فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

پژمان جمشیدی، یکی از آن «50 کیلو آلبالو»


پژمان جمشیدی از دنیای فوتبال وارد عرصه سینما شد. با توجه به ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های بازیگری این سؤال مطرح می‌شود که آیا این فوتبالیست می‌تواند استعدادهای خود را شکوفا کند.

روزنامه شرق - فرانک آرتا: پژمان جمشیدی از دنیای فوتبال وارد عرصه سینما شد. با توجه به ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های بازیگری این سؤال مطرح می‌شود که آیا این فوتبالیست می‌تواند استعدادهای خود را شکوفا کند. هرچند که تا امروز پژمان جمشیدی تلاش کرده دست‌کم حضور حرفه‌ای داشته باشد، اما باید منتظر کارهای بعدی او ماند. به بهانه اکران فیلم «٥٠کیلو آلبالو» با پژمان جمشیدی به گفت‌وگو نشستیم.

مقصر نیستم

‌برای من جالب است که یک فوتبالیست،  وارد دنیای بازیگری می‌شود و این مسیر را ادامه می‌دهد و بازیگر می‌ماند. چطور این اتفاق می‌افتد؟

اصلا قصد بازیگری نداشتم. قبل از اینکه سریال «پژمان» پخش شود کسانی که در جریان کارم بودند اعم از دوستان و خانواده‌ام می‌گفتند این کار را نکن! چون تجربه نشان داده ورزشکارانی که وارد این مسیر شدند، چندان موفق نبودند. اما من به آقای قاسمخانی اعتماد کردم.

‌اما پیش از انقلاب افرادی مانند محمدعلی فردین از دنیای ورزش به سمت بازیگری آمدند و موفق هم بودند؟

بله، ایشان موفق بودند. اما فوتبالیست‌هایی همچون آقایان محراب شاهرخی و عزیزاصلی‌منش وارد دنیای بازیگری شده بودند، اما در حد آقای فردین موفق نبودند. به نظرم کسانی که مرا از این کار منع می‌کردند افرادی را در نظر داشتند که موفق نشده بودند. بعد از اینکه سریال «پژمان» پخش شد، کمی طول کشید تا از حواشی این سریال خارج شوم. پیشنهادهای زیادی داشتم که احساس کردم می‌تواند برایم جذاب باشد که امتحان کنم.

آیا شانس نیاوردید در کنار کسی قرار گرفتید که در کار خودش موفق است؟

کاملا. درست است شانس داشتم. چون اگر پیمان قاسمخانی نبود، من هم وارد این حرفه نمی‌شدم.

‌آیا به تقدیر معتقد هستید؟

بله، اما درادامه دنیای تئاتر تأثیر مثبتی روی من در مسیر کاری‌ام به جای گذاشت. وقتی در تئاتر بازی کردم، اصلا فکر نمی‌کردم هجمه تئاتر ‌هزار برابر کار تلویزیونی باشد.

‌ برای تداوم حضور مثمرثمر در این عرصه چه تصمیماتی گرفتید؟

روزی که تئاتر را شروع کردم در همان مقطع صفحه شخصی‌ام در «فیس‌بوک» را بستم. نه به این دلیل که پیام‌های عجیب‌وغریبی دریافت می‌کردم، بلکه احساس کردم نیازی نیست داشته باشم. فشارهایی که از بیرون برای حضورم در تئاتر بر من وارد می‌شد، باعث شد در مسدودکردن صفحه‌ام مصر هم شوم. به نظرم رسید در آن مقطع «اینستاگرام» فضای مطرح‌تری است.

‌می‌توان این‌طور استنباط کرد فوتبالیست‌بودن شما در ایجاد این فشارها بی‌تأثیر نبوده؟

موافقم. به نظرم فوتبالیست‌بودنم خیلی روی این مسئله تأثیر داشت. چون خیلی‌ها این کار را می‌کنند و کسی هم به آنها ایراد نمی‌گیرد.

‌این تهدیدها چه تأثیراتی روی شما گذاشت؟

این تهدیدها باعث شد فکر کنم درست است که شانس آوردم با پیمان، سروش و آقای چگینی کار کردم، ولی خودم هم تلاش کرده‌ام. پس اکنون که تئاتر بازی می‌کنم باید تا آخر کار بروم. چون خیلی‌ها اوایل به من می‌گفتند نمایشی که در آن حضور ‌داری، قطعا در اجراهای ششم و هفتم تمام می‌شود و به آخر نمی‌رسد! یعنی تماشاگر مرا قبول نخواهد کرد. مجموعه این انتقادها مرا ترغیب کرد کارم را با تمام قوت ادامه دهم و خواستم به خودم و کسانی که مرا تهدید می‌کنند، ثابت کنم هنر و ورزش متعلق به همه است.

‌آیا نقطه مشترکی میان هنر و ورزش می‌بینید؟

مقصر نیستم

مهم‌ترین مورد در هنر و ورزش خمیرمایه، استعداد، تحصیلات و تجربه است. اگر پدری پول‌دار پسرش را با همه امکانات وارد مدرسه فوتبال کند و من مربی آنجا باشم، اگر آن بچه استعداد نداشته باشد، نمی‌توانم از او یک فوتبالیست بسازم، حتی اگر پاهایش را طلا بگیرند! به نظرم استعداد اولین گزینه است. حتی اگر کسی غیر از استعداد چیز دیگری نداشته باشد، قطعا موفق خواهد شد. هرچند اعتقاد دارم شانس نقش بسزایی دارد کمااینکه افراد بااستعدادتر از من در ایران هستند، اما من مقصر کشف‌نشدن یا کارنکردن‌شان نیستم. یا خیلی‌ها در سینما و تئاتر باتجربه هستند، اما کار نمی‌کنند. اما به این دلیل که من کار می‌کنم بی‌کار نیستند. آنها سال‌هاست کار نمی‌کننند. بنابراین من مقصر نیستم، فقط زندگی خودم را می‌کنم.

کسانی که بازی‌هایتان را در فوتبال دنبال کرده‌اند، معتقدند انگار بازیگری در سرنوشت شما بوده.

چطور؟!

‌مثلا شاهد بودند در زمین فوتبال در حال نمایش حرکات آرتیستی بودید. به دوربین علاقه داشتید و به نظر می‌رسید تمایل داشتید تک‌پلان نمای نزدیک از شما پخش شود؟

کاملا تکذیب می‌کنم. من آدم صادقی هستم و اگر چنین نیتی داشتم حتما راحت آن را بیان می‌کردم و می‌گفتم این اظهارات درست‌ هستند. یادم نمی‌آید در کل بازی‌هایی که داشتم، به خودم رسیده باشم و به آرایش صورت و مو پرداخته باشم.

