چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
اولین اظهارات صریح شهرام جزایری بعد از آزادی
او که میپذیرفت ورودش به عرصه سیاست در 24-25 سالگی، در پی سودای قدرت بوده، هنوز هم از «شهرت» بدش نمیآید.
گزیده گفتوگوی 5 ساعته با جزایری را در ادامه بخوانید:
بعضیها میگفتند آقا این شهرام نابغه است و باید وزیریا رئیس جمهور میشد. برخی هم میگفتند غلط کرده مرتیکه دزده و فلان و فلان. من هم وارد بحثشان شدم و کمی درباره خودم اطلاعات دادم و وسط دعوا آتیشبیاری شد. برایم جالب بود که موافقین و مخالفین در این دیالوگ، در نهایت مشترکا به یک چیز اقرار میکردند و آن اینکه «شهرام جزایری» آدم نابغه و توانایی است.
* در مقطعی حدود چهار پنج هزار نفر پرسنل مستقیم و غیر مستقیم برایم کار میکردند. چهارصد پانصد مدیر لیسانس، فوق لیسانس به بالا و دکتری را من مدیریت و کنترل میکردم.
* به جرات میگویم تا کنون به جلسهای نرفتهام که از آن ناموفق بیرون آمده باشم. مکرر اتفاق افتاده که موضوعی را به اشتباه مطرح کردم اما همان جایی که متوجه اشتباهم شدهام بلافاصله کنترل و اصلاحش کردهام؛ به گونهای که خودم و طرف مقابل قانع شدهایم.
* آن چیزی که مرا «شهرام جزایری» کرد، تواناییهای خاص من است که اصل آن را ذات اقدس اله به من بخشیده و خودم هم آن را پرورش دادم. البته من همیشه در زندگیام بیوقفه تلاش کردهام و در طول عمرم یا درس خواندهام یا کار کردهام یا ورزش. به لطف خدا و تربیت خانوادگیام هیچگاه دود و دم و موادمخدر و سیگار و مشروبات الکلی و کثافتکاریهایی که انسان را از مسیر اصلی زندگیاش دور میکند، نداشتهام.
* در طول دوران بازداشتم (که شاید سالها بعد خاطراتش بازگو شود) شرایط بسیارسختی را پشت سر گذاشتم اما کارهای خیلی مفید و بزرگی هم در همان دوران سخت کردم. من تحت نظارتها و مراقبتهای شدید قضایی و با وجود محدودیتهای زیادی که داشتم از همان زندان، کلیه دیون شرکتهایم را پرداخت کردم و ماجرای رد مال در پروندهام را خودم شخصا انجام دادم.
آنقدر خدا کمک میکرد و این توانایی در من بود که وقتی کارهایم در زندان پیش میرفت، برخی در بیرون تصور میکردند که من در یک بخش VIP یا یک سوئیت مجزا در زندان زندگی میکنم و امکانات خاصی در اختیارم هست. در حالیکه آنچه که دیگران داشتند، من هم داشتم. خوشحالی و شادابی من بود که باعث میشد برخی فکر کنند به جای زندان اوین، در هتل اوین به سر میبرم! در حالیکه من همیشه هر جا که بودم خوشحال و خندان بوده و هستم و تحت سختترین شرایط هم میخندم.
* سال 83 - 84 یکی از متصدیان قضایی پرونده من، فیلم catch me if you can را آورد به من داد. در زندان DVD و تلویزیون بود. وقتی فیلم را دیدم، به من گفت این سرنوشت توست! البته مثل همان فیلم وقتی بازجوییهای من تمام شد، کارشناسان وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات و حتی مأمور قضایی پرونده از من درباره پروندههای اقتصادی دیگر مشورت میگرفتند. من هم تا پروندهها را میدیدم، میفهمیدم ایراد کار کجاست و همیشه کمک میکردم. میدانید که شخصیت آن فیلم واقعی است.
او در آخر فیلم و زندگیاش مدیرکل بانک و بیمه FBI شد. در طول تعقیب و گریزهای فیلم، آن پلیس و افرادی که او را تعقیب میکردند به دیکاپریو که نقش اصلی فیلم را بازی میکرد، وابستگی عاطفی پیدا کرده بودند. به نظرم همین حس را تمام 54 قاضیای که پرونده من را بررسی میکردند نیز نسبت به من پیدا کرده بودند. خیلی از این زندانبانها هم رابطه عاطفی خاصی با من داشتند.
