فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

گفت و گو با کودکی های پیامبر


فیلم «محمد رسول‌الله» توانست نگاه منتقدان و مخاطبان بی‌شماری را به خود جلب کند.این فیلم در کارنامه مجیدی و دیگر بازیگران و عوامل به گفته خودشان جایگاه ویژه‌ای دارد و شاید آرزوی هر سینماگری باشد تا با چنین پروژه‌ای همکاری کند.

وب سایت باشگاه خبرنگاران جوان:  فیلم «محمد رسول‌الله» توانست نگاه منتقدان و مخاطبان بی‌شماری را به خود جلب کند.این فیلم در کارنامه مجیدی و دیگر بازیگران و عوامل به گفته خودشان جایگاه ویژه‌ای دارد و شاید آرزوی هر سینماگری باشد تا با چنین پروژه‌ای همکاری کند.

در این فیلم بازیگران متعدد با نقش‌های مختلفی حضور داشتند یکی از این نقش‌ها که می‌توان گفت در جایگاه خودش کلیدی است نقش حضرت محمد (ص) در سن۱۲ سالگی بود و عوامل برای جستجوی آن زحمات زیادی کشیدند.

 بالاخره بعد از انجام مراحل انتخاب و تعلیم «امیر حیدری» نوجوانی که در آن زمان حدود ۱۱ سال داشت و امروز ۱۷ ساله است کلید کار و این نقش زده شد و امروز ما با این بازیگر گفتگویی را انجام دادیم که می‌خوانید.

گفت و گو با بازیگر نقش کودکی پیامبر در فیلم «محمد رسول‌الله (ص)»: عینک استورارو را شکستم

شما تجربه بازی در سینما و تلویزیون را نداشتید چطور شد برای بازی در این فیلم بسیار مهم انتخاب شدید؟

در ابتدا بگویم که من و همه عوامل ایرانی و خارجی این فیلم انگار از طرف خدا و حضرت محمد (ص) دعوت شدیم، ما در شهرستانی در اردبیل زندگی می‌کردیم و انتقال ما از آنجا به تهران نیز از شگفتی‌ها و برکت فیلم مجیدی بود یعنی پدر من چند سالی بود که قصد مهاجرت به تهران را داشت، اما هر بار بنا به دلایلی زمینه فراهم نمی‌شد اما مثل اینکه قرار بود من برای بازی در فیلم محمد رسول‌الله انتخاب شوم و خانواده من بدون مشکل به تهران بیایند.

ده سالم بود و روز ورود ما به تهران روز اول مدرسه بود که به خاطر خستگی پدرم تمایل نداشت آن روز را به مدرسه بروم اما رفتم، بعد از گذشت یک‌ماه دستیار مجیدی یعنی حسن نجفی به مدرسه ما آمدند و بین بچه‌ها به دنبال چهره‌هایی که شبیه عکس حضرت محمد (ص) بود، می‌گشتند چون با کت و شلوار وارد کلاس شدند فکر کردم از طرف آموزش و پرورش برای بررسی کلاس‌ها آمدند به این جهت زیاد توجه نکردم نجفی به محض ورود به کلاس چشمش به من خورد و من را صدا کرد و پیش بابک نبی‌زاده (عکاس) برد و از من عکس گرفتند و رفتند فقط گفتند که پروژه‌ای است به کارگردانی مجید مجیدی و من پیش خودم گفتم از من بهتر زیاد است و بعید می‌دانم انتخابم کنند.

بعد از گذشت یک ماه نبی‌زاده به ما زنگ زد و گفت که برای تست به برج اسکان بروم در آنجا ۳ نفر بودیم و بعد از تست گریم و بازیگری که با فیلمبرداری همراه بود به خانه برگشتم. فیلمم را به مجیدی نشان داده بودند، می‌گویند وقتی فیلم را دیده حالت گریه به او دست داده و گفته که این خودشه و دنبال همین می‌گشتم.

