فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

مردی که هیچ‌وقت با زنی هم کلام نشد


شب قشنگی بود شبی که تنها ممکن است وقتی خیلی جوانیم آن را شناخته باشیم خواننده عزیز. آسمان به قدری پرستاره و صاف بود، که با دیدنش نمی توانستی از خود بپرسی چگونه این همه آدمهای کج خلق و دمدمی مزاج می توانند زیر آن زندگی کنند؟

کتاب «شبهای روشن» نوشته فیودور داستایفسکی را با ترجمه سروش حبیبی نشر ماهی در 112 صفحه با قیمت 2200 تومان منتشر کرده است. نویسنده در این داستان، مرزهای روشن وفاداری و خیانت و عشق را در هم‌ می‌ریزد و از رهگذر همین شگرد است که داستانش را روایت می‌کند. جالب این‌جاست تا پایان داستان نام هیچ‌کدام از شخصیت‌های مرد داستان روشن نمی‌شود.

شب‌های روشن فیودور داستایفسکی در پترزبورگ‌ روایت می‌شود؛ جایی نزدیک قطب شمال که به علت زیاد بودن عرض جغرافیایی، شب‌های تابستان هوا روشن است. فیودور داستایفسکی در نوول ‌شب‌های روشن‌ با نسبت‌هایی که در داستانش خلق می‌کند مرزهای روشن وفاداری و خیانت و عشق را در هم‌ می‌ریزد و از رهگذر همین شگرد است که داستانش را روایت می‌کند. جالب این‌جاست تا پایان داستان نام هیچ‌کدام از شخصیت‌های مرد داستان شب‌های روشن‌ روشن نمی‌شود.

ماجرا از این قرار است که در شب نخست مرد خیال‌پرداز داستان که هیچ‌وقت با زنی هم کلام نشده و تمام بیست‌و‌شش سال از زندگی‌اش در خیال‌بافی بیمار‌گونه رقم خورده است ناگهان ‌ناستنکا را در یکی از خیابان‌های پترزبورگ می‌بیند. او را در حال عبور از روی پلی می‌بیند که مردی تلوتلوخوران قصد مزاحمت دارد و مرد جوان به کمک ناستنکا می‌رود. در شب‌های دوم، سوم و چهارم هم مرد ناستنکا را می‌بیند برای هم از زندگی‌شان می‌گویند ناستنکا از مادر‌بزرگ کوری که به دلیل نگرانی و نوع نگاهی که دارد نوه‌اش را به خودش سنجاق می‌کند تا مباد مغفول شود و به راه گناه بیفتد تا این‌جا هیچ اتفاقی نیفتاده است روایت سرانجام به لحظه‌ای می‌رسد که ناستنکا...

در بخشی از این داستان می خوانیم: «شب قشنگی بود شبی که تنها ممکن است وقتی خیلی جوانیم آن را شناخته باشیم خواننده عزیز. آسمان به قدری پرستاره و صاف بود، که با دیدنش نمی توانستی از خود بپرسی چگونه این همه آدمهای کج خلق و دمدمی مزاج می توانند زیر آن زندگی کنند؟



ویدیو مرتبط :
مردی که هیچ وقت قهرمان نشد...KEVIN LEVRONE

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ضرب المثل چو مردی بود کز زنی کم بود



ضرب المثل, سلطان محمود

پیداست درعصرحاضرکه زن و مرد درکنار یکدیگر در جامعه گام برمیدارند واز کلیه حقوق ومزایای ملی و اجتماعی به تساوی برخوردار هستند ضرب المثل بالا معنی و مفهومی ندارد ولی این ضرب المثل در قرون متمادی مورد استناد و اصطلاح بوده و هم اکنون نیز گاهگاهی آن را از باب شوخی و مطایبه – نه طنز و تحقیر – بر زبان می آورند .
به طوری که می دانیم مصراع بالا از عنصری ملک الشعرای دربار سلطان محمود غزنوی بوده و بیت کامل آن این است :

چو از راستی بگذری خم بود
چو مردی بود کز زنی کم بود

به طوری که در کتب تاریخی به ویژه تذکره دولتشاه و قابوسنامه مندرج است ، مجدالدوله دیلمی بعد از وفات پدرش فخرالدوله هفده سال در عراق عجم و دیلم سلطنت کرد ولی چون طفل بود مادرش سیده دختر ابودلف دیلمی که زنی عاقله و با کفایت بود زمام امورکشور را در دست داشت و با لیاقت وکاردانی حکومت می کرد .
گویند سلطان محمود غزنوی از سیده باج و خراج طلب کرد و به وی نوشت :« بیشتر اهل ایران و هند مطیع و منقاد من شدند تو نیز فرزندت را روانه کن تا دررکاب همایون من باشد وباج وخراج قبول کن وگرنه دو هزار فیل جنگی به دیار تو فرستم ...»
سیده رسول را اکرام نمود و در جواب سلطان نوشت : « سلطان محمود مردی غازی و صاحب دولت است و اکثر ایران و هند او را مسلم ، اما تا شوهرم فخرالدوله در حیات بود مدت دوازده سال از تاختن و خصومت سلطان محمود اندیشناک بودم ، تا شوهرم به رحمت حق واصل شده آن اندیشه از خاطرم محو است ، چرا که سلطان پادشاهی بزرگ و صاحب ناموس است . لشکر بر سر پیرزنی نخواهد کشید . اگر لشکر کشید و جنگ کند مقرراست که من نیز جنگ خواهم کرد . او خویشتن نیکو داند که کار جنگ و جدال حسابی ندارد و در پیکارها هم احتمال شکست . اگرظفر مرا باشد تا دامن قیامت مرا شکوه است و به همه عالم نویسم که :« سلطان محمود را بشکستم که صدپادشاه را شکسته بود واگر ظفر او را باشد مردم گویند پیرزنی را شکست داد و فتحنامه ها در ممالک چگونه نویسند ؟ چه مردی بود کز زنی کم بود . می دانم که سلطان مردی عاقل و فاضل است . هرگز اقدام به چنین کاری نخواهد کرد ومن باری آسوده ام و بر بساط کامرانی و رفاهین غنوده ...»

سلطان محمود با شنیدن پیغام بر عقل و کیاست سیده آفرین کرد و گفت :« ما می خواستیم شعبده ای ببازیم اما این زن را خود پیش بینی زیاده از مردان است و تا سیده زنده بود قصد مملکت فخرالدوله نکرد ولی پس از مرگ سیده به طوری که در کتب تاریخی نوشته شده فرزندش مجدالدوله را با پسر و نوابش دربند کرده به غزنین فرستاد و فرزند ارشد خویش مسعود غزنوی را به حکومت ری منصوب داشت .

منبع:aariaboom.com