* هر کس که بخواهد به او مشاوره میدهم. البته به کسانی که بدانم کارشان درست است و به قول معروف دو دفتره نیستند! من به کسی که خلاف کند و حسابکتابش درست نباشد، مشاوره نمیدهم.
* به هیچوجه علاقه ندارم وارد فضاهای سیاسی شوم. دوره بازنشستگی زودتر از موعد مقرر من فرا رسیده است. حداقل تا سال 96 باید به مسائل خانوادگی و فرزندانم رسیدگی کنم. دوست دارم در کنار پسر 11 سالهام «ایلیا» باشم و او را در مسابقات قهرمانی کاراته همراهی کنم. او اخیرا چندین مقام قهرمانی کشوری آورده و انشاءالله در مسابقات بینالمللی که یکی دو ماه آینده برگزار میشود، قهرمان خواهد شد.
* برخی تصورشان این بود که «شهرام» با نزدیک شدن به جریانات سیاسی به توانمندی اقتصادی رسید. در حالیکه ماجرا برعکس بود. خوشبختانه در حال حاضر هم از نزدیکی به این اربابان قدرت و حاکمان عزیز و مفید کشور اجتناب میکنم و دور هستم و ضمن احترام وافر، هیچ علاقهای هم به نزدیکی به آن بزرگواران ندارم.
* «شهرام جزایری» 24-25 سالش بود و فعالیتهای کلان اقتصادی میکرد. در آن سن و سال، رقم بسیار زیادی از پول بنگاهها، بخش خصوصی و بازار در اختیار و تحت نظرم بود.
* کسی که چندین خانه و ویلا عوض میکند و سفرهای خارجی متعدد میرود، در خانواده ستارهدار میشود. به تدریج اسمش به مطبوعات و رسانهها میرسد و بعد هم برخی میروند عملکردش را چک میکنند که مثلا فلان مقدار بدهی معوقه بانکی دارد! خب، حالا بگوییم که نظام اشکال داشته، حاکمیت ضعیف بوده که برخورد نکرده یا ... من درباره عملکرد خودم میگویم که فعالیتهای اقتصادیام به تأیید بالاترین مرجع قضایی یعنی دیوان عالی کشور رسیده و از آنها حکم خوشحسابی گرفتهام.
من یک تزی دارم و آن اینکه پول و ثروت در همه جای دنیا مثل بمب هستهای میماند و وقتی به آن دسترسی مییابی این تصور ایجاد میشود که قطعا حرکات غیر طبیعیای کردهای! بنابراین حتی اگر جرمی نکرده باشی هم تحت نظارت قرار میگیری و دستگاههای اطلاعاتی، با کنترلهای قوی، از تو مثل کریستال محافظت میکنند.
* اینکه بگوییم در جامعه ما برای رشد اقتصادی افراد، سقف میگذارند را من قبول ندارم. کما اینکه همین الان مالک فلان بانک که شما بهتر از من میشناسیدش، بالای 100 هزار میلیارد تومان پول و قدرت نفوذ آن را مدیریت مینماید.
* مطمئن باشید که بنده و امثال بنده برای اقتصاد کشور برنامههای عملیاتی خوبی داریم، کما اینکه بنگاههای اقتصادی خودمان را هم خوب مدیریت کردهایم.
* اقتصاد کشور باید دست افرادی باشد که لااقل بتوانند یک تراز مالی تلفیقی بنویسند. متاسفانه بعضی از کسانی که تصدی حاکمیت اقتصادی کشور را بر عهده داشتهاند، اصول اولیه حسابداری و حسابرسی عملیاتی را هم بلد نبودند. بعضی حتی توان مدیریت یک بنگاه اقتصادی خرد را هم ندارند.
ادبیات، اصول و فنون مذاکره را بلد نیستند. مهمترین اصل یک مدیریت اقتصادی که مشتریمداری و معاذالله مشتریخدایی است را اصلا نمیفهمند! رفتارها و اعمالشان حاکمیتی است و دخالتهای کاملا بیجا در اقتصاد میکنند. مثلا همین اخیرا یک کمپینی تشکیل شد درباره خودرو، چقدر آن مقام مسئول عزیز که اتفاقا فرد نابغهای است، کمحوصلگی کرد و جریان طبیعی جامعه را که همه جای دنیا وجود دارد، تخطئه کرد.
