چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
روبرت لواندوفسکی، جذاب ترین شماره 9 اروپاست
جذاب ترین شماره 9 اروپا در مصاحبه با Four Four Two از تاثیرات همسرش، ژیمناستیک و البته یورگن کلوپ در دوران بازیش می گوید.
ماهنامه دنیای فوتبال - ترجمه شهراد باغستانی: جذاب ترین شماره 9 اروپا در مصاحبه با Four Four Two از تاثیرات همسرش، ژیمناستیک و البته یورگن کلوپ در دوران بازیش می گوید.
تردیدهای روبرت لواندوفسکی؛ این چیزی نیست که اغلب برای او اتفاق بیفتد. ظاهرا لواندوفسکی، هرگز از خودش نمی پرسد شوت بزنم یا پاس بدهم، برای جایگیری بروم یا از قدرتم استفاده کنم، بمانم یا حرکت کنم؛ او به طور غریزی می داند چه کاری انجام دهد و به نحو احسن آن را اجرا می کند.
بیرون از میدان، او از این که یک مصاحبه بلند تاثیرگذار در سال های اخیر انجام دهد، بیزار بود. وقتی از او یک سوال می پرسیدیم، بلافاصله با پاسخی آن را تکمیل می کرد. بعضی اوقات به نظر می رسید عمدا چنین استراتژی پیاده می کند. پس از آن، وقتی کمی از زمان مصاحبه می گذشت، سوال دیگری برای پرسیدن وجود نداشت و او شانس خوبی داشت تا گفتگو را پیش از آن که خبرنگار از او سوال های کشنده بپرسد، به اتمام برساند. زمانی دیگر، به نظر می رسد او کاملا صمیمی است و به فکر ارائه همان چیزی است که شما می خواهید بنویسید. او حتی پیش از مصاحبه گفت هر چیزی که مورد بحث است را بنویسیم.
اما حالا در مورد تردیدهای روبرت لواندوفسکی می نویسیم. لواندوفسکی، برای لحظاتی مکث کرد، چرا Four Four Two از او درباره این که «کدام بازی را بزرگترین دیدار دوران بازیش می داند؟» سوال کرده بود. این سوالی در مورد بازی هایی که او را به جام رسانده است یا دیدارهای فینال یک تورنمنت نبود. نه، ما صرفا در مورد عملکرد فریدش از او پرسیده بودیم. این سوال ممکن بود کمی احمقانه به نظر برسد. در طول 8 دقیقه و 59 ثانیه در تاریخ 22 سپتامبر 2015، او به ستاره ای جهانی تبدیل شد. پنج گل برای بایرن مونیخ در برابر ولفسبورگ، در آن تاریخ به ثمر رسید و بسیاری از رکوردهای تاریخ بوندسلیگا را شکست.
نویسنده های سرتاسر اروپا مجبور شدند تا آرشیوهای خاک خورده شان را بگردند تا چیزی را پیدا کنند که قابل مقایسه با آن باشد. در رسانه های اجتماعی که معمولا حرف از امثال کیم کارداشیان و جاستین بیبر است هم راجع به کاری که روبرت لواندوفسکی انجام داده بود، صحبت می کردند. آن دستاورد باورنکردنی، اولین لحظه ای نبود که لواندوفسکی درخشش بی سابقه ای از خودش نشان می داد. در مارس 2013، فقط چند هفته بعد از نخستین مصاحبه مرد لهستانی با Four Four Tww برای پرونده بروسیا دورتموند، او چهار گل در کمتر از یک ساعت، به رئال مادرید قدرتمند زد. هیچ بازیکنی پیش از آن در برابر رئال مادرید در مرحله نیمه نهایی رقابت های لیگ قهرمانان اروپا، چهار گل به ثمر نرسانده بود.
لواندوفسکی درباره این دو دیدار می گوید: «شما نمی توانید آن شب ها را با هیچ چیز دیگری مقایسه کنید. هر دو دیدار در نوع خودش فوق العاده بود. یکی در لیگ قهرمانان اروپا که دیدار خیلی مهمی بود، دیگری هم در بوندسلیگا که شاید به اندازه دیدار با رئال مهم نباشد اما شرایط آن را خاص کرد. به ثمر رساندن پنج گل به اندازه کافی برجسته است اما انجام دادن آن زمانی که از روی نیمکت آمدم و تنها در 9 دقیقه، باورنکردنی است.»
شخصیت روبرت خارج از زمین فوتبال به طور قابل توجهی رشد کرده است. وقتی با او در ابتدای سال 2013 صحبت می کردیم، آرام بود و بسیار محتاط حرف می زد. تقریبا خجالتی بود و از این که با مجله ای از یک کشور دیگر مصاحبه می کند ناراحت به نظر می رسید اما الان او در بیان حرف هایش راحت تر است و اعتماد به نفس بیشتری دارد.
بخشی از بلوغ او به این دلیل است که بهتر و بهتر شده است. در نهایت، در فاصله این دو سال، لواندوفسکی به ما چیزهایی را گفت که احساس کردیم برایش اهمیت بیشتری دارد. در مدت زمان طولانی، به نظر می رسد او احترام بیشتری در لهستان پیدا کرده است.
یاکوب رادومسکی، نویسنده روزنامه Przeglad Sportowy، بزرگترین روزنامه لهستان، در این باره می گوید: «بله، کاملا درست است. زمانی بود که او برای تیم ملی زیاد گل نمی زد، به خصوص در طول بازی های تیم ملی در مرحله انتخابی جام جهانی 2014 برزیل و از سوی رسانه ها و هواداران انتقادات زیادی از لوا می شد.»
لواندوفسکی ، ابرقهرمانانه رفتار می کند و با تمرکز روی بازی، به اتفاقاتی که در اطرافش می افتد توجهی نمی کند. رادومسکی، در ادامه تمجید از کاپیتان تیم ملی لهستان می گوید: «پس از انتقادها، وقتی لهستان با مونته نگرو در ورشو در سپتامبر 2013 بازی می کرد، لواندوفسکی در نیمه اول گل زد و به سمت هواداران رفت و انگشتش را بر روی لبانش گذاشت. این پیامی برای جمعیت بود اما حالا خیلی بهتر بازی می کند و مردم عاشق او هستند. او تبدیل به یک قهرمان ملی شده است.»
با توجه به این که روبرت لواندوفسکی در یک خانواده دیوانه ورزش به دنیا آمده است، هیچ وقت تصور نمی شد او در آینده به حرفه ای دفتری روی بیاورد. البته این بدین معنا هم نیست که او قرار بوده در نهایت یک فوتبالیست شود. «وقتی بچه بودم به ورزش های زیادی می پرداختم. برخی اوقات جودو، مثل پدرم، اما بیشتر والیبال، هندبال و ژیمناستیک. ما هرگز خیلی فوتبال بازی نمی کردیم. فکر می کنم به این خاطر بود که پدرم می دانست فوتبال را به طور خودکار یاد خواهم گرفت و می خواهم بازی کنم. او نمی خواست فیزیک بدنی من خیلی زود شبیه به یک فوتبالیست شود و دوست داشت حرکات و جنبش را از دیگر ورزش ها پیش از این که روی فوتبال تمرکز کنم، یاد بگیرم.»
روبرت لواندوفسکی پس از بیان این جملات در مورد سپری کردن کودکیش با ورزش های مختلف، ادامه می دهد: «وقتی کوچکتر بودم نمی دانستم چرا پدرم چنین کاری می کند. چرا می خواهد من ژیمناستیک یا ورزش هایی از این دست را یاد بگیرم اما الان می فهمم برخی چیزها در مقایسه با دیگر بازیکنان، مثل کنترل توپ با پا در هوا برای من آسان تر است، چون ژیمناستیک کار کرده ام.»
فکر کردن به آن هم وسوسه انگیز است که یک فوتبالیست از کودکی تحرک و چابکی یک ژیمناست را داشته باشد. شاید ازدواج او با «آنا ناستاچورسکا» که شهرتش به دلیل مهارت در تغذیه زبانزد است هم دلیلی باشد برای این که به ندرت خبر این که « روبرت لواندوفسکی مصدوم شد» را بشنویم. اینها دلایلی هستند که باعث شد لواندوفسکی در طول حضورش در بوندسلیگا، تنها هفت دیدار را به دلیل آسیب دیدگی از دست بدهد و طولانی ترین دوره غیبتش، دو هفته باشد.
