فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

گفت و گوی خواندنی با با قدرت‌الله ایزدی، بازیگر نقش رشید



اخبار,اخبار فرهنگی ,قدرت‌الله ایزدی

 

اخبار فرهنگی - با قدرت‌الله ایزدی، بازیگر نقش رشید
مردم از من نقش جدی نمی‌خواهند

قدرت‌الله ایزدی در میان مردم بیشتر با نام رشید معروف است و حتی خیلی از مردم نام واقعی او را درست نمی‌دانند.

وقتی کاری از او در تلویزیون پخش می‌شود، همه او را رشید خطاب می‌کنند. ایزدی وقتی کارش را با هنروری در یک اثر نمایشی آغاز کرد، هرگز تصور نمی‌کرد تا این میزان بین مردم محبوبیت کسب کند، اما او بسرعت پله‌های محبوبیت را طی کرد.

ایزدی معتقد است اگر خدا به او کمک نمی‌کرد این اتفاق نمی‌افتاد. او در صحبت‌هایش تاکید می‌کند همیشه سر نماز دعا می‌کند و از خدا می‌خواهد او را در کار بازیگری موفق کند. او توانست بعد از مدت کوتاهی جایگاه خودش را در عرصه بازیگری ثابت کند و حالا دیگر همه او را با شخصیت رشید می‌شناسند.

 

ایزدی قبل از آن که وارد عرصه بازیگری شود، معلم و ناظم بود. او وقتی کار بازیگری را شروع کرد شغل معلمی را رها نکرد، چون معتقد است معلمی شغل انبیاست، ضمن این که او عاشق بچه‌هاست. به همین دلیل این دو حرفه را به موازات یکدیگر جلو برد و حالا بازنشسته آموزش و پرورش است. وقتی پای صحبت‌های قدرت‌الله ایزدی بنشینید، متوجه دل دریایی او می‌شوید و این که علاقه‌مند است تحت هر شرایطی به همنوع خودش کمک کند. او می‌گوید در این کار همسرش خیلی او را تشویق کرده، به همین دلیل موفقیت‌اش در عرصه بازیگری را مدیون همسرش می‌داند.

 

یکی از ویژگی‌های ایزدی، توجه به خانواده است. به همین دلیل مرتب درباره پسر بزرگش کمال می‌گوید که در ساخت موسیقی متن آثار تلویزیونی فعالیت می‌کند یا پسر کوچک‌ترش که تصویربردار سریال «رشید حرفه‌ای» بود. او دامادش را همچون پسرانش دوست دارد و می‌گوید هیچ فرقی با پسرهایش ندارد. او یک دختر دیگر هم دارد که در دانشگاه رشته طراحی لباس می‌خواند.

 

ایزدی دو نوه هم با نام‌های محمدامین و محمدپارسا دارد. او عاشقانه درباره نوه‌هایش حرف می‌زند و می‌گوید این دو بچه عشق او هستند و وقتی خسته به خانه می‌آید این دو خستگی‌اش را رفع می‌کنند. حتی تاکید می‌کند مردم حق دارند که از روزگاران قدیم می‌گفتند بچه بادام است و نوه مغز بادام. با ایزدی درباره رشید و بازیگری گفت‌وگو کرده‌ایم.

شما بتازگی در سریال «شمعدونی» به کارگردانی سروش صحت نقش دایی جلال را بازی کردید که قرار است در آینده از شبکه سه پخش شود. شنیده‌ایم این نقش کاملا جدی است. این در حالی است که مردم شما را با نقش رشید می‌شناسند. گرچه هرازگاهی نقش‌های جدی هم بازی کرده‌اید، ولی آن کارها خیلی دیده نشد. برایتان سخت نبود از شخصیت رشید فاصله بگیرید و ایفاگر یک نقش جدی باشید؟
سروش صحت برای من همیشه قابل احترام است. او در کارش استاد است و زمانی که مرا برای بازی در سریال شمعدونی دعوت کرد و گفت می‌خواهد من نقش جدی در این سریال بازی کنم در این باره با او خیلی صحبت کردم و گفتم مردم مرا با رشید می‌شناسند. اما او اصرار داشت که من بعد از مدت‌ها یک نقش جدی بازی کنم تا نشان بدهم در کارهای جدی هم می‌توانم خوب ظاهر شوم.