همه جای دنیا از این انجمنها و ساختارها هست که فریاد میزنند ما از تولید ملی خستهایم، چون پاسخ نیازهای ما را نمیدهد و با اعتراضهایشان تا یک مقطعی هم خرید این نوع تولیدات را تحریم کردند. چه طور یک مقام دولتی به خودش اجازه میدهد که این حرکت اجتماعی را تحمل نکند؟ باید صبوری میکرد. این نوع رفتارها به دلیل همان حاکمیت دولت در حوزه اقتصاد است. اقتصاد باید دست بخش خصوصی باشد.
* آیا شما تا حالا شنیدهاید که فلان شخص یا اشخاص به خاطر ضرر به اموال عمومی حاصل از امتناع از خصوصیسازی، محاکمه شده باشند؟ اما تا یک نفر 4 میلیارد تومان وام میگیرد، با اینکه اشتغالزایی هم میکند اما به اتهام عدم بازپرداخت سود بانکی میگیرند و میبرندش! در حالی که مقادیر معتنابهی از اموال و داراییهای بیتالمال در شرکتهای خصولتی به هدر میرود و سرمایه مردم در بازار سرمایه، نابود میشود. حرف هم کهمی زنیم، میگویند تحریم هستیم! حال آنکه به نظر من تحریم اتفاقا برای ایجاد اقتصاد مقاومتی، میتواند فرصت بزرگی باشد.
* ما حدود 240 تا٣٠٠ هزار میلیارد تومان پول و سرمایه دست عامه مردم داریم که نه در بانکهاست و نه جایی سرمایهگذاری شده است. من کاملا محکم و قاطعانه تعهد میدهم اگر اجازه بدهند، حاضرم تحت کنترل و مراقبتهای شدید دستگاههای نظارتی نظام، پول و سرمایه راکد بازار طلا و ارز را متقاعد کنم که به سمت بنگاههای اقتصادی بخش خصوصی هدایت بشوند و مشکل اقتصاد کشور را حل کنم تا جوانهای عزیزمان از این بیکاری و فلاکت تجات پیدا کنند.
* چرا فردی که فرق بین اتوبوس و دوچرخه را هم نمیداند باید در مسند یکی از نهادهای تصمیمگیر اقتصادی کشور قرار بگیرد تا از هر کسی که خوشش نیامد نماد معاملاتیاش را ببندد یا اگر از شما خوشش آمد، مجوز افزایش سرمایه مورد نظرتان را بدهد؟
* انتقاد شدیدی که به دولت محترم جدید دارم این است که برخی مدیران، جسارت کافی و شجاعت لازم برای تصمیمگیری ندارند، به رغم اینکه اشراف دارند. اتفاقا دولت قبلی صرف نظر از اینکه ممکن است اقداماتش کارشناسانه نبوده اما جسارت و قاطعیت داشت.
* اخیرا چهار تن از وزرا نامهای به رئیسجمهور محترم در خصوص بازار سرمایه نوشتند. برای من خیلی جالب بود، تمام مطالبی که در آن نامه انتقاد کرده بودند در حدود اختیارات خود آنها بود! من اگر جای رئیسجمهور محترم بودم، فورا هر چهارتای آن وزرا را توبیخ میکردم و میگفتم حالا که فهمیدید مشکل کجاست، چرا خودتان راهکار برای آن پیدا نمیکنید؟
* برای من سوال است که چطور وزیر محترم اقتصاد و رئیس سازمان بورس نتوانستند پیشبینی کنند جریاناتی که نمیخواهند شیرینی توافق به دل مردم بنشیند، فردای توافق، شاخص بورس را منفی میکنند؟ آنها باید ترتیبی میدادند تا حقوقیهای بازار سرمایه فردای توافق، خریدار سهام میشدند نه فروشنده سهم. مقامات دولت قبلی اتفاقا اهمیت بازار سرمایه را میفهمیدند، هر چند که در عمده موارد از آن به نادرستی استفاده میکردند.
* یکی از دولتمردانی که ادعا میکند اطلاعات کافی از بدنه و ساختار اقتصادی کشور دارد، بیاید تا من از او سوال کنم و معلوم شود که درست میگوید یا نه! من حاضرم با پنج تن از دولتمردان فعال اقتصادی کشور مناظره کنم؛ وزیرمحترم اقتصاد، رئیس محترم سازمان برنامه و بودجه، رئیس کل بانک مرکزی، مدیران عامل بانکها، رئیس سازمان بورس. من در این مناظره ضمن احترام وافر به آنها، خواهم گفت که هر کدامشان چه قدرت و اختیاراتی دارند اما از آن استفاده نمیکنند چون درگیر کارهای ستادی و عمدتا سیاسی هستند به جای کار اجرایی.
