فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

مریم نشیبی: از رامبد جوان دلخورم


«رادیو واقعا عشق است، رادیو همچون مادری است که دائم عشق تولید می‌کند، هر کسی که وارد رادیو می‌شود می‌داند که در آن از لحاظ مالی خبری نیست، عشق است که رادیویی‌ها را نگه داشته است، کسی که در رادیو کار می‌کند یک عاشق واقعی است.» ‌

خبرگزاری ایسنا: «رادیو واقعا عشق است، رادیو همچون مادری است که دائم عشق تولید می‌کند، هر کسی که وارد رادیو می‌شود می‌داند که در آن از لحاظ مالی خبری نیست، عشق است که رادیویی‌ها را نگه داشته است، کسی که در رادیو کار می‌کند یک عاشق واقعی است.» ‌

کسی اجازه ندارد از رادیو بد بگوید/از رامبد جوان دلخورم

مریم نشیبی 38 سال است که در رادیو کار می‌کند و بعد از این همه سال هنوز هم دلبستگی‌اش همان عشق و علاقه قدیم است و وقتی اسم رادیو می‌آید از صمیم قلب می‌گوید که عاشق رادیو است.

این گوینده و دوبلور پیشکسوت رادیو و تلویزیون در ابتدا از عشق و علاقه‌اش به رادیو می‌گوید: رادیو واقعا عشق است. هر کس که وارد رادیو می‌شود می‌داند که در آن از لحاظ مالی خبری نیست، به ویژه سال‌های اول که دریافتی‌ها رقم ناچیزی است. کسی که در رادیو کار می‌کند عاشق است، علیرغم اینکه می‌داند اینجا جایی نیست که فردا صاحب امکانات شود. محیط رادیو از قدیم خیلی متفاوت بوده است.

رادیو مثل مادر است

نشیبی با اعتقاد بر اینکه رادیو یک پدیده است، به اهمیت وجود این وسیله‌ی با ارزش در میان مردم اشاره می‌کند و می‌گوید: تولد رادیو را ابتدا باید به خود «مارکونی» (مخترع رادیو) تبریک گفت. روحش شاد که ما را از این نعمت بهره‌مند ساخت در عین حال خوشحالیم که بسیاری از عزیزان از طریق رادیو اوقات فراغت خوشی را دارند و از این رسانه قدیمی کسب اطلاعات می‌کنند. از طرفی به همه همکاران بزرگوار و مسوولان رادیو این روز را تبریک می‌گویم. امیدوارم رادیو در آینده‌ای نزدیک جایگاه واقعی خودش را پیدا کند.

وی در ادامه در توصیف بیشتر رادیو اظهار می‌کند: رادیو تنها جایگاهی است که شاید آدم را از نظر روحی و کمبودهای عاطفی تامین کند؛ چراکه از نظر من رادیو فضایی است که همچون یک مادر تولید عشق می‌کند و همه همکاران رادیو عاشقانه در آن خدمت می‌کنند. اکنون می‌خواهم بگویم از رادیو مثل ناموسم دفاع می‌کنم و هیچکس اجازه ندارد نزد من از رادیو بد بگوید.

وقتی از او درباره کار در دوبله می‌پرسیم، توضیح می‌دهد: من در کار دوبله هم کار نریشن انجام می‌دهم ولی صدایم از دهان هنرمندی بیرون نمی‌آید و فقط نریتور هستم. در این زمینه برخی معتقدند همه افراد نمی‌توانند نریتور باشند، یعنی دقیقا باید بتواند تصاویر را به همان شیوایی منتقل کند، مثل معلم؛ به نظرم معلمی موفق است که بیانی داشته باشد تا بتواند مطالب را در ذهن بچه جایگزین کند.

نشیبی در پاسخ به پرسش دیگر  مبنی بر اینکه آیا تا به حال وسوسه نشدید دوبلور یک شخصیت معروف شوید؟ با گفتن کلمه خیر خاطرنشان می‌کند: من زمانی که دانشجو بودم واحد دوبلاژ یک فراخوان داد که من آن زمان پیگیر شدم و اتفاقا میان بسیاری از افراد موفق شدم و کلاس‌هایش را هم رفتم. آن زمان فیلم‌ها خیلی باز بود و نوع فیلم‌ها و ارتباط میان هنرپیشه‌ها در دوبله فیلم‌ها به نوعی بود که من شخصا از نظر اخلاقی نمی‌توانستم تحمل کنم و با روحیه‌ام سازگار نبود، به همین خاطر گفتم من فقط کارتون کار می‌کنم که به آنجا هم نرسید و دلم را زد و دوبله را رها کردم. بعد از مدتی زمانی که مجددا به دوبله آمدم همه می‌گفتند چرا زودتر از این‌ها نیامدی.

کسی اجازه ندارد از رادیو بد بگوید/از رامبد جوان دلخورم

وی در ادامه همین صحبت‌هایش به حضور در تلویزیون و دیده شدن چهره‌اش به عنوان گوینده «شب بخیر کوچولو» اشاره می‌کند و در همین راستا به پرسشی مبنی بر اینکه حضور همزمان هنرمندان در رادیو و تلویزیون چه خللی را می‌تواند در ذهنیت مخاطب و سابقه هنرمند ایجاد کند؟ پاسخ می‌دهد.