البته من به او گفتم در چند سریال و تله فیلم نقش جدی بازی کرده‌ام، ولی مردم از من نقش جدی نمی‌خواهند. حتی به او پیشنهاد دادم نقش دایی جلال را به بازیگر دیگری بدهد، اما او گفت شما با لهجه شیرین اصفهانی این نقش را هم طنز و دلنشین‌ خواهی کرد.

بالاخره به خاطر احترامی که برای او قائل هستم این کار را انجام دادم و امیدوارم مردم مرا در این نقش هم بپذیرند و اگر هم خوششان نیامد و نسبت به بازی‌ام انتقاد داشته باشند، دیگر نقش جدی بازی نخواهم کرد و هر کارگردانی پیشنهاد بدهد، نخواهم پذیرفت. مردم رشید را دوست دارند و این شخصیت برایشان مهم است.

خیلی‌ها به من می‌گویند ما وقتی افسرده هستیم یا دلمان می‌گیرد کارهای شما را می‌بینیم و کلی می‌خندیم یا بعضی‌ها می‌گویند ما از هیچ برنامه طنزی خنده‌مان نمی‌گیرد، جز برنامه شما. شاید باور این مساله برای شما سخت باشد، اما یک زوج وقتی من را دیدند، گفتند ما به هیچ‌وجه با هم تفاهم نداشتیم و فقط با هم غذا می‌خوردیم و هیچ حرف مشترکی نداشتیم، اما وقتی کارهای شما را ‌دیدیم با هم می‌خندیدیم و همین خنده‌ها به مرور زمان باعث شد به تفاهم برسیم.

شنیدن این حرف‌ها برای من خوشحال‌کننده است و شاکر خدا هستم یا یک نفر ساعت دو نصفه شب زنگ منزل مرا زد و گفت مادرم در حال مرگ است و اگر شما بالای سرش بیایید، مطمئن هستم حالش خوب می‌شود. البته وقتی من رفتم و ایشان مرا دیدند، در جا فوت شدند! وقتی به عیادت بیماران در بیمارستان‌ها یا بچه‌های سرطانی می‌روم، همه استقبال می‌کنند. من همه این حرف‌ها را به سروش صحت گفتم و الان هم به شما گفتم تا بدانید مردم رشید را دوست دارند.

شما تمام این حرف‌ها را به سروش صحت گفتید، اما او قبول نکرد و در نهایت کاری را انجام دادید که او می‌خواست. هنگام بازی حالتتان چطور بود؟ از این موضوع ناراحت بودید یا خوشحال؟
اتفاقا خیلی رنج می‌بردم. انگار دست و پایم را بسته بودند. خیلی اذیت می‌شدم. یک جاهایی دوست داشتم در قصه رشید شوم، حتی تکیه‌کلام‌های رشید را گاهی می‌گفتم، اما همان موقع آقای صحت می‌گفت: کات! آقای ایزدی مگر من به شما نگفتم شما در اینجا رشید نیستی و دایی جلال هستی!

ضمن این که شخصیت دایی جلال هم به گونه‌ای طراحی شد که نمی‌شد آن را تبدیل به رشید کرد، چون او با مسئولان در رفت و آمد است و گاهی انگلیسی صحبت می‌کند. بر عکس رشید که آدم ساده‌ای است. بنابراین دایی جلال خیلی با رشید فاصله داشت. وقتی بازی‌ام در این سریال تمام شد به سروش صحت گفتم من این کار را انجام دادم، اما مطمئن هستم مردم از شما انتقاد خواهند کرد و می‌گویند ما رشید را می‌خواهیم.

چرا آیه یاس می‌خوانید و انرژی منفی نسبت به این مساله دارید؟ شاید مردم این بار نقش جدی را از شما بپذیرند.
تا به حال هر کس مرا دیده گفته رشید! اگر مردم این نقش جدی را دوست داشته باشند، حتما ادامه خواهم داد و گرنه دیگر نقش جدی بازی نمی‌کنم و همیشه رشید باقی می‌مانم. نظر مردم برای من اهمیت دارد. هر آنچه آنها از من بخواهند، انجام می‌دهم.

