فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
گفت و گو با پری زنگنه، بانوی آواز ایران
«پری زنگنه» که این روزها به تدریس هنر آواز به بانوان، نوشتن کتاب و رسیدگی به امور فرهنگی و اجتماعی نابینایان اشتغال دارد پایه گذار تلفیق ترانه های محلی ایران با موسیقی کلاسیک عربی است.
هفته نامه امید جوان - امیر خلیلی: «پری زنگنه» که این روزها به تدریس هنر آواز به بانوان، نوشتن کتاب و رسیدگی به امور فرهنگی و اجتماعی نابینایان اشتغال دارد پایه گذار تلفیق ترانه های محلی ایران با موسیقی کلاسیک عربی است. او نخستین درس آواز در ردیف ایرانی را نزد استاد زرین پنجه همزمان با نواختن پیانو آموخت. هنر شاخص او یعنی آواز در هنرستان عالی موسیقی تهران با خانم «اولین باغچه بان» تبلور یافت.
ازدواج با امیرحسین اعظم زنگنه و حادثه ای که منجر به نابینایی و تغییر بزرگ در زندگی اش شد موجب شد که او برای تکمیل آموخته ها و تجربه اندوزی بیشتر برای یادگیری اپرا به کشورهای آلمان، ایتالیا و اتریش سفر کند. او تاکید دارد که نابینایی فرصتی فراهم آورد تا به طور جدی به موسیقی بپردازد.
در گفت و گو با این هنرمند صاحب نام، وضعیت موسیقی در کشور را مورد بحث و بررسی قرار داده ایم:
آموزشگاه های موسیقی در آموزش های خود درست عمل می کنند؟
الان همه با دست خالی کار می کنند. انتظار کنسرواتور را هم از آنها نداریم، با این حال علاقه مندان بهره ای که باید بگیرند، می گیرند.
به نقل از شما گفته شده که نابینایی فرصتی فراهم آورد تا به طور جدی به موسیقی بپردازید. علاقه و استعداد در این میان چه نقشی دارند؟
علاقه به یادگیری موسیقی شرط کافی نیست بلکه فرد بایستی استعداد ذاتی هم داشته باشد.
از فعالیت خانم ها در حوزه موسیقی راضی هستید؟
با این که خیلی از آنها فرصت رفتن روی صحنه را ندارند اما بیشتر برای دل خودشان کار می کنند و این که موسیقی را هرچه بهتر اجرا کنند.
سال گذشته اجرای شما در جشنواره موسیقی فجر چگونه بود؟
یک بخش مربوط به ترانه های محلی بود که با گروهی از نابینایان اجرا شد. در حال حاضر در تهران گروه های مختلفی از روشندلان در حوزه موسیقی وارد شده اند و گروه کر تشکیل داده اند، گروهی که با من کار می کنند مربوط به موسسه عصای سفید هستند که آقای غلامرضا نامنی پایه گذار آن بوده است این گروه آموزش های اولیه را زیر نظر آقای اردوخانی گذرانده اند، در اجرای ما تعدادی دخترک 9 و 10 ساله مثل فرشته ها با گروه روی صحنه آمدند.
بخش دیگر اجرای ما در جشنواره موسیقی فجر، کلاسیک غربی بود که به همراه خانم نازلی بخشایش پیانیست مان آثاری از شوبرت و قطعاتی برای اپرا اجرا کردیم که دختر جوانی به نام نیکی زمانی ما را همراهی می کرد.
لالایی های معروف تان در میان خانم ها خیلی طرفدار دارد آن ها را در اجراهایتان می گنجانید؟
پیشنهاد خوبی است اگر بتوانیم چند قطعه ای اجرا خواهیم کرد که یکی قطعا قطعه ترکی است.
وضعیت موسیقی در ایران چگونه است؟
من چون همیشه مثبت فکر می کنم می گویم خوب است. جوانان علاقه مند به موسیقی، اشتیاق زیادی برای ردیف خوانی نشان می دهند و کلاس های آواز بسیار رونق دارد. این موضوع نشان می دهد که کلاس های موسیقی اصیل خیلی خواهان دارد.
سبک چه خوانندگان را قبول دارید؟
در موسیقی پاپ سبک مرتضی پاشایی و ناصر عبداللهی را می پسندیدم. البته بچه های دیگر پاپ هم خوب کار می کنند. در موسیقی اصیل هم سالار عقیلی استاد است.
تجربیات خود را چگونه به نسل امروز منتقل می کنید؟
سعی کرده ام آنها را در قالب کتاب عرضه کنم که معروف ترین شان «آواز پریا» است که انتشارات «کتابسرا» آن را به دست چاپ سپرد. البته این کتاب دو، سه بار برای انجام اصلاحاتی به ارشاد رفت و برگشت، این کتاب که بیشتر برای هنرجویان آواز کاربرد دارد، سیر موسیقی در ایران به خصوص از زمان دارالفنون را مورد بررسی قرار داده است. دوره ای که «موسیو لومر» به ایران آمد تا به قشون آموزش موسیقی بدهد.
درواقع از این برهه موسیقی کلاسیک در کشورمان پای گرفت و اساتیدی چون باغچه بان، ناصحی، روح الله خان خالقی و کلنل وزیری موسیقی غربی را با موسیقی ایرانی تلفیق کردند و در کنار بزرگانی چون جلیل شهناز و.... برای ارتقای آن کوشیدند.
بخشی از کتاب هم به خاطرات خودم اختصاص دارد به خصوص در دوره ای که در هنرستان موسیقی بودم.
اشاره به اصلاحاتی در کتاب کردید، این اصلاحات مربوط به چه نکاتی بود؟
ارشاد که نهایت لطف را داشت تمام کتاب را مطالعه کردند، ایرادات واقعا جزیی بود. تنها چند مورد پس و پیش شد.
از کتاب های دیگرتان برای ما بگویید؟
کتابی اخیرا منتشر کرده ام تحت عنوان «هفت قصه از پری قصه ها» که دربر گیرنده داستان های محلی است درواقع در این کتاب ما هر شب یک قصه می گوییم، ناشر کتاب خودم هستم و توزیع آن را شخصا انجام داده ام. کتاب دیگری که به بازار داده ام «آن سوی تاریکی» است که درباره کنار آمدن با نابینایی است. این کتاب نتیجه سال ها زندگی در نابینایی و در کنار نابینایان با بیان خاطره هایی از زندگی شخصی و آموزه های علمی و تجربه که در این سال ها داشتم، بوده است.
«آن سوی تاریکی» تاکید دارد بسیاری از مردم همان گونه که در بازگویی واژه نابینایان اشتباه می کنند در عمل هم نبایستی نابینایان را به عنوان بینوایان به شمار آورند.
صحبت درباره کتاب «آن سوی تاریک» یک مصاحبه مفصل می طلبد با این حال خود آن گویاتر از هر گفت و گوی رسانه ای است.
ازدواج با امیرحسین اعظم زنگنه و حادثه ای که منجر به نابینایی و تغییر بزرگ در زندگی اش شد موجب شد که او برای تکمیل آموخته ها و تجربه اندوزی بیشتر برای یادگیری اپرا به کشورهای آلمان، ایتالیا و اتریش سفر کند. او تاکید دارد که نابینایی فرصتی فراهم آورد تا به طور جدی به موسیقی بپردازد.
آموزشگاه های موسیقی در آموزش های خود درست عمل می کنند؟
الان همه با دست خالی کار می کنند. انتظار کنسرواتور را هم از آنها نداریم، با این حال علاقه مندان بهره ای که باید بگیرند، می گیرند.
به نقل از شما گفته شده که نابینایی فرصتی فراهم آورد تا به طور جدی به موسیقی بپردازید. علاقه و استعداد در این میان چه نقشی دارند؟
علاقه به یادگیری موسیقی شرط کافی نیست بلکه فرد بایستی استعداد ذاتی هم داشته باشد.
از فعالیت خانم ها در حوزه موسیقی راضی هستید؟
با این که خیلی از آنها فرصت رفتن روی صحنه را ندارند اما بیشتر برای دل خودشان کار می کنند و این که موسیقی را هرچه بهتر اجرا کنند.
سال گذشته اجرای شما در جشنواره موسیقی فجر چگونه بود؟
یک بخش مربوط به ترانه های محلی بود که با گروهی از نابینایان اجرا شد. در حال حاضر در تهران گروه های مختلفی از روشندلان در حوزه موسیقی وارد شده اند و گروه کر تشکیل داده اند، گروهی که با من کار می کنند مربوط به موسسه عصای سفید هستند که آقای غلامرضا نامنی پایه گذار آن بوده است این گروه آموزش های اولیه را زیر نظر آقای اردوخانی گذرانده اند، در اجرای ما تعدادی دخترک 9 و 10 ساله مثل فرشته ها با گروه روی صحنه آمدند.
