یادی از روزنامه نگار قرن؛ «هیکل»


می توان گفت هیکل از سال 1951 که نخستین کتابش منتشر شد تا پایان عمر، تقریبا سالی یک کتاب منتشر کرد. برخی کتاب های او به بیش از سی زبان ترجمه شد.

ماهنامه مهرنامه - جمیله کدیور: یکی از جاذبه های کار روزنامه نگاری مصاحبه هایی است که با چهره های شاخص خاورمیانه در عرصه سیاسی و رسانه داشتم. از جمله شاخص ترین این چهره ها محمد حسنین هیکل است که دو بار امکان گفتگوی مفصل درباره مباحث مختلف روز با او در تهران و قاهره پیدا کردم. برای یک روزنامه نگار جوان که زمانی دوست داشت باستان شناس شود و با یک تلنگر به فکر جراح شدن افتاد و در نهایت سر از عالم سیاست و رسانه درآورد، فرصتی مناسب تر از این پیدا نمی شد.

بدون تردید نمی توان تاریخ معاصر مصر و خاورمیانه عربی و حتی غیر عربی را در نیمه دوم قرن بیستم تا همین دو سه ماه پیش که هیکل سخت نی گفت و گاه می نوشت، بدون نام و نشان و تفاسیر او به درستی شناخت و تحلیل کرد. سال 1957 در سی و چهار سالگی سصردبیر الاهرام شد. این مدیریت و سردبیری 17 سال به طول انجامید و مقالات او که با عنوان: بالصراحه در الاهرام منتشر می شد، پرخواننده ترین مقالات سیاسی تاریخ مطبوعات مصر بود.

می توان گفت هیکل از سال 1951 که نخستین کتابش منتشر شد تا پایان عمر، تقریبا سالی یک کتاب منتشر کرد. برخی کتاب های او به بیش از سی زبان ترجمه شد. تیراژ کتاب پاییز خشم او به میلیون ها نسخه در زبان انگلیسی رسید. اعتبار و شهرت او به جایی رسیده بود که بر کتاب های نعام چامسکی و ادوارد سعید مقدمه نوشت. او سه نقش درجه اول روزنامه نگاری، تاریخ نگاری و سیاست ورزی را به خوبی در عمر بلند خویش بر عهده گرفت و انصافا به شایستگی خود را در تاریخ معاصر ثبت کرد.

یادی از روزنامه نگار قرن؛ «هیکل»

نخستین کتاب هیکل درباره ایران بود. او در بحبوحه نهضت نفت به ایران آمد و در سال 1951 (1320 شمسی) کتاب ایران در دهانه آتشفشان را منتشر کرد. او همواره موضوع ایران و بعدا انقلاب اسلامی ایران و نقش منطقه ای و جهانی ایران را پیگیری می کرد.

درست سی سال بعد کتاب بازگشت آیت الله را به انگلیسی نوشت. این کتاب با ترجمه دوست نزدیک او عبدالوهاب المسیری به عربی ترجمه شد و مدافع آیت الله – توپخانه های آیت الله – نام گرفت. سلا بعد هم کتاب ایرانی داستانی ناگفته را به انگلیسی نوشت. به نظرم اگر مجموعه مقالات هیکل درباره ایران از میراث نوشتار او برگزیده شود، مجموعه بسیار ارزشمندی خواهد شد.

زمانی که شنیدم هیکل قرار است به ایران بیاید، بلافاصله درخواست مصاحبه با او را با مدیرمسئول محترم روزنامه اطلاعات جناب آقای دعایی مطرح کردم که با استقبال زیاد مواجه شد. هماهنگی های لازم به عمل آمد و موافقت هیکل برای گفتگو نیز جلب شد. گفتگوی نخست که قرار بود نیم ساعت بیشتر طول نکشد، حدود یک ساعت و نیم به درازا انجامید. سوال ها از هر دری بود؛ از تجربیات روزنامه نگاری هیکل گرفته تا قضایای داخلی مصر و مباحث اعراب و اسراییل.

هر دو از گفتگو بسیار راضی بودیم. رضایت را از تطویل پاسخ ها و پذیرش ادامه سوال ها می شد به عینه در چشمانش دید. نیمه دوم گفتگو، برای سوال های پایانی هر بار به طنز می پرسید این سوال آخر است یا خیر؟! خاطره مهمی که از این گفتگو دارم و در جای دیگر هم گفته ام و به دلیل همیت آن در اینجا هم باز ذکر می کنم در همین گفتگو در تعارض پوشش (چادر) من و تسلط بر سوال ها و مسائل منطقه و مصر، نتوانست سکوت کند و در میانه بحث گفت: «در مصر شاعری داشتیم که معلول بود اما خیلی خوب شعر می گفت. حافظ ابراهیم شاعری دیگر در وصف آن شاعر چنین می سراید:

یادی از روزنامه نگار قرن؛ «هیکل»

سباق غایات البیان جری بلا ساق
فکیف اذا استرد الساق
در مقاصد سخن بی پا از دیگران پیشی می گیرد
پس چگونه بود اگر او پا داشت؟»

بعد پرسید باید از شما بپرسم که اگر چادر نداشتی چه می کردی؟!

