فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
شجریان، ناهید و سایه از یک مرد گفتند
محمدرضا شجریان در «شب عبدالوهاب شهیدی» گفت: شهیدی یک اعتبار و یک منش انسانی و بزرگوارانه در موسیقی ما است. هرجا شهیدی بود، بالاترین عنوان هنر را داشت. چه در جشنها، چه در گلها و چه در حضور مردم، من همیشه پشت سر این نازنین، خودم را پنهان میکردم و از او یاد میگرفتم که رفتار هنری باید چگونه باشد.
استاد آواز ایران ادامه داد: با «سایه»ی عزیز بارها و بارها دربارهی این بزرگمرد صحبت کردیم و سایه چقدر با عشق و احترام از عبدالوهاب شهیدی یاد میکرد.
یک احترامی بین ما برقرار بود که کسی متوجه آن نمیشد؛ اما وجود داشت و وجود دارد. از وقتی که من در رادیو بودم، مخصوصا از زمانی که جناب سایه به آنجا تشریف آوردند و برنامهی گلهای تازه و گلچین هفته را تهیه کردند، همیشه سایه به سایه در کنار ایشان بودم، چه با گروه استاد بزرگوار فرامرز پایور که حق بزرگی به گردن من دارد و چه در کنار محمدرضا لطفی و گروه شیدا، ارکستر گلها، جناب فخرالدینی و دیگر گروههایی که در رادیو بودیم.
او اظهار کرد: خوب یادم هست که جشن هنرها همیشه شب اول با صدای عبدالوهاب شهیدی و گروه استاد پایور آغاز میشد و ما آنجا نظارهگر بودیم و از هنرهای این بزرگمرد استفاده میکردیم.
موقعی که بهتازگی کار را در خدمت آقای مهرتاش شروع کرده بودم، ایشان با احترام بسیار از عبدالوهاب شهیدی یاد میکرد و عشق و علاقهی شدیدی بین ایشان و آقای شهیدی بود.
وی در اینباره افزود: جناب مهرتاش میگفت که شهیدی اعتبار سازمان هنریشان «جامعه باربد» است. استاد مهرتاش، با پشتکار و عشق به این جامعه توجه داشت. تئاتر و موسیقی در آنجا ارائه و تدریس میشد و ایشان بارها و بارها از آقای شهیدی با خاطرات خوب یاد میکردند.
شجریان با بیان اینکه باید دعا کنیم سایهی شهیدی بر سر ما بماند، اظهار کرد: با عرض احترام نسبت به این پیشکسوت بزرگ و پیر دیر ما که سایهشان بر سر ما هست و باید دعا کنیم که همیشه بر سر ما بماند و سایهی نازنین که حق بزرگی بر گردن موسیقی و شعر ما دارند و چه روزگارانی که ما با هم داشتیم و داریم، مخصوصا وقتی من، مرحوم لطفی و جناب سایه سه نفری در کنار هم بودیم و آن دوران، اتفاقات خوبی میافتاد. جای لطفی خیلی در اینجا خالی است. یادش بخیر. چه زود رفت و باور نمیکردیم که لطفی آنقدر زود ما را ترک میکند و میرود.
این آوازخوان پیشکسوت همچنین گفت: امیدواریم عزیزانی که هستند سایهشان به سر ما باشد. استاد هوشنگ ظریف، هنرمند محجوب و با حیایی که کمتر صحبت میکند و وقتی که دست به ساز میبرد حرف دلش را میزند و حسن ناهید هم در این مراسم هستند.
ما همه خاطراتی با هم داشتیم. خاطراتی مشترک با عبدالوهاب شهیدی. ما همه در کنار هم بودیم. امیدوارم این ارتباطات دوباره باشد؛ این استادان و بزرگان سایهشان بر سر هنرمندان امروز باشد و هنرمندان امروز هم قدر این بزرگان را بدانند.
شجریان در پایان سخنانش خطاب به مدیرمسوول مجلهی «بخارا» گفت: از علی دهباشی عزیز تشکر میکنم که میدانم سالها است با دست خالی بخارا را نگه داشته است. یادم هست که هیچ بودجهای نداشت و این مرد با پشتکار ادامه داد و تا الان بخارا را نگه داشته است و بزرگان را دوباره به جامعه یادآور میشود. او برنامههای ارزندهای برگزار میکند و امیدوارم تنش همیشه سالم باشد.
هوشنگ ظریف نیز در این مراسم پشت تریبون رفت و در سخنانی گفت: ما خاطرات زیادی با استاد شجریان و استاد شهیدی داشتیم. هر وقت ضبط و برنامهی کنسرت داشتیم، هیچ گرفتاری نداشتیم. ایشان بهموقع میخواند و وقفهای نمیانداخت.
