حسین محب اهری سرطان را شکست داد


حسین محب‌اهری، بازیگری دوست‌‌داشتنی و توانمند كه از سال 53 وارد حرفه بازیگری شده و بیش از 130 تئاتر و فیلم سینمایی و تلویزیونی داشته است با سرطان لنف دست به گریبان بود اما با انرژی و روحیه بسیار بالا سرطان را شكست داده است.



مجله سیب سبز:  حسین محب‌اهری، بازیگری دوست‌‌داشتنی و توانمند كه از سال 53 وارد حرفه بازیگری شده و بیش از 130 تئاتر و فیلم سینمایی و تلویزیونی داشته است با سرطان لنف دست به گریبان بود اما با انرژی و روحیه بسیار بالا سرطان را شكست داده و از زیبایی‌های زندگی حرف می‌زند. او می‌گوید: «آیا كسی هست كه هرگز نمیرد؟ پس وقتی مرگ سراغ همه ما می‌آید چرا لحظه‌هایم را از دست بدهم و ناامید باشم. من از زیبایی‌های زندگی لذت می‌برم...» اما محب‌اهری از آلودگی هوا  و از خودروهای شخصی و از شلوغی شهر شكایت دارد. می‌گوید: «لطفا تیتر بزنید كه من از دود ماشین‌ها و از شلوغی شهر شكایت دارم به چه كسی مراجعه كنم؟» گفت‌وگو با وی باعث شد تا فكر كنیم و با خودمان بگوییم باید قدر سلامت‌مان را بدانیم. او الگوی روحیه و اخلاق است و دلیل اینكه در دل مردم جا دارد، فقط توانایی ویژه‌اش در بازیگری نیست. او یك انسان ویژه و متفاوت است.برایش آرزوی سلامت و موفقیت روزافزون داریم.

حسین محب اهری،بازیگری که سرطان را شکست داد

ازدواج با یك هنرمند

شاید تكراری باشد بگویم سال 53 برای دیدن نمایشی به نام معلم من، پای من به كارگاه نمایش باز شد و به نظرم رسید تنها كاری كه از عهده‌اش برمی‌آیم همین بازیگری است. آن زمان 23ساله بودم و در رشته ادبیات فارسی تحصیل كرده و تا آن دوره شغل‌های مختلفی را تجربه كرده بودم مثل عكاسی اما حس كردم بازیگری كاری است كه دوست دارم انجام دهم. در دانشكده ادبیات می‌خواندم ولی شدم پای ثابت نگاه كردن نمایش‌های كارگاه نمایش. تا اینكه روزی در كارگاه نمایش گروه بازیگران شهر می‌خواستند به تئاتر شهر منتقل شوند كه آوانسیان، كارگردان آن بود و گروه بسیار منسجم و قوی‌ای بود. فردوس كاویانی، فریدون یوسفی و سوسن تسلیمی از اعضای ثابت این گروه بودند. در نتیجه قرار شد یك دوره 6ماهه بگذارند و تجربیات كارگاهی‌شان را در اختیار علاقه‌مندان قرار دهند. من هم در جریان این كلاس‌ها قرار گرفتم و وارد دوره آموزش شدم.

این آدم‌ها تمام تجربیات خود را در 6 ماه به هنرجویان انتقال دادند. آقای فرهنگ نمایش «آدم‌ آدم» است را همان موقع می‌خواست كارگردانی كند. آمدند و از بین ما 7 نفر را انتخاب كردند و این اولین كار من بود. سال 54 نقش بسیار كوچكی در كار داشتم. گروه آقای خلج به نام كوچه هم در آن دوره فعال بود. من هم 3 ماه با گروه همراه شدم، ماندم، بازی كردم و پذیرفته شدم. در گروه اهر عضو ثابت شدم؛ یعنی سال 55. سال 57 گروه تعدادی بازیگر جدید می‌خواست كه فرحناز از همین هنرجویان تازه‌وارد بود كه با هم آشنا شدیم و در همان دوره آتیلا پسیانی هم با فاطمه نقوی آشنا شد. ما 4 ماه بعد با هم ازدواج كردیم و آتیلا و خانم نقوی هم ازدواج كردند.

