سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

طنزهای بامزه برای کودکان



 

لطیفه های کودکانه

 

خبرنگار و فوتبالیست:

خبرنگار: چرا قبل از هر بازی به حمام می روی؟

فوتبالیست: برای اینكه گل های تمیز بزنم .

 

تور ماهیگیری

یه روز یه نفر می ره ماهی بگیره، تور رو می اندازه تو دریا؛ اما هر چی می كشه در نمی یاد. می ره زیر آب، می بینه ماهی ها تور رو بستن، دارن والیبال بازی می كنن.

 

خرمگس

معلم: بچه ها کسی می تواند بگوید چرا به بعضی از مگس ها، خرمگس می گویند.

شاگرد: چون آن ها عقل درست و حسابی ندارند.

 

صفر

پرویز به دوستش گفت: فرق میان آموزگار و دماسنج چیست؟

دوستش گفت: هیچ! چون هر کدام از آن ها صفر را نشان بدهند تن آدم می لرزد.

 

جایزه

آموزگار: دو چهار تا چند تا می شود؟

حمید: هشت تا.

آموزگار: آفرین! حالا هشت تا آب نبات به تو جایزه می دهم.

حمید: آقا ببخشید می شود شانزده تا!

 

آب ندهید!

دیوانه ای برای خودکشی به داخل گلدان بزرگی رفت و به همه سپرد مرا آب ندهید!

 

دروغگو

دو تا دروغگو پایین کوه با هم صحبت می کردند.

اولی گفت: اون مورچه را روی نوک کوه می بینی؟

دومی گفت: کدام، اونی که چشماش را بسته یا اونی که چشمهایش باز است؟\

 

منبع:لطیفه های ریزه میزه و لطیفه های شیرین ایرانی



ویدیو مرتبط :
عطسه کردن بامزه کودکان

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

لطیفه های بامزه برای کودکان



 

لطیفه

 

طوطی سیاه

از آقا کلاغه می پرسند: اسمت چیست؟

کلاغه گفت: طوطی.

پرسیدند: پس چرا رنگت سیاه است؟

گفت: آخه توی زغال فروشی کار می کنم.

 

جواب غلط

پدر: پسرم امتحان ریاضی ات چطور بود؟

پسر: یکی از جواب ها را غلط نوشتم.

پدر: عیبی ندارد. پس بقیه سوال ها را درست حل کردی؟

پسر: نه، چون اصلا وقت نکردم به بقیه ی سوال ها نگاه کنم.

 

گوشت گاو

محمود: من از بس گوشت گاو خوردم، پر زور وقوی شدم.

مسعود: پس چرا من این قدر ماهی می خورم، شنا یاد نگرفته ام.

 

دوربین

دکتر: متاسفانه چشم شما دوربین شده است.

بیمار: آخ جون. پس یک حلقه فیلم بدهید، داخلش بیندازم وچندتا عکس بگیرم.

 

خیار

به مظفر گفتند یک جوک بگو. گفت: خیار.

گفتند: چه بی مزه. گفت: خیلی خوب بابا، خیار شور.

 

تولد

از مظفر پرسیدند: تولدت کی می شه؟

گفت: این سه شنبه نه، پنج شنبه ی دیگه.

 

بخیر گذشت

مظفر از طبقه صدم ساختمانی پرت شد. وقتی به طبقه پنجاهم رسید، گفت خدا را شکر، تا این جا که بخیر گذشت.

 


منابع:

نسیم رضوان

لطیفه های شیرین ایرانی