فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
مهم ترین فیلم های هنری سال 2015
در سال گذشته فیلم های مهمی با رویکرد هنری و متفاوت به نمایش درآمدند. مهم ترین فیلم «پسر شاول» لازلو نمس بود که برای اولین بار در جشنواره کن سال گذشته به نمایش درآمد و توجه منتقدان و نویسندگان سینمایی را به خود جلب کرد
روزنامه سینما - رسول غیابی: در سال گذشته فیلم های مهمی با رویکرد هنری و متفاوت به نمایش درآمدند. مهم ترین فیلم «پسر شاول» لازلو نمس بود که برای اولین بار در جشنواره کن سال گذشته به نمایش درآمد و توجه منتقدان و نویسندگان سینمایی را به خود جلب کرد؛ فیلمی از سینمای مجارستان به زبان مجاری و آلمانی که با کارگردانی و ساختاری خاص درباره فجایع بزرگ هیئت داوران کن، به اسکار بهترین فیلم خارجی زبان هم دست یافت. علاوه بر فیلم نمس، انیمیشن «آنومالیزا» به کارگردانی چارلی کافمن ودوک جانسون هم دیگر عنوان مهم هنری سال بود که توجه مجلات مهم انتقادی را به خود جلب کرد و در سیاهه نامزدهای بهترین انیمیشن سال قرار گرفت و بسیاری از منتقدان آن را بهترین فیلم سال نامیدند.
دیگر فیلم مهم که در صدر فهرست های انتقادی قرار گرفت و برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم کن هم شد، «آدمکش» هو سیائو سن بود. فیلمی در سنت فیلم های رزمی با رویکردی به کل متفاوت که انتظارات فرمی تماشاگر را پاسخ نمی داد و او را با چیزهایی تازه مواجه می کرد. در باره فیلم شین بحث های مختلفی بین منتقدان درگرفت و اکثر آن ها طرفدار فیلم عجیب و غیرمتعارف او بودند.
در این مطلب علاوه بر شین، پنج فیلم دیگر مهم هنری سال را مورد بررسی قرار داده ایم. آخرین فیلم ژاک اودیار با نام «دیپان» که برنده نخل طلای جشنواره کن سال گذشته شد و شرح زندگی مهاجران آسیایی در اروپای غربی است؛ یکی از مهم ترین موضوعات سیاسی/ اجتماعی روز که تبدیل به پدیده ای غریب در دنیای مدرن شده است؛ تصادم فرهنگ ها و تراژدی ای که از دل این تصادف خود را نشان می دهد.
«شب های عربی» میگوئل گومز دیگر فیلم مهمی است که به آن پرداخته ایم؛ روایت و برداشتی مدرن از قصه کهن «هزا و یک شب» که فیلم ساز مهم هنری این سال ها که پرتقالی هم هست، کارگردانی اش کرده. «لابستر»، «موستانگ» و «مادر من» نانی مورتی دیگر فیلم هایی هستند که در این پرونده به آن ها توجه کرده ایم. فیلم اول، پیامد موفقیت فیلم قبلی لانتیموس، «داگ توث» در جشنواره کن نمایش داده شد و تماشاگرانش را به دو گروه موافق و مخالف افراطی تقسیم کرد؛ برداشتی خشن و بروتال از داستان های آخرالزمانی، چون «1984» جورج اورول.
«موستانگ» که حاصل کار کارگردانی ترک تبار به نام دنیز غمزه ارغوان بود، توسط سینمای فرانسه عرضه شد و به فهرست نامزدهای اسکار بهترین فیلم خارجی زبان هم راه پیدا کرد، فیلمی درباره حساسیت های قومی و قبیله ای که می تواند منجر به فاجعه های انسانی شود و بالاخره آخرین فیلم نانی مورتی که فیلم منتخب منتقدان مجله «کایه دوسینما» شد و آن ها عنوان بهترین فیلم سال 2015 را بر آن نهادند.
خرچنگ (The Lobster)
درباره خرچنگ: یورگس لانتیموس با یک ماجرا جویی ناب دیگر به جشنواره کن بازگشت. اولین فیلم انگلیسی زبان این کارگردان ویژگی های عجیب زیادی را بسان یک فیلم کمیک سیاه دارد. داستان فیلم در فضایی غریب و مضحک شروع شده اما در ادامه آن به نظر می آید که از ایده های جذاب خالی شده و تصویر مرکزی کمیک اولیه خود را که همان دگرگونی انسان به حیوان است از دست می دهد. «خرچنگ» به همان سبک همیشگی لانتیموس باشکوه و خیره کننده است؛ جهان هتلی او به زیبایی خلق شده و فیلم به شکل هوشمندانه ای سبک زندگی عجیب در هتل ها را به همراه اثاثیه و لوازم راحتش به سخره می گیرد.
«خرچنگ» که بسیار خوش ساخت زیبا و قابل تامل است جایزه هیئت داوران جشنواره فیلم کن سال گذشته را کسب کرد. افزون بر این، طنز تلخ و لحن نسرد حاکم بر فضای فیلم اجازه نمی دهد که بیش از حد در رومانتیسم عاشقانه غرق شویم. هنرنمایی کالین فارل و راشل وایس هم برجذابیت روایی فیلم لانتیموس افزوده است.
خلاصه داستان: در آینده ای کابوس وار، افراد مجرد مجبورند ظرف مدت 45 روز یک شریک زندگی برای خود بیابند و اگر در طول این زمان در این امر موفق نشوند به حیوان بدل می شوند و آن ها را در جنگل رها می کنند. آن ها می توانند با استفاده از اسلحه بیهوش کننده و شکار «گوشه گیرها (فراری ها)» که در جنگل اطراف هتل زندگی می کنند، مدت اقامت خود را طولانی تر کنند و فرصت بیش تری برای پیدا کردن همسر داشته باشند. در این میان گروهی وضع موجود را بر نمی تابند؛ آن ها جامعه ای مخفی تشکیل داده اند که شرط اصلی حضور در آن در یک کلام این است: عشق و عاشقی ممنوع!
شناسنامه:
کارگردان: یورگس لانتیموس/ تهیه کننده: سه سی دمپسی، اد گینی، یور گوس لانتیموس، لی ماگیدی/ فیلم نامه نویس: یورگوس لانتیموس، افتیمیس فیلیپور/ بازیگران: کالین فارل، راشل وایس، بن ویشاو، لئا سیدو، جان سی ریلی، اشلی ینسن، اولیویا کلمن
فیلم برداری: تیموس باکاتاکیس/ تدوین: یورگوس ماوروپساریدیس/ شرکت تهیه کننده: المنت پیکچرز، اسکارلت فیلمز
تاریخ اولین اکران و نمایش عمومی: 15 مه 2015 (جشنواره فیلم کن 2015)، 16 اکتبر 2015 (بریتانیا)/ مدت زمان: 118 دقیقه
محصول: ایرلند، بریتانیا، یونان، فرانسه، هلند/ زبان: انگلیسی/ بودجه: 4 میلیون یورو
نقد و بررسی فیلم
کارگردان یونانی، یورگس لانتیموس که توانست با سه فیلم قبلی اش، «کینتا»، «دندان نیش» و «آلپ» کالت تازه ای را در دنیا به راه بیندازد با آخرین فیلمش، «خرچنگ» ورود درخشانی به عرصه های بزرگ تر کرده است. داستان فیلم در آینده ای نزدیک می گذرد، در دنیایی که شهروندان آن مقید به انتخاب یک جفت شده و در غیر این صورت تبدیل به حیوان خواهندشد.
این اولین فیلم انگلیسی زبان این کارگردان با حضور ستاره های بین المللی است. نقطه هدف فیلم در ارتفاع بالایی قرار دارد اما کارگردان و همراهانش بازی خود را به اندازه ای پرشور نمایش می دهند که بعید است نمونه آن را در کارهای کارگردانانی جز وودی آلن یا وس آندرسون ببینیم.
نتیجه کاری غنی، شایسته تحسین و با این گاهی برهم زننده است و با وجود میل بالای بازیگران به در آغوش کشیدن این تاریکی، حتی تماشاگران سرسخت فیلم های هنری هم از قبول این آمیختگی عجیب طفره می روند. با این حال در آینده می توان این فیلم را نمونه ای کلاسیک در ژانر خود به حساب آورد، ژانری که به تازگی شروع به شکل گیری کرده است. پیامی ساده و قابل فهم در انتهای فیلم برای تماشاگر وجود نخواهدداشت، پایان فیلم اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم با در اوج بودن ضدیت دارد و به طور کلی مبهم است.
اما احساسی که می گوید همه افراد دخیل در ساخت این فیلم، تماما در اختیار دیدگاه وسوسه آمیز و نوپای لانتیموس بودند به خوبی قابل لمس است. فیلم تا حدی یادآور داستان بقای کابوس وار کینجی فوکوساکو، «نبرد رویال» و حتی «فرار لوگان» مایکل اندرسون است، فیلمی که در آن مردم در 30 سالگی با مرگ خود مواجه می شوند. اما به محض این که هتل را برای تماشای جنگل رها می کنیم، بخشی از انرژی، اتمسفر و کنترل فیلم تلف می شود. تماشاگران منتظر نقطه اوجی دگرگون کننده می نشینند یا حتی یک ایده نهایی خراش دهنده در مواجهه با سرنوشت نهایی خرچنگ، اما چیزی که نصیب شان می شود ناامیدی است.
