فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
هالیوود چگونه ترس جوانان را فاش می کند؟
جنگجویان پانزده – بیست ساله ای که این روزها از دل داستان های پرطرفدار ادبی و سینمایی بیرون می آیند، دقیقا با که و با چه می جنگند؟
سه سال بعد، در اواخر سال 2015 آخرین قسمت از چهارگانه «بازی بقا» در حالی به نمایش درآمد که در دنیای واقعی، جوانان دیگری در گوشه و کنار دنیا، می رفتند تا یاد بگیرند چگونه با سلاح های شان آدم های بیشتری را بکشند. در چنین فضای وحشت زایی، استقبال گسترده از این دست آثار سوال برانگیز است. البته اینجا قرار نیست به این موضوع بپردازیم که کارخانه های سری ساز هالیوود چقدر در این سال ها توانسته اند تصویری شفاف از دنیا ارائه دهند اما در شرایطی که گروه ها و دسته های مختلف در سراسر دنیا از صنعت پر مخاطب و اثرگذاری چون سینما برای تبلیغ اهداف و آرمان هایشان استفاده می کنند، بهتر است نگاهی متفاوت به این دست آثار داشته باشیم؛ فیلم های علمی – خیالی که با بهره بردن از مضمون نبرد و مبارزه، جوانان بسیاری را در چهار گوشه دنیا مجذوب خود کرده اند.
فیلم های «بازی بقا»، «ناهمگون» (نیل برگر)، «بخشنده» (فیلیپ نویس) و «دونده هزارتو» (وس بال) که به آنها اشاره خواهیم کرد، داستان شان در آینده ای نزدیک و در دنیایی پساآخرالزمانی اتفاق می افتد؛ دنیایی که در پی درگیری ها و جنگ های جهانی و فاجعه های زیست محیطی نابود شده است.
در سه مورد از این فیلم ها، بازماندگان بر خاکستر تمدن های گذشته جوامع تازه ای شکل داده اند. طبقات اجتاعی بسیار سختگیرانه از هم جدا شده اند و هدف، برقراری صلح و آرامش است. در دل سیستم فئودالی «بازی بقا»، همه گروه ها زیر سلطه ثروتمندترین گروه منطقه هستند و موظف اند بخش عمده ای از منابع و درآمدشان را در اختیار آنها بگذارند.
در دو فیلم «ناهمگون» و «بخشنده» سه دسته طبقاتی به این صورت وجود ندارد. اعضای جامعه با توجه به شغلی که دارند، مثلا کشاورزند یا پزشک و یا کارگر، هر کدام در گروهی قرار می گیرند. آنها در واقع باید از همان سنین نوجوانی بر اساس معیارهای نه چندان دقیق و روشن، گروه اجتماعی خود را انتخاب کنند. قهرمانان این فیلم ها جوانان و نوجوانانی هستند که حاضر نیستند با زور و تهدید در دسته بندی هایی که برای شان تعیین شده، قرار بگیرند. به خصوص این که این نوع دسته بندی ها معمولا بر اساس قانون مشخصی صورت نمی گیرد و حتی گاهی بوی توطئه می دهد.
مثلا در «ناهمگون» آزمون نهایی که تعلق فرد را به یک دسته نشان می دهد، عملا ارزش و کارکرد درستی ندارد. در واقع جوانان این فیلم باید عضو گروهی شوند که برای شان تعیین شده؛ اما اگر این انتخاب را نپذیرند و خودشان گروه دیگری را انتخاب کنند و در آن گروه پذیرفته نشوند، محکوم به اخراج از جامعه و داشتن یک زندگی حاشیه ای و فقیرانه هستند، آن هم فقط به جرم این که انتخاب شان با آنچه برای شان تعیین شده بود، فرق داشته است.
جستجوی هویت فردی و مصائب خودشناسی، همواره از مضامین محبوب آثار ادبی و سینمایی بوده اما رنگ مایه اجتماعی – سیاسی که در این فیلم ها وجود دارد، می تواند برای مخاطب جوان تازگی داشته باشد. سیل وان دوولد، کارشناس و جامعه شناس فرانسوی، وضعیت متناقض جوانان امروز را به یک بن بست فریبنده تشبیه می کند.
از نظر او مشکل جوان امروز این است که در جامعه ای زندگی می کند که ظاهرا شرایط رشد و پیشرفت همه جانبه را برایش فراهم و او را به آزادی بیان دعوت می کند، اما حقیقت این است که اگر همین جوان، مخصوصا در جوامع بحران زده بخواهد از نظر اجتماعی و اقتصادی روی پای خود بایستد، باید تاوان سنگینی دهد و خودش را با ده ها قانون نوشته و نانوشته تطبیق دهد.