نمایش قتل عام نمایشی بود كه من و فرحناز در آن همكار بودیم و به هم علاقه‌مند شدیم و ثمره این علاقه یاسی و اسد هستند. این همكار بودن معایبی داشت و مزایایی. اینكه سختی كار همدیگر را درك می‌كردیم از حسن همكاری بود، گاهی با هم اتود می‌زدیم و نقش مقابل هم می‌شدیم و تمرین می‌كردیم و گاهی در كار هم دخالت می‌كردیم و از هم ایراد می‌گرفتیم. اگر ما همكار نبودیم و از كار هم سردرنمی‌آوردیم شاید كمتر به كار هم كار داشتیم. آدم‌ها وقتی زیاد همدیگر را می‌بینند از هم خسته می‌شوند و حوصله‌شان سر می‌رود.

سرطان را چگونه شناختم


سال 79 احساس می‌كردم بدنم درست كار نمی‌كند و مثل ماشین كه اشكال دارد ریپ می‌زند؛ یعنی بدنم تنظیم نبود. حس می‌كردم زندگی لذت قبل را ندارد. آن زمان 49 ساله بودم. در آن دوره در حال تمرین یك نمایش به نام پیك‌نیك در میدان جنگ بودیم كه شهره لرستانی كارگردان بود. یك روز كه تورم شدید در گلویم احساس می‌كردم خانم لرستانی بعد از كار مرا به بیمارستان برد و گفت بگذار ببینیم چرا اینطور شدی؟ فكر می‌كردم شدت كار یا اعصاب علت این قضیه است. به هر حال رفتیم و دكتر آزمایش نوشت و گلویم را معاینه كرد و با سرنگ نمونه‌برداری از گلویم انجام داد. جواب آزمایش عفونت نشان داد و یك سال من با آنتی‌بیوتیك درمان شدم كه نتیجه نداد و ما از مسیر درست دور شدیم. حالم رفته‌رفته بدتر می‌شد و سردرگم شده بودم. فروردین، اردیبهشت 80 لرز شدیدی داشتم و با پنج تا پتو می‌خوابیدم و ضعف شدیدی داشتم، بی‌اشتها بودم و همه چیز به نظرم تلخ بود.

تا اینكه دوستی مرا به بیمارستان فاطیما در یوسف‌آباد برد و 5 پزشك با هم مدارك مرا چك كردند (سی‌تی‌ اسكن، ام‌آر‌آی، آزمایش و...) یكی از پزشك‌ها گفت كه من سرطان لنف دارم. در این مرحله باز آزمایشگاه گفت عفونت است و آن پزشك شرط‌بندی كرد كه سرطان است. اما چون آزمایشگاه عفونت اعلام كرد باز رفتم سر نمایش كه 90 شب اجرا داشتیم و اوضاع بدنم بهتر شده بود. دی‌ماه 80 دوباره به شدت حالم بد شد و نوروز 81 خواهرم مرا برد پیش پزشك و تشخیص دادند كه ساعت 8 صبح فردا باید به اتاق عمل بروی. اول از عمل ترسیدم كه گلویم را می‌برند؛ جایی كه تمام اعصاب از آنجا رد می‌شود. هیچ ترسی از سرطان نداشتم شاید از بس اشتباه گفته بودند كه هست و نیست دیگر نگرانی نداشتم، اما از عمل ترسیدم و در بیمارستان میلاد بستری شدم. دكتر گفت ممكن است بعد از عمل صورتم فلج شود و با پذیرش این قضیه به اتاق عمل رفتم...