خندیدم و در پاسخ گفتم تعارضی در پوشش و توانایی کار رسانه ای نمی بینم. ادامه دادم چادر را مانع فعالیت خود نمی دانم که از آن احساس عجز کنم. برعکس معتقدم اگر چادر نداشتم در برخی مواقع شاید فعالیتم به مراتب کمتر بود.

در جریان همین گفتگو قول گفتگویی دیگر در مصر در دفتر کارش را گرفتم؛ وعده ای که تصور نمی کردم به زوید تحقق پذیرد و زودتر از آنچه فکر می کردم محقق شد. آن گفتگو هم به تفصیل انجامید. هر دو گفتگو به همراه خاطرات اولین سفرم به مصر و مجموعه ای از گفتگوهای تفصیلی با شخصیت های سیاسی، فکری و رسانه ای مصر، در کتاب مصر از زاویه ای دیگر منتشر شده است که اخیرا چاپ جدیدش توسط انتشارات امید ایرانیان منتشر شد.

در مقدمه گفتگوی نخستم با هیکل که به قول امروزی ها «آف د رکورد» بود، تاکیدی بر نام غیرمعمول او و دلیل گذاشتن آن نام بر وی داشتم. «چرا حسنین؟ یعنی دو حسن؟» گفت مادرم باور داشت حسنین هم حسن است و حسین. بعد از این مقدمه، مصاحبه را با سوالی در مورد خودش شروع کردم و پرسیدم آیا خود را روزنامه نگار می دانید یا سیاستمدار و سفیر سیاسی برای انتقال پیام رهبران و شخصیت های سیاسی؟ پاسخش این بود: «من روزنامه نگارم.

در درجه اول روزنامه نگارم و چیز دیگری نیستم... من نه روزنامه نگار سفیرم و نه سفیر روزنامه نگار. فقط یک روزنامه نگار حرفه ای... درست است که مدتی مجبور شدم به عنوان وزیر کار کنم و برای مدتی هم دوست، افتخار می کنم دوست جمال عبدالناصر بودم و شاید این مسئله به من صفت سیاسی داد یا سایه سیاست بر کار اصلی من افکند اما من شغلم را تغییر ندادم و کار دیگری قبول نکردم... روزنامه نگاری شغل اساسی من است.»

یادی از روزنامه نگار قرن؛ «هیکل»

می گفت عاشق کارش است و به اندازه توانش می کوشد کارش را خوب انجام دهد.

به مصر عشق می ورزید. نشانه این عشق را به عینه می شد در گفتار و نوشته هایش دید. معتقد بود: «طبیعت مصر چنین است که کشوری متغیر است. مثل عشق احوال عجیبی دارد. مصر تنها کشوری است که دیانت خود را سه بار عوض کرد. از دیانت فرعونی قدیم به دیانت آسمانی مسیحیت و بالاخره اسلام بعد از فتح اسلامی.» شاید تحولات چند سال اخیر بعد از خیزش عربی 2011 را هم بتوان در همین قالب تفسیر کرد.

گروه های اسلامی – جهادی مصر را انعکاسی از اوضا اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مصر می دانست تا انعکاسی از اوضاع دینی وفکری.در پاسخ به سوالی در مورد بیداری اسلامی در شمال آفریقا گفت: «انچه در آن کشورها به چشم می خورد مقاومتی است که لوای اسلامی حمل می کند. مقاومتی ملی و اجتماعی. پدیده اعتراضی موجود یک جنبش مقاومت وطن پرستانه اجتماعی، اقتصادی است که ملجا خود را در این دیده است و به ترور به عنوان یک پدیده اجتماعی و نه دینی برای اعتراض متوسل شده است.»

و نهایتا گفت که «انقلاب شما در ایران با حرکت های دیگران فرق می کند. به دنبال صحه گذاری و گواهی های مشابه کار خود از پدیده ها و کار دیگران نباشید.»

می توان گفت پس از مصر، او همواره به ایران توجه داشت. در دو گفتگویم بارها بر اهمیت مصر و ایران به عنوان دو کشور مهم با موقعیت مخصوص در تاریخ تاکید کرد و گفت: «در منطقه فقط دو کشور بزرگ با تاریخ طولانی هستند که در کنار هم فرهنگ اسلامی را پیش بردند: ایران و مصر.»
قائل به برقراری رابطه بین دو کشور بود که ضروریست هر چه زودتر مجددا برقرار شود. مانع برقراری رابطه را ناشی از سوءتفاهم و بیشتر نشأت گرفته از عوامل روانی می دانست تا علل واقعی.