به عقیده وان دوولد، وقتی جوانان یک جامعه در زمینه شغلی و کسب درآمد با مشکلات متعدد روبرو باشند و امنیت مالی نداشته باشند، روز به روز بیشتر به ملحق شدن به جنبش های معترضانه اجتماعی و تبدیل شدن به همان مبارز و جنگجوی آرمانی فیلم ها گرایش پیدا می کنند. بزرگ شدن بخشی از مسیر مبارزه است و پیدا کردن شغل، همان مبارزه همیشگی است که البته خیلی ها را از پا در می آورد؛ مگر این که زره فولادین بر تن داشته باشند. هر چند در سال های اخیر، بازنشستگی زودهنگام یکی از پدیده های رایج در بسیاری از کشورها بوده اما وضعیت پیش رو چیزی کم از سرنوشت قهرمانان همان فیلم ها ندارد. معضلی که تک تک اعضای جامعه از همان ابتدای سال های جوانی تا پایان عمر باید با آن دست و پنجه نرم کنند.
مخلوقات زیبا
این وضعیت در مورد جوانان با میانگین سنی بیست سال حتی کمی وخیم تر است. اگر نسلی که حالا سی ساله شده کمی به آینده امیدوار بود، جوان بیست ساله امروز از همین حالا امیدی به پیدا کردن جایگاهش در جامعه ندارد. او احساس می کند در این دنیای بی رحم به دام افتاده و مانند قهرمان فیلم های محبوبش ناچار است تن به سرنوشتی محتوم دهد.
این نداشتن افقی روشن از آینده در همان سکانس های آغازین فیلم «دونده هزارتو» به خوبی احساس می شود. چند پسر جوان که حافظه های شان پاک شده، خود را در فضایی ناشناخته، احاطه شده با دیوارها و موانع غیرقابل عبور می یابند. پس خودشان با توجه به قابلیت هایی که دارند، به چند دسته تقسیم می شوند.
سیل وان دوولد در ادامه تحقیقاتش این نکته را ذکر می کند که پیچیدگی مشکل جوانان این دوره این است که دشمن شان، چهره واضحی ندارد. جوانانی که جنبش های گسترده سال 1968 فرانسه را به راه انداختند، مبارزه شان مختصاتی کاملا واضح و آشکار داشت. دشمن آنها قدرت های اجتماعی و سیاسی وابسته به حاکمیت و سرمایه داری بود.
جوانان عصر حاضر با موجودی بدون چهره روبرو هستند؛ آنها در تاروپود اجتماعی بحران زده مسئولیتی پیچیده و نه چندان تعریف شده دارند. پدر و مادرها، سیاستگزاران اجتماعی و صاحبان سرمایه از جمله افرادی هستند که زندگی این نسل را خط کشی می کنند. جوانان نسل حاضر در حالی به اعتراض برمی خیزند که دقیقا نمی دانند چه کسی را هدف اعتراض های خود قرار دهند.
اما جنایتی که در این میان اتفاق می افتد کاملا واضح است. زمین بر اثر انواع جرایم، بحران ها و آلودگی ها نابود می شود و هالیوود همچنان تابلویی چشم نواز از این ویرانی ارائه می دهد. در قسمت دوم فیلم «دونده هزارتو» زمین بر اثر تابش شدید اشعه خورشید کاملا سوخته و به کویر تبدیل شده؛ این است انتقام زمینی که از تخریب های دیوانه وار انسان به ستوه آمد.
فیلم های آخرالزمانی دو وجه املا متمایز دارند؛ از یک سو افقی بی انتها از خرابه ها و بناهای عظیم فروریخته را به تصویر می کشند که نشان از عصر طلایی تمدن گذشته دارد و از سویی دیگر تصویرگر تمدن نوپایی هستند که اغلب شامل منطقه ای نه چندان وسیع است که با هدف برقراری صلح و آرامش شکل گرفته و توسط حصار یا صخره و دیوار می تواند کاملا سمبلیک باشد؛ در معماری فضاهای عصر جدید، پنجره های بزرگ و دریچه های نورگیر، از شفافیت و روشنی دوران تازه حکایت می کند و آوار بتونی ساختمان های غول پیکر قدیمی، حس ترس از هر آنچه از گذشته می آید را تداعی می کند.
