سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

وقتی شکست، ترسناک می شود



ترس از شکست

شکست بخشی از زندگی است

 

شکست طعم گسی دارد اما گاهی شروع یک اتفاق خوب است. گاهی تمام تلاشمان را می کنیم تا روی شکست را نبینیم اما هر لحظه فاصله مان با او کمتر می شود.

هیچ کس از شکست خوشش نمی آید و همه تلاش می کنند تا حد ممکن از وقوع آن پیشگیری کنند. اما برای بعضیها این تلاش، حالت افراطی به خود می گیرد به طوری که آنها را از حرکت باز می دارد. این همان وقتی است که اصطلاحاً شکست ترسناک می شود. ترس از شکست چه نشانه هایی دارد و چگونه می توان با آن مقابله کرد؟


شکست بخشی از زندگی است، از همان کودکی وقتی که همه توان مان را به کار می گرفتیم تا قاشق را خودمان به دست بگیریم و تنهایی غذا بخوریم اما وسط راه قاشق کج می شد و غذا می ریخت، و شاید هم زودتر، طعم شکست را احساس کردیم. خوبی آن دوران این بود که مزه شکست به تلخی حالایمان نبود. خیلی راحت از آن عبور می کردیم و بلافاصله عزم مان را برای حل مشکل جزم می کردیم. کم کم که بزرگتر شدیم نظرمان راجع به شکست هم عوض شد. نمی توانم بگویم دقیقاً چه چیزی باعث این تغییر شد چون تجربه هر کس فرق می کند، اما هر چه بود آنقدر قوی بود که شکست را به یکی از ترسهای بزرگ بعضی از ما تبدیل کرد.

آیا واقعاً شکست ترسناک است
شکست ناخوشایند است چون احساساتی مانند نا امیدی، خشم، ناکامی، ناراحتی، پشیمانی، گناه، گیجی و سردرگمی را به همراه دارد، اما ترسناک نیست. آن چه که ایجاد ترس می کند، احساس شرمی است که در پس ظاهر ترس از شکست پنهان شده است. اگر دقت کرده باشید، دیده اید کسانی که از شکست می ترسند آدمهایی هستند که می توانند از پس مدیریت هیجانها و احساسات همراه با شکست (یأس، خشم و ...) بر آیند، این یعنی آنها از خود شکست نمی ترسند آن چه که آنها را می ترساند، احساس شرم بعد از آن است.


شرم یک هیجان سمی است چون شخصیت ما را هدف می گیرد نه کارها و رفتارهای مان را. برای مثال وقتی ما کاری را درست انجام نمی دهیم و بابت آن سرزنش می شویم احساس گناه یا پشیمانی می کنیم. وقتی درباره خودمان و شخصیتمان سرزنش می شویم ، احساس بدی پیدا می کنیم که نامش شرم است. شرم هسته روان ما، هویت ما، عزت نفس ما و احساس خوب ما از خودمان را مورد حمله بی امان خود قرار می دهد و آنقدر به آسیب زدن ادامه می دهد که فرد به طور ناخودآگاه ترجیح می دهد با پیدا کردن راههایی برای اجتناب از شکستهای احتمالی بعدی از خودش محافظت کند.

برای مثال فردی که قرار است در مصاحبه شغلی حاضر شود به جای آماده کردن خود برای زمان مصاحبه، وقتش را صرف کارهای غیر ضروری می کند. این رفتار ناخودآگاه به او این امکان را می دهد که بعد از رد شدن در مصاحبه بگوید «من وقت نداشتم تا خودم را به خوبی برای مصاحبه آماده کنم» و به این ترتیب از شرمگین شدن خود بعد از شکست پیشگیری کند. با این اوصاف باید گفت «ترس از شکست» یک اصطلاح غلط رایج است چون خود شکست عامل ترس نیست، البته چون هنوز جایگزین مناسبی برای آن پیدا نشده است همچنان در نوشته ها و سخنرانیها مورد استفاده قرار می گیرد.