از تجربه کار با مجیدی بگویید؟

مجیدی در انجام کارهایش بسیار حساس است چنانچه اگر مشکلی در کارش پیش بیاید از ابتدا دوباره شروع به انجامش می‌کند و در سکانس‌ها نیز فیلمبرداری را از سر می‌گیرد به عنون نمونه زمانی که به عسلویه رفتیم و برخی سکانس‌های مربوط به آنجا را گرفتیم زمانی که به تهران برگشتیم مجیدی سکانس‌ها را دیده بود، اما با کمبودی در جاهایی مواجه شد این کمبود باعث شد که گروه مجدداً به عسلویه برگردد و آن سکانس‌ها را فیلمبرداری کند.

از اینکه در پروژه عظیمی بازی کردید چه حس و حالی دارید؟

حس و حال آن زمان که حدود ۱۱ سال داشتم با الآن فرق می‌کند، آن زمان اول به معروفیت فکر کردم در صورتی که نقشم را نمی‌دانستم فقط عشق بازی و شهرت بعد از پیشنهاد در سرم موج می‌زد، اما جای تعجب و خوشحالی داشت زمانی که به من گفتند قرار است نقش حضرت محمد (ص) را بازی کنم چون بین تمام پیامبران و امامان از همه بیشتر دوستش دارم و در خصوص زندگی این حضرت اطلاعات وسیعی داشتم و دارم، اما الآن اگر بخواهم حس و حالم را توصیف کنم بسیار سخت است و نکته جالب و قابل تأمل انتخاب شدن من بین آن همه بچه خوش‌تیپ، خوش رو و … بود.

آیا به نظر شما دلیل انتخاب و نقش‌آفرینی شما در یکی از بزرگترین و محترمترین بندگان خدا چیست؟

به نظرم پدر و مادر من در زندگی کار ثوابی را انجام دادند که مورد پسند درگاه حق قرار گرفته و این ثواب باعث شد جلوی راه من سبز شود و برای این نقش انتخاب شوم.

پس تجربه و سابقه بازیگری قبل از پروژه مجیدی نداشتید؟

نه نداشتم.

گفت و گو با بازیگر نقش کودکی پیامبر در فیلم «محمد رسول‌الله (ص)»: عینک استورارو را شکستم

آیا قصد ادامه کار در سینما را دارید و آیا پیشنهادی در این خصوص داشتید؟

باید بگویم بعد از بازی برای این نقش مهم، محدودیت دارد که هر نقشی به خصوص کارکترهای منفی را بازی کنم منظورم از منفی آنهایی است که منفور هستند و مخاطب آنها را پس می‌زند به عنوان نمونه حسن نجفی نقش کاراکتر قاچاقچی را برای من در نظر گرفته بود که بازی نکردم.

 بعد از پروژه محمد رسول‌الله پیشنهاد سینمایی داشتم که هنوز هیچکدام به قطعیت نرسیده و مهمتر از همه بازی در نقش امام حسین (ع) در پروژه «ثارالله» بود که به خاطر بلندتر بودن قد من از آنچه که در نظر کارگردان پروژه بود و مشکل بودجه آنها اتفاق نیفتاد.

بعد از اتمام کار و بازی در نقش حضرت محمد (ص) چه بازخوردی را از طرف اقوام و مردم دریافت کردید؟

تا به امروز چه غریب و چه اقوام اعتقاد بر این دارند که چهره من شباهت زیادی با عکسی دارد که چهره حضرت محمد (ص) را نشان می‌أهد و اینکه خانواده و اطرافیانم بسیار خوشحال و راضی هستند و همه بازخوردها مثبت بود.

بازی در این نقش چه تأثیری در زندگی شخصی شما گذاشته است؟

زمانی که شما قرار شد نقش شخصیت به این مهمی را به مردم منتقل کنی، باید زندگی، افکار، روحیات و تمام زندگی حضرت محمد (ص) را در ذهنم تصور و بعد سعی می‌کردم تا جایی که در توان دارم به بهترین شکل ارائه کنم و به آن اخلاقیات نزدیک شوم و همه دنیا می‌دانند تمام اعمال حضرت محمد (ص) مثبت و به نفع مردم و دین اسلام بوده است.

 کار من فقط تمرین کردن در این خصوص بود نه اینکه خدای نکرده بخواهم مثل آن بزرگوار باشم. پس مطالعه، تمرین و آشنایی با زندگی حضرت محمد (ص) در زندگی شخصی‌ام بسیار کمک کننده بود و هست و سعی می‌کنم آنها را در کارهایم پیاده کنم و رو به مثبت زندگی کردن حرکت کنم.