‌خب، واکنش‌های هیجانی‌تان ناشی از چه بود؟

من آدم احساسی‌ای هستم. به‌همین‌دلیل وقتی توپی را اشتباهی به اوت می‌زدم، ناخودآگاه موهای سرم را می‌گرفتم. من حرفی که واقعی و در ذاتم است را می‌گویم و هرکس بسته به میزان صداقتی که در گفتار من می‌بیند، برداشت می‌کند. اتفاقا بعد از سریال «پژمان» نقدی نوشته شد که نمی‌دانم علیه یا له من بود! در این نقد گفته شده بود پژمان با اینکه فوتبالیست اسطور‌ه‌ای نبود، اما شومن خوبی بود و در زمین هر وقت ضربه‌ای می‌زد موهایش را می‌گرفت و می‌چرخید و ما پرسپولیسی‌ها حرص می‌‌خوردیم! معتقدم آن نقد را با بغض نوشته بودند و نقد منصفانه‌ای درباره فوتبال من نبود. به دلیل احساساتی‌بودنم، واکنش‌هایم کمی مبالغه آمیز‌ند. همیشه درباره خودم می‌گویم اگر روزی ناراحت یا خوشحال بودم کل استادیوم آزادی متوجه می‌شدند. سخت است بتوانم احساساتم را بپوشانم.

‌با اینکه بازیکن سخت‌کوشی بودید، اما به نظرتان در زمان فوتبالیست‌بودن مقداری کم‌شانسی آوردید؟ مثلا افرادی مانند آقای مهدوی‌کیا هم‌دوره شما بودند که فرصت کمتری در اختیار شما قرار گرفت؟

به طور اخص بله، بدشانسی‌های دیگری هم آوردم. یکی نرفتنم به المپیک که برای خیلی‌ها اتفاق افتاد. ولی وقتی به جام‌جهانی نرفتم واقعا بدشانسی آوردم. مطمئنم ما به دلیل مسائل فوتبال یعنی ورزشی از آن جام حذف نشدیم و هنوز هم بازی بحرین برایم سؤال است. اولین نفری بودم که گفتم غذا را در هتل نخوردیم و می‌توانید آرشیو «خبر ورزشی» را ببینید که اولین نفری بودم که این را گفتم.

افتخار نمی‌کنم. اما نمی‌دانم چرا برای کسی عجیب نبود که ما روز بازی در بیرون از هتل غذا خوردیم! سفارت ایران در بحرین هم گفت اینها میهمان ما نبودند. نمی‌خواهم وارد حواشی فوتبال شوم، اما درنهایت ما آن جام‌جهانی را نرفتیم و سرنوشت من و خیلی‌های دیگر را تحت‌تأثیر قرار داد؛ افرادی مانند نیکبخت‌واحدی، مجاهد خضیراوی، حامد کاویانپور و حتی علی کریمی. درست است که علی کریمی دوره بعد به جام‌جهانی رفت، اما اگر در آن سن‌وسال وارد ویترین جهانی فوتبال می‌شدیم، شاید اتفاقات خیلی خوبی برایمان می‌افتاد.

‌نظرتان درباره بلاژِویچ چیست؟

عاشقش هستم. کلا برایم جالب است هر زمان که مربی خارجی وارد ایران شده بهترین زمان فوتبالی‌ام بوده و به حقم رسیده‌ام اما با مربی ایرانی کمتر. مثلا «دنیزلی» مربی «پاس» شد و من اوج فوتبالم بود با اینکه از «پرسپولیس» خارج شده بودم و بدترین حالت روحی را داشتم، اما یکی از بهترین سال‌های فوتبالم را تجربه کردم. با آقای بلاژویچ در تیم ملی بزرگسالان به آنچه دوست داشتم و فکر می‌کنم حقم بود، رسیدم. با «کردس» آلمانی در تیم ملی امید فیکس بازی کردم. البته بخشی از این اتفاقات ناشی از اشتباهات خودم هم بوده.

مقصر نیستم

‌چرا از فوروارد به هافبک، تغییر پست دادید؟

در تیم ملی زیاد فوروارد بازی می‌کردم. تنها بازیکنی هستم که در فوتبال ایران همه پست‌های فوتبال را در بازی‌های رسمی بازی کرده‌ام. دفاع آخر، هافبک وسط، فوروارد، دفاع جلو و... پست اصلی‌ام فوروارد بود. وقتی به تیم ملی امید دعوت شدم به‌عنوان یکی از چهار فوروارد انتخاب شدم. اما در بازی با بحرین، «کردس» من را هافبک دفاعی گذاشت و حامد کاویانپور روی دست من بازی می‌کرد، با اینکه پست تخصصی حامد هافبک دفاعی بود.

 یکی از خصوصیاتم این بود که خودم را با پستی که بازی می‌کردم وفق می‌دادم. اما تغییر پست خیلی به من لطمه زد. چون معمولا مربی می‌خواهد برای تیم ملی بازیکن دعوت کند دوتا دفاع چپ، دو تا دفاع راست، چهارتا وسط برمی‌دارد و تو وقتی پست‌های مختلف بازی می‌کنی آلترناتیو می‌شوی و برای افرادی که فیکس بازی هستند، خیلی خوب نیست. عامل این اتفاق آقای پروین بود که اول که ٢-٥-٣ بود من را پیستونِ کناری گذاشت. بعد مرا به دفاع برد و عقیده‌اش این بود که تو خیلی سخت دریبل می‌خوری و من کسی را می‌خواهم که نتوانند دورش بزنند. البته درست می‌گفت. اما خیلی از خصوصیات تهاجمی و تکنیکی خودم را به‌مرور از دست دادم.

‌آیا آقای پروین به شما توپیده؟

بله، زیاد در رختکن به من توپیدند. ناسزاگفتن آقای پروین مانند ارتباط ما مردها با دوستان‌مان است. اما تنها زمانی که دیدم ایشان واقعا عصبانی شد و از کوره در رفت، بازی پرسپولیس و برق شیراز بود. دو، سه هفته قبل از اینکه قهرمان شویم در آزادی یک بر صفر به برق شیراز باختیم. درست است که همه می‌گویند پرسپولیس آن سال شانس آورد و استقلال به ملوان باخت و قهرمان شد، اما اگر ما آن بازی را به برق شیراز نمی‌باختیم در هفته آخر خیلی چیزها روشن شده بود. آن نتیجه خیلی دور از ذهن بود. به‌همین‌دلیل آن روز آقای پروین من، کاویانپور و فنایی را از همه بیشتر مورد لطف قرار دادند!!

‌دلخور نمی‌شدید؟

نه، ایشان مربی من بودند. البته جوان‌تر که بودم مقداری افسارگسیخته بودم اما الان کمتر.

‌الان حس نوستالژیک به فوتبال ندارید؟

می‌میرم برای فوتبال. یعنی اگر خدا به من بگوید یک روز به تو می‌دهم چه‌کار می‌کنی؟ می‌گویم می‌خواهم در بازی استقلال- پرسپولیس حضور داشته باشم.

