سردار آزمون: دیر یا زود به مادرید می رسم


به لطف یک دوست قدیمی، دقایقی با سردار آزمون همکلام شدیم و حرف های پسر تیزهوشی که با فرارها و دریبل ها و شوت هایش دوزخ را در ذهن سیم خاردارها در پلک به هم زدنی به تقدیر بدل می کند را شنیدیم.

 
 
 

همشهری تماشاگر: فریاد لیاقت اش بلند بود در سکوت. نه دلشوره، تنگی، سینه اش را تسخیر کرده بود و نه چشم هایش اسیر حاشیه ها شده بود. او در له کردن مورچه های گوام نقش اول را ایفا کرد تا کاه را باد با خودش ببرد. آخر ما آدم های ساده دل از شانه های سردار جوان، کوهی ساخته بودیم برای باورها و رویاها و خواب هایمان...

حالا او در طرفه العینی دل ها را به بازی می گیرد. وقتی بال می گشاید و یک نفس تا ناشناس ترین ابرها پرواز کند. حالا او ما را یاد شهریار می اندازد تا کم کم خو بگیریم به پسر خوب گنبد که باغم نسبتی ندارد حتی! خوشا به حال ما که در این فوتبال ابتر، چشم هایمان به جمال تفنگدارانی روشن می شود که مجوز نمی دهند در ثانیه های کرخت، محبوس شویم و پشت دریچه های منحوس دق، آه بکشیم.

به لطف یک دوست قدیمی، دقایقی با سردار آزمون همکلام شدیم و حرف های پسر تیزهوشی که با فرارها و دریبل ها و شوت هایش دوزخ را در ذهن سیم خاردارها در پلک به هم زدنی به تقدیر بدل می کند را شنیدیم.

دیر یا زود به مادرید می رسم

مدت ها بود دلمان برای چنین گلزن قهاری تنگ شده بود. راستش عمیق ترین اندوه زمین از یادها رفت، وقتی تو با آن پروزاها در برابر سرجوخه های گوام آتش به پا کردی!

- خب کسب و کار من گلزنی است و با هر پیراهنی که بازی کنم ماموریتی جز این ندارم. وقتی کی روش اعتماد می کد و کلید خط حمله تیم ملی را در دستم می گذارد باید طوری بازی کنم که ملت راضی شوند. من با پیراهن سفید سرباز این وطنم و باید هر چه هدر توان دارم رو کنم.

و البته دردانه سینیور هم هستی انگار!

- این حرف را نزنید. برای یک مربی حرفه ای مثل کی روش، سردار با بقیه هیچ فرقی ندارد. او 11 بازیکن به زمین می فرستد و با پلن هایش برد می خواهد. حالا اینکه من تیر خلاص را بزنم یا گوچی یا همین مهدی طارمی مهم نیست. شما دیدید که کی روش تعارف نداشت و مرا به جام جهانی برزیل نبرد. این حق مسلم یک مربی است که برای تیمش تصمیم بگیرد.

هفت گل در یازده نمایش؛ مثل اینکه قصد داری به رکورد شهریار یورش ببری؟

- من کجا و آقای دایی کجا. او سمبل فوتبال این مملکت است و عمری برای تیم ملی دویده. من همین اندازه که بتوانم دل مردم را شاد کنم کلاهم را پرت می کنم هوا.

دیر یا زود به مادرید می رسم

شنیدیم بعد از بازی با گوام رفتی روی جلد ژورنال های مسکو و کازان؟

- وقتی در فوتبال روسیه بازی می کنم معلوم است که آنها هم روی من تمرکز می کنند. چه زمان یکه روبین کازان بودم و چه حالا که روستوف هستم، سعی کردم یک بازیکن تاثیرگذار در لیگ روسیه باشم. خدا کند بتوانم حقم را از فوتبال آن کشور بگیرم و رو به جلو گام بردارم.

خیلی ها معتقدند روستوف سکوی پرتاب بلندی برای سردار نیست، قبول داری؟

- به هر حال همه بازیکنان دوست دارند ترقی کنند و در تیم های بزرگ حضور داشته باشند. حالا که ...