چند بار این فیلم را دیدید؟

سه بار، یک بار در اکران خصوصی، بار دوم با دوستان طراحی و نقاشی‌ام و بار سوم با خانواده‌ام.

محمد رسول اللهبعد از دیدن فیلم، آیا نقطه ضعفی در بازی خود پیدا کردید؟

بله دیدم و این امری عادی است که برای هر بازیگری اتفاق می‌افتد و الآن به طور دقیق به شما می‌گویم کجای فیلم مشکل بیشتری داشتم، در سکانس برده‌فروش‌ها و زمانی که ابولهب در حال فروختن سویبه بود من دیالوگ داشتم و باید آنها را با توجه به شخصیت حضرت محمد (ص) سنگین‌تر و با متانت‌تر می‌گفتم که بعد از دیدن فیلم متوجه شدم آن‌طور که باید دیالوگ‌ها را بیان نکردم و از خودم در آن لحظه راضی نیستم.

چه کار‌هایی برای رسیدن به نقش انجام دادید و در این راستا چه کسی بیشترین کمک را به شما کرد؟

قبل از بازی در فیلم در کلاس‌های کاظم سیاحی و زیر نظر او شرکت کردم و آموزش‌های لازم را دیدم، اما انگار در راه رفتن بیشتر از بیان دیالوگ‌ها به نتیجه مطلوب رسیدم. آقای مجیدی هم برای رسیدن به نقش و جلوی دوربین به من کمک‌های فراوانی کرد.

گفت و گو با بازیگر نقش کودکی پیامبر در فیلم «محمد رسول‌الله (ص)»: عینک استورارو را شکستم

خاطر‌ای هست که از این پروژه داشته باشید؟

خاطرات زیادی دارم، اما از همه جالب‌تر زمان حضور در عسلویه و هتل اقامت ما بود هتلی که در کنار دریا قرار داشت، هر روز بعد از انجام فعالیت‌های طاقت‌فرسا در آن هوای گرم به هتل می‌رسیدیم و بعد از خوردن شام دور هم جمع می‌شدیم و در آنجا آقای مجیدی به بیان خاطرات یک عمر فعالیت‌های هنری و دلچسب می‌پرداخت و همه ما می‌خندیدیم به خصوص زمانی که از همکاری با حسن نجفی تعریف می‌کرد به نحوی این خاطرات خوب بود که انگار ۲ سال جوان‌تر می‌شدیم، جالب اینجاست که فقط مجیدی خاطره تعریف می‌کرد و من بلندبلند می‌خندیدم و او از خنده من قهقهه می‌زد. دیگر خاطره من از شترسواری است که زمین خوردم دستم ضرب دید و چند روزی بازی نداشتم.

خاطره چوپانی کردن من هم جالب است به خصوص زمانی که با بزها این کار را می‌کردم این حیوان در ابتدا اصلاً زبان نمی‌فهمید و فقط شاخ می‌زد و باید چند روز بگذرد تا با شما خو بگیرد در غیر این صورت اذیت می‌شوید.

آیا اتفاق افتاد قبل، حین فیلمبرداری یا در انتهای بازی در فیلم خوابی از حضرت محمد (ص) یا یکی از پیامبران و امامان ما ببینید؟

یک شب حین فیلمبرداری در اواسط پروژه، شخصی به خوابم آمد که چهره‌اش مشخص نبود اما می‌گفت طوری این نقش را بازی کن که بعداً نتوانی از خودت ایراد بگیری و بگویی چرا در برخی مواقع مرتکب اشتباه شدم، فردای آن شب دقیقاً زمانی بود که شب سکانس برده‌فروشان و آن سکانسی که به شما گفتم در بیانم بیشترین مشکل را داشتم که اگر می‌دانستم چنین خوابی چنین حکمتی دارد بهتر بازی می‌کردم البته شاید به خاطر کم‌تجربگی من بوده است.