لواندوفسکی در مورد آمادگی اش و نقش همسرش در این قضیه می گوید: «شاید این کمک کرده باشد اما خیلی سخت است بگویم همین ها دلایل مصدوم نشدن من هستند. برای این که آسیب دیدگی هایی هستند که شما واقعا نمی فهمید چطور گریبان گیرتان شده است. یک بازیکن همه کارها را درست انجام می دهد و در بهترین شرایط آمادگی قرار دارد اما مدام مصدوم می شود. من در مورد یک تکل خشن یا برخورد در جریان یک بازی هم حرف نمی زنم. در مورد آسیب دیدگی های معمولی صحبت می کنم. با این حال، کاملا درست است که مطالعات همسرم در طول ده تا پانزده سال در زمینه آماده سازی و بازیابی، برای من یک مزیت محسوب می شود.»
با وجود آمادگی جسمانی مناسب که نشان می دهد دوران بازی لواندوفسکی طولانی خواهد بود، او می داند وقتی در مورد بعضی از آسیب دیدگی های اسرارآمیز صحبت می کند، چه می گوید. روبرت وقتی شانزده ساله بود، تمامی ورزش هایی که انجام می داد را متوقف کرد و تمرکزش را تنها برای فوتبال گذاشت. «بت های من در فوتبال، الساندرو دل پیرو و تیری آنری بودند. من برای این که تیم رویایی دهه هفتاد لهستان را دیده باشم، بسیار جوان بودم. هی وقت موفق نشدم بازی ژبیگنی بونیک را ببینم. این دلیلی است برای این که دو بازیکن خارجی، من را شگفت زده می کردند. من روی حرکات و تکنیک شوتزنی آن دو مطالعه می کردم.»
به نظر می رسید لواندوفسکی مسیرش در فوتبال را به خوبی انتخاب کرده است. وقتی که هفده ساله بود به بزرگترین باشگاه کشورش، یعنی لژیا ورشو پیوست و برای تیم دوم آن در دسته سه بازی کرد اما در سال 2006+ و کمی پیش از این که هجده ساله شود، باشگاه او را به یکباره کنار گذاشت. لواندوفسکی از مشکل عضلانی در پشت رانش رنج می برد، چیزی که باشگاه را نگران می کرد.
روبرت درباره روزی که باعث شد از لژیا ورشو جدا شود، می گوید: «فیزیوتراپ تیم به من گفت که هرگز به فرم قدیمم بازنخواهم گشت. آنها پس از تمرین گفتند که قرارداد جدیدی با من امضا نخواهند کرد. به پارکینگ که رسیدم، مادرم منتظرم بود تا من را به خانه ببرد، چرا که هفده ساله بودم و هنوز گواهینامه رانندگی هم نداشتم. به او گفتم چه اتفاقی افتاده و کمی هم شوکه شد.»
اگرچه لواندوفسکی می گوید از زمان کودکی، هوادار تیم خاصی نبوده اما لژیا، تیم زادگاهش بود و جدایی از آن دردناک به شمار می رفت. روبرت یک سال پیش از آن، پدرش را هم از دست داده بود.
کریشتوف لواندوفسکی، زمانی که تنها 49 ساله بود، فوت کرد. پدر روبرت از سرطان رنج می برد اما مرگ او بر اثر سکته مغزی اتفاق افتاد. در مصاحبه ای با یک روزنامه لهستانی، روبرت یک بار اشاره کرد که ممکن است فراموشی خوردن قرص های قلب، دلیل مرگ کریشتوف باشد. «خیلی سخت بود. من خیلی کوچک بودم و تنها شانزده سال داشتم. ناگهان تبدیل شدم به تنها مرد خانواده. احساس کردم که پس از آن رشدم سریع تر شد، چیزی که آسان هم نبود. نمی توانستم به خودم اجازه دهم که شکسته شوم و باید قوی می بودم.» پس از این که روبرت نوجوان به دلیل مشکلات ران، از لژیا ورشو کنار گذاشته شد، دومین فشار احساسی را در آن زمان تجربه کرد.
در همین برهه، تیمی در ده مایلی شهر ورشو، به لواندوفسکی نزدیک شد؛ زنیتش پروشکوف در دسته سوم باشگاه کوچکی بود، اما برای تحقق آرزوی بازیکنان جوان خوب به شمار می رفت. آنها می گفتند: «وقتت را به ما بده و فرم خوبت را دوباره به دست بیاور.» روبرت درباره دوران حضورش در این تیم می گوید: «آنها به من گفتند وقتی صبور باشی، ما هم برای تو صبر خواهیم کرد. سه ماه طول کشید تا دوباره تواناییم را به دست آوردم اما برای این تیم گل های بسیاری زدم و بازی های زیادی را بردیم.»
در همان فصل نخست (2007-2006) زنیتش، از دسته سوم که البته لیگ دو محسوب می شد به دسته بالاتر صعود کرد. فصل بعد (2008-2007) هم این تیم به اندازه تار مویی تا رسیدن به سطح اول فوتبال لهستان، که نخستین بار در تاریخش می توانست باشد، فاصله داشت. دلیل اصلی این موفقیت های خیره کننده، مرد جوانی بود که در آن فصل، 21 گل به ثمر رساند تا برای دومین فصل متوالی، بهترین گلزن لیگی که در آن بازی می کند، شود. هیچ بازیکن دیگری در آن فصل برای زنیتش بیش از هشت گل نزده بود، که به خوبی نشان می دهد که بار تیم بر روی دوش او بود.
داستان به گوش مدیران لژیا رسیده بود و حالا درصدد جبران اشتباه بزرگ شان در فروش لواندوفسکی بودند. تابستان 2008، وقتی که فیزیوتراپ بی کفایت لژیا به وضوح می دید که لواندوفسکی نوزده ساله نه تنها فرم گذشته اش را بازیافته، بلکه بهتر و بهتر هم می شود، باشگاه لژیا ورشو، پیشنهاد 15 میلیون زلوتی (که در آن زمان معادل سیصد و پنجاه هزار پوند) بود برای او ارسال کردند. باشگاه ورشویی با برچسب قیمتی که بر روی لواندوفسکی زد، به نوعی به اشتباهش مبنی بر فروش دو سال قبل او اعتراف کرد.
در همین حال، مدیر ورزشی لژیا ورشو، میکل آروئابارنا، مهاجم تتریف اسپانیا را هم زیر نظر داشت و هنگامی که لواندوفسکی به لخ پوزنان پیوست او را به خدمت گرفت.
آروئابارنا، تنها به اندازه انگشتان یک دست برای لژیا بازی کرد و هفت ماه پس از حضور در این باشگاه، به تیم دسته دومی ایبار اسپانیا قرض داده شد. می شد احساس کرد هواداران لژیا دیگر هیچ گاه نام لواندوفسکی را نشنوند. در آن زمان باشگاه اسپانیایی اسپورتینگ خیخون، خیال می کرد بهترین گزینه برای لواندوفسکی است. استیو آزچیبالد، اسطوره تیم تاتنهاهم هم به این باشگاه توصیه کرده بود تا در سال 2009 او را به اسپرز بیاورند. در هر صورت، سفر مرد لهستانی شروع شده بود. «این برای زمانی بود که من در لخ پوزنان بازی می کردم و فهمیده بودم یک بازیکن حرفه ای شده ام. می خواستم همین را ادامه دهم و یک بازیکن فوتبال بمانم.»
لواندوفسکی با بیان این جمله ادامه می دهد: «زمان هایی در پروشکوف بود که من خیال می کردم در مسیر درست گام برمی دارم اما زمان درست وقتی بود که باشگاه لخ پوزنان من را به خدمت گرفت، باشگاهی که در لیگ اروپا حضور داشت.»
به نظر می رسید در ابتدای حضور در لخ پوزنانکمتر سختی بکشد اما تیم توسط فرانتشچک اسمودا که پیش تر یک مدافع بود، هدایت می شد. او می گفت در ابتدا وقتی تمرین دهنده مشغول گرفتن تست از لواندوفسکی بود، خیلی تحت تاثیر عملکردش قرار نگرفته بود. در پایان اسمودا تصمیم می گیرد ریسک کند. 8 آگوست 2008، او، لواندوفسکی را در دیدار برابر بلچاتوف در دقیقه 62 از روی نیمکت به زمین فرستاد. لواندوفسکی در همان دیدار نخست بهترین عملکردش را نشان داد و تنها پنج دقیقه پس از ورودش به میدان با ضربه پشت پا دروازه حریف را باز کرد تا نخستین گلش، زیبا و به یادماندنی باشد.