حسین محب اهری،بازیگری که سرطان را شکست داد
وقتم را یك لحظه هم تلف نمی‌‌كنم

وقتی داشتند به اتاق عمل منتقلم می‌كردند دكتر گفت 70درصد خودتی نه؟ گفتم نه... . من صددرصد خودم هستم و اصلا نگرانی ندارم. با آرامش بیهوش شدم و با یك دنیا امید به هوش آمدم. تا به هوش آمدم حس كردم چقدر حالم خوب است از زیر گوش تا زیر گردن یك غده بزرگ را درآورده بودند و شیمی‌درمانی آغاز شد. لباس یقه اسكی می‌پوشیدم كه كسی پانسمان را نبیند و بتوانم نمایش كار كنم. دیگر وقتم را یك لحظه هم تلف نكردم لحظات برایم باارزش شد و فهمیدم زمان عمر كوتاه است و نگاهم طور دیگری به زندگی شد. فهمیدم كه من تا به حال خیلی نگاهم سطحی‌تر بوده و از همه چیز راحت رد می‌شدم دیدم به زندگی و كار عمیق شد. 6 ماه شیمی‌درمانی گذشت به مرگ فكر نمی‌كردم و تصورم این بود كه وقتی شما می‌خواهید به سفر 6 روزه بروید آیا به روز برگشت فكر می‌‌كنید؟ نه... از 5 روز لذت می‌برید و روز آخر به برگشت فكر می‌كنید البته در 5 روز تدارك روز آخر را می‌بینید اما لذت سفر را به خودتان زهر نمی‌كنید كه قرار است برگردم. مرگ هم همین‌‌طور است بالاخره روزی فرامی‌رسد اما به خاطر نگرانی از آن روز نباید زندگی را سرسری و با دلهره بگذرانیم.

از زندگی لذت ببرید

این بار اول بود كه درگیر سرطان شدم و 9 سال از آن ماجرا گذشت و دوباره قصه آغاز شد. دوباره تب و لرز و بی‌حالی در سال 89 سراغم آمد. احساس كردم شبیه همان 9 سال قبل شدم. باز هم خودم را نباختم و رفتم سراغ دكتر معالجم اما گفتند سرطان تا 5 سال احتمال دارد برگردد و نگران نباش. آزمایش‌ها هم تایید كرد كه موردی نیست. پاهایم شروع كرد به خارش و گر گرفتن و یك سال گذشت. دوباره رفتم بیمارستان مهر و پزشكی برایم كلی آزمایش نوشت و جواب آزمایش‌ها سالم بود.

دكتر گفت ممكن است كه سرطان شما برگشته باشد. باز 2 ماهی گذشت و من كجدار و مریز روزها را می‌گذراندم. مهرماه رفتم جشنواره همدان و شب رفتیم استخر و حالم بد شد. حالت تهوع و خارش پا و مدام خواب تا اینكه آمدیم تهران و دوباره دكتر و آزمایش.دوستی از مشهد به تهران آمده بود كه پسرش سرطان لنف داشت با او رفتم پیش دكتر خودم و سونوگرافی كردیم و دكتر گفت كه بیماری تو دوباره برگشته. اسكن كردیم و گفتند در ریه چپ، ریه راست، گردن و پا، تومور دارید به اندازه‌های متفاوت. دوباره رفتم سراغ جراح و كشاله ران را عمل كردم به اندازه یك گردو و دوباره شیمی‌درمانی كردم و در حال حاضر بیماری متوقف شده و حالم خوب است. همه چیز عالی است و باز هم با لذت زندگی را ادامه می‌دهم و معتقدم زندگی كوتاه است و باید از تمام لحظات استفاده كرد.

15 دقیقه با یك جسد درد‌دل كردم


شب در اتاق خوابیده بودم كه برای عمل آماده شوم. بیماری را از ریكاوری كنار من آوردند. سرش را به سمت من چرخاند و نگاهم كرد. من هم شروع كردم به دلداری او و سخنرانی كردن در باب زیبایی‌های زندگی كه خودم را هم آرام كنم. حدودا یك ربع گذشت كه پرستار آمد به اتاق ما و گفت: اِ این بیمار فوت كرده. من حدودا یك ربع با جسد حرف زده بودم اما باز هم خودم را نباختم.

