سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

چرا مدام حس تنهایی داریم؟



تنهایی,حس تنهایی,احساس تنهایی

در هشتم آوریل 1994 جسد کرت کویین با مغز متلاشی شده و یک شاتگان در کنارش در خانه اش یافت شد و در مدارک رسمی پلیس، علت مرگ، خودکشی اعلام شد. این اتفاق در حالی روی داد که کرت کویین، خواننده و عضو مشهور گروه «نیروانا»، از همیشه مشهورتر بود و بسیاری حتی برای دیدن چند ثانیه ای او سر و دست می شکستند.

این اتفاق چرا روی داد؟ کرت چرا خودش را از پای درآورد؟ او در نامه ای که کنار جسدش یافتند، از دخالت رسانه ها در زندگی شخصی اش گلایه کرده و آشکارا احساس تنهایی کرده بود. چرا شخصیتی مثل کرت کویین، با این همه طرفدار و زندگی پرتلاطم باید احساس تنهایی کند؟ آیا تنهایی او با تنهایی هایی از جنس گابریل گارسیا مارکز یکی است، نویسنده ای که همه او را با رمان «صد سال تنهایی» می شناسند؟ آیا تنهایی او با تنهایی کسانی که هیچ کس را برای معاشرت ندارند، یکی است؟

آیا می توان میان تنهایی او و تنهایی جوانکی که شکست عشقی می خورد، ارتباطی برقرار کرد؟ انسان دقیقا چه روزهایی حس تنهایی دارد؟ آیا تنهایی تمام شدنی است؟ اگر دقیقا می خواهید جواب این پرسش ها را بخوانید و کل ماجرا را در سه سوت بفهمید، پیشنهاد می کنم ادامه این متن را نخوانید. شاید در ادامه ما باز هم سوال های بیشتری مطرح کنیم. انتخاب با خودتان.

یکی از مهمترین نکاتی که از همین الان و پیش از پرداختن به موضوع های دیگر باید به آن بپردازیم، تفاوت هایی است که میان تنهایی و بی کسی وجود دارد. این دو هر چند می توانند گاهی به طور همزمان اتفاق بیفتند اما همیشه یکی نیستند. مثلا ممکن است شما برادر، خواهر، همسر، پدر، مادر، دوست و کلا کسی را در اطرافتان نداشته باشید و با این همه احساس نیاز به کسی را هم نداشته باشید.

احتمال ماجرای برعکس هم وجود دارد. یعنی ممکن است فردی مثل کرت کویین، همه جهان را در کنارش داشته باشد و با این همه احساس تنهایی کند. حالا ببینیم فردی مثل هانا آرنت این موضوع را چطور ارزیابی می کند.

او معتقد است که تنهایی یکی از ویژگی های آدمی است و هر چند سقراط برای اولین بار این مفهوم را کشف کرده، اما همیشه با آدم بوده است. آرنت در توضیح بیشتر می نویسد که تفکر گفتگوی خاموش آدمی با خویشتن است. یعنی زمانی که انسان فکر می کند، از یک فرد تبدیل به دو فرد می شود، دو نفری که با هم در حال گفتگو هستند: «انسانی که می تواند خود را مخاطب قرار دهد و در عین حال همراه و مصاحب خود باشد؛ در مقابل، انسان بی کس انسانی است که نمی تواند خود را به این دو - تن - در یک - تن منقسم کند. انسانی که به تعبیر یاسپرس در غیاب خویشتن (و به عبارتی یکه و بدون همراه و مصاحب) به سر می برد.»

از نظر آرنت «کشف بزرگ سقراط این بود که ما می توانیم علاوه بر دیگران با خودمان هم معاشرت کنیم؛ معاشرتی که در روند واقعی تفکر حاصل می شود و امکانی همیشه حاضر برای هر کسی است. هر کسی که دقت می کند کاری انجام ندهد که باعث شود دوستی و هماهنگ زیستن این دو تن در یک تن با یکدیگر محال شود.»

