مذهبی
2 دقیقه پیش | دعای مشلول همراه ترجمهدعای مشلول همراه ترجمه موسوم به دعاى «الشاب المأخوذ بذنبه» [یعنى: جوانى كه به سبب گناهش گرفتار عذاب حق شده] این دعا از كتابهاى كفعمى و«مهج الدعوات» نقل شده، و دعایى ... |
2 دقیقه پیش | رمزی برای استجابت دعایکی از این دعاهای ارزشمند، مناجات شریف شعبانیه است بر اساس منابع روایی برترین و محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال در بین بندگان خویش، دعا کردن معرفی شده است، از طرفی ... |
صفات و كرامات امام حسن عسكرى (ع)
دوران امامت امام حسن عسکری(ع) 6 سال به طول انجامید
امام حسن عسکری علیه السلام
یازدهمین پیشوای متقیان، امام حسن عسکری علیه السلام در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود. پدرش امام دهم، حضرت هادی علیه السلام و مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام حدیثه است که برخی از او با نام سوسن یاد کرده اند. از آن جایی که امام حسن علیه السلام به دستور خلیفه عباسی در سامرا در محله عسکر سکونت اجباری داشتند «عسکری» نامیده می شود. از مشهورترین القاب امام حسن عسکری(ع) نقی و زکی و کنیه اش ابومحمد است. امام حسن عسکری(ع) 22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدت امامتش شش سال و عمر شریفش 28 سال بود و در سال 260 ه. ق به شهادت رسید و در خانه خود در شهر سامرا کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
صفات و كرامات امام حسن عسكرى (ع)
برخى از معاصران امام او را چنین وصف كرده اند: آن حضرت سبزه بود و چشمانى فراخى داشت، بلند بالا و زیبا چهره و خوش هیكل وجوان بود و از شكوه و هیبت بهره داشت. (1) شكوه و عظمت امام حسن عسکری (ع) را وزیر دربار عبّاسى در عصر معتمد، یعنى احمدبن عبیداللَّه بن خاقان، به وصف كشیده است اگر چه او خود سر دشمنى باعلویها را داشت و در گرفتار كردن آنها مى كوشید، در وصف آن حضرت چنانكه در روایت كلینى آمده چنین گفته است: در شهر "سُرّمنرأى" هیچ كس از علویان را همچون حسن بن على بن محمّد بن الرضا، نه دیدم و نه شناختم و در وقار و سكوت و عفاف و بزرگوارى و كرمش، در میان خاندانش و نیز در نزد سلطان و تمام بنى هاشم همتایى چون او ندیدم.
بنى هاشم او را بر سالخوردگان و توانگران خویش مقدّم مى دارند و بر فرماندهان و وزیران و دبیران وعوام الناس او را مقدّم مى كنند و در باره او از كسى از بنى هاشم وفرماندهان و دبیران و داوران و فقیهان و دیگر مردمان تحقیق نكردم جز آنكه او را در نزد آنان در غایت شكوه و ابهّت و جایگاهى والا و گفتارنكو یافتم و دیدم كه وى را بر خاندان و مشایخش و دیگران مقدّم مى شمارند و دشمن و دوست از او تمجید مى كنند.(2)
شاكرى یكى از كسانى كه ملازم خدمت آن حضرت بوده، در توصیف وى چنین گفته است: "استاد من (امام عسكرى علیه السلام) مرد علوى صالحى بود كه هرگز نظیرش را ندیدم، روزهاى دو شنبه و پنج شنبه در سامره به دار الخلافه مى رفت، در روز نوبه، عدّه بسیارى گرد مى آمدند و كوچه ازاسب و استر و الاغ و هیاهوى تماشاچیان پر مى شد و راه آمد و شد بند مى آمد، وقتى كه او مى رسید هیاهوى مردم آرام مى شد و چهار پایان كنارمى رفتند و راه باز مى شد به طورى كه لازم نبود جلوى حیوانات رابگیرند.