وقتی انسان‌ها دچار مشكل مسكن و بی‌پولی باشند قسمت عمده انرژی و ذهن آنها درگیر است. جامعه باید این مسائل را حل كند تا یك فرد بتواند مفید باشد و تفكراتش عمیق شود آدم‌ها باید حداقل رفاه را داشته باشند تا سازنده و مفید شوند مثلا ونگوك زیر شیروانی زندگی می‌كرد اما اگر همان زیر شیروانی هم نداشت چطور می‌خواست به هنرش برسد و فكر كند؟

حسین محب اهری،بازیگری که سرطان را شکست داد


خودم را نباختم و از مرگ هرگز نمی‌ترسم

آیا كسی هست كه نمیرد؟ وقتی همه می‌میریم پس نگران چی باشیم؟

ما یك وقتی در مورد مسائل فیزیكی سلامت صحبت می‌كنیم مثل بهداشت یا وضعیت بدن، یك وقتی در مورد سلامت روان صحبت می‌كنیم این دو در كنار هم باز هم یك جزء است از یك شعور كلی.

 اینكه شما چه دیدی نسبت به زندگی دارید. اینكه یك آدم دنیا را چگونه می‌بیند و چه هدفی را دنبال می‌كند، خواسته‌هایش چیست؟ این مرحله بعد از مرحله مسائل جدی مثل زندگی به معنی مسكن، تغذیه، لباس است و اصل مهمی است. خیلی از این نیازها را حیوانات هم دارند اما مسئله این است كه یك آدم با فرصت 70-60 سالی كه یك‌سوم آن در خواب می‌گذرد و بخشی به كودكی مربوط است و بخشی از آن پیری و كهنسالی است كه در آن توان كار و حركت وجود ندارد باید قدر لحظه‌ها را بداند.

كسی كه راه می‌رود و قدم برمی‌دارد باید بداند چرا می‌رود و به كجا می‌رود. رضایتمندی از كارهایی كه انجام می‌دهیم خیلی مهم است و این برمی‌گردد به اینكه فرد چگونه رشد كرده و كودكی‌اش را چگونه گذرانده، در چه محیطی بوده و چه دیدگاهی دارد. یك حیوان می‌داند كه الان می‌رود به شكار و حالا وقت خوردن و حالا موقع خوابیدن است.

در انسان چه چیزی فراتر وجود دارد؟ اندیشه و فكر. اینكه چه می‌خواهد؟ من گاهی با بعضی آدم‌ها سر و كار دارم و حرف می‌زنم تعجب می‌كنم كه چرا تمام ذهن آنها درگیر مسائل كوچك و پیش پا افتاده است مثلا غذا.

این خوب و مهم است اما نه اینكه همه زندگی درگیر شكم چرانی و غذا باشد. كمی باید آدم‌ها تفكر و اندیشه را بالا ببرند و انسان باید نیازهای روزمره‌اش برطرف شود تا بتواند به مرحله فراتر از خوردن و خوابیدن برسد.

از آلودگی هوا شكایت دارم

در سال چند میلیون تومان صرف واردات دارو می‌شود، ای كاش این بودجه صرف از بین بردن نقص خودروها می‌شد. چند سال دیگر مطمئنا اوضاع بدتر می‌شود. چرا كسی فكر نمی‌كند كه باید جلوی این وضعیت گرفته شود؟ چاره 2 روز تعطیل شدن و بیرون نیامدن نیست. 70درصد این آلودگی از خودروهای شخصی است. چرا مسئولان خودروی شخصی را كلا ممنوع نمی‌كنند؟ چرا كشورهای اروپایی كه بیشتر از ما ماشین دارند  آلودگی ندارند؟ اولا كه ماشین‌های آنها استاندارد است و دوم اینكه همه وسیله شخصی بیرون نمی‌آورند. من به عنوان یك عابر كه بدون خودرو بیرون می‌آیم چرا باید دود بخورم؟ من محق هستم كه شكایت كنم. آیا دادستانی شكایت مرا می‌پذیرد؟ من شخصا نسبت به تمام كسانی كه با خودروی شخصی بیرون می‌آیند اعتراض دارم چون آنها سلامت مرا به خطر می‌اندازند. اولین مسئله این است كه وسیله بیرون نیاورید، در ازای آن وسایل نقلیه عمومی زیاد شود. باید همه تصمیم بگیرند كه با وسایل نقلیه عمومی جابه‌جا شوند و بعد از آن می‌توانیم توقع داشته باشیم كه چرا مترو، اتوبوس یا تاكسی كم است؟