باید تاکید کنم شخصیت آقای صحت برایم خیلی قابل احترام است. او همشهری‌ام است و برایم افتخار بود که در کارش بازی کنم. خوشبختانه گروه سازنده سریال شمعدونی خیلی خوب است و من از کار کردن با آنها لذت بردم. گرچه اوایل ناراحت بودم که در این سریال رشید نیستم، اما بعد این ناراحتی با مهربانی افراد گروه بر طرف شد و حتی سروش صحت هم وقتی متوجه شد اذیت می‌شوم، تصمیم گرفت قصه را تغییر بدهد و از یک جایی دایی جلال همراه همسرش از اقوامشان در تهران خداحافظی می‌کنند و به شهر خودشان برمی‌گردند.

وقتی برای بازی از شما دعوت می‌شود، چقدر به کارگردان اهمیت می‌دهید؟
این مساله خیلی مهم است. هر چه کارگردان کارش را بلد باشد، بازی من هم دو برابر بهتر می‌شود. وقتی کارگردان خوب نباشد، حتی بهترین بازیگر هم موفق نخواهد بود. برای این که کارم خراب نشود، همیشه درباره کارگردان و بازیگران مقابلم پرس‌وجو می‌کنم.

شما در صحبت‌تان اشاره کردید وقتی مردم از شما می‌خواهند به سراغ بیمارشان بروید، حتما این کار را انجام می‌دهید. شخصا آدم باحوصله‌ای هستید یا مردم برایتان خیلی اهمیت دارند؟
مردم را خیلی دوست دارم و کارهایی که انجام می‌دهم، به خاطر مردم است. دلم می‌خواهد همیشه از من راضی باشند. وقتی می‌بینم مردم با تماشای کارهایم می‌خندند، لذت می‌برم و سعی می‌کنم آنها را راضی نگه دارم. شاید شما بگویید من آدم خودخواهی هستم که از خودم تعریف می‌کنم، ولی وقتی مردم از من درخواستی دارند، حتما انجام می‌دهم. برای زکات کارهایم برنامه‌هایی را که در کمیته امداد، ایتام، بچه‌های سرطانی و بهزیستی برگزار می‌شود، رایگان اجرا می‌کنم.

چه جالب! خیلی از بازیگران وقتی مشهور می‌شوند به دنبال دستمزد بیشتر هستند، اما شما اجراهای رایگان برای نهادهای خیریه انجام می‌دهید؟
وقتی به این مساله باور داشته باشید که خدا پاداش کارهای خیر را می‌دهد، آن وقت طور دیگری به این ماجرا نگاه می‌کنید. معمولا بعد از اجرای رایگان، چند کار از سوی شرکت نفت و گاز و... پیشنهاد می‌شود. در واقع خدا ده برابر دستمزد آن چند روز را به من می‌دهد. به همین دلیل من هم تلاش می‌کنم با استعداد ذاتی که خدا به من داده بندگانش را بخندانم و شاکر این استعداد هستم.

یعنی صداقت رشید باعث شده بین مردم محبوب شود.
صداقت و خاکی بودن، رشید را بین مردم محبوب کرده است. عده‌ای به من می‌گویند تو چقدر باحوصله هستی که با همه عکس می‌اندازی، اما من در پاسخ به این دوستان می‌گویم دلم نمی‌خواهد کسی از دست من دلخور شود. وقتی بچه‌ای با علاقه به سمت من می‌آید تا با او عکس بگیرم، حق ندارم دل او را بشکنم.

وقتی همراه خانواده‌تان به رستوران می‌روید، برای خودتان و اعضای خانواده سخت نیست که مرتب بلند شوید و با مردم عکس بگیرید؟
همسرم عادت کرده است. البته برخی دوستان اجازه می‌دهند غذایم تمام شود و بعد درخواست عکس گرفتن را مطرح می‌کنند. بعضی دوستان هم هنگام غذا خوردن از من و خانواده‌ام با گوشی موبایل عکس می‌گیرند و من از آنها خواهش می‌کنم این کار را انجام ندهند، شاید دوست نداشته باشم خانواده‌ام در فیلم‌ آنها باشد.

واکنش آنها چطور است؟
برخی به حرف ما گوش می‌دهند و تصاویر را پاک می‌کنند، ولی بعضی دیگر به کارشان ادامه می‌دهند.

واقعا ناراحت می‌شوید وقتی مردم از خانواده‌تان فیلم می‌گیرند؟
خیر! ناراحت نمی‌شوم، اما به هر حال روابط بین اعضای خانواده صمیمی است. مثلا شاید من دست دخترم را بگیرم، اما خیلی‌ها نمی‌دانند او دختر من است. وقتی چنین فیلم و عکس‌هایی منتشر شود باعث سوءتفاهم می‌شود.