سپس او داخل مى شد و در جایگاهى كه برایش آماده كرده بودند،مى نشست و چون عزم خروج مى كرد و دربانان فریاد مى زدند: "چهارپاى ابو محمّد را بیاورید. سرو صداى مردم و حیوانات فرو مى نشست و به كنارى مى رفتند تا آن حضرت سوار مى شد و مى رفت". شاكرى در توصیف امام مى افزاید: "در محراب مى نشست و سجده مى كرد در حالى كه من پیوسته مى خوابیدم و بیدار مى شدم و مى خوابیدم در حالى كه او در سجده بود، كم خوراك بود. برایش انجیر و انگور و هلو و چیزهایى شبیه اینها مى آوردند و او یكى دو دانه از آنها مى خورد و مى فرمود: محمّد! اینها را براى بچّه هایت ببر. من گفتم: تمام اینها را؟او فرمود: آنها را بردار كه هرگز بهتر از این ندیدم.(3)
هنگامى كه طاغوت بنى عبّاس امام حسن عسکری (ع) را در بند انداخت، بعضى ازعبّاسیان به صالح بن وصیف كه مأمور زندانى كردن امام حسن عسکری (ع) بود، گفت: بر اوسخت بگیر و او را آسوده مگذار. صالح گفت: با او چه كنم؟ من دو تن ازبدترین كسانى را كه توانستم پیدا كنم، یافتم و آنها را مأمور وى ساختم و اینك آن دو در عبادت و نماز به جایگاهى بزرگ رسیده اند. سپس دستور داد آن دو تن را احضار كنند، از آن دو پرسید: واى بر شما! شما بااین مرد ( امام حسن) چه كردید؟ آن دو گفتند: چه توانیم گفت درباره مردى كه روزها روزه مى دارد وتمام شب را به نماز مى ایستد و با كسى هم سخن نمى شود و به كارى جز عبادت نمى پردازد.چون به ما مى نگرد به لرزه مى افتیم و چنان مى شویم كه اختیارمان از كف بیرون مى شود!(4)
همه از ارزش و نهایت كرامت امام حسن عسکری (ع) در پیشگاه پروردگارش آگهى داشتند، تا آنجا كه معتمد خلیفه عبّاسى وقتى در آن شرایط بحرانى و نا آرامى كه هر خلیفه تنها یك یا چند سال معدود بر تخت خلافت م ىتوانست بنشیند، روى كار آمد. نزد امام حسن عسکری (ع) رفته از وى خواست كه دعا كند تا خلافت او بیست سال به طول انجامد) به نظرمعتمد این مدّت در قیاس با مدّت زمامدارى خلفاى پیش از وى بسیاردراز بوده است!( امام علیهالسّلام نیز دعا كرد و فرمود: خداوند عمر تو رادراز گرداند! دعاى امام در حقّ معتمد اجابت شد و وى پس از بیست سال در گذشت(5)
از مشهورترین القاب امام حسن عسکری (ع) نقی و زکی و کنیه آن حضرت ابومحمد است
این یكى از كرامتهاى امام حسن عسکری علیه السلام است در حالى كه كتابهاى حدیث از كرامتهاى بى شمار آن حضرت كه ذكر آنها از حوصله این مطلب مختصربیرون است، آكنده و سرشار مى باشد. مقصود ما از ذكر برخى از كرامات امام حسن عسکری (ع) براى این است كه به حقّ او آگاه شویم و این نكته را دریابیم كه ائمه هدى علیهم السلام، همه نور واحدند و از ذریتى پاك كه خدا براى ابلاغ و اتمام حجّتش و اكمال نعمتهایش بر ما، آنها را برگزید.