بخش دیگر اجرای ما در جشنواره موسیقی فجر، کلاسیک غربی بود که به همراه خانم نازلی بخشایش پیانیست مان آثاری از شوبرت و قطعاتی برای اپرا اجرا کردیم که دختر جوانی به نام نیکی زمانی ما را همراهی می کرد.
لالایی های معروف تان در میان خانم ها خیلی طرفدار دارد آن ها را در اجراهایتان می گنجانید؟
پیشنهاد خوبی است اگر بتوانیم چند قطعه ای اجرا خواهیم کرد که یکی قطعا قطعه ترکی است.
وضعیت موسیقی در ایران چگونه است؟
من چون همیشه مثبت فکر می کنم می گویم خوب است. جوانان علاقه مند به موسیقی، اشتیاق زیادی برای ردیف خوانی نشان می دهند و کلاس های آواز بسیار رونق دارد. این موضوع نشان می دهد که کلاس های موسیقی اصیل خیلی خواهان دارد.
در موسیقی پاپ سبک مرتضی پاشایی و ناصر عبداللهی را می پسندیدم. البته بچه های دیگر پاپ هم خوب کار می کنند. در موسیقی اصیل هم سالار عقیلی استاد است.
تجربیات خود را چگونه به نسل امروز منتقل می کنید؟
سعی کرده ام آنها را در قالب کتاب عرضه کنم که معروف ترین شان «آواز پریا» است که انتشارات «کتابسرا» آن را به دست چاپ سپرد. البته این کتاب دو، سه بار برای انجام اصلاحاتی به ارشاد رفت و برگشت، این کتاب که بیشتر برای هنرجویان آواز کاربرد دارد، سیر موسیقی در ایران به خصوص از زمان دارالفنون را مورد بررسی قرار داده است. دوره ای که «موسیو لومر» به ایران آمد تا به قشون آموزش موسیقی بدهد.
درواقع از این برهه موسیقی کلاسیک در کشورمان پای گرفت و اساتیدی چون باغچه بان، ناصحی، روح الله خان خالقی و کلنل وزیری موسیقی غربی را با موسیقی ایرانی تلفیق کردند و در کنار بزرگانی چون جلیل شهناز و.... برای ارتقای آن کوشیدند.
بخشی از کتاب هم به خاطرات خودم اختصاص دارد به خصوص در دوره ای که در هنرستان موسیقی بودم.
اشاره به اصلاحاتی در کتاب کردید، این اصلاحات مربوط به چه نکاتی بود؟
ارشاد که نهایت لطف را داشت تمام کتاب را مطالعه کردند، ایرادات واقعا جزیی بود. تنها چند مورد پس و پیش شد.
از کتاب های دیگرتان برای ما بگویید؟
کتابی اخیرا منتشر کرده ام تحت عنوان «هفت قصه از پری قصه ها» که دربر گیرنده داستان های محلی است درواقع در این کتاب ما هر شب یک قصه می گوییم، ناشر کتاب خودم هستم و توزیع آن را شخصا انجام داده ام. کتاب دیگری که به بازار داده ام «آن سوی تاریکی» است که درباره کنار آمدن با نابینایی است. این کتاب نتیجه سال ها زندگی در نابینایی و در کنار نابینایان با بیان خاطره هایی از زندگی شخصی و آموزه های علمی و تجربه که در این سال ها داشتم، بوده است.
«آن سوی تاریکی» تاکید دارد بسیاری از مردم همان گونه که در بازگویی واژه نابینایان اشتباه می کنند در عمل هم نبایستی نابینایان را به عنوان بینوایان به شمار آورند.
صحبت درباره کتاب «آن سوی تاریک» یک مصاحبه مفصل می طلبد با این حال خود آن گویاتر از هر گفت و گوی رسانه ای است.
ویدیو مرتبط :
پری زنگنه،بازخوانی میثم منصوری، شکارآهو
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
گفتوگو با سیمین غانم؛ «بانوی آواز» ایران
در 69 سالگی صلابت سخن گفتن سیمین غانم نشان از زندگی سالم اوست. او هنوز هم كنسرتهایی برای بانوان اجرا میكند كه همواره با استقبال علاقهمندان روبهرو میشود. گوشی او كه زنگ میزند، صدای زنگ گوشی، یكی از آهنگهای معروف خودش است؛ «گل گلدون من شكسته در باد».
روزنامه اعتماد: بعد از انقلاب تماسها و ارتباطهای بسیاری قطع شد و من جور آهنگسازی كارهایم را خودم كشیدم. خوشبختانه از این وضعیت هم راضی هستم و مردم هم از كنسرتها و قطعههایی كه ارائه میكنیم استقبال میكنند، دلیلش هم این است كه من بیش از هر چیزی، شعر را حس میكنم و جای آهنگ را تشخیص میدهم و آنچه ارائه میكنم با روحیهام بیشتر تطبیق دارد.
من قصد محدود كردن خودم را ندارم. خانمها چه بخواهند و چه نخواهند شامل این محدودیتها هستند. من هم دوست دارم فعالیت بیشتری انجام دهم. انشاءالله اگر روزی فرصت و شرایط اجازه دهد، حتی به صورت همخوانی فضاهای تازه را تجربه و از آهنگسازان بزرگ استفاده میكنم
چند قطره آبِ لیمو در لیوانی آب میچكاند و بعد آب را مینوشد. از ترافیك تهران ناراحت است. آلودگی هوا چشمانش را آزار میدهد. از گفتوگو كمی گریزان است. سخت حرف میزند. در 69 سالگی صلابت سخن گفتنش نشان از زندگی سالم اوست. او هنوز هم كنسرتهایی برای بانوان اجرا میكند كه همواره با استقبال علاقهمندان روبهرو میشود. گوشی او كه زنگ میزند، صدای زنگ گوشی، یكی از آهنگهای معروف خودش است؛ «گل گلدون من شكسته در باد». از علاقهاش به ادبیات كهن ایران و دقت در انتخاب اشعار میگوید. از محدودیت خانمها گلایه دارد و از انتشار آلبومش در صورت بهتر شدن اوضاع سخن میگوید. بعد از رفتنش به سمت موسیقی پاپ هنوز هم به موسیقی ایرانی علاقه دارد و گاهی آواز هم میخواند. آخرین بار، همین چند روز پیش در «ماهور»، چند بیتی خوانده است. هیچ رژیم غذایی خاصی ندارد اما هنوز هم صدایی رسا دارد (البته این موضوع را خانمهایی تصدیق میكنند كه در چند سال گذشته به كنسرتهایش رفتهاند). سیمین غانم، خوانندهیی است كه هیچ گاه و به هیچ قیمتی حاضر نشد وطنش را ترك كند. او با اینكه یكی از استعدادهای بزرگ آواز در موسیقی ایران محسوب میشود، اما با همه محدودیتها ساخت و هرگز به آن سوی آبها نرفت. با «بانوی آواز» همراه شدیم تا از فعالیتها و برخی دیدگاههای او باخبر شویم.
برای آغاز صحبتمان میخواهم كه نظرتان را درباره مهمترین ابزار خواننده یعنی شعر بیان كنید. انتخاب شعر در آهنگهای شما چگونه انجام میشود؟
به گمان من خواننده هنگام خواندن ترانه یا آواز، در حال بیان كردن سخن درونیاش است. به عبارتی كلام و شعری كه به كار میبرد بیانكننده روحیات و شخصیت او است. همانگونه كه شاعر هم میگوید: هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند؛ به طور حتم خواندن براساس حرف دل، در مخاطب تاثیر بیشتری نسبت به ترانههای سطحی دارد. به همین دلیل من در انتخاب شعر بسیار حساس و دقیق هستم..
در سالهای اخیر علاوه بر خواندن وارد عرصه آهنگسازی نیز شدهاید، برای این كار ابتدا شعر را انتخاب میكنید و بعد روی آن آهنگ میگذارید یا اینكه بعد از نوشتن آهنگ برایش شعری انتخاب میكنید؟
شعر را انتخاب میكنم و ملودی مناسبی برایش میسازم. اگر هم از شعری لذت ببرم با اجازه شاعرش نقاط ضعفش را اصلاح و بعد آن را اجرا میكنم.