آیا تا به حال پیش آمده از صحبت‌های برخی مردم که بی‌ملاحظه هستند، عصبانی و کلافه شوید و به آنها پرخاش کنید؟
برخی مواقع از بی‌ملاحظگی برخی آدم‌ها عصبانی شده‌ام اما سعی کرده‌ام خودم را کنترل کنم. در این لحظات از خدا می‌خواهم به من صبر بدهد، اما هرگز پیش نیامده پرخاشگری کنم یا داد و فریاد کنم یا دوربین افراد را بگیرم. دوست دارم مردم با اجازه خودم عکس بگیرند. در این صورت بیشتر به دل آدم می‌چسبد.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,قدرت‌الله ایزدی

 
وقتی همراه همسرم به بازار می‌روم، گاهی او ساعت‌ها گوشه‌ای می‌نشیند تا عکس گرفتن من با مردم تمام شود. برخی مواقع هم پیش آمده که فروشندگان سرم را کلاه گذاشتند. مثلا قیمت لباس هزار تومان است، اما وقتی من قیمت را از آنها می‌پرسم، می‌گویند قیمت این لباس دو هزار تومان است، اما چون شما آقا رشید هستید، هزار تومان بدهید. الان که متوجه این کلک‌ها شده‌ام من هم زرنگ شده‌ام! به همین دلیل اول بچه‌ها را داخل مغازه می‌فرستم تا قیمت بگیرند و بعد خودم داخل مغازه می‌شوم.

وقتی شما همیشه با صداقت با مردم برخورد می‌کنید و بعد با چنین صحنه‌هایی روبه‌رو می‌شوید که فروشنده قیمت غیرواقعی به شما می‌گوید، دلخور می‌شوید؟
در این مواقع به فروشنده می‌گویم من که ساده زندگی می‌کنم و با صداقت برای شما زحمت می‌کشم، چرا منت الکی بر سر من می‌گذارید؟ جالب است وقتی این حرف را می‌زنم باز هم فروشنده زیر بار نمی‌رود و می‌گوید قیمت زیاد بوده و من کم کردم و آن موقع از دختر و همسرم که ابتدا به مغازه آمده و قیمت را پرسیده‌اند، می‌خواهم داخل مغازه شوند و بگویند قیمت از ابتدا همان هزار تومان بوده است.

بعد از رو در رو کردن، فروشنده را نصیحت می‌کنم که چرا این طور برخورد می‌کند. البته همه فروشنده‌ها این اخلاق را ندارند و برخی از آنها این‌قدر به من اصرار می‌کنند تا من بابت جنسی که از آنها خریدم، پولی ندهم و به من می‌گویند به پاس این همه زحمت این کمترین کاری است که ما می‌توانیم برای شما انجام بدهیم.

همچنین پیش آمده پمپ بنزین رفتم، اما کارت نداشتم و یک نفر به اجبار از من خواسته تا از بنزین سهمیه‌ای او استفاده کنم و اجازه نمی‌دهد از کارت آزاد استفاده کنم. این طور نیست که همه صداقت نداشته باشند. برخی انسانیت و کمک به همنوع جزو اولویت‌هایشان است.

شما در زندگی شخصیتان هم تا این اندازه شوخ‌طبع هستید؟
من سر صحنه هم نمی‌خندم، بلکه دیالوگ‌هایم را طوری می‌گویم که مردم بخندند. اگر خودم بخندم تماشاگر لذت نمی‌برد. در خانه هم با همسر و بچه‌هایم شوخی می‌کنم، اما گاهی هم پیش می‌آید که خسته هستم و خیلی حوصله حرف زدن ندارم، بیشتر بازیگران که طنز کار می‌کنند، بد اخلاق هستند!

شما هم بداخلاق هستید؟
نمی‌شود گفت بداخلاق هستم، چون در مدرسه ناظم بودم و در آن زمان کارهایم از تلویزیون پخش می‌شد و برای این که بتوانم دانش‌آموزان را مدیریت کنم، خیلی جدی بودم. سعی می‌کردم با لحن جدی اشتباهاتشان را تذکر بدهم تا آنها دیگر آن را تکرار نکنند. به هر حال در مدرسه ایزدی بودم و در تلویزیون رشید!