کرامات امام حسن عسکری (ع)
بگذارید با هم به راویان گوش بسپاریم تا ببنیم چگونه این كرامتها را براى ما بیان مى كنند:
1 - یكى از راویان به نام ابو هاشم گوید: محمّد بن صالح از امام عسكرى علیه السلام در باره این فرموده خداى تعالى: (للَّهِِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ). (6) یعنی: امر از آن خداست از قبل و از بعد.) پرسید: امام پاسخ داد: امر از آن اوست پیش از آنكه بدان امر كرده باشد و باز امر از آن اوست بعد از آنكه هر آنچه خواهد بدان امر كرده باشد. من با شنیدن این جواب با خود گفتم: این همان سخن خداست كه فرمود: (أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ(7) یعنی: خلق و امر از آن اوست، بزرگ است خداوند پروردگار جهانیان). پس امام رو به من كرد و فرمود: همچنانكه تو با خود گفتى: (أَلاَ لَهُالْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ). من گفتم: گواهى مى دهم كه توحجّت خدایى و فرزند حجّت خدا بر خلقش.(8)
2 - یكى دیگر از راویان به نام على بن زید نقل مى كند كه همراه با امام حسن عسكرى علیه السلام از دار العامه به منزلش آمدم. چون به خانه رسید و من خواستم بر گردم فرمود: اندكى درنگ كن. سپس به من اجازه ورود داد و چون داخل شدم دویست دینار به من داد و فرمود: با این پول براى خودكنیزى بخر كه فلان كنیز تو مُرد. در صورتى كه وقتى من از خانه بیرون آمدم آن كنیز در كمال نشاط و خرّمى بود. چون برگشتم غلام را دیدم كه گفت: همین حالا كنیزت فلانى بمرد. پرسیدم: چطور؟ گفت: آب درگلویش گیر كرد و جان داد.(9)
3 - ابو هاشم جعفرى گوید: از سختى زندان و بند و زنجیر به امام حسن عسكرى (ع) شكایت بردم. آن حضرت برایم نوشت: تو نماز ظهر را در خانه خود مى گزارى پس به وقت ظهر از زندان آزاد شدم و نماز را در منزل خودبه جاى آوردم.(10)
4 - از ابو حمزه نصیر خادم روایت شده كه گفت: بارها شنیدم كه امام حسن عسكرى علیه السلام با غلامانش و نیز دیگر مردمان با همان زبان آنها سخن مى گوید در حالى كه در میان آنها، اهل روم، ترك و صقالبه بودند. از این امر شگفت زده شدم و گفتم: او در مدینه به دنیا آمده و تا زمان وفات پدرش در بین مردم ظاهر نشده و هیچ كس هم او را ندیده پس این امرچگونه ممكن است؟ من این سخن را با خود گفتم پس امام حسن عسكرى (ع) رو به من كرد و فرمود: خداوند حجّت خویش را از بین دیگر مخلوقاتش آشكار ساخت و به او معرفت هر چیز را عطا كرد. او زبانها و نسب ها و حوادث را مى داند و اگر چنین نبود هرگز میان حجّت خدا و پیروان او فرقى دیده نمى شد.(11)
5 - امام حسن عسكرى (ع) را به یكى از عمّال دستگاه ستم سپردند كه نحریر نام داشت تا امام را در منزل خود زندانى كند. زن نحریر به وى گفت: از خدا بترس. تو نمى دانى چه كسى به خانه ات آمده آنگاه مراتب عبادت و پرهیزگارى امام را به شوهرش یادآورى كرد و گفت: من بر تو از ناحیه او بیمناكم،نحریر به او پاسخ داد: او را میان درندگان خواهم افكند. سپس در باره اجراى این تصمیم از اربابان ستمگر خود اجازه گرفت. آنها هم به او اجازه دادند.( این عمل در واقع به مثابه یكى از شیوه هاى اعدام در آن روزگاربوده است).