همکاری با عوامل خارجی چگونه بود؟

آنها در کار خود بسیار حرفه‌ای بودند، در مصاحبه قبلی راجع به بازیگران ایرانی گفته بودم که بیشتر با محسن تنابنده گپ و گفت خودمانی داشتم در صورتی که این‌طور نبود بلکه با همه آنها احساس نزدیکی می‌کردم و با آقای عسکری راحت‌تر بودم.

آقای استورارو فیلمبردار فیلم چگونه شخصیتی داشت؟

او سر صحنه بسیار جدی و کاربلد، اما پشت صحنه بسیار شوخ طبع و خوش برخورد بود و وقتی من را می‌دید پیش سلام بود و بسیار احترام می‌گذاشت.

زمانی عازم عسلویه بودیم در یک لحظه حس خوشحالی به درون هر دوی ما آمد و همدیگر را بغل کردیم اما دست من به عینکش خورد و روی زمین افتاد و شکست، حرف جالب و همیشگی استرارو به من این بود که تو حیفی مراقب خودت باش.

در آن زمان اتفاق افتاد که خسته شوید بالاخره شما در سنی بودید که احتمال بروز همچنین اتفاقی است؟

زمانی که لوکیشن‌ ما عسلویه بود بسیار خسته می‌شدم چون از هتل تا آنجا ۴ ساعت فاصله بود و من را اذیت می‌کرد، اما یک روز با محسن تنابنده در این مسیر همراه بودیم که راه ۴ ساعته ما ۲ دقیقه بیشتر طول نکشید و در نوع خودش جالب بود.

گفت و گو با بازیگر نقش کودکی پیامبر در فیلم «محمد رسول‌الله (ص)»: عینک استورارو را شکستم

آیا دلت برای خانواده تنگ می‌شد؟

اگر سفری مانند عسلویه بود آره، با پدرم تماس می‌گرفتم و از او می‌خواستم به آنجا بیاید.

از ابتدای انتخاب تا پایان کار درکل چند سال درگیر این پروژه بودید؟

حدود سه سال و نیم درگیر بودم.

کدام بازی بازیگران ایرانی این فیلم را بیشتر از همه دوست داشتید؟

از بازی آقای عسکری بسیار لذت بردم و بین آن همه ستاره اصلاً‌ انتظار چنین بازی از او نداشتم، به قول خودش (عسکری) او عموی بد منه، اما من بیشتر با عمو بده رابطه خوبی داشتم.

اولین بار بعد از شنیدن صدای صدا دوربین حرکت چه احساسی به شما دست داد؟


حس بسیار بدی داشتم چون فکر می‌کردم همزمان با فیلمبرداری همه مردم فیلم و بازی من را می‌بینند، اما بعد از چند بار برای من عادی شد.

 البته اولین صحنه من در عسلویه چون سوار شتر بودم سخت نبود، اما از جایی که در همان صحنه دیالوگم شروع شد و آن دیالوگ هم در تدوین حذف شد، ترسیدم به نحوی که زانوهایم سر جایش نمی‌ایستاد.

ما سه روز بسیار عزیز همراه با عزاداری را می‌گذرانیم احساس و صحبت شما به عنوان کسی که نقش حضرت محمد (ص) که وفات ایشان نیز در این سه روز است، چیست؟

مسئولیت نه تنها من بلکه همه مردم باید این باشد که در همه روزها به خصوص چنین ایامی سنت حضرت محمد (ص) را توسعه دهیم و از آن تبعیت کنیم و امانتداری، پاکدامنی، دستکاری، راستگویی و … را سرلوحه کارمان قرار دهیم.

حرف پایانی؟

من در فیلم محمد رسول‌الله‌ کار بزرگی انجام ندادم اما چون در آن بازی کردم مسئولیت بزرگی را با خودم می‌کشم و انتظارات مردم و نزدیکانم در انجام کارهای مثبت از من بیشتر شده و باید این انتظارات را برآورده سازم.


ویدیو مرتبط :
کودکی پیامبر از زبان حضرت آقا

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

گفت و گو با امین تارخ از کودکی تا امروز



مانند او در عرصه بازیگری کم هستند؛ هم صدای خوبی دارد، هم بازی خوبی و هم هنرهای زیادی. در کارنامه هنری اش کارهای زیبایی را ثبت کرده است؛ از بازی در فیلم «مادر» گرفته تا «معصومیت از دست رفته» و «پرنده کوچک خوشبختی».