او یادآور می‌شود: از سال‌ها پیش شبکه دو خیلی از من درخواست می‌کرد که یک «شب بخیر کوچولو»ی تلویزیونی هم داشته باشم که من زمانی که این موضوع را با آقای خجسته (معاون اسبق صدا) مطرح کردم ایشان با کمال ادب و احترام به من گفتند به شما نه گفتن خیلی برایم سخت است اما به نظرم این کار درست نیست؛ بنابراین آقای خجسته هم خیلی با این اتفاق مخالف بود که من «شب بخیر کوچولو» را با تصویر اجرا کنم؛ چراکه معتقد بودند مردم از طریق رادیو یک تصویر ذهنی در فضای مجازی‌شان و در واقع یک فضای کارتونی از گویندگان رادیو دارند و وقتی یک دفعه این گوینده را در صفحه تلویزیون می‌بینند آن تصویر ذهنی بر هم می‌ریزد و این کار درستی نیست.

نشیبی سپس با تاکید بر اینکه هر فردی باید در همان جایگاه خودش فعالیت کند، بیان می‌کند: این حرف آقای خجسته که به من گفت «بچه‌ها از مریم نشیبی در خیال خود یک تصویر کارتونی ساخته‌اند و اگر آن را ببینند تصویر ذهنی‌شان خراب می‌شود» برایم فیتیله شد و در گوشم ماند؛ ضمن اینکه همیشه برای ایشان احترام قائل بودم و علی‌رغم اینکه این کار برایم درآمدزایی بالایی داشت قبول نکردم؛ چراکه حرف آقای خجسته عین واقعیت است. من فقط دو برنامه تلویزیونی داشتم که اجرا کردم. «صداهای ماندگار» سال 75 بود که آن سال هم در مطبوعات اول شد. این برنامه در مورد هنر دوبلاژ بود. یک برنامه دیگر هم در تلویزیون داشتم که در آن بزرگترین مشاهیر دنیا را معرفی می‌کردیم. این برنامه هم متعلق به شبکه دو بود. «روز نوروز» هم عنوان دیگری از برنامه‌هایی است که در تلویزیون اجرا کردم. این برنامه که به نویسندگی استاد علی معلم دامغانی و تهیه‌کنندگی آقایان لطفی و اردلان تهیه‌ شد، متعلق به سال 75 یا 76 بود که یک برنامه عیدانه بود و در نوع خودش بی‌نظیر بود و برنده شد. من اصولا مقابل دوربین خیلی راحت‌تر هستم تا در مقابل میکروفن و حتی الان هم گاهی دوستان مرا به برنامه‌های تلویزیونی دعوت می‌کنند اما قبول نمی‌کنم.

همه می‌گویند باید بازیگر شوی اما ...

این گوینده با سابقه رادیو در پی همین صحبت‌هایش درباره پیشنهادهای بازیگری‌اش هم توضیح می‌دهد: در فیلم «ماه منیر» که خانم فاطمه گودرزی نقش عمه بروجردی را در آن بازی می‌کرد، اول قرار بود من بازی کنم و از همان اول گفته بودند که این نقش برای من نوشته شده است اما من قبول نکردم و حتی از دستم ناراحت هم شدند تا اینکه خانم گودرزی را برای این نقش انتخاب کردند. مدت‌ها بعد هم که خانم مرضیه برومند اتفاقی مرا در تالار وحدت دید، به من گفت دنبال سوژه‌ای می‌گردم که دوست دارم شما باشی اما من باز هم قبول نکردم. همه به من می‌گویند باید بازیگر هم می‌شدم اما خودم قبول نکردم. از طرفی برای بازی در فیلم سینمایی «لیلا»ی داریوش مهرجویی از طریق آقای شریفی‌نیا دعوت به کار شدم اما بازهم نپذیرفتم؛ چراکه معتقدم اصلا برای این کار ساخته نشدم.

کسی اجازه ندارد از رادیو بد بگوید/از رامبد جوان دلخورم

مریم نشیبی در بخشی دیگر از گفت‌و‌گوی یک ساعته‌ خود با نظرش را درباره‌ی استفاده از صدای گویندگان و دوبلورها در تیزرهای تبلیغاتی و اینکه آیا این کار درست است؟ اینگونه ارائه می‌دهد: به اعتقاد من هر هنرمندی هر طور که دلش بخواهد زندگی می‌کند. هر کس در هر زمینه‌ای نظری دارد. من چون در درجه اول معلم هستم و در مرحله بعد یک گوینده‌ام، دست و بالم کمی بسته است از جهت اینکه خیلی کارها ممکن است برایم کسب درآمد بیشتری داشته باشد ولی چون مخاطب من بچه است و در برنامه‌ای تحت عنوان «گلبانگ» مخاطبانم به من اعتماد دارند نمی‌شود به هر قیمتی جایگاهم را تغییر بدهم.