این گل ثابت کرد که لواندوفسکی مهاجمی توانمند است و نگرانی های اسمودا را برطرف کرد. وقتی از لواندوفسکی این قضیه را پرسیدیم با تایید آن گفت که اسمودا، هافبک دفاعی کلمبیایی قدرتی تیم مانوئل آربولدا را مامور یارگیریش می کرد تا قدرت بدنیش را بالاتر ببرد. «این داستان حقیقت دارد. او قد بلند و تنومند بود و من هیچ وقت در کنار بازیکنی بزرگتر از خودم بازی نکرده بودم. می توانم به شما بگویم به آسانی نمی شد او را پشت سر بگذارم. چیزهای زیادی از این مصاف نفر به نفر یاد گرفتم.»
در سال اول، لواندوفسکی همراه با لخ پوزنان، جام لهستان که همان جام حذفی این کشور محسوب می شد را به دست آورد و در سال دوم هم علاوه بر این که در لیگ لهستان با هجده گل آقای گل شد، یکی از اعضای تیمی بود که لخ پوزنان را پس از هفده سال به قهرمانی لیگ رساندند.
یک هفته پس از این که روبرت لواندوفسکی، پنج بار برابر ولفسبورگ گلزنی کرد، مجله معتبر آلمانی «کیکر»، نام او را در کنار بازیکنان افسانه ای بوندسلیگا آورد و همچنین او را با پیرامریک اوبامیانگ، مهاجم تیم سابقش بروسیادورتموند مقایسه کرد. مهاجم ملی پوش گابنی هم در هفت دیدار ابتدایی این فصل، نه بار گلزنی کرده بود.
استفان چاپیوسات، مهاجم سوییسی سابق دورتمونددر مقایسه این دو بازیکن گفت: «لواندوفسکی در مقایسه با اوبامیانگ، بازیکن کامل تری است.م جیووانی البر، مهاجم برزیلی سابق بایرن مونیخ هم باین می کند: «من فکر می کنم هر دو بازیکن توانایی به ثمر رساندن سی گل در یک فصل را دارند اما لواندوفسکی برای تحقق این امر راحت تر است چرا که 9بازیکن کامل تری محسوب می شود.»
از سال 1977 که دیتر مولر، مهاجم کلن، سی بار در بوندسلیگا گلزنی کرد، هیچ بازیکنی موفق نشده است به این تعداد گل برسد.
هایکو هرلیش، ملی پوش سابق آلمانی می گوید: «من کمی لواندوفسکی را مهاجم بهتری می دانم و او کامل تر به نظر می رسد.» یورگن کولر مدافع سابق ژرمن ها هم بیان می کند: «اوبامیانگ یک مهاجم کامل نیست اما لواندوفسکی کامل است.»
در واقع، بیشترین کلمه ای که در مورد لواندوفسکی می شنوید «کامل» است. او روی هوا خطرناک است و می تواند با هر دو پایش با قدرت و دقت شوت بزند. به عنوان بازیکنی با این جثه و قدرت هم به طرز حیرت انگیزی زیرک و سریع است. هنگامی که پشت به دروازه بازی می کند و در انتظار دریافت توپ از هم تیمی هایش است، ما را یاد دیدیه دروگبا می اندازد. او همچنین می تواند توپ را سریع و موثر پخش کند. اگر از توانایی های لواندوفسکی به خوبی مطلع نیستید، گل سوم از چهار گل او به رئال مادرید همراه با دورتموند در سال 2013 را دوباره ببینید. این گل فنی و فوق العاده در سخت ترین فضای ممکن به ثمر رسید که حتی لیونل مسی هم نمی تواند بگوید حتما می تواند شبیه آن را به راحتی وارد دروازه حریف کند.
آیا لواندوفسکی خودش را کامل می داند؟ آیا هیچ نقطه ضعفی در بازی او نیست؟ «هر زمان که فکر کنید همه چیز خوب است، فرصت بهتر کردنش را از دست خواهید داد. شاید این درست باشد که من ضعف آشکاری ندارم، اما همیشه باید شرایط بازیم را بهبود ببخشم. اگر فکر کنم قدرت تمام کنندگیم بسیار خوب است و تمرین را رها کنم، کارم را باید تمام شده بدانم. در فوتبال چیزی به عنوان تمام عیار وجود ندارد و باید همیشه برای بهتر شدن تلاش کرد.»
لواندوفسکی پیوسته در زمان حضور در بوندسلیگا، از سال 2010 زمانی که تنها 21 سال داشت، بهتر شده است. در فصل اول همراه با دورتموند، قدرت تمام کنندگی اش باعث شد تا اغلب مردم با تعجب در مورد او صحبت کنند و بفهمند که چرا او در لهستان آقای گل لیگ شده بود. قسمتی از آن به دلیل حضور یورگن کلوپ بود؛ کسی که 4.5 میلیون یورو (معادل 3.6 میلیون پوند) برای خریدن او از لخ پوزنان هزینه کرد و حتی جای او را در زمین را هم عوض کرد.
لواندوفسکی در مورد اولین روزهای حضور در وستفالن می گوید: «پس از اولین سال بازی در لخ پوزنان، بروسیا نسبت به جذب من علاقه مند بود. وقتی پس از دومین فصل، پوزنان را ترک کردم می خواستم گام بعدی را بردارم اما به ناگهان در پست شماره 10 به بازی گرفته شدم. کمی گیج شده بودم، چرا که همیشه در نوک حمله بازی می کردم.»
کلوپ او را در نوک حمله به کار نمی گرفت چرا که مهاجمی پاراگوئه ای به نام لوکاس باریوس داشت اما روبرت معتقد است او عمیق تر از اینها در مورد او فکر می کرده است: «همان سال بود که با بازی کردن در آن پست دریافتم که چقدر هنوز باید یاد بگیرم. به خودم می گفتم، تو می توانی بازیکن بهتری شوی. پس از آن فهمیدم که چرا مربی از من در پشت شماره 10 استفاده می کند، چون می خواست بازین کامل تری بشوم.»
مسئله دیگری هم هست که باعث شد لواندوفسکی در نخستین فصل حضورش خارج از لهستان تلاش بیشتری بکند: «این فرصت بزرگی برای من بود که به آلمان آمدم. اولین بار که از خانه دور می شدم، در حدود هفتصد مایل. چند ماه اول بسیار سخت بود. من برای آن آماده شدم و می دانستم اتفاق هایی هم خواهد افتاد که مرا غافل گیر می کند اما سعی کردم مثبت فکر کنم.»
خوش شانسی لواندوفسکی در این بود که هموطن هایی در دورتموند مثل یاکوب بلاژچیکوفسکی و لوکاش پیژچک داشت. «آنها در شش ماه نخست کمک بسیاری به من کردند اما در هر صورت می دانستم که باید آلمانی یاد بگیرم. تمام چیزی که به آلمانی بلد بودم بگویم کلمه «تشکر» و قسم خوردن بود! زندگی برای شما آسان تر خواهد شد وقتی بفهمید مردم چه می گویند، بنابراین زبان یاد گرفتم و زندگی هم کمی بهتر شد.»
در واقع، هواداران فوتبال در سرتاسر اروپا با دیدن بازی های هیجان انگیز تیم جوان یورگن کلوپ به وجد می آمدند؛ تیمی که بازیکن تکنیکی مثل ماریو گوتسه را داشت، از سرعت مارکو رویس استفاده می کرد و پس از ترک تیم توسط لوکاس باریوس به مقصد گوانگژو اِور گرند چین، روبرت لواندوفسکی را به عنوان تمام کننده در اختیار داشت. جالب توجه است که روبرت لواندوفسکی که آن زمان تک مهاجم دورتموند بود، اکنون از این که مهاجمی در کنارش بازی کند، لذت می برد. لواندوفسکی در مصاحبه با ESPN در این مورد اظهار می کند: «این که توماس مولر بسیار نزدیک به من همانند مهاجم دوم بازی کند، کمک بسیاری می کند.»
در لهستان هم برخی معتقدند زمانی که آرکادیوش میلیک در کنار او بازی کند، تیم نتیجه بهتری می گیرد. در سیستم 1-3-2-4 مورد علاقه کلوپ، او تنها مهاجم و به نوعی همه کاره بود. قطع کردن توپ های ارسالی توسط بال های کناری، فضاسازی برای حرکت هافبک ها، شروع کننده سیستم «ماشین پرس» کلوپ از جلو، حرکت در عمق برای کمک به هافبک بازیساز و یک مهاجم نوک کلاسیک. حضور او ضروری بود و هیچ جانشینی هم برایش وجود نداشت. فصل گذشته زمانی که دورتموند در بحران مصدومیت بازیکنانش رفت، لواندوفسکی هم راهی بایرن مونیخ شده بود و بازیکنی برای انجام این وظایف وجود نداشت.