مربیگری می‌کنید؟

یک سال بعد از فوتبالم، کلاس‌های مربیگری را رفتم و مدرک B آسیا را گرفتم و فقط مدرک A مانده است. دو سال مربیگری کردم. یک سال در تیم پایه بودم و یک تیم زیرگروه آسیاویژن را به لیگ یک آوردم. سال دوم تیم بزرگسالان را در آسیاویژن مربیگری کردم به نام «پاراک» که به رتبه ششم رسیدیم و در حذفی تهران قهرمان شدیم و بعد دیگر مربیگری نکردم. سال گذشته هم قهرمان آسیاویژن شدند و الان به لیگ سوم کشور آمدند که ممکن است به لیگ دو بیایند که این اتفاق خوشایندی است چون به لیگ‌برتر نزدیک می‌شوند.

مقصر نیستم

از بازیکنی به بازیگری تغییر پست دادید، فرصت مربیگری هم دارید؟

اصلا نمی‌شود. آنها مایل بودند به‌عنوان مدیرفنی کنارشان باشم. اما خیانت بود. چون واقعا فرصت نمی‌‌کردم. می‌شد هفته‌ای دو، سه بار به آنها سر بزنم برای اینکه بتوانم پولی بگیرم، اما واقعا خیانت بود. به نظرم مربیگری کاری است که در زمان انجامش نباید کار دیگری قبول کرد. مربیگری بی‌نهایت نیازمند تمرکز است. بازیگری هم همین‌گونه است.

‌به عبارت دقیق‌تر این روزها بازیگری شغل و فوتبال عشق شماست؟

بازیگری را هم دوست دارم. خب فوتبال عشق بچگی من است. من با فوتبال بزرگ شده‌ام. مثل کسی که تو با او بزرگ شده‌ای و ممکن است در بزرگسالی با کسی دیگر آشنا شوی. ولی دوست دوران کودکی‌ات حتی اگر در خارج از کشور زندگی کند، ولی بازهم همیشه جایی ماندگار برایت دارد.

‌فوتبال در ایران بازی کاملا مردانه است و زنان در اندازه تماشاگر هم نمی‌توانند در ورزشگاه حضور پیدا کنند و اصلا مشارکتی ندارند! اما برعکس، در سینما بانوان حضور مؤثر و  پررنگی دارند. این تفاوت را چگونه تحلیل می‌کنید؟
طبیعتا من در جامعه زندگی می‌کنم و جامعه هم تلفیقی از زن‌ها و مردهاست. موقعیت چنین است. اما ورزشکاران عاشق زن و بچه‌هایشان هستند و اصلا نگاه متحجرانه ندارند. درنهایت رفتار هرکسی – چه زن و چه مرد – نشئت‌گرفته از تربیت خانوادگی اوست.

‌نظرتان درباره فیلم‌سازان زن چیست؟

فیلم‌سازان زن ما جزء بهترین‌ها هستند.

‌ظاهرا در گل‌زدن هم کم‌شانس بودید. چون در بازی سپاهان، یک گل حساس زدید. اما برق رفت و کسی نتوانست آن گل را ببیند؟

(می‌خندد) بعد از بازی در اتوبوس تیم نشسته بودم با پدرم تماس گرفتم تا ببینم چقدر به من افتخار می‌کند. ایشان از من پرسید نتیجه بازی چی شد؟ گفتم یعنی چی؟ مگر بازی را نمی‌دیدید؟ گفتند دقیقه ٨٧ برق قطع شد! گفتم من گل زدم و بازی را بردیم. فکر کردم فقط برق منزل ما قطع شده. به دوستانم هم زنگ زدم و آنها هم ناراحت بودند پرسیدند نتیجه چه شد! این چه مسخره‌بازی‌ای بود که تلویزیون درآورد!

‌چگونه به فیلم «٥٠کیلو آلبالو» پیوستید؟

باید از کمی قبل‌تر شروع کنم. آقای صحت با من برای ساخت سری جدید «شام ایرانی» تماس گرفت و گفتند می‌خواهم تو، سام درخشانی و دو نفر دیگر حضور داشته باشید. به دفتر آقای شایسته رفتیم و صحبت کردیم. بعد که بیرون آمدم پشیمان شدم. به دلیل اینکه با آقای صحت خیلی رودربایستی دارم مانده بودم که چه کنم. به پیمان زنگ زدم و ایشان گفت اگر دوست نداری نرو. به آقای شایسته پیامک زدم که نمی‌آیم و ایشان گفتند اگر مشکل مالی است ما تو را راضی می‌کنیم. گفتم با اینکه عاشق همه شما هستم اما مشکل این نیست.

 سال ٨٦ کلیپی برای جام‌جهانی با میناوند و نکیسا خواندیم که دفتر هدایت‌فیلم تهیه کرد و سامان مقدم کارگردان و محمد شایسته تهیه‌کننده بود و از همان زمان ایشان را دوست داشتم ولی سال‌ها بود که ایشان را ندیده بودم. بالاخره توانستم سروش را راضی کنم که حضور نداشته باشم. «شام ایرانی» ضبط و آماده شد و من فکر می‌کردم آقای شایسته از من ناراحت است که نرفته‌ام. تا اینکه در دماوند نزد آقای احسان خواجه‌امیری در حال بازی پلی‌استیشن بودیم. آقای شایسته با من تماس گرفتند و گفتند می‌خواهم درباره فیلم مانی حقیقی با تو صحبت کنم. مطمئن بودم آقای حقیقی می‌خواست مرا ببیند و مطمئن شود می‌خواهد من در فیلمش باشم یا نه. چون سریال «پژمان» را هم ندیده بود و به دلیل دوستی پیمان به من فکر می‌کرد. مانی حقیقی گفت شرطم برای حضور تو این است که پیمان قاسمخانی کاملا راضی باشد و نخواهد در آن مقطع فیلمش را بسازد چون اولویت با اوست.

مقصر نیستم

‌منظورتان بازی در فیلم «خوب، بد، جلف» پیمان قاسمخانی است؟

بله، خوشبختانه  تداخلی میان فیلم ها به وجود نیامد.

‌از اول نقش «مانی» به شما پیشنهاد شده بود؟

بله، از اول هم نقش «مانی» را برای من در نظر گرفته بودند و اگر خودم هم می‌خواستم نقشی انتخاب کنم حتما «مانی» را انتخاب می‌کردم. چون شخصیت جالبی بود؛ فردی احمق اما بامزه. جالب بود که آقایان مانی حقیقی و فرهاد توحیدی این فیلم‌نامه را نوشته بودند و نام این شخصیت هم مانی توحیدی و مشخص بود خودشان هم این شخصیت را دوست دارند. آقای حقیقی را در جشنواره سه سال قبل دیده بودم که فکر کنم ایشان اصلا حواسشان به من نبود. فیلم «پذیرایی ساده» او را دیده بودم و همین‌طور «ورود آقایان ممنوع» هم که فیلم خوبی بود. اتفاق خوشایندی بود که ایشان از من دعوت به کار کردند و با افتخار سر کار ایشان حاضر شدم. گروه حرفه‌ای و همه عالی بودند. فیلمبرداری هم ٤١ روز بیشتر طول نکشید. به نظرم حال خوبمان هم در فیلم مشخص است و به این دلیل فیلم همچنان خوب می‌فروشد.