شما سال‌هاست مشغول بازیگری هستید. اگر بخواهید خودتان را ارزیابی کنید، فکر می‌کنید در چه سطحی هستید؟
من هنوز به درجه هنرمند کامل نرسیده‌ام. باید با کارگردانان دیگر کار کنم و یاد بگیرم، ولی وقتی برخورد خوب مردم را می‌بینم، احساس رضایت می‌کنم. در مجموع در حد توانم سعی کردم کارم را درست انجام بدهم و مردم را بخندانم.

ضمن این که همیشه سعی می‌کنم به دنبال محبوبیت باشم تا شهرت، چون آنچه باقی می‌ماند کار نیک است. محبوبیت همیشه ماندگار است، ولی اگر درگیر وسوسه شهرت شویم، آن وقت است که باختیم. علاوه بر آن اعتقاد دارم خنده و گریه باید با هم باشند و لازم و ملزوم یکدیگر هستند.

ما در ماه محرم باید گریه کنیم و سوگوار باشیم. در مجموع تلاش می‌کنم به عنوان هنرمند الگوی خوبی برای افراد جامعه باشم، چون چشم مردم به ماست و کوچک‌ترین خطایی که از من سر بزند آنها هم یاد می‌گیرند. به همین دلیل هنرمندان باید مراقب رفتارهایشان باشند.

 

اخبار,اخبار فرهنگی ,قدرت‌الله ایزدی

 
شما همزمان با بازیگری به کار معلمی هم ادامه دادید. دلیل رها نکردن مدرسه چه بود؟ آیا به بچه‌ها علاقه‌مند بودید؟
من از بچگی عاشق بازیگری بودم و این حرفه را دوست داشتم. تا این که شرایط آن برایم فراهم شد، اما در کنارش معلمی را هم دوست داشتم، چون شغل انبیاست. من در دورانی که معلم بودم صد درصد قبولی داشتم و اصلا بچه‌ها از من نمره پایین نمی‌گرفتند. به همین دلیل آموزش و پرورش تشویقم کرد و مرا ناظم کرد. البته معلمی را بیشتر دوست داشتم.

من بچه‌ها را خیلی دوست داشتم و سعی می‌کردم هر کاری که لازم باشد برایشان انجام بدهم. به یاد دارم روزی یکی از والدین پیش من آمد و گفت بچه‌اش صبحانه نمی‌خورد. من هم سر صف به همه بچه‌ها گفتم از فردا باید همه شما از خانه‌تان صبحانه بیاورید و همراه هم بخوریم. به همین دلیل هر کس از خانه‌اش یک خوراکی برای صبحانه می‌آورد. من هم صبحانه‌ام را به مدرسه می‌آوردم، فرش پهن می‌کردیم و کنار هم صبحانه می‌خوردیم. بچه‌ها خیلی خوشحال می‌شدند که با آنها صبحانه می‌خورم.

این کار چند فایده داشت، هم بچه‌ها صبحانه می‌خوردند و هم این که من خانواده‌های ضعیف را شناسایی می‌کردم و موقع عید کمک‌های مالی جمع می‌کردیم و از والدین آنها می‌خواستیم به مدرسه بیایند و یواشکی به آنها کمک می‌کردیم یا درباره نماز به بچه‌ها نمی‌گفتم نمازشان را بخوانند، بلکه خودم نمازم را بلند بلند می‌خواندم تا بچه‌ها هم بیایند نمازخانه و نمازشان را فراموش نکنند. البته امیدوارم الان در دلتان نگویید چقدر از خودم تعریف می‌کنم!

پس خیلی بچه‌ها را دوست داشتید و برایشان انرژی می‌گذاشتید که صد در صد قبولی داشتید؟
بله، صد در صد. روش آموزش من نمایشی بود یعنی با نمایش و فراهم کردن یک محیط شاد درس را به بچه‌ها یاد می‌دادم تا در ذهنشان بماند. اتفاقا همه تعجب می‌کردند چرا من صد در صد قبولی دارم، حتی برخی معلمان به اداره آموزش و پرورش شکایت کرده بودند که من به بچه‌ها تقلب می‌رسانم و برای همین است که صد در صد قبولی دارم تا این که یک معلم دیگر را موقع امتحان بالای سر شاگردان من گذاشتند. آن سال هم شکر خدا صد در صد قبولی داشتم و به همه ثابت شد من به بچه‌ها تقلب نمی‌رسانم.