داستان انتقال به بایرن، چیزهای بیشتری از لواندوفسکی به ما می گوید. اول در مورد جاه طلبی او، سپس در مورد ناکامی دورتموند در قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا در سال 2013 با شکست از بایرن و در نهایت علاقه ای که روبرت به غول های مونیخی داشته است. هنوز یک سال از قراردادش باقی مانده بود که با پیشنهاد 25 میلیون پوندی بایرن مونیخ روبرو شد. لواندوفسکی آشکارا در مورد ترک دورتموند و پیوستنش به بایرن صحبت کرده بود. باشگاه دورتموند، آوریل 2012، پیشنهاد منچستریونایتد برای خرید او در ازای شانزده میلیون پوند به علاوه دیمیتار برباتوف را رد کرد چرا که به این بازیکن بیش از پولش احتیاج داشتند.
پیش از شروع فصل 2014-2013، کلوپ از هواداران تیم خواست تا او را هو نکنند و آنها هم در طول فصل بدون در نظر گرفتن شرایط لواندوفسکی از او حمایت کردند. لواندوفسکی در مورد آن روزها می گوید: «ابتدا از این که آن سال انتقالم اتفاق نیفتاد ناامید شده بودم اما با باشگاه صحبت کردم و آنها هم توضیح دادند که چرا اجازه ترک دورتموند را به من نداده اند. من هم در فصل آخر بهترین نمایشم برای دورتموند را نشان دادم.»
لواندوفسکی در همان فصل با بیست گل، آقای گل بوندسلیگا شد و نخستین بازیکن لهستانی نام گرفت که به این عنوان رسیده است. پس از آخرین بازی فصل، هواداران زنبورها به افتخارش ایستادند و او را تشویق کردند. لواندوفسکی در مورد روزهای پایانی همراه با پیراهن زرد با احساسات می گوید: «آن کاری که هواداران برایم انجام دادند، ویژه و فوق العاده بود؛ اتفاقی که تا همیشه یاد من خواهد ماند.»
لواندوفسکی در حال حاضر یک شماره 9 کلاسیک و کلیدی برای بایرن مونیخ همراه با مربیگری پپ گواردیولا است؛ کسی که به فلسفه شماره 9 اعتقاد چندانی نداشت. «می دانید چیست؟ شما کوچیک ترین ایده ای ندارید که این پسربچه چقدر خوب است.» این جمله را یورگن کلوپ در مورد لواندوفسکی می گوید. روش بایرن باز هم به طور مستقیم ارتباط پیدا می کند به تیکی تاکای بارسلونا؛ پاس های کوتاه و بازی با حوصله.
برایان اولیور می نویسد، از هر شانزده گل در بارسلونا، یک بار با ضربه سر، این تیم با هدایت گواردیولا به گل می رسید، اما در بایرن این آمار از هر پنج گل، یک گل با ضربه سر است، به دلیل این که تیم روی هوا قدرت بیشتری دارد. در اولین فصل حضور لواندوفسکی در بایرن، رسانه ها گزارش می دادند، زمان هایی که او از ابتدا بازی را روی نیمکت دنبال می کرد یا در جریان بازی تعویض می شد، نمی توانست خودش را با سیستم وفق دهد. درست همانند ماریو گوتسه، دیگر ستاره ای که از دورتموند به بایرن آمده بود. با این حال، اعداد داستان متفاوتی دارند.
لواندوفسکی فصل گذشته در 49 بازی از 52 دیدار فصل حضور داشت، هفده گل در 31 بازی بوندسلیگا به ثمر رساند و شانس این را هم داشت که از عنوان آقای گلیش دفاع کند. هر زمان که گواردیولا می خواست تیم قدرتمندتری، به خصوص در لیگ قهرمانان، به میدان بفرستد، لواندوفسکی در ترکیب اصلی حضور داشت. لواندوفسکی که در دورتموند همیشه با یک سیستم بازی کرده بود، در مورد سیستم هایی که در تیم گواردیولا تجربه کرد، می گوید: «در فوتبال مدرن، شما گاهی 2-4-4 بازی می کنید، گاهی 1-5-4 و یا 3-3-4 و دیگر شما در طول فصل همیشه با یک روش بازی نمی کنید. برخی اوقات من در کنارم مهاجم دارم، برخی اوقات هم این طور نیست. بعضی وقت ها مربی ایده ای دارد و به یکباره می خواهد تغییر تاکتیک بدهد و فورا این اتفاق در بازی می افتد. من یاد گرفتم انعطاف پذیر باشم و خودم را وفق دهم.»
رسانه ها در لهستان برای لواندوفسکی شرایط را بحرانی تر از رسانه های آلمانی می کنند. زمانی که او تازه به دورتموند آمده بود، خبرنگاری لهستانی در کنفرانس خبری از یورگن کلوپ پرسید: «فکر می کنید لواندوفسکی به اندازه کافی برای بازی کردن در بوندسلیگا خوب هست؟ جواب کلوپ همان جمله معروف بود: «می دانید چیست؟ شما کوچیک ترین ایده ای ندارید که این پسربچه چقدر خوب است.» کلوپ در ادامه جواب به این خبرنگار گفته بود: «شما می توانید او را با بزرگترین بازیکنان تاریخ لهستان مقایسه کنید، پس او برای من بهترین است.»
صبوری لواندوفسکی هم نکته قابل توجهی از اوست. وقتی او پنج بار دروازه ولفسبورگ را باز کرد، گواردیولا با دهانی باز و متعجب بر سر و صورتش می کوبید، در حالی که روبرت با لبخند، پنج انگشتش را به نشانه تعداد گل هایی که زده بود نشان می داد. او اغلب در مورد احساسات و فشاری که تحمل می کند می گوید، در حالی که به نظر می رسد هر دو را پشت سر گذاشته است. اما چطور؟ لواندوفسکی در پایان بیان می کند: «هر اتفاقی که می افتد، روی بازیم تمرکز می کنم. من در مورد آنچه مردم فکر می کنند یا می گویند، نگران نیستم.»
روبرت لواندوفسکی از خانواده اش می گوید
نباید عجیب باشد که فامیل لواندوفسکی بدرخشد، چرا که نوابغ ورزش های مختلف در این فامیل هستند. روبرت لواندوفسکی از فعالیت های ورزشی خانواده اش می گوید: «ورزش برای خانواده من همه چیز بود. مادرم و خواهرم هر دو بازیکن والیبال بودند. پدرم «کریشتوف»، کمی فوتبال بازی می کرد اما در درجه اول یک جودوکار بود. همگی آنها بسیار خوب و موفق بودند.
مادرم «ایونا» همراه با تیمش قهرمان لهستان شده بود و پدرم هم عضوی از تیم ملی جودوی لهستان در رقابت های جهانی بود. جودو ورزشی بود که او بیش از همه ورزش ها دوست داشت و در آن هم بهترین بود. با این حال هیچ وقت دوست نداشت من یک جودوکار شوم چرا که ورزش بسیار سختی است و تبعات زیادی دارد. برخی از مشکلات جسمانی پدرم، به خصوص مشکل قلبش، به دلیل ورزش جودو بود. او همیشه به من می گفت که می توانم تمرین جودو داشته باشم اما فکر این که جودوکار شوم را نکنم.»
لواندوفسکی در ادامه می گوید که علاوه بر ورزش، والدینش تحصیلکرده هم بوده اند: «به غیر از فعالیت های ورزشی، پدر و مادرم معلم تربیت بدنی هم بودند. خواهرم «میلنا» که سه سال از من بزرگتر است، برای تیم ملی والیبال زیر 21 سال لهستان بازی می کرد.»
همسر روبرت لواندوفسکی، «آنا استاچورسکا» هم یک ورزشکار است و تاثیر بسیاری روی او دارد: «همسرم آنا هم کاراته کا است. او در رقابت های اروپایی مدال طلا گرفته است و در رقابت های جهانی هم نقره. در همین حال، و یک مربی پرورش اندام است و در مورد سلامت و تغذیه غذایی هم تدریس می کند. تحصیلاتی که برای شش یا هفت سال داشته، این روزها برای من هم مفید است. برای یک ورزشکار بسیار عالی است کسی را داشته باشد تا هر روز به او بگوید چه چیزی بخورد و از خوردن چه چیزی اجتناب کند. این به بازیابی توان بازیکن پس از بازی کمک بسیاری می کند.»