‌چرا به کار طنز علاقه دارید؟

دوست نداشتم. اما الان به نظرم باید طنز کار کنم. اگر نقش جدی‌ای هم دارم، می‌خواهم نقشی باشد که مقداری شیرین باشد. در «٥٠کیلو آلبالو» تلاش کردم کمتر تیپ باشم. اصلا بلد نیستم تیپ بگیرم. احساس می‌کنم اگر توانایی دارم بیشتر در بخش کمدی است. دوست دارم کار جدی کنم اما برای مردم ایران که سخت‌گیر هستند، کار سختی است. مانند فیلم «استراحت مطلق» آقای کاهانی که شخصیت مجید صالحی در آن جدی است اما قابلیت کمدی دارد.

‌برای توانمندشدن از نظر ذهنی و فکری چه کارهایی انجام داده‌اید؟

برای بازیگری کارهایی کرده‌ام که نمی‌خواهم درباره‌شان صحبت کنم.

‌دست‌کم یکی از آنها را نام ببرید؟

مهم‌ترین کاری که کرده‌ام، تئاتر است. مثلا من وقتی کنار ژاله صامتی بازی می‌کنم، اگر زرنگ باشم باید از ایشان یاد بگیرم. یا کسانی مانند بهاره رهنما یا خسرو احمدی. از علی نرگس‌نژاد درباره بازیگری یاد گرفته‌ام، هرچند ارتباط نزدیکی با هم نداریم. اما نگاهش به بازیگری به نظرم خیلی جهانی است. درکل تلاشم را برای بازیگری انجام می‌دهم اما اینکه بگویم به خاطر بازیگری بیشتر کتاب می‌خوانم، درست نیست.

قبلا هم کتاب می‌خواندم و الان هم همان ‌اندازه مطالعه دارم. کتاب‌هایی که علاقه دارم، می‌خوانم. آخرین کتابی که خواندم «فوتبال علیه دشمن» سایمون کوپر بود که آقای فردوسی‌پور ترجمه کرده و کتاب خوبی بود. سروش صحت و سام در مسافرت من را مسخره می‌کردند و می‌گفتند کتاب‌هایی که می‌خوانی هم فوتبالی است. اما به نظرم این کتاب اصلا فوتبالی نیست و به نظرم نویسنده فوتبا‌‌ل‌دوست نیست و نگاه تحقیرآمیز به فوتبال دارد.

مانی توحیدی آدم مدرنِ ابلهی است که نمی‌داند در جامعه خودش چگونه عمل کند.

این بلاهت را در فیلم «خوب، بد، جلف» هم دارم. اما مانی باسواد است. بلاهت او از ندانستن قوانین موجود در ایران است. تحلیل من از نقش این بود که مانی آن دختر را دوست داشت. اما درعین‌حال همه‌چیز زندگی برایش حل‌شده بود. علت اصلی بهت مانی و اینکه مدام می‌گفت من نمی‌دانم چرا این مملکت این‌طور شده، این بود که قوانین و عرف جامعه را نپذیرفته بود. البته صادقانه بگویم می‌توانستم بهتر بازی کنم.

مقصر نیستم

‌چه چیزی هنگام بازی، شما را اذیت می‌کند؟

 مقداری بی‌نظمی سر کار اذیتم می‌کند چون یک عمر در فوتبال بودم و همه‌چیز با نظم انجام می‌شد.

‌در سینمای ایران فیلم‌ساز موردعلاقه‌تان کیست؟

آقای فرهادی که مورد علاقه همه است. به آقای روستایی هم علاقه دارم.

‌بازیگر ایرانی مورد علاقه‌تان کیست؟

بازیگران زیادی داریم.

‌نظرتان درباره الگو‌برداری چیست؟

من هیچ‌گاه الگو نداشته‌ام. آدم خودخواهی نیستم، اما نمی‌دانم الگوبرداشتن چطور است. مثلا من عاشق مارادونا هستم اما چطور می‌توانم از او الگو بگیرم؟ در این حد که منظم باشم و ببینم افراد بزرگ چه کرده‌اند که موفق شده‌اند. اما اینکه شبیه یک نفر شوم نه. در «خوب، بد، جلف» آقای فرخ‌نژاد حتی یک روز هم دیر نیامد این رفتار برای من الگو است. خانم ژاله صامتی در تئاتر همیشه این‌طور بود. اینها برایم الگو هستند.

‌مایل هستید در فیلم بعدی چه نقشی داشته باشید؟

دوست دارم یک فیلم جدی اما با کاراکتر کمدی بازی کنم.


ویدیو مرتبط :
آهنگ "بیا بنویسیم" با صدای علی زارعی-پیانو استاد لاچینی-کلیپ فیلم 50 کیلو آلبالو

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مصاحبه با 2 بازیگر جوانِ 50 کیلو آلبالو


«50 کیلو آلبالو» شاید عجیب ترین پروژه کارنامه مانی حقیقی باشد که ربط چندانی به سینمایی که از او سراغ داشتیم ندارد.

روزنامه سینما - علی مسعودی نیا: «50 کیلو آلبالو» شاید عجیب ترین پروژه کارنامه مانی حقیقی باشد که ربط  چندانی به سینمایی که از او سراغ داشتیم ندارد. یک فیلم شوخ و سرخوش و پرریخت و پاش که هرچند ستاره به معنای معهودش ندارد، اما کلی بازیگر نام آشنا را در داستان پرماجرایش گنجانده که با ساختاری آیتمیک کلیت کمیک ماجرا را می سازند. فیلم البته موافقان و مخالفان بسیاری دارد.

 برخی منتقدان بر آن تاخته اند و از آن با صفاتی توهین آمیز یاد کرده اند و برخی هم هوادارش هستند و سخت از آن دفاع می کنند. جدا از تمام این مشاجره ها، مردم فیلم را دوست داشته اند و با رغبت به تماشای آن نشسته اند و عموما راضی از سالن بیرون آمده اند. ساعد سهیلی و هستی مهدوی بازیگران دو نقش اصلی فیلم هستند که تمام ماجراها در طول آشنایی عجیب و دلبستگی شان به یکدیگر شکل می گیرد.

مصاحبه با 2 بازیگر جوانِ 50 کیلو آلبالو(اسلایدشو)

 هیچ یک از این دو بازیگر را پیش از این در نقش ها و فیلم هایی مشابه ندیده بودیم. استقبال مخاطب از فیلم معنایش این است که این بازیگران مورد پذیرش مردم قرار گرفته اند و کارشان را خوب انجام داده اند. همین بهانه ای شد تا با آن ها گفت و گویی خودمانی داشته باشیم درباره حضورشان در این فیلم.

با مرور کارنامه بازیگری شما دو نفر، این پرسش پیش می آید که چه شد از این فیلم سر درآوردید؟

ساعد سهیلی:
به نظر من بازیگر باید همه ژانرهای سینمایی را تجربه کند. هیچ ایرادی هم ندارد. فیلم نامه ای که من خواندم خیلی جذاب بود. حالا هم که فیلم ساخته شده را می بینم، به نظرم خیلی خوب از کار درآمده و مردم هم فیلم را خیلی دوست دارند و حتی چندجای فیلم توی سالن دست می زنند.

