فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
تیتراژهای شتابزده
اکثر فیلمهای سیوچهارمین جشنواره فجر شکلی از شتابزدگی را در خود داشتند که فقط بخشی از آن را میتوان حاصل عجله در اجرا و رساندن بهموقع فیلم به جشنواره دانست. فیلمهای امسال در موارد متعددی شکلی از سرهمبندی را در خود داشتند که هم میتوان منبعث از کمبود بودجه و اصرار در پایین نگه داشتن هزینهها دانستشان و هم ناکارآمدی عوامل.
فونت و شکل اجرای تیتراژ ابتدای اکثر فیلمها یکسان است. فونتهای سفید روزنامهای بر پردهی سیاه و گاهی هم یک لوگوی دیدنی. موج این عجله و سنبلکاری انگار به کار فیلمسازانی چون ابراهیم حاتمیکیا که فیلمهایش همواره عنوانبندیهای جذابی داشتهاند هم راه پیدا کرده و در مورد بادیگارد به یک لوگوی زیبا و اجرایِ پایانیِ جیمزباندوارش بسنده شده است. سینمانیمکت با دو عنوان کج بر پیشزمینهی دیوارِ آجری خانهای پیشتاز این بیمبالاتیهاست. فکر کنید خطاطی خط زمینه را کج بکشد و روی خط زمینهی کج، صاف بنویسد؛ یا مثل تیتراژ پایانی مالاریا که دوربین و اسامی عوامل همگی در یک وضعیت کج میخواهند حس قائم بودن به وجود بیاورند.
با این حال بیشتر از وضعیت موجود، پتانسیل به فعل درنیامدهی بعضی از فیلمها که میتوانستند تیتراژهای خیلی زیبایی داشته باشند، بیننده را حرص میدهند. نمونهی بارز این حرصدرآوری، تیتراژ نفس است؛ فیلمی که میتوانست یک تیتراژ فانتزی کارتونی زیبا و حتی بهترین عنوانبندی جشنواره را داشته باشد، در اوج کجسلیقگی ایدهی جذابش را رها میکند؛ یا مثلاً سینمانیمکت که میتوانست در پیوند با موضوعش نقبی به تاریخ سینما بزند و از ایدهی درخشانی بهره ببرد که درون خود فیلم با استفاده از عکسهای بازیگران به جای بازیگران روی پوسترهای شاهکارهای تاریخ سینما وجود دارد. عادت نمیکنیم هم وضعیت مشابهی دارد. با ورود شبکههای اجتماعی و عجله برای تایپ کردن، شکلی از دستور زبان دارد وارد ادبیات امروز میشود که بیمبالاتی و غلطهای مکرر در آن موج میزند و باعث نگرانی زبانشناسان و اساتید ادبیات و کلیهی کسانی شده است که نگران زبان و ادبیات فارسی هستند.
سؤال خیلیها از ابراهیم ابراهیمیان این است که آااادت نمیکنیم چه مفهومی را منتقل میکند که عادت میکنیم نمیکند؟ تارانتینو که در حرامزادههای بیآبرو اسم را با غلط املایی طراحی میکند اگر نخواهیم بگوییم منطبق با متن اثر این کار را انجام داده حداقل دستهای سرباز کمسواد و لمپن در گروهش دارد که همان مسلط نبودن به گویش و زبانِ بدن آلمانی سرشان را در آن زیرزمین به باد میدهد. استاد معماری دانشکدهی هنر دانشگاه تهران، همسر نقاشش و اطرافیان طبقهی متوسط و تحصیلکردهی فیلم با چه منطقی «عادت نمیکنیم» را «آااادت نمیکنیم» میگویند؟ اگر این تمهیدی زیباییشناسانه برای طراحی تیتراژ است با چه عنوانی انجام شده است؟ با این مقدمهی نسبتاً طولانی به بررسی چند تیتراژ خوب این دورهی جشنواره فجر میپردازیم که متأسفانه تعدادشان دوره به دوره کمتر میشود.
ایستاده در غبار: بخش مهمی از فیلم مثل آخرین روزهای زمستان با تکیه بر نوارهای پیادهشده از سخنرانیها، گفتوگوهای با بیسیم و... ساخته شده است. تیتراژ فیلم هم از همینجا آغاز میشود. کاستهایی مدام جابهجا میشوند و درون ضبطصوتی قرار میگیرند و مقداری از هر کدام را میشنویم. اسامی عوامل فیلم هم در حاشیهی این نوارهای کاستی که درون ضبطصوت قرار میگیرند بر صفحه نقش میبندند.