تردیدهای روبرت لواندوفسکی؛ این چیزی نیست که اغلب برای او اتفاق بیفتد. ظاهرا لواندوفسکی، هرگز از خودش نمی پرسد شوت بزنم یا پاس بدهم، برای جایگیری بروم یا از قدرتم استفاده کنم، بمانم یا حرکت کنم؛ او به طور غریزی می داند چه کاری انجام دهد و به نحو احسن آن را اجرا می کند.
بیرون از میدان، او از این که یک مصاحبه بلند تاثیرگذار در سال های اخیر انجام دهد، بیزار بود. وقتی از او یک سوال می پرسیدیم، بلافاصله با پاسخی آن را تکمیل می کرد. بعضی اوقات به نظر می رسید عمدا چنین استراتژی پیاده می کند. پس از آن، وقتی کمی از زمان مصاحبه می گذشت، سوال دیگری برای پرسیدن وجود نداشت و او شانس خوبی داشت تا گفتگو را پیش از آن که خبرنگار از او سوال های کشنده بپرسد، به اتمام برساند. زمانی دیگر، به نظر می رسد او کاملا صمیمی است و به فکر ارائه همان چیزی است که شما می خواهید بنویسید. او حتی پیش از مصاحبه گفت هر چیزی که مورد بحث است را بنویسیم.
اما حالا در مورد تردیدهای روبرت لواندوفسکی می نویسیم. لواندوفسکی، برای لحظاتی مکث کرد، چرا Four Four Two از او درباره این که «کدام بازی را بزرگترین دیدار دوران بازیش می داند؟» سوال کرده بود. این سوالی در مورد بازی هایی که او را به جام رسانده است یا دیدارهای فینال یک تورنمنت نبود. نه، ما صرفا در مورد عملکرد فریدش از او پرسیده بودیم. این سوال ممکن بود کمی احمقانه به نظر برسد. در طول 8 دقیقه و 59 ثانیه در تاریخ 22 سپتامبر 2015، او به ستاره ای جهانی تبدیل شد. پنج گل برای بایرن مونیخ در برابر ولفسبورگ، در آن تاریخ به ثمر رسید و بسیاری از رکوردهای تاریخ بوندسلیگا را شکست.
نویسنده های سرتاسر اروپا مجبور شدند تا آرشیوهای خاک خورده شان را بگردند تا چیزی را پیدا کنند که قابل مقایسه با آن باشد. در رسانه های اجتماعی که معمولا حرف از امثال کیم کارداشیان و جاستین بیبر است هم راجع به کاری که روبرت لواندوفسکی انجام داده بود، صحبت می کردند. آن دستاورد باورنکردنی، اولین لحظه ای نبود که لواندوفسکی درخشش بی سابقه ای از خودش نشان می داد. در مارس 2013، فقط چند هفته بعد از نخستین مصاحبه مرد لهستانی با Four Four Tww برای پرونده بروسیا دورتموند، او چهار گل در کمتر از یک ساعت، به رئال مادرید قدرتمند زد. هیچ بازیکنی پیش از آن در برابر رئال مادرید در مرحله نیمه نهایی رقابت های لیگ قهرمانان اروپا، چهار گل به ثمر نرسانده بود.
لواندوفسکی درباره این دو دیدار می گوید: «شما نمی توانید آن شب ها را با هیچ چیز دیگری مقایسه کنید. هر دو دیدار در نوع خودش فوق العاده بود. یکی در لیگ قهرمانان اروپا که دیدار خیلی مهمی بود، دیگری هم در بوندسلیگا که شاید به اندازه دیدار با رئال مهم نباشد اما شرایط آن را خاص کرد. به ثمر رساندن پنج گل به اندازه کافی برجسته است اما انجام دادن آن زمانی که از روی نیمکت آمدم و تنها در 9 دقیقه، باورنکردنی است.»
شخصیت روبرت خارج از زمین فوتبال به طور قابل توجهی رشد کرده است. وقتی با او در ابتدای سال 2013 صحبت می کردیم، آرام بود و بسیار محتاط حرف می زد. تقریبا خجالتی بود و از این که با مجله ای از یک کشور دیگر مصاحبه می کند ناراحت به نظر می رسید اما الان او در بیان حرف هایش راحت تر است و اعتماد به نفس بیشتری دارد.
بخشی از بلوغ او به این دلیل است که بهتر و بهتر شده است. در نهایت، در فاصله این دو سال، لواندوفسکی به ما چیزهایی را گفت که احساس کردیم برایش اهمیت بیشتری دارد. در مدت زمان طولانی، به نظر می رسد او احترام بیشتری در لهستان پیدا کرده است.
یاکوب رادومسکی، نویسنده روزنامه Przeglad Sportowy، بزرگترین روزنامه لهستان، در این باره می گوید: «بله، کاملا درست است. زمانی بود که او برای تیم ملی زیاد گل نمی زد، به خصوص در طول بازی های تیم ملی در مرحله انتخابی جام جهانی 2014 برزیل و از سوی رسانه ها و هواداران انتقادات زیادی از لوا می شد.»
لواندوفسکی ، ابرقهرمانانه رفتار می کند و با تمرکز روی بازی، به اتفاقاتی که در اطرافش می افتد توجهی نمی کند. رادومسکی، در ادامه تمجید از کاپیتان تیم ملی لهستان می گوید: «پس از انتقادها، وقتی لهستان با مونته نگرو در ورشو در سپتامبر 2013 بازی می کرد، لواندوفسکی در نیمه اول گل زد و به سمت هواداران رفت و انگشتش را بر روی لبانش گذاشت. این پیامی برای جمعیت بود اما حالا خیلی بهتر بازی می کند و مردم عاشق او هستند. او تبدیل به یک قهرمان ملی شده است.»
با توجه به این که روبرت لواندوفسکی در یک خانواده دیوانه ورزش به دنیا آمده است، هیچ وقت تصور نمی شد او در آینده به حرفه ای دفتری روی بیاورد. البته این بدین معنا هم نیست که او قرار بوده در نهایت یک فوتبالیست شود. «وقتی بچه بودم به ورزش های زیادی می پرداختم. برخی اوقات جودو، مثل پدرم، اما بیشتر والیبال، هندبال و ژیمناستیک. ما هرگز خیلی فوتبال بازی نمی کردیم. فکر می کنم به این خاطر بود که پدرم می دانست فوتبال را به طور خودکار یاد خواهم گرفت و می خواهم بازی کنم. او نمی خواست فیزیک بدنی من خیلی زود شبیه به یک فوتبالیست شود و دوست داشت حرکات و جنبش را از دیگر ورزش ها پیش از این که روی فوتبال تمرکز کنم، یاد بگیرم.»
روبرت لواندوفسکی پس از بیان این جملات در مورد سپری کردن کودکیش با ورزش های مختلف، ادامه می دهد: «وقتی کوچکتر بودم نمی دانستم چرا پدرم چنین کاری می کند. چرا می خواهد من ژیمناستیک یا ورزش هایی از این دست را یاد بگیرم اما الان می فهمم برخی چیزها در مقایسه با دیگر بازیکنان، مثل کنترل توپ با پا در هوا برای من آسان تر است، چون ژیمناستیک کار کرده ام.»
فکر کردن به آن هم وسوسه انگیز است که یک فوتبالیست از کودکی تحرک و چابکی یک ژیمناست را داشته باشد. شاید ازدواج او با «آنا ناستاچورسکا» که شهرتش به دلیل مهارت در تغذیه زبانزد است هم دلیلی باشد برای این که به ندرت خبر این که « روبرت لواندوفسکی مصدوم شد» را بشنویم. اینها دلایلی هستند که باعث شد لواندوفسکی در طول حضورش در بوندسلیگا، تنها هفت دیدار را به دلیل آسیب دیدگی از دست بدهد و طولانی ترین دوره غیبتش، دو هفته باشد.