برایتان پروژه ترسناکی نبود؟ از این نظر می گویم که  کمدی خیلی غلیظی در آن جریان دارد و باید دست به خیلی کارها می زدید.

ساعت سهیلی: آن موقع که فیلم نامه را انتخاب کردم نمی ترسیدم، اما حالا که فیلم را می بینم به خودم می گویم عجب ریسکی کردیم. اما خوشبختانه از نتیجه خیلی راضی هستم.

بله ریسک بود. چون «50 کیلو آلبالو» تمام شاخصه های سینمایی که قدری میان منتقدان بدنام است را دارد.

ساعد سهیلی: بله کاملا. خیلی ها می تواند با گارد به تماشای فیلم بروند.

خودت نسبت به آن نوع از سینما گارد نداری؟ حالا فارغ از این که در «50 کیلو...» بازی کرده ای این را می پرسم.

ساعد سهیلی: چرا گارد دارم. من طبیعتا دوست دارم در فیلمی بازی کنم که بتوانم به آن افتخار کنم و این فیلم را هم با همین دید انتخاب کردم. اصلا از حضور در این فیلم ناراحت نیستم. خیلی هم خوشحالم. به نظرم هیچ کس نمی رود به قصد این که فیلم بد بسازد. همه در ذهنشان ایده آلی دارند. اما احتمالا اکثر کارگردانان نخبه ترجیح می دهند که وقتی فیلم کمدی می سازند به فیلم هایی چون «مهمان مامان» یا «اجاره نشین ها» نزدیک باشد. فیلم هایی در این طیف را ترجیح می دهند.

هستی مهدوی: یا مثلا دایره زنگی ...

بله فیلم هایی که معمولا کمدی موقعیت هستند و تم اجتماعی دارند ترجیح داده می شود. خانم مهدوی! شما چه طور از این پروژه سر درآوردید؟ شما از حضور در این کمدی نترسیدید؟

هستی مهدوی: چرا جای ترس که همیشه هست. اما من همیشه دوست داشتم در این جنس از سینما حضور داشته باشم. یعنی سینمایی که هدف اصلی آن گیشه باشد اما شرطش این است که فیلم نامه درست و ساختار قابل توجهی داشته باشد. اما واقعا شاید اگر این فیلم نامه را کارگردان دیگری قرار بود بسازد شک می کردم و احتمالا دست آخر هم در فیلم بازی نمی کردم اما این فیلم نامه ها واقعا تا حدی زیادی وابسته به اجرا هستند. یعنی وابسته هستند به ذهنیتی که پشت آن هاست و در چنین فیلم نامه هایی نمی شود به هرکسی اطمینان کرد. اما به مانی حقیقی می شد اطمینان کرد. من هم همیشه فیلم پرفروش دوست داشتم و این بهترین فرصت بود برایم تا در چنین پروژه ای حضور پیدا کنم.

فکر می کردید این قدر بفروشد؟

هستی مهدوی: نه فکرش را نمی کردم. حتی فکرش را نمی کردم که وقتی فیلمی میلیاردی می فروشد این قدر برای بازیگر حس خوشایندی در پی داشته باشد. یعنی همیشه فکر می کردم خوش به حال تهیه کننده و کارگردان فیلم. اما حالا دارم لذتی را تجربه می کنم که قبلا تصوری از آن نداشتم.

البته این هم خودش ریسک دارد. یعنی کافی است در چنین فیلمی با این همه مخاطب، تماشاگر بازیگر را در نقشش قبول نکند. موقعیت دولبه ای است.

هستی مهدوی: بله. ولی خوشبختانه من و ساعد در این فیلم مسئولیت خنداندن تماشاگر را بر عهده نداشتیم.

بله. نقش تان جدی است. البته کاراکتر شما در صحنه هایی مثل صحنه دادگاه قدری طنازی هم دارد.

هستی مهدوی: بله ولی در اکثر قسمت های فیلم ما آدم هایی جدی هستیم که در موقعیت های کمیک قرار می گیرند. کاراکتر من قدر سرحال تر است. یعنی خود دختر شخصیت پرانرژی تری است.

نمی دانم با این تعریف موافق هستید یا نه. اما به نظر من شما درواقع نقش تان روال معمول ملودرام های دختر- پسری ایرانی را دارد، اما تعداد زیادی المان چِت دور و برتان چیده شده

هستی مهدی: چِت را خوب به کار بردید.

ساعد سهیلی: بله به شرطی که همین کلمه چِت را چاپ کنید...

مصاحبه با 2 بازیگر جوانِ 50 کیلو آلبالو(اسلایدشو)

این روزها که دیگر کسی چَت نمی کند. ولی حتما با کسره چاپش می کنیم.

ساعد سهیلی: از اولش هم قرارمان بر این بود که جنس بازی من و خانم مهدوی با سایر بازیگران متفاوت باشد. یعنی ما در موقعیت کمیک و طنز گیر بیفتیم. من خودم هم به این جنس خنده گرفتن از مخاطب خیلی علاقه دارم. همین اتفاق هم برای دو شخصیت آیدا و داوود افتاد.

شما البته چون با شخصیت کمیک امید روحانی در خانه هم دیده می شوید، بخت بیشتری برای حضور در موقعیت های کمیک داشتید. امید روحانی به نظرم از درخشان ترین شخصیت های فیلم است و خیلی هم خوب بازی کرده.

ساعد سهیلی: آزاده صمدی هم همین طور.

بله. او حالا نقشش هم کمیک و فانتزی بود و فرصت مانور بیشتری داشت. از آن نقش هایی که برای بازیگران زن سینمای ایران کمتر نوشته می شود.

هستی مهدوی: بله درست است. به نظرم بهترین شخصیت پردازی فیلم را هم دارد. امید روحانی و هادی کاظمی هم به نظر من بسیار عالی بودند.

به نظر می رسد «50 کیلو...» نوعی فیلم ترکیبی است. یعنی ترکیبی است از کمدی بزن و بکوب، کمدی موقعیت، شوخی های کلامی و حتی گاهی نوعی هزل بی منطق. بنابراین به فراخور این تغییر مود، شما که شخصیتی هستید با روحیات نسبتا ثابت، باید ری اکشن های متفاوتی از خود بروز می دادید. می خواهم بدانم برداشتتان از آن حس کلی که باید در طول داستان حفظ می کردید چه بود؟ بعد می خواهم برسم به یک سری نقد جدی تری.

ساعد سهیلی: به شخصه برای من بخش کمدی و جدی تفاوتی نداشت. یعنی نحوه بازی من ثابت بود، اما یک جا توسط گروه برای من موقعیتی چیده می شد که واکنش هایی مشابه با واکنش هایم در یک فیلم جدی بروز می دادم و همین قضیه باعث می شد که یک وضعیت طنزآمیز پدید بیاید. داوود آدمی است مثل بسیاری از آدم های دور و برمان. یعنی هیچ ویژگی ممتازی نداشت.