از همین دیدگاه، انسان بی کس، برخلاف انسان تنها، انسانی است که تلاش می کند هیچ گاه آن گفتگوی خاموش را که در تنهایی روی می دهد و ما آن را تفکر می نامیم، آغاز نکند. او در هراس از خود و مواجهه با نیمه پرسشگرش، دنبال کسی است که با او حرف بزند و به احتمال بسیار، چنین کسی را هم نمی یابد.

تنهایی با بی کسی متفاوت است. شاید بتوان بی کسی را تنهایی فیزیکی دانست، که نازل ترین احساس تنهایی است و رنج ناشی از آن نیز بستگی تام به بدنی دارد که این تنهایی را با خود حمل می کند. وقتی نتوانیم با افرادی دیگر باشیم یا ارتباط برقرار کنیم، این تنهایی که محصور بودنی طبیعی و فیزیکی نیز در ذات خود دارد، رخ می نمایاند. انسانی که دچار اینگونه تنهایی شده از منظر روانشناسی و جامعه شناسی به فردی منزوی تبدیل می شود که توانایی برقراری ارتباط با دیگران را از دست داده و دچار نوعی انزواجویی شده است. تنهایی در این نوع خود قابل درمان است. اما آن تنهایی دیگر؟ تنهایی از نوع گفتگوی پرمجادله میان دو نیمه انسانی؟ یا قطع ارتباط آن؟ آیا تنهایی را می توان درمان کرد؟ چرا بسیاری احساس تنهایی می کنند؟ آیا تنها بودن بد است؟ آیا تنها بودن با افسرده بودن، یکی است؟

تنهایی در دنیای ما
روزگار ما، بسیاری از افراد را در خانه هایشان حبس کرده تا به جای دیدن واقعی آدم ها، از میان دالان های دنیای مجازی برای همدیگر شکلک بفرستند و خوش باشند. ما در فضای مجازی بسیار «قربون صدقه» هم می رویم و جملات محبت آمیز می گوییم اما آیا این کمی از حس محبت خواهی انسانی را جبران می کند؟ آمار کسانی که در همین فضای مجازی احساس تنهایی می کنند، نشان می دهد که جواب این سوال منفی است.

دنیای ما به دو شیوه انسان ها را تنها و افسرده کرده است. در اینجا حتی شاید بتوانید تنها و بی کس را یکی تصور کنید. در برخورد اول، توان فکر کردن را از ما می گیرد و اجازه نمی دهد به گفتگوی درونی با خودمان بپردازیم، از خودمان انتقاد کنیم، گاهی به تشویق خودمان بپردازیم و خلاصه اینکه انسان های مستقلی باشیم.

از طرف دیگر، ارتباط های ما را محدود کرده است. شما به سادگی می توانید به این نتیجه برسید که آدم های نسل های قبل، دوستان کمتری داشتند و همین دوستان کم را به خود بسیار نزدیک می دیدند. ما برعکس، دوستان زیادی داریم که تقریبا با هیچ کدامشان احساس نزدیکی نمی کنیم.

با این توضیح و تفسیر آیا می توان تنهایی را معنا کرد؟ آیا می توان گفت که آدم ها در مواقعی که درک نمی شوند، تنهایند؛ زمانی که با هم صحبت خود در یک راستا نیستند، تنهایند؛ زمانی که از حال و آینده نگرانند، تنهایند؟ آیا می توان پذیرفت انسان ها زمانی که به آینده امیدی ندارند، تنهایند؛ زمانی که از گذشته نالانند، تنهایند؟ یا هنگامی که تایید نمی شوند، تحسین نمی شوند، پذیرفته نمی شوند، با هم همخوان نمی شوند، تنهایند؟

شاید اگر از این زاویه نگاه کنیم، بیشتر بتوانیم فردی مثل کرت کویین را درک کنیم. او با اینکه در محاصره هوادارانش بود اما هرگز نمی توانست آن چیزی باشد که خود می خواست. او باید آن چیزی می شد که دیگران از او انتظار داشتند. او نیاز به محبتی از جنس خودش داشت و نه طرفداری از جنس افراد بی شمار. شاید اینها دلایل مناسب یا دقیقی نباشد اما دست کم می تواند به ما نشان دهد که انسان هر چه جلوتر می رود، تنهایی پیچیده تری خواهد داشت.