گروهی كه با آنها كار میكنید چقدر در تصمیمگیریهای شما سهیم هستند؟
نظر تك تك اعضای گروه برایم مهم است. خلاصه اینكه با صلاحدید اعضای گروه، ترانه را انتخاب و تمرین را آغاز میكنیم. من كاملا حس كردهام كه من و اعضای گروه در همه مراحل آماده شدن برای كنسرت حس خوبی داریم. این حس خوب در هنگام كنسرت بسیار بیشتر است. اعضای گروه هم بارها به این نكته اشاره كردهاند كه در هنگام اجرا و روی صحنه غرق نشاط و انرژی میشوند البته كه خود من هم همین حال و هوا را دارم.
معمولا برای برقراری ارتباط مناسب و ایجاد حسی پر شور در مخاطب، مهمترین گام، نخستین گام است. برای ایجاد چنین فضایی در آغاز كنسرتهایتان از چه قطعهیی استفاده میكنید؟
نخستین ترانه من در هر كنسرتی همواره با ذكر نام مولا علی(ع) آغاز میشود. با ذكر نام مولا علی(ع) شور و هیجان عجیبی در سالن بر پا میشود. ارتباط ما با مخاطبان و تبادل انرژیها و حسهای مثبت از همین ابتدا آغاز میشود و تا پایان كنسرت ادامه دارد تا كنسرت ما با شور و هیجان به پایان برسد.
این هیجان با تكیه بر كدام ویژگی هنر موسیقی به وجود میآید؟ مخاطب چگونه به سمت موسیقی جذب میشود؟
به نظر من هنر نیروی برتر است و هنر موسیقی نقطه اوج و ظرافت این برتری است. زیرا با تار و پود جانها سر و كار دارد. اگر اندكی با دقت بیشتر تاثیرهای موسیقی را مشاهده كنیم؛ شما با شنیدن موسیقیهای شاد، سرزنده و شاد میشوید. در مقابل با شنیدن موسیقیهای غمگین، ناخواسته به سمت غم و اندوه میروید و دلتان میگیرد؛ شاید شما را به گریه هم بیندازد. موسیقی این گونه با مخاطب ارتباط برقرار میكند؛ در واقع موسیقی غذای روح انسانها است.
آیا مخاطبهای یك كنسرت موسیقی در شبهای مختلف یكسان هستند؟ وقتی شما كنسرتی را طی چند شب برگزار میكنید، هر شب افردی با سطح فرهنگی مختلف به كنسرت میآیند و همین تغییر افراد موجب تغییر در نوع ارتباط میشود. شما برای جلب رضایت مخاطبان مختلف كنسرتهایتان چه میكنید؟
من به این نكته چندان توجه نكردهام. شنیدهام كه خیلی از خانمها به طور مكرر به كنسرتهای ما میآیند. به هر حال آنها لطف دارند، ما هم همواره در تلاش برای جلب رضایت آنها هستیم. به هر حال همه مخاطبها برای ما عزیز و محترم هستند، به ویژه آنهایی كه رنج سفر را به جان میخرند و از شهرهایی چون شیراز، اصفهان، اهواز و شهرهای دیگر به كنسرت ما میآیند، قدمهای این افراد را گرامی میداریم.
نوع نشستن و اشراف تماشاگرها بر صحنه تا چه حد در برقراری حس میان مخاطب و نوازنده مهم است؟ برای مثال در جشن هنر شیراز، بسیاری از كنسرتها در حافظیه برگزار میشد و جایگاه گروه روی سكو بود و و مردم دور تا دور گروه و روی پلهها و در باغ مینشستند. در آن اجراها پشت سر گروه هم مردم مینشستند، در حالی كه در كنسرتهای امروز كشورمان معمولا مردم روبه روی گروه مینشینند.
این بسیار روشن است؛ تماشاگران معمولا ترجیح میدهند كه در ردیفهای جلوی سالن باشند تا راحتتر با اعضای گروه ارتباط برقرار كنند. البته بسیاری از تماشاگران با عشق و علاقه هر فاصلهیی در سالن را تحمل میكنند و ردیفهای آخر را هم پر میكنند. حتی برخیها حاضرند سرپا بایستند و اجرا را دنبال كنند. من در جشن هنر شیراز چند باری حضور داشتم. اجراهای موسیقی در آنجا در فضای باز برگزار میشد و با سالنهای سر پوشیده تفاوت بسیاری دارد. چیدمان كنسرتها در فضای باز متفاوت است. اقتضای اجراها در جشن هنر شیراز آن گونه بود. به طور حتم روبهرو قرار گرفتن تماشاگران در اجراها بهترین حالت ممكن برای اجراست.
در علوم ارتباطات و در تقسیمبندی انواع ارتباط؛ بهترین نوع ارتباط را ارتباط «چهره به چهره» میدانند. یعنی اینكه دو طرف ارتباط همدیگر را به وضوح ببینند و حس لازم بینشان رد و بدل شود. میخواهم به نكتهیی در برگزاری برخی كنسرتهای موسیقی اشاره كنم؛ هنگام اجرای گروه موسیقی، نور تماشاگر گرفته میشود و اعضای گروه نمیتوانند تماشاگران را ببینند. شما با چنین كاری موافق هستید؟ یا اینكه دوست دارید چهره تماشاگران و عكس العملهایشان را ببینید؟
میخواهم به نكتهیی در برگزاری برخی كنسرتها اشاره كنم. با اینكه بهترین نوع ارتباط «چهره به چهره» است اما در خیلی از اجراها نوری برای چهره تماشاگران وجود ندارد و در تاریكی سالن مخاطبان دیده نمیشوند. فكر میكنم دلیل این تاریكی این باشد كه اعضای گروه بتوانند بیشتر در كارشان متمركز باشند وهنرشان را بهتر ارائه دهند ولی این امر برای همه انواع موسیقی الزامی نیست. این گونه اجراها بیشتر شامل موزیكهای سنگین و بزرگ است. من با سالنی تاریك كه در آن مخاطبان دیده نشوند حس خوبی ندارم. علاوه بر نوری كه به صحنه میتابد، نور ملایمی برای مخاطبان لازم است تا اعضای گروه مخاطبان را ببینند و تبادل انرژی و احساس به نحو بهتری برقرار شود.
به نظر شما میتوان موسیقی را یك زبان بینالمللی دانست؟
بهطور حتم اگر با زبان كشوری آشنایی داشته باشیم، از شنیدن موسیقی آن فیض بیشتری میبریم ولی خیلی اوقات یك موسیقی زیبا بدون آنكه بدانیم چه میگوید و متعلق به كجاست، حس خوبی به شما میدهد و روح را تازه میكند. به یاد دارم كه چندی پیش كنسرتی در خارج از كشور داشتم و درست بعد از پایان برنامه، خیلی از تماشاگران كه خارجی بودند و فارسی نمیدانستند، به من میگفتند؛ ما نمیدانستیم شما چه میگویید ولی با صدای شما پرواز میكردیم و لذت میبردیم.
برای موسیقیهای جدی كه انسان را به تفكر وادار میكند همین گونه است، حال اینكه در موسیقیهای جدی كلام به هر زبانی كه باشد، باز هم مخاطب میتواند ارتباط درونی خاصی با آن برقرار كند یعنی مخاطبانی كه كلام را درك نكنند هم میتوانند ارتباط درستی با این موسیقی برقرار كنند.
پیام مهمترین بخش در موسیقی كلاسیك (موسیقی عرفانی) ما است. همین پیام است كه موجب برقراری ارتباط با مخاطب میشود. اشعار عرفانی ادبیات ما جنبه تعلیماتی دارند، برای مثال حافظ میفرماید:
وفا و عهد نكو باشد ار بیاموزی / وگر نه هر آنكه تو بینی ستمگری داند
و هزاران اشعار تعلیماتی دیگر كه در آثار بزرگان ادبیات ما وجود دارد و وقتی در قالب ترانه و آواز قرار میگیرند، پیامهای بسیاری با خود دارند. البته برداشت افراد از این اشعار متفاوت است. هر كسی به قدر فهم و دركش از این اشعار و موسیقی فیض و بهره میبرد.
شعرهای كلاسیك بیشتر مورد علاقه شما هستند یا تمایل به خواندن شعرهای معاصر در شما بیشتر است؟
وقتی همه دنیا به گنجینههای عظیم عرفان ما چشم دوختهاند و از آن بهره میبرند، ما نیز نباید از این اشعار بیبهره باشیم. من كوچكتر از آن هستم كه در این باره اظهارنظر كنم، ولی این را دریافتهام كه دل بزرگان ما به وسعت همه هستی و كلامشان آسمانی است. علم و عشق و حكمت در اشعارشان جاری است. آنها مسیر لایتناهی خود را طی كرده و كتاب وجودی خود را به بشریت هدیه دادهاند. من در آثارم اشعار بزرگان ادبیات را در حد فهم و دركم انتخاب میكنم. البته در كنار این اشعار از شعر شاعران امروزی نیز غافل نمیشوم. از شاعران امروز آثار زیادی به دستم میرسد كه اگر جذاب باشد از آنها استفاده میكنم.