در مورد تو اتفاقا عمدا این سوال را پرسیدم. امسال بعد از فیلم «مالاریا» این دومین بار بود که به نظرم رسید بازی بسیار سردرگم است و انگار نمی دانی باید چه حسی را منتقل کنی.

ساعد سهیلی: دقیقا نمی دانم منظورت از سردرگمی چیست.

به هر حال هم کارگردان و هم بازیگر می کوشند که در هر صحنه مود و تاثیر خاصی را به تماشاگر منتقل کنند. در بسیاری از صحنه های فیلم به نظرم رسید که شما تصوری از این که قرار است چه حس و تاثیری را منتقل کنی نداری.

ساعد سهیلی:  ببین من انتقادپذیری هستم. حتما هم به چیزی که گفتی فکر می کنم. بیخودی هم نمی خواهم از خودم دفاع کنم. اما هم «مالاریا» و هم «50 کیلو...» هر دو فیلم هایی هستند که قرار نبوده در آن ها کار بزرگی انجام دهیم تا تماشاچی بگوید این جا نقطه عطف فیلم است و اوج کاری بازیگر است و از این حرف ها... خصوصا در مالاریا این قضیه صدق می کند. یعنی موقعیت ویژه ای برای اکت ویژه نداشتم.

اما در «50 کیلو آلبالو» کلی موقعیت ویژه داری...

ساعد سهیلی: کجای فیلم مثلا؟

فیلم اصلا ماجرامحور است و پر است از موقعیت های ویژه. تعقیب، گریز، عصبانیت، هراس، عاشق شدن و...

ساعد سهیلی: به نظر من بازی در فیل کمدی ظرافت های خاص خودش را دارد. یعنی وقتی من در یک فیلم کمدی عصبانی می شوم، نمی توانم عصبانیتم را شبیه فیلم «پل خواب» بروز بدهم. نمی توانم کاری کنم که رگ گردنم متورم شود. این جا موقعیت شیرین تر است. تماشاگر انتظار دیگری دارد. نمی توانم سرخ بشوم و مشت بکوبم به در و دیوار. باید ملایم تر برخورد کنم...

مصاحبه با 2 بازیگر جوانِ 50 کیلو آلبالو(اسلایدشو)

من خودم که از سالن نمایش «50 کیلو...» بیرون آمدم مدام با خودم فکر می کردم که چرا ساعد سهیلی این قدر بازی منفعلی ارائه داده است.

ساعد سهیلی: من اصلا این طور فکر نمی کنم...

هستی مهدوی: من می توانم یک نکته بگویم؟... کاراکتری که ساعد سهیلی در این فیلم ارائه می دهد اساس کاراکتر منفعلی است. یعنی بیشتر وابسته به واکنش است تا اکت.

به نظر من منفعل نیست...

ساعد سهیلی: فکر می کنم منظوم خانم مهدوی این است که ما خودمان کنش نداریم. دارند ما را هل می دهند.

یعنی قبول ندارید که اساس فیلم نامه بر تحول شخصیت داوود بنا شده؟ او عوض می شود و داستان عوض می شود. کنشگری در بخش عمده ای از داستان بر عهده داوود است.

 ساعد سهیلی: شاید اگر درباره یک سکانس مشخص حرف بزنیم شاید به نتیجه برسیم. من فکر می کنم مثلا در مورد ماجرای عاشقانه به نظرم کاملا شاهد تغییر شخصیت او هستیم.

یعنی شما معتقد هستی که چنین انفعالی وجود ندارد.

ساعد سهیلی: حداقل در این موردی که مثال زدم نه.

برگردیم سراغ همان بحثی که در ابتدا داشتیم. ما می توانیم این فیلم را خیلی راحت در زمره همان فیلم های سینمای بدنه قرار دهیم چون تمم المان های آن سینما را دارد. سینمایی که برای منتقدان چندان خوشایند نیست. می توانیم فیلم را هم در آن زمره قرار ندهیم چونل فیلمی خوش ساخت و کارگردانی شده است. شما خانم مهدوی. مثلا تعریف شما از این فیلم چه بود که حس کردی با آثاری که نسبت به آن ها گارد دارید متفاوت است. چون می دانید که فارغ از تحسین ها عده زیادی هم با فیلم مشکل دارند و حتی احتمالا دشنام ها و نقدهای تندی هم نثار فیلم و عواملش کرده اند.

ساعد سهیلی: ببخشید که من جواب می دهم. اما من چند برابر دشنام ها و انتقادها تشویق و تحسین شنیده ام. تماشاگران فیلم را بسیار دوست داشته اند. مواردی بوده که آدمی 5 بار به دیدن فیلم رفته و عکس بلیتش را در فضای مجازی منتشر کرده است. وقتی آن طرف را می بینیم باید این طرف را هم ببینیم.

حتما همین طور است. چیزی که نمی شود منکرش بود موفقیت فیلم است. شکی هم در آن نیست.

هستی مهدوی: من گروهی را می شناسم که به سینما می روند تا فیلمی از مانی حقیقی ببینند که شبیه سایر فیلم های اوست. یعنی با توقع دیگری می روند توی سالن و سرخورده می شوند و بعد کامنت های توهین آمیز می گذارند.

کلا شاید مانی حقیقی خودش هم چندان از این کاراکتر بدمنی که میان اهلی سینما و نقد برای خودش ساخته چندان ناراضی نباشد. چون آدمی است با گوشت نه چندان شیرین و بسیار صریحا اللهجه هم هست و سواد تئوریک هم دارد و می تواند جواب همه را تند و تیز بدهد و این عوامل فرامتنی را هم می توان در برخوردهای منفی با او دخیل دانست. اما سوال من این است که شما فکر می کردید این فیلمی است با تمام شاخصه ها و کلیشه های سینمای بدنه که تنها این بار کارگردانی چون مانی حقیقی می سازدش یا کلا فکر می کردید فیلم متفاوتی است؟

هستی مهدوی: به نظر من فیلم متفاوتی بود از اساس. فیلم نامه این کار سال 79 نوشته شده بود. معلوم است که طی این مدت مانی حقیقی روی تک تک سکانس های آن کلی فکر کرده تا به نتیجه مطلوبی برسد.

مصاحبه با 2 بازیگر جوانِ 50 کیلو آلبالو(اسلایدشو)

همه این ها درست. اما فکر کنید من بی نام و نشان این فیلم نامه را می نوشتم و می دادم دست شما و می گفتم می خواهم فیلم اولم را بسازم. شما قبول می کردید بازی کنید؟ می خواهم بگویم خود فیلم نامه چیزی نداشت که دل شما را قرص کند برای بازی کردن.

هستی مهدوی: نه. احتمالا قبول نمی کردم. برای من 40 درصد قضیه فیلم نامه بود. 60 درصد دیگرش حضور مانی حقیقی بود که اهمیت داشت. فکر می کنم ساعد سهیلی هم با من موافق است. چون خبر دارم که یک بار دیگر هم با ساعد تماس گرفته بودند برای بازی در این فیلم و او نپذیرفته بود.