* اقتصاد کشور در مقطعی دست آقای آلاسحاق و همکاران ایشان بوده و هنوز هم هست.
* ساختارهای شرکتهایم هست ولی کلیه اموال و دارایی شرکتهای من توقیف و یا تضییع شد. مقادیر معتنابهی را طبق گزارشات مقام قضایی موجود، تضییع و نابود کردند و از کار انداختند.
* دوره دولت قبل، برای کسانی که روشهای غیرشفاف اقتصادی را دوست دارند، دوره طلایی بود.
* من همیشه از لبخند دیگران لذت میبرم، بهویژه از لبخند آقای کفاشیان.
* مهدی هاشمی، همان جایی به سر میبرد که من بودم. اما سوئیتی در کار نیست. محوطهای است که حدود 20 زندانی در آن هستند که جدا از بندهای 400 است. بالاخره تامین امنیت برخی زندانیان حساس مهم است تا برای دستگاه قضایی دردسر نشود.
* لازمه حبسکشیدن، صرف نظر از سلایق سیاسی و اقتصادی و اختلافات طبقاتی، تحملکردن است. کما اینکه در بدو ورودم به زندان یک کارگر افغان به من فحش داد و سیلی زد اما من تحملش کردم و بعدها همین آدم مرید من شد. خیلیها به من در زندان توهین و بدی کردند و وقتی من متقابلا به آنها خوبی کردم، از مدافعان من شدند.
* اگر من در زندان کنار مهدی هاشمی یا آقای رحیمی و یا حتی احمدینژاد بودم، حتما با کمال عزت و احترام با آنها رفتار میکردم چون صرف نظر از وضعیت فعلیشان، آنها در گذشته در «عرشی» از جایگاه سیاسی بودند و انصاف این است که وقتی به «فرش» مینشینند، عزت و احترامشان با رعایت موازین تحمل جزای کیفری حفظ شود.
* مرحوم مهآفرید امیرخسروی طی دوره حبسش در سلول انفرادی بود ولی دو سه بار وی را در بهداری ملاقات کردم. مطالبی هم بینمان رد و بدل شد که چون او مرحوم شده، صلاح نیست آن را مطرح کنم.
* پرونده بابک زنجانی یک پرونده ساده کیفری است البته با حجم بالایی از اتهامات مالی. اگر قرار باشد به بابک زنجانی مشاوره بدهم میگویم صادق باشد که النجات فیالصدق.
* بهترین همبندیام در 13 سال دوره حبس کارگران افغان بودند.
من هم گفتم که اگر چنین بحثی مطرح شد، حتما در پاسخ بگویند که بنا به حکم بالاترین مرجع قضایی یعنی دیوان عالی کشور، اولا شهرام جزایری هیچ یک از اموال دولتی و غیره را تضییع نکرده لذا پول این آدم سالم بوده و گرفتن و دادنش به نیازمندان هیچ مشکلی نداشته است، آقای کروبی هم واسطه بوده برای کار خیر. ثانیا لیست افرادی که این پولها را دریافت کرده بودند به ایشان دادم اما به نظر من آقای کروبی در آن مناظره از این موضوع، درست و مناسب دفاع نکرد.
* از هیچکس بدم نمیآید، حتی کسانی که در جریان پروندهام نقشآفرین بودند.
* در طول دوران محاکماتم و 13 سالی که زندان بودم، مدام برای من پروندههای جدیدی باز میشد و من درگیر مدافعات حقوقی درباره اتهامات جدیدی بودم که وارد میشد. در آن مقطع از مشاورههای روانشناسی کمک میگرفتم که به من میگفتند بعد از آزادی، دورهای پیش میآید که شاید سختیاش بیش از حالا باشد. الان در همان زمانی به سر میبرم که آنها میگفتند. از وقتی آزاد شدهام تا حالا بیشتر موهایم سفید شده است. زمانی که زندان بودم، تا این حد موهایم سفید نشده بود.