این نوازندهی پیشکسوت تار همچنین بیان کرد: دو سه باری ما با استاد شهیدی به اروپا، آمریکا و کانادا رفتیم و وقتی آنجا کنسرت تمام میشد، همه دست میزدند و میگفتند: «زندگی» که مقدمهاش را آقای پایور نوشته بود. این را که شروع میکردیم، مردم حاضر در سالن تشویقی میکردند غیرقابل وصف و استاد شهیدی این تصنیف را میخواند. واقعا هیچ گرفتاریای موقع ضبط و اجرای کنسرت نداشتیم.
او اظهار کرد: ما برنامههایمان را گذراندیم و انشاءالله جوانها بتوانند آنطور که باید و شاید موسیقی ما را حفظ کنند.
ظریف همچنین با بیان خاطرهای گفت: متأسفانه امروز نوازندگی تار خیلی عوض شده است. معذرت میخواهم که میگویم اما حالت نوازندگی تار از بین رفته و جسارتا میگویم حالت آکروبات دارد یا عین سیخ کردن کباب کوبیده است، آخر این درست نیست. این ساز، مادر سازهای ایرانی است و باید اصالتش حفظ شود.
در این مراسم که شامگاه 20 اردیبهشتماه برگزار شد، نوازندهی پیشکسوت نی نیز در سخنانی گفت: من لزومی برای صحبت کردن خودم نمیبینم، اما مختصری از خاطراتی را که با استاد شهیدی دارم، عرض میکنم.
حسن ناهید اظهار کرد: حدود 52 سال است که من شاگرد استاد شهیدی هستم. چه در زمینهی اخلاق و ادب و چه در زمینهی هنر.
خود استاد شهیدی هم در زمینهی اخلاق و هنر خیلی به مرحوم اسماعیل مهرتاش عقیده داشت و یکی از خاطرات خوبی که ما با مرحوم مهرتاش داشتیم، این بود که روزی من و جناب شهیدی و مرحوم پایور به خانه استاد مهرتاش رفتیم، چون قرار بود، بزرگداشتی برای ایشان در تالار رودکی برگزار شود.
او ادامه داد: برای آن مراسم چند کار با تنظیم استاد مهرتاش و استاد پایور ضبط کردیم و به خوبی در تالار رودکی با حضور استادان بزرگی مانند عبدالوهاب شهیدی، مرحوم پایور، هوشنگ ظریف و دیگران اجرا شد.
در جشنهای هنر و همهی برنامههایی که استاد شهیدی داشت، من هم افتخار حضور داشتم. در اجراهای تمام کشورهای اروپایی، کانادا و آمریکا نیز در خدمت جناب شهیدی و اساتیدی مانند مرحوم پایور، هوشنگ ظریف و دیگران بودم و در این مدت بهجز مهربانی، لطف و محبت از عبدالوهاب شهیدی هیچچیز ندیدم.
در ادامهی این مراسم، هوشنگ ابتهاج در سخنانی گفت: من چیزی ندارم که در شأن آقای شهیدی باشد. قبل از اینکه بخت آشنایی با خود شهیدی را داشته باشم، با صدایش آشنا بودم و شیفتهی کارش شدم.
«سایه» اظهار کرد: آقای شهیدی همیشه برای من یک تصویر از آرزویی بود که من دربارهی هنرمند داشتم. با مناعت و به دور از غرضورزی. بدون حقارتهایی که ما داریم و معمولا پشت پردهی هنر پنهان میکنیم.
آقای شهیدی به من امید دادند که میشود واقعا هنر خالص و ناب داشت. میتوان انسان بود. فروتن بود. مهربان بود و کار هنری شایسته هم انجام داد.
ابتهاج همچنین گفت: من دلم میخواست، اینجا اهل فن اشارهای به نوازندگی آقای شهیدی میکردند، زیرا تنها کسی بودند که عود ایرانی میزدند. این ساز همیشه خودش را با لهجهی غلیظ عربی به نوازندهها تحمیل میکرد.
آقای شهیدی در کنار آوازشان مهارتی در نوازندگی عود داشتند. امشب خیلی به اختصار میگذرد. شأن شهیدی بیش از این حرفها است. او همیشه برای من عزیز بوده است.
این شاعر معاصر ادامه داد: همیشه میتوانستم بهعنوان یک هنرمند به او تکیه کنم؛ به اخلاق هنری و به اخلاق انسانیاش. او میتوانست بیش از این، سرمشق هنرمندان باشد. روزگار مساعدت نکرد. سالهای که هنوز امکان کار هنری درخشان بود، آقای شهیدی برکنار ماند. حیف.
همین حالا به خودم فشار آوردم، از ایشان نپرسم که آقای شهیدی هنوز عود میزنی؟ با نوای عودت میخوانی؟ گمانم، بله، نمیشود نخواند. این بلایی را که آقای دهباشی سر من آورد، میخواهم سر آقای شهیدی بیاورم و از او بخواهم که اینجا بیاید.
