فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

حاشیه‌نگاری روز سوم جشنواره فیلم فجر/ لطف شما زیاد، فقط سخت‌گیری نکنید



روز سوم جشنواره هم تمام شد. هنوز هفت روز دیگر مانده است و دوی استقامت انگار خیال تمام شدن ندارد.

توی سالن آنقدر شلوغ است که جا برای نفس کشیدن هم نیست چه برسد به ایستادن و راه رفتن. این همه تن‌مان لرزید که امسال کارت بگیریم، بس که گفتند سخت‌گیری می‌کنیم تا کسی خارج از دایره مطبوعات و رسانه در کاخ جشنواره نباشد. حالا همه هستند، لا به لای‌شان هم اهالی رسانه دیده می‌شوند.

 

اخبار,اخبار امروز,اخبار جدید

 

دیشب برای «ابد و یک روز» قیامت بود. همه آمده بودند اولین فیلم سعید روستایی را ببینند. فیلم هم که تمام شد همه راضی بودند.  برخی هم می‌گفتند که  خستگی این سه روز با دیدن فیلم روستایی از تنشان بیرون رفته، اما نتیجه این شد که صف فیش غذا آنقدر طولانی شد که هر چه می رفتی به آخرش نمی رسیدی. یکی به شوخی می‌گفت همه عمرمان توی صف گذشت، یا صف مرغ و شکر و برنج، یا صف اتوبوس، یا صف کنکور یا صف ... خیلی ها هم عطای غذا خوردن را به لقایش بخشیدند. رفتند و توی یک صف دیگر ایستادند. صف دیدن «هفت ماهگی» هاتف علیمردانی. دوستان لطف کنند برای سال بعد زیاد سخت‌گیری نکنند که بشود لااقل توی سالن راه رفت.

نشست ها هم برگزار شد. در نشست فیلم «دلبری» گفتند که صدای هنگامه قاضیانی گرفته و نمی تواند زیاد حرف بزند. اما قاضیانی حرف زد، خوب هم حرف زد. درباره نقشش و مونولوگ هایی که طولانی بودند. صدا همان صدا بود اما دلخوری از آن می‌بارید. در نشست «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» هم نه از فریبرز عرب‌نیا خبری بود، نه ژاله صامتی و نه سیامک صفری. می‌گفتند به خاطر اختلاف با تهیه کننده حاضر نشده‌اند در نشست شرکت کنند.

بعدازظهر، در میان شلوغی و رفت و آمد روی فرش قرمز بازیگران فیلم «قیچی» برای عباس غزالی تولد گرفتند. خوشحالی از قیافه اش می بارید برعکس نقشش توی فیلم که تمام مدت یک لبخند خشک و خالی هم نزد.

آخرین نوبت هم «ایستاده در غبار» بود. با یک روایت مستند آدم‌ها را برد به دل انقلاب و جنگ کردستان و آزادسازی خرمشهر. محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم به صدای فیلمش اعتراض داشت. همان مشکلی که روزهای گذشته نیز بود. می‌گفت کلی از دیالوگ‌ها مفهوم نبوده. راست هم می‌گفت. اما فایده نداشت.

بیرون محوطه سالن نمایش‌ها، صدای «بهمن خونین جاویدان» فضا را پر کرده بود. توی سالن جای سوزن انداختن نبود و هوا آنقدر تمیز بود که بشود چراغ های شهر را نگاه کرد. شهری که همه‌ی این قصه‌ها توی دلش شکل گرفته‌اند تا برای ما روی پرده سینما روایت شوند. شهری که هر چقدر هم خواننده‌هایش هوار بکشند «تهران شب از تو دور است»، باز هم فایده ای ندارد. مثل همین قصه فیلم ها که هر چقدر به خودت امیدواری می دهی بالاخره یک فرقی با دنیای بیرون داشته باشند، فایده ندارد. آن‌ها راوی رویاهای ما نیستند و ...

 

اخبار فرهنگی و هنری - خبرآنلاین

 


ویدیو مرتبط :
در حاشیه جشنواره فیلم فجر

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

حاشیه‌نگاری روز چهارم جشنواره فیلم فجر/ تدبیر مدیران تئاتری احمدی‌نژاد برای سینمای امید



اخبار,اخبار سینما,اخبار جدید

روز چهارم روز حاشیه‌ها بود. حاشیه‌هایی که لابلای آن گیر می‌کردی و احتمال بیرون آمدن از آن هم ممکن نبود.

پیش از هر چیز اجازه دهید یک خسته نباشید بگوییم به کسی که جدول نمایش فیلم‌ها در کاخ جشنواره را طراحی و برنامه‌ریزی کرد تا فیلمی مثل «لانتوری» ساعت یک نصفه شب نمایش داده شود، خسته نباشی برنامه‌‌ریز. یک خسته‌نباشید هم بگوییم به مسئولان صدور کارت برای حضور در کاخ جشنواره که به روزنامه‌نگاران رسانه‌های رسمی مملکت کارت ندادند ولی برای هر کسی که دل‌شان خواست کارت و بلیت و … صادر کردند، خسته نباشید مسئولان. یک خسته نباشید هم به آقای دبیر جشنواره بگوییم بابت این همه مدیریت، این همه کاردانی و شایستگی، خسته نباشی آقای دبیر.

