فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
در زندگی فرزاد حسنی و آزاده نامداری
در زندگی فرزاد حسنی و آزاده نامداری
مجله زندگی ایده آل: همیشه «کوله پشتی» را اینطوری شروع میکرد: «به نام خدایی که اگر حکم کند، همه محکومیم». در آغاز سال 92 خدا برای فرزاد حسنی حکم را صادر کرد و حالا او یک تازه داماد است. پسر خوش مشرب ما که ترانههای عاشقانه اش حالا آدرس گیرنده دارند، اگرچه بی پروایی زبان سرخش در اجراهای تلویزیونی، خیلی وقتها سر سبزش را بر باد میداد اما یکی از آن احساساتیهای حرفهای است. خواندن یکی، دو تا ترانه از او کافی است تا یاد بگیرید گول ظاهر تند و تیزش را نباید خورد.
اصلا کسی که نوشته: «چشمای تو چشمامو درگیر چراغی کرد/ هر نقطه این قصه با عشق تلاقی کرد...» یا « تو غزلترین نگاهی توی باغ بیترانه/ دارم از تو زنده میشم اتفاق عاشقانه/منو حلقه کن تو دستت منو از تنت بیاویز/ نذار از سکه بیفتم بابت این دل ناچیز...» مگر میتواند عاشق نباشد؟
فرزاد حسنی این بار نه با یک کل کل جانانه با چهره ای گل درشت روی آنتن، نه با خوشمزه بازی در یک برنامه رادیویی، نه با یک بازی دیدنی در یک سریال یا فیلم سینمایی و نه با ممنوع الکاریهای رسمی و غیر رسمی که با عیالوار شدن، سر زبانها افتاده است. سوی دیگر این قصه عاشقانه، آزاده نامداری است.
دختر تند و رک تلویزیون. کسی که با مرد 3 زنه کل کل میکند، میز استودیو را در برنامه زنده بر میگرداند و لبخند از روی لبهایش پس نمیرود. قضاوت اینکه در خانه فرزاد و آزاده، چه کسی در حرف زدن به نفع دیگری کنار میرود، با شما.
پاگشای دو تا مجری نازنین هم با ما. هر دوی بچهها، مثل همه تازه عروسها و تازه دامادها، حسابی سرشان شلوغ است و فعلا فرصتی برای گفتن از عشق و زندگی مشترک ندارند.
با این حال ایده آل با نگاهی به حرفهای شخصی این 2 نفر در گفت و گوهای مختلفشان که در رسانههای گوناگونی منتشر شده، یک پاگشای جمعوجور تدارک دیده است. گفت و گوی مفصل و اختصاصی با این زوج هم بماند برای وقتی که میخواستند شیرینی ما را بدهند!
رمزگشایی از اولین اختلاف یک زوج تلویزیونی
آزاده نامداری: دوست ندارم فرزاد بازیگر شود
فرزاد حسنی: من عاشق بازیگری هستم
آزاده نامداری میگوید: تصویرفردای زندگی من، مادری با 3دختر
آزاده نامداری جایی گفته است:«...من قصه مینویسم. دلم میخواهد داستانی بنویسم و بازیگر قصههای خودم باشم. قصههای من خیلی زنانه است. برای همین زن توی قصه خودم را خیلی خوب میشناسم و میتوانم جای او بازی کنم.
زن بودن خوشحالی خیلی بزرگی است. حس من این است که اگر همه چیز سر جای خودش باشد و جامعه مرتب شود، زن بودن اتفاق لذتبخشی خواهد بود. اما ما زنها به کجا رسیدهایم؟ در فضایی قرار گرفته ایم که باید رفتار مردانه از خودمان بروز بدهیم.
چیزهایی مثل صبوری کردن، ملایم و مهربان و رومانتیک بودن، رقابت نکردن، خوبی کردن و ... ویژگیهایی زنانه است که در طول زندگی مان، آهسته آهسته آنها را از دست داده ایم.
برای من این مسئله خیلی دردناک است و با تکتک سلولهایم دارم تلاش میکنم این زنانگیها را از دست ندهم. من کتابهای روانشناسی زیاد میخوانم.
یونگ میگوید: «در هر مردی، زنی و در هر زنی، مردی وجود دارد. اما به نظر من جالبترین مردها، کسانی هستند که زن وجودشان خیلی کمرنگ است و برعکس...» همین برای مقدمه بقیه حرفهای آزاده کافی است.
در عشق ترسوام
من یک خودخواهی دارم؛ برای من مهم نیست که یک نفر چقدر دوستم دارد. بلكه برای من مهم است که خودم چقدر کسی را دوست دارم.
اصلا حاضر نیستم این امتیاز را به شخصی بدهم که کنارش باشم چون او من را دوست دارد و از اینکه با کسی است که دوستش دارد، لذت ببرد اما من نصف او لذت ببرم.
اما کم کم تعریفم در زمینه عشق در حال عوض شدن است. من دارم میفهمم که واقعا میشود کسی را بیشتر از خودت دوست داشته باشی.
به نظرم اصلا شعر و قصه هم نیست. متاسفانه این روزها با آدم هایی طرفیم که همگی از جایی به بعد و از سر تجربیات متعدد و تلخ، یاد گرفتند که همه عشقشان را یکجا خرج نکنند و در عاشقی بسیار بسیار محافظه کار شدند. من خیلی آدم ترسویی هستم برای اینکه به کسی بگویم دوستت دارم و همین باعث شده که این عشق در من ذخیره شود.