از میان شاعران كلاسیك، اشعار كدام یك از شاعران بزرگ ایران را میپسندید؟
اشعار همه قدما برای من جذاب است؛ شعرهای مولانا، شاه مقصود عنقا (عارف قرن بیستم)، ابوسعید ابوالخیر، حافظ و سعدی را دوست دارم. هر شعری كه زیبا باشد و بدانم میشود آن را در قالب موسیقی هم گنجاند، مورد استفاده قرار میدهم.
از میان شاعران معاصر، آثار كدام شاعر را دوست دارید؟
روی چند ترانه از فریدون مشیری آهنگ ساختهام و شعرهایش را دوست دارم. برخی شعرهای فروغ فرخزاد را هم دوست دارم و برای چند شعر از ایشان نیز آهنگ نوشتهام.
شما در صحبتهایتان به همخوانی شعر با روحیه و دیدگاههایتان تاكید كردید. آیا حاضرید در اجراهایتان شعری را بخوانید كه مطابقت چندانی با احوال شما ندارد؟
هر كسی خصوصیات خاص خود را دارد، من هم این گونهام. اگر ترانهیی مورد علاقه و با روحیهام سازگار نباشد، آن را نمیخوانم، حتی اگر از نظر مالی سود آنچنانی داشته باشد. در گذشته نیز كه بسیار جوان و كم تجربه بودم این كار را نكردم. چندی پیش دیداری با فرهاد شیبانی، شاعر ترانه «گلگلدون» داشتم. ترانههای ایشان لطافت و زیبایی بسیاری دارند. در این دیدار دوستانه به او گفتم: با اینكه سالهای زیادی از خواندن ترانه «گلگلدون» میگذرد اما من هنوز هم بخشی از این ترانه یا بهتر است بگویم یك كلمه از آن را نمیپسندم؛ «من شدم رودخونه، دلم یه مرداب». به ایشان گفتم اجازه دهید به جای «مرداب» از «دریا» استفاده كنم. ایشان گفت: چرا این گونه میگویی؟! با این كار تابلو و شكل شعر به هم میخورد. گفتم: آخر دلم مرداب نیست! دلی كه عشق خداوند درآن موج میزند؛ این ناسپاسی است كه آن را با مرداب تشبیه كنیم. البته من در گذشته از واژه «مرداب» استفاده كردهام اما امروز حال و هوایم فرق میكند. به هر حال آقای شیبانی موافقتی نشان ندادند. من میدانم كه كلمه «دریا» لطمهیی به شعر ایشان نمیزند به همین دلیل در كنسرتهایم، در اجرای قطعه «گلگلدون» از واژه «دریا» استفاده میكنم. یكی از خوانندههای جوان ما شعری را خوانده كه اینچنین آغاز میشود: نه بستهام به كس دل نه بسته كس به من دل / چو تخت پاره بر موج رها رها رها من. خب این شعر به هیچوجه با روحیات من سازگار نیست. من هم به كسی دل بستهام و هم كسی به من دل بسته است، ضمن اینكه من تخت پاره نیستم! پس من حاضر نیستم این شعر را بخوانم. به همین دلیل است كه در انتخاب شعر بسیار دقت میكنم و از شعری استفاده میكنم كه مطابقت كاملی با روحیات من داشته باشد.
چندی پیش كه گفتوگویی با محمد رضا لطفی داشتم، ایشان درباره آهنگسازی میگفت: آهنگسازی مراحل خاص خود را دارد و هر كسی برای رسیدن به این مرحله باید اصول آن را پشت سر بگذارد. حال اینكه شما خودتان آهنگ كارهایتان را مینویسید. آیا آهنگسازیهای شما توانسته رضایت مخاطبان را جلب كند؟
پاسخ این پرسش را باید زمانی داد كه وضعیت مناسب باشد و ما هم بتوانیم كارهایمان را برای همه جامعه ارائه كنیم! تا همه آثار به گونهیی یكسان در معرض قضاوت قرار گیرند. به اعتقاد من وقتی انسان روی یك شعر زیبا متمركز شود و اطلاعات موسیقی هم داشته باشد آهنگ به گونهیی آسمانی سرازیر میشود یعنی فرستنده خداوند است. بعد از انقلاب تماسها و ارتباطهای بسیاری قطع شد و من جور آهنگسازی كارهایم را خودم كشیدم. خوشبختانه از این وضعیت هم راضی هستم و مردم هم از كنسرتها و قطعههایی كه ارائه میكنیم استقبال میكنند، دلیلش هم این است كه من بیش از هر چیزی، شعر را حس میكنم و جای آهنگ را تشخیص میدهم و آنچه ارائه میكنم با روحیهام بیشتر تطبیق دارد.
سالهای بعد از انقلاب چرا از آهنگسازهای مرد استفاده نكردید؟ آیا بهتر نبود برای بالا بردن كیفیت كارهایی كه برای بانوان ارائه میكنید، از آهنگسازهای دیگر هم استفاده كنید؟
من سعی كردم كه بیشتر در خودم بجوشم و زیاد به اطرافم توجهی نكردم. از این اوضاع هم راضی هستم. نیازی نیست به كسی بگویم برای من آهنگ بسازد. در این مورد كمبودی احساس نكردهام. من كارم را خودم انجام میدهم و این كارها را بیشتر دوست دارم. البته اگر شرایط طوری باشد كه بتوانیم آلبومی را به صورت همخوانی منتشر كنیم آن زمان از حضور آهنگسازهای توانا استقبال میكنم ولی در حال حاضر برای برگزاری كنسرتهایم كمبودی از نظر آهنگسازی احساس نمیكنم.
اینكه شما كارهایتان را در محدوده آهنگسازی خودتان ارائه میكنید، نوعی محدود كردن خودتان به نظر میرسد. آیا بهتر نیست كه فضاهای تازه را تجربه كنید؟
من قصد محدود كردن خودم را ندارم. خانمها چه بخواهند و چه نخواهند شامل این محدودیتها هستند. من هم دوست دارم فعالیت بیشتری انجام دهم. انشاءالله اگر روزی فرصت و شرایط اجازه دهد، حتی به صورت همخوانی فضاهای تازه را تجربه و از آهنگسازان بزرگ استفاده میكنم ولی در حال حاضر همین كه میتوانم، به لطف خدا از عهده كارهایم برآیم و كنسرتهایم موفقیتآمیز بوده برایم كافی است. همین الان هم چند آهنگ ساختهام كه شاید كسی باورش نشود این آهنگها كار خود من است. تهیه یك آلبوم عالی با حضور آهنگسازان بزرگ بیش از 100 میلیون تومان هزینه در بر دارد. حال اینكه به علت محدودیتها نمیتوان آن را منتشر كرد، آیا به نظر شما تهیه چنین آلبومی در چنین شرایطی عاقلانه است. به هر حال آثار خوبی در دست دارم كه اگر خدا بخواهد این آثار را در موقعیت مناسبی به صورت همخوانی منتشر میكنم.
شما سالهای زیادی از عمر خود را به هنر آواز اختصاص دادهاید. طی این همه سال برای حفظ صدای خود و قابلیتهای آوازیتان چه كردهاید؟ برای مثال پرهیزهای غذایی خاصی داشتهاید؟
من تمرینهای همه روزهام را دارم چون آواز خواندن به تمرین نیاز دارد، درست مانند ورزش كه نباید از آن غافل بود. علاوه بر این زندگی آرام و بیدغدغه و دور از شبزندهداریها صدا را تازه و زنده نگه میدارد. درباره تغذیه باید بگویم كه سیستم حنجره افراد با هم متفاوت است. من پرهیز غذایی چندانی ندارم. تقریبا هر غذایی را كه برای بدنم لازم باشد مصرف میكنم. البته غذای چرب نمیخورم چون دوست ندارم. از فلفل و ترشی هم پرهیز میكنم ولی غذاهای عادی چندان اذیتم نمیكند. كسی ممكن است حنجرهاش ضعیف یا آلرژی داشته باشد، در كل فرق میكند. گاهی هم هوای آلوده تهران حنجره را اذیت میكند.
آب یخ هم میخورید؟
آب خیلی خنك نمینوشم. معمولا از آب ولرم استفاده میكنم.