هیکل با عبدالناصر دوست بود و مدتی در دولت ناصر از سال 1970 تا 1974 سمت وزارت تبلیغات را برعهده داشت. در همان روزگار جوانی کتابی که به نام فلسفه انقلاب از طرف ناصر منتشر شد، به قلم او بود.

با تعصب از ناصر سخن می گفت. می گفت: «با ناصر هجده سال دوست بودم. کارهای او را دوست داشتم. پس از او هم با اندیشه و مبارزه او زندگی منی کنم... چهره جوانی که امپراطوری های آن زمان را تهدید می کرد در برابرم است. جوانی که در برابر انگلیس و فرانسه و اسراییل ایستاده بود... سخن او سخن قلب مردم بود.»

یادی از روزنامه نگار قرن؛ «هیکل»

از کاسترو تعریف کرد که در سال 1967 به ناصر می گوید ما در عملیات انقلابی مان کاملا مایوس بودیم. در سیرامایسترا محاصره بودیم. آمریکا و نظام باتیستا ما را در فشار شدید قرار داده بودند. وقتی دیدیم شما در قضیه سوئز در برابر سه کشور بزرگ ایستاده اید، از مقاومت شما الهام گرفتیم.

در سوالی که در مورد مسائل فلسطین و روند گفتگوهای صلح داشتم، در پاسخ به این سوال که اگر ناصر در شرایط فعلی زنده بود چه می کرد؟ پاسخ داد: «اگر این مسئله رخ می داد و تمام این مسائل صورت می گرفت، جمال بار دیگر از غصه جان می سپرد! و نه با سکته قلبی. اگر جمال زنده بود قضیه فلسطین به اینجا نمی کشید و حمله عراق به ایران و جنگ ایران و عراق رخ نمی داد و کمپ دیویدی نبود و حمله عراق به کویت رخ نمی داد و توافقنامه غزه – اریحا امضا نمی شد و اینها همه نقش جمال را در تاریخ تایید می کند.»...

نقش فرد در طول تاریخ را بسیار مهم می دانست. معتقد بود اگر نقش ناصر نبود انقلاب در ایران تداوم پیدا نمی کرد. معتقد بود حملات به ناصر به رغم گذشته سال ها از مرگ وی نشان از اثری است که ناصر بر جای نهاده است. به گونه ای که برخی افکار ناصر را تهدیدی برای مصالح خود می دانند.

برقراری رابطه مصر با اسرائیل را غیرطبیعی می دانست و معتقد بود به رغم تمام تلاش ها و فشارهای دولت، مردم این رابطه را نپذیرفته اند. بر این باور بود کمپ دیوید به تضعیف مصر منجر شد و موقعیت کشورهای عربی را کاملا تضعیف کرد.

خاطره جالبی از این گفتگو دارم که پیش از این جایی عنوان نکردم. در پایان گفتگو، هیکل دستش را برای دست دادن مطابق روال بسیاری گفتگوهای رسانه ای دراز کرد! و من که انتظار نداشتم و خودم را برای چنین وضعی آماده نکرده بودم، به سبک مقامات جمهوری اسلامی و البته به سبک هندی (!) به ایشان احترام کردم و صد البته می دانم که برای ایشان خوشایند نبود. شب در مراسم شام، به آقای دعایی گله کرده بود که خواستم با ایشان دست بدهم و نپذیرفت!

یادی از روزنامه نگار قرن؛ «هیکل»

بعد از آن مراسم، آقای دعایی توصیه کردند که در چنین مواقعی دستکشی به همراه داشته باشم که هم مراعات شرع اسلام مطابق نظر برخی علما شده باشد و هم مراعات اصول و پروتکل!

هر دو گفتگو برنده بهترین گفتگو در جشنواره مطبوعات شد. جایزه اولی حج عمره بود؛ اولین و شیرین ترین حجی که داشتم و صد البته انگیزه ای برای انجام گفتگوهای بهتر و چالشی تر با چهره های مورد مصاحبه.


ویدیو مرتبط :
روزنامه نگار روزنامه ایران

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

روزنامه نگار آمریکایی مدعی شد: کاسترو از احمدی نژاد گله مند است



 

 

روزنامه نگار آمریکایی مدعی شد: کاسترو از احمدی نژاد گله مند است

روزنامه نگار آمریکایی مدعی شد:

کاسترو از احمدی نژاد گله مند است

کاسترو می افزاید : " حکومت ایران باید بداند که یهودی ها از سرزمین خود به بیرون رانده شدند و در تمام مناطق جهان به عنوان مردمی که خدا را کشته اند ،مورد شکنجه و بد رفتاری قرار گرفتند ".

