‌بازی، تاریخ مهاجرت او در 29 فوریه 1987 به او داده شد، كه هیچگاه این اتفاق نیفتاد. «من با حكومت آلمان مشكلات زیادی داشتم. آلمان غربی از من سوال كرد آیا مورد اذیت و آزارهای سیاسی قرار گرفته‌اید یا آیا از نژاد آلمانی هستید؟ من گفتم هر دو. آنها گفتند ما فرمی برای آن نداریم.» با وجود اینكه این مساله برای او خنده‌دار بود زمانی كه برگشت، گریه كرد. این غیرقابل تحمل بود.

وقتی كه دیوار برلین در سال 1989 فرو ریخت، مولر خیالش آسوده شد. سرویس امنیتی آلمان به او هشدار داد كه وارد خاك آلمان شرقی نشود: «آنها فكر كردند من دزدكی به رومانی بازمی‌گردم. وقتی كه انقلاب 1989 چائوشسكو را واژگون كرد، من فكر كردم، اكنون بیشتر از او زندگی خواهم كرد. درعین‌حال بعد از محاكمه و اعدام او در روز كریسمس، تمام روز را گریه كردم، ممكن است قسمتی از آن با آرامش بوده باشد اما شما نمی‌توانید مرگ كسی را نگاه كنید. ولو اینكه من 20 سال آرزوی آن را داشتم اما واقعا نمی‌خواستم آن را ببینم.»

بعد از گذشت سال‌ها از درخواست دسترسی به پرونده امنیتی خود، این پرونده در سال 2009 منتظر شد و به تعداد زیادی به چاپ رسید. صدها صفحه از مكالمات تلفنی رونوشت شده بود. «اصلا نمی‌توانم تصور كنم من برای آنها بسیار بااهمیت بوده‌ام. هیچ‌كس در آپارتمان طبقه پایین من زندگی نمی‌كرد. آپارتمانم یك مركز استراق سمع بود، با میكروفن‌هایی كه در سقف كار گذاشته شده بود. » بعد از چاپ «فرشته گرسنگی» معلوم شد كه پاستیور در بخارست در سال 1961 به عنوان جاسوس استخدام شده بود. بعد از شك و عصبانیت اولیه‌اش، همدردی‌اش با او عمیق شد. گزارشات معدود او عاری از محتوا هستند. او تمام تلاشش را می‌كرد كه كسی را به دردسر نیندازد. همه آنها به خاطر شش شعری بود كه او درباره اردوگاه نوشته بود كه در 50 سالگی خوانده شد و او به عنوان یك ضدشوروی شناخته شد. او نمی‌توانست با 20 سال ‌ماندن در زندان كنار بیاید.

مولر می‌گوید كه نیروهای امنیتی هنوز هم سر كارند. مولر گفت: «چهل درصد كاركنان قدیمی توسط نیروهای جدید اطلاعات رومانی به كار گرفته شده‌اند. مابقی از طریق بخش خصوصی‌سازی میلیونر شده‌اند.» به نظر او، اتحادیه اروپا، كه رومانی در سال 2007 به آن ملحق شد، در مقابل نیمه دموكراسی جبهه شرقی پیشین به‌طور قابل سرزنشی بی‌اثر بود. گروه كمونیست‌های رومانی برچسب جدید دموكرات‌های اجتماعی به خودشان داده‌اند. كشور رو به عقب برگشته است- آنها استالینی هستند.

«بعد از دیدن خیانت شخصی، آیا ممكن است دوباره اعتماد كنید؟» بعد از كمی مكث می‌گوید «می‌دانم كه همه دست‌شان آلوده نبوده. شما ژرف‌نمایی را یاد می‌گیرید. اگر با تهدید به مرگ زندگی كنید، به دوستان نیاز دارید. بنابراین باید این خطر را بكنید كه آنها جاسوسی شما را كنند. به نظر می‌رسد اعتماد مانند خنده، نوعی مقاومت است.»