مرغ، مرده و زندهاش صد تومان است. این اصطلاحی هست که درست هم هست. آن صدق و صفایی که در هنر هست به هزار نیروی جوانی هم میچربد. بیایید آقای شهیدی.
در نهایت، عبدالوهاب شهیدی برای سخنرانی آمد و گفت: به نام ایران. به نام مردم ایران. مردم هنرپرور ایران. به نام اساتید. اساتید چه در ادبیات و چه در موسیقی که همیشه نامشان را تکرار میکنم.
سلام بر حاضران. میدانم محبت کردید. خیلی خوشحال شدم که دوست عزیز و گرانمایهی خودم آقای سایه را اینجا دیدم. او در گلها همهی آنهایی را که پراکنده شده بودند، جمع کرد و برای آنها حقوق بیشتری تقاضا، محل استراحت خوبی برایشان تهیه کرد.
این خوانندهی پیشکسوت اظهار کرد: هنرمندانی که در این برنامهها شرکت میکنند، غنیمتی هستند که باید ارجشان نهاد.
فرهاد فخرالدینی در این مراسم حضور نداشت، اما پیامی را به این مراسم فرستاده بود که توسط علی دهباشی برای حاضران خوانده شد
شب عبدالوهاب شهیدی به همت مجلهی بخارا و علی دهباشی برگزار شد.
اخبار فرهنگی - ایسنا
ویدیو مرتبط :
برگ سبز ۲۵۵ : شجریان ، شهناز ، ناهید ، عبادی
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
رئیس فدراسیون نابینایان :چشم هایم را که از دست دادم به پدرم گفتند اگر می مرد که بهتر بود!
رئیس فدراسیون نابینایان :چشم هایم را که از دست دادم به پدرم گفتند اگر می مرد که بهتر بود!
15 اﮐﺘﺒﺮ روز ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﺎن و ﻋﺼﺎی ﺳﻔﯿﺪ اﺳﺖ. اﯾﻦ روز در ﺟﻬﺖ اﻫﻤﯿﺖ ﺑﻪ روﺷﻨﺪﻻن، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﺸﮑﻼت آﻧﻬﺎ و اﯾﺠﺎد ﻣﺤﯿﻂ ﻫﺎی ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮای اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﻨﺪﮔﺎن از ﻋﺼﺎی ﺳﻔﯿﺪ به این عنوان نامگذاری شده است. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ از ﺳﺎل 1964 ﮐﻪ اﯾﻦ روز ﺗﺼﻮﯾﺐ ﺷﺪه، ﺑﻬﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای ﭘﺎﺳﺪاﺷﺖ دﺳﺘﺎوردﻫﺎی اﻓﺮاد ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ هم ﺑﻪ شمار می رود.
به همین بهانه محمدرضا مظلومی سرپرست فدراسیون نابینایان و کم بینایان مهمان موسسه خبر بود. او که از امکانات جامعه برای نابینایان گلایه دارد، از مسئولان کشور می خواهد نگاه ویژه ای به این افراد داشته باشند. مظلومی همچنین اعتقاد دارد اگر بستر لازم فراهم شود، ورزشکاران نابینا حرف های زیادی را برای گفتن دارند.
*در حال حاضر برنامههای کلی شما برای فدراسیون ورزشهای نابینایان و کم بینایان چیست؟
در ابتدا می خواهم گریزی بزنم به روز جهانی عصای سفید. عصای سفید چه می خواهد بگوید و هدفش چیست؟ سپس به ورزش آنها می رسیم.
سازمان ملل 15 اوکتبر را به نام روز جهانی عصای سفید و نابینایان نامگذاری کرده که هر ساله در سراسر دنیا به این مناسبت مراسم های مختلفی برگزار می شود، هدف آن هم این است که به مردم عادی بگوید اگر ما شما را نمی بینیم، شما ما را ببینید. ما هم به عنوان یک انسان در این جامعه زندگی می کنیم و با وجود تمام مشکلات پویا هستیم.
به هر حال مسئولین و مردم ما را هم ببینند و به ما توجه کنند. من احساس می کنم که همیشه دیدن مهم نیست، فهمیدن مهم است. از زندگی چه چیزی می فهمیم؟ می خواهم بگویم با وجود تمام مشکلات بچه ها با این عصا حرکت می کنند و به زندگی خود ادامه می دهند. امیدوارم مسئولین به خوبی وظیفهشان را انجام دهند.
ما اگر دارای دو فرزند باشیم و یکی از آنها مشکل درسی داشته باشد، برای او معلم تقویتی می گیریم. بچه های نابینا هم به نوعی محدودیت دارند و از همه امکانات کشوری نمی توانند استفاده کنند. باید به آنها کمک کنیم تا با وجود محدودیت از این امکانات استفاده کنند.