چه موقع شکست خطرناک است
خب معمولش این است که بعد از هر شکستی آدم مدتی اعصابش خرد است و غمگین است اما خیلی طول نمی کشد که متوجه می شود این راهش نیست، بلند می شود و از نو شروع می کند. حال با هدفی نو یا با روشی نو. آن چه مهم است نفس انگیزه و اقدام دوباره به کار است. اما وقتی پای ترس از شکست وسط می آید، فرد به راحتی نمی تواند دوباره آستین بالا بزند. در نتیجه یا کاری را شروع نمی کند و یا آن را تمام نمی کند. انگار انگیزه او برای اجتناب از شکست، بر انگیزه اش برای کسب موفقیت پیشی گرفته است. این وضعیت که ناخودآگاه هم است باعث می شود فرد به روشهای مختلفی فرصت موفقیتهای بعدی خود را خراب کرده و تصویری را که از خودش به عنوان یک آدم شکست خورده در ذهنش ساخته تأیید و تثبیت کند؛ و این خطرناک است.

شناسایی ترس از شکست

شکست طعم گسی دارد اما گاهی شروع یک اتفاق خوب است

 

آیا از شکست می ترسید
اگر مایلید بفهمید آیا از شکست می ترسید یا خیر 10 جمله زیر را با دقت بخوانید و شدت هریک از آنها را در خودتان ارزیابی کنید. توجه داشته باشید که اولاً این جملات برای تشخیص بالینی و چسباندن یک اختلال یا بیماری به کسی تهیه نشده اند و دوماً همه ما تا حدودی به وجود این موارد در خودمان اذعان می کنیم. اگر بعد از خواندن این جملات به خودتان پاسخ «خیلی» و «زیاد» را دادید بهتر است  برای کسب اطلاعات بیشتر و بررسی بهتر موضوع، با یک متخصص در سلامت روان صحبت کنید.


1. شکست، من را از این نگران می کند که دیگران راجع به من چه فکرهایی می کنند.
2. شکست، من را درباره توانایی ام برای رسیدن به اهداف آینده ام نگران می کند.
3. شکست، من را از این نگران می کند که: نکند دیگران علاقه شان را نسبت به من از دست بدهند؟
4. شکست، من را درباره هوش و توانایی ام نگران می کند.
5. شکست، من را از این نگران می کند که: نکند کسانی که برایم مهم هستند را نا امید کنم؟
6. من مایلم قبل از اعلام شدن نتیجه هر کاری، جلو جلو به دیگران بگویم که «موفق نمی شوم» تا انتظارات آنها را از خودم کم کنم.
7. وقتی در کاری شکست می خورم، به سختی می توانم به راههای دیگری که برای موفقیت وجود دارند فکر کنم.
8. من اغلب اوقات، در دقیقه نودِ انجام کارها سردرد، معده درد و بیماریهای دیگر می گیرم و نمی توانم آن را انجام دهم.
9. من اغلب قبل ازاقدام به کار، مشغول چیزهایی می شوم که حواسم را پرت می کنند و فرصت آماده شدن را از من می گیرند. وقتی بعدها به آن موقعیت فکر می کنم می بینم آن مشغولیتها آنقدر هم که در آن زمان به نظرم مهم می آمدند ضروری نبودند.
10. من در انجام کارها خیلی «امروز و فردا می کنم» و «وقت کم می آورم».

چه باید کرد؟
یک نکته مهم در شناسایی ترس از شکست، توجه به ناخودآگاه بودن این موضوع است. به عبارت دیگر برای شناسایی آن در خود، باید روان را مورد توجه عمیق قرار داده و در لایه های زیرین آن پرسشهایی را از خود مطرح کرد. بعد از شناسایی، می توان برای اصلاح اقدام کرد. از سه طریق:
1. پذیرش ترس. به طور کلی پذیرش هر مسئله ای باعث می شود که آن مسئله از سطح نا خودآگاه خارج شده و خودآگاه شود. در نتیجه بهبود بخشیدن به آن هم ممکن می شود. در اینجا هم مهم است بپذیریم که ما از شکست می ترسیم چون در ما احساس شرم به وجود می آورد.