من هیچ وقت شجاعت این را نداشتهام نفر اول باشم که به کسی میگویم دوستت دارم. من متاسفانه روابط عمومی خوبی ندارم.
ثبات را دوست ندارم
تکیه بر من، تکیه بر باد است. من حضور واقعی در زندگی هیچ کسی ندارم. وقتی زندگی خودم را با زندگی مثلا خواهرم مقایسه میکنم، میبینم که بله، من زندگی نرمالی ندارم و آدمهای کمی هستند که این مدل زندگی و شخصیت را درک کنند. درکل ثبات را دوست ندارم. هر چیزی را غیرمنتظره دوست دارم.
آدم رمانتیکی هستم
من آدمی هستم که 90 درصد زندگی ام خودم هستم و 10 درصد زندگی ام میتواند کس دیگری باشد. این چیزی است که برایم روشن است، اما آدم رمانتیکی هم هستم. هیچ وقت با کسی دعوا نمیکنم و هیچ وقت در زندگی ام داد نزده ام. در کنار اینها خودخواهی هایی هم مثل همه آدمها دارم.
روی من به عنوان یک رفیق میشود حساب کرد تا وقتی که اذیت نشوم و به حال خودم باشم. حریم شخصی خودم و بقیه خیلی برایم مهم است. به حریم شخصی كسی وارد نمیشوم و این احترام را برای همه قائلم و معتقدم هیچ چیز یا هیچ كس نباید باعث شود به هم تهمت بزنیم یا توهین كنیم.
نكته مهم
در خلوت بیشتر كتاب شعر میخوانم. مثلا مثنوی معنوی را بارها خوانده ام. سهراب سپهری، حمید مصدق و فروغ فرخزاد، فاضل نظری و... را خیلی دوست دارم و یكی از كارهایی كه زیاد انجامش میدهم، خواندن شعر است.
شعرها را هم سرسری نمی خوانم و با هر بیت آن سعی میكنم ارتباط برقرار كنم به همین خاطر با افرادی كه اشعار را سرسری میخوانند، خیلی میانه خوبی ندارم.
خودم ترانه نمیگویم بلكه بیشتر شعر میگویم. من خیلی ترانه سرای خوبی نیستم. موسیقی را هم بیشتر به خاطر ترانههایش گوش میكنم، چون كلام برایم بیشتر اهمیت دارد. گاهی وقتها ملودی خوب نیست، اما شعر آنقدر زیباست كه دوست دارم آن را باز هم بشنوم.
اگر 20 سالگی ازدواج میکردم...
شخصیت هدیه تهرانی در «كاغذ بی خط»به من این حس را میدهد که چقدر شبیه همیم. وقتی فیلم را میدیدم احساس میكردم اگر مثلا من هم در 20 سالگی ازدواج كرده بودم و مسیر زندگیام عوض میشد، قطعا در 35 سالگی زنی بودم كه مثل آتش زیر خاكستر یكدفعه به خودش میآید و میگوید سنی از من گذشته و دوتا بچه دارم اما هنوز هیچ كاری برای خودم نكرده ام. آنچه كه همه آدمها دوست دارند تجربه اش كنند این است كه چیزی از خودشان به جا بگذارند.
مثلا اگر 10 سال دیگر من، 37 ساله شوم و این مصاحبه را بخوانم در حالیكه به هیچكدام از خواستههایم نرسیده باشم آن موقع میتوانم بگویم من آدم بدبختی هستم.
فرزاد حسنی کسی است که...
فرزاد حسنی از مجریانی است كه چندین ژانر را تجربه كرده و در همه آنها موفق بوده است. فرزاد حسنی هم در اجرای تفسیر قرآن، هم برنامه نوجوانان ، هم برنامه های سیاسی و هم برنامههای تخصصی سینما كار كرده كه در همه آنها موفق بوده است.
یك نظر كاملا شخصی در موردش دارم که میدانم هیچ ارتباطی به من ندارد. اما من هیچوقت دوست نداشتم فرزاد حسنی را یك بازیگر ببینم. شاید دارم با یك تعصب تلویزیونی در قالب یک مجری صحبت میکنم.
سه تا دختر دارم!
تصویرم از آیندهام این است که 10 سال بعد من روانشناس شوم و یك تاک شوی خیلی خوب هم در تلویزیون داشته باشم. اگر روانشناس خوبی بشوم دلم میخواهد سه تا كتاب هم بنویسم. در تصویرم حتما مادر شدن هم وجود دارد و سه تا هم بچه دارم.
هر 3 دخترند به نامهای گندم، خورشید و لیلی! گاهی فكر میكنم اگر بچه داشته باشم سخت میتوانم از این دنیا بروم. اگر پول زیادی داشته باشم نمی توانم بروم. پس این عدم تعلق برایم پررنگ میشود. از طرف دیگر، یك انرژی در من هست كه مرا وادار به كاركردن و ادامه زندگی میكند.
فرزادحسنی میگوید: همیشه بیشتر از کوپنم حرف میزدم
برخلاف فرزادحسنی پرحرف در تلویزیون، رادیو، فرزاد حسنی در مواجهه با رسانهها چندان پرحرف نیست. هرچند اگر هم پرحرف باشی، وقتی ازدواج میكنی و خبر دامادی ات سر زبانهاست، كمحرف میشوی. فرزاد تا حالا خیلی در مورد مسائل شخصیاش حرف نزده. اگر مصاحبهای بوده، بیشتر حرف كار بوده و اجرا و بازی.