از جمله نیاز آنها ورزش است. بچه های ما به خاطر نوع معلولیتشان تحرک کمی دارند. مسئولین مملکت و شهرداری ها امکانات را طوری محیا نکرده اند که امثال ما هم بتوانیم از آنها استفاده کنیم. این فرهنگ سازی ایجاد نشده. من در فروردین سال 62 در جنگ تحمیلی مجروح شدم. از سال 63 که وارد فضای ورزش شدم، نیروی بسیاری از آن گرفتم. با کمک ورزش توانستم ادامه تحصیل بدم، به کار مشغول شوم.
*شما در کدام عملیات مجروح شدید؟
والفجر یک. ترکش، موج انفجار و خاک همه با هم همراه شدند و من را زدند (می خندد)
*بعد از آن که این اتفاق برای شما افتاد، چه احساسی در آن لحظه داشتید؟
روزی که مجروح شدم نمی دانستم این اتفاق برای من می افتد. بعد از طول درمانی که سپری کردم، متوجه شدم که باید از یک دنیای بینایی وارد یک دنیای نابینایی شوم. به زمان نیاز بود تا من این واقعیت را قبول کنم.
یک روز به خودم گفتم به هر صورت این اتفاق افتاده، اگر ادعا داری با وضع موجود خوب زندگی کن. اگر جنگ تمام می شد و بدون مجروحیت زندگی می کردی، هنر خاصی نبود. با وضع موجود زندگی کردن هنر است. الحمدالله در این 30 سال هم همیشه کار کردم که آن را مدیون ورزش می دانم.
ورزش کمک بسیاری به من کرد، در دانشگاه رفتن، کار اداری، اعتماد به نفس و... در این 30 سال اگر نگویم بهتر از دیگران، اما بدتر از دیگران هم زندگی نکردم. خدا به من عنایت کرد و من هم همت کردم. اگر ورزش برای افراد سالم لازم باشد، برای نابینایان واجب است. مسئولین باید شرایطی را فراهم کنند که بچه های نابینا از همان طفولیت وارد ورزش شوند.
این بچه ها چون نابینا متولد می شوند، از همان ابتدا بدن های بسته ای دارند و باید ورزش کنند. باید ورزش هگانی را وارد مدارس آنها کرد و سپس آنهایی که استعداد دارند را وارد ورزش قهرمانی کنند. فدراسیون نابینایان که از سال 78 تشکیل شده، متاسفانه غیر از بودجه هیچ امکاناتی را برای بچه های نابینا ندارد. فقط بودجه ای دارد که با آن روزمرگی را انجام دهد.
*بودجه آن هم بسیار ناچیز است...
بله، ببینید ما 8 رشته ورزشی شامل گلبال، فوتبال، فوتبال 5 نفره، دوومیدانی، پاورلیفتینگ، جودو، شطرنج، شنا و دوچرخه سواری 2 نفره برای آقایان داریم. 4 رشته گلبال، دوومیدانی، شنا و شطرنج هم برای بانوان داریم. اگر بخواهیم هر ساله مسابقات قهرمانی کشوری برای آنها برگزار کنیم، بودجه زیادی را می طلبد.
از رده های سنی و همچنین پیشکسوتان هم صحبت نمی کنم در حالی که آنها هم به ورزش نیاز دارند. امکاناتی که فدراسیون بسیار ناچیز است. چه باید کرد؟ مسئولین باید چه کار کنند و ما باید چه کنیم؟ بودجه فدراسیون نابینایان و معلولین را باید با یک نگاه کارشناسی شده و بهتر بدهیم.
آقای روحانی در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود پس از انتخابات گفتند که ما به معلولین و نابینایان نگاه ویژه خواهیم داشت. نه فقط در ورزش بلکه در تمامی سطوح. امیدوارم مسئولان زیر دست ایشان هم همین نگاه را داشته باشند. ما نمی گوییم به نابینایان و معلولین ترحم کنید، می گوییم نگاه کنید. نیاز اینها را بسنجید و به آنها را کمک کنید.
*شما گفتید در 30 سال گذشته بدتر از دیگران زندگی نکرده اید، با اینکه خودتان هم می دانید که اکثر نابینایان زندگی خوبی ندارند...
من خودم را گفتم. در فرهنگ ما این است که فرزندانمان مدارک دانشگاهی خوبی می گیرند اما به کار جذب نمی شوند. برخی افراد با فوق لیسانس هم حاضرند که تلفنچی شوند. در جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم، به کسی که چشم ندارد نگاه خوبی ندارند، انگار که نابینایان دیگر توان هیچ کاری را ندارند. در صورتی که در کشورهای پیشرفته به این شکل نیست.