حسین محب اهری،بازیگری که سرطان را شکست داد


تفاوت تئاتر و تلویزیون


رسانه‌های ما وظیفه دارند غیر از اخبار و آگاهی رساندن و سرگرم كردن، برنامه‌هایی بسازند كه آدم‌ها را به اندیشه وادارد. بیشتر برنامه‌ها متاسفانه برای گذران وقت است و كاری می‌كند كه سلیقه و دیدگاه آدم‌ها به سمت پایین بیاید و رشد نكند. یكی از خوبی‌های تئاتر این است كه با مخاطب كلنجار می‌رود. مخاطب اول خسته شده ولی بعد وادار به اندیشه می‌شود. این تفاوت تئاتر و رسانه‌های دیگر است.

سرطان...

من هیچ‌وقت به چیزهای بد فكر نمی‌كنم اما منتظر هر اتفاقی هستم حتی بدتر از سرطان و هیچ‌وقت آه و ناله راه نمی‌اندازم. هر چیزی یك هزینه‌ای دارد پس اگر بخواهم خودم را ببازم و سر و صدا راه بیندازم فقط وقت و انرژی خودم را هدر داده‌ام.

مثل همین سرطان لنف كه سراغم آمد. مگر وقتی یك ژن از پدر به من رسیده می‌توانم آن را تغییر دهم؟

اگر هر آدمی زندگی را بفهمد و طبیعت و همنوعانش را درك كند، این آدم برای خودش هدف داشته باشد بعید است دچار بیماری شود و اگر شد می‌تواند بر آن غلبه كند.

عشق به فرزندانم یك جزء از كل بود و نمی‌خواهم دچار احساسات شوم و بگویم فقط به عشق یاسی و اسد مقاومت كردم و درمان شدم. این عشق هم جزئی از كل بود. طبیعت زیبایی‌های زیادی دارد كه نباید بگذاریم بیماری به ما غلبه كند. باید عاشق باشیم. روحیه بچه‌ها خیلی عجیب بود. بچه‌های من خیلی دوستم دارند البته هر فرزندی پدر و مادرش را دوست دارد اما ما واقعا دوست هستیم. این شعار نیست و ما دوست‌های صمیمی هستیم؛ یك رابطه به دور از اغراق. شاه لیر شكسپیر را به یاد دارید؟ شاه لیر می‌خواست كشور را بین 3 دخترش تقسیم كند. دختر اول و دوم یك دنیا چاپلوسی كردند و دختر سوم گفت من تو را به اندازه پدرم دوست دارم. به همان اندازه‌ای كه باید دوست داشته باشم نه بیشتر و نه كمتر و این درست‌ترین حرف بود. ما هم همین حس را داریم. یاسمن اگر گرتروت، دختر كوچك شاه‌لیر باشد من هم برعكس شاه‌لیر هستم و از حس واقعی یاسی دخترم لذت می‌برم.

با اسد هم همین‌طور رابطه دوستانه داریم و اجازه می‌دهم  مشكلات‌شان را خودشان حل كنند. رهایشان كردم چون بزرگ هستند و من نباید تعیین‌كننده مسیر زندگی آنها باشم.

حرف آخر

طبیعت ظریف و زیباست و دیدن آن لذت دارد نه در یك مورد بلكه میلیاردها مورد برای لذت هست. سلامت بدن، دست و پا، چشم، بوی عطر گل‌ها و دیدن كوه‌ها... . حیف است كه اینها را از دست بدهیم... قدر لحظات‌تان را  بدانید.