* من یک ایرانی هستم و کشورم را دوست دارم و به هیچوجه به قصد اقامت دائم، ایران را ترک نمیکنم اما اگر قرار باشد فعالیت اقتصادیام را از سال 96 به بعد آغاز کنم، تصمیم دارم از فضای بینالمللی شروع کنم که آن هم حتما سفرهای موقت خارجی را میطلبد اما هیچگاه خواسته من، رفتن از کشور عزیزم ایران نبوده و نیست و انشاءالله حتما نخواهد بود.
ویدیو مرتبط :
سریال کیمیا - شهرام کام فر یا شهرام جزایری؟
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
اولین اظهارات بهزاد نبوی پس از آزادی
اخبار سیاسی - گزارش غلامعلی رجایی؛
اولین اظهارات بهزاد نبوی پس از آزادی
به گزارش انصاف نیوز ، مهندس نبوی معمولا بر دوری از بهانه های حساسیت زایی افراطیون مخالف دولت تاکید دارد، اما با توجه به رسانه ای شدن آن در ساعات گذشته، متن کامل نوشته ی غلامعلی رجایی در پی می آید:
قبل از ظهر جمعه با بعضی از دوستان صدیق و رفیقان شفیق به منزل مهندس بهزاد نبوی در شهرک غرب رفتم. خیلی ها آمده بودند. جا برای نشستن نبود. می گفتند دز این 16 روز همیشه اوضاعش همینطور بوده است. دیدار خوبی بود. در ابتدای دیدار کسی از ایشان پرسید آقای مهندس شنیده ایم شما سید هستید اما سیادت خود را آشکارنمی کنید؟ سوال عجیبی بود. بهزاد نبوی و سید؟ همه منتظر پاسخ مهندس شدند. با شوخ طبعی خاص خود گفت: سید بودن به بعضی ها می آید ولی به من نمی آید! بدین صورت تایید کرد که از نسل سادات است. بعد با همان لحن مطایبه ادامه داد: همانطور که نبیره حاج ملاهادی سبزواری هستم ولی این نسبت هم به من نمی آید! حرفش را زد! توی دلم گفتم حالا که نبوی ادعای سیادت می کند حتما کیهان از خجالت این آقا سید در می آید! نمی شود چیزی به طعنه در این باره ننویسد! اگر ننویسد که کی؟هان؟ نیست!
مهندس نبوی در حالی که می گفت همه ما در محضر خدا هستیم! یعنی در این فضا شنود کامل برقرار است! حرف های زیادی از وضعیت خود در این دوران سیاه 5 ساله گفت. البته حرف هایی را که می توانست بزند. همانطور که انتظار می رفت از سر دلسوزی نظر کارشناسی و پخته اش را هم برای ادامه وضعیت سیاسی کشور ارائه داد. گفت من به بازجو هم می گفتم ما به اصل نظام معتقدیم. با خنده می گفت: سالها قبل که به مکه رفته بودم بعضی گفتند هدف من ازمکه رفتن من و همبرگر خوردن من درمک دونالد ارتباط برقرار کردن با امریکا بوده است! می گفت: بازجو اسامی کسانی را که اصرار داشت ارتباط مرا با آنها کشف کند در بازجویی ها می گفت. اسامی ای بودند که من تا زمان بازجویی آنها را نشنیده بودم!
می گفت در زندان روزنامه جوان و کی هان! و اطلاعات و... را می خوانده است. می گفت وقتی دکتر روحانی رسید به او نامه ای نوشتم که ما داریم حبس مان را می کشیم به ما خیلی کار نداشته باش به روابط خارجی واقتصاد کشور رسیدگی کن بعد با خنده گفت روزنامه جوان در این باره نوشت فلانی به روحانی نوشته بجای تلاش در جهت آزادی ما به رابطه با امریکا فکر کن!! بعد به خانمش گفت تکه روزنامه ای را که از زندان آورده از اتاق کارش بیاورد که آورد و متن آن را برای همه خواند. می گفت چند بسته تکه بریده های روزنامه ها را با خود بیرون آورده است و دوستان زندان بان حتی درحمل آنها تا بیرون زندان به او کمک کرده اند.