لانتیموس گروه بازیگرانش را از مکان های مختلفی گرد هم آورده، اما در شیمی دیوانه وار و کمدی وار این ترکیب هیچ چیز ناقص نیست. بن ویشا و جان سی ریلی به خوبی شایسته همکاری با یکدیگر هستند. انجلیکی پاپولیا که از بازیگران فیلم های یونانی زبان «دندان نیش» و «آلپ» است نیز در کنار اشلی جنسن اجراهای چشمگیر و صاحب سبکی را از خود به نمایش گذاشته اند. هواداران کمدی کریس موریس به محض تماشای دقایق ابتدایی فیلم احساس صمیمیت می کنند. بقیه تماشاگران برای همنوایی با فیلم کمی به زمان نیاز خواهندداشت. شاید این فیلم بهترین چیزی باشد که بخواهید در یک ملاقات غیرصمیمانه با دوست خود تماشایش کنید. حتی اگر پس از تماشای آن بخواهید قید تمام روابط دوستانه را بزنید، اما اگر فردی که همراهتان است به آن بخندد می توانید متوجه شوید که تا ابد با شما می ماند.
دیپان (Dheepan)
درباره دیپان: ژاک اودیار، کارگردان مولف فرانسوی با هفتمین ساخته بلند سینمایی خود موفق شده معتبرترین جایزه سینمایی جهان را برای دیپان به دست بیاورد. او با توجه به این که قصه فیلم درباره یک مهاجر سریلانکایی است، پس از دریافت نخل طلای جشنواره کن گفت: «امیدوارم این فیلم به شرایط مهاجران در اروپا کمک کن.» اودیار پس از مراسم اهدای جوایز شصت و هشتمین جشنواره فیلم کن گفت: گرچه فیلم نامه «دیپان» را پنج سال پیش نوشتم اما مهم این است که این فیلم در حال حاضر به خوبی منعکس کننده شرایط مهاجران در فرانسه است.
چیزی که توجه مرا جلب کرد، شرایط فردی متمایز در جامعه بود، همان افرادی که وقتی در کافه و رستوران نشسته ایم برای فروختن گل به کنار ما می آیند. اگر این فیلم به بهبود شراط آن ها کمک کند خیلی بهتر خواهدبود. با این که شاید بسیاری فکر می کردند علت اهدای نخل طلا به این فیلم، تنها به علل سیاسی و شرایط روز اروپاست، گیلرمو دل تورو، کارگردان اسپانیایی و یکی از اعضای هیئت داوران درباره رویکرد سیاسی در انتخاب فیلم «دیپان» به عنوان برنده جایزه اصلی کن گفت: «در انتخاب این فیلم به عنوان برنده نخل طلا، تنها پرداختن به موضوع مهاجرت را در نظر نگرفتیم.» ژاک اودیار 63 ساله چهره ای محبوب در کن است و رد سال 2009 با ساخت فیلم «پیامبر» موفق به کسب جایزه ویژه هیئت داوران کن شده بود، فیلمی درباره یک الجزایری که به پنج سال زندان در فرانسه محکوم شده بود.
خلاصه داستان: یک جنگجوی تامیلی پس از اتمام جنگ داخلی سریلانکا به همراه دو نفر غریبه که وانمود می کند زن و فرزندش هستند، به کشور فرانسه پناهنده می شود، او در کشور جدید در یکی از شهرهای حومه پاریس می تواند در ساختمانی به عنوان نگهبان مشغول به کار شود. او امیدوار است بتواند در این محیط برای خود و زن و دختری که همراهش شده اند زندگی جدیدی بسازد ولی مجبور است با مشکلات و چالش های تازه ای دست و پنجه نرم کند.
شناسنامه:
کارگردان: ژاک اودیار/ تهیه کننده: پاسکال کوشه تو/ نویسنده: ژاک اودیار، توماس بیدگن، نو دبره
بازیگران: آنتونی تاوسن، جیسون تاوسن، ونسان روتیرز، مارک زینگا
موسیقی: نیکولاس جار/ فیلم برداری: اپونین مومنسو/ تدوین: ژولیت ولفلینگ/ شرکت تهیه کننده: وای نات پروداکشن
تاریخ اکران: 21 مه 2015 (جشنواره فیلم کن 2015) مدت زمان: 109 دقیقه
نقد و بررسی فیلم:
ژاک اودیار خیلی دیر کارگردانی سینما را آغاز کرد. پدر او یکی از فیلم نامه نویسان پرکار سینمای فرانسه بود که نزدیک به 4 دهه با فیلم سازان مختلف همکاری کرده بود. او نیز به شیوه پدرش سینما را از دهه دوم زندگی خود با فیلم نامه نویسی آغاز کرد تا بالاخره در 42 سالگی اولین فیلم خود «شاهد خزان مردان باش» را کارگردانی کند. همین فیلم جایزه سزار را برای اولین فیلم یک کارگردان برد.
پس از آن اودیار در سینمایش وسواس ویژه ای در کارگردانی و کیفیت هنری نشان داد و همین امر باعث شد که چندان فیلم ساز پرکاری نباشد ولی در مناسبت های مختلف فیلم هایش تحسین شوند. وقتی در کشوری فیلم می سازی که خواستگاه سینماست و در هر دوره سینما فیلم سازان بزرگ بسیاری از آن برخواسته اند، مطرح شدن به عنوان یک فیلم ساز شناخته شده باید کار دشواری باشد.
از اولین فیلم اودیار «شاهد خزان مردان باش» همواره روابط مردانه یک وجه اصلی داستان بوده است. این رابطه به کرات در فیلم های اودیار تکرار می شود. رابطه پدر و پسر در «تپشی که قلبم در آن ایستاد» و «زنگار و استخوان»، شاگرد و استاد در «پیامبر» و «شاهد خزان مردان باش» نمونه هایی از آن هستند. جالب این که بیش تر این روابط شکلی مرشد و مرید گونه دارند که شباهت بسیاری به رابطه خود اودیار با پدرش که او نیز یک فیلم نامه نویس بود، دارد.
دنیای بی رحم مهاجرین عرب در «پیامبر»، گروه های خشن «زنگار و استخوان»، «تپشی که قلبم در آن ایستاد» همگی فضایی مشابه دارند. دنیای خشن، بی رحم و پر از استیصال. در فیلم آخرش، دیپان که نخل طلای کن را برایش به ارمغان آورد، نگاه تیزبین دوربینش را به داستان جهان شمول معطوف می کند: «داستان مهاجرت میلیون ها انسان که با وجود موانع خطرناک برای زندگی بهتر به کشورهای غربی پناه می آورند».
اودیار در استفاده از صدا، تبحری مثال زدنی دارد. حتی در استفاده از موسیقی اودیار آن را را بیش از هر چیز به عنوان بخشی از میزانسن خود و در جهت خلق فضا استفاده می کند. اوج استفاده از صدا در کارگردانی اودیار شاید در «تپشی که قلبم در آن ایستاد»، «لبهایم را بخوان» و «زنگار و استخوان» باشد.
گاهی اوقات به اندازه تجربه یک فیلم چون دیپان طول می کشد تا بفهمیم دنیا چقدر کوچک و محدود است. فیلم آخر اودیار خود را هم طراز مردمی می کند که جامعه آن ها را به حاشیه رانده و می خواهند بدون هیچ پیشداوری و قضاوتی به داستان زندگی شان گوش فرا دهد. او به اجبار تماشاگر را در موقعیتی قرار می دهد که داستانی استثنایی از مردمی فراموش شده را به تماشا بنشیند و فرصتی را جهت تجربه کردن زندگی کردن با افراد متوسط الحالی فراهم می کند که وضعیت مبهمی دارند، گذشته دردناکی دارند، هویت امروزشان جعلی است و آینده شان پرمخاطره.
فیلم مثل تمامی کارهای گذشته اودیار خوش ساخت است و تصاویری چشم نواز دارد؛ در بیان داستان خود دچار مشکل نمی شود و با کات های حساب شده و آفرینش موقعیت های بدیع، نه تنها داستان را باورپذیر به جلو می برد، بلکه در رفت و برگشت های زمانی خود بسیار موفق عمل می کند. دیپان شاید بهترین فیلم اودیار نباشد، آما بی شک اثری عمیق، قدرتمند و تاثیرگذار است.
موستانگ (اسب های وحشی) (Mustang)
درباره «موستانگ»: اولین بار در بخش جانبی جشنواره کن به نام «دوهفته کارگردانان» به نمایش درآمد. این فیلم، نخستین ساخته کارگردان ترک «دنیز غمزه ارغوان» است که در فرانسه در رشته سینما تحصیل کرده است. او درباره قصه فیلمش می گوید: «واقعا می خواستم درباره این صحبت کنم که در ترکیه امروز، یک دختر جوان بودن، چه معنایی دارد و این مسئله ای است که امروز در جامعه ترکیه موضوع بسیار داغی است و بحث های بسیاری درباره آن می شود.
جامعه ای که صدای دختران جوان در آن خیلی کم شنیده می شود.» نام فیلم به معنی اسب های وحشی، استعاره ای است از همین دختران جوان و فیلم با کارگردانی درخشان و پرشور ارغوان، به محافظه کاری موجود در ترکیه امروز می تازد. ارغوان در یکی از مصاحبه ها درباره شخصیت های فیلمش می گوید: «می خواستم واقعا از این دخترها قهرمان بسازم، یعنی نمودهای شجاعت، هوشمندی و پشتکار.