2. صحبت کردن با افراد قابل اعتماد. صحبت کردن و جلب همدلی افراد قابل اعتماد کمک می کند تا احساس خود ارزشمندی مان حفظ شده و بار سنگین نگرانی هایی که راجع به نظر دیگران داریم کاهش یابد.

3. تمرکز بر جنبه هایی از کار که تحت کنترل هستند. شکست به معنای از دست دادن کنترل بر همه جنبه های کار نیست. همیشه جنبه هایی هستند که همچنان تحت کنترل ما باقی می مانند. بعد از شناسایی کردن این جنبه ها می توانیم فکری هم به حال جنبه هایی که تحت کنترل نیستند بکنیم. برای مثال می توانیم با استفاده از طوفان فکری، راههای مختلفی را که به ذهنمان می رسد یادداشت کرده و بعد عاقلانه ترین آنها را انتخاب کنیم. سپس دست به اقدام بزنیم.
منبع:تبیان
 


ویدیو مرتبط :
تعجب Trevor از شکست ترسناک (مثلا) !!!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

پرونده رقیب شکست خورده و مرد کشته شده



 

 

 

 

عشقی همچنان یکی از انگیزه های رایج در جرائم جنایی است. در تازه ترین این موارد دست دو جوان به خون رقیب عشقی شان آلوده شد و دو پرونده جنایی را پیش روی پلیس قرار داد.




رقابت های عشقی همچنان یکی از انگیزه های رایج در جرائم جنایی است. در تازه ترین این موارد دست دو جوان به خون رقیب عشقی شان آلوده شد و دو پرونده جنایی را پیش روی پلیس قرار داد.



در اولین مورد جوان ۲۰ ساله یی به نام حسین پس از آنکه از رسیدن به دختر مورد علاقه اش ناکام ماند، ترجیح داد به شکلی غیرمنطقی با سرنوشتش برخورد کند و در اقدامی تلافی جویانه رقیب عشقی اش را به قتل برساند. حسین از مدت ها قبل به دختری به نام نسیم علاقه مند شده بود و قصد داشت به خواستگاری وی برود اما کمی پیش از این کار فهمید پسرعمه نسیم به نام تقی نیز به او علاقه دارد و آنها در شرف ازدواج هستند. درک این موضوع برای حسین سخت بود. به همین دلیل او تصمیم گرفت هرکاری که لازم باشد انجام دهد تا به خواسته اش برسد. وی ابتدا از در مذاکره با تقی وارد شد اما تقی صراحتاً اعلام کرد تصمیم نهایی اش را گرفته و قرار است با نسیم عروسی کند.

 



وقتی گفت وگوی دوستانه نتیجه یی نداد حسین روی دیگر سکه را نمایان کرد و نقشه قتل رقیب عشقی اش را طراحی کرد. او چاقویی با خود برداشت و نزد تقی رفت و بار دیگر از وی خواست از ازدواج با نسیم صرف نظر کند اما تقی که سخت دلباخته دختردایی اش بود حرف آخرش را زد و از حسین خواست دیگر سراغ او نرود. این حرف خشم حسین را برانگیخت و باعث شد برای تقی چاقو بکشد. به این ترتیب جنگی تن به تن میان آنها درگرفت که پس از دقایقی به مرگ تقی منجر شد. حسین که باور نداشت به خاطر ازدواج با نسیم دستش به خون آلوده شده است در حالی که به شدت ترسیده بود از آنجا فرار کرد اما تلاشش بیهوده بود و چند روز بعد توسط پلیس شهرستان اسکو دستگیر شد. او در بازجویی های مقدماتی ضمن پذیرش اتهامش گفت؛ «من و مقتول هر دو قصد داشتیم با نسیم ازدواج کنیم اما تقی موفق شد دل دختردایی اش را به دست بیاورد. من هم که خودم را شکست خورده می دیدم تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم.» دومین جنایت پیچیده تر بود. ماجرا زمانی آغاز شد که مردی به کلانتری شهرستان شبستر در استان آذربایجان شرقی رفت و مدعی شد پسرش بایرام توسط چهار مرد ناشناس ربوده شده است.