مانند او در عرصه بازیگری کم هستند؛ هم صدای خوبی دارد، هم بازی خوبی و هم هنرهای زیادی.

 

در کارنامه هنری اش کارهای زیبایی را ثبت کرده است؛ از بازی در فیلم «مادر» گرفته تا «معصومیت از دست رفته» و «پرنده کوچک خوشبختی».

 

امین تارخ از آن هنرمندانی است که برای به دست آوردن جایگاه امروزش به کسی متکی نبوده و از ابتدا خودش مسیر زندگی اش را انتخاب کرده است. با او به بهانه بازی در سریال «گاهی به پشت سرت نگاه کن» گفت و گو کرده ایم.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,امین تارخ

 


از حال و هوای این روزهایتان بگویید.
تقریبا روزهای شلوغی است چون علاوه بر بازیگری، مدیریت کارگاه آموزش بازیگری و همین طور بخشی از کارهای خانه سینما را به عهده دارم. همه این کارها هم وقت گیر هستند و مشغله آدم را زیاد می کنند.

در این هیاهو چقدر برای خودتان وقت می گذارید؟
باور کنید مدتی از خودم غافل شده بودم اما در یک سال گذشته، سعی کردم کمی بیشتر به خودم برسم و مدتی است در باشگاه ورزش می کنم چون وقتی آدم وارد مرحله میانسالی شد، باید بیشتر به فکر سلامتش باشد وگرنه بعدها روزهای بدی در انتظارش خواهدبود. البته منظور از سلامت، فقط ورزش و رسیدن به جسم نیست، بلکه سلامت روان هم خیلی مهم است.

برای رسیدگی به نیازهای روانی تان چه می کنید؟
سعی می کنم سفر بروم و سرگرمی های مناسبی برای خودم ایجاد کنم؛ مثلا کتاب خواندن می تواند تفریح و سرگرمی ایده آلی باشد. جالب است بدانید یکی دیگر از دلمشغولی های من در این مدت، تبدیل کتاب روان شناسی بحران میانسالی اثر جیمز هالیس به سی دی بود. من در این کار متن کتاب را می خوانم و به نظرم کار بسیار ماندگار و ارزشمندی هم شده است.

 

چون هم برای میانسال ها مفید است و هم به جوانان می گوید چنین روزهایی در انتظارتان است و باید سعی کنند انتخاب های خوبی داشته باشند تا بعدها حسرت چیزی را نخورند و زندگی نزیسته ای نداشته باشند.

هیچ وقت پدر یا مدرتان درباره لحظه تولدتان خاطره ای برای شما تعریف نکردند؟
یادم است مرحوم مادرم می گفتند وقتی به دنیا آمدی همه می گفتند بچه آمریکایی به دنیا آوردی چون بسیار بور و سفید بودم.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,امین تارخ

 


بچه چندم خانواده بودید؟
بچه پنجم بودم و به گفته پدر و مادرم اصلا بازیگوش نبودم. گویا دوران کودکی ام را با مظلومیت زیادی گذراندم.

در کدام محله شیراز به دنیا آمدید؟
در محله سردوزک که یکی از قدیمی ترین محله های شیراز است و به محل داش آکل هم شهرت دارد.

اولین جشن تولدتان چه زمانی و در چه سنی بود؟
هیچ وقت برای من در کودکی یا نوجوانی جشن تولدی گرفته نشد چون مثل امروز مرسوم نبود. فکر می کنم اولین جشن تولد را در 30 سالگی داشتم.

بهترین هدیه تولد؟
باور کنید یادم نیست.

از دوران کودکی تان چه خاطراتی دارید؟
خاطرات تلخ و سخت. چون وقتی 6 سالم بود، پدرم از شیراز به سیستان و بلوچستان منتقل شد و فکر کنید در دهه 40 آنجا چه وضعیت داشت. تازه امروز هم این استان شرایط مساعدی ندارد چه برسد به آن سال ها که امکانات هم بسیار هم محدود بود.