حالا که چی؟

- حالا که سرنوشت مرا به روستوف کشانده باید سعی کنم همین جا بهترین باشم تا راه برای رسیدنم به باشگاه های بزرگتر هموار شود. کازان یا مسکو یا هر جای دیگر می تواند آینده مرا تضمین کند، به شرط آنکه با تمام توان بازی کنم و آنقدر بدرخشم که پیشنهادات رویایی به سمتم سرازیر شود.

خودت فکر می کنی مقصد نهایی پسر گنبد کجاست؟

- فقط خدا جواب این سوال را می داند. من اگر خوب باشم و به سرعت جلو بروم، مطمئن باشید پیشرفت خواهم کرد. فعلا که قصد تکان خوردن از روسیه را ندارم.

در غربت سرد آن سوی سیبری دلت برای خانه تنگ نمی شود؟ برای سرزمین مادری؟ برای کوچه های نمور گنبد؟

- چرا، هیچ جا برای آدم وطن نمی شود اما ذات فوتبال حرفه این این است و باید مدام از گوشه ای به گوشه ای هجرت کنی.

شنیدیم یکی از مهم ترین گل هایت را به مادرت پیشکش کردی؛مادری که صبح تا شب مدام سردارش را دعا می کند!

- بله؛وقتی به زسکا گل زدم به سمت دوربین ها رفتم و مادر را فریاد زدم. گل زدن به تیم بالانشین لیگ روسیه کار کوچکی نبود اما دعای مادر کاری کرد که روسفید شوم. من هر چه دارم از محبت پدر و مادر است.

دیر یا زود به مادرید می رسم

در مقاطعی از آرسنال و چند باشگاه بزرگ دیگر پیشنهاداتی داشتی هنوز هم به ان پیغام و پسقام ها فکر می کنی؟

- وقتی وظیفه دارم با همه توان برای روستوف بجنگم، دیگر دلیل ندارد به آرسنال و لیورپول و تاتنهام فکر کنم. من اگر اینجا خودم را نشان دهم مطمئن باشید اتفاقات خوبی می افتد.

حالا که تیم ملی جوان شده فکر می کنی بتوانیم از خاکریزها رد شویم و به جام جهان یبرسیم؟

- ما روی نیمکت تیم ملی مربی بزرگی داریم که خوب می داند چطور باید کلک حریفان را بکند. همین جوانگرایی هم حاصل تدابیر کارلوس است. مطمئن باشید اگر مسئولان حمایت کنند با این مربیان و این بچه های متعصب این بار راحت تر به جام جهان یخواهیم رفت.

سردار 21 ساله می تواند تصور کند 21 سال بعد کجاست و چه کار می کند؟

- هیچ کس از آینده اش خبر ندارد. اگر خدا هوایم را داشته باشد و همینطور پیش روم قله ه9ای بیشتری را فتح خواهم کرد. من 17 ساله بودم که به لیگ روسیه رفتم و خیلی زود در مسیر آرزوهایم قرار گرفتم. امیدوارم نوار موفقیت هایم ادامه داشته باشد.

بالاخره زود معروف شدن هم ترکش های خودش را دارد. آدمی که در اوان جوانی برای غول ها خط و نشان بکشد، زبانمان لال یکهو در مه گم نشود؟ می بخشایی رک گفتم.

- ببینید بازیکنی که شناخته می شود باید حواسش ششدانگ به خودش باشد. چقدر بازیکن بزرگ در فوتبال ایران حضور داشتند که متاسفانه اسیر حاشیه ها شدند و خیلی زود محو شدند. من دوست ندارم این اتفاق برای سردار آزمون بیفتد.

یعنی نسخه ای هم داری؟

- باید زندگی سالمی داشته باشم و از متن فوتبال دور نشوم. من شاید هیچ وقت در لیگ ایران بازی نکنم. این خودش یک نسخه است.

حتی اگر بر سر و رویت تراول بریزند؟!

- لیگ ایران پر از حاشیه است و بازیکنان مدام باید در چالش باشند. دور از ایران گرچه دلت برای همه تنگ می شود اما می توانی فقط به کارت فکر کنی و اسیر حاشیه هایی که مثل ترمز می مانند نشوی. من انصافا در روسیه مشکلی ندارم و با جو فوتبال آنجا خودم را وفق داده ام.