اما برای شاختن او شاید همین حرفهای محدود هم كافی باشد. فرزاد حسنی هیچوقت كیفیت را فدای كمیت نمیكند.
من با هیچ چیز خداحافظی نخواهم کرد. همیشه به دنیا و اتفاقهای اطرافم ولو تلخ سلام میکنم، در آغوش شان میگیرم، با آنها همنشین میشوم، حشر ونشر میکنم و آنها را میفهمم و سعی میکنم فاصله منطقی خودم را با اتفاقهای زندگی ام حفظ کنم.
گاهی وقتها از یک چیزهایی فاصله بعیدی میگیرم و گاهی بسیار به آنها نزدیک میشوم. همیشه سعی کردهام اینگونه باشم. چیزی را حذف نمیکنم مگر چیزهای بد و زشت.
عشق دوران کودکی من
واقعا همین قدر مذهبی هستم که میبینید، تظاهری در کار من نیست. من بچه خانیآبادم و کوچه قندی. نزدیکی بستنی آقا رضا. از یک خانواده کاملا مذهبی. به خصوص مادرم که به شدت مذهبی بود. من در دل فرهنگ آن حوزه و آن دوران بزرگ شدم. به عنوان مثال بزرگترین عشق دوران کودکی من حضرتامام (ره) بود.
من از همان بچگی عکسهای امام را جمع میکردم و موثرترین شیوه برای ساکت کردن من، اهدای عکس امام (ره) بود. الان هم آرشیو کامل عکسهای امام (ره) را دارم.
وقتی در 12-11 سالگی شاگرد اول شدم، جایزهای که پدرم برایم خرید یک دوره کامل سیمای نور بود که به عکسهای امام اختصاص داشت. حتی یک بار یکی از اقوام، یک عبا برایم خرید تا من از کودکی بیشتر و بهتر بتوانم حرکات امام را انجام دهم. من با درسهای قرآن آقای قرائتی بزرگ شدم.
مسئله من دعای کمیل آیت الله دستغیب بود. مسئله نوجوانی من، شهادت آیت الله قدوسی بود، من با این چیزها بزرگ شدم.
دوبرابر هیچ چی!
در بچگی بازیگوش نبودم، اما حاضر جواب بودم، دنبال سوژه میگشتم تا به نوعی آن را به طنز ارتباط دهم. وقتی که دیدم چنین استعدادی دارم، سعی کردم آن را پرورش دهم. سر کلاس خیلی حرفمیزدم، یكروز معلم به من گفت: «حسنی! خیلیبیشتر از کوپنت حرف میزنی« و من در جواب بلافاصله گفتم:« خب برای اینکه ما از بازار آزاد هم خرید میکنیم«، یا مثلا یك روز معلم ورزش برای ما گفت که قرار است امکانات مدرسه دو برابرشود، من گفتم: «دو برابر هیچی چقدر میشود؟» ازاین کارها زیاد میکردم. میرفتم پشتباممدرسه و روی بچهها آب میریختم. وقتی مرا میگرفتند میگفتم من که کاری نکردهام، آبروشنایی است. خلاصه اینکه خیلی حاضرجوابم. من وقتی کسی میخواهد چیزی بگوید اواسط حرف، جواب را روی پیشانیاش میخوانم....
به چه جرمی، چه گناهی؟!
در خانه ما موسیقی نبود، تا مدت ها. اولین کاست موسیقی که به خانه ما راه یافت، «نهانخانه دل» با صدای «بیژن بیژنی» بود و بعدش هم «شور عشق» افتخاری.
اولین ترانهای که شنیدم در خانه داییام بود. از یک خواننده پاپ قدیمی. هنوز هم شعر وآهنگش را حفظ هستم: «به چه جرمی، چه گناهی، تو مرا سوزوندی...» حس موسیقیایی و میل به ترانه، نه با کاستهای موسیقی پاپ که با نوارهای قصه بارور شد که آن سالها بزرگترین تفریح کودکان بود. نوار قصههای شرکت 48 داستان یا بیتا.
تمام کودکی من با صدای این نوارها پر شده است. علیمردان خان، جن پینه دوز، گربههای اشرافی، سیندرلا، سندباد، پینوکیو. من به آوازهایشان گوش میدادم و با آنها بزرگ شدم البته آنها کارهای درخشانی بود. هنوز هم بسیاری از آوازها را حفظ هستم.
عشق من بازیگری
فرزاد: من عاشق بازیگری در مجموعههای تلویزیونی هستم. اگر 2 پیشنهاد هم زمان داشته باشم که یکی از طرف بهترین کارگردان سینمایی و دیگری از طرف بهترین کارگردان تلویزیونی مطرح شده باشد، شک نکن که پیشنهادسریال را میپذیرم. بازیگر تلویزیونی بودن را به بازیگر سینمایی بودن ترجیح میدهم. ولی قطعا این به این معنا نیست که مدیوم سینما را نشناخته یا رعایت نکنم.