ویدیو مرتبط :
سوژه حسین محب اهری برای فیلم موبایلی!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

حسین محب اهری از مبارزه با سرطان می گوید + تصاویر



از زمانی که متوجه شده به بیماری سرطان مبتلا شده نه تنها خودش را نباخته بلکه سعی کرده همچون گذشته روحیه اش را حفظ کند و با امید مضاعف به زندگی ادامه دهد.

از زمانی که متوجه شده به بیماری سرطان مبتلا شده نه تنها خودش را نباخته بلکه سعی کرده همچون گذشته روحیه اش را حفظ کند و با امید مضاعف به زندگی ادامه دهد. می گوید درباره بیماری ام مطالعه می کردم و از پزشکان می پرسیدم اما هیچ وقت اجازه ندادم بیماری فکرم را مشغول کند. حسین محب اهری، بازیگر شناخته شده تئاتر و تلویزیون از سال 80 متوجه بیماری سرطانش شد.

او در طول این مدت بارها تحت عمل جراحی قرار گرفته و چند بار هم شیمی درمانی کرده اما هر بار با روحیه ای بیش از گذشته به جنگ با سرطان رفته و در نهایت هم بیماری اش را شکست داده. محب اهری می گوید عاشق زندگی است و زندگی هم آدم هایی که دوستش داشته باشند، رها نمی کند. گفت و گوی پر از امید و انرژی مثبت ما را با این بازیگر پیشکسوت در ادامه می خوانید.

اخبار , اخبار فرهنگی,تصاویر حسین محب اهری,حسین محب اهری و بیماریش


شما مدتی از دنیای تصویر دور بودید و امسال در سریال «دردسرهای عظیم 2» جلوی دوربین رفتید، دلیل این دوری بیماری تان بود یا مشغول کار دیگری بودید؟

من بازیگری را از تئاتر و نمایش شروع کردم و بیشتر هم در این عرصه فعالیت می کنم، اما کنار آن در سینما و تلویزیون هم وقتی کار جذابی پیشنهاد شود جلوی دوربین می روم، اما در این مدت که تاحدودی از این عرصه دور بودم به دلیل بیماری ام بود.

چه سالی متوجه شدید به بیماری سرطان مبتلا شده اید؟

اولین بار اواخر سال 79 بود که سر اجرای نمایش «پیک نیک در میدان جنگ» بودم که کارگردانش خانم شهره لرستانی بودند. یکی از روزهایی که سر اجرا می رفتم متوجه ورم گردنم شدم و فکر کردم یک سرماخوردگی ساده است، اما این ورم هرچند روز بیشتر شد و خانم لرستانی گفتند حتما باید به پزشک مراجعه کنی.

همراه ایشان به بیمارستان دی رفتیم و آزمایش دادم، اما متاسفانه آنجا بیماری من را به اشتباه عفونی تشخیص دادند و نشانی از سرطان ندیدند. سال 80 حال من به شدت بد شد و ضعف مفرط پیدا کرده بودم، اشتها نداشتم و حتی آب هم نمی توانستم بنوشم. به شدت عرق می کردم، به طوری که در طول شبانه روز چند بار لباس هایم را عوض می کردم. آن موقع دردم شدت گرفت تا جایی که دیگر نمی توانستم از جایم حرکت کنم.

مجددا به پزشک مراجعه کردم و تشخیص سرطان لنف داده شد. آقای دکتر شریفیان به من گفتند سریع باید جراحی شوم و این اتفاق هم افتاد و تمام لنف های سمت چپ بدنم را تخلیه و بعد هم شیمی درمانی تجویز کردند.

من از سال 81 چهار بار شیمی درمانی کردم و این اواخر یعنی از سال 90 به بعد هم بیماری ام دوباره شدت پیدا کرد اما الان خوشبختانه همه چیز به روال عادی برگشته و حدود 5 ماه است که هیچ قرصی نخورده ام و مشکلی ندارم.