هوای آلوده چه تاثیری در صدا دارد؟ هوای آلوده تهران شما را آزار داده است؟
خوشبختانه هوای آلوده تهران به حنجرهام صدمهیی نزده، ولی چشمانم را كمی آزار میدهد. البته هوای آلوده تهران به همه كمابیش صدمه زده است، حداقل اینكه اكسیژن پاك و سالم را از ما گرفته و باعث اختلالات تنفسی و بسیاری از امراض شده است.
در صحبتهایتان به حضور در جشن هنر شیراز اشاره كردید. در آن اجراها در كنار كدام گروه بودید؟
در جشن هنر شیراز با گروه شادروان استاد جلیل شهناز برنامهیی داشتیم. كه در این گروه علی اصغر بهاری و حسین تهرانی هم حضور داشتند. من خیلی كم سن و سال بودم ولی سه بار برای حضور در جشن هنر شیراز دعوت شدم و برنامه اجرا كردم.
شما در دوران مدرسه هم در مسابقههای هنری مدارس كشور در رشته آواز شركت كرده و رتبه نخست را به دست آورده بودید. موفقیت در آن مسابقه چه تاثیری در پیشرفت هنری شما داشت؟
این موفقیت در فعالیت هنری من تاثیر زیادی داشت و راه را برایم هموار كرد. پس از آن بود كه در هنرستان موسیقی نزد شادروان استاد محمود كریمی با ردیف و دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی آشنا شدم. البته خانوادهام در ابتدا مقداری با خوانندگی من مخالفت داشتند. مخصوصا مادرم كه میگفت: «اول ازدواج كن بعد به سراغ كار هنری برو». من هم باید میگشتم و همسر مناسبی پیدا میكردم. خواستگارهایم بعد از اینكه میفهمیدند میخواهم هنر آواز را ادامه دهم پشیمان میشدند. به هر حال مشكلات بسیاری بود و خدا را شكر كه حل شد. همسرم هم با ادامه راه خوانندگی من موافقت كرد.
ادامه راه خوانندگی را چگونه طی كردید؟
بعد از آشنایی با ردیفهای موسیقی ایرانی به تلویزیون و رادیو دعوت شدم و به فعالیتم در این زمینه ادامه دادم و زیرنظر شادروان استاد حنانه سلفژ و تكنیكهای خواندن را آموختم. همچنین با استادانی چون شادروان تجویدی، شادروان همایون خرم و شادروان فرامرز پایور و بسیاری از استادان دیگر افتخار همكاری داشتهام.
چه شد كه به سمت موسیقی پاپ رفتید؟
من در نزد محمود كریمی یك دوره كامل ردیفهای آوازی ایران را كار كردم. آقای كریمی صدای من را بسیار دوست داشت و چندان علاقهمند نبود كه به سراغ موسیقی پاپ بروم. ولی من به تغییر و تحول علاقهمند بودم و دوست داشتم كاری تازه ارائه كنم. استاد حنانه كه من افتخار همكاری با ایشان را داشتم، روزی پشت پیانو نشست و صدای من را در گامهای مختلف امتحان كرد. ایشان صدای من را تایید كرد و گفت: صدای بسیار وسیعی داری و میتوانی در هر سبكی كه دوست داری موفق باشی. بعد از صحبتهای استاد حنانه و با اینكه در موسیقی ایرانی كارهای خوبی ارائه داده بودم، دوست داشتم كارهای متنوعی انجام دهم. با آشنایی كه از زیر و بم صدایم داشتم تصمیم گرفتم اجراهایی در موسیقی پاپ داشته باشم. نخستین قطعهیی كه در قالب موسیقی پاپ اجرا كردم «قلك چشات» بود. ترانه این قطعه از سعید دبیری و ملودی آن از فریبرز لاچینی بود. این آهنگ تحول بزرگی برایم بود و تا مدتها ركورد ترانههای روز را شكست و بهترین ترانه بازار موسیقی شناخته شد. بعد از آن هم ترانههای دیگری مانند«مرد من»، «گل گلدون» در پاپ اجرا كردم كه هر یك در نوع خود كم نظیر بود.
هنوز هم آواز ایرانی میخوانید؟
بله.
آخرین آوازی كه خواندهاید چه بوده است؟
در دستگاه ماهور كمی «مرادخانی» خواندم.
یكی از دلایلی كه برای حضور شما در عرصه موسیقی پاپ بیان میشود؛ شباهت صدای شما با صدای خانم «دلكش» است. در واقع برخیها این گونه بیان كردهاند كه شما برای گریز از این شباهت و بیرون آمدن از سایه «دلكش» وارد موسیقی پاپ شده اید! آیا این نكته واقعیت دارد یا اینكه دلیل دیگری برای ورود شما به موسیقی پاپ وجود دارد؟
شروع كار هر هنرمند با الگوبرداری است. هر خوانندهیی قبل از فرم گرفتن صدایش و پیش از آنكه صدای خودش را پیدا كند، به گونهیی ناخواسته برای خودش الگویی میگیرد. من هم در اوایل كارم آهنگهایی كه میساختند را میخواندم. شاید از نظر قدرت صدایی، شباهتهایی بین صدای من و خانم دلكش وجود داشت البته خودم احساس نمیكنم شباهتی وجود داشته باشد. به هرحال من همیشه به دنبال تجربههای تازه بودم. نخستین قطعهیی هم كه در قالب پاپ اجرا كردم «قلك چشات» بود و صدای من را در قالب واقعیاش ارائه كرد. این قطعه تا مدتها هم بهترین قطعه بازار موسیقی بود.
در حال حاضر جامعه ما با تغییرهایی روبهرو شده و امید و نشاطی در سراسر جامعه شكل گرفته است. به نظر شما این تغییرات در برگزاری كنسرت و انتشار آلبوم از سوی شما تاثیری دارد؟
در همه جای دنیا این گونه است كه هر خوانندهیی، نخست آلبوم خود را در قالب سیدی به بازار ارائه میكند و بعد كنسرت همان آلبوم را برگزار میكند. ما در ایران بدون انتشار آلبوم، كنسرتهایمان را برگزار میكنیم و خوشبختانه با اعتباری كه مردم برای ما قایل هستند، از كنسرت هایمان استقبال میكنند. انتشار سیدی لازم است و هر زمانی كه به ما مجوز بدهند كارهای زیادی دارم كه منتشر كنم حتی به صورت همخوانی.
انتظار شما برای بهتر شدن وضعیت موسیقی بانوان چیست؟
امیدوارم كه وضعیت بهتر شود. انتظار داریم سالنهای خوبی داشته باشیم. امیدواریم زمینهیی فراهم شود تا كنسرتهای بیشتری برگزار كنیم. در خیلی از كنسرتها مردم از ما تقاضا میكنند كه كنسرتهای بیشتری برگزار كنیم. دوست داریم فضایی برای انتشار آلبوم هایمان هم فراهم شود.
من قصد محدود كردن خودم را ندارم. خانمها چه بخواهند و چه نخواهند شامل این محدودیتها هستند. من هم دوست دارم فعالیت بیشتری انجام دهم. انشاءالله اگر روزی فرصت و شرایط اجازه دهد، حتی به صورت همخوانی فضاهای تازه را تجربه و از آهنگسازان بزرگ استفاده میكنم
چند قطره آبِ لیمو در لیوانی آب میچكاند و بعد آب را مینوشد. از ترافیك تهران ناراحت است. آلودگی هوا چشمانش را آزار میدهد. از گفتوگو كمی گریزان است. سخت حرف میزند. در 69 سالگی صلابت سخن گفتنش نشان از زندگی سالم اوست. او هنوز هم كنسرتهایی برای بانوان اجرا میكند كه همواره با استقبال علاقهمندان روبهرو میشود. گوشی او كه زنگ میزند، صدای زنگ گوشی، یكی از آهنگهای معروف خودش است؛ «گل گلدون من شكسته در باد». از علاقهاش به ادبیات كهن ایران و دقت در انتخاب اشعار میگوید. از محدودیت خانمها گلایه دارد و از انتشار آلبومش در صورت بهتر شدن اوضاع سخن میگوید. بعد از رفتنش به سمت موسیقی پاپ هنوز هم به موسیقی ایرانی علاقه دارد و گاهی آواز هم میخواند. آخرین بار، همین چند روز پیش در «ماهور»، چند بیتی خوانده است. هیچ رژیم غذایی خاصی ندارد اما هنوز هم صدایی رسا دارد (البته این موضوع را خانمهایی تصدیق میكنند كه در چند سال گذشته به كنسرتهایش رفتهاند). سیمین غانم، خوانندهیی است كه هیچ گاه و به هیچ قیمتی حاضر نشد وطنش را ترك كند. او با اینكه یكی از استعدادهای بزرگ آواز در موسیقی ایران محسوب میشود، اما با همه محدودیتها ساخت و هرگز به آن سوی آبها نرفت. با «بانوی آواز» همراه شدیم تا از فعالیتها و برخی دیدگاههای او باخبر شویم.