یک روزنامه نگار آمریکایی که در هفته های اخیر به کوبا سفر کرده و ملاقات های طولانی با کاسترو داشته در مطلبی در وب سایت آتلانتیک  مدعی شده که رهبر انقلاب کوبا در ملاقات با وی ، انتقاداتی را نسبت به احمدی نژاد بیان کرده و گفته که رییس جمهوری ایران گرایش های یهود ستیزانه دارد !

به گزارش عصر ایران و به نقل از خبرگزاری آسوشیتد پرس ، " جفری گلدبرگ " عضو شورای سردبیری مجله معروف " آتلانتیک " به همراه خانم " جولیا سوییگ " کارشناس روابط آمریکا و کوبا در شورای روابط خارجی آمریکا در اواخر ماه آگوست سفری سه روزه به هاوانا داشته است .

گلدبرگ که اخیرا نگارش مقاله ای از او در مجله آتلانتیک درباره قریب الوقوع بودن حمله اسراییل به ایران ، بحث های زیادی را برانگیخته است ، در گزارش سفر خود به کوبا می نویسد که کاسترو پس از مطالعه مقاله اخیر او در مجله آتلانتیک از دفتر حفاظت منافع کوبا در واشنگتن خواسته است تا با نویسنده مقاله مزبور ملاقاتی  داشته باشد .

گلدبرگ و خانم جولیا سوییگ در 31 آگوست ( 8 روز پیش) سفری سه روزه به هاوانا کرده و با فیدل کاسترو ملاقات کرده اند . نخستین ملاقات این دو آمریکایی با رهبر انقلاب کوبا در محل آکواریوم ملی کوبا در هاوانا انجام شده که 5 ساعت به طول انجامیده است .

گلد برگ پس از بازگشت از هاوانا در مطلبی که در مجله آتلانتیک منتشر کرده جزییات ملاقات خود با کاسترو را نقل کرده است .

کاسترو پیش از این بارها نسبت به وقوع یک جنگ جهانی هسته ای و کشته شدن دهها میلیون نفر در اثر این جنگ هشدار داده است . کاسترو اعلام کرده این جنگ ممکن است به بهانه جلوگیری از اتمی شدن ایران آغاز شود اما شعله های آن تنها به ایران و اسراییل محدود نشده و جنگ ویرانگری شود که کل منطقه خاورمیانه را در آتش خود بسوزاند . رهبر انقلاب کوبا از اوباما خواسته است تا در برابر سناریوهای جنگ افروزانه جنگ طلبان آمریکایی مقاومت کند .

گلدبرگ می نویسد : کاسترو هر چند به لحاظ جسمی نحیف شده اما مغز او به خوبی کار می کند و او هنوز از انرژی بالایی برخوردار است .

گلدبرگ درباره نظرات کاسترو درباره اظهارات محمود احمدی نژاد رییس جمهوری ایران درباره نفی هلوکاست می نویسد : "  کاسترو به طور مداوم احمدی نژاد را به دلیل  نفی هلوکاست سرزنش می کرد . وی معتقد بود که اگر ایران واقعیت وجود تاریخ یهودستیزی در جهان را مورد پذیرش قرار داده و تلاش کند تا  نگرانی های منطقی اسراییل درباره موجودیت خود را درک کند ، تاثیر بیشتری در تحقق صلح جهانی خواهد داشت .

گلدبرگ به نقل از کاسترو می نویسد : " من فکر نمی کنم در طول تاریخ هیچ قوم و مذهبی بیش از یهودیها مورد تهمت و افترا قرار گرفته باشند ، من می خواهم بگویم که حتی بیش از مسلمانان ".

کاسترو می افزاید : " حکومت ایران باید بداند که یهودی ها از سرزمین خود به بیرون رانده شدند و در تمام مناطق جهان به عنوان مردمی که خدا را کشته اند ،مورد شکنجه و بد رفتاری قرار گرفتند ".

اشاره کاسترو به یهودستیزی مسیحیان تندرو در اروپا است که معتقد بودند یهودی ها عیسی مسیح ( فرزند خدا) را کشته اند .

کاسترو درباره پیش بینی خود از آینده بحران اتمی ایران می گوید : " این مشکل ( بحران اتمی ایران ) به سمت حل شدن نمی رود چرا که حکومت ایران پروایی از رودررو شدن با  تهدیدهای پیش رویش ندارد ".

گلدبرگ به نقل از کاسترو می نویسد : " حکومت ایران یک تفاوت عمده با حکومت انقلابی کوبا دارد و آن ، خاصیت مذهبی بودن آن است و تجریه نشان داده که رهبران مذهبی کمتر اهل سازش هستند ...../تحلیل:عصرایران