اخبار , اخبار فرهنگی,تصاویر حسین محب اهری,حسین محب اهری و بیماریش


شما یک هنرمند هستید و قطعا دوری از حرفه تان برایتان مشکل است. در این مدت وقتی مجبور شدید به دلیل بیماری از کارتان فاصله بگیرید، اذیت نشدید؟

من هیچ وقت کارم را به طور مطلق ترک نکردم و اجازه ندادم بیماری ام خانه نشینم کند، حتی در طول روزهای درمانم هم دست از کار نکشیدم، صبح ها برای شیمی درمانی می رفتم و بعدازظهر هم نمایشم را اجرا می کردم. اگر می خواستم خودم را رها کنم و بپذیرم که بیمارم و نمی توانم مقاومت کنم شاید تا الان فاتحه ام خوانده شده بود.

من در بدترین شرایط شیمی درمانی هم ناامید نشدم. متاسفانه در طول دوره درمان شیمی درمانی و مصرف داروها و قرص ها احساس یاس و ناامیدی مطلق آدم را فرا می گیرد که بیمار را از مبارزه باز می دارد و شرایط بسیار سختی برای او به وجود می آورد. این شرایط تا جایی سخت می شود که بیمار می خواهد دیگر در آن لحظات زنده نباشد اما من سعی کردم با همه این سختی ها بجنگم.

یادم می آید آن سال ها سر ضبط سریال «هیچ کس» بودم. موقع ناهار برای شیمی درمانی می رفتم و دوباره برای ادامه کار بر می گشتم. از اجرای تئاتر در این مدت غافل نبودم. در طول این سال ها فقط 2 هفته مجبور شدم به دلیل شیمی درمانی در بیمارستان بستری شوم و از بازیگر دیگری خواهش کردم به جای من سر تمرین و اجرای تئاتر برود.

شاید قبول این صحبت ها برای کسی که یکباره با سرطان مواجه می شود کمی سخت باشد. برایمان بگویید شما چطور با این لحظات سخت کنار آمدید آن دوران را پشت سر گذاشتید؟

باید برای هر مشکلی روزنه ای پیدا کرد، آن موقع است که نوری می تابد و بر تاریکی ای که آدم را فراگرفته چیره می شود؛ همه اینها زمانی اتفاق می افتد که به زندگی امیدوار باشیم و احساس خوب به زندگی را در خودمان تقویت کنیم. من بیماری ام را به بوکس تشبیه کردم و در میدان مسابقه با تمام وجود سعی کردم آن را شکست دهم. اگر نجنگی و بخواهی شکست را بپذیری ضربه تو را از پای در می آورد و نابود می کند. به نظرم کسانی که در زندگی مسئولیت پذیرند در مقابل بیماری عکس العمل بهتری از خودشان دارند.

امید است که هدف را شکل می دهد و کسانی که شکست می خورند به نظرم کسانی هستند که احساس خوبی از زندگی در خودشان تقویت نمی کنند آنها نسبت به زندگی و نعمات آن فروتن و شکرگزار نیستند و زود هم با هر مشکلی احساس شکست می کنند.

اخبار , اخبار فرهنگی,تصاویر حسین محب اهری,حسین محب اهری و بیماریش


باید چه کار کنم تا این شرایط بد را پشت سر بگذاریم و تا حد امکان از ابتلا به سرطان جلوگیری کنیم؟

اعصاب راحت داشته باشیم و تغذیه سالم و مناسب در برنامه روزانه مان جای داشته باشد. هرچه می توانیم به سفر برویم و از فرصتی که به دست آمده نهایت استفاده را ببریم.

اگر می توانیم خارج از شهرهای بزرگ زندگی کنیم چون طبیعتا آب و هوای آنجا سالم تر است. تا جایی که می توانیم سعی کنیم استرس نداشته باشیم و نسبت به زندگی فروتن باشیم. باید این را بدانیم که همه انسان ها یک روزی هر کدام به هر بهانه ای این دنیا را ترک خواهند کرد. پس از کنار مسائل بی ارزش به آسانی رد شویم و اعصابمان را راحت بگذاریم. انسان به طور ناآگاهانه در برخی موارد به خودش فراموشی می دهد اما باید با واقعیت مرگ کنار بیاییم و از امکان زندگی نهایت بهره را ببریم و انسانی زندگی کنیم.