 

یک طرف خیابان آسفالت و طرف دیگرش خاکی بود و حتی برق هم محدود وجود داشت. چون منطقه گرمسیر هم بود، اطرافمان پر از عقرب و شپش بود. به هرحال این شرایط را حدود 3 سال تحمل کردیم و بعد از آن دوباره به شیراز برگشتیم.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,امین تارخ

 


پس چندان در رفاه نبودید.
اصلا رفاه اجتماعی معنا نداشت. همه آدم هایی که آن دهه را تجربه کرده اند، حرف من را تایید می کنند چون آن زمان امکانات محدود و زندگی بسیار سخت بود.

با همه محدودیت ها و سختی های زندگی، آدم های موفقی از این نسل بیرون آمدند. قبول دارید؟
بله، چون نسل ما نسل خودساخته ای بود. هیچ چیز برایمان حاضر و آماده نبود و بیشتر جوانان آن روز متوجه می شدند که خودشان باید گلیمشان را از آب بکشند و حرکت کنند، از کسی هم متوقع نبودند.

 

مثلا من زمانی که 18 سالم شد، وارد دانشگاه تهران شدم و در سال 1351 با 200 تک تومانی، به تهران آمدم و شروع به درس خواندن و کار کردم. از همان سال تا به امروز هم دارم در این شهر زندگی می کنم و روی پای خودم ایستادم.

مهم ترین تفاوت نسل شما با نسل امروز چیست؟
متاسفانه نسل امروز تاحدودی همه چیز را حاضر و آماده می خواهند و برای رسیدن به اهدافشان بسیار زیاد عجله دارند و فکر می کنند اگر زود به چیزی که می خواهند نرسند، عقب می افتند در حالی که ما مجبور بودیم به خودمان متکی باشم. از طرفی دیگر، پدران فعلی برای جبران مافات و نداشته های خودشان زیاد از حد به فرزندانشان رسیدگی می کنند و به همین دلیل هم است که بیشتر جوانان امروز به والدینشان متکی هستند.

ابتدای گفت و گویمان به زندگی نزیسته اشاره کردید. می خواهم بدانم خودتان زندگی نزیسته ای دارید؟ درواقع می شود گفت امین تارخ همه روزهای زندگی اش را زندگی کرده است؟

به نظر من هیچ بشری در جهان نیست که ادعا کند زندگی نزیسته ای ندارد. بیشتر آدم ها در دوران جوانی مناسبات و موقعیت هایی را از دست می دهند یا به درستی از اتفاق خوب زندگی شان استفاده نمی کنند و بعدها در دوران میانسالی حسرتش را می خورند.

 

من هم مثل بقیه آدم ها فرصت های زیادی را از دست دادم یا کارهایی را انجام داده ام که ای کاش انجام نمی دادم.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,امین تارخ

 


بزرگ ترین ای کاش شما؟
بیشتر آدم ها ای کاش های زیادی دارند ولی شاید بتوانم بگویم بزرگ ترین ای کاش من این باشد که چرا بچه هایم را برای تحصیل به خارج از ایران نفرستادم. البته این حرف من به این معنی نیست که کشورهای دیگر بهتر از ایران است، منظورم این است که در خارج از ایران یک جوان تجربه های بهتر و بازتری می تواند داشته باشد و حتی می تواند مهارت های زندگی را بهتر یاد بگیرد. به هرحال در آنجا زمینه پیشرفت فراهم تر است.

در مورد خودتان چطور؟ خودتان ای کاش ندارید؟
من همیشه معتقد بودم آدم باید تکلیفش با خودش و حرفه اش مشخص باشد برای همین از ابتدا بازیگری را به عنوان حرفه در حوزه هنر انتخاب کردم اما حالا که به گذشت نگاه می کنم، می بینم طرح های زیادی داشتم که می توانستم به آنها جامه عمل بپوشانم ولی متاسفانه خیلی راحت از کنار آنها گذشتم؛ مثلا در دنیا بازیگران زیادی وجود دارند که بعدها کارگردان شدند و کارگردان های موفقی هم شدند؛ مثل وودی آلن. فکر می کنم که کارگردانی به بازیگر کمک می کند نگاه عمیق تری به جامعه و اطرافش داشته باشد و او را به انسان دوراندیش تر و عمیق تری تبدیل می کند.