دیر یا زود به مادرید می رسم

بعضی ها می گویند سردار حسابی قرمز است و دلش گوشه آسمان سرخ هاست. درست می گویند این بعضی ها؟

- نه؛ من خودم را قاطی این نبردهای زرگری نمی کنم. باور کنید نه پرسپولیسی ام نه استقلالی. من طرفدار تیم ملی هستم و برای سربلندی اش جان هم می دهم. بی رحمت مرا وارد این بازی ها نکنید.

یعنی تا به حال به هیچ تیمی دل نباختی؟

- کتمان نمی کنم که رئال را همیشه دوست داشتم. یک تیم کهکشانی که نود دقیقه همه را سیراب می کند. خیلی دوست دارم یک روز آنقدر پیشرفت کنم که پیراهن سفید رئال بر تنم پرو شود.

ولی از روستوف تا مادرید راه زیادی است؟

- نابرده رنج، گنج میسر نمی شود. من اگر شانس بیاورم و پله های پیشرفت را طی کنم دیر یا زود به مادرید می رسم. اصلا اگر خدا بخواهد اشک سیبری را در می آورم و سرما را شکست می دهم و مستقیم می روم مادرید. آدم با آرزوهایش زندگی می کند و نباید در یک نقطه متوقف شود. آدمی که هدف نداشته باشد مردابمی شود.

الگوی سردار در مخمل سبز کدام ستاره است. کسی که وقتی کبریت ها را بکشد و قفس ها را شعله ور کند، قند ته دل پسر گنبد آب شود. فکر کن و بعد بگو؟!

- یک زمانی شیفته بازی زیزو بودم آن وسط کولاک می کرد و وقتی صاحب توپ می شد همه را به وحشت می انداخت. حالا هم از سبک بازی زلاتان ابراهیموویچ خوشم می آید. زلاتان نابغه ای است در دنیای فوتبال.

پس دوست داری بروی توی جلد زلاتان؟

- دوست دارم بروم توی جلد خودم. زلاتان که زنده است و می درخشد. من باید از او و دیگر ستاره ها درس بگیرم و خودم حرفی برای گفتن داشته باشم. فوتبال دوتا زلاتان نمی خواهد. هر کس در فوتبال باید خودش باشد و با الهام گرفتن از بازیکنان بزرگ، نقش واقعی اش را در زمین ایفا کند.

دیر یا زود به مادرید می رسم

راستی آن قلب ها را پس از گلباران کردن گوام در آزادی به چه کسی تقدیم کردی؟

- راستش را می خواهم بگویم. صاف و ساده.

خب بگو؟

- به همه آنهایی که تیم ملی را تنها نگذاشتند و نود دقیقه ما را تشویق کردند. تیم ملی برای رسیدن به جام جهانی حمایت و دلگرمی می خواهد. اگر آزادی پر باشد و مردم تنهای مان نگذارند راحت تر صعود می کنیم. من دوست ندارم در هنگام بازی های تیم ملی آزادی را خالی ببینم.

بالاخره نگفتی به شکستن رکورد دایی فکر می کنی یا نه؟

-من از آنهایی نیستم که غوره نشده مویز شوم. م یدانم تا علی دایی شدن فرسنگ ها فاصله دارم. دایی شناسنامه فوتبال ایران است و بهتر است این شناسنامه را قاب بگیریم.

بوی جام جهانی را باید در ساق های تو استشمام کرد بی تعارف سردار!

- حقیقتا خیلی انگیزه دارم و می خواهم در جام جهانی با پیراهن ایران بدرخشم. وقتی قسمت نشد در ریو باشم باید با جان و دل بازی کنم تا کی روش کلید اعتمادش را از من پس نگیرد. بازی در جام جهانی غایت رویاهای هر بازیکنی است.

با پیراهن سفید زیبا می جنگی سردار؛ همینطور ادامه بده لطفا!

- حتما؛ من از جنگیدن نمی ترسم.

دیر یا زود به مادرید می رسم


ویدیو مرتبط :
خیلی زود دیر می شود

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

بالاخره زود ازدواج کنیم یا دیر ؟!



 

 

زودازدواج کردن,دیرازدواج کردن

 

از بچگی به ما یاد داده ‌اند که ازدواج پیوندی ثابت و ماندگار بین دو نفر است که عمیقاً به هم متعهدهستند و می‌خواهند با هم زندگی نو بسازند ، اما از کی ؟!