*چرا در این 35 سال اقدام جدی برای حل این مسائل انجام نشده؟ در حالی که بسیاری از این افراد توانمند همان رزمنده هایی هستند که در راه مملکتشان به این وضع دچار شده اند...
به خاطر نگاه مسئولین ماست. به یاد دارم که در سال 69 یا 70 بود که من شده بودم نایب رئیس آقای خسرویوفا دربخش معلولین. آن زمان هنوز فدراسیون نابینایان وجود نداشت و ما در دل فدراسیون جانبازان کار می کردیم.
در یک مراسمی آقای خسرویوفا من را معرفی کرد و گفت این معاون من است، طرف هم جواب داد: «آدم نبود این را گذاشتی؟!» مسئولین ما نگاه این چنینی دارند.چشم انسان کاری نمی کند، این مغز است که کار می کند. به هر حال فرهنگ سازی در جامعه ما نشده.
مسئولین شناخت ندارند و فکر می کنند چون طرف نمی بیند پس نمی تواند، این نگاه آنهاست. چه کسی باید این نگاه را عوض کند؟ رادیو، تلویزیون، مطبوعات و... باید این را به همه ثابت کنیم اگر طرف نابیناست، می تواند کارهای مختلفی را انجام دهد، من احساس می کنم رسانه ها رسالت خودشان را نسبت به این بچه ها انجام نداده اند.
*این فرهنگ در خانوادههای جامعه ما هم وجود دارد، مثلا زمانی که بچه معلول، نابینا یا ناشنوایی به دنیا می آورند، او را از دیگران پنهان می کنند...
ببینید نگاه کلی جامعه ما همین است. وقتی که من مجروح شدم به مادرم گفتند که چه کسی می خواهد لباس او را عوض کند؟ چه کسی به او غذا می دهد و او را دستشویی می برد؟ زمانی که خواستیم ازدواج کنیم خانواده همسرم نگران بودند که همه مسئولیت زندگی روی دوش او می افتد.
اما پس از مدتی متوجه می شوند که به این شکل نیست. آنها هم شناخت ندارند اما زمانی که شناخت پیدا می کنند نگاهشان عوض می شود. در حال حاضر اکثر افراد جامعه ما به یک نابینا نگاه تکدیگری دارند. ما باید این نگاه را عوض کنیم. مسئولین و رسانه ها باید کمک کنند که این تفکر جا بیفتد. نابینایان هم مانند افراد سالم محدودیت های خاص خودشان را دارند. اما چون مردم ظاهر را می بینند چنین نگاهی به ما دارند.
*درست است که مسئولین ما چنین نگاهی ندارند اما از طرف دیگر مردم باید چه کار کنند؟
خود من به عنوان یک نابینا که در جاهای مختلف کار کردم، سعی کردم نقص خودم را با فعالیت بیشتر بپوشانم و کمترین خطا را داشته باشم تا دیگران به علت نابینایی ام به من ترحم نکنند. ما نابینایان به خاطر مشکلاتمان باید دقت بیشتری داشته باشیم. اکثر مردم ما در جو قرار می گیرند، به همین خاطر باید به آنها نشان دهیم که با وجود نابینایی توانایی های زیادی داریم.
پس از پایان جنگ یک بنده خدایی به مغازه ما آمد و من را دید، به پدرم گفت که این محمدرضا است؟ نابینا شده؟ پدرم گفت بله. گفت حاجی این اگر شهید می شد که بهتر بود. ببینید نگاه این است. بعد از مدتی که من کار کردم و خودم را نشان دادم، همان طرف آمد به پدرم گفت که حاجی من اشتباه کردم ببخشید.
زمان برد اما می توان این را ثابت کرد. در دولت آقای احمدی نژاد به من اعتماد کردند و آقای عباسی وزیر ورزش من را به عنوان سرپرست فدراسیون منصوب کرد. خدا را شکر تا به حال کارها هم به خوبی پیش رفته. در ابتدا سخت بود اما رفته رفته توانستیم به مسئولان نشان دهیم که چنین چیزی امکان پذیر است.
*مجموعههای ورزشی نابینایان با مشارکت شهرداری ساخته می شود؟
بیشتر کمکها از طرف شهرداری است. حالا فعلا مسئولین به من اعتماد کردند، من هم سعی می کنم با دقت بالایی به آنها ثابت کنم که نابینایان هم در کشور می توانند کار اجرایی را به نحو احسن انجام بدهند.
*شما اشاره کردید به ورزش همگانی نابینایان، یکی از اصلی ترین ارکان هم آن مدارس است که به وزارت آموزش و پرورش مربوط می شود. در حال حاضر چه اقدامی انجام شده که بچه های نابینا ورزش را از دوران مدرسه آغاز کنند؟
ما در سالهای گذشته به مدرسه شهید محبی مربی می فرستادیم و آنها را ملزم به آموزش رشته های مختلف می کردیم. به نوعی سعی کردیم با کمک های خود به ورزش نابینایان تحرک ببخشیم.