ولی شما هنوز هم بعد از این همه سال فعالیت در این عرصه (بازیگری) در اوج هستید و محبوبیت دارید.

این لطف شماست. من چنین ادعایی ندارم اما معتقدم هرکسی باید قدر خودش را بداند و به دنبال علایقش برود و پای عشق و خواسته اش بایستد. گاهی اتفاق می افتد افرادی وارد دنیای بازیگری می شوند که مثل یک ستاره می آیند مثل یک ستاره کور هم محو می شوند.

 

می خواهم بگویم شاید ورود به عرصه بازیگری آسان باشد اما ماندگارشدن کار سختی است چون تحمل و صبر می خواهد. حتی من فکر می کنم گاهی ارزش یک بازیگر به کارهای رد کرده اش هم می تواند باشد.

فکر می کنید چرا بعضی از افراد در این عرصه باقی نمی مانند؟
شاید به دلیل انتخاب های نادرست باشد چون هر بازیگری که دغدغه ماندگاری داشته باشد، سعی می کند با وسواس بیشتری کارهایش را انتخاب کند و خودش را فدای شهرت زودگذر نمی کند.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,امین تارخ

 

دوره ای بود که همه عشق بازیگری بودند. در حال حاضر این موج کمتر شده یا هنوز با اشتیاق به کلاس های شما مراجعه می کنند؟
ما هرسال حدود 600 تا 700 نفر شرکت کننده داریم که از بین اینها گزینش می کنیم و برای آنها کلاش تشکیل می دهیم. گاهی این تعداد به 900 نفر هم می رسد.

پس این موج در نسل جدید کم نشده!
اصلا؛ من شاهد هستم که بعضی از همین جوان ها آستین هایشان را بالا زده اند و می خواهند حتی با نمایشنامه خوانی هم که شده، خودشان را معرفی کنند. به هر حال این گونه جوانان دوره دیده اند، فیلم می بینند، نمایشنامه می خوانند و اگر کسی هم سراغشان نمی آید خودشان از راه سالم و درست به سمت کار می روند نه اینکه آویزان این دفتر و آن دفتر شوند. اتفاقا آنهایی که این کار را انجام می دهند و می خواهند به هر شکلی وارد این عرصه شوند، نتیجه نخواهند گرفت.

 

من بارها به بچه ها می گویم جوری بدرخشید که درخشش آن دیده شود در این صورت است که دنبال شما خواهندآمد، نه اینکه بروید و بگویید ببینید من چقدر درخشان هستم!

بعد از مدت ها دوباره در یک سریال مناسبتی بازی کردید. به نظرتان در مورد ماراتن سریال های رمضانی چیست؟
مردم در این مدت در یک جشنواره تلویزیونی شرکت می کنند و به 4 شبکه تلویزیونی مختلف سر می زنند و سریال ها را با هم مقایسه می کنند. از طرفی، عوامل سریال ها هم تلاش می کنند امتیاز بیشتری در این مسابقه به دست بیاورند.

آقای تارخ! بیشتر دلبسته کدام نقشتان هستید؟
نقش هایم را در سریال های اغما و  معصومیت از دست رفته خیلی دوست دارم و از بین کارهای سینمایی ام هر سرب، مرگ یزدگرد و مادر را می پسندم، چون تجربه های دلپذیری بودند.

از بازی در سریال گاهی به پشت سرت نگاه کن راضی هستید؟
بله، به نظرم کار قابل قبولی شده است ضمن اینکه قصه جالبی هم دارد.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,امین تارخ

 

قصه این سریال و تاکید آن روی مسئله حلال و حرام است. می خواهم بدانم از نگاه شما واقعا ریشه آرامش کجاست و رعایت این مسائل چقدر در رسیدن به این آرامش تاثیر دارد؟

خیلی زیاد! مگر می شود حق را ناحق کرد و در آرامش بود؟ به نظر من آرامش واقعی در قانع بودن است. ما آدم ها بیشتر عمرمان را صرف این می کنیم که به دنبال آرامش برویم در حالی که آرامش و خوشبختی واقعی در کنارمان است ولی متاسفانه قدرش را نمی دانیم؛ مثلا همه جا به دنبال خدا می گردیم و به این در و آن در می زنیم و حتی گاهی آنقدر از نشانه هایش غافل می شویم که دیگر امیدمان را به از از دست می دهیم در حالی که در اطرافمان خداوند به وضوح دیده می شود؛ از تماشای یک گل گرفته تا یک نوزاد.