ساعد سهیلی: به نظرم وقتی عوامل را می بینی، فیلم نامه جذاب و استانداردی پیش رویت هست، فیلم بردار و بازیگران دیگر را می بینی، خب چرا قبول نکنی؟

اما همان فیلم نامه استاندارد را اگر من به تو بدهم بازی نمی کنی. احتمالا از یک چیزی می ترسی. می خواهم بگویم شاید عده ای از آن هایی که با فیلم مخالف هستند به نوعی محق باشند. یعنی فیلم شاید اساسا اثر متفاوتی نیست با آن چیزی که ما همیشه در برابرش گارد داریم. من شخصا نمی خواهم له یا علیه فیلم باشم. خود شما هم به عنوان بازیگر می گویی چند المان کنار هم قرار گرفت تا پذیرفتی در فیلم یازی کنی.

ساعد سهیلی: بله. اگر فیلم را کارگردانی می ساخت که قبلا فیلم هایش جواب نداده، معلوم است که بازی نمی کردم.

مانی حقیقی که فیلم پربیننده و پرفروش در کارنامه اش نداشت...

ساعد سهیلی: کاری به بیننده اش ندارم. من شاید تنها کسی بودم که سر فیلم برداری پیش بینی فروش شش میلیاردی کردم برای فیلم. یعنی از اول می دانستم این فیلم نامه می فروشد. مانی حقیقی هم به عنوان کارگردان فکر نمی کنم تعصبی روی فیلم «50 کیلو آلبالو» داشته باشد که من داشته باشم. قطعا وقتی وارد این عرصه و علاقه مند به سینما شدم ایده آل و هدفم «50 کیلو...» نبوده و نیست. اما وقتی فیلم را با مردم تماشا می کنم و می بینم تا این حد فیلم را دوست دارند و بارها در طول فیلم دست می زنند و می خندند دلگرم می شوم.

هستی مهدوی: نه. من هم پیش بینی کرده بودم. اصلا این فیلم نمی توانست فیلم بدی بشود.

چرا نمی توانست؟ همین الان برایتان بیست تا مثال می زنم از فیلم هایی با فیلم نامه استاندارد و کستنیگ عالی و عوامل درجه یک که با سر زمین خوردند.

ساعد سهیلی: نقش یک فیلم هم به خودش اطمینان دارد. می گوید من فلانی نیستم. من توانش را دارم. در کنار این عوامل موفق می شوم.

حالا اگر خودت بازی نکرده بودی و مثلا امیر جدیدی یا میلاد کی مرام بازی کرده بود می نشستی و می گفتی فیلم مبتذل است؟

ساعد سهیلی: یعنی می گویی چون من خودم توی فیلم هستم دارم از فیلم دفاع می کنم؟

می خواهم بدانم چند درصدش به این ربط دارد که خودت توی فیلم هستی؟

ساعد سهیلی: نمی دانم در صورتی که بازی نمی کردم خروجی فیلم چه می شد. شاید بهتر می شد، شاید هم ضعیف تر. بستگی داشت به این که با چه شیوه ای بازی کنند. قطعا به فیلم فحش نمی دادم. اما فیلم خیلی محبوبم هم نمی شد احتمالا.

شما چه طور خانم مهدوی؟

هستی مهدوی: خودم هم همیشه به این مسئله فکر کرده ام که اگر خودم توی فیلم نبودم چه احساسی نسبت به آن داشتم. شاید قدری کمتر دستش داشتم. خصوصا که حالا که فیلم را می بینم شاهد حذفیات زیادی هستم و این خیلی اتفاق بدی است. خیلی از چیزهای خوب فیلم از بین رفته. شاید بعضی صحنه هایی که به نظر لق می آید به این خاطر است. صحنه هایی هست که سر سکانس را نداریم وسط را نداریم و انتهایش را هم ندارم. نمی دانم چرا این طور شده. نمی دانم دلیلش ممیزی بوده یا رعایت زمان استاندارد. یک سری داستانک هستند که سر و تهشان را نداریم و از وسط واردشان می شویم و به سرانجام هم نمی رسند. ما که در فیلم بازی کرده ایم می دانیم که این ها همه سر و ته داشته اند. اما تماشاگر ممکن است سردرگم شود. من این جا از فیلم دفاع می کنم. اگر تمام آن چه که ما اجرا کردیم به نمایش در می آمد فیلم قابل دفاع تر بود.

مصاحبه با 2 بازیگر جوانِ 50 کیلو آلبالو(اسلایدشو)

ساعد سهیلی: من از تو یک سوال دارم. چرا تماشاگر چهار بار به تماشای فیلم می رود؟

من که نماینده تماشاگران نیستم. اما می توانم نظر شخصی خودم را بگویم. «50 کیلو آلبالو» یک سالاد است. سالادی پر از پارودی. مجموعه ای از المان های مختلف کمیک بومی ما. از شوخی های سیاسی- اجتماعی سینمای دهه 70 و سنت بزن و بکوب و امثالهم که کلی المان آشنا و محبوب دارد برای تماشاگر. ضمن این که ما دوباره در عصر آیتم های کمدی زندگی می کنیم. فیلم تعداد زیادی آیتم را بر یک خط روایی ساده سوار کرده است و این خوشایند تماشاگر است. چون شوخی هایی دارد که مخاطب عام- منظورم قشر فرودست فرهنگی نیست؛ عموم مردم را می گویم- آن ها را می پسندند چون برایش تداعی بینامتنی آشنایی دارد. این همان اتفاقی است که در «من سالوادور نیست» هم شاهدش هستیم. یعنی تیپ کمدی سوءتفاهم. حالا آن جا عطاران هم هست.

ساعد سهیلی: ما این جا عطاران هم نداریم. یعنی باید فیلم در می آمد که مخاطب جذبش می شد...

عطاران ندارید که هیچ، اگر بهتان برنخورد کلا سوپراستار هم ندارید. شما هیچ کدام سوپراستار نیستید که من مثلا بگویم به خاطر ساعد سهیلی بلیت می خرم و فیلم را می بینم.

ساعد سهیلی: بله. درست است. این یک اتفاق است. خیلی خوب است که با چنین اکران متنوعی کنار هم شاهد هستیم. خیلی خوب است که «50 کیلو آلبالو» باشد، «بادیگارد» با تم سیاسی باشد، «ابد و یک روز» با تم اجتماعی باشد. تماشاگر برود این ها را ببیند و دنیاهای مختلفی را تجربه کند. همه این ها اگر در حد استانداردی باشند، اتفاق بسیار خوبی می افتد و تماشاچی هم راضی خواهدبود.

همین را می گویم. مثلا اگر مانی حقیقی که پیشینه موفقی در سینمای ضدجریان و به اصطلاح روشنفکرانه دارد به سراغ چنین ژانری نمی آمد، شما هم حالاحالاها چنین ریسکی نمی کردید. یعنی شما هم محافظه کاری تان را نسبت به آن جنس از سینما حفظ می کنید. الان می گویی که خوب است همه این ها باشند اما حاضر نیستی خودت در آن مشارکت داشته باشی مگر آن که تز محکمی از آن پشتیبانی کند.