یعنی ارزش هایی که به ندرت در فیلم ها به زنان نسبت داده می شود. آن ها ما را کمی یاد شخصیت «جیمز دین» می اندازند؛ سرکش و در عین حال زیبا، با همه زیبایی و طراوتش. گرچه ممکن است از یک نظر قابل نقد هم باشد، اما به نظر نکته بسیار مهمی است که نتیجه مثبتی به جا می گذارد.» این فیلم، پاییز امسال در ترکیه به نمایش در می آید.
خلاصه داستان: اوایل تابستان در یکی از روستاهای دورافتاده ترکیه، لاله و چهار خواهرش در حال بازی با همکلاسی های شان از مدرسه به خانه بر می گردند و ماجرایی که یکی از همسایه ها برای مادر بزرگ شان تعریف می کند، پیامدهای غیرمنتظره ای برای شان به همراه دارد. بعد از این حادثه، خانه کم کم به زندان بدل می شود. درس های خانه داری جایگزین مدرسه می شوند و ازدواج های اجباری آغاز می شود.
شناسنامه
کارگردان: دنیز غمزه ارغوان/ تهیه کننده: چارلز گیلیبرت/ نوشته: دنیز غمزه ارغوان/ بازیگران: گونز سنسوی، دوگا دوگاوسل، الیت ایسکان/ موسیقی: وارن الیس/ مدیر فیلم برداری: دیوید شیزاله/ تدوین: ماتیلدا ون دو مورتل/ تاریخ های اکران: 19 می 2015 (جشنواره کن)، 17 ژوئن 2015 (فرانسه)/ مدت زمان: 97 دقیقه/ محصول: فرانسه، ترکیه، آلمان/ زبان فیلم: ترکی/ بودجه: 1.3 میلیون دلار
نقد و بررسی فیلم:
منتقد اسکرین دیلی درباره این فیلم می نویسد: «واقعیت بیمارکننده ای که درباره کاراکترهای زن فیلم وجود دارد، همان تحت تکلف بودن شان است که به مرور خشم آور می شود. ارغوان کارگردان این اجازه را به تماشاگرانش می دهد که به فضای ذهنی قهرمانان فیلمش وارد شوند و این کار را به شکلی خیره کننده انجام می دهد و ما را به پا به پای آن ها پیش می برد. اضافه بر این خاصیت آزاردهنده، اجرای مایه دل سوزی پکن در نقش عموی دخترهاست. خشونت و غروری که در رفتار او پیداست، جامعه ای را نمایندگی می کند که باور دارد بهترین کسی است که می داند زنان چگونه باید خود را با محیط زندگی شان وفق دهند.
با پنج کاراکتر اصلی، موستانگ می تواند گاهی از شخصیت های خود اشباع شود و تمیز دادن خواهران از یکدیگر را تبدیل به امری دشوار کند؛ اما ارغوان که در فیلم خود غالبا از نابازیگران استفاده کرده، بر رفاقت و نزدیکی میان خواهرها تاکید دارد و این چیزی است که در تمام صحنه های گفت و گوهای سرخوشانه و نقشه چینی های اضطراب آور آن ها به چشم می آید.
سنسوی به عنوان راوی و مرکز توجه اصلی فیلم، درخشان ظاره شده و دل نشینی ذاتی اش در حالی که تماشاگر را به نیمه دوم تراژیک و نسبتا ملودراماتیک فیلم هدایت می کند، واجب و ضروری است. در ابتدا، لیل با اوقات تلخی خودش اید کمی لوس و بچگانه به نظر بیاید؛ اما پس از فشارهای تحقیرآمیزی که خواهرها در طول موستانگ متحمل می شوند، یک چیز مسلم خواهدبود؛ این که او به هر حال حق دارد از گذشته هم بیش تر غضبناک باشد.»
ناامیدی ای که در فیلم احساس می شود، به اندازه «شکوه علفزار» جهان شمول است. در عین حال، فیلم به قدر «دایره» مستقیما انگشت اتهام را به سوی کسی دراز نمی کند.
آدمکش (The Assassin)
درباره فیلم: «آدمکش» بهترین فیلم سال و برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم کن، به خودی خود یک نمونه نادر است؛ یک فیلم رزمی که در بخش مسابقه جشنواره کن با استقبال بسیار زیاد منتقدان رو به رو شد و بعدها در جمع بندی های سالانه مجلات سینمایی در جایگاه بهترین فیلم سال ایستاد. «آدمکش» یک فیلم اکشن عادی نیست. هو سیائو- سین، کارگردان تایوانی که باف یلم هایی زیبا و ظریف چون «زمان زیستن و زمان مردن» و «گل های شانگهای» شهرت دارد، این بار داستان یک آدمکش اسرارآمیز در چین قرن نهم میلادی را روی یک پالت رنگ آمیزی کرده است.
«آدمکش» فیلمی اکشن است که در آن سکون بیش از کنش نمود دارد؛ مجموعه ای از صحنه های معرکه که در لحظه های خشونت کاملا کنترل شده، پراکنده شده اند. البته ناگفته نماند که مخاطبانی که با مقطع حکومت سلسله تانگ (907- 618 بعد از میلاد) و ادبیات آن نآشنا هستند، به سختی می توانند داستان «آدمکش» را دنبال کنند، اما منتقدان، زیبایی فیلم و نترل سیائو- سین بر کار را که مشخصه اوست، تحسین کردند. منتقد ورایتی نوشت: شاید بتوان گفت که «آدمشک» در هر نما، زیباترین فیلمی است که سیائو- سین تاکنون ساخته است. او بیش از 25 سال قصد داشت این پروژه را مقابل دوربین ببرد. در نهایت تولید فیلم از سال 2010 آغاز و به دفعات متوقف شد. «آدمش» با بودجه ای حدود 15 میلیون دلار ساخته شده است.
خلاصه داستان: داستان زمانی روی می دهد که حکومت مرکزی توسط قلمروهای شورشی با چالش رو به رو شده است. در این بین، یک زن اسرارآمیز سیاه پوش (شوکی) به زادگاه خود فرستاده می شود تا یک نفر را به قتل برساند، اما آدمکش به هدف خود دل می بازد و...
شناسنامه:
کارگردان: هوسیائو- سین/ نویسنده: هو سیائو- سین، چوتین ون، شیه های- منگ، ژونگ آچنگ/ بازیگران: شوکی، چانگ چن، ژویون، ساتوشی تسومابوکی/ موسیقی: لیم گیونگ/ فیلم برداری: مارک لی پینگ بین/ تدوین: هوانگ چی- چیا
تاریخ اکران و نمایش عمومی: 21 مه 2015 (جشنواره فیلم کن 2015)، 27 آگوست 2015 (چین و هنگ کنگ)، 28 آگوست 2015 (تایوان)
مدت زمان: 105 دقیقه/ محصول: تایوان، چین، هنگ کنگ/ زبان: مانداری/ بودجه: 14.6 میلیون دلار
نقد و بررسی فیلم:
درام تاریخی هو شیائو- شین کارگردان یک افسانه قرن نوزدهمی چینی را روایت می کند و درگیری های سیاسی و کینه ها خانوادگی را به تصویر ساکن مجللی تبدیل کرده و با قرارگیری در مسیری غیرمعمول با هنر رزمی آن را نشانه گذاری می کند.
فیلم گاهی ویژگی های یک وسترن را تداعی می کند به همراه مبارزانی که سوار بر است به نوعی نسخه لایو- اکشن نقاشی های کلاسیک چینی را پیش چشم می آورند. انگار هو بیش تر با لوکیشن ها و طراحی صحنه راحت باشد تا با ویژگی های فردی هر کاراکتر.
تنها چیزی که در این فیلم برای تغییر حرارت یک صحنه کافی است حرکت مواجه و آرام پارچه ابریشمی است. اولین فیلم استاد تایوانی، هوشیائو- شین پس از هفت سال جعبه گنجی انباشته از نور، بافت و جنب و جوش است. هو برای اولین بار در عمر 35 ساله حرفه ای اش، به ژانر ووشیا (قهرمانان هنرهای رزمی، ژانری که در دهه 50 و 70 میلادی در هنگ کنگ به شهرت رسید، ورود پیدا کرده است. اگر در فیلمی به مردان یا زنان شمشیر به دست در یک جنگل بامبو برخورد کردید مطمئن باشید که در حال تماشای ووشیا هستید، اما بدانید به طور قطع هیچ گاه آن را تا این اندازه باکیفیت و بی آلایش ندیده اید.
در پایان بندی کوتاه و سیاه و سفید، او مردی را از اسبش پایین می کشد و تماشاگر را با ماموریت بعدی اش همراه می کند، جایی که انسانیت بر او غلبه می کند و نمی تواند هدفش را که در کنار پسر کوچکش آرمیده به قتل برساند. با این حال هو می خواهد ضربان قلب شما را پایین بیاورد. این کاری نیرومند و عجیب است و شبیه به هیچ کدام از فیلم هایی نیست که امسال در جشنواره کن به نمایش درآمدند.