نحریر، امام حسن عسكرى (ع) را در برابر درندگان انداخت و تردید نداشت كه آنها امام را مى درند و مى خورند. پس از مدّتى به همان محل آمدند تا بنگرند كه اوضاع چگونه است. ناگهان امام را دیدند كه به نماز ایستاده است ودرندگان گرداگردش را گرفته اند. لذا دستور داد او را از آنجا بیرون آوردند.(12)
امام حسن عسکری (ع) در سال 260 ه. ق به شهادت رسید
6 - از همدانى روایت كرده اند كه گفت: به امام حسن عسكرى (ع) نامه اى نوشتم و از او خواستم كه برایم دعا كند تا خداوند پسرى از دختر عمویم به من عطا فرماید. آن حضرت نوشت: خداوند تو را فرزندان ذكور عطا فرمود پس چهار پسر برایم به دنیا آمد.(13)
7 - عبدى روایت كرده است: پسرم را به حال بیمارى در بصره رها كردم و به امام حسن عسكرى علیه السلام نامه اى نگاشتم و از وى تقاضا كردم كه براى بهبود پسرم دعا كند. آن حضرت به من نوشت: خداوند پسرت را اگرمؤمن بود، بیامرزد. راوى گوید: نامه اى از بصره به دستم رسید كه در آن خبر مرگ فرزندم را درست در همان روزى كه امام خبر مرگ او را به من رسانده بود، داده بودند و فرزندم به خاطر اختلافى كه میان شیعه درگرفته بود، در امامت تردید داشت.(14)
8 - یكى از راویان از شخصى به نام محمّد بن على نقل مى كند كه گفت:كار زندگى برما سخت شد. پدرم گفت: بیا برویم نزد این مرد، یعنى حضرت عسكرى علیه السلام، مى گویند مردى بخشنده است. گفتم: او را مى شناسى؟گفت: نه او را مى شناسم و نه تا به حال او را دیده ام. به قصد منزل او در حركت شدیم. در بین راه پدرم به من گفت: چقدر محتاجیم كه او دستور دهد پانصد درهم به ما بدهند؟ دویست درهم براى لباس و دویست درهم براى آرد و صد درهم براى هزینه. محمّد فرزندش گوید: من نیز با خود گفتم، اى كاش او سیصد درهم براى من دستور دهد، صد در هم براى خرید یك مركوب و صد درهم براى هزینه و صد درهم براى پوشاك تا به ناحیه جبل ( اطراف قزوین) بروم.
چون به سراى امام رسیدیم، غلامش بیرون آمد و گفت: على بن ابراهیم وپسرش محمّد وارد شوند. چون داخل شدیم و سلام كردیم به پدرم فرمود: چرا تا الان اینجا نیامدى؟ پدرم عرض كرد: سرورم! شرم داشتم شما را با این حال دیدار كنم. چون از محضر آن امام بیرون آمدیم غلامش نزد ما آمد و كیسه اى بهپدرم داد و گفت: این 500 درهم است! دویست درهم براى خرید لباس و دویست درهم براى خرید آرد و صد درهم براى هزینه. آنگاه كیسه اى دیگر در آورد و به من داد و گفت: این سیصد درهم است! صد درهم براى خرید یك مركوب و صد درهم براى خرید لباس و صد درهم براى هزینه، ولى به ناحیه جبل نرو بلكه به طرف سورا (جایى در اطراف بغداد) حركت كن.(15)
9 - در روایتى از على بن حسن بن سابور روایت شده است كه گفت: در زمان حیات امام حسن عسكرى علیه السلام در سامراء خشكسالى روى داد. خلیفه به دربان و مردم مملكت خود دستور داد براى خواندن نمازِ باران از شهر بیرون روند. سه روز پیاپى رفتند و هر چه دعا كردند باران نبارید. در چهارمین روز، بزرگ مسیحیان (جاثلیق) و راهبان وتعدادى از مسیحیان در این مراسم شركت كردند. در میان آنها راهبى بود كه هرگاه دست خویش را به سوى آسمان بالا مى برد، باران باریدن مى گرفت، مردم از كار او در دین خود به شكّ افتادند و شگفت زده شدند و به دین نصارى گراییدند. خلیفه كسى را به سراغ امام عسكرى علیه السلام كه در زندان بود فرستاد. او را از زندان نزد خلیفه آوردند.
خلیفه گفت: امّت جدّت را دریاب كه هلاك شدند. امام حسن عسكرى (ع) : به خواست خداى تعالى فردا به صحرا خواهم رفت و شكّ و تردید را بر طرف خواهم كرد. روز پنجم كه رئیس نصارى و راهبان بیرون آمدند، حضرت با عدّه اى از یاران بیرون رفت. همین كه نگاهش به راهب افتاد كه دست خود را به سوى آسمان بلند كرده بود به یكى از غلامانش دستور داد دست راست راهب را و آنچه را كه میان انگشتانش بود، بگیرد. غلام فرمان امام را اطاعت كرد و از بین انگشتان او استخوان سیاهى را در آورد.