برای آغاز صحبتمان میخواهم كه نظرتان را درباره مهمترین ابزار خواننده یعنی شعر بیان كنید. انتخاب شعر در آهنگهای شما چگونه انجام میشود؟
به گمان من خواننده هنگام خواندن ترانه یا آواز، در حال بیان كردن سخن درونیاش است. به عبارتی كلام و شعری كه به كار میبرد بیانكننده روحیات و شخصیت او است. همانگونه كه شاعر هم میگوید: هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند؛ به طور حتم خواندن براساس حرف دل، در مخاطب تاثیر بیشتری نسبت به ترانههای سطحی دارد. به همین دلیل من در انتخاب شعر بسیار حساس و دقیق هستم..
در سالهای اخیر علاوه بر خواندن وارد عرصه آهنگسازی نیز شدهاید، برای این كار ابتدا شعر را انتخاب میكنید و بعد روی آن آهنگ میگذارید یا اینكه بعد از نوشتن آهنگ برایش شعری انتخاب میكنید؟
شعر را انتخاب میكنم و ملودی مناسبی برایش میسازم. اگر هم از شعری لذت ببرم با اجازه شاعرش نقاط ضعفش را اصلاح و بعد آن را اجرا میكنم.
گروهی كه با آنها كار میكنید چقدر در تصمیمگیریهای شما سهیم هستند؟
نظر تك تك اعضای گروه برایم مهم است. خلاصه اینكه با صلاحدید اعضای گروه، ترانه را انتخاب و تمرین را آغاز میكنیم. من كاملا حس كردهام كه من و اعضای گروه در همه مراحل آماده شدن برای كنسرت حس خوبی داریم. این حس خوب در هنگام كنسرت بسیار بیشتر است. اعضای گروه هم بارها به این نكته اشاره كردهاند كه در هنگام اجرا و روی صحنه غرق نشاط و انرژی میشوند البته كه خود من هم همین حال و هوا را دارم.
معمولا برای برقراری ارتباط مناسب و ایجاد حسی پر شور در مخاطب، مهمترین گام، نخستین گام است. برای ایجاد چنین فضایی در آغاز كنسرتهایتان از چه قطعهیی استفاده میكنید؟
نخستین ترانه من در هر كنسرتی همواره با ذكر نام مولا علی(ع) آغاز میشود. با ذكر نام مولا علی(ع) شور و هیجان عجیبی در سالن بر پا میشود. ارتباط ما با مخاطبان و تبادل انرژیها و حسهای مثبت از همین ابتدا آغاز میشود و تا پایان كنسرت ادامه دارد تا كنسرت ما با شور و هیجان به پایان برسد.
این هیجان با تكیه بر كدام ویژگی هنر موسیقی به وجود میآید؟ مخاطب چگونه به سمت موسیقی جذب میشود؟
به نظر من هنر نیروی برتر است و هنر موسیقی نقطه اوج و ظرافت این برتری است. زیرا با تار و پود جانها سر و كار دارد. اگر اندكی با دقت بیشتر تاثیرهای موسیقی را مشاهده كنیم؛ شما با شنیدن موسیقیهای شاد، سرزنده و شاد میشوید. در مقابل با شنیدن موسیقیهای غمگین، ناخواسته به سمت غم و اندوه میروید و دلتان میگیرد؛ شاید شما را به گریه هم بیندازد. موسیقی این گونه با مخاطب ارتباط برقرار میكند؛ در واقع موسیقی غذای روح انسانها است.
آیا مخاطبهای یك كنسرت موسیقی در شبهای مختلف یكسان هستند؟ وقتی شما كنسرتی را طی چند شب برگزار میكنید، هر شب افردی با سطح فرهنگی مختلف به كنسرت میآیند و همین تغییر افراد موجب تغییر در نوع ارتباط میشود. شما برای جلب رضایت مخاطبان مختلف كنسرتهایتان چه میكنید؟
من به این نكته چندان توجه نكردهام. شنیدهام كه خیلی از خانمها به طور مكرر به كنسرتهای ما میآیند. به هر حال آنها لطف دارند، ما هم همواره در تلاش برای جلب رضایت آنها هستیم. به هر حال همه مخاطبها برای ما عزیز و محترم هستند، به ویژه آنهایی كه رنج سفر را به جان میخرند و از شهرهایی چون شیراز، اصفهان، اهواز و شهرهای دیگر به كنسرت ما میآیند، قدمهای این افراد را گرامی میداریم.
نوع نشستن و اشراف تماشاگرها بر صحنه تا چه حد در برقراری حس میان مخاطب و نوازنده مهم است؟ برای مثال در جشن هنر شیراز، بسیاری از كنسرتها در حافظیه برگزار میشد و جایگاه گروه روی سكو بود و و مردم دور تا دور گروه و روی پلهها و در باغ مینشستند. در آن اجراها پشت سر گروه هم مردم مینشستند، در حالی كه در كنسرتهای امروز كشورمان معمولا مردم روبه روی گروه مینشینند.
این بسیار روشن است؛ تماشاگران معمولا ترجیح میدهند كه در ردیفهای جلوی سالن باشند تا راحتتر با اعضای گروه ارتباط برقرار كنند. البته بسیاری از تماشاگران با عشق و علاقه هر فاصلهیی در سالن را تحمل میكنند و ردیفهای آخر را هم پر میكنند. حتی برخیها حاضرند سرپا بایستند و اجرا را دنبال كنند. من در جشن هنر شیراز چند باری حضور داشتم. اجراهای موسیقی در آنجا در فضای باز برگزار میشد و با سالنهای سر پوشیده تفاوت بسیاری دارد. چیدمان كنسرتها در فضای باز متفاوت است. اقتضای اجراها در جشن هنر شیراز آن گونه بود. به طور حتم روبهرو قرار گرفتن تماشاگران در اجراها بهترین حالت ممكن برای اجراست.
در علوم ارتباطات و در تقسیمبندی انواع ارتباط؛ بهترین نوع ارتباط را ارتباط «چهره به چهره» میدانند. یعنی اینكه دو طرف ارتباط همدیگر را به وضوح ببینند و حس لازم بینشان رد و بدل شود. میخواهم به نكتهیی در برگزاری برخی كنسرتهای موسیقی اشاره كنم؛ هنگام اجرای گروه موسیقی، نور تماشاگر گرفته میشود و اعضای گروه نمیتوانند تماشاگران را ببینند. شما با چنین كاری موافق هستید؟ یا اینكه دوست دارید چهره تماشاگران و عكس العملهایشان را ببینید؟
میخواهم به نكتهیی در برگزاری برخی كنسرتها اشاره كنم. با اینكه بهترین نوع ارتباط «چهره به چهره» است اما در خیلی از اجراها نوری برای چهره تماشاگران وجود ندارد و در تاریكی سالن مخاطبان دیده نمیشوند. فكر میكنم دلیل این تاریكی این باشد كه اعضای گروه بتوانند بیشتر در كارشان متمركز باشند وهنرشان را بهتر ارائه دهند ولی این امر برای همه انواع موسیقی الزامی نیست. این گونه اجراها بیشتر شامل موزیكهای سنگین و بزرگ است. من با سالنی تاریك كه در آن مخاطبان دیده نشوند حس خوبی ندارم. علاوه بر نوری كه به صحنه میتابد، نور ملایمی برای مخاطبان لازم است تا اعضای گروه مخاطبان را ببینند و تبادل انرژی و احساس به نحو بهتری برقرار شود.
به نظر شما میتوان موسیقی را یك زبان بینالمللی دانست؟
بهطور حتم اگر با زبان كشوری آشنایی داشته باشیم، از شنیدن موسیقی آن فیض بیشتری میبریم ولی خیلی اوقات یك موسیقی زیبا بدون آنكه بدانیم چه میگوید و متعلق به كجاست، حس خوبی به شما میدهد و روح را تازه میكند. به یاد دارم كه چندی پیش كنسرتی در خارج از كشور داشتم و درست بعد از پایان برنامه، خیلی از تماشاگران كه خارجی بودند و فارسی نمیدانستند، به من میگفتند؛ ما نمیدانستیم شما چه میگویید ولی با صدای شما پرواز میكردیم و لذت میبردیم.
برای موسیقیهای جدی كه انسان را به تفكر وادار میكند همین گونه است، حال اینكه در موسیقیهای جدی كلام به هر زبانی كه باشد، باز هم مخاطب میتواند ارتباط درونی خاصی با آن برقرار كند یعنی مخاطبانی كه كلام را درك نكنند هم میتوانند ارتباط درستی با این موسیقی برقرار كنند.
پیام مهمترین بخش در موسیقی كلاسیك (موسیقی عرفانی) ما است. همین پیام است كه موجب برقراری ارتباط با مخاطب میشود. اشعار عرفانی ادبیات ما جنبه تعلیماتی دارند، برای مثال حافظ میفرماید:
وفا و عهد نكو باشد ار بیاموزی / وگر نه هر آنكه تو بینی ستمگری داند
و هزاران اشعار تعلیماتی دیگر كه در آثار بزرگان ادبیات ما وجود دارد و وقتی در قالب ترانه و آواز قرار میگیرند، پیامهای بسیاری با خود دارند. البته برداشت افراد از این اشعار متفاوت است. هر كسی به قدر فهم و دركش از این اشعار و موسیقی فیض و بهره میبرد.
شعرهای كلاسیك بیشتر مورد علاقه شما هستند یا تمایل به خواندن شعرهای معاصر در شما بیشتر است؟
وقتی همه دنیا به گنجینههای عظیم عرفان ما چشم دوختهاند و از آن بهره میبرند، ما نیز نباید از این اشعار بیبهره باشیم. من كوچكتر از آن هستم كه در این باره اظهارنظر كنم، ولی این را دریافتهام كه دل بزرگان ما به وسعت همه هستی و كلامشان آسمانی است. علم و عشق و حكمت در اشعارشان جاری است. آنها مسیر لایتناهی خود را طی كرده و كتاب وجودی خود را به بشریت هدیه دادهاند. من در آثارم اشعار بزرگان ادبیات را در حد فهم و دركم انتخاب میكنم. البته در كنار این اشعار از شعر شاعران امروزی نیز غافل نمیشوم. از شاعران امروز آثار زیادی به دستم میرسد كه اگر جذاب باشد از آنها استفاده میكنم.
از میان شاعران كلاسیك، اشعار كدام یك از شاعران بزرگ ایران را میپسندید؟
اشعار همه قدما برای من جذاب است؛ شعرهای مولانا، شاه مقصود عنقا (عارف قرن بیستم)، ابوسعید ابوالخیر، حافظ و سعدی را دوست دارم. هر شعری كه زیبا باشد و بدانم میشود آن را در قالب موسیقی هم گنجاند، مورد استفاده قرار میدهم.
از میان شاعران معاصر، آثار كدام شاعر را دوست دارید؟
روی چند ترانه از فریدون مشیری آهنگ ساختهام و شعرهایش را دوست دارم. برخی شعرهای فروغ فرخزاد را هم دوست دارم و برای چند شعر از ایشان نیز آهنگ نوشتهام.
شما در صحبتهایتان به همخوانی شعر با روحیه و دیدگاههایتان تاكید كردید. آیا حاضرید در اجراهایتان شعری را بخوانید كه مطابقت چندانی با احوال شما ندارد؟
هر كسی خصوصیات خاص خود را دارد، من هم این گونهام. اگر ترانهیی مورد علاقه و با روحیهام سازگار نباشد، آن را نمیخوانم، حتی اگر از نظر مالی سود آنچنانی داشته باشد. در گذشته نیز كه بسیار جوان و كم تجربه بودم این كار را نكردم. چندی پیش دیداری با فرهاد شیبانی، شاعر ترانه «گلگلدون» داشتم. ترانههای ایشان لطافت و زیبایی بسیاری دارند. در این دیدار دوستانه به او گفتم: با اینكه سالهای زیادی از خواندن ترانه «گلگلدون» میگذرد اما من هنوز هم بخشی از این ترانه یا بهتر است بگویم یك كلمه از آن را نمیپسندم؛ «من شدم رودخونه، دلم یه مرداب». به ایشان گفتم اجازه دهید به جای «مرداب» از «دریا» استفاده كنم. ایشان گفت: چرا این گونه میگویی؟! با این كار تابلو و شكل شعر به هم میخورد. گفتم: آخر دلم مرداب نیست! دلی كه عشق خداوند درآن موج میزند؛ این ناسپاسی است كه آن را با مرداب تشبیه كنیم. البته من در گذشته از واژه «مرداب» استفاده كردهام اما امروز حال و هوایم فرق میكند. به هر حال آقای شیبانی موافقتی نشان ندادند. من میدانم كه كلمه «دریا» لطمهیی به شعر ایشان نمیزند به همین دلیل در كنسرتهایم، در اجرای قطعه «گلگلدون» از واژه «دریا» استفاده میكنم. یكی از خوانندههای جوان ما شعری را خوانده كه اینچنین آغاز میشود: نه بستهام به كس دل نه بسته كس به من دل / چو تخت پاره بر موج رها رها رها من. خب این شعر به هیچوجه با روحیات من سازگار نیست. من هم به كسی دل بستهام و هم كسی به من دل بسته است، ضمن اینكه من تخت پاره نیستم! پس من حاضر نیستم این شعر را بخوانم. به همین دلیل است كه در انتخاب شعر بسیار دقت میكنم و از شعری استفاده میكنم كه مطابقت كاملی با روحیات من داشته باشد.
چندی پیش كه گفتوگویی با محمد رضا لطفی داشتم، ایشان درباره آهنگسازی میگفت: آهنگسازی مراحل خاص خود را دارد و هر كسی برای رسیدن به این مرحله باید اصول آن را پشت سر بگذارد. حال اینكه شما خودتان آهنگ كارهایتان را مینویسید. آیا آهنگسازیهای شما توانسته رضایت مخاطبان را جلب كند؟
پاسخ این پرسش را باید زمانی داد كه وضعیت مناسب باشد و ما هم بتوانیم كارهایمان را برای همه جامعه ارائه كنیم! تا همه آثار به گونهیی یكسان در معرض قضاوت قرار گیرند. به اعتقاد من وقتی انسان روی یك شعر زیبا متمركز شود و اطلاعات موسیقی هم داشته باشد آهنگ به گونهیی آسمانی سرازیر میشود یعنی فرستنده خداوند است. بعد از انقلاب تماسها و ارتباطهای بسیاری قطع شد و من جور آهنگسازی كارهایم را خودم كشیدم. خوشبختانه از این وضعیت هم راضی هستم و مردم هم از كنسرتها و قطعههایی كه ارائه میكنیم استقبال میكنند، دلیلش هم این است كه من بیش از هر چیزی، شعر را حس میكنم و جای آهنگ را تشخیص میدهم و آنچه ارائه میكنم با روحیهام بیشتر تطبیق دارد.
سالهای بعد از انقلاب چرا از آهنگسازهای مرد استفاده نكردید؟ آیا بهتر نبود برای بالا بردن كیفیت كارهایی كه برای بانوان ارائه میكنید، از آهنگسازهای دیگر هم استفاده كنید؟
من سعی كردم كه بیشتر در خودم بجوشم و زیاد به اطرافم توجهی نكردم. از این اوضاع هم راضی هستم. نیازی نیست به كسی بگویم برای من آهنگ بسازد. در این مورد كمبودی احساس نكردهام. من كارم را خودم انجام میدهم و این كارها را بیشتر دوست دارم. البته اگر شرایط طوری باشد كه بتوانیم آلبومی را به صورت همخوانی منتشر كنیم آن زمان از حضور آهنگسازهای توانا استقبال میكنم ولی در حال حاضر برای برگزاری كنسرتهایم كمبودی از نظر آهنگسازی احساس نمیكنم.
اینكه شما كارهایتان را در محدوده آهنگسازی خودتان ارائه میكنید، نوعی محدود كردن خودتان به نظر میرسد. آیا بهتر نیست كه فضاهای تازه را تجربه كنید؟
من قصد محدود كردن خودم را ندارم. خانمها چه بخواهند و چه نخواهند شامل این محدودیتها هستند. من هم دوست دارم فعالیت بیشتری انجام دهم. انشاءالله اگر روزی فرصت و شرایط اجازه دهد، حتی به صورت همخوانی فضاهای تازه را تجربه و از آهنگسازان بزرگ استفاده میكنم ولی در حال حاضر همین كه میتوانم، به لطف خدا از عهده كارهایم برآیم و كنسرتهایم موفقیتآمیز بوده برایم كافی است. همین الان هم چند آهنگ ساختهام كه شاید كسی باورش نشود این آهنگها كار خود من است. تهیه یك آلبوم عالی با حضور آهنگسازان بزرگ بیش از 100 میلیون تومان هزینه در بر دارد. حال اینكه به علت محدودیتها نمیتوان آن را منتشر كرد، آیا به نظر شما تهیه چنین آلبومی در چنین شرایطی عاقلانه است. به هر حال آثار خوبی در دست دارم كه اگر خدا بخواهد این آثار را در موقعیت مناسبی به صورت همخوانی منتشر میكنم.
شما سالهای زیادی از عمر خود را به هنر آواز اختصاص دادهاید. طی این همه سال برای حفظ صدای خود و قابلیتهای آوازیتان چه كردهاید؟ برای مثال پرهیزهای غذایی خاصی داشتهاید؟
من تمرینهای همه روزهام را دارم چون آواز خواندن به تمرین نیاز دارد، درست مانند ورزش كه نباید از آن غافل بود. علاوه بر این زندگی آرام و بیدغدغه و دور از شبزندهداریها صدا را تازه و زنده نگه میدارد. درباره تغذیه باید بگویم كه سیستم حنجره افراد با هم متفاوت است. من پرهیز غذایی چندانی ندارم. تقریبا هر غذایی را كه برای بدنم لازم باشد مصرف میكنم. البته غذای چرب نمیخورم چون دوست ندارم. از فلفل و ترشی هم پرهیز میكنم ولی غذاهای عادی چندان اذیتم نمیكند. كسی ممكن است حنجرهاش ضعیف یا آلرژی داشته باشد، در كل فرق میكند. گاهی هم هوای آلوده تهران حنجره را اذیت میكند.
آب یخ هم میخورید؟
آب خیلی خنك نمینوشم. معمولا از آب ولرم استفاده میكنم.
هوای آلوده چه تاثیری در صدا دارد؟ هوای آلوده تهران شما را آزار داده است؟
خوشبختانه هوای آلوده تهران به حنجرهام صدمهیی نزده، ولی چشمانم را كمی آزار میدهد. البته هوای آلوده تهران به همه كمابیش صدمه زده است، حداقل اینكه اكسیژن پاك و سالم را از ما گرفته و باعث اختلالات تنفسی و بسیاری از امراض شده است.
در صحبتهایتان به حضور در جشن هنر شیراز اشاره كردید. در آن اجراها در كنار كدام گروه بودید؟
در جشن هنر شیراز با گروه شادروان استاد جلیل شهناز برنامهیی داشتیم. كه در این گروه علی اصغر بهاری و حسین تهرانی هم حضور داشتند. من خیلی كم سن و سال بودم ولی سه بار برای حضور در جشن هنر شیراز دعوت شدم و برنامه اجرا كردم.
شما در دوران مدرسه هم در مسابقههای هنری مدارس كشور در رشته آواز شركت كرده و رتبه نخست را به دست آورده بودید. موفقیت در آن مسابقه چه تاثیری در پیشرفت هنری شما داشت؟
این موفقیت در فعالیت هنری من تاثیر زیادی داشت و راه را برایم هموار كرد. پس از آن بود كه در هنرستان موسیقی نزد شادروان استاد محمود كریمی با ردیف و دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی آشنا شدم. البته خانوادهام در ابتدا مقداری با خوانندگی من مخالفت داشتند. مخصوصا مادرم كه میگفت: «اول ازدواج كن بعد به سراغ كار هنری برو». من هم باید میگشتم و همسر مناسبی پیدا میكردم. خواستگارهایم بعد از اینكه میفهمیدند میخواهم هنر آواز را ادامه دهم پشیمان میشدند. به هر حال مشكلات بسیاری بود و خدا را شكر كه حل شد. همسرم هم با ادامه راه خوانندگی من موافقت كرد.
ادامه راه خوانندگی را چگونه طی كردید؟
بعد از آشنایی با ردیفهای موسیقی ایرانی به تلویزیون و رادیو دعوت شدم و به فعالیتم در این زمینه ادامه دادم و زیرنظر شادروان استاد حنانه سلفژ و تكنیكهای خواندن را آموختم. همچنین با استادانی چون شادروان تجویدی، شادروان همایون خرم و شادروان فرامرز پایور و بسیاری از استادان دیگر افتخار همكاری داشتهام.
چه شد كه به سمت موسیقی پاپ رفتید؟
من در نزد محمود كریمی یك دوره كامل ردیفهای آوازی ایران را كار كردم. آقای كریمی صدای من را بسیار دوست داشت و چندان علاقهمند نبود كه به سراغ موسیقی پاپ بروم. ولی من به تغییر و تحول علاقهمند بودم و دوست داشتم كاری تازه ارائه كنم. استاد حنانه كه من افتخار همكاری با ایشان را داشتم، روزی پشت پیانو نشست و صدای من را در گامهای مختلف امتحان كرد. ایشان صدای من را تایید كرد و گفت: صدای بسیار وسیعی داری و میتوانی در هر سبكی كه دوست داری موفق باشی. بعد از صحبتهای استاد حنانه و با اینكه در موسیقی ایرانی كارهای خوبی ارائه داده بودم، دوست داشتم كارهای متنوعی انجام دهم. با آشنایی كه از زیر و بم صدایم داشتم تصمیم گرفتم اجراهایی در موسیقی پاپ داشته باشم. نخستین قطعهیی كه در قالب موسیقی پاپ اجرا كردم «قلك چشات» بود. ترانه این قطعه از سعید دبیری و ملودی آن از فریبرز لاچینی بود. این آهنگ تحول بزرگی برایم بود و تا مدتها ركورد ترانههای روز را شكست و بهترین ترانه بازار موسیقی شناخته شد. بعد از آن هم ترانههای دیگری مانند«مرد من»، «گل گلدون» در پاپ اجرا كردم كه هر یك در نوع خود كم نظیر بود.
هنوز هم آواز ایرانی میخوانید؟
بله.
آخرین آوازی كه خواندهاید چه بوده است؟
در دستگاه ماهور كمی «مرادخانی» خواندم.
یكی از دلایلی كه برای حضور شما در عرصه موسیقی پاپ بیان میشود؛ شباهت صدای شما با صدای خانم «دلكش» است. در واقع برخیها این گونه بیان كردهاند كه شما برای گریز از این شباهت و بیرون آمدن از سایه «دلكش» وارد موسیقی پاپ شده اید! آیا این نكته واقعیت دارد یا اینكه دلیل دیگری برای ورود شما به موسیقی پاپ وجود دارد؟
شروع كار هر هنرمند با الگوبرداری است. هر خوانندهیی قبل از فرم گرفتن صدایش و پیش از آنكه صدای خودش را پیدا كند، به گونهیی ناخواسته برای خودش الگویی میگیرد. من هم در اوایل كارم آهنگهایی كه میساختند را میخواندم. شاید از نظر قدرت صدایی، شباهتهایی بین صدای من و خانم دلكش وجود داشت البته خودم احساس نمیكنم شباهتی وجود داشته باشد. به هرحال من همیشه به دنبال تجربههای تازه بودم. نخستین قطعهیی هم كه در قالب پاپ اجرا كردم «قلك چشات» بود و صدای من را در قالب واقعیاش ارائه كرد. این قطعه تا مدتها هم بهترین قطعه بازار موسیقی بود.
در حال حاضر جامعه ما با تغییرهایی روبهرو شده و امید و نشاطی در سراسر جامعه شكل گرفته است. به نظر شما این تغییرات در برگزاری كنسرت و انتشار آلبوم از سوی شما تاثیری دارد؟
در همه جای دنیا این گونه است كه هر خوانندهیی، نخست آلبوم خود را در قالب سیدی به بازار ارائه میكند و بعد كنسرت همان آلبوم را برگزار میكند. ما در ایران بدون انتشار آلبوم، كنسرتهایمان را برگزار میكنیم و خوشبختانه با اعتباری كه مردم برای ما قایل هستند، از كنسرت هایمان استقبال میكنند. انتشار سیدی لازم است و هر زمانی كه به ما مجوز بدهند كارهای زیادی دارم كه منتشر كنم حتی به صورت همخوانی.
انتظار شما برای بهتر شدن وضعیت موسیقی بانوان چیست؟
امیدوارم كه وضعیت بهتر شود. انتظار داریم سالنهای خوبی داشته باشیم. امیدواریم زمینهیی فراهم شود تا كنسرتهای بیشتری برگزار كنیم. در خیلی از كنسرتها مردم از ما تقاضا میكنند كه كنسرتهای بیشتری برگزار كنیم. دوست داریم فضایی برای انتشار آلبوم هایمان هم فراهم شود.