وی در همین راستا ادامه می‌دهد: من در برنامه «گلبانگ» و «شب بخیر کوچولو» جایگاه وزینی دارم و این جایگاه را مردم به من دادند و خدا را شاکرم که از من تصویر ناخوشایندی در ذهن ندارند. من خودم مخالف این کارها هستم. اصلا به نظرم این کار هم یک هنر می‌خواهد. اینکه من از چه شیوه‌ای برای فروش فلان جنس استفاده کنم، یک هنر است. من این هنر را در خودم نمی‌بینم، پس دنبال این کار هم نمی‌روم. در این زمینه اعتقادم این است عزیزانی که به کار تبلیغ می‌روند باید در همان نوع فعالیت بمانند که مردم به آن دلیل آن‌ها را بخواهند و اعتبارشان را فقط در همان حیطه حفظ کنند. یادش بخیر بهروز رضوی اولین کسی بود که اسم مرا از طریق میکروفن رادیو گفت و آن لحظه من عرش را سیر می‌کردم و خیلی برایم عزیز و قشنگ بود.

گوینده «شب بخیر کوچولو» در ادامه به برنامه قدیمی «گلبانگ» اشاره می‌کند و توضیحاتی را درباره این برنامه یادآور می‌شود.

او می‌گوید: برنامه «گلبانگ» که از سال 75 تا به حال از رادیو در حال پخش است، پیش از این جمعه‌ها به مدت یک ساعت پخش می‌شد و در حال حاضر این برنامه هر روز به مدت نیم ساعت پخش می‌شود و در این سال‌ها الحمدالله بدون وقفه پیش رفته است؛ این در حالی است که قرار بود این برنامه را کلا قطع کنند. اکنون آنچه که واقعا دوست دارم اتفاق بیفتد این است که «گلبانگ» مثل سابق یک‌ساعته شود. به دلیل اینکه روزهای جمعه به حضرت صاحب زمان(عج) اختصاص دارد، ما در این برنامه یک ربع ابتدایی را به حضرت مهدی (عج) اختصاص می‌دادیم و سپس پیام‌ها و آهنگ‌های دلخواه مردم را پخش می‌کردیم.

نشیبی در عین حال به جذابیت‌های برنامه «گلبانگ» اشاره می‌کند و می‌گوید: این برنامه به قدری برای مردم جذاب است که از همه نقاط این کشور و در هر شرایطی با برنامه ما تماس می‌گیرند و اظهار رضایت می‌کنند. گاه چوپانی از روستا با ما تماس می‌گیرد و می‌گوید که با موبایلش در حال گوش دادن «گلبانگ» است، درخواست پخش فلان آهنگ را می‌دهد و یا عزیز دیگری که در حال کشاورزی است و رادیو‌اش را به شاخ و برگ درخت آویزان کرده، تماس می‌گیرد و می‌گوید فلان آهنگ را برایم پخش کنید. همچنین به عنوان مثال جانباز عزیز مملکتمان تماس می‌گیرد و می‌گوید وقتی برنامه «گلبانگ» را گوش می‌دهم و حتی تکرار آن‌را دنبال می‌کنم، میزان داروی مصرفی‌ام کم می‌شود و آرام می‌شوم. در نهایت همه این‌ حرف‌ها تعریف از خود نیست بلکه دریافت‌های مردم است که به دستمان می‌رسد.

کسی اجازه ندارد از رادیو بد بگوید/از رامبد جوان دلخورم

مجری برنامه قدیمی «گلبانگ» سپس خاطرنشان می کند: من در مقام پاسخگو این خواسته‌های مردم را می‌نوازم، همچنان که دوست دارم نواخته شوم. من مردم را خیلی دوست دارم و نمی‌توانم نسبت به دغدغه‌هایشان بی‌تفاوت باشم.

وی در ادامه همین بحث درباره اینکه چقدر لزوم حمایت مدیران از برنامه‌های قدیمی رادیو وجود دارد؟ اظهار می‌کند: زمانی که مهندس احمدپور مدیریت رادیو جوان را بر عهده داشتند، خیلی موفق بودند و در حال حاضر هم که در رادیو ایران حضور دارند، پروژه‌های قابل توجهی را ارائه دادند و جالب اینجاست که ایشان همیشه نگران برنامه «شب بخیر کوچولو» بودند که نکند این برنامه را حذف کنند.

نشیبی یادآور می‌شود: برنامه «شب بخیر کوچولو» از سال 69 شروع به کار کرد. اگر روزی این برنامه را اجرا نکنم مریض می‌شوم. آقای احمدپور همیشه می‌گویند «شب بخیر کوچولو» بِرَند رادیوست و ما به آن دست نمی‌زنیم. خوشبختانه ایشان با همکاران رادیویی خیلی در تعامل هستند و همه از وی راضی هستند. در نهایت امیدوارم برنامه‌های قدیمی و مورد توجه مردم همیشه از سوی مدیران حمایت شود و دست به آنها نزنند.