پس نمی توان به قهرمانان جوان فیلم ها خرده گرفت که چرا اشتیاقی به حفظ این میراث گرانبها ندارند. میراث پردردسری که در آن، رقم بدهی ها بسیار بیشتر از گنجینه هاست. میراثی که حاصل سیستم اقتصادی ناسالمی است که چرخ دنده های بی رحم آن هر کس را که با معیارهایش هماهنگ نباشد به راحتی خُرد می کند.
سیستم اجتماعی طبقاتی در واقع سرپوشی است بر طغیان ها و بی نظمی های احتمالی. در «بازی بقا» نظم اجتماعی در گرو اجرای یکی از اصول رایج در روم باستان است؛ اصل «نان و سیرک». یعنی جلب رضایت عوام با توزیع نان و به راه انداختن بازی های سیرک. در این فیلم بازی های سیرک در واقع همان مسابقاتی است که شرکت کنندگان در آن در مقابل دوربین های تلویزیون واقعا همدیگر را می کشند.
نتیجه این که تاریخ نه تنها جلو نمی رود بلکه به عقب بازمی گردد. به خدایی باور ندارند و ایمان، به آن مفهوم قابل اعتنایش در باورهای کسی دیده نمی شود. شاید اوج باورهای یک فرد، ایمان به یک شخص استثنایی باشد؛ شخصی مجرب و کاربلد با انرژی های ویژه که البته باز هم نمی تواند نمونه کامل یک شخصیت قابل اتکا باشد.
دونده هزار تو
به این ترتیب قهرمان های جوان فیلم حقیقتا نمی توانند الگویی مناسب برای خود پیدا کنند. در نهایت شاید به صورت مقطعی، به غیر از پدران شان، از یکی از افراد بزرگ تر از خود تبعیت کنند. اما پیدا کردن الگو عملا برای شان غیرممکن است. در فیلم «بخشنده»، در حالی که هیچ کس گذشته را به یاد نمی آورد، جوناس انتخاب می شود تا حافظه تاریخ باشد. راهنمای او مرد سپیدمویی است که برخی شناخت ها را به او می دهد اما به هیچ وجه نمی تواند استاد کاملی برایش باشد و قدرت عملی را که جوناس همواره آرزویش را داشته، به او بدهد.
در پایان فیلم «بازی بقا» کتنیس کم کم به این نتیجه می رسد که سردسته گروه شان با آن همه سخنرانی و شعار زیبا در مورد آزادی، فرق چندانی با حاکمان زورگویی که با آنها می جنگید ندارد.
تریس در «ناهمگون» هم وضعیتی مشابه دارد. آنچه باعث رشد و پیشرفتش می شود شناختی است که از خود پیدا می کند و نه داشتن الگویی که به آن تکیه کند.
قهرمان های جوان و جنگجوی سینما ظاهرا فقط زمانی به هدف نزدیک می شوند که به تنهایی عزم فتح دنیای آرمانی شان را می کنند. دنیایی که حالا دیگر خودشان هم آن را باور ندارند. دنیایی که نقشه پیچیده و سرگیجه آور رسیدن به آن، به سلاح و زره و بدن هایی بسیار قوی تر از بدن های نحیف جوانان عصر حاضر نیاز دارد.
- نویسنده: ناتومی لوسیانی
- منبع: روزنامه لوموند
ویدیو مرتبط :
رازی که وهابی ها نمیخواستند فاش بشود اما خدا آن را فاش کرد
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
ستارگان هالیوود چگونه برای بازیگری آماده میشوند + عکس
صنعت سینمای هالیوود و زرق و برق آن برای بسیاری آرزوست، امروز با مشکلات بسیاری روبروست که از آن جمله بیماری آنورکسی یا ناهنجاری تغذیه است که بسیاری از ستارههای خود بالاخص زنان را به زانو درآورده است.
ستارگان هالیوود چگونه برای بازیگری آماده میشوند + عکس
به گزارش خبرگزاری فارس، در حالی که متخصصان علم پزشکی سوء تغذیه را منشاء بسیاری از بیماریها میدانند، عدهای از دانشمندان نیز در یافتههای اخیر خود متذکر شدهاند که رژیمهای غیراصولی و سخت به طرز قابل توجهی ریسک ابتلا به افسردگی و در نهایت خودکشی را در فرد افزایش میدهد.
ترویج رژیمهای سخت برای رسیدن به سایز صفر
با همه اینها یکی از معضلهایی که امروزه صنعت سینمای هالیوود با آن دست و پنجه نرم میکند، ترویج فرهنگ ناهنجاری تغذیه (آنورکسی) در تولیدات هالیوودی و همچنین تصاویر مربوط به ستارههای این صنعت سینمایی است.