 


این مرد گفت؛ «بایرام و دوستش محمود سوار بر یک دستگاه خودروی پژو پرشیا از جاده شانجان عبور می کردند که افراد ناشناس دوست پسرم را با چاقو مجروح کردند و پسرم را با خود بردند.» به دنبال این اظهارات تحقیقات گسترده یی از سوی پلیس آغاز شد اما این تجسس ها نشان می داد اظهارات پدر بایرام چندان منطبق بر واقعیت نیست. به همین دلیل بررسی ها با بازجویی از محمود ادامه یافت. محمود ماجرای آدم ربایی را برای پلیس بازگو کرد و گفت چهار مرد ناشناس در جاده بایرام را دزدیدند و هنگامی که او خواست به وی کمک کند توسط آنان مجروح شد. کارآگاهان در بررسی دقیق اطلاعات به دست آمده فرضیه آدم ربایی را منتفی دانستند و احتمال دادند بایرام قربانی انتقام جویی شده است. این فرضیه از آنجا قوت گرفت که با گذشت چندین روز از ناپدید شدن بایرام هیچ تماسی از سوی آدم ربایان با خانواده او گرفته نشده بود. از سویی گروهی از ماموران که حرکات محمود را زیر نظر گرفته بودند پی بردند او رفتار مرموزی دارد. به همین دلیل محمود همراه همسرش بازداشت شدند.

 

 

هنگامی که محمود تحت بازجویی های فنی قرار گرفت باز هم اظهارات قبلی اش را تکرار کرد اما همسر او در بازجویی ها کلید ماجرا را به پلیس داد و از قتل بایرام توسط شوهرش خبر داد. در ادامه خانه متهم به قتل بازرسی شد و شواهد بیشتری درباره قتل بایرام توسط محمود به دست آمد. آثار خون در حمام و راهروها و برخی اتاق ها مشهود بود و این شرایط محمود را نیز وادار به اعتراف کرد. او گفت؛ «قبل از آنکه من و همسرم با هم ازدواج کنیم قرار بود بایرام با او ازدواج کند اما سرانجام من دختر مورد علاقه ام را راضی کردم تا به عقد من دربیاید. من و همسرم زندگی خوبی داشتیم و در عین حال من رابطه ام را با بایرام حفظ کرده بودم ولی به تدریج با هم دچار اختلاف شدیم. شب حادثه بایرام به خانه ام آمد. نیمه های شب بود که در مورد اختلاف قدیمی مان بر سر ازدواج بحث مان شد. اما کار بالا گرفت و ما با هم درگیر شدیم. من هم چاقویی برداشتم و بایرام را از ناحیه شکم و گردن مجروح کردم. سپس در حالی که او بی جان شده بود با کمک همسرم جنازه را داخل یک پتو پیچیدیم و به روستای دورافتاده یی در اطراف شهرستان خامنه منتقل کردیم.»بنا به گفته سرهنگ رضا امینی فرمانده انتظامی شهرستان شبستر همسر متهم به قتل به خاطر پایبند نبودن به اصول اخلاقی با بایرام رابطه داشته و همین موضوع علت اصلی این ماجرا است. این اظهارات حاکی از آن است که تجسس ها درخصوص افشای زوایای پنهان این ماجرا همچنان ادامه دارد.