*یعنی مدارس نابینایان مربی ورزش ندارند؟
مربی ورزش دارند اما مانند مدارس عادی آن طور که باید رسیدگی نمی شود. در مدارس عادی ما هم یک توپ به بچه ها می دهند و می گویند بروید در حیاط بازی کنید، خود مربی ها هم در دفتر چایی می نوشند. نگاه به ورزش در مدارس نابینایان هم همین است در صورتی که در آنجا باید اجبار کرد.
*در حال حاضر شهرداری چه اقداماتی را برای نابینان انجام داده؟ به هر حال شهرداری یک سری وظایف در قبال نابینایان جامعه دارد...
ببینید متاسفانه مسئولان ما در شهرداری هم آن طور که باید به فکر نابینایان نیستند. ما به فکر اتومبیل های خود هستیم و مدام آسفالت های خیابان را تعمیر می کنیم اما این نگاه را به معابر نابینایان نداریم.
شهرداری یک سری اقدامات را برای نابینایان انجام داده اما متاسفانه سلیقه ای بوده و استاندارد کار نشده است. مثلا در پیاده رو خیابان انقلاب حد فاصل میدان فردوسی و چهارراه جمهوری گلمیخ هایی نصب کردند که وقتی شما روی آن حرکت می کنی کف پایت درد می گیرد.
این علایم باید ملایم باشد نه اینکه باعث آزار و اذیت شود. من یک روز به آقای قالیباف گفتم که شما از میدان تجریش تا میدان راه آهن را سنگفرش کردید، اما حق ما نابینایان کجاست؟ حتی معابر ما برای افراد عادی هم مناسب نیست. ما خواسته اضافه ای نداریم، می گوییم این پیاده روها را به شکلی بسازید که هم ما استفاده کنیم و هم مردم عادی.
*در حال حاضر آماری از تعداد نابینایان جامعه در اختیار داریم؟
2 تا 3 درصد از جامعه ما نابینا و کمبینا هستند.
* میزان اشتغال نابینایان چقدر است؟
بسیار کم.
*پس متاسفانه می توانیم بگوییم به نوعی سربار خانواده خود هستند...
دقیقا. متاسفانه قانونی که می گوید 3 درصد از مستخدمین باید از معلولین و نابینایان جامعه باشند، اجرا نمی شود.
*پس این مسئله به چه شکلی باید پیگیری شود؟
طبیعتا از طریق وزارت کار یا سازمان بهزیستی. اگر روزی اسن 3 درصد اجرا شود، مشکلات زیادی حل خواهد شد.
*این 3 درصد به چه صورت باید اجرا شود؟ در اکثر ادارات و سازمانهای ما شغلی برای نابینایان تعریف نشده است...
نمی توان گفت تعریف نشده است. مثلا تلفنچی گری را نابینایان ما می توانند انجام دهند. آیا تمام افرادی که در ادارات ما مشغول به کار هستند، افراد مفیدی به شمار می روند؟
*اما اگر ما هم خودمان را جای مدیران ادارات بگذاریم، می بینیم که استخدام چنین افرادی مشکلات خاص خودش را دارد...
خب این مشکل ما نیست، مسئولین باید فکری به حال این مسئله کنند. در ابتدا باید به نابینایان اعتماد شود و بعد نتیجه آن را دید. من در دیداری که با آقای قالیباف داشتم، از ایشان خواستم که در هر منطقه شهرداری یک قهرمان نابینا را استخدام کند. یعنی 22 قهرمان ما را در 22 منطقه مشغول به کار کند. ایشان به من گفتند مظلومی هرچه می خواهی بخواه اما این کار را انجام نمی دهیم. درخواست اضافه ای که ما نداشتیم.
*چرا با این درخواست مخالفت کردند؟
گفتند نمی توانیم. در حالی که با استخدام 22 نفر مشکل 22 خانواده حل می شد. در حال حاضر ما دخترانی داریم که با سی و چند سال سن و مدرک لیسانس و فوق لیسانس خانه نشین هستند.
*این افراد نمی توانند تدریس کنند؟
به هر حال آن بخش هم مشکلات خاص خودش را دارد. نابینایان در مدارس خودشان می توانند تدریس کنند اما اجازه این کار را هم نمی دهند. باید کمی کمک کرد تا راه باز شود. تا چند سال گذشته وزیر آموزش و پرورش انگلستان یک نابینا بود در حالی که آموزش و پرورش یک کار پایه ای است.
من منکر مزایای چشم نیستم اما می خواهم بگویم که ما با مغز این افراد را کار داریم نه با چشم آنها. چشم تنها یک وسیله است. نابینایی در ابتدا برای من هم بسیار سخت بود اما در حال حاضر خودم تمام کارهایم را در خانه انجام می دهم.