اینکه می گویند خوشبختی درون خودمان است را چقدر قبول دارید؟
خیلی زیاد. به نظرم می شود با کنترل خشم، مقابله با هوس های زودگذر و عبور از تنبلی و سستی و دیدن داشته هایمان و شاکر بودن، به آرامش و خوشبختی دست پیدا کرد. باور کنید حرف هایم شعار نیستند. اینها واقعیت های زندگی هستند که متاسفانه به حاشیه رفته اند.

فکر می کنید چرا امروز بیشتر ارزش ها و باورهایمان به حاشیه رفته اند یا کم شده اند؟
چون مشغله های مردم زیاد شده است و دائم پیش خودمان حساب روز مبادا و آینده را می کنیم، برای همین امروز و لحظه های خوبمان را نمی بینیم و راحت از کنار آنها عبور می کنیم.

چقدر به این موضوع که تکنولوژی باعث تنهایی آدم ها شده است، اعتقاد دارید؟
خیلی زیاد! تکنولوژی در آغاز برای خدمت و سرعت دادن به کارها آمد پذیرفته هم شد اما از زمانی دیگر این ما بودیم که در دام تکنولوژی افتادیم ؛ مثلا الان دیگر بدون تلفن همراه و اینترنت نمی توانیم زندگی کنیم یا زمانی هواپیما وجود نداشت اما امروز خطر سوارشدن به آن را می پذیریم.

 

امروزه تکنولوژی حتی اعضای خانواده را از هم دور کرده است. من خانواده هایی را سراغ دارم که هر یک از اعضای آن در اتاق خودشان یک تلویزیون و دیش ماهواره دارند و برای همین هر فردی در اتاق خودش تنها وقتش را می گذراند و هر روز نسبت به هم غریبه تر و دورتر می شوند. در صورتی که خوشبختی یعنی بودن در جمع خانواده و کنار پدر و مادر.

چقدر به عنوان یک پدر، دغدغه جمع کردن اعضای خانواده کنار هم را دارید؟
خیلی زیاد! ولی متاسفانه زور همه پدران دنیا به اندازه زور تکنولوژی نیست.

 

اخبار,اخبار فرهنگی,امین تارخ

 

آقای تارخ! به نظر می رسد در یکی دو سال اخیر سرطان و بیماری های قلبی بین هنرمندان گسترش پیدا کرده است. چرا؟
این سونامی در همه جای دنیا اتفاق افتاده است اما چون آدم های معروف صاحب شهرت هستند، بیماری شان بیشتر در معرض توجه قرار می گیرد. مسائل زیادی باعث بروز این نوع بیماری ها می شود؛ از آلودگی هوا و ریزگردها گرفته تا امواج و مشکلات روانی و افسردگی ها. ما هرجا که برویم، از امواج ماهواره ای در امان نیستیم. وقتی هم به جای اکسیژن سرب تنفس می کنیم، بروز این بیماری ها کاملا طبیعی است.

حرف آخر؟
به نظر من زندگی به پدیده های شاد و ناشاد تبدیل شده و همین طور مجموعه ای از اتفاق های فردی و اجتماعی که گاهی امیدبخش هستند و گاهی نه. در نهایت، افسار همه چیز دست خودمان است؛ کسی نمی تواند ما را خوشبخت یا بدبخت کند.

 

مثلا من معتقدم که پول خوشبختی نمی آورد اما نبودش حتما بدبختی می آورد بنابراین باید زندگی را زندگی کرد و اتفاق ها را پذیرفت و برای مشکلات راه حل پیدا کرد. نباید زود اخم کنیم و خشمگین شویم باید سعی کنیم با فاصله گرفتن از خوشبختی، غرق در بدبختی نشویم.

اخبار فرهنگی - هفته نامه سلامت،برترینها