امام عسكرىا ستخوان را در دست گرفت و فرمود: اینك دعا كن و باران بخواه. راهب دعا كرد، امّا ابرهایى كه آسمان را گرفته بودند كنار رفتند و خورشید پیدا شد!! خلیفه پرسید: ابو محمّد! این استخوان چیست؟ امام علیه السلام فرمود: این مرد از كنار قبر یكى از پیامبران گذر كرده و این استخوان را برداشته است. و هیچ گاه استخوان پیامبرى را آشكار نسازند جز آنكه آسمان باریدن گیرد.(16)
10 - ابو یوسف شاعر متوكّل معروف به شاعر قصیر یعنى شاعر كوتاه قد. روایت كرده است كه پسرى برایم زاده شد و تنگدست بودم. به عدّه اى یادداشتى نوشتم و از آنها كمك خواستم. با نا امیدى بازگشتم به گرد خانه امام حسن علیه السلام یك دور چرخ زدم و به طرف در رفتم كه ناگهان ابو حمزهك ه كیسه اى سیاه در دست داشت بیرون آمد. درون كیسه چهار صد درهم بود. او گفت: سرورم مى گوید: این مبلغ را براى نوزادت خرج كن كه خداوند در اوبراى تو بركت قرار دهد.(17)
11 - ابو هاشم گوید: یكى از دوستان امام علیه السلام نامه اى به او نوشت و از او خواست دعایى به وى تعلیم دهد. امام به او نوشت: این دعا را بخوان: "یا أَسْمَعَ السَّامِعینَ، وَیا أَبْصَرَ الْمُبْصِرینَ، وَیا عِزَّ النَّاظِرینَ، وَیا أَسْرَعَالْحاسِبینَ، وَیا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ، وَیا أَحْكَمَ الْحاكِمینَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ، وَاوْسِعْ لى فى رِزْقى وَمُدَّ فى عُمْرى، وَامْنُنْ عَلَىَّ بِرَحْمَتِكِ، وَاجْعَلْنىمِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِكَ وَلا تَسْتَبْدِلْ بى غیرى". ابو هاشم گوید: با خود گفتم: خدایا، مرا در حزب و زمره خویش قرار ده. پس امام عسكرى علیه السلام به من رو كرد و فرمود: تو نیز اگر به خدا ایمان داشته باشى و پیامبرش را تصدیق كنى و اولیایش را بشناسى و آنان راپیرو باشى در حزب و گروه او هستى پس شاد باش!(18)
آنچه گفته شد، گزیدهاى اندك از كرامات امام عسكرى علیه السلام است. امّا كرامتهاى فراوان دیگرى نیز از آن حضرت به ظهور رسیده كه این مطلب،گنجایش آن را ندارند و بسیارى دیگر نیز هست كه راویان، آنها را نقل نكرده اند. بدلیل همین كرامتها بود كه مردم به ایشان به عنوان جانشین بر حقِ رسول خدا و امام معصوم از ذریه آن حضرت ایمان داشته اند.
پی نوشت ها:
----------------------------------------------
1) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص490.
2) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص482.
3) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص253.
4) همان مأخذ، ص309.
5) البته طول خلافت معتمد بیش از بیست سال بوده و شاید پس از گذشت مدّتى ازدوران خلافتش نزد امام آمده و این خواسته را مطرح كرده است.همان مأخذ،ص309.
6) سوره روم، آیه 4.
7) سوره اعراف، آیه 54.
8) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص257.
9) همان مأخذ، ص264.
10) همان مأخذ، ص267.
11) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص268.
12) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص268.
13) همان مأخذ، ص269.
14) همان مأخذ، ص274.
15) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص274.
16) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص271.
17) همان مأخذ، ص294.
18) سیرة الائمة الاثنى عشر، ص299.
