فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

عطر ریحانا به بازار می آید



 

 اسکارلت یوهانسون باهمسرش بدرفتاری می کند!

 

بوی ثبت شده ریحانا ،" ریبل فلور " نام دارد. مجله پیپل از این ستاره پاپ پرسید : چه چیزی باعث شد که او این نام را برای عطرش انتخاب کند ؟ ریحانا پاسخ داد:" مادر بزرگم در باربادوس مرا با نام " گل ریبل " صدا می کرد."

" در طول سالهای گذشته من عطرهای متفاوتی را امتحان کردم تا بتوانم بوی مورد علاقه ام را پیدا کنم."

"اما من می خواستم عطری را پیدا کنم که وقتی کسی بوی آنرا استشمام می کند ،پیش خود بگوید :ریحانا اینجا بوده است .یک رایحه خاص و خوشمزه ، رایحه ای نافذ که یاد آور در یادها بماند و خاطره خوشی در ذهن همگان ثبت کند."

" ریبل فلور از ماه فوریه به فروشگاهها عرضه خواهد شد و قیمت هر ۷/۱ اونس ازاین عطر ۴۹ دلار خواهد بود..

گزارشات رسیده حاکی از آن است که ریحانا اخیرا" از نامزدش ،مت کمپ ، جدا شده است .

یک منبع خبری گفت:"او ترجیح می دهد مجرد باشد. "

مترجم: فرشته مشاور... / showbizspy


ویدیو مرتبط :
عطر سفیر - عطر مردانه له پرفیوم فارنهایت عطر جدید دیور

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

حکایت زیبای مرد دباغ در بازار عطر فروشان



داستان,داستانهای مثنوی معنوی,داستانهای آموزنده

 مرد دباغ و بازار عطر فروشان داستانی زیبا ار مثنوی معنوی

 

روزی مردی از بازار عطرفروشان می‌گذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد. مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی می‌گفت، همه برای درمان او تلاش می‌کردند. یکی نبض او را می‌گرفت، یکی دستش را می‌مالید، یکی کاه گِلِ تر جلو بینی او می‌گرفت، یکی لباس او را در می‌آورد تا حالش بهتر شود.

 

دیگری گلاب بر صورت آن مرد بیهوش می‌پاشید و یکی دیگر عود و عنبر می‌سوزاند. اما این درمانها هیچ سودی نداشت. مردم همچنان جمع بودند. هرکسی چیزی می‌گفت. یکی دهانش را بو می‌کرد تا ببیند آیا او شراب یا بنگ یا حشیش خورده است؟ حال مرد بدتر و بدتر می‌شد و تا ظهر او بیهوش افتاده بود. همه درمانده بودند.

 

تا اینکه خانواده‌اش باخبر شدند، آن مرد برادر دانا و زیرکی داشت او فهمید که چرا برادرش در بازار عطاران بیهوش شده است، با خود گفت: من درد او را می‌دانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از مدفوع و کثافات است. او به بوی بد عادت کرده و لایه‌های مغزش پر از بوی سرگین و مدفوع است.

 

کمی سرگین بدبوی سگ برداشت و در آستینش پنهان کرد و با عجله به بازار آمد. مردم را کنار زد، و کنار برادرش نشست و سرش را کنار گوش او آورد بگونه‌ای که می‌خواهد رازی با برادرش بگوید. و با زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع بد بوی را جلو بینی برادر گرفت. زیرا داروی مغز بدبوی او همین بود. چند لحظه گذشت و مرد دباغ بهوش آمد. مردم تعجب کردند وگفتند این مرد جادوگر است. در گوش این مریض افسونی خواند و او را درمان کرد.

 

منبع:shahredastanha.blogfa.com