دلخوری مریم نشیبی از رامبد جوان

این گوینده همچنین به مطلوبیت برنامه «سلام کوچولو»ی عذرا وکیلی و «شب بخیر کوچولو»ی خودش در رادیو اشاره می‌کند و می‌گوید: خوشحالم که این دو برنامه کودک آنقدر مطلوب است که طی روزهای اخیر در برنامه «خندوانه» توسط دکتر ناصر سیم‌فروش که مهمان برنامه بودند، یاد شد و ایشان از علاقه‌شان به این دو برنامه گفتند ولی جای تاسف دارد که آقای رامبد جوان در جهت یادآوری اسامی این برنامه‌ها به دکتر سیم‌فروش تعلل می‌کند و فقط به گفتن برنامه‌ای که «میگه گنجشک لالا مهتاب لالا» بسنده می‌کند.

کسی اجازه ندارد از رادیو بد بگوید/از رامبد جوان دلخورم

نشیبی توضیح می‌دهد: دوشنبه شب که دکتر ناصر سیم‌فروش مهمان «خندوانه» بودند، نام برنامه‌های «سلام کوچولو» و «شب بخیر کوچولو» را به خاطر نمی‌آورد و آقای جوان با عباراتی که در مطالب بالا اشاره کردم سعی بر یادآوری این دو برنامه کرد. ای کاش رامبد جوان کمی عرقش را نسبت به رادیو نشان می داد و همان جا از این دو برنامه به خوبی یاد می‌کرد و بیش از گذشته خودش را در دل مردم جا می‌کرد. من این برنامه را ندیدم اما به محض اینکه برنامه به پایان رسید پیامک دوستانم آغاز شد که متاسفانه رامبد جوان کمک به یادآوری برنامه‌های «سلام کوچولو» و «شب بخیر کوچولو» نکرد؛ در حالی که بهترین فرصت بود تا بیشتر به خودش احترام بگذارد.

او در عین حال برای نسرین آبروانی - معاون صدا - آرزوی موفقیت می‌کند و می‌گوید: می‌دانم اکنون سرکار خانم آبروانی کارشان بسیار سخت است، امیدوارم در راهی که پیش رو دارند موفق باشند.

گوینده «شب بخیر کوچولو» سپس درباره‌ی همکاری با تیم جدید این برنامه توضیح می‌دهد: «شب بخیر کوچولو» پیش از این به مدت 20 سال با تهیه‌کنندگی معصومه جدلی تولید می‌شد اما مدتی است با تهیه‌کنندگی ندا حاجی‌ اسماعیلی تولید می‌شود. او با وجود سن کمی که دارد اما تهیه‌کننده قابل و کارآمدی است.

این گوینده پیشکسوت رادیو در ادامه گفت‌و‌گویش با ما، نظرش را درباره‌ی ادغام شبکه‌های رادیویی که مدتی پیش اتفاق افتاد ارائه می‌دهد.

کسی اجازه ندارد از رادیو بد بگوید/از رامبد جوان دلخورم

وی در این زمینه توضیح می‌دهد: رادیو 25 شبکه داشت که ما در این شبکه‌ها عزیزانی را در طول روز می‌دیدیم و از این بابت برایم خیلی سخت است که تعدادی از آن‌ها را دیگر نمی‌بینیم؛ چراکه تعدادی از آنها بازنشسته شده‌اند و باید می‌رفتند و عده‌ای هم بازنشسته بودند اما مشغول به کار بودند اما با توجه به تصمیم‌گیری‌های مسوولان جدید اینگونه تصمیم گرفته شد که از این پس به کیفیت کارها اضافه شود و کیفیت فدای کمیت نشود، بر این اساس خیلی از شبکه‌های رادیو که احساس می‌شد شاید شنونده قابل قبولی نداشته باشند و شاید نیروی اضافی جذب آنها شده باشد ادغام شدند؛ ضمن اینکه امکانات درآمدی سازمان صداوسیما هم در حدی نیست که بتواند همه را راضی نگه دارد. بسیاری از همکاران ما هنوز رسمی نشده‌اند و قراردادی هم نیستند.

او ادامه می‌دهد: با آمدن آقای سرافراز به سازمان صداوسیما تصمیم بر این بود که سازمان کمی کوچک شود. یکسری از شبکه‌ها بود که من خوشحال بودم دوستان ما از آنجا نان می‌خورند، نوش جانشان، به کسی چه ربطی دارد؟ ولی یکسری شبکه‌ها فقط باز شده بود که یکسری‌ها جذب شوند. در حال حاضر در تلویزیون هم نیروها خیلی کم شده‌اند. طبیعتا با این اتفاق من شخصا خیلی اذیت شدم اما سیاستی بود که اعمال شد.