هستی مهدوی: من خودم بعدی می دانم که به این زودی ها در فیلم مشابهی حاضر شوم. مگر این که آدمی مثل مانی حقیقی بخواهد کار مشابهی بسازد چون نه آدم این ژانر هستم و نه بلدش هستم و نه آن قدر می توانم به کسی اعتماد کنم.

حالا یک جور اعتراف بگیریم از شما. چه قدر نشستید و حساب و کتاب کردید پیش خودتان که ما این همه فیلم دل و فیلم هنری و فیلم خاص بازی کردیم. حالا بیاییم و یک کاری بازی کنیم که دیده شویم و همه بپسندند؟

ساعد سهیلی: این که دیده بشوم. نه. اصلا هرگز فکر نکرده ام به این قضیه. اگر به فکر این چیزها بودم می رفتم در تلویزیون بازی می کردم که خیلی راحت تر و بیشتر هم آدم را می بینند. من برنامه ریزی ذهنی دارم برای خودم. مخاطبانی که فیلم های مرا می بینند و کارم را دنبال می کنند دوست دارم. این مسیری که دارم طی می کنم را با رضایت طی کرده ام و کارهایی که بازی کرده ام را دوست دارم.

هستی مهدوی:
دیده شدن اتفاق خوشایندی است. اما دو شکل دارد. یکی این که مردم ببینند و بشناسندتان و دیگر این که سینماگران و همکارانم توجهشان به کار من جلب شود. این شکل دومش را بیشتر می پسندم. نمی گویم مردم مهم نیستند. این حساب و کتاب ها را اما ندارم. من هم کلا تلویزیون را گذاشته ام کنار. همین طور آهسته و پیوسته رفتن را بیشتر دوست دارم. در مورد این فیلم هم حساب و کتابی نکردم و تنها فکر و ذکرم این بود که دارم با یک کارگردان و یک گروه خوب کار می کنم.

مصاحبه با 2 بازیگر جوانِ 50 کیلو آلبالو(اسلایدشو)

مانی حقیقی آدم مرموزی است. بین روزنامه نگارها هم شایعه است که ظرف خلق و خوی تندی دارد. قدری از او بگویید و نحوه کارش در پشت صحنه و شیوه هدایت بازیگر توسط او.

هستی مهدوی: یکی از بزرگترین محاسن او این است که بازیگردان خیلی خوبی است. یعنی من اصلا دغدغه این که حالا در این صحنه باید چه کنم را نداشتم.

ساعد سهیلی هم کمک می کرد یا حس می کردید می خواهد صحنه را از چنگت دربیاورد؟

هستی مهدوی: نه خیلی هم فکری می کردیم. البته بیشتر به دنبال راهی بودیم که توی صحنه های کمیک خنده مان نگیرد. یکی از بزرگترین چالش هایمان همین بود!

ساعد سهیلی: مشکل این جا بود که وقتی ما نمی خندیدیم هم عوامل پشت صحنه می خندیدند!

هستی مهدوی: آن بحث قاپیدن صحنه را متاسفانه در مواجهه با بازیگران نسل قبل بیشتر می بینیم تا بازیگران هم نسل خودمان.

ساعد سهیلی: مانی حقیقی پر از ویژگی های مثبت است. کارگردانی است که ضمن کنترل بازیگرش، دست بازیگر را هم باز می گذارد برای ایده دادن. این توافق به نظر من رابطه درستی بین کارگردان و بازیگر برقرار می کند. خصوصا که مانی حقیقی خودش تجربه بازیگری هم دارد. این کمک می کرد که همدیگر را بفهمیم و زودتر به یک نقطه مشترک برسیم.

مدتی بود که ما هیچ تغییر نسل معناداری در سینمای ایران نمی دیدیم. خصوصا در قسمت بازیگری با نوعی محافظه کاری مواجه بودیم. جوان اول های دوران جوانی ما، جوان اول های ده سال بعد هم بودند همچنان. ستاره ها همان ستاره ها بودند. نسل بازیگری اما حالا پیداست که دارد تغییر می کند. فکر می کنید خصلت این نسل چه بود که دارد خودش را به نوعی تحمیل می کند؟

هستی مهدوی: سوال سختی است. جواب های زیادی برایش هست. ما نسلی هستیم که خواسته یا ناخواسته در سرعت قرار گرفته ایم. ما آدم هایی هستیم سرکش که می خواهیم کار دلخواهمان را انجام دهیم. حالا چه سینما بخواهد و چه نخواهد. من از اول خودم این گونه هدف گذاری کردم.

از آن موقعی که این حرف را به خودت زدی چه قدر گذشته؟

چهار پنج سال

چه قدر رسیدی به هدفت؟

تازه حالا اندکی احساس رضایت می کنم. تازه دارم از کاری که می کنم لذت می برم. هنوز هم راه زیادی دارم. ولی خواستم تا همه چیز در کنترل خودم باشد و نگذارم کسی برایم تصمیم بگیرد. همان کلمه تحمیل خیلی درست است. سینما دوست ندارد ما خودمان را تحمیل کنیم و نسل جدید به میدان بیاید اما مخاطب دوست دارد. البته در حال حاضر وضعیت بهتری ایجاد شده. فکر می کنم جایزه گرفتن پریناز ایزدیار خیلی مهم بود برای نسل ما. این یعنی سینما دارد نسل ما را جدی می گیرد. من سوپراستار نیستم اما وقتی در فیلمی بازی کرده ام که هشت میلیارد فروخته، نشان می دهد که حتما لازم نیست بروی سراغ همان بازیگران همیشگی تا فیلمت بفروشد. مخاطب پذیرش نسل جدید را دارد. البته منکر اهمیت و هنر نسل گذشته هم نباید بود. ما هم از آن ها آموخته ایم و حالا فرصت حضور نصیبمان شده.

مصاحبه با 2 بازیگر جوانِ 50 کیلو آلبالو(اسلایدشو)

ساعد سهیلی:  خانم مهدوی حرف های درستی زد. ما برای نسل گذشته احترام قائل هستیم و دوستشان داریم. همه شان بااستعداد و هنرمند هستند و همچنان هم خوب کار می کنند. الان مردم ما فقط بازی خوب می خواهند. فقط به دنبال کیفیت هستند.

هستی مهدوی: بله. دیگر قیافه هم مطرح نیست. فیلم خوب، فیلم نامه خوب، بازی خوب.

ساعد سهیلی: مردم خیلی حساس و ریزبین هستند و به نظر من بسیار حرفه ای شده اند و بازیگری و سینما را می شناسند. اتفاق خوبی است که نسل جوان دارد خودش را تحمل می کند. حتما نسل ما هم بازیگرانی که با آن ها نوستالژی دارد را دوست دارد. دوست داریم در کنارشان بازی کنیم و از تجربیات آن ها بهره ببریم. واقعا از ته دل می گویم. بهرام رادان آدم بزرگی است. گلزار آدم بزرگی است که 15- 20 سال است که دارد نقش یک حرفه ای بازی می کند. حتما خصلتی دارد که باید گشت و پیدایش کرد.