سعی کنیم کمک کننده باشیم و به سمت کامل شدن پیش برویم. همه اینها نکته های مثبتی است که آدم را برای زنده بودن ترغیب می کند.

روحیه مثبت اندیش و مبارزه طلبانه تان با بیماری چطور در شما تقویت شد؟

خیلی ساده است؛ من زندگی را خیلی دوست دارم، آدم ها، طبیعتش و همه وجوه و ابعاد آن که خدا خلق کرده را دوست دارم. زندگی هیچ وقت تازگی اش را برای من از دست نمی دهد، بااینکه سن و سالم از این حرف ها گذشته اما هیجان و شور و شوق زندگی در من وجود دارد و به همه چیز شگفت انگیز و تازه نگاه می کنم.

همین موضوع باعث می شود همیشه برای زندگی کردن امید داشته باشم. من شب با آرزوی اینکه صبح بیدار شوم و دوباره نفس بکشم، می خوابم. دوست دارم زندگی کنم تا حتی همین گرمای تابستان که خیلی ها از آن فراری اند و مدام گله می کنند را ببینم و از آن واقعا لذت ببرم. من عاشق گرمای تابستانم.

اخبار , اخبار فرهنگی,تصاویر حسین محب اهری,حسین محب اهری و بیماریش


در این مدت چقدر خانواده، دوستان و اطرافیانتان همراه تان بودند و به شما روحیه می دادند؟

من یک اخلاقی دارم که اصلا دوست ندارم کسی از من نگهداری کند و از سر دلسوزی با من برخورد کند.

من دوست دارم خودم با مشکلم برخورد کنم. تا 2 سال پیش که مادرم فوت کرد مدام نگران من بودند، اما من برای فوت پدر و مادرم هیچ وقت اشک نریختم. برای از دست دادن آنها و اینکه دیگر کنار ما نیستند بسیار ناراحت و غمگین می شوم اما همیشه خاطره آنها را در ذهن خودم زنده نگه می دارم، اما خواهرها، برادرها و همسرم همه همراه من بودند و به من لطف داشتند. انرژی هایی که مردم به عنوان دعا و آرزوی سلامت به آدم می دهند واقعا دوست داشتنی است. همه اینها به من کمک کرد و از دلایل اصلی نگه داشتن امید به زندگی بود. من این اقبال را داشتم که این محبت ها را داشته باشم و الان بعد از 3 بار جراحی و 4 بار شیمی درمانی همچنان خوب هستم.

اگر قرار باشد بعدا اتفاقی بیفتد می توانم بگویم خواست و حکمت خداوند بوده. البته این را هم بگویم خانواده هایی که بیمار دارند، باید در همراهی کردن بیمار یک مقدار با دقت قدم بردارند و بخشی زیادی از امید و روحیه داشتن و مبارزه را به عهده خود بیمار بگذارند، نباید بیمار را یکباره خانه نشین کنند.

مراقبت و دلسوزی ما نباید باعث شود بیمار از زندگی روزمره اش فاصله بگیرد و حس بیمار بودن بر او چیره شود. شاید باور نکنید اما من شب ها از درد نمی توانستم تا صبح بخوابم و برای اینکه درد را فراموش کنم مدام در کوچه قدم می زدم و بعد از راه رفتن از شدت خستگی بیهوش می شدم. من باید خودم با خودم کلنجار می رفتم و مشکلم را حل می کردم.

روحیه شما ستودنی است. دوست داریم در پایان جمله ای به همه کسانی که به سرطان مبتلا هستند بگویید.

زندگی کسی که دوستش نداشته باشد را رها می کند و کسانی را که دوستش داشته باشند و نسبت به او سپاسگزار و شکرگزار باشند هر طور شده حفظ می کند. لحظه ای که نسبت به زندگی بی تفاوت شوید زندگی هم شما را از خودش دور می کند، حواستان به زندگی باشد.

 

اخبار فرهنگی - هفته نامه زندگی مثبت / برترین ها