سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

به خاطر بچه‌ ها با همسرتان زندگی می‌ کنید؟



طلاق والدین ,قبل از طلاق ,زندگی زناشویی

برای نسل ‌های متمادی والدین به امید اینکه ازخودگذشتگی‌ شان آخر کار به نفع فرزندانشان باشد، این توصیه را به جان خریده ‌اند. خیلی‌ها هنوز باور دارند که این تنها انتخاب والدینی است که در ازدواج خود به بن‌ بست رسیده ‌اند.

اما نظر من بخاطر تجربه شخصی که دارم چیز دیگری است. من که در خانواده ‌ای پرورش یافتم که والدینم تصمیم گرفتند بخاطر ما به زندگی زناشویی تاسف‌ برانگیز خود ادامه دهند، عقیده دیگری دارم. برای من طلاق والدین بسیار بهتر است از سالها زندگی در خانه ‌ای که والدین مدام در حال جنگ و دعوا هستند، به همدیگر احترام نمی‌ گذارند و بچه‌ ها با ناراحتی و عصبانیت مداوم بزرگ می‌شوند. این دنیایی بود که من در آن پرورش یافتم و زخم ‌هایی که از آن خوردم هنوز در زندگی‌ ام باقی مانده و باقی خواهد ماند.

من باور دارم که ماندن در یک ازدواج فقط به خاطر بچه ‌ها یک انتخاب فیزیکی است که هیچ نگاهی به درد احساسی و روانی که فرزندان متحمل می‌شوند ندارد. در چنین محیطی هیچ الگوی مثبتی از اینکه ازدواج چیست و چطور باید باشد برای بچه ‌ها وجود ندارد. درواقع، حتی باعث میشود در نظر آنها ازدواج چیزی ترس‌ آور و ناراحت ‌کننده به نظر آید که باید از آن دوری کرد.

وقتی والدین از نظر احساسی از هم جدا شده باشند و فقط زندگی فیزیکی کنار هم داشته باشند، خوشبختی، هماهنگی، همکاری، احترام و لذت حضور نخواهد داشت. بچه‌ ها این را احساس کرده، سردرگم می‌شوند و خیلی وقت ‌ها هم خودشان را مقصر برای بدبختی والدینشان تصور می ‌کنند. درنتیجه افرادی عصبی و مضطرب بزرگ شده و هیچ آرامشی در دوران کودکی خود تجربه نمی ‌کنند. زخم‌هایی که چنین زندگی بر جای می‌گذارد کم از زخم‌ های زندگی کودکانی که والدینشان از هم طلاق می‌گیرند ندارد.

به عقیده من، والدینی که در زندگی زناشویی خود به مشکلی می‌ خورند که قابل حل نیست و به همین دلیل تصمیم به طلاق می‌ گیرند انتخاب بسیار بهتری دارند و انتخاب آنها به نفع همه اعضای خانواده خواهد بود.

والدین خود من می ‌بایست در همان ابتدای ازدواج خود از هم جدا می‌شدند. آنها زندگی بسیار ناخوشایندی در کنار هم داشته، احترامی برای هم قائل نبوده و فرزندان خود را در خانه ‌ای پر از خشم، اضطراب، و مشاجرات و دعواهای مکرر بزرگ کردند.

یادم می‌آید که مادرم روزی از من پرسید که بهتر بود از پدرم جدا شود یا نه. من با فریاد گفتم، "نه!" من مادر و پدری مثل مادرها و پدرهای بقیه بچه ‌ها می‌خواستم. با اینکه کودکی ناخوشایند و سرشار از احساس ناامنی داشتم، می‌ترسیدم و نمی‌دانستم که با طلاق والدینم زندگی ‌ام چطور خواهد شد. البته مادرم هم شهامت لازم برای این کار را نداشت و سالها به زندگی تاسف ‌آور خود ادامه داد.

امروز که به گذشته نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم که آن یک اشتباه بود. هیچکدام از والدین من آدم‌های بدی نبودند فقط به درد هم نمی‌خوردند. مهارت‌های ارتباطی‌شان بسیار ضعیف بود و هرکدام فقط دوست داشتند به هر قیمتی که شده در دعواهای بین ‌شان پیروز شوند. البته هزینه اصلی که پرداخت کردند سلامت فرزندانشان بود. من فکر می‌کنم هر کدام از والدینم اگر طلاق می‌گرفتند، مجرد می‌ماندند یا شریک دیگری برای زندگی خود انتخاب می‌کردند، زندگی به مراتب بهتر و شادتر را تجربه می‌کردند.