لواندوفسکی در مورد آمادگی اش و نقش همسرش در این قضیه می گوید: «شاید این کمک کرده باشد اما خیلی سخت است بگویم همین ها دلایل مصدوم نشدن من هستند. برای این که آسیب دیدگی هایی هستند که شما واقعا نمی فهمید چطور گریبان گیرتان شده است. یک بازیکن همه کارها را درست انجام می دهد و در بهترین شرایط آمادگی قرار دارد اما مدام مصدوم می شود. من در مورد یک تکل خشن یا برخورد در جریان یک بازی هم حرف نمی زنم. در مورد آسیب دیدگی های معمولی صحبت می کنم. با این حال، کاملا درست است که مطالعات همسرم در طول ده تا پانزده سال در زمینه آماده سازی و بازیابی، برای من یک مزیت محسوب می شود.»
با وجود آمادگی جسمانی مناسب که نشان می دهد دوران بازی لواندوفسکی طولانی خواهد بود، او می داند وقتی در مورد بعضی از آسیب دیدگی های اسرارآمیز صحبت می کند، چه می گوید. روبرت وقتی شانزده ساله بود، تمامی ورزش هایی که انجام می داد را متوقف کرد و تمرکزش را تنها برای فوتبال گذاشت. «بت های من در فوتبال، الساندرو دل پیرو و تیری آنری بودند. من برای این که تیم رویایی دهه هفتاد لهستان را دیده باشم، بسیار جوان بودم. هی وقت موفق نشدم بازی ژبیگنی بونیک را ببینم. این دلیلی است برای این که دو بازیکن خارجی، من را شگفت زده می کردند. من روی حرکات و تکنیک شوتزنی آن دو مطالعه می کردم.»
به نظر می رسید لواندوفسکی مسیرش در فوتبال را به خوبی انتخاب کرده است. وقتی که هفده ساله بود به بزرگترین باشگاه کشورش، یعنی لژیا ورشو پیوست و برای تیم دوم آن در دسته سه بازی کرد اما در سال 2006+ و کمی پیش از این که هجده ساله شود، باشگاه او را به یکباره کنار گذاشت. لواندوفسکی از مشکل عضلانی در پشت رانش رنج می برد، چیزی که باشگاه را نگران می کرد.
روبرت درباره روزی که باعث شد از لژیا ورشو جدا شود، می گوید: «فیزیوتراپ تیم به من گفت که هرگز به فرم قدیمم بازنخواهم گشت. آنها پس از تمرین گفتند که قرارداد جدیدی با من امضا نخواهند کرد. به پارکینگ که رسیدم، مادرم منتظرم بود تا من را به خانه ببرد، چرا که هفده ساله بودم و هنوز گواهینامه رانندگی هم نداشتم. به او گفتم چه اتفاقی افتاده و کمی هم شوکه شد.»
اگرچه لواندوفسکی می گوید از زمان کودکی، هوادار تیم خاصی نبوده اما لژیا، تیم زادگاهش بود و جدایی از آن دردناک به شمار می رفت. روبرت یک سال پیش از آن، پدرش را هم از دست داده بود.
کریشتوف لواندوفسکی، زمانی که تنها 49 ساله بود، فوت کرد. پدر روبرت از سرطان رنج می برد اما مرگ او بر اثر سکته مغزی اتفاق افتاد. در مصاحبه ای با یک روزنامه لهستانی، روبرت یک بار اشاره کرد که ممکن است فراموشی خوردن قرص های قلب، دلیل مرگ کریشتوف باشد. «خیلی سخت بود. من خیلی کوچک بودم و تنها شانزده سال داشتم. ناگهان تبدیل شدم به تنها مرد خانواده. احساس کردم که پس از آن رشدم سریع تر شد، چیزی که آسان هم نبود. نمی توانستم به خودم اجازه دهم که شکسته شوم و باید قوی می بودم.» پس از این که روبرت نوجوان به دلیل مشکلات ران، از لژیا ورشو کنار گذاشته شد، دومین فشار احساسی را در آن زمان تجربه کرد.
در همین برهه، تیمی در ده مایلی شهر ورشو، به لواندوفسکی نزدیک شد؛ زنیتش پروشکوف در دسته سوم باشگاه کوچکی بود، اما برای تحقق آرزوی بازیکنان جوان خوب به شمار می رفت. آنها می گفتند: «وقتت را به ما بده و فرم خوبت را دوباره به دست بیاور.» روبرت درباره دوران حضورش در این تیم می گوید: «آنها به من گفتند وقتی صبور باشی، ما هم برای تو صبر خواهیم کرد. سه ماه طول کشید تا دوباره تواناییم را به دست آوردم اما برای این تیم گل های بسیاری زدم و بازی های زیادی را بردیم.»
در همان فصل نخست (2007-2006) زنیتش، از دسته سوم که البته لیگ دو محسوب می شد به دسته بالاتر صعود کرد. فصل بعد (2008-2007) هم این تیم به اندازه تار مویی تا رسیدن به سطح اول فوتبال لهستان، که نخستین بار در تاریخش می توانست باشد، فاصله داشت. دلیل اصلی این موفقیت های خیره کننده، مرد جوانی بود که در آن فصل، 21 گل به ثمر رساند تا برای دومین فصل متوالی، بهترین گلزن لیگی که در آن بازی می کند، شود. هیچ بازیکن دیگری در آن فصل برای زنیتش بیش از هشت گل نزده بود، که به خوبی نشان می دهد که بار تیم بر روی دوش او بود.
داستان به گوش مدیران لژیا رسیده بود و حالا درصدد جبران اشتباه بزرگ شان در فروش لواندوفسکی بودند. تابستان 2008، وقتی که فیزیوتراپ بی کفایت لژیا به وضوح می دید که لواندوفسکی نوزده ساله نه تنها فرم گذشته اش را بازیافته، بلکه بهتر و بهتر هم می شود، باشگاه لژیا ورشو، پیشنهاد 15 میلیون زلوتی (که در آن زمان معادل سیصد و پنجاه هزار پوند) بود برای او ارسال کردند. باشگاه ورشویی با برچسب قیمتی که بر روی لواندوفسکی زد، به نوعی به اشتباهش مبنی بر فروش دو سال قبل او اعتراف کرد.
در همین حال، مدیر ورزشی لژیا ورشو، میکل آروئابارنا، مهاجم تتریف اسپانیا را هم زیر نظر داشت و هنگامی که لواندوفسکی به لخ پوزنان پیوست او را به خدمت گرفت.
آروئابارنا، تنها به اندازه انگشتان یک دست برای لژیا بازی کرد و هفت ماه پس از حضور در این باشگاه، به تیم دسته دومی ایبار اسپانیا قرض داده شد. می شد احساس کرد هواداران لژیا دیگر هیچ گاه نام لواندوفسکی را نشنوند. در آن زمان باشگاه اسپانیایی اسپورتینگ خیخون، خیال می کرد بهترین گزینه برای لواندوفسکی است. استیو آزچیبالد، اسطوره تیم تاتنهاهم هم به این باشگاه توصیه کرده بود تا در سال 2009 او را به اسپرز بیاورند. در هر صورت، سفر مرد لهستانی شروع شده بود. «این برای زمانی بود که من در لخ پوزنان بازی می کردم و فهمیده بودم یک بازیکن حرفه ای شده ام. می خواستم همین را ادامه دهم و یک بازیکن فوتبال بمانم.»
لواندوفسکی با بیان این جمله ادامه می دهد: «زمان هایی در پروشکوف بود که من خیال می کردم در مسیر درست گام برمی دارم اما زمان درست وقتی بود که باشگاه لخ پوزنان من را به خدمت گرفت، باشگاهی که در لیگ اروپا حضور داشت.»
به نظر می رسید در ابتدای حضور در لخ پوزنانکمتر سختی بکشد اما تیم توسط فرانتشچک اسمودا که پیش تر یک مدافع بود، هدایت می شد. او می گفت در ابتدا وقتی تمرین دهنده مشغول گرفتن تست از لواندوفسکی بود، خیلی تحت تاثیر عملکردش قرار نگرفته بود. در پایان اسمودا تصمیم می گیرد ریسک کند. 8 آگوست 2008، او، لواندوفسکی را در دیدار برابر بلچاتوف در دقیقه 62 از روی نیمکت به زمین فرستاد. لواندوفسکی در همان دیدار نخست بهترین عملکردش را نشان داد و تنها پنج دقیقه پس از ورودش به میدان با ضربه پشت پا دروازه حریف را باز کرد تا نخستین گلش، زیبا و به یادماندنی باشد.