ضعف رادیو کجاست؟

نشیبی در پایان در پاسخ به اینکه ضعف رادیو را در کجا می‌بیند؟ اظهار می‌کند: به نظرم باید میان مسوولان رادیو و اهالی این رسانه تعامل خیلی بیشتری باشد؛ به عنوان مثال من هنوز آقای سرافراز را ندیدم. طبیعتا با دیدن مدیران ممکن است چهار نکته قابل توجه و مثبت به آن‌ها بگویم که به نفع‌شان است و در عین حال چهار مورد انتقادی هم بشمارم که سازنده است. من با توجه به سن و سالی که دارم می‌توانم تجربیاتم را منتقل کنم. معاونت صدا آنقدر کارهای در حاشیه دارد که شاید نرسند در هفته و در ماه نظرخواهی و با همکاران رادیو ملاقات کنند. من به عنوان گله و انتقاد دلم می‌خواهد توجه به همکاران رادیو در اولویت کارشان باشد؛ چراکه به قول قدیمی‌ها هر سری یک عقلی دارد. همکاران ما خیلی مایل به دیدن مسوولان هستند تا نکات قابل توجه و سازنده را به عنوان سوژه مطرح کنند، شاید باری هم از دوش مسوولان برداشته شود.

کسی اجازه ندارد از رادیو بد بگوید/از رامبد جوان دلخورم

وی در پایان برای همه رادیویی‌ها آرزوی موفقیت و سلامتی می‌کند.

 مریم نشیبی 13 اردیبهشت ماه سال 1325 متولد شد. او لیسانس جغرافیای اقتصادی دارد و از سال ۱۳۵۱ تا سال ۱۳۷۴ دبیر دبیرستان بوده و کار گویندگی در رادیو و تلویزیون را از ابتدای سال ۱۳۵۷ آغاز کرده است.


ویدیو مرتبط :
تقدیر از رامبد جوان در مراسم مدیران برتر بهزیستی کشور و خاطره گویی رامبد

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

رامبد جوان: از خسرو شکیبایی دلخورم



اخبار,اخبار فرهنگی ,رامبد جوان

 

اخبار فرهنگی - رامبد جوان: از خسرو شکیبایی دلخورم

آقای شکیبایی بی‌رحم بود. بی‌رحمی‌اش هم این بود که این‌قدر دوست داشتنی بود که امکان نداشت تو در برابرش قرار بگیری و عاشقش نشوی، اما، به تو معتقد نبود. مثل عشقی بود که نمی‌ماند.

رامبد جوان از همان ابتدا که در سریال «خانه سبز» ظاهر شد توانست خودش را خوب نشان دهد. او با رامبد جوان خسرو شکیبایی خوب اخت شده بود و توانست از آن‌جا خودش را در دل تماشاگرها جا کند. همان سریال رمز موفقیتش شد. رامبد جوان در کنار آن سریال نشان داد که استعداد خوبی برای اجرا هم دارد و می‌تواند یک ایده‌پرداز خوب باشد و مجموعه‌های تلویزیونی خوبی تولید کند، ضمن‌ این‌که آدم طنازی هم هست و بلد است دیگران را چطور بخنداند. او با ساخت فیلم سینمایی «ورود آقایان ممنوع» نشان داد که می‌تواند مخاطب‌های بسیاری را به سینماها بکشاند و یک کمدی سطح بالا تولید کند.

 او می‌گوید جامعه نیاز به خندیدن دارد و همین است که این روزها برنامه تلویزیونی «خندوانه» را تولید می‌کند که از شبکه نسیم پخش می‌شود. او در این برنامه مدام به تماشاگرانش توصیه می‌کند که بخندند و با همان روحیه شاد و خوبی هم که دارد، می‌خواهد خندیدن را در جامعه نهادینه کند. این برنامه در طول شب‌هایی که پخش شده است با استقبال خوب تماشاگران مواجه شده و خیلی‌ها را می‌بینید که برنامه رامبد جوان را دنبال می‌کنند.

طبق آمار ایران، دومین کشور افسرده جهان است با این مقوله چطور کنار می‌آیید؟
ما بلد نیستیم چه کار کنیم. درست است که در مملکت ما گرانی هست اما سوال من این است که مگر در اروپا گرانی وجود ندارد؟ مگر خانه آدم‌ها در اروپا چند متر است؟ شهرهای مختلف اروپا را دیده‌ام. خانه طرف در حد یک تخت است، از صبح تا شب کار می‌کند بلکه بتواند روزمره‌اش را بگذراند. هم درس می‌خواند و هم کار می‌کند و در کنار اینها تفریحاتش را هم دارد، اما در تحصیل و کارش موفق می‌شود و رشد می‌کند. اصلا مگر همه آدم‌های موفق موفقیت را قلمبه جلوی‌شان گذاشته‌اند؟ ما از همه توقع داریم. مدام به این فکر می‌کنیم که پدر و مادرمان برای ما کاری نکرده‌اند، مدرسه و دانشگاه هم همین‌طور یا دولت کاری برای‌مان نمی‌کند. همه‌اش توقع داریم و طلب‌کار هستیم. در صورتی که در مملکت خودمان این همه آدم موفق داریم. از دکتر حسابی تا یک عالمه آدم دیگر که همه‌شان در سخت‌ترین شرایط خانوادگی، عاطفی، مالی و آموزشی رشد کرده‌اند و برای خودشان کسی شده‌اند و به آن چه داشتند هم افتخار می‌کنند و ما می‌توانیم به آنها به صورت یک نمونه موفق نگاه کنیم. اما مشکل این‌جاست که ما بلد نیستیم چنین کارهایی را انجام بدهیم.