مهندس نبوی مثل همیشه شوخ بود و تیکه بنداز به خصوص به دوستانی که باز نشسته سپاه بودند وسالها با وی ارتباط داشتند. بعضی از دوستان عرب خوزستان هم دراین دیدار بودند که مهندس از حضورشان تشکر خاصی کرد. مهمترین نکته در حرف های این یار شهید رجایی این بود که می گفت در پرونده من در رژیم شاه مساله سه هزار نارنجک بود لذا برای زندان کشیدن توجیه و انگیزه داشتم اما برای این زندان که در نظام جمهوری اسلامی بود هیچ انگیزه ای نداشتم چون کاری نکرده بودم که برای آن می بایست به زندان بروم.
می گفت بعضی پیشنهاد می کردند درخواست عفو بنویسم ولی من وقتی با خودم خلوت می کردم می دیدم اگر این کار را بکنم معنایش این است که کاری کرده ام که مستوجب زندان شده ام لذا باید درخواست عفو بکنم. اینگونه نبود و من کاری در جهت تضعیف نظام نکرده بودم. مهندس از بازجوها گفت و از اینکه بجز یکی از آنها بقیه رفتارشان با وی خوب بوده است و به قول خودش آنجوری که گاهی برخی جوانان را می زدند ایشان را نمی زده اند! البته این حرف را به کنایه گفت که می شد فهمید گاهی هم کتکی نوش جان می کرده است آن هم دراین سن و سال!
اگر چه مهندس نبوی حرفهای زیادی زد اما خیلی حرفها را هم نمی تواند بزند ونمی خواهد بزند وحق هم دارد که نزند. خدا کند حال که فراغتی پیدا کرده اگر این فراغت ادامه ای داشته باشد این حرفها را بنویسد و به دل تاریخ بسپارد. می گفت قصد دارد خاطرات این سالهایش را بنویسد. در حرفهای مهندس نشانه هایی از مزیت اعتدال و نمونه هایی از مذمت تند روی می دیدم می گفت دو طرف باید بدانند لزوما چون مخالف هم فکر می کنند آدمهای بدی نیستند. در دو طرف ادمهای خوبی هستند. می گفت بازجوی او اسیری بوده که ده سال از جوانی خود را در عراق بوده بنابراین نمی شود گفت او نمی تواند آدم بدی باشد ولی با تفکر وی می شود مخالف بود. می گفت اصولگراها می توانند خاتمی را آدم خوبی بدانند ولی با تفکرش مخاف باشند. می گفت همین را در سفر مکه به مرحوم عسکراولادی گفته است. می گفت در نقد اصلاحات هم حرفهایی دارد!
مهندس روحیه خوبی داشت اما قد او کمی خمیده شده است. موقع خداحافظی که پای آسانسور ایستاده بود و با یکایک دوستانی که به دیدارش آمده بودن روبوسی می کرد وقتی تقریبا همه رفتند در حالتی که با او چند کلمه سخن گفتم از سر ملاطفت دست به انحنای کمرش کشیدم و متاثر شدم. به او گفتم دکتری حاذق را می شناسم گفت خیلی دکترها دیده اند ولی باشد. قرار شد با ایشان هماهنگی کنم. نزدیک به دو ساعت آنجا بودیم و نفهمیدیم چگونه زمان سپری شد.
از مهندس برای درج در تاریخ خیلی سوال داشتم اما وضعیت را مناسب ندیدم. انشالله بماند برای دیداری دیگر. وقتی از منزل بهزاد نبوی خارج می شدیم به دوستی گفتم چه روزگار تلخی شده است. این همان بهزاد است که مرحوم گل آقا – کیومرث صابری – به من در باره اومی گفت یک روز به شهید رجایی که اعتقاد زیادی به بهزاد داشت، گفتم چرا این همه بهزاد، بهزاد می کنی تا بعضی بهانه ای بدست بیاورند و به تو حمله کنند. گفت: کیومرث، تو بهزاد را نمی ئشناسی. تو خیال می کنی من این روزها بهزاد راشناخته ام؟ من بهزاد را از زندان شناخته ام و کشف کرده ام. شهید رجایی تا آخر پای بهزاد ایستاد و مخالفتها را تحمل کرد.
خدایا! به بعضی ها بفهمان با زبان غیر زندان باید با امثال بهزاد حرف زد.
5 سال زمان کمی نیست. یک روز آن هم زیاد است.
نمی شود این همه از میان مسولان اولیه نظام افراد ضد نظام داشته باشیم.
اشکال در نحوه نگرش بعضی هاست.
محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم
آیا گوش شنوایی هست؟
اخبار سیاسی - انصاف نیوز