«آدمکش» بازگشتی ضروری و به موقع برای کارگردانش به شمار می آید. فیلم بردار همیشگی هو، مارک لی پینگ- بینگ فیلم را در نهایت زیبایی به تصویر کشیده. صحنه هایی در فیلم قراردادهای اکشن سازی و هنرهای رزمی را به نبرد با یکدیگر تشویق می کنند و به نظر قدرت موثر خاص خود را دارند؛ اما صرف نظر از آن، هو سرگذشت آدمکش فیلمش را واجد ویژگی های اسرارآمیز یا ماورالطبیعی می داند، ماجرای تماشایی بقا و ترس در بقیه لحظات داستان خاصیتی رویاگونه دارد؛ یک توهم شناور.
شب های عربی (Arabian nights)
درباره شب های عربی: فیلم شش ساعته «شب های عربی» به کارگردانی «میگوئل گومز»، کارگردان پرتغالی، در سه قسمت دوساعته در بخش دو هفته با کارگردانان جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد. قرار بود این فیلم در بخش مسابقه نمایش داده شود ولی به علت طولانی بودن فیلم و محدودبودن زمان اکران فیلم های بخش مسابقه، کمیته انتخاب جشنواره کن، تصمیم گرفت، این فیلم در بخش نوعی نگاه شرکت کند ولی در نهایت شخص گومز ترجیح داد تا فیلمش در بخش دو هفته با کارگردانان حضور یابد. این فیلم به جای نمایش شش ساعت در یک نوبت، در سه روز با عنوان های «بخش 1: بی قرار»، «بخش 2: متروک» و «بخش 3: مسحور» نمایش داده شد.
«شب های عربی» که در کشور پرتغال فیلم برداری شده، براساس داستان های «هزار و یک شب» ساخته شده است. این فیلم علاوه بر جشنواره در جشنواره تورنتو و سیدنی هم به نمایش درآمد و جوایز متعددی دریافت کرد. به علاوه در فهرست برترین فیلم های سال مجلات مهم سینمایی از جمله کایه دو سینما و سایت اند ساوند در رتبه هشتم و چهارم قرار داشت.
خلاصه داستان: فیلم «شب های عربی» که براساس ساختار فیلم «داستان های هزار و یک شب» ساخته شده و شامل مجموعه ای از داستان های متعلق به قرون گذشته است تصویری روشن از شرایط کنونی کشور پرتغال ارائه می دهد.
شناسنامه:
کارگردان: میگوئل گومز/ نویسندگان: میگوئل گومز، ماریانا ریکاردو، تلموچورو/ مدیر فیلم برداری: سایومبو موکدیپروم/ تدوین: تلمو چورو/ بازیگران: مارگریتا بای، جان تورتورو، گیولیا لازارینی، نانی مورتی/ تهیه کننده: نانی مورتی، دمنیکو پروکاچی/ کمپانی تهیه کننده: آرته فرانسه، فاندنگو، آی اف ایتالیا، لوپاکته، رای سینما، ساشر فیلم/ تاریخ اکران و نمایش عمومی: 16-2015 (جشنواره فیلم کن 2015)/ زبان فیلم: پرتغالی/ کشور، سال، مدت زمان: پرتغال، فرانسه، آلمان، سوئیس- 2015- 381 دقیقه می/ بودجه: 2.7 میلیون دلار
نقد و بررسی فیلم
برخی از منتقدان، فیلم سه قسمتی میگوئل گومز را بهترین فیلم جشنواره کن 2015 خواندن، فیلمی که به مراتب از دیگر آثار تحسین شده هنری سال جسورانه تر و عظیم تر است. آخرین ساخته فیلم ساز پرتغالی را می توان سیاسی ترین فیلم سال هم دانست. هرکدام از قسمت های فیلم از ساختار کتاب هزار و یک شب و روایت های «شهرزاد» پیروی می کند. اما هیچکدام از قصه ها مستقیما استفاده نشده اند. درعوص گومز تلاش کرده از این مایه های روایی برای تصویرکردن وضعیت کشور خودش، بحران های اقتصادی معاصر و بیکاری و دیگر معضلات سیاسی و اجتماعی روز پرتغال استفاده کند.
گومز یک سینه فیل تمام عیار است، او همیشه نگاهی تیزبین و افشاگر داشته و مهارتی که در تغییر فرم و ژانر دارد آثار او را بی نظیر می کند و در «شب های عربی» این ظرایف به اوج رسیده اند. فیلم به هیچ عنوان شبیه یک، دو یا سه فیلم سینمایی نیست، حتی به یک سریال کوتاه هم شباهتی ندارد بلکه بیش از 12 فیلم مستقل است که پس زمینه مشترکی دارند و بازیگران شان گاه تکرار شده اند.
فیلم برداری محبوب آپیچاتپونگ ویراستاکول، در کنار گومز، ترکیب شگفت انگیزی شده اند. سایومبو مو کدیپروم، فیلم را 16 میلی متری و در اکثر صحنه ها با نور طبیعی فیلم برداری کرده و این طبیعی بودن هم یکی از ویژگی های مهم آثار گومز است. شوخ طبعی فیلم ساز در اثری شش ساعته درباره اوضاع اقتصادی پرتغال بسیار دلنشین است. تقریبا در هر سکانس فیلم با صدای بلند خواهید خندید حتی آن سکانس هایی که اشک تان را هم جاری خواهدکرد.
گومز با غافلگیری های متعددش هرگز نمی گذارد بیننده تصوری که از ادامه آن چه می بیند در ذهن دارد را دنبال کند. با آن که حتی در بخش هایی از فیلم تصاویر آرشیوی و مستند به فیلم اضافه شده اند و شاید احساس کنید که بیننده پرتغالی به مراتب فیلم را بهتر درک خواهدکرد، اما ماجراهای فیلم بیش از این ها جهان شمول است. از میان این سه قسمت شاید بتوان گفت بخش دوم، بهترین قسمت فیلم است. پرمایه ترین و متفاوت ترین آن ها حتی اگر سکانس شگفت انگیز ابتدایی آن را هم در نظر نگیریم.
بخش سوم فیلم را شاید بسیاری کم تر دوست داشته باشند و آن هم علتی ندارد جز بخش های مستندی که به قصه ها اضافه شده است. با همه این ها آخرین ساخته گومز، یک شاهکار است، فیلمی که بارها و بارها باید دید تا زوایای پنهان خود را آشکار کند. گومز در اثر آخرش استانداردهای سینمایش را بسیار بالا برده و از پس آن به خوبی برآمده است. خدا می داند در فیلم بعدی اش چه می تواند بکند، اما این را همه مطمئنیم که آن هم بی شک یک شاهکار دیگر خواهدبود.
مادر من (Mai Mother)
درباره مادر من: داستان فیلم، حول زندگی مارگاریتا که یک کارگردان است می گردد. مادر او در بیمارستان است. فیلم برداری فیلمش با حضور یک بازیگر آمریکایی کله شق، خوب پیش نمی رود. رابطه اش با دنیای پیرامونش بد است و او میان جاه طلبی کاری و سختی پذیرش مرگ مادر، سعی می کند خود را از یک توفان عاطفی برهاند. فیلم، حال و هوای یک زندگی تازه را دارد. کارگردان، یک زن را برای نقش اصلی انتخاب کرده و خودش در نقش برادر او ظاهر می شود و به این ترتیب تردیدها و کابوس های خود را با ما در میان می گذارد.
«مادر من» فیلمی است غمگین که بارقه هایی از شوخی و رستگاری هم در آن به چشم می خورد. مورتی پس از نمایش «مادر من» در اکران جشنواره کن که با تحسین اهالی رسانه رو به رو شد، به خبرنگاران گفت: فیلم های من همیشه این دو جنبه را داشته اند. در لحظه هایی دردناک هستند و در لحظه هایی مفرح، اما این یک استراتژی نیست. این راهی برای گفتن داستان زندگی آدم هاست. مورتی یکی از فیلم سازان محبوب کن است. او در سال 2001 برای فیلم ویرانگر «اتاق پسر» جایزه نخل طلای جشنواره را برد. مورتی در سال 1993 نیز برای «خاطرات عزیز» برنده جایزه بهترین کارگردان شد.
کارگردان 61 ساله ایتالیایی درباره فیلمش گفته است: موضوع «مادر من» بحرانی است که مارگریتا، فیلم ساز (با بازی مارگریتا بویی بازیگر مورد علاقه مورتی) به دنبال بیماری مادرش تجربه می کنند. «مادر من بیانگر رنج های یک فیلم ساز است که باید زندگی خصوصی و حرفه ای خود را تطبیق دهد. او جدا از بیماری مادرش مشکلات دیگری هم دارد.
شناسنامه:
کارگردان: نانی مورتی/ نویسندگان: نانی مورتی، والیا سانتلا، فرانچسکو پیکولو/ مدیر فیلم برداری: آرنالدو ساتیناری/ تدوین: سللیو بنه ونتو/ صدا: الساندرو زانون/ بازیگران: مارگریتا بای، جان تورتورو، گیولیا لازارینی، نانی مورتی/ تهیه کننده: نانی مورتی، دومنیکو پروکاچی/ کمپانی تهیه کننده: آرته فرانسه، فاندنگو، آی اف ایتالیا، لوپاکته، رای سینما، ساشر فیلم/ زبان فیلم: ایتالیایی، انگلیسی/ کشور، سال، مدت زمان: ایتالیا، فرانسه- 2015- 107 دقیقه
خلاصه داستان: فیلم سازی به نام ماگریتا مشغول ساخت فیلمی با حضور بازیگر مشهور آمریکایی، بری هاگینز (جان تورتورو) است. او سعی دارد علی رغم بیماری مادر و مشکلات دوران بلوغ دخترش، پایه های زندگی اش را استوار نگه دارد.