اما نکته مهم این است که ما باید یاد بگیریم و به این فکر کنیم که خودمان باید موفقیت و خوشبختی‌مان را رقم بزنیم. می‌توانیم به خودمان بگوییم موفقیت من در زندگی این است که روزها حالم خوب باشد، این اتفاق می‌افتد و همین کافی است. این به‌نظر من یعنی موفقیت. آدم‌های زیادی را می‌بینیم که از نظر ما موفق هستند، مال و اموال زیاد دارند، ملک زیاد و پست‌های خوبی دارند ولی افسرده هستند، شاد نیستند و احساس خوشبختی نمی‌کنند. اینها نمی‌تواند ملاک باشد چون درنهایت هرکسی مسئول موفقیت خودش است.

مهمان‌های برنامه را با چه ترتیب دعوت می‌کنید. تصمیم‌گیری در این رابطه به چه کسی مربوط است؟
این یک کار تیمی است. پروژه درحال حاضر به وضعیتی رسیده که روند متعادلی پیدا کرده است. پس ما می‌دانیم چه مهمان‌هایی باید داشته باشیم. مثلا در سری جدید می‌خواهیم از خانم گلچین دعوت کنیم یا خانم مرضیه برومند یا بهاره رهنما، قدرت‌الله ایزدی همان رشید خودمان، در این لیست اسامی دیگری چون علیرضا عصار، قلعه‌نوعی، دکتر ظریف، محمود بصیری و... وجود دارد. در این سری متنوع عمل می‌کنیم.


کسانی را دعوت می‌کنیم که از دید ما به نقطه‌ای رسیده‌اند که حرفی برای گفتن دارند، حرف‌هایشان قابل باور است و از بازتاب فعالیت‌هایشان معلوم است که راه‌ را درست رفته‌اند.

شما در آینده برای جوان‌های امروز نوستالژی می‌شوید، این چه حسی است؟
حس خوبی است وقتی در یک مسابقه خوب مخاطب دارید خوشایند است.

کارتون مورد علاقه‌تان چیست؟
خیلی کارها را دوست دارم. من عاشق «لئون کینگ»، «آیس ایج»، «تارزان» و... هستم. خیلی کارها هستند مثل «مری‌اند مکس» که آن را خیلی دوست دارم.

در این برنامه با نیما شعبان‌نژاد احساس تام و جری بودن به شما دست نمی‌دهد؟
نیما جری بشه و من تام بشوم. می‌شود این‌طور هم نگاه کرد، می‌تواند فرمول مشابهی داشته باشد.

شیرینی مورد علاقه‌تان چیست؟
سال‌هاست که علاقه‌ام به شیرینی کم شده، نه این‌که دوست نداشته باشم بلکه علاقه‌ام کم شده است. گاهی می‌خورم.

چه غذایی دوست دارید؟
اصولا کمتر هله‌هوله می‌خورم. وقتی گرسنه می‌شوم با شیرینی و خرده‌ریز خودم را سیر نمی‌کنم. دلم می‌خواهد غذا بخورم. همه‌جور غذایی را دوست دارم. عاشق سوپ و‌ آش هستم. متاسفانه گوشت خیلی دوست دارم. پلو مرغ و قرمه‌سبزی را هم دوست دارم. اصولا غذاهای ایرانی و البته غذاهای فرنگی را هم دوست دارم.

خودتان چه چیزهایی بلدید درست کنید؟
خیلی غذاها را بلد هستم. استیک را عالی درست می‌کنم یا اسپاگتی را خیلی خوب درست می‌کنم.

اسپاگتی در ٨ دقیقه؟
آره... خوراک خیلی خوب درست می‌کنم.

مثل اغلب آقایان اگر جایی تنها بمانید گرسنه نمی‌مانید؟
ابدا... ابدا...

خنده‌دارترن اتفاقی که در خندوانه افتاده و واقعا از ته دل خندیده‌اید کی بوده؟
همه‌اش ما در این برنامه داریم می‌خندیم.

اشک از چشمتان هم می‌آید؟
جدیدا چند وقت است اشک از چشمم نمی‌آید. خسته شدیم ولی تا یک ماه پیش همه‌اش اشک از چشم‌مان می‌آمد. خنده ایجاد می‌شود ولی اشک از چشم درآمدن نداریم.

چه اتفاقی باید بیفتد که غش‌غش بخندید؟
به نظرم شوخی‌کردن هوشمندی می‌خواهد.

کمدین مورد علاقه‌تان کدام است؟
خیلی‌ها هستند. برادران مارکس، جری لوئیس، باستر کیتون،‌ هارولوید و جالب است که از همه کمتر چارلی‌ چاپلین را دوست دارم.