منبع : aviny.com
ویدیو مرتبط :
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
شهادت جانگداز امام حسن عسكرى(ع)
شهادت جانگداز امام حسن عسكرى(ع)
معتمد عباسى كه همواره از محبوبیت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون دید توجه مردم به امام روز بروز بیشتر مىشود و زندان و اختناق و مراقبت تاثیر معكوس دارد، سرانجام به همان شیوه مزورانه دیرینه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.
دانشمند نامدار جهان تشیع، «طبرسى» ، مى نویسد: بسیارى از دانشمندان ما گفته اند: امام عسكرى-علیه السلام-بر اثر مسمومیت به شهادت رسید، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته اند. (1) «كفعمى» ، دانشمند معروف شیعه، مى گوید: او را «معتمد» مسموم ساخت (2) و «محمد بن جریر بن رستم» ، از دانشمندان شیعى در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكرى-علیه السلام-در اثر مسمومیت به درجه شهادت رسید. (3)
یكى از نشانه هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحركها و تلاشهاى فوق العاده اى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسمومیت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد. «ابن صباغ مالكى» ، یكى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبید الله بن خاقان» ، یكى از درباریان عباسى (كه از احترام او نسبت به امام یاد كردیم) مى نویسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسكرى-علیه السلام-معتمد، خلیفه عباسى حال مخصوصى پیدا كرد كه ما از آن شگفت زده شدیم و فكر نمى كردیم چنین حالى در او (كه خلیفه وقت بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسكرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه كه همه از فقیهان دربارى بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روى مى دهد به او گزارش كنند، نیز عده اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به «قاضى بن بختیار» فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند.
دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سختتر شده و بعید است بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حركت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازه ها بسته شد. بنى هاشم، دیوانیان، امراى لشكر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم براى شركت در مراسم تشییع حركت كردند، سامراء در آن روز یادآور صحنه قیامت بود!
و روز هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى، روز درد آلودى در شهرسامراء بود خبر شهادت امام عسكرى علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت. بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوى خانه امام رفتند. مورخان این روز غمبار را به روز قیامت تشبیه كرده اند، چرا؟ چون توده هاى محرومى كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس سركوب نظام همیشه در خود نهان مى داشتند، آنروز عنان عواطف خروشان خویش را از كف دادند. آه كه اهل بیت نبوّت در راه تحكیم شالوده هاى دین و نشر ارزشهاى توحید چه رنجها كه متحمّل نشدند. چه خونها كه از آنان نریختند و چه حرمتها كه ندریدند و حقوق و قرابت آنان را به رسول خدا رعایت نكردند.
براستى محنت اولیاى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پایگاه و پاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است! این امام بزرگوارى كه اینك از دنیاى آنان رخت بر مى بندد در حالى كه هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم كرد، از عهد متوكّل ستمكار و فرو مایه كه دشمنى علیه اهل بیت رسالت را سر لوحه كار خویش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسین علیه السلام را ویران كرد تا دوران مستعین كه به خاطر كینه ورزیدن به خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله آن حضرت را نزد یكى از سر سخت ترین مردانش زندانى كرد. ( این مرد اوتاش نام داشت كه بعداً پس از دیدن پاره اى از كرامتهاى امام، به امامتآن حضرت ایمان آورد ).
همین خلیفه، در دوران خویش نزدیك بود امام را بكشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر كنار شد. همچنین معتز در روزگار خویش مى كوشید امام را دربند كند لیكن آن حضرت به درگاه خداوند تضرّع كرد تا آنكه معتز نیز از دنیا رفت. حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مى كوشید امام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا كه زندانى اش كرد و قصد كشتنش رانمود. لیكن امام به یكى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد كه: "ابو هاشم! این ستمگر، قصد كرده مرا امشب بكشد، امّا خداوندعمر او را كوتاه گرداند. مرا فرزندى نیست و خداوند بزودى مرا فرزندى عطا خواهد فرمود".(4) بالاخره آنكه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذیت قرار داشت تا آنكه به دست وى به زندان افتاد.