چرا بعضی ها منزوی می شوند؟
می گویند افراد به سه دلیل منزوی می شوند. دلیل اول آن است که آنها احساس می کنند که هم صحبتی نمی توانند داشته باشند یا گفتگوی با خویشتن را از گفتگوی با افراد دیگر، بیشتر دوست می دارند. به قول حافظ «دلا خو کن به تنهایی، که از تن ها بلا خیزد/ سعادت آن کسی دارد که از تن ها بپرهیزد».

اما کسانی دیگر هم هستند که به دلیل انزوایی که جامعه بر آنها تحمیل می کند، به کنجی می خزند و تنهایی خودخواسته ای ندارند. این دسته، نه تنها از بیرون احساس تنهایی می کنند، که از درون هم خالی اند. در نتیجه تنهایی دردآوری دارند. دسته سوم، افرادی هستند که تنهایی منفعل دارند.

تنهایی این دسته از افراد به این دلیل نیست که بخواهند تنها باشند. حتی در بسیاری از موارد، جامعه هم فرد را نفی نمی کند. در این شرایط سوم، فرد به انزوا پناه می برد چون می خواهد از این مسیر، توجه دیگران را به خود بیشتر جلب کند. این امکان وجود دارد که افرادی که از جامعه دور می شوند، می توانند بار دیگر توسط جامعه دیده شوند.

نیچه، سقراط و تنهایی
درست است که مطابق گفته هانا آرنت، سقراط مفهوم تنهایی را کشف کرد و نشان داد که انسان می تواند با خود به گفتگو بپردازد و تنها باشد اما افرادی همچون نیچه این فلسفه را بسط دادند و نشان دادند این تنهایی می تواند تا اندازه ای پیچیده باشد.

نیچه نظراتش را بر مبنای نظرات ارسطو بنا نهاده است. ارسطو می گوید که «برای تنها زیستن یا حیوان باید بود یا خدا». نیچه می گوید که برای تنها بودن، «فیلسوف» هم می توان بود و این همان نکته ای است که بعدها هانا آرنت از آن بهره می گیرد و آن چیزهایی را می گوید که در ابتدای همین متن آمده است.

از این دیدگاه، نیچه بزرگترین منتقد دنیای مدرن است، دنیایی که می خواهد همه آدم ها را شبیه به هم کند و تفاوت ها را از بین ببرد. او معتقد است که هر کس از گفتگوی درونی خود با خودش کل می گیرد و هویت می یابد. به باور نیچه، هر انسانی از آن روی که تا حدودی فیلسوف است، پتکی به دست دارد برای شکستن بت شهروندی، برای حمله به قاعده ای که می گوید «بت های دروغی را بشکن» و دنیای خود را بساز و این همان چیزی است که گابریل گارسیا مارکز هم آن را کشف می کند و می نویسد.

مارکز به خوبی نشان می دهد که جهان ذهنی ما، جهانی که می تواند ما را از پوچی جهان بیرون دور کند، همان اسطوره ذهنی ماست. همان تنهایی ماست و این تنهایی، افسردگی نیست. این تنهایی، سایه نارونی است که تا ابدیت جاری است.