چرا؟
نمی‌دانم، ولی من با باستر کیتون بیشتر می‌خندم. مثلا کیتون در کشتی‌گیر کرده پایین می‌رود تا پره موتور را تعمیر کند. لباس غواصی می‌پوشد و بعد یک تابلو می‌زند که کارگران مشغول کارند و شروع می‌کند در اقیانوس زیر آب تعمیر کردن. این خنده‌دار است. ولی با چاپلین هیچ‌وقت نمی‌خندم. از چاپلین کمتر از بقیه خوشم می‌آید. برادران مارکس فوق‌العاده‌اند. نابغه‌های دنیای کمدی هستند، آنها درجه یک‌های جهان هستند.

یک عکس در اینترنت هست که نیما سر روی شانه شما گذاشته و مثل گنجشک روی شانه شماست درست عین همان عکس را شما با مرحوم خسرو شکیبایی دارید، شما هم گنجشک آقای شکیبایی بودید؟
من همه‌چیز شکیبایی بودم.

یک خاطره از ایشان می‌گویید؟
اولا آقای شکیبایی بی‌رحم بود. بی‌رحمی‌اش هم این بود که این‌قدر دوست داشتنی بود که امکان نداشت تو در برابرش قرار بگیری و عاشقش نشوی، اما، به تو معتقد نبود. مثل عشقی بود که نمی‌ماند، همین هم بود، نماند و رفت. از خودش مراقبت نکرد. خیلی خشم داشت و از خیلی چیزها غصه داشت. من برای از دست دادنش خیلی غصه خوردم، همه غصه خوردند. من خیلی به او نزدیک بودم ولی از یک سالی دیگر دلم نمی‌خواست او را ببینم. اصلا، اصلا دلم نمی‌خواست. به نظرم داشت از بین می‌رفت و من از بین رفتنش را می‌دیدم. دلم می‌خواست همان خسرویی که می‌شناختم باشد همان خسروی جذاب بماند. خاطراتش برایم شادتر بود تا دیدنش. متاسفم که او از پس زندگی بر نیامد. این اولین‌بار است این حرف را می‌زنم. من هیچ‌وقت درباره خسرو این‌طوری نگفته‌ام.

مثل محبوبی که آدم دوستش دارد اما از دستش ناراحت است؟
وقتی به کسی این‌قدر علاقه پیدا می‌کنی دلت می‌خواهد او از خودش مراقبت کند. خسرو از خودش مراقبت نمی‌کرد. انگار لج کرده بود. یک‌بار مهرانه مهین‌ترابی یک حرفی به خسرو زد و گفت «انگار تو تصمیم گرفته‌ای هیچ چیزت را سالم زیر خاک نبری.» 

غر و گلایه و شکوه ندارید؟
نه چون می‌دانم اگر غر بزنم میزان آسیب‌هایم زیاد می‌شود.

یادم است در گفت‌وگوی قبلی‌تان غر و گلایه زیاد داشتید.
الان هم دارم اما در زندگی این کار را نمی‌کنم.

اما خیلی تلخ بودید.
ممکن است. زندگی کردن سخت است و واقعا مهارت می‌خواهد.

الان این مهارت را به دست آوردید؟
قطعا نه. اگر مهارت زندگی کردن را داشتم که خوشبخت‌ترین آدم جهان می‌شدم ولی من خوشبخت‌ترین آدم جهان نیستم.

امید دارید خوشبخت‌ترین بشوید یا دوست دارید که این‌طور بشوید؟
تلاشم را می‌کنم. من همین الان هم احساس خوشبختی می‌کنم که یک فکر و ایده در من به وجود می‌آید و خندوانه شکل می‌گیرد و این همه تماشاگر با آن ارتباط برقرار می‌کنند، در مقابل آدم‌هایی که ممکن است در برابرش مقاومت کنند. آدم‌های زیادی اذعان می‌کنند که حال‌شان بهتر است. چند وقت پیش خانمی را دیدم در خیابان جلوی من نگه داشت و با من حرف زد، او می‌گفت دختری دارد که دیپلمش را گرفته و یک‌سال در خانه مانده و افسرده شده و در حدی این افسردگی زیاد است که از اتاقش بیرون نمی‌آید، می‌گفت من و شوهرم نمی‌دانستیم باید چه کار کنیم ولی از وقتی برنامه شما شروع شده هر شب نگاه می‌کند و الان با دوستانش قرار گذاشته و با هم به کوه می‌روند. او از من تشکر کرد از این‌که دوباره خنده را به خانواده‌اش برگرداندم. او می‌گفت حالا که دوباره صدای خنده را در خانه‌مان می‌شنویم احساس می‌کنیم دخترمان دوباره دارد، زندگی می‌کند. به نظر من این خوشبختی بزرگی است.

آخرین فیلمی که دیدید چه بود؟
فکر کنم آمریکن‌هاستل بود.

آخرین کتابی که خواندید چه بود؟
آخرین کتاب هم رمان «اسلپ استیک» نوشته کورت وونه گات بود.

آخرین تئاتری که دیدید؟
شاید مسخ بود.