آنچه که امروز برای بسیاری زیبایی و خوشاندامی ستارههای هالیوود معنا میشود، برای خود آنها کابوس شب و روزشان است که در برخی موارد نیز به مرگ آنها منجر شده است، آنچنانکه «کارن کارپنتر»، نوازنده و بازیگر هالیوودی در سال 1983 در سن 33 سالگی به خاطر رژیمها طولانی مدت و سخت و در نهایت ابتلا به آنورکسی (ناهنجاری تغذیه) درگذشت.
کارن کارپنتر در اوایل و اواخر ابتلا به بیماری ناهنجاری تغذیه
«کریستین کارپنتر»، برادر کارن در مورد مرگ خواهر میگوید: خوب به یاد میآورم که زمانی که او مرد، با خودم فکر کردم که «کارن» چقدر خوششانس بوده که لاغر مرده و دوباره فکر کردم که چکار میشود کرد که اینقدر لاغر شد ولی نمرد؟!
او در ادامه میافزاید: حالا میبینم که حقیقتا چه فکر مریضی داشتم، کارن یک اسکلت متحرک بود.
با آنکه این مورد تنها مختص به بازیگران زن نیست و به عنوان مثال «رابرت دنیرو» برای بازی در فیلم «گاو خشمگین» ساخته «مارتین اسکورسیزی» مجبور شد تا حدود 30 کیلو گرم وزن خود را افزایش دهد و پس از آن تحت رژیمهای سخت دوباره لاغر کند، ولی این معضل امروز بیش از مردان، به دلیل جاذبههای جنسی که در زنان و استفاده ابزاری از آنها در دنیای غرب و بالاخص سینمای هالیوود وجود دارد، بازیگران زن را تحت فشار قرار داده است.
رابرت دنیرو در فیلم «گاو خشمگین» ساخته «مارتین اسکورسیزی»
تب لاغری در هالیوود، به امروز محدود نمیشود و این مسئله از اواخر دهه 50 به اوج خود رسید، آنچنانکه بسیاری از زنان و دختران در آرزوی بازیگر و مدل روز شدن، با الگو قرار دادن ستارهای چون «آدری هیپبورن»، ناخواسته به بیماری خطرناک «آنورکسی» مبتلا میشدند.
«جین فوندا» بازیگر 76 ساله هالیوود در چند مصاحبه اعتراف کرده که از 12 سالگی تا 35 سالگی به ناهنجاری تغذیه مبتلا بوده، آنچنانکه گاهی تا 20 بار در روز از استرس چاقی خواسته و ناخواسته بالا میآورده است.
«سالی فیلد» بازیگر 67 ساله هالیوود نیز در بخشی از خاطرات جوانیاش در هالیوود میگوید: از سن 20 سالگی به مدت 3 سال به شدت به بیماری ناهنجاری تغذیه مبتلا بودم، همواره این فکر با من بود که چقدر چاقم، چقدر زشتم، چقدر غیرجذابم، این فکرها حقیقتا مرا آزار میداد.
«لونکرون»، پزشک آمریکایی فوقتخصص تغذیه درباره بیماری آنورکسی یا ناهنجاری تغذیه میگوید: این بیماری عوارض بسیار خطرناکی دارد که در موارد جدی، برای درمان فرد گاهی به بیش از سه ماه بستری در بیمارستان نیاز هست.
وی میافزاید: شش درصد افراد مبتلا به این بیماری باید با مرگ دست و پنجه نرم کنند، در برخی موارد من (به عنوان پزشک) پیروز میشوم و در برخی موارد مرگ. «کارن کارپنتر» نیز یکی از بیماران من بود که متاسفانه من در آن مورد مغلوب مرگ شدم.
«دمی مور» بازیگر 50 ساله هالیوود، که ظاهر جذاب او در بسیاری از پوسترهای تبلیغاتی و فیلمها، او را به بازیگر محبوب علاقمندان به سینما تبدیل کرده است، یکی از قربانیان ناهنجاری تغذیه است.
دمی مور قبل از ابتلا به بیماری ناهنجاری تغذیه
دمی مور پس از ترخیص از بیمارستان که به خاطر ابتلا به ناهنجاری تغذیه بستری شده بود
او که با بالا رفتن سنش، کابوس کنار گذاشته شدن از پروژههای هالیوودی را دارد، سالهاست که به این بیماری مبتلاست آنچنانکه تاکنون چند بار راهی بیمارستان شده و عکسی که مدتی پیش، پس از ترخیص او از بیمارستان، در رسانهها و سایتهای اینترنتی منتشر شد، تعجب بسیاری از علاقمندان او را برانگیخت.