*به نظر شما این فرهنگ سازی به چه صورت باید انجام شود؟
رسانه ها باید کمک کنند تا این اتفاق بیفتد. باید یک کار اساسی انجام شود نه اینکه تنها در روز نابینا به یاد آنها بیفتیم و برود تا سال بعد. باید به مسئولین نشان بدهیم که نابینایان هم می توانند. خود من در سال 63 به سختی جذب کار شدم اما بعد از آن خودم را ثابت کردم. الان بچه های ما توانایی کارهای مختلفی را دارند اما این مسئله به مسئولین ثابت نشده است.
یک روز یکی از دوستان به من گفت که محمدرضا اگر تو جانباز نبودی تو را به عنوان معاون عالی فلان اداره، به او گفتم خیلی ممنون اما حالا که جانباز شدم این حرف ها را می زنی که دلم بسوزد؟! یا به من اطمینان داری یا نه. اگر نداری که اصلا بحثش را نکن، اگر هم اطمینان داری خب فرصت بده. بگذار طرف خودش را نشان دهد.
*ارزیابی شما از سطح ورزشکاران نابینای کشور به چه صورت است؟
بچه های ما توانایی و استعداد خوبی دارند. می توانند از طریق ورزش پرچم این مملکت را بالا ببرند و خودشان را به جامعه نشان دهند.
اما باید شرایط آن را فراهم کنیم. تا به حال امکانات بسیار محدودی را برای بچه ها فراهم کرده ایم. مشکل بودجه، تجهیزات، امکانات اداری و... داریم. در حال حاضر اگر ورزشکاری بخواهد به جمع ما اضافه شود کدام شرایط برای او فراهم شده است؟ من امیدوارم روزی این مسائل کارشناسی شود و مسئولان تا آنجایی که می توانند به این بچه ها کمک کنند.
*در حال حاضر ما چه تعداد ورزشکار نابینا داریم؟
در این زمینه آمار کلی در اختیار نداریم. حتی بهزیستی هم این آمار را ندارد. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که امکانات برای حضور ورزشکاران بیشتر فراهم نیست که این اتفاق تلخی به شمار می رود.
*از طرفی جنبه همگانی ورزش هم اهمیت بسیاری برای نابینایان دارد...
دقیقا، همین که نابینا بتواند ورزش کند و تحرک داشته باشد، اعتماد به نفس خاصی می گیرد، در نتیجه می تواند وارد محیط جامعه شود. خود من همه چیزم را مدیون ورزش می دانم، ادامه تحصیل، کار، زندگی و... و این اتفاق می تواند برای افراد زیادی رخ دهد. این مشکلات برای همه افراد جامعه وجود دارد اما برای ما کمی بیشتر است.
درخواست ما این است که نابینایان را با دیگران مساوی کنند. به ما کمک کنند تا از تمامی امکانات استفاده کنیم. چه اوقات فراغتی برای نابینایان در نظر گرفته شده؟ ما نمی گوییم ما را از جامعه جدا کنید، اما امکاناتی را فراهم کنید تا برای ما هم قابل استفاده باشد.
الان 6 سال است که تربیت بدنی تهران مشغول ساخت استخر مخصوص نابینایان است اما نزدیک به دو سال است که کار خوابیده. می توان این مسائل را مدیریت کرد اما متاسفانه کوتاهی می شود.
*جالب اینجاست که این مسائل مربوط به تهران است، در شهرستان ها که وضعیت نامساعدتر هم است...
بله، البته تردد نابینایان در تهران هم دشوارتر از شهرستان هاست.
*برسیم به رشته گلبال. بالاخره محرومیت تیم گلبال به پایان رسید، شاید شهامت سال 67 بچه ها در تاریخ ثبت شود...
بله، در آن زمان بچه ها به دلیل قرار گرفتن مقابل تیم رژیم اشغالگر قدس از بازی امتناع کردند و شعار درود بر فلسطین و مرگ بر اسرائیل سر دادند. خدا رحمت کند حضرت امام (ره) را، ایشان بعد از این اتفاق گفتند نابینایان قلب مرا شاد کردند.
*شما در آن زمان در ورزشگاه حاضر بودید؟
نه، این اتفاق در سال 1988 در سئول کره رخ داد اما من عضو تیم گلبال نبودم. رشته من در آن زمان کشتی بود. به یاد دارم که رضا مهرانی کاپیتان تیم ملی هم در سال 76 شهید شد.
23 مهر روز جهانی عصای سفید است
*گلبال ما پس از مدت ها به میادین بازگشت، شاید در پاراالمپیک لندن عملکرد آنچنان موفقی نداشتیم اما می توان گفت شروع خوبی بود...