نقد و بررسی فیلم:
14 سال پیش بود که نانی مورتی با فیلم «اتاق پسر» نخل طلای جشنواره کن را تصاحب کرد. فیلم هایی که از آن زمان تا به حال ساخته- تمساح 2006، ما یک پاپ داریم 2011 و چند مستند کوتاه- با این که همه شان به طور قابل توجهی آثاری فراتر از جذابیت صرف بودند، اما هیچ کدام با اطمینان به برری موشکافانه و تاثیرگذاری از اندوه و فقدان نپرداختند. مورتی در پرداختن به مسئله مرگ اجتناب ناپذیر عزیزان خیلی خوب عمل می کند، مخصوصا در آخرین فیلمش «مادر من» که صریحا به این موضوع می پردازد و بهترین اثرش را از «اتاق پسر» به این سو خلق می کند.
داستان فیلم درباره کارگردانی است (با بازی مارگریتا بای) که در حال ساختن فیلمی با موضوع اعتصاب کارگردان یک کارخانه است. مارگریتا که سعی می کند احاطه کاملی بر تولید فیلمش داشته باشد، ستاره معروف آمریکایی بَری هاگینز (با بازی جان تورتورو) را برای نقش آفرینی در آن دعوت می کند. او بازیگری دوست داشتنی و ازخودراضی است، دیالوگ هایش را اغلب فراموش می کند و مدام از همکاری و رابطه اش با استنلی کوبریک می گوید.
مارگریتا بیش تر اوقات مشغول کار روی فیلم و تربیت و رسیدگی به دختر نوجوانش است و گویا از حال و روز مادر سالخورده اش غافل شده. تا این که برادرش جووانی (با بازی نانی مورتی) به او خبر می دهد که مادر حال خوشی ندارد. جووانی که منطقی و واقع گرایانه مرگ مادر را پیش بینی کرده است، چندین ماه از کارش مرخصی گرفته تا در کنار مادر بماند، اما مارگریتا تقریبا از دست دادن قریب الوقوع مادر را انکار می کند.
در همان اوایل فیلم با دیدن مادر متوجه خواهیم شد که مدت زمان زیادی زنده نخواهدماند. انتخاب هاگینز برای ایفای نقش در فیلمش، توجه و مراقبت از دخترش و آسایش و رفاه مادر. همنی امر نقطه قوت بزرگ فیلم محسوب می شود و از دل آن دارمی بیرون می آید که از لحاظ عاطفی و روان شناسی در فیلم هایی با موضوع مرگ، اندوه و فقدان بی سابقه است.
مورتی در طول فیلم همه چیز را به خوبی پیش می برد و در صحنه هایی این کار را با پراکندن مسائلی که با زوال مادر در ارتباط اند نشان می دهد. او هم چنین تعادل مناسبی بین صحنه های جدی و شوخ طبعانه فیلم برقرار می کند. در نهایت «مادر من» اثری است با ویژگی های خوب که می توان به خاطر همان ها فیلم را ستود.
دیگر فیلم مهم که در صدر فهرست های انتقادی قرار گرفت و برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم کن هم شد، «آدمکش» هو سیائو سن بود. فیلمی در سنت فیلم های رزمی با رویکردی به کل متفاوت که انتظارات فرمی تماشاگر را پاسخ نمی داد و او را با چیزهایی تازه مواجه می کرد. در باره فیلم شین بحث های مختلفی بین منتقدان درگرفت و اکثر آن ها طرفدار فیلم عجیب و غیرمتعارف او بودند.
در این مطلب علاوه بر شین، پنج فیلم دیگر مهم هنری سال را مورد بررسی قرار داده ایم. آخرین فیلم ژاک اودیار با نام «دیپان» که برنده نخل طلای جشنواره کن سال گذشته شد و شرح زندگی مهاجران آسیایی در اروپای غربی است؛ یکی از مهم ترین موضوعات سیاسی/ اجتماعی روز که تبدیل به پدیده ای غریب در دنیای مدرن شده است؛ تصادم فرهنگ ها و تراژدی ای که از دل این تصادف خود را نشان می دهد.
«موستانگ» که حاصل کار کارگردانی ترک تبار به نام دنیز غمزه ارغوان بود، توسط سینمای فرانسه عرضه شد و به فهرست نامزدهای اسکار بهترین فیلم خارجی زبان هم راه پیدا کرد، فیلمی درباره حساسیت های قومی و قبیله ای که می تواند منجر به فاجعه های انسانی شود و بالاخره آخرین فیلم نانی مورتی که فیلم منتخب منتقدان مجله «کایه دوسینما» شد و آن ها عنوان بهترین فیلم سال 2015 را بر آن نهادند.
خرچنگ (The Lobster)
درباره خرچنگ: یورگس لانتیموس با یک ماجرا جویی ناب دیگر به جشنواره کن بازگشت. اولین فیلم انگلیسی زبان این کارگردان ویژگی های عجیب زیادی را بسان یک فیلم کمیک سیاه دارد. داستان فیلم در فضایی غریب و مضحک شروع شده اما در ادامه آن به نظر می آید که از ایده های جذاب خالی شده و تصویر مرکزی کمیک اولیه خود را که همان دگرگونی انسان به حیوان است از دست می دهد. «خرچنگ» به همان سبک همیشگی لانتیموس باشکوه و خیره کننده است؛ جهان هتلی او به زیبایی خلق شده و فیلم به شکل هوشمندانه ای سبک زندگی عجیب در هتل ها را به همراه اثاثیه و لوازم راحتش به سخره می گیرد.
«خرچنگ» که بسیار خوش ساخت زیبا و قابل تامل است جایزه هیئت داوران جشنواره فیلم کن سال گذشته را کسب کرد. افزون بر این، طنز تلخ و لحن نسرد حاکم بر فضای فیلم اجازه نمی دهد که بیش از حد در رومانتیسم عاشقانه غرق شویم. هنرنمایی کالین فارل و راشل وایس هم برجذابیت روایی فیلم لانتیموس افزوده است.
خلاصه داستان: در آینده ای کابوس وار، افراد مجرد مجبورند ظرف مدت 45 روز یک شریک زندگی برای خود بیابند و اگر در طول این زمان در این امر موفق نشوند به حیوان بدل می شوند و آن ها را در جنگل رها می کنند. آن ها می توانند با استفاده از اسلحه بیهوش کننده و شکار «گوشه گیرها (فراری ها)» که در جنگل اطراف هتل زندگی می کنند، مدت اقامت خود را طولانی تر کنند و فرصت بیش تری برای پیدا کردن همسر داشته باشند. در این میان گروهی وضع موجود را بر نمی تابند؛ آن ها جامعه ای مخفی تشکیل داده اند که شرط اصلی حضور در آن در یک کلام این است: عشق و عاشقی ممنوع!
کارگردان: یورگس لانتیموس/ تهیه کننده: سه سی دمپسی، اد گینی، یور گوس لانتیموس، لی ماگیدی/ فیلم نامه نویس: یورگوس لانتیموس، افتیمیس فیلیپور/ بازیگران: کالین فارل، راشل وایس، بن ویشاو، لئا سیدو، جان سی ریلی، اشلی ینسن، اولیویا کلمن
فیلم برداری: تیموس باکاتاکیس/ تدوین: یورگوس ماوروپساریدیس/ شرکت تهیه کننده: المنت پیکچرز، اسکارلت فیلمز
تاریخ اولین اکران و نمایش عمومی: 15 مه 2015 (جشنواره فیلم کن 2015)، 16 اکتبر 2015 (بریتانیا)/ مدت زمان: 118 دقیقه
محصول: ایرلند، بریتانیا، یونان، فرانسه، هلند/ زبان: انگلیسی/ بودجه: 4 میلیون یورو
نقد و بررسی فیلم
کارگردان یونانی، یورگس لانتیموس که توانست با سه فیلم قبلی اش، «کینتا»، «دندان نیش» و «آلپ» کالت تازه ای را در دنیا به راه بیندازد با آخرین فیلمش، «خرچنگ» ورود درخشانی به عرصه های بزرگ تر کرده است. داستان فیلم در آینده ای نزدیک می گذرد، در دنیایی که شهروندان آن مقید به انتخاب یک جفت شده و در غیر این صورت تبدیل به حیوان خواهندشد.
این اولین فیلم انگلیسی زبان این کارگردان با حضور ستاره های بین المللی است. نقطه هدف فیلم در ارتفاع بالایی قرار دارد اما کارگردان و همراهانش بازی خود را به اندازه ای پرشور نمایش می دهند که بعید است نمونه آن را در کارهای کارگردانانی جز وودی آلن یا وس آندرسون ببینیم.
نتیجه کاری غنی، شایسته تحسین و با این گاهی برهم زننده است و با وجود میل بالای بازیگران به در آغوش کشیدن این تاریکی، حتی تماشاگران سرسخت فیلم های هنری هم از قبول این آمیختگی عجیب طفره می روند. با این حال در آینده می توان این فیلم را نمونه ای کلاسیک در ژانر خود به حساب آورد، ژانری که به تازگی شروع به شکل گیری کرده است. پیامی ساده و قابل فهم در انتهای فیلم برای تماشاگر وجود نخواهدداشت، پایان فیلم اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم با در اوج بودن ضدیت دارد و به طور کلی مبهم است.
لانتیموس گروه بازیگرانش را از مکان های مختلفی گرد هم آورده، اما در شیمی دیوانه وار و کمدی وار این ترکیب هیچ چیز ناقص نیست. بن ویشا و جان سی ریلی به خوبی شایسته همکاری با یکدیگر هستند. انجلیکی پاپولیا که از بازیگران فیلم های یونانی زبان «دندان نیش» و «آلپ» است نیز در کنار اشلی جنسن اجراهای چشمگیر و صاحب سبکی را از خود به نمایش گذاشته اند. هواداران کمدی کریس موریس به محض تماشای دقایق ابتدایی فیلم احساس صمیمیت می کنند. بقیه تماشاگران برای همنوایی با فیلم کمی به زمان نیاز خواهندداشت. شاید این فیلم بهترین چیزی باشد که بخواهید در یک ملاقات غیرصمیمانه با دوست خود تماشایش کنید. حتی اگر پس از تماشای آن بخواهید قید تمام روابط دوستانه را بزنید، اما اگر فردی که همراهتان است به آن بخندد می توانید متوجه شوید که تا ابد با شما می ماند.
درباره دیپان: ژاک اودیار، کارگردان مولف فرانسوی با هفتمین ساخته بلند سینمایی خود موفق شده معتبرترین جایزه سینمایی جهان را برای دیپان به دست بیاورد. او با توجه به این که قصه فیلم درباره یک مهاجر سریلانکایی است، پس از دریافت نخل طلای جشنواره کن گفت: «امیدوارم این فیلم به شرایط مهاجران در اروپا کمک کن.» اودیار پس از مراسم اهدای جوایز شصت و هشتمین جشنواره فیلم کن گفت: گرچه فیلم نامه «دیپان» را پنج سال پیش نوشتم اما مهم این است که این فیلم در حال حاضر به خوبی منعکس کننده شرایط مهاجران در فرانسه است.
چیزی که توجه مرا جلب کرد، شرایط فردی متمایز در جامعه بود، همان افرادی که وقتی در کافه و رستوران نشسته ایم برای فروختن گل به کنار ما می آیند. اگر این فیلم به بهبود شراط آن ها کمک کند خیلی بهتر خواهدبود. با این که شاید بسیاری فکر می کردند علت اهدای نخل طلا به این فیلم، تنها به علل سیاسی و شرایط روز اروپاست، گیلرمو دل تورو، کارگردان اسپانیایی و یکی از اعضای هیئت داوران درباره رویکرد سیاسی در انتخاب فیلم «دیپان» به عنوان برنده جایزه اصلی کن گفت: «در انتخاب این فیلم به عنوان برنده نخل طلا، تنها پرداختن به موضوع مهاجرت را در نظر نگرفتیم.» ژاک اودیار 63 ساله چهره ای محبوب در کن است و رد سال 2009 با ساخت فیلم «پیامبر» موفق به کسب جایزه ویژه هیئت داوران کن شده بود، فیلمی درباره یک الجزایری که به پنج سال زندان در فرانسه محکوم شده بود.
خلاصه داستان: یک جنگجوی تامیلی پس از اتمام جنگ داخلی سریلانکا به همراه دو نفر غریبه که وانمود می کند زن و فرزندش هستند، به کشور فرانسه پناهنده می شود، او در کشور جدید در یکی از شهرهای حومه پاریس می تواند در ساختمانی به عنوان نگهبان مشغول به کار شود. او امیدوار است بتواند در این محیط برای خود و زن و دختری که همراهش شده اند زندگی جدیدی بسازد ولی مجبور است با مشکلات و چالش های تازه ای دست و پنجه نرم کند.
کارگردان: ژاک اودیار/ تهیه کننده: پاسکال کوشه تو/ نویسنده: ژاک اودیار، توماس بیدگن، نو دبره
بازیگران: آنتونی تاوسن، جیسون تاوسن، ونسان روتیرز، مارک زینگا
موسیقی: نیکولاس جار/ فیلم برداری: اپونین مومنسو/ تدوین: ژولیت ولفلینگ/ شرکت تهیه کننده: وای نات پروداکشن
تاریخ اکران: 21 مه 2015 (جشنواره فیلم کن 2015) مدت زمان: 109 دقیقه
نقد و بررسی فیلم:
ژاک اودیار خیلی دیر کارگردانی سینما را آغاز کرد. پدر او یکی از فیلم نامه نویسان پرکار سینمای فرانسه بود که نزدیک به 4 دهه با فیلم سازان مختلف همکاری کرده بود. او نیز به شیوه پدرش سینما را از دهه دوم زندگی خود با فیلم نامه نویسی آغاز کرد تا بالاخره در 42 سالگی اولین فیلم خود «شاهد خزان مردان باش» را کارگردانی کند. همین فیلم جایزه سزار را برای اولین فیلم یک کارگردان برد.
پس از آن اودیار در سینمایش وسواس ویژه ای در کارگردانی و کیفیت هنری نشان داد و همین امر باعث شد که چندان فیلم ساز پرکاری نباشد ولی در مناسبت های مختلف فیلم هایش تحسین شوند. وقتی در کشوری فیلم می سازی که خواستگاه سینماست و در هر دوره سینما فیلم سازان بزرگ بسیاری از آن برخواسته اند، مطرح شدن به عنوان یک فیلم ساز شناخته شده باید کار دشواری باشد.
از اولین فیلم اودیار «شاهد خزان مردان باش» همواره روابط مردانه یک وجه اصلی داستان بوده است. این رابطه به کرات در فیلم های اودیار تکرار می شود. رابطه پدر و پسر در «تپشی که قلبم در آن ایستاد» و «زنگار و استخوان»، شاگرد و استاد در «پیامبر» و «شاهد خزان مردان باش» نمونه هایی از آن هستند. جالب این که بیش تر این روابط شکلی مرشد و مرید گونه دارند که شباهت بسیاری به رابطه خود اودیار با پدرش که او نیز یک فیلم نامه نویس بود، دارد.
دنیای بی رحم مهاجرین عرب در «پیامبر»، گروه های خشن «زنگار و استخوان»، «تپشی که قلبم در آن ایستاد» همگی فضایی مشابه دارند. دنیای خشن، بی رحم و پر از استیصال. در فیلم آخرش، دیپان که نخل طلای کن را برایش به ارمغان آورد، نگاه تیزبین دوربینش را به داستان جهان شمول معطوف می کند: «داستان مهاجرت میلیون ها انسان که با وجود موانع خطرناک برای زندگی بهتر به کشورهای غربی پناه می آورند».
اودیار در استفاده از صدا، تبحری مثال زدنی دارد. حتی در استفاده از موسیقی اودیار آن را را بیش از هر چیز به عنوان بخشی از میزانسن خود و در جهت خلق فضا استفاده می کند. اوج استفاده از صدا در کارگردانی اودیار شاید در «تپشی که قلبم در آن ایستاد»، «لبهایم را بخوان» و «زنگار و استخوان» باشد.
فیلم مثل تمامی کارهای گذشته اودیار خوش ساخت است و تصاویری چشم نواز دارد؛ در بیان داستان خود دچار مشکل نمی شود و با کات های حساب شده و آفرینش موقعیت های بدیع، نه تنها داستان را باورپذیر به جلو می برد، بلکه در رفت و برگشت های زمانی خود بسیار موفق عمل می کند. دیپان شاید بهترین فیلم اودیار نباشد، آما بی شک اثری عمیق، قدرتمند و تاثیرگذار است.
درباره «موستانگ»: اولین بار در بخش جانبی جشنواره کن به نام «دوهفته کارگردانان» به نمایش درآمد. این فیلم، نخستین ساخته کارگردان ترک «دنیز غمزه ارغوان» است که در فرانسه در رشته سینما تحصیل کرده است. او درباره قصه فیلمش می گوید: «واقعا می خواستم درباره این صحبت کنم که در ترکیه امروز، یک دختر جوان بودن، چه معنایی دارد و این مسئله ای است که امروز در جامعه ترکیه موضوع بسیار داغی است و بحث های بسیاری درباره آن می شود.
جامعه ای که صدای دختران جوان در آن خیلی کم شنیده می شود.» نام فیلم به معنی اسب های وحشی، استعاره ای است از همین دختران جوان و فیلم با کارگردانی درخشان و پرشور ارغوان، به محافظه کاری موجود در ترکیه امروز می تازد. ارغوان در یکی از مصاحبه ها درباره شخصیت های فیلمش می گوید: «می خواستم واقعا از این دخترها قهرمان بسازم، یعنی نمودهای شجاعت، هوشمندی و پشتکار.
یعنی ارزش هایی که به ندرت در فیلم ها به زنان نسبت داده می شود. آن ها ما را کمی یاد شخصیت «جیمز دین» می اندازند؛ سرکش و در عین حال زیبا، با همه زیبایی و طراوتش. گرچه ممکن است از یک نظر قابل نقد هم باشد، اما به نظر نکته بسیار مهمی است که نتیجه مثبتی به جا می گذارد.» این فیلم، پاییز امسال در ترکیه به نمایش در می آید.
خلاصه داستان: اوایل تابستان در یکی از روستاهای دورافتاده ترکیه، لاله و چهار خواهرش در حال بازی با همکلاسی های شان از مدرسه به خانه بر می گردند و ماجرایی که یکی از همسایه ها برای مادر بزرگ شان تعریف می کند، پیامدهای غیرمنتظره ای برای شان به همراه دارد. بعد از این حادثه، خانه کم کم به زندان بدل می شود. درس های خانه داری جایگزین مدرسه می شوند و ازدواج های اجباری آغاز می شود.
کارگردان: دنیز غمزه ارغوان/ تهیه کننده: چارلز گیلیبرت/ نوشته: دنیز غمزه ارغوان/ بازیگران: گونز سنسوی، دوگا دوگاوسل، الیت ایسکان/ موسیقی: وارن الیس/ مدیر فیلم برداری: دیوید شیزاله/ تدوین: ماتیلدا ون دو مورتل/ تاریخ های اکران: 19 می 2015 (جشنواره کن)، 17 ژوئن 2015 (فرانسه)/ مدت زمان: 97 دقیقه/ محصول: فرانسه، ترکیه، آلمان/ زبان فیلم: ترکی/ بودجه: 1.3 میلیون دلار
نقد و بررسی فیلم:
منتقد اسکرین دیلی درباره این فیلم می نویسد: «واقعیت بیمارکننده ای که درباره کاراکترهای زن فیلم وجود دارد، همان تحت تکلف بودن شان است که به مرور خشم آور می شود. ارغوان کارگردان این اجازه را به تماشاگرانش می دهد که به فضای ذهنی قهرمانان فیلمش وارد شوند و این کار را به شکلی خیره کننده انجام می دهد و ما را به پا به پای آن ها پیش می برد. اضافه بر این خاصیت آزاردهنده، اجرای مایه دل سوزی پکن در نقش عموی دخترهاست. خشونت و غروری که در رفتار او پیداست، جامعه ای را نمایندگی می کند که باور دارد بهترین کسی است که می داند زنان چگونه باید خود را با محیط زندگی شان وفق دهند.
با پنج کاراکتر اصلی، موستانگ می تواند گاهی از شخصیت های خود اشباع شود و تمیز دادن خواهران از یکدیگر را تبدیل به امری دشوار کند؛ اما ارغوان که در فیلم خود غالبا از نابازیگران استفاده کرده، بر رفاقت و نزدیکی میان خواهرها تاکید دارد و این چیزی است که در تمام صحنه های گفت و گوهای سرخوشانه و نقشه چینی های اضطراب آور آن ها به چشم می آید.
ناامیدی ای که در فیلم احساس می شود، به اندازه «شکوه علفزار» جهان شمول است. در عین حال، فیلم به قدر «دایره» مستقیما انگشت اتهام را به سوی کسی دراز نمی کند.
آدمکش (The Assassin)
درباره فیلم: «آدمکش» بهترین فیلم سال و برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم کن، به خودی خود یک نمونه نادر است؛ یک فیلم رزمی که در بخش مسابقه جشنواره کن با استقبال بسیار زیاد منتقدان رو به رو شد و بعدها در جمع بندی های سالانه مجلات سینمایی در جایگاه بهترین فیلم سال ایستاد. «آدمکش» یک فیلم اکشن عادی نیست. هو سیائو- سین، کارگردان تایوانی که باف یلم هایی زیبا و ظریف چون «زمان زیستن و زمان مردن» و «گل های شانگهای» شهرت دارد، این بار داستان یک آدمکش اسرارآمیز در چین قرن نهم میلادی را روی یک پالت رنگ آمیزی کرده است.
«آدمکش» فیلمی اکشن است که در آن سکون بیش از کنش نمود دارد؛ مجموعه ای از صحنه های معرکه که در لحظه های خشونت کاملا کنترل شده، پراکنده شده اند. البته ناگفته نماند که مخاطبانی که با مقطع حکومت سلسله تانگ (907- 618 بعد از میلاد) و ادبیات آن نآشنا هستند، به سختی می توانند داستان «آدمکش» را دنبال کنند، اما منتقدان، زیبایی فیلم و نترل سیائو- سین بر کار را که مشخصه اوست، تحسین کردند. منتقد ورایتی نوشت: شاید بتوان گفت که «آدمشک» در هر نما، زیباترین فیلمی است که سیائو- سین تاکنون ساخته است. او بیش از 25 سال قصد داشت این پروژه را مقابل دوربین ببرد. در نهایت تولید فیلم از سال 2010 آغاز و به دفعات متوقف شد. «آدمش» با بودجه ای حدود 15 میلیون دلار ساخته شده است.
خلاصه داستان: داستان زمانی روی می دهد که حکومت مرکزی توسط قلمروهای شورشی با چالش رو به رو شده است. در این بین، یک زن اسرارآمیز سیاه پوش (شوکی) به زادگاه خود فرستاده می شود تا یک نفر را به قتل برساند، اما آدمکش به هدف خود دل می بازد و...
کارگردان: هوسیائو- سین/ نویسنده: هو سیائو- سین، چوتین ون، شیه های- منگ، ژونگ آچنگ/ بازیگران: شوکی، چانگ چن، ژویون، ساتوشی تسومابوکی/ موسیقی: لیم گیونگ/ فیلم برداری: مارک لی پینگ بین/ تدوین: هوانگ چی- چیا
تاریخ اکران و نمایش عمومی: 21 مه 2015 (جشنواره فیلم کن 2015)، 27 آگوست 2015 (چین و هنگ کنگ)، 28 آگوست 2015 (تایوان)
مدت زمان: 105 دقیقه/ محصول: تایوان، چین، هنگ کنگ/ زبان: مانداری/ بودجه: 14.6 میلیون دلار
نقد و بررسی فیلم:
درام تاریخی هو شیائو- شین کارگردان یک افسانه قرن نوزدهمی چینی را روایت می کند و درگیری های سیاسی و کینه ها خانوادگی را به تصویر ساکن مجللی تبدیل کرده و با قرارگیری در مسیری غیرمعمول با هنر رزمی آن را نشانه گذاری می کند.
فیلم گاهی ویژگی های یک وسترن را تداعی می کند به همراه مبارزانی که سوار بر است به نوعی نسخه لایو- اکشن نقاشی های کلاسیک چینی را پیش چشم می آورند. انگار هو بیش تر با لوکیشن ها و طراحی صحنه راحت باشد تا با ویژگی های فردی هر کاراکتر.
تنها چیزی که در این فیلم برای تغییر حرارت یک صحنه کافی است حرکت مواجه و آرام پارچه ابریشمی است. اولین فیلم استاد تایوانی، هوشیائو- شین پس از هفت سال جعبه گنجی انباشته از نور، بافت و جنب و جوش است. هو برای اولین بار در عمر 35 ساله حرفه ای اش، به ژانر ووشیا (قهرمانان هنرهای رزمی، ژانری که در دهه 50 و 70 میلادی در هنگ کنگ به شهرت رسید، ورود پیدا کرده است. اگر در فیلمی به مردان یا زنان شمشیر به دست در یک جنگل بامبو برخورد کردید مطمئن باشید که در حال تماشای ووشیا هستید، اما بدانید به طور قطع هیچ گاه آن را تا این اندازه باکیفیت و بی آلایش ندیده اید.
در پایان بندی کوتاه و سیاه و سفید، او مردی را از اسبش پایین می کشد و تماشاگر را با ماموریت بعدی اش همراه می کند، جایی که انسانیت بر او غلبه می کند و نمی تواند هدفش را که در کنار پسر کوچکش آرمیده به قتل برساند. با این حال هو می خواهد ضربان قلب شما را پایین بیاورد. این کاری نیرومند و عجیب است و شبیه به هیچ کدام از فیلم هایی نیست که امسال در جشنواره کن به نمایش درآمدند.
شب های عربی (Arabian nights)
درباره شب های عربی: فیلم شش ساعته «شب های عربی» به کارگردانی «میگوئل گومز»، کارگردان پرتغالی، در سه قسمت دوساعته در بخش دو هفته با کارگردانان جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد. قرار بود این فیلم در بخش مسابقه نمایش داده شود ولی به علت طولانی بودن فیلم و محدودبودن زمان اکران فیلم های بخش مسابقه، کمیته انتخاب جشنواره کن، تصمیم گرفت، این فیلم در بخش نوعی نگاه شرکت کند ولی در نهایت شخص گومز ترجیح داد تا فیلمش در بخش دو هفته با کارگردانان حضور یابد. این فیلم به جای نمایش شش ساعت در یک نوبت، در سه روز با عنوان های «بخش 1: بی قرار»، «بخش 2: متروک» و «بخش 3: مسحور» نمایش داده شد.
«شب های عربی» که در کشور پرتغال فیلم برداری شده، براساس داستان های «هزار و یک شب» ساخته شده است. این فیلم علاوه بر جشنواره در جشنواره تورنتو و سیدنی هم به نمایش درآمد و جوایز متعددی دریافت کرد. به علاوه در فهرست برترین فیلم های سال مجلات مهم سینمایی از جمله کایه دو سینما و سایت اند ساوند در رتبه هشتم و چهارم قرار داشت.
خلاصه داستان: فیلم «شب های عربی» که براساس ساختار فیلم «داستان های هزار و یک شب» ساخته شده و شامل مجموعه ای از داستان های متعلق به قرون گذشته است تصویری روشن از شرایط کنونی کشور پرتغال ارائه می دهد.
کارگردان: میگوئل گومز/ نویسندگان: میگوئل گومز، ماریانا ریکاردو، تلموچورو/ مدیر فیلم برداری: سایومبو موکدیپروم/ تدوین: تلمو چورو/ بازیگران: مارگریتا بای، جان تورتورو، گیولیا لازارینی، نانی مورتی/ تهیه کننده: نانی مورتی، دمنیکو پروکاچی/ کمپانی تهیه کننده: آرته فرانسه، فاندنگو، آی اف ایتالیا، لوپاکته، رای سینما، ساشر فیلم/ تاریخ اکران و نمایش عمومی: 16-2015 (جشنواره فیلم کن 2015)/ زبان فیلم: پرتغالی/ کشور، سال، مدت زمان: پرتغال، فرانسه، آلمان، سوئیس- 2015- 381 دقیقه می/ بودجه: 2.7 میلیون دلار
نقد و بررسی فیلم
برخی از منتقدان، فیلم سه قسمتی میگوئل گومز را بهترین فیلم جشنواره کن 2015 خواندن، فیلمی که به مراتب از دیگر آثار تحسین شده هنری سال جسورانه تر و عظیم تر است. آخرین ساخته فیلم ساز پرتغالی را می توان سیاسی ترین فیلم سال هم دانست. هرکدام از قسمت های فیلم از ساختار کتاب هزار و یک شب و روایت های «شهرزاد» پیروی می کند. اما هیچکدام از قصه ها مستقیما استفاده نشده اند. درعوص گومز تلاش کرده از این مایه های روایی برای تصویرکردن وضعیت کشور خودش، بحران های اقتصادی معاصر و بیکاری و دیگر معضلات سیاسی و اجتماعی روز پرتغال استفاده کند.
گومز یک سینه فیل تمام عیار است، او همیشه نگاهی تیزبین و افشاگر داشته و مهارتی که در تغییر فرم و ژانر دارد آثار او را بی نظیر می کند و در «شب های عربی» این ظرایف به اوج رسیده اند. فیلم به هیچ عنوان شبیه یک، دو یا سه فیلم سینمایی نیست، حتی به یک سریال کوتاه هم شباهتی ندارد بلکه بیش از 12 فیلم مستقل است که پس زمینه مشترکی دارند و بازیگران شان گاه تکرار شده اند.
فیلم برداری محبوب آپیچاتپونگ ویراستاکول، در کنار گومز، ترکیب شگفت انگیزی شده اند. سایومبو مو کدیپروم، فیلم را 16 میلی متری و در اکثر صحنه ها با نور طبیعی فیلم برداری کرده و این طبیعی بودن هم یکی از ویژگی های مهم آثار گومز است. شوخ طبعی فیلم ساز در اثری شش ساعته درباره اوضاع اقتصادی پرتغال بسیار دلنشین است. تقریبا در هر سکانس فیلم با صدای بلند خواهید خندید حتی آن سکانس هایی که اشک تان را هم جاری خواهدکرد.
گومز با غافلگیری های متعددش هرگز نمی گذارد بیننده تصوری که از ادامه آن چه می بیند در ذهن دارد را دنبال کند. با آن که حتی در بخش هایی از فیلم تصاویر آرشیوی و مستند به فیلم اضافه شده اند و شاید احساس کنید که بیننده پرتغالی به مراتب فیلم را بهتر درک خواهدکرد، اما ماجراهای فیلم بیش از این ها جهان شمول است. از میان این سه قسمت شاید بتوان گفت بخش دوم، بهترین قسمت فیلم است. پرمایه ترین و متفاوت ترین آن ها حتی اگر سکانس شگفت انگیز ابتدایی آن را هم در نظر نگیریم.
مادر من (Mai Mother)
درباره مادر من: داستان فیلم، حول زندگی مارگاریتا که یک کارگردان است می گردد. مادر او در بیمارستان است. فیلم برداری فیلمش با حضور یک بازیگر آمریکایی کله شق، خوب پیش نمی رود. رابطه اش با دنیای پیرامونش بد است و او میان جاه طلبی کاری و سختی پذیرش مرگ مادر، سعی می کند خود را از یک توفان عاطفی برهاند. فیلم، حال و هوای یک زندگی تازه را دارد. کارگردان، یک زن را برای نقش اصلی انتخاب کرده و خودش در نقش برادر او ظاهر می شود و به این ترتیب تردیدها و کابوس های خود را با ما در میان می گذارد.
«مادر من» فیلمی است غمگین که بارقه هایی از شوخی و رستگاری هم در آن به چشم می خورد. مورتی پس از نمایش «مادر من» در اکران جشنواره کن که با تحسین اهالی رسانه رو به رو شد، به خبرنگاران گفت: فیلم های من همیشه این دو جنبه را داشته اند. در لحظه هایی دردناک هستند و در لحظه هایی مفرح، اما این یک استراتژی نیست. این راهی برای گفتن داستان زندگی آدم هاست. مورتی یکی از فیلم سازان محبوب کن است. او در سال 2001 برای فیلم ویرانگر «اتاق پسر» جایزه نخل طلای جشنواره را برد. مورتی در سال 1993 نیز برای «خاطرات عزیز» برنده جایزه بهترین کارگردان شد.
کارگردان 61 ساله ایتالیایی درباره فیلمش گفته است: موضوع «مادر من» بحرانی است که مارگریتا، فیلم ساز (با بازی مارگریتا بویی بازیگر مورد علاقه مورتی) به دنبال بیماری مادرش تجربه می کنند. «مادر من بیانگر رنج های یک فیلم ساز است که باید زندگی خصوصی و حرفه ای خود را تطبیق دهد. او جدا از بیماری مادرش مشکلات دیگری هم دارد.
کارگردان: نانی مورتی/ نویسندگان: نانی مورتی، والیا سانتلا، فرانچسکو پیکولو/ مدیر فیلم برداری: آرنالدو ساتیناری/ تدوین: سللیو بنه ونتو/ صدا: الساندرو زانون/ بازیگران: مارگریتا بای، جان تورتورو، گیولیا لازارینی، نانی مورتی/ تهیه کننده: نانی مورتی، دومنیکو پروکاچی/ کمپانی تهیه کننده: آرته فرانسه، فاندنگو، آی اف ایتالیا، لوپاکته، رای سینما، ساشر فیلم/ زبان فیلم: ایتالیایی، انگلیسی/ کشور، سال، مدت زمان: ایتالیا، فرانسه- 2015- 107 دقیقه
خلاصه داستان: فیلم سازی به نام ماگریتا مشغول ساخت فیلمی با حضور بازیگر مشهور آمریکایی، بری هاگینز (جان تورتورو) است. او سعی دارد علی رغم بیماری مادر و مشکلات دوران بلوغ دخترش، پایه های زندگی اش را استوار نگه دارد.
نقد و بررسی فیلم:
14 سال پیش بود که نانی مورتی با فیلم «اتاق پسر» نخل طلای جشنواره کن را تصاحب کرد. فیلم هایی که از آن زمان تا به حال ساخته- تمساح 2006، ما یک پاپ داریم 2011 و چند مستند کوتاه- با این که همه شان به طور قابل توجهی آثاری فراتر از جذابیت صرف بودند، اما هیچ کدام با اطمینان به برری موشکافانه و تاثیرگذاری از اندوه و فقدان نپرداختند. مورتی در پرداختن به مسئله مرگ اجتناب ناپذیر عزیزان خیلی خوب عمل می کند، مخصوصا در آخرین فیلمش «مادر من» که صریحا به این موضوع می پردازد و بهترین اثرش را از «اتاق پسر» به این سو خلق می کند.
داستان فیلم درباره کارگردانی است (با بازی مارگریتا بای) که در حال ساختن فیلمی با موضوع اعتصاب کارگردان یک کارخانه است. مارگریتا که سعی می کند احاطه کاملی بر تولید فیلمش داشته باشد، ستاره معروف آمریکایی بَری هاگینز (با بازی جان تورتورو) را برای نقش آفرینی در آن دعوت می کند. او بازیگری دوست داشتنی و ازخودراضی است، دیالوگ هایش را اغلب فراموش می کند و مدام از همکاری و رابطه اش با استنلی کوبریک می گوید.
مارگریتا بیش تر اوقات مشغول کار روی فیلم و تربیت و رسیدگی به دختر نوجوانش است و گویا از حال و روز مادر سالخورده اش غافل شده. تا این که برادرش جووانی (با بازی نانی مورتی) به او خبر می دهد که مادر حال خوشی ندارد. جووانی که منطقی و واقع گرایانه مرگ مادر را پیش بینی کرده است، چندین ماه از کارش مرخصی گرفته تا در کنار مادر بماند، اما مارگریتا تقریبا از دست دادن قریب الوقوع مادر را انکار می کند.
در همان اوایل فیلم با دیدن مادر متوجه خواهیم شد که مدت زمان زیادی زنده نخواهدماند. انتخاب هاگینز برای ایفای نقش در فیلمش، توجه و مراقبت از دخترش و آسایش و رفاه مادر. همنی امر نقطه قوت بزرگ فیلم محسوب می شود و از دل آن دارمی بیرون می آید که از لحاظ عاطفی و روان شناسی در فیلم هایی با موضوع مرگ، اندوه و فقدان بی سابقه است.
مورتی در طول فیلم همه چیز را به خوبی پیش می برد و در صحنه هایی این کار را با پراکندن مسائلی که با زوال مادر در ارتباط اند نشان می دهد. او هم چنین تعادل مناسبی بین صحنه های جدی و شوخ طبعانه فیلم برقرار می کند. در نهایت «مادر من» اثری است با ویژگی های خوب که می توان به خاطر همان ها فیلم را ستود.