«کاترین مکفی» خواننده، مدل و بازیگر 28 ساله هالیوود یکی دیگر از کسانی است که برای سالها به این بیماری مبتلا بوده و به گفته خودش روزی حداقل 7 بار بالا میآورده است ولی توانست پس از پشت سر گذاشتن چند ماه درمانهای مختلف، بر بیماری خود پیروز شود و اکنون به ادعای خودش دیگر به این بیماری مبتلا نیست.
«لیدی گاگا» خواننده، ترانهسرا و آهنگساز آمریکایی ضمن انتقاد از هالیوود به خاطر راه افتادن موج رقابت برای داشتن اندامی هرچه لاغرتر در جامعه گفت: لاغرگرایی در صنعت سینمای هالیوود به یک معضل تبدیل شده است، هالیوود باید به مبارزه رژیمی خاتمه دهد، این رقابت تنها دخترانمان را بیمار و رنجور کرده است.
لیدی گاگا با اعتراف به اینکه خود نیز از بیماری ناهنجاری تغذیه و عوارض جسمی و روحی آن به شدت رنج میبرد، اذعان داشت که در عصری که بسیاری از دختران جوان فکر میکنند که از دست دادن وزن، آنها را خوشبخت و خوشحال کرد، باید بگویم این مورد جزء عوارض جسمی و روحی چیزی در بر ندارد، این مسئله ناشی از عدم اعتماد به نفس است.
«آنا هاتاوی» بازیگر نامآشنای هالیوود، نیز اخیرا یک بحران تغذیهای جدی را پشت سر گذاشته است.
او که قرارداد بازی در فیلم «بازگشت شوالیه تاریکی» را امضا کرده بود، برای بازی در نقش زن گربهای مجبور به تحمل یک رژیم فشرده و بسیار کم کالری شد.
آنا هاتاوی در فیلم بازگشت شوالیه تاریکی
این بازیگر 29 ساله هالیوود در چند مصاحبه اخیر خود اعتراف کرده که برای این نقش، برای حدود 10 ماه غذای روزانهاش کمتر از 500 کالری در روز بوده است که به این خاطر نه تنها پوستش به شدت آسیب دیده بلکه بیمار شده است.
از جمله دیگر بازیگرانی که برای بازی در نقش مورد علاقهاشان مجبور به تحمل رژیم طاقتفرسا و سخت بودهاند، میتوان به «ناتالی پورتمن» و «میلا کانیس» اشاره کرد که هر دو آنها برای بازی در این فیلم مجبور شدند تا حداقل 20 پوند لاغر کنند و برای رسیدن به این وزن مجبور بودند تا با رژیمی 800 تا 1200 کیلو کالری، حداقل 16 ساعت در روز نیز برقصند تا لاغر شوند.
ناتالی پورتمن در اولین سالهای ورود به هالیوود
کانیس بازیگر فیلم قوی سیاه
به گفته این دو، چنین رژیم کم کالری با آن تمرینات طولانی و سخت به طور کلی متابولیسم بدنشان را تغییر داده و آنها را در شرایط بیمارگونه قرار داد، اگرچه این دو پس از بازی در «قوی سیاه» تلاش کردند تا با یک رژیم سالم، سلامت خود را بازیابند ولی دیگر بدنشان نتوانست زیبایی و جوانی سابق خود را به دست آورند.
ناتالی پورتمن در فیلم قوی سیاه
«ناتالی پورتمن» دراین باره میگوید: رژیمها طاقتفرسا برای بازی در نقشهای مختلف از معتاد، مریض، مدل و ... در صنعت سینمای هالیوود به امری معمول و متداول تبدیل شده است و اگرچه در بیشتر موارد این کار با نظارت پزشک انجام میشود ولی این رژیمها همچنان بسیار سخت و غیر سلامت هستند.
او درباره تجربه بازی در فیلم «قوی سیاه» میگوید: این رژیمها به قدری به من فشار میآورد که بعضی شبها فکر میکردم که از گرسنگی خواهم مرد، پس از تحمل این رژیمها از مشاهده خود در آینه حقیتا وحشت کردم، به سینمای هالیوود لعنت میفرستادم و با خودم میگفتم: خدای من، این دیگر چیست؟! جز پوست و استخوان چیزی از من باقی نمانده است.../خبرگزاری فارس