به همین دلیل بود که وقتی زندگی زناشویی خودم دچار مشکل شد، راه دیگر را انتخاب کردم. اما بخاطر تجربیات کودکی‌ ام فهمیده بودم که در یک طلاق چه کارهایی را نباید کرد. همه تلاشم این بود که طلاقی به گفته خودم فرزندسالار داشته باشم. من و همسر سابقم با همکاری هم رابطه‌ ای خوب بین خودمان نگه داشتیم تا پسرمان از ده سالگی تا بیست سالگی برسد. چیزی که خوشحالم می‌کند این است که پسرم که الان به جوانی تبدیل شده، این همکاری‌های ما را تایید کرده و قدردان آن است.

خوشبختانه به وجود تجربیات تلخ کودکی هنوز به ازدواج اعتقاد دارم و بعد از شکست در ازدواج اولم، دوباره ازدواج کردم. توصیه من به والدینی که در زندگی زناشویی خود مشکل دارند این است که:

اگر والدین بلوغ و قاطعیت کافی برای کمک گرفتن از متخصص را قبل از طلاق داشته باشند می‌توانند یاد بگیرند چطور به طور مثبتی دوباره با هم ارتباط برقرار کرده و تعهدشان را به ازدواج از سر بگیرند. این به نفع همه اعضای خانواده خواهد بود.

اما اگر بچه ‌ها در یک منطقه جنگی یا سکوت و بی ‌تفاوتی یک ازدواج مرده بزرگ می‌شوند، طلاق در را به سوی آینده ‌ای سالم‌تر و شادتر برای بچه ‌ها باز خواهد کرد. اما طلاق والدین همیشه یک راه‌ حل نبوده است. برای اینکه بهترین نتیجه عاید فرزندان شود، والدین باید بعد از طلاق همکاری لازم برای مرکزیت دادن به بچه ‌ها و اولویت دادن به سلامت روحی و روانی آنها را داشته باشند.

منبع:مردمان

 


ویدیو مرتبط :
خودکشی به خاطر مشکلات زندگی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

زندگی در حال را به بچه‌ها بیاموزیم



 

 

زندگی در حال را به بچه‌ها بیاموزیم

 

زندگی در جوامع بزرگ و صنعتی به مرور به ما می‌آموزد که آینده‌نگر باشیم و همیشه نیم‌نگاهی به آتیه داشته باشیم ولی گاهی این آینده نگری‌ها از حد و مرز خود عبور کرده و به‌نوعی وسواس و فراموشی حال تبدیل می‌ ...

 

این مسئله در مورد کودکان نیز به همین اندازه صدق می کند و کم نیستند کودکانی که از دوران خردسالی، زندگی در حال را به فراموشی می سپارند و با نگرانی، برای موفقیت بیشتر و بهتر بودن دست و پنجه نرم می کنند.

 

یادمان باشد که زندگی باید برای بچه ها سرگرم کننده و جذاب باشد و در چنین فضایی کودک علاوه بر آنکه لحظات خوش در حال زیستن را تجربه می کند، مسیر خوب و برنامه ریزی شده حرکت به سوی موفقیت و آتیه برتر را نیز طی می کند.

 

بچه ها باید بیاموزند که زندگی پر از لحظات شاد و لذت بخشی است که خود آفریننده آن هستیم و در واقع نگاه کردن به زندگی به عنوان پدیده ای سخت و رنج آور و تلخ، کاری بس اشتباه است هر چند که گاه شیوه نگاه ما به زندگی، این افکار و عقاید را به بچه ها نیز منتقل می کند. البته این کار بدین معنی نیست که برای داشتن لحظات خوش، به اطرافیانمان بد بگذرد و آنها دچار خستگی و مشکلات شوند. کودکان را با پدیده های ساده زندگی آشنا کرده و به او بیاموزید تا از این اتفاقات لذت ببرد.

 

دیدن گیاهان گوناگون در جنگل، جمع کردن سنگ های مختلف، کلکسیون برگ های درختان و... همه اینها علاوه بر تجربه اندوزی و افزایش خلاقیت، حس خوشایند «درحال زیستن» را نیز به آنها می آموزد. شما به عنوان والدینی علاقه مند می توانید برای لحظات در حال زیستن فرزند خود برنامه ریزی کنید تا او علاوه بر لذت بردن به کسب تجربه و مهارت های لازم برای کارهای آتی خود نیز بپردازد البته شرط مهم برای این کار این است که خود شما نیز در این برنامه ها شریک باشید و همراه فرزند خود به لذت بردن از آنچه در حال می گذرد، بپردازید. این مسئله در مورد مدرسه رفتن و انجام تکالیف نیز صادق است.

 

متأسفانه این روزها، مدارس، مسابقه ای برای اثبات برتر بودن خود گذاشته اند که قربانیان اصلی این مسابقه، کودکان هستند؛ کودکانی که برای بهتر بودن باید تلاش بیشتری کنند و در فشار امتحانات بیش از حد غوطه ور شوند. تا چند سال پیش امتحانات تحصیلی بچه ها به صورت 3دوره (سه ثلث) در سال بود که هر سه ماه یک بار انجام می گرفت. پس از چندی کارشناسان آموزش و پرورش به این نتیجه رسیدند که این تعداد آزمون برای کودکان به ویژه کودکان دبستانی زیاد است و به همین دلیل سال تحصیلی را به 2ترم تقسیم کردند، غافل از اینکه مدارس بی توجه به این امر، علاوه بر گرفتن امتحانات پایان 2ترم، با امتحانات میان ترم و ماهانه و هفتگی، بچه ها را در فشاری عظیم قرار می دهند و تازگی ها به این مقوله امتحانات آموزشگاه های کمک درسی نیز اضافه شده که هر دو، سه جمعه یک بار اقدام به برگزاری آزمون های درسی می کنند.

 

همه این آماده سازی ها خوب است به شرط آنکه توان و استعداد و سن کودک نیز درنظر گرفته شود و مهم تر از آن کودک دچار اضطراب و استرس برای بهتر بودن و بهتر ماندن نشود و قیمت های گزافی جهت این آینده نگری نپردازد. البته علاوه بر این طیف گسترده امتحانات، کلاس های فوق برنامه و امتحانات آنها را نیز به برنامه روزانه بچه ها اضافه کنید و به سادگی در می یابید که چگونه می توان کودک را از زندگی در حال محروم کرد! تکالیف مدرسه و آموزش مهارت های گوناگون باید برای بچه ها لذت بخش و خوشایند باشد نه رنج آور و ترسناک؛ برای این دسته از کودکان، مدرسه و به طور کلی امر آموزش عذابی اجباری است که کودک به علت سن کم، قادر به مبارزه برای گرفتن حق طبیعی خود نیست. این کودکان در بزرگسالی نیز به همین زندگی ادامه می دهند و مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می پرند زیرا دوست دارند به بهترین ها دست یابند.

 

دکتر وین دایر، در توصیف این دسته از افراد مثال جالبی دارد؛ « این افراد هیچ گاه یاد نمی گیرند که از سرعت خود بکاهند و به لذت بردن از لحظات حال و آنچه در دسترسشان است بپردازند. این بچه ها در بزرگسالی از غذایی که می خورند، لذت نمی برند، زیرا مدام به دسر بعد از غذا فکر می کنند و از طعم اولین فنجان قهوه خود نیز احساس خوشایندی ندارند زیرا دائماً به فکر فنجان دوم هستند!»

 

نیازی نیست که شما کار چندان سختی برای باز گرداندن خوشی های زندگی در لحظه حال به فرزند خود انجام دهید، چون بچه ها به طور ذاتی این موهبت را درون خود دارند و ما پدران و مادران و مربیان هستیم که آنها را از این موهبت محروم می کنیم. نگاه شما به زندگی نیز اثر مستقیم بر طرز فکر و نگرش فرزندتان دارد. ترس های خود از زندگی در اکنون را به او منتقل نکنید و سعی کنید اگر تاکنون از این لحظات لذت نبرده اید، از امروز همگام با فرزند خود، دنیای آرام و زیباتری را تجربه کنید. یادتان باشد که خوش بینی با بدبینی بیش از حد شما تغییری در حوادث روزمره نمی دهد و تنها می تواند موجب تغییر در احساس شما شود؛ احساسی خوب یا بد !

منبع:funpatogh.com