روزی که کار بازیگری را شروع کردید، تصور می‌کردید بتوانید خیلی سریع بین مردم محبوب شوید؟
نه، فکر نمی‌کردم، اما همیشه سر نماز دعا می‌کردم و از خدا می‌خواستم اگر می‌توانم در این حرفه موفق شوم، بمانم و روز به روز موفق شوم. خدا را شاکرم که این اتفاق برایم افتاد. البته باید بگویم هیچ کاری برای خدا سخت نیست و اگر او بخواهد هر اتفاقی برای هر کدام از بندگانش می‌افتد.

تمام تکیه کلام‌هایی که در کارهایتان دارید، ابداع خودتان است؟
بله، فی‌البداهه به ذهنم می‌رسد و این استعداد ذاتی را مدیون خدا هستم. وقتی بازی می‌کنم، هر آنچه به ذهنم برسد و بدانم مردم را می‌خنداند، حتما انجام می‌دهم. وقتی شما چند شب متوالی به دیدن تئاترهای صحنه‌ای بیایید که من بازی می‌کنم، متوجه می‌شوید هر شب تکیه‌کلام‌هایم متفاوت با شب قبلی است و همه این موارد فی‌البداهه پیش می‌آید.

پس خیلی وفادار به متن نیستید؟
نه، البته مقید به چارچوب هستم و بعد خودم مواردی را اضافه می‌کنم، حتی همکارانم وقتی با من همبازی هستند، از دیالوگ‌هایم می‌خندند و می‌گویند تو هر شب متفاوت از شب قبل هستی!

شما بتازگی مهمان برنامه «خند‌وانه»بودید و مخاطب از همان بدو ورود شما به استودیو که پایتان گیر کرد، به شما خندید و تا پایان ادامه داشت. آیا خودتان خواستید ورودتان با طنز همراه باشد؟
قبل از این که به برنامه خند‌وانه بروم آن را ندیده بودم. تا این که سروش صحت به من زنگ زد و گفت رامبد جوان می‌خواهد از من برای برنامه خند‌وانه دعوت کند. من هم از دخترم درباره این برنامه پرسیدم و گفت برنامه خوبی است. شرکت در این برنامه برایم افتخار بود، چون رامبد جوان به کارش اشراف دارد و طنز را خوب می‌شناسد. با همفکری یکدیگر تصمیم گرفتیم ورودم با طنز باشد. البته خیلی از حرف‌هایم هم سانسور شد که خنده‌‌دار بود، اما در مجموع خیلی خوب بود.
اخبار فرهنگی - جام جم

 


ویدیو مرتبط :
رشید (قدرت الله ایزدی) تــــــــــــــــــــه خنده

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ماجرای حضور نیمه‌کاره قدرت‌الله ایزدی در«شمعدونی»: آنقدر نگران «رشید» بودم که سریال را نصفه رها کردم



اخبار,اخبار فرهنگی,سریال  شمعدونی

قدرت‌الله ایزدی می‌گوید از این که به خاطر نگرانی برای نقش «رشید»، به صورت کامل در سریال «شمعدونی» نمانده و بازی نکرده پشیمان است.

 قدرت‌الله ایزدی، اگرچه در اصفهان چهره شناخته‌شده‌ای بود ولی شهرتش وقتی فراگیر شد که شبکه‌های ملی اقدام به پخش نمایش‌های او کردند.

بدین ترتیب، مخاطبان بار دیگر با کمدینی از اصفهان روبرو شدند که آنها را به یاد بزرگان پیشکسوتی می‌انداخت که پیش از او از اصفهان برخاسته بودند. کمدین‌هایی مثل ارحام صدر که در حافظه مردم ایران ثبت شدند.

ایزدی اما همیشه یک نقش بازی کرده است. نقش «رشید». شخصیت شیطان و کودکی که با بازی‌ها و دیالوگ‌های بداهه‌اش حسابی موفق بوده است. او آنقدر «رشید»‌ را دوست دارد که در حین بازی در سریال «شمعدونی» مدام نگران بوده مبادا شخصیت جدید به «رشید» لطمه بزند. دست آخر هم این نگرانی باعث می‌شود سریال را نصفه و نیمه رها کند و به اصفهان برگردد و تنها بعد از اصرار دست‌اندرکاران سریال در بخش‌های پایانی دوباره به سریال بپیوندد. با این حال ایزدی می‌گوید که بعد از دیدن سریال، حسابی از این کارش پشیمان است:‌ «از کوجا می‌دونستم به این خبی درمیاد. کاش می‌موندم.»