این گل ثابت کرد که لواندوفسکی مهاجمی توانمند است و نگرانی های اسمودا را برطرف کرد. وقتی از لواندوفسکی این قضیه را پرسیدیم با تایید آن گفت که اسمودا، هافبک دفاعی کلمبیایی قدرتی تیم مانوئل آربولدا را مامور یارگیریش می کرد تا قدرت بدنیش را بالاتر ببرد. «این داستان حقیقت دارد. او قد بلند و تنومند بود و من هیچ وقت در کنار بازیکنی بزرگتر از خودم بازی نکرده بودم. می توانم به شما بگویم به آسانی نمی شد او را پشت سر بگذارم. چیزهای زیادی از این مصاف نفر به نفر یاد گرفتم.»
در سال اول، لواندوفسکی همراه با لخ پوزنان، جام لهستان که همان جام حذفی این کشور محسوب می شد را به دست آورد و در سال دوم هم علاوه بر این که در لیگ لهستان با هجده گل آقای گل شد، یکی از اعضای تیمی بود که لخ پوزنان را پس از هفده سال به قهرمانی لیگ رساندند.
یک هفته پس از این که روبرت لواندوفسکی، پنج بار برابر ولفسبورگ گلزنی کرد، مجله معتبر آلمانی «کیکر»، نام او را در کنار بازیکنان افسانه ای بوندسلیگا آورد و همچنین او را با پیرامریک اوبامیانگ، مهاجم تیم سابقش بروسیادورتموند مقایسه کرد. مهاجم ملی پوش گابنی هم در هفت دیدار ابتدایی این فصل، نه بار گلزنی کرده بود.
استفان چاپیوسات، مهاجم سوییسی سابق دورتمونددر مقایسه این دو بازیکن گفت: «لواندوفسکی در مقایسه با اوبامیانگ، بازیکن کامل تری است.م جیووانی البر، مهاجم برزیلی سابق بایرن مونیخ هم باین می کند: «من فکر می کنم هر دو بازیکن توانایی به ثمر رساندن سی گل در یک فصل را دارند اما لواندوفسکی برای تحقق این امر راحت تر است چرا که 9بازیکن کامل تری محسوب می شود.»
از سال 1977 که دیتر مولر، مهاجم کلن، سی بار در بوندسلیگا گلزنی کرد، هیچ بازیکنی موفق نشده است به این تعداد گل برسد.
هایکو هرلیش، ملی پوش سابق آلمانی می گوید: «من کمی لواندوفسکی را مهاجم بهتری می دانم و او کامل تر به نظر می رسد.» یورگن کولر مدافع سابق ژرمن ها هم بیان می کند: «اوبامیانگ یک مهاجم کامل نیست اما لواندوفسکی کامل است.»
در واقع، بیشترین کلمه ای که در مورد لواندوفسکی می شنوید «کامل» است. او روی هوا خطرناک است و می تواند با هر دو پایش با قدرت و دقت شوت بزند. به عنوان بازیکنی با این جثه و قدرت هم به طرز حیرت انگیزی زیرک و سریع است. هنگامی که پشت به دروازه بازی می کند و در انتظار دریافت توپ از هم تیمی هایش است، ما را یاد دیدیه دروگبا می اندازد. او همچنین می تواند توپ را سریع و موثر پخش کند. اگر از توانایی های لواندوفسکی به خوبی مطلع نیستید، گل سوم از چهار گل او به رئال مادرید همراه با دورتموند در سال 2013 را دوباره ببینید. این گل فنی و فوق العاده در سخت ترین فضای ممکن به ثمر رسید که حتی لیونل مسی هم نمی تواند بگوید حتما می تواند شبیه آن را به راحتی وارد دروازه حریف کند.
آیا لواندوفسکی خودش را کامل می داند؟ آیا هیچ نقطه ضعفی در بازی او نیست؟ «هر زمان که فکر کنید همه چیز خوب است، فرصت بهتر کردنش را از دست خواهید داد. شاید این درست باشد که من ضعف آشکاری ندارم، اما همیشه باید شرایط بازیم را بهبود ببخشم. اگر فکر کنم قدرت تمام کنندگیم بسیار خوب است و تمرین را رها کنم، کارم را باید تمام شده بدانم. در فوتبال چیزی به عنوان تمام عیار وجود ندارد و باید همیشه برای بهتر شدن تلاش کرد.»
لواندوفسکی پیوسته در زمان حضور در بوندسلیگا، از سال 2010 زمانی که تنها 21 سال داشت، بهتر شده است. در فصل اول همراه با دورتموند، قدرت تمام کنندگی اش باعث شد تا اغلب مردم با تعجب در مورد او صحبت کنند و بفهمند که چرا او در لهستان آقای گل لیگ شده بود. قسمتی از آن به دلیل حضور یورگن کلوپ بود؛ کسی که 4.5 میلیون یورو (معادل 3.6 میلیون پوند) برای خریدن او از لخ پوزنان هزینه کرد و حتی جای او را در زمین را هم عوض کرد.
لواندوفسکی در مورد اولین روزهای حضور در وستفالن می گوید: «پس از اولین سال بازی در لخ پوزنان، بروسیا نسبت به جذب من علاقه مند بود. وقتی پس از دومین فصل، پوزنان را ترک کردم می خواستم گام بعدی را بردارم اما به ناگهان در پست شماره 10 به بازی گرفته شدم. کمی گیج شده بودم، چرا که همیشه در نوک حمله بازی می کردم.»
کلوپ او را در نوک حمله به کار نمی گرفت چرا که مهاجمی پاراگوئه ای به نام لوکاس باریوس داشت اما روبرت معتقد است او عمیق تر از اینها در مورد او فکر می کرده است: «همان سال بود که با بازی کردن در آن پست دریافتم که چقدر هنوز باید یاد بگیرم. به خودم می گفتم، تو می توانی بازیکن بهتری شوی. پس از آن فهمیدم که چرا مربی از من در پشت شماره 10 استفاده می کند، چون می خواست بازین کامل تری بشوم.»
مسئله دیگری هم هست که باعث شد لواندوفسکی در نخستین فصل حضورش خارج از لهستان تلاش بیشتری بکند: «این فرصت بزرگی برای من بود که به آلمان آمدم. اولین بار که از خانه دور می شدم، در حدود هفتصد مایل. چند ماه اول بسیار سخت بود. من برای آن آماده شدم و می دانستم اتفاق هایی هم خواهد افتاد که مرا غافل گیر می کند اما سعی کردم مثبت فکر کنم.»
خوش شانسی لواندوفسکی در این بود که هموطن هایی در دورتموند مثل یاکوب بلاژچیکوفسکی و لوکاش پیژچک داشت. «آنها در شش ماه نخست کمک بسیاری به من کردند اما در هر صورت می دانستم که باید آلمانی یاد بگیرم. تمام چیزی که به آلمانی بلد بودم بگویم کلمه «تشکر» و قسم خوردن بود! زندگی برای شما آسان تر خواهد شد وقتی بفهمید مردم چه می گویند، بنابراین زبان یاد گرفتم و زندگی هم کمی بهتر شد.»
در واقع، هواداران فوتبال در سرتاسر اروپا با دیدن بازی های هیجان انگیز تیم جوان یورگن کلوپ به وجد می آمدند؛ تیمی که بازیکن تکنیکی مثل ماریو گوتسه را داشت، از سرعت مارکو رویس استفاده می کرد و پس از ترک تیم توسط لوکاس باریوس به مقصد گوانگژو اِور گرند چین، روبرت لواندوفسکی را به عنوان تمام کننده در اختیار داشت. جالب توجه است که روبرت لواندوفسکی که آن زمان تک مهاجم دورتموند بود، اکنون از این که مهاجمی در کنارش بازی کند، لذت می برد. لواندوفسکی در مصاحبه با ESPN در این مورد اظهار می کند: «این که توماس مولر بسیار نزدیک به من همانند مهاجم دوم بازی کند، کمک بسیاری می کند.»
در لهستان هم برخی معتقدند زمانی که آرکادیوش میلیک در کنار او بازی کند، تیم نتیجه بهتری می گیرد. در سیستم 1-3-2-4 مورد علاقه کلوپ، او تنها مهاجم و به نوعی همه کاره بود. قطع کردن توپ های ارسالی توسط بال های کناری، فضاسازی برای حرکت هافبک ها، شروع کننده سیستم «ماشین پرس» کلوپ از جلو، حرکت در عمق برای کمک به هافبک بازیساز و یک مهاجم نوک کلاسیک. حضور او ضروری بود و هیچ جانشینی هم برایش وجود نداشت. فصل گذشته زمانی که دورتموند در بحران مصدومیت بازیکنانش رفت، لواندوفسکی هم راهی بایرن مونیخ شده بود و بازیکنی برای انجام این وظایف وجود نداشت.