اگر ٣ پیشنهاد عالی و درجه یک از تئاتر، تلویزیون یا سینما داشته باشید کدام را قبول می‌کنید؟
الان هیچ‌کدام را انتخاب نمی‌کنم.

بعد از خندوانه چه پیشنهادی را قبول می‌کنید؟
من همیشه خودم به خودم پیشنهاد می‌دهم. بعد از خندوانه باید یک سینمایی بسازم.

نظرتان درباره نیما چیست؟
نیما خیلی خوب و جوان است. از آنهایی است که دوست دارد ره صد ساله را یک شبه برود. ولی خیلی با استعداد است.

نصیحتش هم می‌کنید؟
او را دعوا هم می‌کنم.

کتکش هم می‌زنید؟
نه من هیچ‌وقت هیچ‌کسی را کتک نمی‌زنم. او را دعوا می‌کنم به‌خاطر این‌که غصه می‌خورم از این‌که بچه‌ها نمی‌دانند موفقیت یعنی چه. غصه می‌خورم از این‌که این همه استعداد، هوش و قابلیت دارند ولی درایت برای موفقیت ندارند. نیما هم متاسفانه دچار این مسأله است.

نمی‌خواهید برای جوان‌ها تدریس کنید؟
موفقیت درس‌دادنی نیست. موفقیت به‌دست آوردنی است. آدم برای موفقیت باید خیلی با حوصله باشد.

دوست دارید جای کدام کاراکتر در کدام فیلم بازی می‌کردید؟
در فیلم «بتمن» نقش جوکر آقای هیت لجر را دوست دارم. به نظرم او بی‌نظیر بود اما این‌که دوست داشتم جای او بازی کنم یا نه را نمی‌دانم. این نقش شاهکار است. البته فیلم اخیر آقای اسکورسیزی «گرگ وال‌استریت» است که دی‌کاپریو بازی می‌کند و به نظر من شاهکار است. اینها نمونه‌هایی است که شبیه‌اش را نداریم.

٧ ‌سال پیش که با شما گفت‌وگو می‌کردم گفتید سینمای ما کوتوله است هنوز هم همین اعتقاد را دارید؟
من دارم به سینما امیدوار می‌شوم.

این امیدواری از کجا شکل می‌گیرد؟
این به‌خاطر وجود جوان‌هایی است که دارند به سینما می‌آیند و فیلم می‌سازند. به نظرم تغییرات جدی در سینما رخ داده و فضا درحال تغییر است،‌ سال گذشته بین فیلم اولی‌ها فیلم‌های خیلی خوبی داشتیم که امیدوارکننده است.

چه فیلم‌هایی خیلی خوب بودند؟
فیلم‌های «بغض» و «عصبانی نیستم» به نظرم خوب هستند. «چند متر مکعب عشق» خیلی خوب است. اینها نشان‌دهنده این است که یک‌سری کارگردان دارند می‌آیند که حرف بزنند و فیلم بسازند.

ترجیح می‌دهید سینمای کمدی را ادامه بدهید یا سینمای جدی را؟
من همیشه این حق را برای خودم قایلم که هر کاری دلم بخواهد انجام بدهم. هر ژانری را که دوست دارم و دلم بخواهد می‌سازم. ولی الان تعداد کمدین‌ها کم است و من بلدم فیلم کمدی بسازم بنابراین خودم را موظف می‌دانم که فیلم کمدی بسازم تا لااقل فیلم کمدی خوب وجود داشته باشد.

 از برخوردهای مثبتی که مردم در کوچه و خیابان با شما دارند بگویید؟
همین انرژی مثبتی که مردم به من می‌دهند برای من خیلی لذت‌بخش است.

یکی از خنده‌دارترین چیزهایی که شنیده‌اید کدام است؟
من اصلا‌ترین دارم.

واقعا‌ترین ندارید؟
به نظرم یکی از رازهای خوشبختی همین است.

از واکنش‌های خنده‌داری که از سوی مردم دیدید بگویید؟
یک بار داشتم خیلی جدی و با التهاب در خیابان جلوی یک فروشگاه با تلفن حرف می‌زدم که یک آقایی آمد جفت من ایستاد و جفت دست‌های مرا گرفت و دست‌هایم را پایین آورد و بعد روبوسی کرد.

حتی همان دستی که گوشی دست‌تان بود؟
آره، خیلی هم قوی بود. روبوسی کرد و بعد هم گفت کار جدید چه خبر؟ گفتم آقا من دارم با تلفن حرف می‌زنم و نمی‌گذاشت با گوشی حرف بزنم. او خیلی راحت بود و اصلا انگار نه انگار با تلفن حرف می‌زنم و وسط یک مکالمه هستم.

عصبانی نشدید؟
نه از خنده روده‌بر شدم. او در آن لحظه با من احساس صمیمیت کرده بود و حق خودش می‌دید که با من روبوسی کند و از کار جدیدم بپرسد و هیچ‌چیز دیگری برایش مهم نباشد، این بامزه است.
اخبار فرهنگی - شهروند