آرى امام عسكرى علیه السلام بیشتر مدّت رهبرى خویش را در دشوارى و سختى گذارند و اكنون زمان وفات آن حضرت رسیده است: آیا امام به مرگ طبیعى وفات یافت؟ یا آنكه توسط زهر به شهادت رسید؟
زهر یكى از مشهورترین ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینى محبوبی مثل امام آنها را وامى داشته كه با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه كنند. دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوى خلیفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بیمارى اش مى باشد. خلیفه به پنج تن از افراد مورد و ثوق خویش گفته بود كه در طول مدّت بیمارى حضرت، همواره با او باشند. وى همچنین عدّه اى پزشك به خاطر آن حضرت طلبیده بود تا وى را شبانه روز همراه باشند.(5)
علّت این امر چه بود؟ دو علّت مى توان براى چنین رفتار شگفت آورى پیدا كرد: نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر توده ها برحسب ضرب المثلى كه در میان سیاستمداران معروف است: او را بكش وزیر و بر جنازه اش گریه كن.
دوم: همه مردم و بویژه زمامداران مى دانستند كه ائمه اهل بیت علیهم السلام همواره از احترام بسیار توده هاى مردم بر خوردارند و شیعه بر این باوراست كه امامت در میان آنان یكى پس از دیگرى منتقل مى شود.
و اینك این امام یازدهم است كه مى خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابر این باید حتماً او را جانشینى باشد، امّا این جانشین چه كسى است؟ خلفاى عبّاسى پیوسته مى كوشیدند به هنگام شهادت یكى از ائمه پى ببرند كه جانشین او كیست؟ به همین علّت ائمه علیهم السلام نیز به هنگام احساس خطر بر جانشین خود او را پنهان مى كردند تا وقتى كه خطر از بین برود.
از دیگر سو احادیثى كه در باره حضرت مهدى (عج) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مى دانند كه مهدى دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم كه زمامداران عبّاسى چیزى از این احادیث نمى دانستند، نا معقول مى نماید. از همین روست كه مى بینیم آنان پیوسته و با هر وسیله اى مى كوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّاهیهات. به این دلیل است كه معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بیمارى امام تدابیرى استثنایى مى اندیشد.
پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مى بندد، معتمد دستور مى دهدخانه او را بازرسى كنند و كنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمى دانست خداوند خود رساننده فرمان و كار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج سال است كه به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفى شده است و برگزیدگان شیعه با وى بیعت كرده اند.بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(6)
پس از وفات و غسل و تكفین آن حضرت، ابو عیسى بن متوكّل ازجانب حكومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمایان ساخت و آن را بویژه به هاشمی ها و علوی ها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشكان نشان داد و گفت: این حسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست كه به مرگ طبیعى، در بسترخویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان ومحرمان امیر المؤمنین و فلانى و فلانى از قاضیان وفلانى از پزشكان بر بالین اوحضور داشته اند آنگاه چهره مبارك آن حضرت را پوشاند.(7)
این اقدامات براى این بود كه مبادا پاى حكومت در قتل امام به می انآید، و همین امر نشانگر آن است كه حكومت از جانب مردم متّهم به كشتن امام بوده است.بدین سان امام عسكرى علیه السلام رحلت كرد و از پس خویش راهى درخشان بر جاى نهاد تا نسلها از روشنى آن هدایت گردند.
آن حضرت را در همان اقامتگاه شریفش در شهر سامراء، در كنار مزار پدر بزرگوارش، به خاك سپردند كه تا امروز نیز زیارتگاه مسلمانان است. درود خدا بر او باد روزى كه زاده شد و روزى كه به شهادت رسید و روزى كه زنده بر انگیخته خواهد شد. و درود خدا بر هواخواهان و پیروان او تا روز رستاخیز.
آخرین وصیت:
آفتاب امامت غروب مى كرد زیرا خداوند این گونه مقدّر كرده بود كه این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت كبری پرتو افشانى كند.
ازاین رو امام حسن عسكرى علیه السلام بر دو بینش بسیار مهم تأكید كرد:
نخست : تأكید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت براى ولى اللَّه اعظم امام منتظر (عج).
دوم : تحكیم شالوده هاى مرجعیت دینى.