دیشب رسما خفه شدیم. کار به جایی رسیده بود که حتی همکاران خودمان را هم نمی‌توانستیم پیدا کنیم چه برسد به روزنامه‌نگاران رسانه‌های دیگر. در عوض تا دلتان بخواهد آدم‌های دیگری در کاخ جشنواره بودند. البته کاخ که چه عرض کنم…

بعدازظهر خبر رسید که قرار است محمدرضا عارف به تماشای فیلم «نفس» بنشیند. دو نفر داشتند روی فرش قرمزی که دور تا دور سالن همایش‌ها پهن شده راه می‌رفتند و این خبر را به هم می‌دادند. اولی گفت: «میگن قراره عارف بیاد؟» دومی جواب داد؟ «عه؟‌ مگه عارف خواننده اومده ایران؟» خواستم فقط بدانید چقدر دوستان حاضر در کاخ جشنواره اهل رسانه و سینما هستند.

استرس گرفتن، نوشتن و رساندن خبر و مصاحبه و عکس و گزارش، احساس بدی است. استرسی که روزنامه‌نگاری را در ردیف مشاغل سخت هم رده با کار در معدن و غیره قرار داده است، ولی بدانید و آگاه باشید که استرس گرفتن صندلی و جا در سالن همایش‌های برج میلاد برای دیدن فیلم‌ها همانا صد برابر بدتر از استرس خبررسانی است. چیزی به نام «صف» وجود ندارد. صف یک مار بوآ است که حداقل سه، چهار سر دارد. از هر طرف که نگاه می‌کنی می‌بینی یک شاخه به صف اصلی متصل شده است. این وسط تازه کسانی بودند که دوستی خیالی را اوایل صف می‌دیدند و خودشان را به هر شکلی شده به نقطه مورد نظرشان می‌رساندند. این طور جماعت فرهنگی دیشب در کاخ جشنواره حضور داشتند.

به هر بدبختی که بود خود را توی صف جا کردیم ولی هر چقدر ایستادیم دیدیم همچنان آخر صفیم و جلو نمی‌رویم. از آن بدتر کسی پشت سرمان نمی‌ایستاد. هر کس هم از کنارمان رد می‌شد یک نگاهی بهمان می‌انداخت که تویش ریشخند موج می‌زد. کم کم دیدیم این کاری که ما می‌کنیم ظاهرا نشانه فرهنگ نیست، نشانه بلاهت است. این بود که پشیمان شدیم و ما هم به دنبال دوستی خیالی لااقل وسط‌های صف گشتیم.

دیشب، خیلی از ما حال حاجیانی که در فاجعه منا گرفتار شده بودند را فهمیدیم. بی‌ذره‌ای اغراق. فریاد هل نده، هل نده بلند بود و جلوی چشم‌مان سردبیر یکی از روزنامه‌های معتبر عصر زمین خورد. خبرنگار همراهش هیچ چاره‌ای جز جیغ کشیدن نداشت، باور کردنی نبود. جالب این جا بود که همه می‌خندیدند. از فرط عصبانیت می‌خندیدند و البته هل می‌دادند. البته این همه ماجرا نیست. یعنی فکر نکنید وقتی با این میزان له‌شدگی و تحقیر وارد سالن شدیم دیگر کار تمام شد. خیر، توی سالن دوستانی بودند که بعضا یک ردیف، جا گرفته بودند. هر چقدر هم می‌گفتیم این کار یعنی چه؟ گوشی را محکم‌تر به گوش‌شان می‌فشردند و: «الو، الو، بیاین دیگه، جا گرفتم. زود باشین.» چه بسا سالن سینما را به مثابه جاجرود در روز سیزده به در می‌دیدند. شاید هم آنها درست دیده بودند ما اشتباه فکر می‌کردیم قرار است فیلم ببینیم.

اگر فکر می‌کنید این بساط فقط برای فیلم «لانتوری» به راه افتاده بود اجازه دهید شما را از اشتباه در بیاورم. خیر، سر فیلم «زاپاس» کار به دعوا و مرافعه هم کشید. باز هم سر جا گرفتن. یک نفر رفت روی صندلی نشست که یک نفر دیگر آن را گرفته بود. هر چقدر طرف داد زد آقا بلند شو، بلند نشد. گفت من اینجا را گرفته‌ام، طرف مقابل هم گفت بیخود گرفته‌ای. کار شما نه قانونی است نه انسانی. آن یکی هم داد کجای مملکت قانونی است که کار من باشد؟ مسئولان سالن هم که آمدند پا در میانی کنند اوضاع بدتر شد. یکی از مسئولان گفت عوامل فیلم حدود چهل نفر هستند. این را که گفت سالن منفجر شد. چهل نفر؟ خلاصه فرهنگ در کاخ جشنواره همین جور موج می‌زد.

اگر این روزها شما هم به کاخ جشنواره بیایید ــ بیایید، دوستان همه هستند، شما فقط زیادی هستید؟ یک جشنی است همه دور هم هستیم ــ و کمی ــ اگر بتوانید ــ در این کاخ باشکوه قدم بزنید فکر می‌کنید تونل زمان سوار شده‌اید و به عقب برگشته‌اید. عقب که می‌گویم منظورم دوره قاجار یا کوروش بزرگ نیست، منظورم دوره احمدی‌نژاد است، بس که مدیران تئاتری دوران احمدی‌نژاد را حالا در کاخ جشنواره فیلم فجر دوره آقای روحانی می‌‌بینید. اگر به ماشین زمان و سفر در زمان و این جور چیزها هم اعتقاد داشته باشید ممکن است فکر کنید حالا هنوز ده سال گذشته است و شما آمده‌اید به جشنواره تئاتر دولت نهم. از ما می‌شنوید زودتر از کاخ جشنواره بیرون بزنید تا به زمان حال برگردید. آن داخل، اصلا خوش نمی‌گذرد.

 

اخبار فرهنگی و هنری - خبرآنلاین