آقای ایزدی، چطور به سریال «شمعدونی»‌ پیوستید؟
پیشنهادش را آقای صحت داد. آن زمان من مشغول بازی در سریال «رشید حرفه‌ای» بودم که از تلویزیون اصفهان پخش می‌شد. ایشان تماس گرفتند و گفتند اگر می‌توانی بیا. من گفتم فعلا درگیر این سریال هستم و او هم گفت ما صبر می‌کنیم تا کارت تمام شود. خلاصه سریالم در اصفهان تمام شد و من به تهران رفتم.

 

آن موقع ده دوازده قسمت از سریال را ساخته بودند اما با این حال من خودم را به تهران رساندم چون به هرحال آقای صحت کم شخصیتی نیستند و وقتی چیزی از من می‌خواهند من حتما انجام می‌دهم. صحبت کردیم و قرارداد را نوشتیم اما فیلمنامه را که دادند دیدم این شخصیت که رشید نیست! به آقای صحت گفتم این نقش که هیچ ربطی به رشید ندارد. او گفت من می‌خواهم متفاوت کار کنم ولی من معتقد بودم که مردم رشید را می‌خواهند و او را دوست دارند.

 

اما آقای صحت به من گفت که نترس، قول می‌دهم دست آن چیزی دربیاید که خودت می‌خواهی. خلاصه به اصفهان برگشتم و کمی فکر کردم و با دوستان زیادی هم مشورت کردم. همه گفتند این کار را بکن چون سروش صحت کارش را بلد است و می‌داند چه کار دارد می‌کند. من هم البته آقای صحت را قبول داشته و دارم اما می‌ترسیدم که این شخصیت جدید به «رشید» لطمه بزند. خلاصه دوستان کلی انرژی مثبت دادند و من راهی شدم هر چند می‌دانم که خیلی کار سختی است. آن هم توی تهران با یک سری استاد که همه‌شان قدر بودند ولی دل به دریا زدیم و رفتیم.

با آقای صحت از قبل آشنایی داشتید یا ایشان کارهای شما را در اصفهان دیده بود؟ چرا شما را انتخاب کرد؟
ایشان کارهای من را دیده بود ولی من هیچ برخوردی با او نداشتم. خدا رحمت کند پدرشان در دوران دبیرستان هراتی معلم من بودند و آقای صحت هم خیلی شبیه پدرشان است. خیلی مرد باشخصیت و خوبی بود و یکی از بهترین معلم‌های من. خلاصه گذشت و ما شروع به کارهای هنری کردیم تا «کارآگاه رشید» از تلویزیون پخش شد. آقای صحت آن را دیده و از این که من دو شخصیت جدی و شوخ را در آن بازی می کردم خوشش آمده بود. به همین خاطر به من زنگ زد و گفت که در سریالش شخصیتی دارد به نام «دایی جلال» که هم جدی است هم شوخ. می‌خواهم تو آن را بازی کنی. آدمی که وقتی با سیاستمدارها حرف می‌زند خیلی جدی و رسمی ولی وقتی با خانواده‌اش حرف می‌زند با همان لهجه اصفهانی و صدای همیشگی.

 شما از این که نقشی غیر از رشید بازی کنید می‌ترسیدید؟
من اولش خیلی تردید داشتم. گفتم مردم رشید را می‌خواهند، نکند به او لطمه‌ای بخورد اما محسن چگینی تهیه کننده کار و سروش صحت با من حرف زدند و گفتند هیج لطمه‌ای نمی‌خورد. آقای صحت گفت قول می‌دهم وقتی کار پخش شود باز هم مردم دوستت داشته باشند. من سه چهار قسمت در سریال بازی کردم اما دیگر میل نداشتم ادامه دهم، چون شخصیت هیچ ربطی به رشید نداشت و مدام نگران بودم.

 

به خاطر همین ول کردم و به اصفهان آمدم. آقای صحت گفت بمان و ادامه بده اما من گفتم تا همین جا هم به خاطر شما ماندم. خلاصه رفتم و آنها هم مدام تماس می‌گرفتند تا این که اواخر سریال قسمت ۴۵ بود که آقای صحت زنگ زد و گفت باید برگردی. این شخصیت اصلا در سریال گم شده و این طوری نمی‌توان ادامه داد. خلاصه من هم برگشتم.