داستان انتقال به بایرن، چیزهای بیشتری از لواندوفسکی به ما می گوید. اول در مورد جاه طلبی او، سپس در مورد ناکامی دورتموند در قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا در سال 2013 با شکست از بایرن و در نهایت علاقه ای که روبرت به غول های مونیخی داشته است. هنوز یک سال از قراردادش باقی مانده بود که با پیشنهاد 25 میلیون پوندی بایرن مونیخ روبرو شد. لواندوفسکی آشکارا در مورد ترک دورتموند و پیوستنش به بایرن صحبت کرده بود. باشگاه دورتموند، آوریل 2012، پیشنهاد منچستریونایتد برای خرید او در ازای شانزده میلیون پوند به علاوه دیمیتار برباتوف را رد کرد چرا که به این بازیکن بیش از پولش احتیاج داشتند.
پیش از شروع فصل 2014-2013، کلوپ از هواداران تیم خواست تا او را هو نکنند و آنها هم در طول فصل بدون در نظر گرفتن شرایط لواندوفسکی از او حمایت کردند. لواندوفسکی در مورد آن روزها می گوید: «ابتدا از این که آن سال انتقالم اتفاق نیفتاد ناامید شده بودم اما با باشگاه صحبت کردم و آنها هم توضیح دادند که چرا اجازه ترک دورتموند را به من نداده اند. من هم در فصل آخر بهترین نمایشم برای دورتموند را نشان دادم.»
لواندوفسکی در همان فصل با بیست گل، آقای گل بوندسلیگا شد و نخستین بازیکن لهستانی نام گرفت که به این عنوان رسیده است. پس از آخرین بازی فصل، هواداران زنبورها به افتخارش ایستادند و او را تشویق کردند. لواندوفسکی در مورد روزهای پایانی همراه با پیراهن زرد با احساسات می گوید: «آن کاری که هواداران برایم انجام دادند، ویژه و فوق العاده بود؛ اتفاقی که تا همیشه یاد من خواهد ماند.»
لواندوفسکی در حال حاضر یک شماره 9 کلاسیک و کلیدی برای بایرن مونیخ همراه با مربیگری پپ گواردیولا است؛ کسی که به فلسفه شماره 9 اعتقاد چندانی نداشت. «می دانید چیست؟ شما کوچیک ترین ایده ای ندارید که این پسربچه چقدر خوب است.» این جمله را یورگن کلوپ در مورد لواندوفسکی می گوید. روش بایرن باز هم به طور مستقیم ارتباط پیدا می کند به تیکی تاکای بارسلونا؛ پاس های کوتاه و بازی با حوصله.
برایان اولیور می نویسد، از هر شانزده گل در بارسلونا، یک بار با ضربه سر، این تیم با هدایت گواردیولا به گل می رسید، اما در بایرن این آمار از هر پنج گل، یک گل با ضربه سر است، به دلیل این که تیم روی هوا قدرت بیشتری دارد. در اولین فصل حضور لواندوفسکی در بایرن، رسانه ها گزارش می دادند، زمان هایی که او از ابتدا بازی را روی نیمکت دنبال می کرد یا در جریان بازی تعویض می شد، نمی توانست خودش را با سیستم وفق دهد. درست همانند ماریو گوتسه، دیگر ستاره ای که از دورتموند به بایرن آمده بود. با این حال، اعداد داستان متفاوتی دارند.
لواندوفسکی فصل گذشته در 49 بازی از 52 دیدار فصل حضور داشت، هفده گل در 31 بازی بوندسلیگا به ثمر رساند و شانس این را هم داشت که از عنوان آقای گلیش دفاع کند. هر زمان که گواردیولا می خواست تیم قدرتمندتری، به خصوص در لیگ قهرمانان، به میدان بفرستد، لواندوفسکی در ترکیب اصلی حضور داشت. لواندوفسکی که در دورتموند همیشه با یک سیستم بازی کرده بود، در مورد سیستم هایی که در تیم گواردیولا تجربه کرد، می گوید: «در فوتبال مدرن، شما گاهی 2-4-4 بازی می کنید، گاهی 1-5-4 و یا 3-3-4 و دیگر شما در طول فصل همیشه با یک روش بازی نمی کنید. برخی اوقات من در کنارم مهاجم دارم، برخی اوقات هم این طور نیست. بعضی وقت ها مربی ایده ای دارد و به یکباره می خواهد تغییر تاکتیک بدهد و فورا این اتفاق در بازی می افتد. من یاد گرفتم انعطاف پذیر باشم و خودم را وفق دهم.»
رسانه ها در لهستان برای لواندوفسکی شرایط را بحرانی تر از رسانه های آلمانی می کنند. زمانی که او تازه به دورتموند آمده بود، خبرنگاری لهستانی در کنفرانس خبری از یورگن کلوپ پرسید: «فکر می کنید لواندوفسکی به اندازه کافی برای بازی کردن در بوندسلیگا خوب هست؟ جواب کلوپ همان جمله معروف بود: «می دانید چیست؟ شما کوچیک ترین ایده ای ندارید که این پسربچه چقدر خوب است.» کلوپ در ادامه جواب به این خبرنگار گفته بود: «شما می توانید او را با بزرگترین بازیکنان تاریخ لهستان مقایسه کنید، پس او برای من بهترین است.»
صبوری لواندوفسکی هم نکته قابل توجهی از اوست. وقتی او پنج بار دروازه ولفسبورگ را باز کرد، گواردیولا با دهانی باز و متعجب بر سر و صورتش می کوبید، در حالی که روبرت با لبخند، پنج انگشتش را به نشانه تعداد گل هایی که زده بود نشان می داد. او اغلب در مورد احساسات و فشاری که تحمل می کند می گوید، در حالی که به نظر می رسد هر دو را پشت سر گذاشته است. اما چطور؟ لواندوفسکی در پایان بیان می کند: «هر اتفاقی که می افتد، روی بازیم تمرکز می کنم. من در مورد آنچه مردم فکر می کنند یا می گویند، نگران نیستم.»
روبرت لواندوفسکی از خانواده اش می گوید
نباید عجیب باشد که فامیل لواندوفسکی بدرخشد، چرا که نوابغ ورزش های مختلف در این فامیل هستند. روبرت لواندوفسکی از فعالیت های ورزشی خانواده اش می گوید: «ورزش برای خانواده من همه چیز بود. مادرم و خواهرم هر دو بازیکن والیبال بودند. پدرم «کریشتوف»، کمی فوتبال بازی می کرد اما در درجه اول یک جودوکار بود. همگی آنها بسیار خوب و موفق بودند.
مادرم «ایونا» همراه با تیمش قهرمان لهستان شده بود و پدرم هم عضوی از تیم ملی جودوی لهستان در رقابت های جهانی بود. جودو ورزشی بود که او بیش از همه ورزش ها دوست داشت و در آن هم بهترین بود. با این حال هیچ وقت دوست نداشت من یک جودوکار شوم چرا که ورزش بسیار سختی است و تبعات زیادی دارد. برخی از مشکلات جسمانی پدرم، به خصوص مشکل قلبش، به دلیل ورزش جودو بود. او همیشه به من می گفت که می توانم تمرین جودو داشته باشم اما فکر این که جودوکار شوم را نکنم.»
لواندوفسکی در ادامه می گوید که علاوه بر ورزش، والدینش تحصیلکرده هم بوده اند: «به غیر از فعالیت های ورزشی، پدر و مادرم معلم تربیت بدنی هم بودند. خواهرم «میلنا» که سه سال از من بزرگتر است، برای تیم ملی والیبال زیر 21 سال لهستان بازی می کرد.»
همسر روبرت لواندوفسکی، «آنا استاچورسکا» هم یک ورزشکار است و تاثیر بسیاری روی او دارد: «همسرم آنا هم کاراته کا است. او در رقابت های اروپایی مدال طلا گرفته است و در رقابت های جهانی هم نقره. در همین حال، و یک مربی پرورش اندام است و در مورد سلامت و تغذیه غذایی هم تدریس می کند. تحصیلاتی که برای شش یا هفت سال داشته، این روزها برای من هم مفید است. برای یک ورزشکار بسیار عالی است کسی را داشته باشد تا هر روز به او بگوید چه چیزی بخورد و از خوردن چه چیزی اجتناب کند. این به بازیابی توان بازیکن پس از بازی کمک بسیاری می کند.»
ویدیو مرتبط :
روبرت لواندوفسکی
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :