فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

گپی خواندنی با دو جاری‌ در سینمای ایران



اخبار,اخبار فرهنگی ,بهاره رهنما

 

اخبار فرهنگی - گپی خواندنی با دو جاری‌در سینمای ایران

رهنما همسر پیمان قاسمخانی و دهقان همسر مهراب قاسمخانی است که هر دو از فیلمنامه‌نویسان موفق کشورمان هستند.

بهاره رهنما و شقایق دهقان این روزها در نمایش «اسپانیایی» به کارگردانی شیوا اردویی در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه رفته‌اند و نقش دو خواهر را بازی می‌کنند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، با این‌که خیلی خسته هستند و روزهای پرکار و البته پرحاشیه‌ای را پشت سر می‌گذارند اما فوق‌العاده پرانرژی هستند. مدام با هم شوخی می‌کنند و با صمیمیت می‌خندند. آن‌قدر که اصلا زمان را حس نمی‌کنم.

بهاره رهنما و شقایق دهقان این روزها در نمایش «اسپانیایی» به کارگردانی شیوا اردویی در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه رفته‌اند و نقش دو خواهر را بازی می‌کنند. البته آنها با هم نسبت فامیلی هم دارند و جاری هستند.

رهنما همسر پیمان قاسمخانی و دهقان همسر مهراب قاسمخانی است که هر دو از فیلمنامه‌نویسان موفق کشورمان هستند. با این دو جاری که این روزها روی صحنه نمایش خواهر هم شده‌اند گفت‌وگویی انجام دادیم. رهنما در این گفت‌وگو توضیحاتی هم درباره حواشی روزهای اخیر و شکایتش از یک منتقد را ارائه کرد.

خواهرها کمتر به هم حسادت می‌کنند اما جاری‌ها خیلی زیاد. شما در نمایش اسپانیایی دو خواهر هستید که یکی نسبت به دیگری حسادت دارد. راستش را بگویید در عالم جاری بودن تا به حال نسبت به هم حسادت داشته‌اید؟
دهقان: بله من به بهار خیلی حسادت می‌کنم. می‌تواند این همه درست برای خودش برنامه‌ریزی کند و این همه خوب کار کند.

رهنما: شوخی می‌کند... شوخی می‌کند...

دهقان: نه جدی می‌گویم. خیلی انرژی دارد.

پس از آن حسادت‌های خوب دارید.
دهقان: نمی‌دانم اسمش چیست.

رهنما: دروغ می‌گوید، فکر می‌کنم ما خیلی همدیگر را می‌پسندیم. چیزهایی در وجود شقایق هست که برای من هم غبطه‌آور است؛ آرامش، صبوری، متانت و بلندنظری که من هیچ‌کدام اینها را ندارم. سال‌های اخیر خیلی کم صبر شده‌ام، واکنش‌های آنی نشان می‌دهم که با خودم می‌گویم اگر کمی صبر می‌کردم این کار را انجام نمی‌دادم. من با شقایق از خواهر هم نزدیک‌ترم و این به دلیل پسند روحی‌ای است که نسبت به هم داریم.

دهقان: گاهی به بهار می‌گویم اگر با هم فامیل هم نبودیم و تو را در دبیرستان می‌دیدم حتما با تو دوست می‌شدم.

از اولین برخوردتان همین حس را داشتید؟
رهنما: من اولین‌بار شقایق را در یک جمعی دیدم و چند سال بعد با مهراب ازدواج کرد. من در آن مهمانی با خودم گفتم چقدر شقایق از تصویرش در سریال‌ها مهربان‌تر و زیباتر است. آن زمان کارهای کمدی تیپ مد بود و شقایق هم در همین کارها بازی می‌کرد. وقتی دیدمش با خودم گفتم چقدر آدم حسابی است. خیلی مودب و شیک. بعدا که فامیلمان شد فهمیدم آدم حسابی نیست. (هر دو می‌خندند)

دهقان: دیگر شدم فامیل شوهر و قوم ظالمین (دوباره می‌خندند)

برویم سراغ نمایش. چه شد که تصمیم گرفتید در نمایش اسپانیایی بازی کنید و چه اتفاقی افتاد که به هم پیوستید؟
دهقان: (با خنده) راستش بهاره مرا به خودش پیوست کرد. از آنجا‌ که طی این سال‌ها کارهایی که در تئاتر انجام داده همه موفق و حساب شده بوده مطمئن بودم انتخاب اشتباهی نداشته و قطعا این کارش هم مثل دیگر کارهایش خوب است. من هم از قبل با این نقش آشنا بودم و وقتی بهار بازی در این نمایش را پیشنهاد کرد خیلی خوشحال شدم، چون همیشه دوست داشتم این نقش را بازی کنم. بعد هم وقتی با شیوا اردویی تمرین را شروع کردیم آنقدر خیالم راحت شد که خودم را سپردم به گروه.

رهنما: واقعیت این است که من همیشه دوست داشتم شقایق وارد تئاتر شود. یک بخشی به‌خاطر توانایی بازی‌اش است، چون در سینما و تلویزیون فقط بخشی از قابلیت‌های بازیگران دیده می‌شود و واقعا تا زمانی که یک بازیگر تئاتر را امتحان نکند نمی‌تواند محکی بر توانایی بازیگری‌اش داشته باشد.

همیشه فکر می‌کردم شقایق بازیگر خیلی خوب و توانمندی است پس باید تئاتر را هم تجربه کند. من این عقیده را درباره بهنوش بختیاری هم داشتم. آدم می‌تواند حس کند این افراد در دنیای تئاتر راحت هستند و می‌توانند خیلی خوب جلوه کنند. چون تئاتر یک خودمانی بودن و اخلاصی را می‌خواهد که هر کسی نمی‌تواند آن را داشته باشد و با خودش روی صحنه بیاورد. کسانی که فضای ستاره بودن برایشان جذاب است نمی‌توانند در تئاتر حس خوبی داشته باشند. دوستان خوبی در سینما دارم که می‌گویند ما یک بار تئاتر کار کردیم و دیگر کلاهمان هم بیفتد طرف تئاتر نمی‌رویم برداریم. یعنی در تئاتر به آنها خوش نگذشته است.

برسیم به این‌که چرا شقایق برای نقش اورلیا انتخاب شد. شیوا اردویی برای این نقش خیلی حساسیت داشت. با هم درباره بازیگران زیادی صحبت کردیم و خانم اردویی اولین بار گفت اگر شقایق هم می‌آمد خیلی خوب می‌شد. گفتم خیلی دوست دارم شقایق تئاتر کار کند اما فکر می‌کنم سر یک سریال است. چون پیشنهاد کار زیاد دارد و احتمال می‌دادم نتواند بیاید. مثلا سر تئاتر «زنان شکسپیر» هم یکی از گزینه‌های اصلی من بود اما از نظر زمانی نمی‌توانست برنامه‌هایش را با ما هماهنگ کند. اما این بار همه چیز دست به دست هم داد که شقایق بیاید اما واقعیت این است که خود کارگردان هم برای بازی این نقش روی اسامی خیلی محدودی نظر داشت.

مطمئن بودید که خانم دهقان می‌تواند از پس این نقش برآید؟
رهنما:راستش اولش مطمئن نبودم چون خیلی نقش سختی است. قبل از آمدن شقایق برای این نقش، بازیگر پیدا نمی‌کردیم. خانم اردویی به من گفت یک‌بار این نقش را بخوانم و اگر دوست داشتم آن را بازی کنم. من این نقش را خواندم. وقتی شب رفتم خانه به حدی ضربان مغز و قلبم بالا بود که احساس می‌کردم توی شقیقه‌ام نبض می‌زند. چون بار احساسی این نقش خیلی سنگین است. ما در نمایشنامه‌های یاسمینا رضا همیشه شاهد فروپاشی عصبی یک زن هستیم. در زندگی سه گانه، خدای کشتار، اسپانیایی و برخی آثار دیگرش این اتفاق رخ می‌دهد.

 

مدام فکر می‌کردم شقایق چگونه می‌خواهد این نقش را دربیاورد، اما حالا واقعا شگفت‌زده هستم و بدون این‌که هیچ ربطی به فامیل بودنمان داشته باشد، می‌گویم خیلی نقش را خوب درآورده. چیزی که از شقایق یاد گرفتم این است که کنترل احساس و تکنیکش در بازی بیشتر دست خودش است. در نمایش صحنه‌ای است که بازیگر خنده و گریه را در فاصله‌ای کم دارد، شقایق گریه می‌کند اما بعد حالش خوب است. من در نمایشنامه «چشم‌هایی که مال توست» هر شب تا سه ساعت بعد از بازی‌ام حتی اگر مهمان هم بودم هر کسی با من حرف می‌زد در حال و هوای نمایش بودم و بغض داشتم.

دهقان: من بی‌احساسم. (با خنده)

رهنما: نه کنترل احساسش در بازیگری دستش است.

‌من هم فکر نمی‌کردم‌ خوب بازی کنید. چون خیلی سال است تئاتر نداشتید و از طرف دیگر اغلب بازیگرانی که از سینما و تلویزیون به تئاتر می‌آیند خوب بازی نمی‌کنند. راستش من منتظر بودم شما هم خوب بازی نکنید، اما بازی‌تان خوب بود . آدم حسادت و سرخوردگی ناشی از حسادتی را که نقش شما داشت، حس می‌کرد.

رهنما: عبارت خیلی خوبی را به کار بردید. چون حسادت نقش اورلیا ناشی از بدجنسی نیست. از ‌سرخوردگی است و آدم کاملا با آن احساس همذات‌پنداری کرده و برایش دلسوزی می‌کند. بخصوص‌ در جامعه‌ای که ما زندگی می‌کنیم در کار و حرفه خودمان در برابر آرمان‌ها و آرزوهایمان خیلی جاها این سرخوردگی را حس می‌کنیم.

دهقان: خدا را شکر که توانستم از پس نقش برآیم. راستش بین دو کار تئاتری که انجام دادم فاصله زیادی افتاد ولی چون تجربه‌اش را داشتم می‌دانستم کار راحتی نیست. قبلا آمدن بازیگران سینما و تلویزیون به تئاتر خیلی کار دشواری بود و چند سالی است که این کار راحت انجام می‌شود. به نظر من اتفاق خوبی است که بازیگران غیر تئاتری هم خودشان را محک بزنند و مخاطب هم ببیند که این بازیگر توانایی انجام این کار را دارد یا نه. در چند سال اخیر پیشنهادهایی داشتم اما می‌دانستم کار تئاتر سخت است. برای همین منتظر بودم فرصتی پیش بیاید که کار دیگری نداشته باشم و فقط متمرکز شوم روی تئاتر. همان‌طور که بهاره گفت من قبل از این کار سر سریال بودم و این کار به من پیشنهاد شد. من تمام وقتم را گذاشتم که بتوانم از پس این کار برآیم.

چه سریالی؟
یک سریال که به دلیل مشکلات مالی نصفه ماند. «یادداشت‌های یک زن خانه‌دار» که کارگردانش آقای مسعود کرامتی بود اما به دلایل مالی فعلا متوقف شده است.

خانم رهنما گفتند از پس بازی در نقش اورلیا برنمی‌آمدند. شما از پس بازی در نقش ایشان یعنی نوریا برمی‌آمدید؟
دهقان: بهار واقعا تواضع دارد که این حرف را می‌زند. او بازیگر خوبی است و می‌تواند.

رهنما: بعد احساسی‌اش واقعا سنگین است. به این خاطر دوست نداشتم بازی کنم.

دهقان: نمی‌دانم. من به نقش نوریا فکر نکردم و فقط به اورلیا فکر کردم.

رهنما: من بعد از بازی در چند نقش مازوخیستی که نمایش «عامدانه عاشقانه قاتلانه» هم یکی از آنها بود که به خاطرش کاندیدا هم شدم یا «چشم‌هایی که مال توست» بیشتر دوست داشتم نقشی را بازی کنم که بار احساسی‌اش کمتر باشد. نوریا بیشتر استایل یا بیانش مهم است تا بار احساسی‌اش، ولی از یک جهاتی روحیه و موقعیتش خیلی شبیه من است ولی اخلاقش اصلا. اوایل که این نقش را بازی می‌کردم کمی می‌ترسیدم و با خودم می‌گفتم من تا به حال دنیا را این‌قدر متکبر و متفرعن نگاه نکرده‌ام. خیلی سعی می‌کردم بتوانم از پس این بعد شخصیت نوریا هم برآیم. البته شیوا اردویی خیلی به من کمک کرد، او دو سال برای این نمایش زحمت کشید و با وجود این‌که می‌گویند کارگردان نباید دراماتورژی اثرش را هم خودش انجام دهد، او دراماتورژی خیلی خوبی هم داشته است.

خانم دهقان شما بعد از سال‌ها تئاتر کار کردید. اگر باز هم پیشنهاد شود می‌پذیرید؟
تجربه خیلی خوبی بود اما واقعا این‌که در سینما، تئاتر یا تلویزیون کار کنم برایم فرقی ندارد و فقط دوست دارم بتوانم با نقشی که بازی می‌کنم درگیر شوم.

پس مثل خیلی‌ها جوگیر نشده‌اید.
نه.

خانم رهنما تصور می‌کنم شما تئاتر را بیشتر دوست دارید.
بله. من در تئاتر خیلی راحت‌ترم. نظم زندگی‌ام بیشتر است و طول روز را می‌توانم کارهایی که بیشتر دوست دارم، انجام دهم. اصلا فکر می‌کنم اولش اشتباهی رفتم سراغ سینما و تلویزیون. بزرگانی مثل هوشنگ گلمکانی و لیلی گلستان و دیگر کسانی که درباره حضور من در تئاتر مطلب نوشته‌اند، معتقدند حضور من در تئاتر درست‌تر است تا در عرصه‌های دیگر.

من سه سال پیش یک جایی پرکاری‌ام را در سینما و تلویزیون قطع کردم و ادبیات و تئاتر را انتخاب کردم. این موارد حالا زندگی من است. ولی گاهی اگر فیلم یا سریال خوبی پیش بیاید، انتخاب می‌کنم. مثلا پیشنهاد متفاوتی از آقای سام قریبیان داشتم که در «360 درجه» بازی کردم. خیلی تجربه متفاوتی بود و دیدم نقشی است که کسی فکر نمی‌کند من آن را بازی کنم، پس آن را پذیرفتم. من امسال با دو کارگردان کار اولی در سینما و تئاتر کار کردم که هر دو بسیار کوشا، فعال و مودب و متین بودند. این نکته خیلی مهمی است، فکر می‌کنم نسل کارگردان‌هایی که با داد و دیکتاتوری و سلطه روی بازیگرها پیش می‌رفتند همه جای دنیا گذشته است. من هم در این سن ترجیح می‌دهم با کارگردان‌های جوانی کار کنم که انگیزه و فضای امنیت روانی کارشان بیشتر است تا این‌که صرفا به‌خاطر یک اسم بزرگ بخواهم کاری را انجام دهم که روی اعصاب باشد.

خانم دهقان من چند برخورد در نشست‌های مختلف از شما داشته و شاهد برخورد منطقی‌تان با منتقدان بوده‌ام، اما دوست دارم از خودتان بپرسم تا چه حد نقدپذیر هستید و اگر کسی بازی شما را دوست نداشته باشد ناراحت می‌شوید؟
خب هیچ‌کس خوشحال نمی‌شود که دیگران بازی‌اش را دوست نداشته باشند، اما من سعی می‌کنم اکثریت را در نظر بگیرم و می‌سنجم ببینم تعداد کسانی که کارم را دوست داشتند بیشتر است یا کسانی که دوست نداشتند. نقدهایی درباره کار و حضورم در تئاتر هم شنیده‌ام. برخی می‌گویند هیچ فرقی نکرده‌ام و مثل کارهای تلویزیونی‌ام همین جوری جیغ جیغ می‌کنم، پس معلوم می‌شود این فرد در تلویزیون هم بازی‌ام را دوست نداشته و در نظرش جیغ جیغ بوده.

رهنما: اتفاقا من در اسپانیایی بُعد جدیدی از وجود شقایق را کشف کردم و دیدم او بازیگر اهل تحلیلی است و شخصیت را در ذهن خودش می‌سازد و بررسی می‌کند. این خصیصه بازیگران تئاتر است.

دهقان: حالا فهمیدید چرا دوست داشتم با بهاره دوست شوم. (با خنده)

خانم رهنما برخورد شما با منتقدانتان چگونه بوده است؟ راستش این سوال را بیشتر به‌خاطر حواشی‌ای که این روزها برای شما پیش آمده، می‌پرسم. تمایلی دارید در این باره صحبت کنیم؟
بله. اتفاقا خیلی هم خوشحال می‌شوم؛ چون رسانه‌ها واقعا می‌توانند کمک کنند. من فکر می‌کنم قضیه به موجی تبدیل شده که با توهین به هانیه توسلی شروع شد. البته قبل‌تر به همایون شجریان هم توهین شده بود. در واقع به آدم‌هایی حمله شده که رسما از من آرام‌تر و روشنفکرتر بوده‌اند و به نظر من از نجابتشان سوءاستفاده شده است. ما همه بندگان خدا هستیم و نزد او یکسانیم، اما ما معروف هستیم نه به معنی این‌که از دیگر بندگان خدا برتر باشیم، به معنای این‌که مردم به ما توجه دارند. وقتی به بازیگری توهین می‌شود مردم هم ناراحت می‌شوند چون سال‌هاست با آن هنرمند زندگی کرده‌اند. وقتی این اتفاق می‌افتد و آدم‌ها با صبوری از کنارش می‌گذرند، مدام تکرار می‌شود.

در مورد ماجرای من چیزی که غم‌انگیز بود این است که این آدم اهل کتاب است و مترجم. برای من خیلی عجیب بود نوع ادبیاتی که با یک خانم این‌طور صحبت شود. چگونه درباره فیزیک و ظاهر یک خانم با لحن تحقیرآمیز در فضای مجازی صحبت و فراتر از آن اعتقادات او هم وارد ماجرا شده. من ابتدا اهمیت ندادم اما کلام ایشان از فحش و توهین فراتر رفته بود و اطرافیان من از خواهرم که در خارج از کشور زندگی می‌کند تا مدیر فن پیج من در فضای مجازی همگی متحیر بودند و واکنش نشان می‌دادند. متعجب بودند و فکر می‌کردند این آدم با من مشکل شخصی دارد. من هم توضیح می‌دادم که اصلا او را نمی‌شناسم.

چند مطلب را با پروفایل‌های جعلی مختلف و کامنت‌های نامناسب دیگری هم گذاشتند. ماجرا ادامه پیدا کرد به مهراب، برادر همسرم و پیمان قاسمخانی، همسرم رسید. به همین جا هم ختم نشد و بعد از این به مجموعه زندگی شخصی ما پرداختند و توهین کردند. موارد عجیب و غریبی را به ما نسبت دادند! اگر این آدم‌ها خوشحال می‌شوند من با صراحت می‌گویم تا بخوانند و بدانند که بله ! ما در این یک هفته خیلی اذیت شدیم. ما انسانیم و در یک آزمون خیلی عجیب قرار گرفتیم؛ این‌که باید از کنار این انسان‌ها بگذریم که تغذیه نشوند بابت دیده شوند و دیگر این‌که یک نفر باید جلوی اینها بایستد تا ثابت شود در این مملکت قوانینی وجود دارد و بی‌قانونی نیست که هر آدمی بتواند نسبت ناروایی به دیگران بدهد. یکی برای اثبات قانونمندی و دیگری این‌که جوان‌هایی که وارد عرصه نقد می‌شوند بدانند هتاکی نقد نیست. تصمیم به شکایت گرفتیم.

یعنی شما در موارد دیگر با منتقدانتان مشکلی پیدا نمی‌کنید و نظراتشان را می‌پذیرید؟
من همیشه منتقد داشته‌ام اما هیچ‌گاه با آنها بی‌ادبانه برخورد نکرده‌ام. اگر کارم را دوست نداشته‌اند با هم وارد صحبت شده‌ایم. حتی مردم خیلی مودبانه یا با نگرانی درباره مسأله اضافه وزنم با من صحبت کرده‌اند و من اصلا واکنش بدی نشان نداده‌ام. همیشه با مردم راحت بوده و هیچ مشکلی را از مردم پنهان نکرده‌ام. من با ادبیات هتاکی و مجرمانه این آدم مشکل دارم‌. با همسرم و وکیل خانوادگی‌مان به این نتیجه رسیدیم که به هر حال سن و سال ما و این‌که من کنار بازیگری و نویسندگی، تدریس می‌کنم ایجاب می‌کند از این فرد شکایت کنیم. با این‌که شاید این آدم خوشحال‌تر شود چنانکه نوشته و مرتب دارد می‌گوید چرا من را نمی‌گیرید و چرا هیچ قانونی وجود ندارد که من را بگیرد. ما می‌توانیم ببینیم فریادرسی هست تا جلوی تسری این نوع جرائم در فضای مجازی گرفته شود. چون وقتی فرد با قانون مواجه شود دیگر دست به این کار نمی‌زند.

آقای صدیقی، منتقد تئاتر اصلا بازی من و دو کار آخرم را دوست نداشت و به نظرش حضور من در نمایش زنان شکسپیر و آرسنیک غلط بود. آمد کار را دید و در پایان نمایش حتی برایمان دست نزد و آشنایی ما از همین جا شروع شد. گفتم چرا دست نزدید؟ کار را دوست نداشتید؟ گفت به نظر من نباید در این کارها بازی می‌کردید. ادبیات محترمانه ایشان باعث شد ما با هم نمایشنامه‌خوانی و کار کنیم و حالا هم کارهای مشترک دیگری داریم. برخورد این منتقد هتاک به گونه‌ای بود که حتی سایت‌های منتقد من از من دفاع کردند. چرا؟ چون من با منتقدانم هیچ وقت بی‌ادبانه رفتار نکرده‌ام. ضمن این‌که درباره این آقا مساله، جناحی و فردی نیست بلکه مساله این است که چطور یک نفر به خودش اجازه می‌دهد درباره یک زن ایرانی در یک فضای مجازی چنین حرف‌هایی بزند.

واکنش مردم به این ماجراها چه بوده است؟
رهنما: رامین ناصر نصیر می‌گفت ماجرا شده مثل دعوایی که در خیابان می‌شود و همه می‌ایستند و تماشا می‌کنند. اظهار نظرهای عجیب و غریب می‌شود. نمی‌گویم همه مردم اما. . .

دهقان: اعصاب‌مان ضعیف شده است و به تماشای چالش‌ها می‌ایستیم.

رهنما: خیلی‌ها اصل مساله را نخوانده‌اند، می‌گویند کجا خانم رهنما را در خیابان زده‌اند! اما من می‌گویم این کار اسیدپاشی اینترنتی است. تاثیرش در زندگی کمتر است اما حرکت مثل اسیدپاشی است. اتفاقی که افتاده این است که حتی منتقدان من هم از این ادبیات راضی نیستند.

فقط حسن ماجرا این است که این‌گونه حرکت‌ها مثل همین دعواهای خیابانی زود فراموش می‌شود و افراد هتاک نمی‌توانند جایی در ذهن مردم باز کنند و مساله زود فراموش می‌شود. شما در برابر سخنان این فرد منتقد واکنش نشان دادید. فکر نمی‌کنید بهتر بود از این بعد وارد می‌شدید که مقتل‌خوانی هم یک هنر است و هر هنرمند معتقدی حق دارد این کار را انجام دهد؟
ببینید مقتل‌خوانی برایم مهم است. یک جاهایی خط قرمز هر آدمی است. یک فرد می‌تواند جایی من را ببیند و مسخره‌ام کند و بپرسد که چرا مقتل خوانده‌ام. من هم جوابش را بدهم، اما کسی حق ندارد در یک فضای عمومی با مخاطب فراوان به من به‌خاطر اعتقاد شخصی‌ام هتاکی کند.

نکته دوم این‌که من در اینستاگرام خودم نوشتم که جریحه‌دار شدم از تمسخر مقدساتی که از بچگی با آن بزرگ شدم. مقدسات هر آدمی مثل ناموس و خانواده‌اش است، من هیچ ناسزایی به این آقا نگفتم. خودم حقوق خوانده‌ام و می‌دانم باید چگونه با رفتار ایشان برخورد کنم اما حرف‌هایی که زدم به‌خاطر حساسیت‌هایی بود که روی اعتقاداتم داشتم، ایشان روی خط قرمزهایم دست گذاشت. شاید به ظاهرم نیاید اما اعتقاداتم برایم خیلی مهم است و خلاصه دعوا سر مجلسی است که صاحبش نه منم نه آن آقا و امیدوارم صاحب آن مجلس خودش بین ما قضاوت کند.

شاید خیلی‌ها حوصله خواندن مصاحبه یا نوشته‌های او را نداشته باشند اما می‌خواهم این نکته را بگویم که برخی حالشان بد است که چرا من اینقدر کار می‌کنم، چرا می‌نویسم، زندانی آزاد می‌کنم، گالری می‌روم و... اینها ایرادهای مطرح شده در نقد این آقاست. ایرادها سخیف است. جامعه‌ای که به سمت کندی و تنبلی رفته آدم‌های فعال را برنمی‌تابد اما من تا وقتی زنده‌ام همین قدر پرانرژی خواهم بود.
اخبار فرهنگی - باشگاه خبرنگاران

 


ویدیو مرتبط :
حتماببینید (کپی برداری از سینمای هالیوود در سینمای ایران)

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

گپی با اشکان خطیبی مرد همه کاره سینمای ایران



ممكن است در ابتدای گفت‌وگو با اشكان خطیبی حس كنید با شخصی خودشیفته روب‌رو هستید اما همین كه به قول معروف یخ گفت‌وگو آب شود و خوب به صحبت‌های منطقی‌اش گوش كنید متوجه خواهید شد پشت این حرف‌ها پشتوانه‌ای وجود دارد مملو از زحمت، خلاقیت، تلاش، پشتكار و حتی سختی و رنج.

ممكن است  در ابتدای گفت‌وگو با اشكان خطیبی حس كنید با شخصی خودشیفته روب‌رو هستید اما همین كه به قول معروف یخ گفت‌وگو آب شود و خوب به صحبت‌های منطقی‌اش گوش كنید متوجه خواهید شد پشت این حرف‌ها پشتوانه‌ای وجود دارد مملو از زحمت، خلاقیت، تلاش، پشتكار و حتی سختی و رنج. یعنی برعكس خیلی از آدم‌هایی كه بی‌پشتوانه از خودشان و عملكردشان راضی هستند، خطیبی به استناد ِ آنچه كه دارد و تلاشی كه برای رسیدن به جایگاه فعلی‌اش داشته از عملكرد و تصمیم‌هایش دفاع می‌كند.

گفت‌وگوی‌مان در محوطه سالن‌های سینمای چهارسو انجام شد؛ محیطی دلنشین و دوست‌داشتنی برای علاقه‌مندان به سینما و هنر. مكانی كه خطیبی به عنوان مدیر آن، همه تلاشش را برای گرد هم آوردن هنرمندان و هنردوستان می‌كند و صحبت‌های پرشور و حال او درباره برنامه‌هایش برای مدیریت این مكان فرهنگی و هنری شنونده را به وجد می‌آورد.

 

مدیریت سالن‌های سینمای پردیس چهارسو، فعالیت‌های اخیر وی در حیطه موسیقی و بازی بسیار خوبش در فیلم «سینما - نیمكت» كه برای رسیدن به نقش با چالش‌های سنگینی روبه‌رو بوده  بهانه‌ای شد تا با این بازیگر دوست‌داشتنی گپ و گفتی داشته باشیم. خواندن این گفت وگوی جذاب  را از دست ندهید. 

 

اخبار فرهنگی,اخبار هنرمندان,اشکان خطیبی


از طرف خانواده به سمت هنر و ادبیات سوق داده شدم
در خانواده‌ای بزرگ شدم كه خیلی به هنر و ادبیات گرایش داشتند. پدرم علاقه‌مند به ادبیات بودند و مادرم به هنر. به همین خاطر من را از كودكی طوری تربیت كردند كه به سمت موسیقی بروم و تحت تعلیم این هنر قرار گرفتم. بعد‌تر وقتی به دوره دبیرستان رسیدم علاقه عجیبی به سینما پیدا كردم و همه مجلات سینمایی را می‌خریدم و از ب بسم‌الله تا پایان آنها را  مطالعه می‌كردم. وقتی هم نوبت به كنكور رسید طبیعتا انتخاب اولم سینما بود.

البته چون رشته سینما قبول نشدم نزدیك‌ترین رشته یعنی هنرهای نمایشی را انتخاب كردم. دلیل اینكه موسیقی را با وجود علااقه‌ام به این رشته  انتخاب نكردم این بود كه وضعیت موسیقی در آن سال‌ها جالب نبود و همه توصیه می‌كردند موسیقی را خارج از فضای آكادمیك و به صورت تفننی ادامه دهم كه البته من این كار نكردم و موسیقی همیشه برایم جدی بوده و هست.

افتخاری اگر هست، برای مادرم
مادرم متحمل رنج زیادی شد تا من و برادرم را به سمت ادبیات، هنر و آموختن زبان سوق دهد. ایشان ساعت‌های متمادی ما را به كلاس‌های مختلف می‌برد و صبر می‌كرد تا زمان كلاس به اتمام برسد. برخلاف بینش كلی كه در مورد من وجود دارد، در خانواده‌ای متمول به دنیا نیامده‌ام؛  به همین خاطر وقتی تلاش مادرم را می‌دیدم كه چقدر دوست دارد من و برادرم چیزهای مختلف را یاد بگیریم با خودم فكر می‌كردم باید جوابگو و قدردان  این زحمات باشم. یادگیری موسیقی و زبان انگلیسی در سن كم خواسته مادرم بود و اگر افتخاری وجود دارد متعلق به مادرم است.

از همان ابتدای ورودم به دانشگاه جذب دوستان موزیسین شدم
از همان سال ابتدایی ورود به دانشگاه جذب دوستان موزیسین شده و با بابك سعیدی آشنا شدم؛ به طوری كه دو سال پس از ورود به دانشگاه یعنی سال 77 باند آپولون را تشكیل دادیم و خیلی جدی‌تر از تئاتر، موسیقی كار می‌كردم. در آن سال‌ها  تعداد باند‌های موسیقی خیلی كم بودند.  یك سری گروه‌ها موسیقی خارجی كار می‌كردند و تنها گروه موسیقی پاپ گروه «آریان» بود كه حتی همین گروه هم در آن سال هنوز مجوز قانونی نداشت.

چرا مدیریت پردیس سینمایی چهارسو را قبول كردم
تغییر را دوست دارم، ساختن برایم دلنشین است و فراهم آوردن فضاهای متفاوت برایم جذاب است چون به نظرم به شدت كمبود این فضاها یعنی فضاهایی برای حضور افرادی كه متفاوت فكر می‌كنند و متفاوت كار می‌كنند در كشورمان حس می‌شود. برای كارهای روتین و معمول مكان‌های مختلفی وجود دارد و دوست داریم چهارسو فضایی برای افرادی باشد كه شاید جای دیگری برای ارائه هنرشان ندارند.

ما یك سری كارهای عجیب و غریب اینجا كرده‌ایم. (می خندد) خوشحالم مدیران این مركز اینقدر سعه صدر داشته‌اند كه اجازه برگزاری چنین برنامه‌هایی به ما دادند. ما اینجا پاپ‌كورن و ذرت مكزیكی نمی‌فروشم و شهر بازی نداریم و سعی كرده‌ایم برنامه‌هایی متفاوت داشته باشیم؛ مثلا ما شب ادبیات انگلیسی برگزار می‌كنیم، شب نمایشنامه‌خوانی با هدف كمك به موسسات خیریه داریم، جلسات نقد فیلم برگزار می‌كنیم و مراسم بزرگداشت برای هنرمندان داریم كه مراسم بزرگداشت ایرج كریمی یكی از آنها بود.

جدای از اینها ما توانسته‌ایم سالنی را به موسیقی زنده اختصاص دهیم. برای اجرای زنده موسیقی در كشور ما محدودیت‌های زیادی وجود دارد و ما سعی داریم فضایی برای هنرمندان موسیقی فراهم كنیم كه بتوانند با حضور مردم اجرای زنده داشته باشند. اجرای فیلم / تئاترهای بزرگ تاریخ تئاتر كشورمان هم یكی از برنامه‌های آتی این پردیس خواهد بود؛ مثلا اگر كسی بخواهد تئاترهای دهه    50آقای سمندریان را ببیند شاید برایش غیرممكن یا دسترسی به آن بسیار سخت باشد اما ما در تلاش هستیم این تئاترهای برجسته تاریخ تئاتر را برای علاقه‌مندان اكران عمومی  كنیم. 

در ابتدای كارم برای كسب درآمد بازی می‌كردم
به بازیگری علاقه چندانی نداشتم و شروع بازیگری‌ام دلیل خیلی دم دستی‌ای داشت؛ به پول احتیاج داشتم و در آن سال‌ها نمی‌توانستم از هیچ حرفه دیگری آن طور كه از بازیگری پول در می‌آوردم درآمد داشته باشم؛ مثلا قلم می‌زدم و چهار روز برای ترجمه یك مقاله وقت می‌گذاشتم و دست آخر به من 15 هزار تومن دستمزد می‌دادند ولی در همان زمان با بازی در یك سریال سطح پایین بیشتر از یك میلیون تومان درآمد داشتم. تئاتر كم‌درآمد و پرخرج بود و با بازی در تلویزیون می‌توانستم خرج كارهای تئاتری‌ام را در بیاورم. این‌طوری شد كه بازیگر شدم. (می‌خندد)

تئاتر را به تلویزیون و سینما ترجیح می‌دهم
تئاتر را قطعا به سینما و تلویزیون ترجیح می‌دهم. من اصلا تلویزیون را یك مدیوم یا یك مدیا نمی‌دانم. به نظرم تلویزیون یك رسانه مبتذل و دم‌دستی است برای سرگرم كردن مخاطب. این موضوع در مورد همه شبكه‌های جهانی صدق می‌كند؛ حتی بزرگترین و بهترین شبكه‌های دنیا هم می‌توانند تنها سرگرم كننده‌های خوبی باشند.

شروع کار سینمایی
 برعكس تصور عموم من بازیگری را از سینما آغاز كردم. در سال 77 فیلمی به اسم «دفتری از آسمان» بازی كردم كه پخش نشد و بعد از آن تئاتر حرفه‌ای را شروع كردم. در انتخاب نقش‌هایم در سینما سختگیر‌تر هستم چون هنوز هم سینما برایم جایگاه خاصی دارد. سینما از یك سری چهارچوب‌ها و استانداردهای خاص برخوردار است.

مردم برای رفتن به سینما وقت می‌گذارند، ترافیك و نبود جای پارك را تحمل می‌كنند و برای تماشای فیلم پول می‌پردازند اما در تلویزیون ریموت را برداشته با فشار یك دكمه آن‌ را روشن می‌كنند و شاید توقع كمتری هم داشته باشند. تماشاگر سینما، مخاطب ویژه‌ای است و قاعدتا سینما هم باید مدیوم با سلیقه‌تری باشد و به شعور و وقت این مخاطب احترام گذاشته شود.

وقتی نوازندگان محیطی در پردیس چهارسو برنامه اجرا می‌كنند
ما در شهر خشنی زندگی می‌كنیم. منظور از خشونت همیشه این نیست كه كسی اسلحه روی سر شما بگذارد. گاهی خشونت می‌تواند بصری یا حسی باشد و یكی از دلایل این خشونت حذف هنر از شهر است كه مهم‌ترین‌شان موسیقی است. به نظر من موسیقی مستقیم‌ترین اثر را بر روح و مغز بشر می‌گذارد.

 

خدا را شكر جوانان ما همیشه راهی برای ارائه هنر خود پیدا می‌كنند و از زمانی كه شرایط اجتماعی كمی بهتر شد گروه‌های موسیقی محیطی (خیابانی) نیز كارشان را آغاز كردند. جای خوشحالی است كه به تازگی گروه‌های موسیقی می‌توانند بدون ایجاد ممانعت در سطح شهر نوازندگی كنند؛ یعنی اصلا دلیل برای منع‌شان وجود ندارد  چون كارشان مخل روند شهری است و نه خلاف شرع.

حضور و تلاش این جوانان برایم خیلی جالب و احترام‌برانگیز بود و همیشه دوست داشتم به نحوی به آنها كمك كنم.

 

یكی از كارهای جالبی كه ما در پردیس چهارسو انجام دادیم و شخصا به آن افتخار می‌كنم این است كه برای این جوانان فراخوان دادیم و شرایطی به وجود آوردیم كه بتوانند در سالن پردیس چهارسو در شرایطی خوب و امكاناتی استاندارد با حضور مردم اجرا داشته باشند.

 

در فراخوان اول سی گروه اعلام آمادگی كردند كه دوازده گروه برای اجرا انتخاب شدند و از آقای محسن شاه‌ابراهیمی درخواست كردم برایشان استیج طراحی كند؛ بنابراین برای آنها تجهیزات صوتی قابل حمل تدارك دیدم.

 

اجراهای این گروه‌ها در محیطی صمیمانه برگزار شد و استقبال هم خیلی خوب بود و گاهی مردم تا نزدیك به پله‌ها روی زمین می‌نشستند. البته با زیر آب زنی عده‌ای كه در نهایت متوجه نشدیم چه كسانی بودند و چه هدفی را دنبال می‌كردند این اجراها فعلا باید بدون كلام باشد.

 

اخبار فرهنگی,اخبار هنرمندان,اشکان خطیبی

 
مدیریت پردیس سینمایی چهارسو
وقتی مدیریت پردیس سینمایی چهارسو از سوی دوستان پیشنهاد شد ابتدا قصد من تنها مشاوره دادن بود. حتی پیش از آنكه مدیریت این پردیس سینمایی را بپذیرم برای چهارسو اجراهای صحنه‌ای تدارك دیدم و تجهیزات صوتی سالن را تهیه كردم. در همین حین مدیران درجه یك هنرمندی را كه فكر می‌كردم می‌توانند موثر باشند برای مدیریت این مكان پیشنهاد می‌دادم. در این پروسه متوجه شدیم كه بعضی وقت‌ها نظرات با هم همخوانی ندارند و بعضی‌ها دارای اهداف متفاوت هستند و. . . تا اینكه در نهایت مدیران و پیشنهاددهندگان به من گفتند كه از ابتدا تمایل داشته‌اند كارمدیریت این پردیس را من برعهده بگیرم و پیشنهاد دادند كار را شروع كنم. خلاصه كار را شروع كردم و حسابی درگیر شدم. (می خندد)

رژیم سخت و طاقت‌فرسایی بود اما به من برای رسیدن به نقش كمك كرد
این رژیم روی اعصاب و روانم خیلی تاثیر گذاشت و اذیتم كرد اما در جهت همذات پنداری با نقش بسیار موثر بود. فردی كه در این فیلم نقشش را ایفا می‌كنم بیماری جوع دارد. این بیماران حرص خوردن دارند اما به خاطر بیماری‌شان با وجود غذا خوردن  مدام لاغرتر می‌شوند و چیزی جذب بدن‌شان نمی‌شود. البته تفاوت من با این بیماران در این بود كه من چیزی نمی‌خوردم و فقط در پلان‌هایی كه این فرد باید غذا می‌خورد مجبور بودم چیزهایی بخورم.

طبیعتا معده‌ام به خاطر رژیم طولانی‌مدت كوچك شده بود؛ طوری كه به جز یك موز یا یك سیب نمی‌توانستم در روز چیز دیگری بخورم و در این پلان‌ها كه مجبور بودم غذا بخورم به شدت اذیت می‌شدم. اولین بار كه موقع فیلمبرداری یكی از پلان‌ها ناچار شدم ظرفی پر از اُملت را بخورم به شدت حالم بد شد. جالب اینكه بچه‌های گروه تداركات از من می‌پرسیدند دوست داری اُملتت چطور پخته شود و منم جواب دادم « واقعا فكر می‌كنید تو این شرایط برام مهمه املت چطور بپزه؟» (می‌خندد) البته در پلان‌های بعدی یاد گرفتم كه غذا را نخورم و تا اتمام فیلمبرداری در دهانم نگه دارم.

همه كامنت‌های اینستاگرامم را می‌خوانم
الان طوری شده كه همه به راحتی می‌توانند در مورد همه چیز كامنت بگذارند؛ به همین خاطر اغلب این كامنت‌ها روی من تاثیری ندارند. آدم‌هایی كه نظرشان برایم مهم است و همیشه در مورد همه چیز از آنها نظر می‌خواهم به تعداد انگشتان دو دست هم نمی‌رسند. اگر فرصت داشته باشم همه كامنت‌های صفحه اینستاگرامم را می‌خوانم  اما اغلب‌شان رویم تاثیرگذار نیستند.

البته گاهی خواندنشان خوشحالم می‌كند؛ مثلا در مورد  نقشی كه در «سینما - نیمكت» بازی كردم و خیلی راحت از بخش مسابقه كنار گذاشته شد دلنوشته‌ای در اینستاگرام نوشتم و با ری اكشن‌هایی از طرف مردم و كسانی كه اخبار هنری و سینمایی را دنبال می‌كنند روبه‌رو شدم كه برایم جالب بود. من این واكنش‌ها را حمایت از خودم نمی‌دانم بلكه حمایت از جریانی می‌دانم که همه ما به آن تعلق داشته و دوستش داریم. 

چالش بر‌انگیز بودن نقش برایم انگیزه‌آفرین است
من خودم را یك بازیگر به معنای حرفه‌ای كلمه نمی‌دانم. یعنی بازیگری كه مدام سر كار باشد و فیلمنامه بخواند و قرارداد ببندد. خیلی از پیشنهادها را از همان پای تلفن با بهانه‌های مختلف مثل اینكه عازم سفر هستم و. . . رد می‌كنم اما برخی از انگیزه‌ها برایم خیلی مهم هستند؛ مثلا اینكه نقش برایم چالش‌برانگیز باشد. این موضوع را آقای رحمانیان خیلی خوب درك می‌كنند؛ مثالی برایتان می‌زنم، نقشی  در تئاتر «هامون‌بازها» داشتم، این تئاتر كه هفت پرده داشت و من بین پرده‌های شش و هفت تنها چهار دقیقه وقت داشتم تا گریمم عوض شود و تبدیل شوم به بیماری كه یك سال است به بیماری سرطان مبتلا شده.

در این میان تنها گریم نبود كه عوض می‌شد و باید در عرض چهار دقیقه از نظر تُن صدا، فیزیك، نوع بازی و. . . هم تغییر می‌كردم.  من چهار ماه سرم را برای بازی در این نقش از ته می‌تراشیدم و با رژیم خودم را لاغر نگه می‌داشتم. این طور نقش‌های چالش‌برانگیز مرا ترغیب می‌كنند. من چنین كارهایی را بیشتر پرفورمنس می‌دانم تا بازیگری به مفهوم عام. 

برای بازی در این فیلم حدود 20 كیلو وزن كم كردم
آقای محمد رحمانیان به من گفتند آنچه جرقه شروع نوشتن فیلمنامه فیلم «سینما - نیمكت» شد تصویری از یك مرد لاغر و تكیده بود كه در سرما در میان برف با دهان و دستان خونین ویولن می‌زند؛ بنابراین چند وقتی بود كه مدام به من می‌گفتند « اشكان داری چاق می‌شی» و من هم فكر می‌كردم چرا چنین چیزی می‌گویند؟ من كه همیشه لاغر هستم، خب، حالا كمی هم وزن ‌اضافه كنم مگر مشكلی هست؟

تا اینكه  ایشان فیلمنامه را برای من تعریف كردند و گفتند باید برای بازی در این نقش لاغر شوم. در آن زمان 75 كیلو بودم و آقای رحمانیان از من خواستند حدود 8 كیلو وزن كم كنم. با خودم فكر كردم 8 كیلو كه چیزی نیست و به ایشان گفتنم مدتی قبل از شروع فیلمبرداری مرا در جریان بگذارند تا به تدریج وزن كم كنم. وقتی جریان ساخت فیلم جدی شد من هم شروع كردم به گرفتن رژیم غذایی و هرماه حدود دو كیلو كم می‌كردم. وقتی پیش‌تولید فیلم شروع شد من 8 كیلو از وزنم كم كرده بودم اما آقای رحمانیان به من گفتند باید 8 كیلو دیگر هم كم كنم. (می‌خندد)

برای كم كردن وزنم تا پایان فیلمبرداری هم رژیم سختی گرفتم. بعضی از روزها تنها یك سیب می‌خوردم و شیر كم‌چرب و چای تنها مایعاتی بودند كه استفاده می‌كردم. یك روز یكی از همكاران برایم سالاد درست كرد و سر صحنه آورد اما من حتی آن سالاد را هم نخوردم و به او  گفتم:« آخه برای چی با من این كارو می‌كنی! این سالاد رو ببر زودتر. » (می خندد)

دوست ندارم آن عكس را مادرم ببیند
عكس‌های آن پلان را كه در فیلم برهنه ویولن می‌زنم در شبكه‌های اجتماعی دیده‌ام ولی تا به امروز نگذاشته‌ام مادرم این عكس را ببینند و حتی هنوز در مورد وزن كم كردنم هم چیزی نمی‌دانند. اتفاقا چند روز پیش یكی از شبكه‌های ماهواره‌ای این عكس را در برنامه‌ای نشان داده بودند و من مدام دعا می‌كردم كه ایشان عكس را ندیده باشند كه خوشبختانه این طور بود.

برادر همراه
برادرم به من برای رسیدن به نتیجه كمك كردند  برای گرفتن این رژیم از دكتر كمك نگرفتم و برادرم كه به رژیم‌های متنوع غذایی علاقه‌مند است برایم یك رژیم غذایی سفت و سخت ترتیب داد. متاسفانه یا خوشبختانه خانواده‌ام به جز برادرم خارج از ایران زندگی می‌كنند و در كنارم نبودند تا مرا از این كار منع كنند یا نگران شوند و فقط برادرم حضور داشت كه از من حمایت كرده و كمكم كرد.

برای بازی در این نقش باید ویولن زدن را یاد می‌گرفتم كه كار سختی بود. با اینكه من با موسیقی آشنا هستم و نواختن چندین ساز را بلدم اما یادگیری ساز جدید آن هم ویولن كه ساز پیچیده‌ای است كار آسانی نبود. برای نواختن ویولن احتیاج به تمركز فوق‌العاده‌ای وجود دارد و هر كدام از دستان شما در موقعیت خاص و متفاوتی قرار می‌گیرند و اگر نواختن این ساز را بلد نباشید در ابتدای كارتان صداهای رو اعصابی از ساز خارج می‌شود. (می‌خندد)

مربی من در زمینه آموزش ویولن خانم آسا كوهزادی بودند كه بیشتر از من برای به سرانجام رساندن كار استرس داشتند. این كار برای ایشان بسیار جدی بود. نواختن ویولن خیلی به من كمك كرد بتوانم رژیم غذایی‌ام را به سرانجام برسانم چون برای گرفتن رژیم غذایی آن هم در این حد سخت لازم است اصلا به نخوردن غذا و گرسنگی فكر نكنید و یادگیری نواختن ویولن به من كمك كرد حواسم و تمركزم به سمت موسیقی برود.

 

اخبار فرهنگی,اخبار هنرمندان,اشکان خطیبی


پیشنهادهای زیادی برای اجرا دارم
دوستی من و رامبد جوان به پیش از اجرای دونفره‌مان در برنامه «گپ» برمی‌گردد. در آن برنامه هم قرار شد ما كنار هم بنشینیم و حرف بزنیم و همین چرندیاتی كه وقتی با هم هستیم و می‌گوییم را این بار جلوی دوربین بگوییم. (می‌خندد) برنامه این بود و من هم تا جایی كه مجبورم نكرده بودند حتی به دوربین نگاه نمی‌كردم؛ مثلا به من می‌گفتند« باباجان حداقل وقتی سلام می‌كنی به دوربین نگاه كن. » ( می‌خندد)

راستش اجرا برایم تعریف نشده است و جالب اینكه هنوز هم بیشترین پیشنهادی كه در طول سال دارم برای اجراست. پیشنهادهایی با ارقام كلان اما همان طور كه گفتم اجرا هیچ وقت برایم جدی نبوده و نیست.

آدمی تك‌بعدی نیستم
دوست ندارم تنها روی بازیگری یا موسیقی متمركز شوم و تنها یك كار انجام دهم. همان طور كه گفتم تغییر را دوست دارم و ذهنم یك تِراكه و تك‌بعدی نیست. اینكه  كارهای مختلفی را همزمان انجام می‌دهم هم به این معنا نیست كه تمركزم را تقسیم می‌كنم. من روی همه آنها فوكوس دارم و فقط روی خودم فشار می‌آورم. 

اخبار فرهنگی - مجله زندگی ایده آل