نگرانی‌تان درست از آب در آمد؟ به «رشید» لطمه خورد؟
من به آقای صحت ایمان آوردم. وقتی به من گفت می‌توانی از عهده این شخصیت بربیایی و بازی در یک طنز موقعیت باعث می‌شود اتفاق خوبی برای کار حرفه‌ای تو بیفتد من حرفش را باور کردم. الان هم می‌بینم که مردم که خوششان آمده و به من می‌گویند جدی هم که باشی باز ما دوستت داریم.

خب، سروش صحت چطور شما را کنترل می‌کرد تا به «رشید» نزدیک نشوید؟
وقتی فی‌البداهه چیزی می‌گفتم یا کاری می‌کردم که شبیه رشید بود، چیزی نمی‌گفت و می‌گذاشت سکانس تمام شود بعد می‌گفت اینجا را دوباره می‌گیریم چون تو شبیه رشید شده‌ای. یادم هست چند سکانسی که من روبرو حسن معجونی بازی می‌کردم شاید به ده برداشت هم رسید و نمی‌شد. چون آقای معجونی نمی‌توانست جلوی خنده مرا بگیرد. آخر سر آقای صحت گفت که چون تو داری این سکانس را طنز بازی می‌کنی او خنده اش می‌گیرد. جدی باش.

حالا از این که سر کار «شمعدونی» نماندید پشیمان نیستید؟
چرا خیلی پشیمانم. ای کاش حرف آقای صحت و چگینی را گوش می‌دادم. ای کاش ایستاده بودم ولی نمی‌دانستم کار به این قشنگی در می‌آید. راستش خیلی برایم کار سختی بود. وقتی صبح ساعت هفت به لوکیشن می‌رفتیم تا ۹ زیر گریم بودیم. بعد آقای صحت و ایمان صفایی می‌آمدند، همان جا دیالوگ‌ها را می‌نوشتند و به ما می‌دادند. از تولید به مصرف بود. ما هم یک بار دورخوانی می‌کردیم و سریع می‌رفتیم برای ضبط. این شکل از کار برای من خیلی سخت بود. تهرانی‌ها راحت بودند چون از اول کار حضور داشتند و داستان را می‌دانستند. اما من نه.

چرا؟‌مگر فیلمنامه را نخوانده بودید؟
نه، چون نقشم به «رشید» هیچ شباهتی نداشت، فیلمنامه را نخوانده بودم. به خاطر همین مدام به فکر این بودم که چطور دیالوگ‌ها را حفظ کنم؟ یادم است یک جا توی کار آن بچه می‌گفت تونل بزنیم و برویم هوشنگ را نجات دهیم. بعد خانم من می‌گفت من هم میام. من همان جا بداهه گفتم پس تونل را باید یه کم گشادش کنیم. آقای صحت به من گفت این حرف را نزن. تو همسرت را دوست داری و به او تکه نمی‌اندازی اما بعد کمی فکر کرد و قبول کرد که آن حرف در  سریال باشد. خودم خیلی چیزها می‌خواستم به نقش اضافه کنم ولی آقای صحت نمی‌گذاشت. می‌گفت در شان کسی که با آقای ظریف یا قالیباف حرف می‌زند و رابطه دوستانه ای با آنها دارند، نیست که این جوری رفتار کند.

بعد از پخش این سریال، دیگر پیشنهادی نداشتید؟
چرا پیشنهاد حضور در «شام ایرانی» را به من داده‌اند که با چند بازیگر دیگر در این قسمت همراه هستم. مهران رجبی، یوسف تیموری و علی صادقی. من هم قبول کردم و افتخار می‌کنم در خدمت این عزیزان باشم. ای کاش یک جوری می‌شد که به هنرمندان گمنام بیشتر بها می‌دادند. اگر کسی بود که دست شان را می‌گرفت خیلی خوب می‌شد. مثلا کاری که آقای صحت کرد و محمد نادری را از تئاتر به تلویزیون آورد واقعا کار خوبی بود. بزرگی کرد. کاش باز هم از این اتفاق‌ها بیفتد.


  اخبار فرهنگی  -  خبر  آنلاین