 


آمار بالای طلاق سوالات زیادی مطرح می‌کند : آیا ازدواج به اندازه کافی جدی گرفته نمی‌شود ؟ آیا زوج‌ ها خیلی جوان ازدواج می‌کنند ؟

 

از بچگی به ما یاد داده ‌اند که ازدواج پیوندی ثابت و ماندگار بین دو نفر است که عمیقاً به هم متعهد هستند و می‌خواهند با هم زندگی نو بسازند. ازدواج باید سرشار از عشق، همراهی، اعتماد، حمایت و شادی باشد.

 

اما وقتی جوان و در حال رشد هستیم، وقت این است که آزاد باشیم و فردیتمان را رشد دهیم—یک شغل برای خودمان انتخاب کنیم ، مسافرت کنیم ، مستقل شویم. اینها چیزهایی هستند که به شکل زوج هم می‌توان انجام داد اما وقتی یک خانواده تشکیل می‌دهید، محدودتر می‌شوید.


وقتی جوان ‌تر هستیم و دهه بیست سالگیمان را پشت سر می‌گذاریم، بعضی وقت ‌ها نمی‌دانیم که بعنوان یک "فرد" چه هویتی داریم. همین باعث می‌شود در رابطه ‌مان خود را گم کنیم. بیشتر زوج‌هایی که در سنین پایین ازدواج می‌کنند به خاطر همین عدم بلوغ احساسی و تجربیات محدود زندگی با طلاق روبه رو می‌شوند.


دختر و پسری که از 16-17 سالگی رابطه خود را شروع می‌کنند، احساس می‌کنند که ازدواج ، قدم بعدی برای آنها در دهه بیست زندگیشان است. بااینکه این می‌تواند موثر باشد اما خیلی مهم است که بدانند مشکلاتی هم در راه خواهد بود. بعنوان مثال، اگر به این دلیل که از دبیرستان فقط با یک نفر دوست بوده‌ اید و از او برای خود یک بت ساخته اید ، این را بدانید که وقتی بزرگ تر و بالغ تر شدید و به اجتماع راه پیدا کردید دیگرانی را خواهید دید و شناخت کامل تری از ازدواج و تعهد پیدا خواهید کرد .

 

همچنین داشتن امنیت مالی هم اهمیت زیادی دارد. مراسم عروسی خرج و مخارج بالایی دارد و چیزهایی مثل تهیه مسکن و شروع یک خانواده نیاز به مقدار زیادی پول دارد. وقتی جوان ‌تر هستیم، می‌توانیم بدون خرج پول زیادی زندگی را بگذرانیم اما وقتی به کسی متعهد شوید، خیلی مهم است که هر دوی شما ثبات مالی داشته باشید.

 

هیچ چیز بدتر از دعوا کردن بر سر پول یا بالا آوردن بدهی برای مخارج خانه نیست. این مشکلات ایجاد رنجش می‌کند و استرس زیادی بر رابطه وارد می‌کند. هرچه سنمان بالاتر می‌رود، یاد می‌گیریم که چطور بودجه ‌بندی کنیم و چطور مدیریت مالی داشته باشیم. لازم به ذکر نیست که وابستگی مالی به خانواده‌ ها هم فشار زیادی بر زوج وارد می‌کند.


اگر بدانید ازدواج کاملاً متعهد چیست، هیچوقت برای رسیدن به آن عجله نمی‌کنید. طلاق گرفتن سخت است. همه جدایی‌ها همینطور هستند اما طلاق بسیار مشکل سازتر است، مخصوصاً اگر پای بچه هم وسط باشد. در ازدواج کردن هیچوقت نباید عجله کنید. درست است که ازدواج قدم بسیار خوبی در زندگی می باشد که نشان‌ دهنده عشق و محبت است، اما نباید به آن بعنوان راهی برای مقابله با بی وفایی کسی که دوستش دارید ، به دست آوردن امنیت بیشتر یا نجات از تنهایی به آن نگاه کنید.

 

ازدواج تعهدی واقعا جدی است و نباید آسان به آن نگاه کرد. وقتی هنوز جوان هستیم و فردیت خودمان را کشف نکرده ‌ایم، بهتر است این قدم را برای زمانی که بزرگتر و بالغ‌تر شدیم و از نظر مالی و احساسی ثبات و امنیت بیشتری به دست آوردیم، نگه داریم.

منبع : mardoman.net