عشق من، زبان عربی
من یک روزنامه خوان حرفه ای بودم. تا پایان دبیرستان روزی 4 تا 5 ساعت روزنامه و مجله میخواندم. همه چیز از اطلاعات هفتگی و پاورقی هایش بگیر تا نشریات طنز هفتگی. فکاهیون، طنز و کاریکاتور، دورههای قدیمی مجله بهلول، من حتی مجله صف را هم میخریدم. (مجله ارگان ارتش!) در ضمن عاشق گل آقا بودم و از شماره یک آرشیوش را دارم. در تابستانها وقتی هم سن و سالهای من کلاس انگلیسی میرفتند، من کلاس عربی میرفتم. جامع المقدمات را هم کامل خوانده ام. همین طور کتابی به نام زبان قرآن که مرجع تدریس قرآن در دانشگاه هاست. به عربی همیشه عشق ورزیده ام.
زبان عجیبی است و به غایت حساس. یک فتحه و ضمه اشتباه، یک عدم رعایت حروف قمری و شمسی، کل جمله را عوض میکند. من ارتباط حسی بسیار خوبی با عربی دارم و واقعا معتقدم اگر این ارتباط حسی را بااین زبان برقرار کنی، احتمال اشتباهت در تلفظ به صفر میرسد.
همساده با طیاره پرید!
من دلبستگی عمیق به ادبیات محاورهای قدیمی تهران دارم. پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ من، تهرانیهای اصیل بودند. خانهای که در خانی آباد داشتیم، از آن مدل خانههای قدیمی و تیپیک تهران بود. با حوضی در وسط و راه پلههای دور حیاط و دالان و زیرپله و ... . یکی از همسادههای ما (فرزاد تاکید دارد بگوید همساده!) پیرزنی بود به نام خجه خانم، خدیجه خانم نه، خجه خانم.
در یک اتاق دیگر پیرزنی دیگر بود به نام زهرا خانم که کارش آبکشی بود! در این فضا، گوش من پر شد از آوا و کلمات قدیمی تهرانی. یکی از دوستان منتقد به من ایراد میگرفت که چرا در برنامهام میگویم طیاره.
این توی یاد من مانده که مادربزرگم میگفت طیاره پرید! من دیگر نمیتوانم خودم را راضی کنم بگویم هواپیما. این طیاره است! مثلا تهرانیها به جای هنوز میگویند هنو (بدون ز) یا میگویند سیفید (سفید) زیرزیمین ( زیرزمین) سیب زیمینی (سیب زمینی). من به جای دوازده (با فتح دال) دوست دارم بگویم دوازده (با ضم دال).
این لهجه قدیمی تهران است. کسی به من زنگ زد و گفت این شنفتن را از کجا آوردی؟ یعنی چی؟ این خانم نمیدانست که خود حافظ، شنفتن را با گفتن هم قافیه کرده است. اما استفاده از این کلمات و این نوع گویش دوستان را عصبانی میکند. اما من تاکید دارم که از این زبان استفاده کنم.
من و گریگوری پک
هرقدر بیشتر فیلم دیده ام، من را بیشتر مومن کرده که جای خودم باشم. چون میبینم اگر گریکوری پک که بسیار هم دوستش دارم اینقدر موفق است، به این دلیل است که خود خودش است. اگر جک نیکلسون اینقدر موفق است، چون خود خود خودش است.
هرقدر آدم بیشتر خودش باشد، مطمئنا بیشتر موفق خواهد شد.
اینکه یک نفر را آینه تقلیدی خودت قرار بدهی و بخواهی مانند او باشی، باعث میشود خیلی از چیزهایی که مزه و رنگ و بوی توست پنهان بماند و قابلیت بروز پیدا نکند و تبدیل شوی به یک برداشت دست چندم از یک آدم اورجینال و جذاب.
با مادربزرگم به سینما میرفتم
در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ من به دلیل بافت خانوادگی مذهبی که داشتم خیلی اجازه رفتن به سینما را نداشتم و البته اکثر خانوادهها آن روزها به خاطر ذهنیتی که ازسینمای قبل از انقلاب داشتند و فیلم فارسیهایی که اصلا مناسب خانواده و به خصوص بچهها نبود همین طور بودند، بنابراین اول باید توسط بزرگترها فیلم چک میشد بعد ما میدیدیم البته نه این که فکر کنید همیشه با پدرم به سینما میرفتم، من معمولا با مادربزرگم به سینما میرفتم و فقط تا به حال 2 فیلم را با پدرم در سینما دیدم یکی «کیمیا» و دیگری «کلاه قرمزی و پسرخاله» دهه ۷۰ بود. حتی فیلمهای خودم را هم ایشان به تنهایی به سینما میرفتند و میدیدند. فیلم «موبیدیک»، «میمون جنگجو» و «مادر» زنده یاد علی حاتمی جزو اولین و به یادماندنیترین فیلمهایی بود که من در سینما دیدم.
وقتی ترانه میگویم...
هر وقت بعد از یک اجرای خوب به خانه میآیم دست به قلم میگیرم وشعر یا ترانه خوبی میگویم. وقتی از یک گپ خوب با یک خواننده بیرون میآیم، بعدش یک مرتبه یک شعر خوب به ذهنم میآید. وقتی یک بازی خوب انجام میدهم، میل بیشتری برای دیدن فیلم دارم و وقتی فیلم خوب میبینم احساس میکنم حالا یک برنامه لازم است که با اجرایم امکان تحلیل فیلم را فراهم کنم. همه اینها به هم راه دارند.
ماجرای من و قورمه سبزی
من هم مثل همه مردهای ایرانی قورمه سبزی دوست دارم. ولی اصلا این طوری نیست که کلهام بوی قورمهسبزی بدهد. اما مثل اینکه این طوری به نظر میآید به هر حال بهتر از این است که از کله آدم بوی گچ وآهک به مشام برسد یا اینکه درون کله ام فضایی باشد برای آزمایش هایی که در خلاء انجام میشود.
نكته مهم
من در زندگی ام یک کابوس میبینم که هنوز هم ادامه دارد البته هیچ ربطی هم به عذاب وجدان ندارد. خیلی وقتها در خواب کابوس میبینم که یکی از امتحانهای دوره دانشگاهم باقی مانده ومن فراموش کردهام بگذرانمش و به همین دلیل نمیتوانم مدرکم را بگیرم این کابوس من است و هنوز در این سن وسال با آن از خواب میپرم. تنها کابوس زندگی من همین است و ماهی یکی، دو بار سراغم میآید.
من عاشق دوران دانشجویی هستم حاضرم هرچه دارم ( که البته زیاد هم نیست ) بدهم وباز گردم به سال ۷۴ و دانشجو شوم.
من هم مثل همه آدمهای معمولی رفتم دانشگاه ودرس خواندم ولی در زندگی عادی ودر خانه برای خودم کلاس دانشگاه دارم. ادبیات کهن میخوانم و زبان عربی را دنبال میکنم. کتابهای تاریخی وسینمایی مطالعه میکنم. یک عالم فیلم میبینم وبا دوستانم هم کلی گپ میزنم./برترینها
ویدیو مرتبط :
علت جدایی فرزاد حسنی و آزاده نامداری
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
ازدواج دوم آزاده نامداری به کجا رسید؟+مرور زندگی عاطفی آزاده نامداری و فرزاد حسنی
بررسی زندگی پرفراز و نشیب آزاده نامداری
انگار عادت کردهایم که آزاده نامداری را با خبرهایی جنجالی که درمورد ازدواج و عشق و شکست خوردنش به میان میآید، بشناسیم. درحالی که ازدواج آزاده نامداری و همسر اولش فرزاد حسنی، یکسال هم به طول نینجامید، پس از مدتی او بار دیگر تصمیم میگیرد شریکی برای زندگیاش انتخاب کند.
ازدواج مجدد و حاشیهساز آزاده نامداری، برای ما بهانهای شد تا با کمک هرایر دانلیان روانشناس و مشاور خانواده، احتمال موفقیت و شکست کسانی که به شیوه آزاده نامداری برای دومینبار تصمیم به ازدواج میگیرند را بررسی کنیم. اما پیش از خواندن حرفهای این کارشناس، آنچه در رسانهها درمورد زندگی عاطفی آزاده نامداری آمده بود را با هم مرور میکنیم.
ازدواج دوم آزاده نامداری در اینستاگرام
دردسرهای ناخواسته شبکه های اجتماعی برای زندگی خصوصی آزاده نامداری، مجری محبوب و موفق:
خبر ازدواج دوم آزاده نامداری از اینستاگرام مطرح شد آن هم در شرایطی که برخی از کاربران این شبکه اجتماعی ادعایی را مبنی بر ازدواج دوم آزاده طرح کردند. طرح این ادعا توسط یکی از کاربران سوال های بسیاری را برای هواداران آزاده نامداری مطرح کرد تا سرانجام این مجری معروف مجبور شد تا خبر ازدواج دومش را به صورت رسمی در صفحه اینستاگرامش منتشر کند.
آزاده نامداری
اگر چه او خیلی زود این پست و پست های دیگرش را پاک و صفحه اینستاگرامش را غیرفعال کرد اما ارائه اطلاعات از زندگی خصوصی اش در این صفحه ها و هزاران کامنتی که درباره آنها مطرح شد موجب شد تا نیت و خوشحالی او از انتشار خبر ازدواجش در سایه این هجمه ها قرار گیرد. آنچه می خوانید مروری بر زندگی عاشقانه آزاده نامداری در دو سال گذشته است. در ادامه این مطلب دیدگاه کارشناسان درباره آثار سوء شبکه های اجتماعی و انتشار اخبار خصوصی در آنها را از دست ندهید.
حدود دو سال پیش
گرچه چند ماهی بود که شایعه ازدواج دو مجری جوان تلویزیون زبان به زبان میچرخید اما فرزاد حسنی، با خواندن شعری عاشقانه در یکی از برنامههای تلویزیونی به بیخبران، خبر این ازدواج را رساند. فرزاد حسنی در یک برنامه تلویزیونی شعری را به همسرش تقدیم کرد و به همین وسیله اعلام کرد که با عشق پای سفره عقد نشسته است.
حدود یک سال و نیم پیش
تصویر آزاده نامداری و فرزاد حسنی، روی جلد مجله ها چاپ میشود و رسانههای دیگر هم یکی پس از دیگری سراغ این زوج میروند تا داستان عشقششان را منتشر کنند. نامداری اما در همان مصاحبه ها میگوید که اهل ثبات و آرامش نیست: «تکیه بر من، تکیه بر باد است. من حضور واقعی در زندگی هیچ کسی ندارم. وقتی زندگی خودم را با زندگی مثلا خواهرم مقایسه میکنم، میبینم که بله، من زندگی نرمالی ندارم و آدمهای کمی هستند که این مدل زندگی و شخصیت را درک کنند. هر چیزی را غیرمنتظره دوست دارم.»
حدود یک سال و چهار ماه پیش
خبر طلاق آزاده نامداری هم مثل خبر ازدواجشان در اسفند ماه1392 دهان به دهان میچرخد اما این دو مجری تلویزیونی آن را رسما تایید نمیکنند و حتی برنامه نوروزی تلویزیون را در کنار هم اجرا میکنند. مدتی بعد آزاده نامداری در گفتوگویی این موضوع را تایید میکند و میگوید: «آزاده نامداری که الان روبهروی تو نشسته قطعا زندگیاش آبستن یک اتفاق بوده و هر جوری هم که مدیریت کرده نتوانسته جلوی منظر بیرونی این اتفاق را بگیرد اما من اصلا سعی نمیکنم که بگویم این اتفاق نیفتاده یا مقصرش فرد دیگری بوده.
من میخواهم بگویم این اتفاق میتواند در زندگی هرکسی بیفتد. آدمها میتوانند خیلی خوب باشند ولی برایشان اتفاقات تلخ بیفتد. عکسش هم صادق است ولی در کل من معتقدم باید مسئولیت اتفاقی را که افتاده، بپذیریم. من مسئولیتش را برعهده میگیرم. من همانم، همان آزاده نامداری سابق. فقط یک کم بزرگتر شدهام و بیشتر میدانم و بیشتر میفهمم.» آزاده نامداری در همین مصاحبه درمورد علنی نشدن خبر طلاقش تا آن زمان میگوید: «من یک زن کاملا سنتی ایرانی هستم و در مرام و ادبیات خودم و خانوادهام نیست که بروم جار بزنم «من جدا شدهام.»
حدود هفت ماه پیش
آزاده نامداری در پست اینستاگرامی که به فاصله کوتاهی آن را از صفحه خود حذف کرد، عکسی از صورت و چشم کبود خود منتشر کرد و شرح آن را اینگونه نوشت: «متاسفم که مجبورم این عکس خصوصی رو منتشر کنم. اما دیگه باید... باید... این عکس مستنده و بسیاری از مدیران محترم تلویزیون خودم و حالم رو رویت کردند... امروز به لطف دروغگویی ایشون، مستند من پخش نشد و هزار اتفاق تلخ دیگه... من الان سرپام، خوبم. زندگی میکنم. درس میدم. کار میکنم و دوباره زنده شدم.
عکس ضرب و شتم آزاده نامداری
متاسفم برای رادیویی که آنتن زندهاش رو می سپره دست کسی که به نزدیکترین شخص زندگی اش هم رحم نکرد، به تایید دوستاش ازدواج با من فقط یه شو یا نمایش بیشتر نبود، به لطف پدرم من حق طلاق داشتم وگرنه شاید الان زنده نبودم. این عکس تلخه ولی واقعیه، برای هوادارایی میگم که از ایشون بت ساختند، بتی که به هیچ مسلکی پایبند نیست، دیگه کسی تو کامنتای من حق نداره اسمی از ایشون بیاره. آقای حسنی! میدونم دهنت باز میشه به هر تهمتی. اما من واگذارت میکنم به خدا... و خوشحالم که دیگه نمیبینمت. فقط بدون چهل تا فایل صوتی دست من داری که مدتهاست حتی خودمم گوشش ندادم... والسلام.»
حدود سه ماه پیش
درحالی که آزاده نامداری در یک مصاحبه که اوایل ازدواجش انجام داد، گفته بود: «تصورم از آیندهام این است که 10سال بعد من روانشناس شوم و یک تاک شوی خیلی خوب هم در تلویزیون داشته باشم. اگر روانشناس خوبی شوم دلم میخواهد سه تا کتاب هم بنویسم. در تصورم حتما مادر شدن هم وجود دارد و سه تا هم بچه دارم. هر سه دخترند بهنامهای گندم، خورشید و لیلی!» اما در کمتر از یکسال بعد از خوردن اولین مهر ازدواج در شناسنامهاش، به جمع مطلقهها پیوست.
البته تنهایی آزاده نامداری زیاد هم طول نکشید و یک سال و چند ماه بعد از علنی شدن طلاقش، بار دیگر ازدواج کرد. ازدواجی که هر هفته منتشر کردن عکس گلهای رز سفید در صفحه اینستاگرامش میتوانست تا اندازهای پیشبینی آن را برای دنبالکنندگان صفحهاش آسان کند.
حدود سه ماه پیش
خبر ازدواج آزاده نامداری، نه با یک مصاحبه شاد یا خواندن شعری توسط همسر جدیدش، بلکه با افشاگری همسر سابق سجاد عبادی منتشر شد. همسر اول سجاد عبادی، مهسا آبومگر، در متنی که در صفحه مجازیاش منتشر کرد، خطاب به همسر سابقش و آزاده نامداری نوشت: «آقای سجاد عبادی! گلهایی كه هر سهشنبه برایش میبردی از همان گلفروشی میخریدی كه برای من هم در این ٣سال خریدی؟! حرفهایی كه سر سفره عقد در گوشش گفتی از جنس همان حرفهایی بود كه در این ٣سال در گوشم زمزمه كردی؟! راستی به او هم گفتی كه همیشه دوستش داری؟!
مردی كه سر قولش نماند مرد نیست، پس حساب من با تو هیچ. خانم نامداری عزیز! بانوی حجاب و اخلاق و عفاف و شكستن حرمتها، من سر زندگیام بودم كه تو آمدی. من بودم و تو آمدی. او ٢٢شهریور٩٤ از من جدا شد و تو ماههاست كه از گلهای رز سفیدت عكس میگذاری و روزهاست كه آینه و شمعدان خانه مشترك جدیدت را به نمایش گذاشتهای. حساب تو و خانوادههایی كه از هم پاشیدی با خدا.»
عکس آزاده نامداری
حدود دو ماه پیش
تنها یک روز پس از انتشار ادعاهای مهسا آبومگر در صفحه اینستا گرامش ، آزاده نامداری پست های صفحه اینستاگرامش را پاک کرد و مهسا آبومگر هم عقب نشینی و صفحه اش را شخصی کرد تا عموم مردم به آن دسترسی نداشته باشند. نتیجه اینکه ادعاهای مطرح شده، بدون هیچ پاسخ و توضیحی در مورد درستی یا نادرستی اش، در ذهن مردم ماند.
حال کارشناسان احتمال موفق شدن آزاده نامداری در این انتخاب را بررسی می کنند:
اگر شما هم مثل آزاده نامداری یک بار در زندگی عاطفیتان شکست خوردهاید و میخواهید بار دیگر شانستان برای خوشبخت شدن را امتحان کنید، حرفهای هرایر دانلیان، روانشناس و زوج درمانگر را جدی بگیرید.
آزاده نامداری
تا مهر توی شناسنامه نخورده...
اگر چیزی به اسم ازدواج را مطرح میکنیم، درمورد اتفاقی حرف میزنیم که پس از عبور از یکسری مراسم خاص و دینی به زندگی کردن دو نفر زیر یک سقف ختم میشود. یعنی ما وقتی درمورد دو نفر که در دوران عقد بهسر میبرند اما دور از هم زندگی میکنند صحبت میکنیم، نمیتوانیم ازدواج به این معنا را مطرح کنیم. حالا وقتی هم از طلاق صحبت میکنیم، تعریفمان اتفاقی است که گرچه به جدا شدن خانه دو نفر میانجامد اما یکسری مراسم قانونی و شرعی هم برای بهسرانجام رسیدنش انجام میشود.
با این تعریف تنها جدایی فیزیکی دو نفر و در یک خانه زندگی نکردنشان را نمیتوانیم بهعنوان طلاق گرفتنشان به رسمیت بشناسیم و اگر آن دو مراسم خاصی که باید را بهجا نیاورند یا بهعبارت دیگر قانونی و شرعی از هم طلاق نگیرند، حتی اگر مدتها دور از هم زندگی کنند، مطلقه به حساب نمیآیند. طلاق وقتی اتفاق میافتد که دو نفر نه تنها از جهت روانی، بلکه از جهت حقوقی و شرعی هم با هم ارتباطی نداشته باشند.
به خودتان فرصت بدهید
بعد از طلاق دو نفر باید به خودشان فرصتی برای رها شدن از اتفاقهایی که افتاده را بدهند. توصیه روانشناسان این است همه افرادی که جدایی را تجربه میکنند، حداقل 6ماه به فکر شروع ارتباط عاطفی دیگری نیفتند. باتوجه به آنچه گفته شد، تا 6ماه پس از جاری نشدن صیغه طلاق و قانونا جدا نشدن، افراد حتی درصورت طلاق عاطفی از همسرشان نباید به فرد دیگری دل ببندند. در این 6ماه آنها باید از فضای قبلی دور شوند و ببینند که چه احساساتی سراغشان میآید. ببینند که اتفاق پیش آمده را میپذیرند یا نه، آرام میشوند یا نه و... این دوره استراحت حداقل 6ماه باید به طول بینجامد و بعضیها باتوجه به شرایط و احساساتشان نیاز به دوره طولانیتری دارند.
سنگها را با خودتان وا بکنید
طلاق چه برای کسی که خوشحال است و تصور میکند از رنجهایی که میکشیده خلاص شده، چه برای کسی که آشفته بهنظر میرسد، آسیبزاست. این آسیب را یک نفر با خشم نشان میدهد و یکی با بیتفاوتی. آدمها باتوجه به شرایطی که در رابطه داشتهاند، وضعیت فعلی و روحیاتشان واکنشها را به شیوههای متفاوت و با شدت متفاوت ابراز میکنند.
واقعیت این است که وقتی دو نفر تصمیم به ازدواج میگیرند، هدفی را برای خود مشخص میکنند و نرسیدن به این هدف- که با طلاق اتفاق میافتد- آن دو را از نظر عاطفی، ذهنی و اجتماعی دچار شکست میکند و این شکست –حتی درصورتی که فرد در دوره تاهل آزار زیادی دیده باشد- آسیبهایی را بههمراه میآورد.
خودتان را خالی کنید
افراد در چنین شرایطی معمولا سه نوع عکسالعمل هیجانی نشان میدهند؛ یا هیجان منفی زیادی را ابراز میکنند و بهصورت خشم، حسادت، تنفر و... احساسشان را نمایش میدهند یا بیتفاوت دیده میشوند و میگویند این اتفاق برایشان اهمیتی نداشته یا دنبال تجربه احساساتشان میروند و به خود برای روبهرو شدن با واقعیت و مرور گذشته فرصت میدهند و پس از آن با کمک تجربههایی که کسب کردهاند به آینده فکر میکنند.
آنچه مهم است این است که افراد در نمایش احساساتشان افراط و تفریط نکنند، یعنی با خشم بیش از حد یا شادی بیش از اندازه که اشکالش را در واکنشهایی مثل جشن گرفتن برای جدایی میبینیم، احساسات خود را نمایش ندهند. ازدواج اتفاقی بسیار عاطفی است و ما بعد از درگیر شدن عواطفمان منطق را به آن اضافه میکنیم. شکست در چنین اتفاق احساسی دردناک است و هر کسی که در این شرایط قرار بگیرد بهطور طبیعی باید با واکنشهایی، دردناک بودن این اتفاق و تاثیرش روی زندگی خود را ابراز کند نه اینکه با سکوت یا ابراز خوشحالی، پذیرش موضوع و خارج شدن از بحران را برای خود سخت کند.
رد پاها را پاک کنید
اینکه پای همسر سابق به زندگی شما و فردی که با او ازدواج کردهاید باز شود، میتواند به رابطه شما آسیب بزند اما آنچه احتمال این آسیب را بیشتر یا کمتر میکند، شرایط و ویژگیهای شخصیتی شما و شکلی است که به رابطهتان دادهاید. تصوری که میشود این است که حضور همسر سابق خشمگین، میتواند به رابطه تازه آسیبهایی بزند؛ باوجود اینچنین آسیبهایی همیشه اتفاق نمیافتند و بعضی افراد رابطهشان را در مسیری هدایت میکنند که با این تنشها صدمه نبینند.
درواقع درست است که عوامل خارجی – در اینجا وجود یک فرد خشمگین و شکست خورده- میتواند روی هر رابطهای تاثیر بگذارد، اما اگر پایههای رابطه محکم باشد، انتخاب درستی کرده باشند و به آینده مشترکشان باتوجه به احساسات و البته در سایه منطق فکر کرده باشند، احتمال آسیب زننده بودن این عوامل خارجی کمتر میشود.
مشاوره طلاق را جدی بگیرید
اینکه همسر سابق به آینده کسی که با او زیر یک سقف زندگی میکرده و عواطفی درمورد او داشته واکنش نشان دهد، میتواند تحتتاثیر زمانی که از جدایی میگذرد، باشد. بعد از طلاق بلافاصله زندگی مستقل افراد شروع نمیشود.
شاید اگر در کشور ما هم مشاوره طلاق رواج بیشتری می یافت و افراد قبل از نهایی کردن این تصمیم با کمک مشاوران و روانشناسان از عواطف و نیازهایشان باخبر میشدند، این واکنشها هم کمتر میشد اما از آنجا که در کشور ما چنین شرایطی وجود ندارد، افراد بعد از جدا شدن یک دوره سوگواری را میگذرانند و ممکن است در این دوره گاهی با همسر سابق تماس بگیرند، خشمشان را به او نشان دهند یا از تصمیمی که گرفتهاند ابراز پشیمانی کنند.
یکی از دلایلی که از افراد خواسته میشود تا 6ماه وارد رابطه تازهای نشوند، بروز همین عواطف است که میتواند گاهی ناگزیر باشد. ابراز این عواطف میگوید هنوز ارتباط آن دو تمام نشده و افراد اگر مصمم به جدا شدن هستند، باید به خود و فرد مقابل برای تمام شدن رابطه کمک کنند. باتوجه به اینکه مدت زیادی از این جدایی نگذشته، میتوان واکنش همسر سابق را طبیعی دانست. او هنوز از این اتفاق عبور نکرده و مدتی برای رسیدن به آرامش و پذیرفتن ماجرا به زمان احتیاج داد.
راهتان را جدا کنید
افرادی که باوجود داشتن فرزند طلاق میگیرند، ناگزیرند با هم تاحدی ارتباط داشته باشند. البته این ارتباط توام با احترام و از نظر عاطفی خنثی است. اگر دو نفر از فکر هم حالشان بد میشود، یعنی موضوع را برای خود حل نکردهاند. اینکه گاهی به یاد هم بیفتند و به هم فکر کنند و حتی از آنچه در گذشته اتفاق افتاده ناراحت شوند، کاملا طبیعی است اما اگر نسبت به هم خشم، احساس انتقامجویی و دلتنگی مهارناپذیری داشته باشند یعنی موضوع را برای خود حل نکردهاند و در شرایط مطلوب عاطفی بهسر نمیبرند.
کسی که جدایی را پشتسر گذاشته و با احساساتش روبهرو شده، خشم و نفرت را تجربه نمیکند و نیازی به انتقامجویی نمیبیند، او میپذیرد که یک اتفاق تلخ در زندگیاش افتاده، به هدفش نرسیده، اما میتواند از نو شروع کند و زندگیاش را بسازد؛ درحالی که اگر از این مرحله عبور نکرده باشد، حتی درصورتی که وارد رابطه تازهای شود، نمیتواند هیجانات متعادل را نشان دهد و قضاوت مناسبی را درمورد احساسات خود و فرد مقابل داشته باشد و این موضوع بر رابطه تازه او هم تاثیر میگذارد و احتمال اشتباه انتخاب کردن یا ناکام شدن در این رابطه را هم بالا میبرد.
اخبار فرهنگی و هنری - مجله سیب سبز، سیمرغ