مارکز و بسیاری کشف کرده اند که انسان تنهاست و بخشی از این تنهایی را به این دلیل به همراه دارد که اندیشه کردن را از یاد برده است. مارکز و بسیاری دیگر از فلاسفه به درستی می گویند و می دانند که همه تنهایند. با این تفاوت که برخی چشم بر این تنهایی می بندند و خود را به حماقت می زنند و برخی دیگر کشفش می کنند و می کوشند آن را تحلیل کنند. با این همه چرا این تنهایی وجود دارد؟ چرا انسان نمی تواند از تنهایی فرار کند؟ اصلا تنهایی یعنی چه؟

جملات قصار در مورد تنهایی
* در آن زمان که به شدت احساس تنهایی می کنی، مطمئن باش که یکی برای دیدنت لحظه شماری می کند. (ویلیام شکسپیر)
* آنچه را آفریده ام، فقط ثمره تنهایی است. (فرانتس کافکا)
* اگر زیبایی را آواز سردهی، حتی در تنهایی بیابان، گوش شنوا خواهی یافت. (جبران خلیل جبران)
* مهم نیست که چقدر منزوی هستید و چه میزان احساس تنهایی می کنید. اگر کار خود را به راستی و خودآگاهانه انجام دهید، یاران ناشناخته می آیند و شما را فرا می خوانند. (میگوئل سروانتس سآودِرا)
* معشوق در چشم عاشق، همیشه تک و تنهاست. (والتر بنیامین)
* هیچ دیواری آنقدر بلند نیست که ما را از تنهایی و نومیدی انسانی دیگر جدا نگه دارد. (لئوبوسکالیا)
* در تنهایی، صداها طنین دیگری دارند. (نیچه)
* در تمام دوران طولانی تاریخ بشر چیزی وحشتناکتر از احساس تنهایی وجود نداشته است. (نیچه)
* تنهایی رفتار مرا رقم می زند نه انسان ها. (فرناندو پسوا)
* هر کس در دنیا باید یکی را داشته باشد که حرف های خود را به او بزند؛ آزادانه و بدون رودربایستی و خجالت. به راستی انسان از تنهایی دق می کند. (ارنست همینگوی)
* تنهایی، همان بیماری روح بشر است. (هرگسلی)
* آنکه شیرینی تنهایی و آرامش را چشید، از ترس و گناه رهایی یافته است. (بودا)
* هیچ چیز جز در تنهایی انجام پذیر نیست. در این دوران، تنها بودن و در تنهایی زیستن کار دشواری است. (پابلو پیکاسو)

منبع:مجله چلچراغ

 


ویدیو مرتبط :
چرا مدام حس می کنیم مسیر زندگی مان را گم کرده ایم؟

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

با حس تنهایی چگونه کنار بیاییم؟



حس تنهایی,جلوگیری از حسن تنهایی

راههای مبارزه با حس تنهایی یا احساس تنهایی را در این مقاله شمرده شده است

 

حس تنهایی

این روزها تنهایی مشکل حادی است. جهان بیشتر و بیش از پیش به هم متصل شده است، اما بسیاری از مردم در داخل آن احساس تنهایی می کنند. در واقع، می توانید احساس تنهایی کنید، حتی اگر با اشخاصی زیادی در تعامل باشید. می توانید احساس تنهایی کنید، حتی اگر تنها زندگی نمی کنید.


ممکن است الان احساس تنهایی نکنید، اما ممکن است بارها این احساس به شما دست داده باشد یا در همین لحظه دست دهد.
در اینجا نکاتی درباره مواجهه با احساس تنهایی بیان شده است:

1. در مقابله با حس تنهایی نسبت به خودتان خوشبین باشید
منفی بافی درونی می تواند شما را به کشتن دهد. اگر دائماً خودتان را زشت، مفلوک یا بی ریخت تصور می کنید، بنابراین برای شما بسیار مشکل است که با دیگران ارتباط برقرار کنید. باید نخست خودتان را بپسندید پیش از اینکه بتوانید دیگران را بپسندید.

درست است، شما ممکن است خصلت های منفی داشته باشید. اما می دانید؟ هرکسی همین طور است. پس به جای وجه منفی بر وجه مثبت تان تمرکز کنید. به روش خوشبینانه خود را تصور کنید.

اگر پی بردید که حذف تفکر بدبینانه دشوار است. آنگاه از قدرت «اما» استفاده کنید، برای مثال، باید به خودتان بگویید: « ممکن است زیباترین فرد جهان نباشم اما قلبی بخشنده دارم»

2. در مواجهه با حس تنهایی نگرشی قدردان داشته باشید
نعمت های خود را بشمارید و به خاطر آنها سپاسگزار باشید. بر جنبه های منفی زندگی تمرکز کردن آسان است.اما فراموش نکنید که جنبه های مثبتی زیادی هم وجود دارد. آنها را به یاد بیاورید و سپاسگزار باشید.

اما این موضوع چه ربطی به تنهایی دارد؟ بسیار خوب، اگر شما قدرشناس باشید، پس؛ آنگاه خوشحال خواهید بود که موجب جذب مردم به سوی شما خواهد شد. یک لحظه به این موضوع فکر کنید: ترجیح می دهید در کنار یک شخص غرغرو باشید یا یک شخص خوشحال؟

3. جنبه مثبت دیگران را ببینید
همچنان که باید تنها جنبه مثبت خود را ببینید، افزون بر این باید جنبه مثبت دیگران را ببینید. هرکسی نقایصی دارد ، اما همه نیز جنبه ی مثبتی دارند. تمرکز بر وجه مثبت را برگزینید. که ممکن است باعث شود به دیگران علاقه مند شوید و برقراری ارتباط با آنها برایتان ساده تر گردد.

4. راه مبارزه با حس تنهایی : برای دیگران کاری انجام دهید
اگر بیشتر در فکر خودتان هستید، بیشتر احتمال دارد که احساس تاسف و حس تنهایی کنید. برای مثال، ممکن است تصور کنید کسی شما را دوست ندارد یا به فکر شما نیست. بنابراین مهم است که توجه تان را از خودتان دور کنید.

شما می توانید برای دیگران کاری انجام دهید. این عمل می تواند به سادگی لبخند زدن به همسایگان و همکاران باشد. یا اگر به دعا معتقدید (چنانکه من معتقدم)، می توانید برای دیگران دعا کنید. اسم شان را ذکر کرده و برای خواسته هایشان دعا کنید. این ساده است اما می تواند خودتان و دیگران را شگفت زده کند.اینگونه حس تنهایی را از خود دور کنید.

5. برای جلوگیری از حس تنهایی عضو یک انجمن شوید
این مهم است که شما به یک انجمن به پیوندید جایی که مردم مراقب یکدیگر هستند. انجمن های مجازی کفایت نمی کند. شما باید در جهان واقعی عضو یک انجمن شوید. می تواند یک انجمن تفریحی باشد، سازمان اجتماعی یا هر چیز دیگری که مناسب شماست.

اگر از قبل دوستی دارید که عضو یک انجمن است، از او بخواهید که شما را به انجمن معرفی کند. اگر نمی خواهید، این شجاعت را به خرج داده، بروید و خودتان را معرفی کنید. نگاه مثبتی به خودتان و دیگران داشته باشید. موفق خواهید شد.

6. مبارزه با حس تنهایی و همیشه پیش قدم شدن
وقتی به یک نشست اجتماعی می روید، منتظر نباشید دیگران به شما توجه کنند. به جای آن پیش قدم شده و به دیگران توجه کنید. با آنها سلام و احوال پرسی کنید. صمیمانه به زندگی شان علاقه مند شوید.

اگر حس تنهایی ندارید و احساس تنهایی نمی کنید:
ممکن است این مقاله را خوانده باشید و فکر کنید: « من احساس تنهایی نمی کنم پس این مقاله به درد من نمی خورد»

بسیار خوب، چه خوب! بنابراین وظیفه ای خواهید داشت: با یک شخص تنها دوست شوید، به او توجه کنید. او را از تنهایی دور کنید. ممکن است برای شما ساده باشد، اما هیچ نمی دانید که چقدر ممکن است برای شخص دیگری پیچیده باشد.
چه کسی می داند؟ ممکن است به زندگی شخص دیگری جان ببخشید!

منبع:برترین ها