الف - گرفتن بیعت براى امام منتظر احادیث فراوانى درباره امام حجّت منتظر علیه السلام وجود دارد كه ازپیامبر و تمام ائمه علیهم السلام صادر شده امّا تأكید امام عسكرى بر این امر تأثیر رساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از یاران خویش مشخص كرد. همچنین روایتهاى فراوانى در این باره وارد شده كه به ذكر یكى از آنها اكتفا مى ورزیم.
احمد بن اسحاق بن سعید اشعرى روایت كرده است كه:
بر امام حسن عسكرى وارد شدم و خواستم در باره جانشینش از وى بپرسم. امّا آنحضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالى از زمانى كه آدم را آفرید زمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالى نخواهد گذارد به بركت وجود او است كه بلا از مردم زمین دور مى شود و باران فرو مى بارد وبركات زمین برون مى آیند".
گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خلیفه كیست؟ پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بیرون آمد و بچّه اى روى دوش گرفته بود صورتش گویى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مى گذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر كرامت تو بر خداى عزّ و جل و بر حجّت هایش نمى بود، این كودكم را به تو نشان نمى دادم. او همنام و هم كنیه رسول خدا و كسى است كه زمین را از عدل و داد پر مى كند پس از آنكه ستم و بیداد پر شده باشد.
احمد! حكایت او در این امّت همچون حكایت خضر و همانند داستان ذو القرنین است. به خدا سوگند چنان غیبت درازى كند كه هیچكس از هلاكت در آن رهایى نیابد مگر آنكه خداوند او را بر اعتقاد به امامتش استوار كرده و در طول این مدّت با دعا براى تعجیل فرجش همراهى نموده باشد".(8)
ب - مرجعیت خردمندانه دینى براى این امامت كه امتداد رسالت الهى است باید كیان و موجودیت اجتماعى در جهان وجود داشته باشد. این كیان شیعیان مخلص وفداكارند.
از طرفى اینان نیز باید از نظامى اجتماعى و استوارى بر خوردار شوند تا بتوانند در برابر رخدادها و مبارزه جوئیها توانا باشند. این نظام در رهبرى مرجعیت تبلور مى یابد. بدین معنى كه شیعیان به گرد محور عالمان الهى واُمَناى وى بر حلال وحرام، جمع شوند.
از این رو در دوران امام عسكرى علیه السلام شالوده نظام مرجعیت تحكیم یافت و نقش دانشمندان شیعه، بدین اعتبار كه آنان وكلا ونوّاب و سفیران امام معصوم علیه السلام هستند، برجستگى ویژه اى پیدا كرد و روایتهاى فراوانى از امام عسكرىعلیه السلام در باره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد كه یكى ازآنها همان روایت معروفى است كه امام عسكرى علیه السلام از جدّ خویش امام صادق علیه السلام روایت كرده است و در آن آمده: "آن كه از فقیهان خویشتندار است و دین خویش را پاسدار و با هوا و هوس خود ستیزه كار و امر مولاى خویش را فرمانبردار، پس بر عوام است كه از او تقلید كنند".
از همین رو دانشمندان هدایت یافته، به نور اهل بیت علیهم السلام امور امّت را در دوران امام عهده دار شدند و با امام در باره مسائل مشكلّى كه با آنها بر خورد مى كردند، نامه مى نگاشتند و امام هم پاسخهاى به آنها مى نوشت و نامه ها را به امضاى (توقیع) خویش مهر مى كرد. این نامه ها پیش علمابه تواقیع معروف شد و برخى از آنها از سوى امام عسكرى علیه السلام شهرت خاصّى كسب كردند.
------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1) اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامیة، ص 367.
2) حاج شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 162.
3) دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1383 ه. ق، ص 223.
4) حیاة الامام العسكرى، ص254، به نقل از مهج الدعوات، ص274.
5) حیاة الامام العسكرى، ص267 به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص383.
6) حیاة الامام العسكرى، ص267 به نقل از ارشاد ص383.
7) همان مأخذ، ص268 به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.
8) حیاة الامام العسكرى، ص263.
منبع : aviny.com