ما سال 88 در پکن عملکرد بهتری داشتیم. در آن زمان قهرمان آسیا شدیم و سهمیه جهانی گرفتیم. همچنین سال 89 در شفیلد انگلستان بین 16 تیم دنیا مقام سوم را کسب کردیم. اما با تغییرات مدیریتی و رویکرد جدید مسئولین که جوانگرایی در راس آن بود، متاسفانه موفق نبودیم.
سرمربی تیم که جانباز جنگ تحمیلی بود و فوق لیسانس تربیت بدنی داشت، پس از 10 سال فعالیت بدون هیچ تقدیری کنار گذاشته شد و از تجربه او هیچ گونه استفاده ای نشد. کسی به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شد که لیسانس علوم اجتماعی داشت و در این بیست و چند ساله تیمش حتی مقام اول تا ششمی هم نداشت.
تیم گلبال ما در شفیلد انگلیس اولین تیمی بود که سهمیه پاراالمپیک را کسب کرد اما به دلیل شخصی نگری های مدیریتی سه نفر از بهترین ورزشکاران ما را کنار گذاشتند. المپیک و پاراالمپیک جای باتجربه هاست نه فرصتی برای جوانگرایی. تیم ما تنها با 4 نفر وارد مسابقات شد و نیروی جایگزینی نداشت. به جرات می توانم بگویم اگر تیم کاملی را به مسابقات اعزام می کردیم، جای بچه ها روی سکو بود. امیدواریم روزی همه چیز در این مملکت ارزیابی شود.
*یعنی گلبال ما این پتانسیل را نداشت که با تیم کاملی راهی مسابقات شود؟
نه ببینید متاسفانه مدیریت های شخصینگر باعث این اتفاقات شد. ما قانونی داریم که می گوید کسانی می توانند در المپیک شرکت کنند که سابقه حضور در مسابقات رسمی IBS را داشته باشند، یا در مالزی و یا در شفیلد.
ما هفت ورزشکار را همراه خود به این مسابقات برده بودیم. 14 ماه قبل از پاراالمیک لندن نامه آمد که تنها این 7 نفر می توانند در مسابقات شرکت کنند. متاسفانه مسئولان به این مسئله توجه نکردند و گفتند که می خواهند جوانگرایی کنند. هر چه ما گفتیم که این یک قانون است اما گفتند که ما درستش می کنیم.
برای جوانگرایی هزینه های مختلفی کردیم اما در نهایت رسیدیم به همان چیزی که آنها می گفتند. نتوانستیم نفرات جدید ببریم و با 4 نفر وارد مسابقات شدیم. از طرفی نمی توانستیم انصراف بدهیم چرا که جدول مسابقات به هم می خورد و ما را محروم می کردند. به نظر من اگر تیم مدیریت شده بود بچه های ما می توانستند به مدال برسند.
*به نوعی شاخص ورزش نابینایان رشته گلبال است اما از لحاظ استعداد در چه رشته هایی دیگری قابلیت داریم؟
ما در جودو، فوتبال 5 نفره، دوومیدانی و شنا می توانیم مدال آور باشیم. در کل ما باید بستر کار را فراهم کنیم. ما با محدودیت های موجود چه انتظاری از خودمان داریم؟ آیا ما امکانات را فراهم کردیم که جواب نگرفتیم؟ آیا مدیریت کردیم که جواب نگرفتیم؟ نمی گویم بودجه زیادی لازم داریم، مهم مدیریت است.
ما از تاریخ 18 تا 28 آبان مسابفات قهرمانی آسیا در چین را پیش رو داریم که باید برای کسب سهمیه جهانی بجنگیم. ما هم سعی کردیم بستر کار را فراهم کنیم، حدود 50 روز است که بچه ها در اردو هستند. امیدواریم از این طریق بتوانیم گلبال ایران را که ورزش اختصاصی نابینایان به شمار می رود، به دنیا ثابت کنیم.
*سوال آخر هم درباره ناتوانی فدراسیون نابینایان در جذب نیروهای جوان تر است. متاسفانه اگر این روند ادامه پیدا کند در سالهای آینده چه اتفاق رخ می دهد؟
متاسفانه ما نتواسته ایم کار پایه ای انجام دهیم و این یک واقعیت است. در سالهای اخیر با توجه به مشکلات مالی مسابقات استانی برگزار نشد. درخواست من این است که از روی ترحم به ما کمک نکنند بلکه کارشناسی شده مشکلات ما را حل کنند.
*آیا ورزشکاران ما حاضرند در این راه به نابینایان هم رشته خود کمک کنند؟
متاسفانه دیگر کسی رایگان و فی سبیل الله کار نمی کند. قهرمانان ما حاضرند چنین کمک هایی را انجام دهند اما حتی این کار هم به امکانات و بودجه نیاز دارد.
*حرف خاصی باقی مانده؟
امیدوارم همه ما، مسئولین، رسانه ها و... به خوبی به وظایف شان عمل کنند./خبر انلاین