از طرف دیگر گوش کردن و پیاده کردن این نوارها به نشانهی میراثی از گذشته و سندی تاریخی که باید حفظ شود، عملی معنادارست. فیلمساز یادآوری میکند لازم است تا به اسناد گذشته از جمله این نوارها رجوع شود تا علاوه بر فهم شرایط تاریخی آن دورهی خاص بتوان مانند ایدهی خود فیلم برای آینده هم از این اسناد تاریخی درس گرفت و الگوهای اصلاحی برداشت. از سوی دیگر نوار کاست به عنوان یادگاری از گذشته هم نوستالژیک است و هم معرف زمانهای که گذشته و از همین منظر قرابت معنایی دلپذیری با فیلمی پیدا میکند که به واکاوی گذشته میپردازد.
چهارشنبه: در این تیتراژ احکام دادگاه را در پسزمینه میبینیم و اسامی عوامل در پیشزمینه لابهلای نوشتههای احکام بر صفحه میآید. لابهلای این تصاویر هم نماهایی از یک مراسم عروسی را میبینیم. بخش اصلی داستان فیلم مربوط به حکم اعدامی است که تأیید میشود و با این تأیید تنش وارد زندگی چند خانواده میشود. طبیعی و منطقی است وقتی حکم اعدامی، مراسم عروسیای را که در پیش است با خطر مواجه میکند، زندگی شکستخوردهای را پشت سرش داشته و حسرت یک عروسی با دختر همسایه را به شکلی که در فیلم میبینیم به دل پسر خانواده گذاشته با این تیتراژ همخوان و متناسب باشد و بتواند در ردیف تیتراژهای خوب جشنواره جا بگیرد.
تیتراژ هم مثل فیلم به این دوران سفر و سعی میکند بازتابی باشد از آنچه در آن روزها در ایران اتفاق میافتد. در چرخشی ۱۸۰درجهای میشود این طور هم نگاه کرد که فیلمساز موضوع فیلمش را از میان هزاران اتفاقِ رخداده در آن مقطع زمانی خاص از یکی از همین روزنامهها و نوشتههای آن پیدا کرده است و برای ما روایت میکند. همین امکانی که تیتراژ ایجاد میکند و تناسب مثالزدنیاش با محتوای فیلم آن را تبدیل به یکی از بهترین عنوانبندیهای جشنواره کرده است.
با استناد به نریشن پایانی فیلم، این گروه از مردم مثل دو جوان فیلم همواره خودشان را در جایگاه نردبانی زیر پای این صاحبان قدرت و ثروت دیدهاند که مفسدان اقتصادی با سوار شدن بر گردهشان صاحب موقعیت فعلیشان شدهاند. حامد و میلاد مثل گروه خلافکارها، بارکد را روی گردنشان خالکوبی میکنند تا عضوی از آن گروه شوند. در حقیقت خودشان را به عنوان مایملک تجاری پابلو (خلافکار اصلی داستان) عرضه میکنند. این بیهویتی و نگاه فاقد ارزشهای معنوی و ابزارگونه به انسان که در نماد بارکد متبلور میشود تا تیتراژ پایانی که خانههای بلندمرتبهی تهران هم به شکل بارکد تصویر میشوند، ادامه پیدا میکند تا فیلمساز بتواند به مدد آن، همان نگاه آلتِ دست بودن دو جوان را به کل جامعه عمومیت ببخشد. وقتی این تصاویر را بر ترانهی یاس که برای تیتراژ پایانی خوانده میبینیم، معنای بیشتری هم پیدا میکنند.
حوادث و درگیریهای فیلمهای بهاصطلاح اکشن آن دوره بهخصوص در طراحی پوستر و پردههای سردر سینماها از چنین فونتی استفاده میکردند. فیلمهایی با بازی ایرج قادری و فردین و بیک ایمانوردی و... که بهاصطلاح بزنبزن یا حادثهای بودند و با موضوعهای غیرسیاسی بر بستر ملتهب زمانهی خویش روایت میشدند. از این نظر استفاده از فونت خاص آن دوران و نمایندهی سینمای اکشن و حادثهای آن برهه از تاریخ سینمای ایران برای سیانور که در همان سالها میگذرد، جذاب و دیدنی به نظر میرسد.
با این حال و با توجه به تکراری بودن ایدهی عنوانبندی، آنچه باعث میشود همچنان مفید و قابلقبول به نظر برسد وقوع داستان در جغرافیایی دیگر به غیر از ایران است. به این ترتیب فیلمساز به کمک تیتراژ بیننده را به سفری آن سوی مرزها میبرد تا به محل شکلگیری داستان، جایی فرسنگها دور از ایران برسد. از طرفی این تیتراژ حضور ناظر و تأثیرگذار پهبادها در جنگهای این روزها را هم یادآوری میکند. هرچند کیفیت فیلم با تیتراژ نسبتاً قابلقبولش بههیچوجه قابلقیاس نیست، با این حال قرار نیست به خاطر ضعیف بودن فیلمی عنوانبندیاش را نادیده بگیریم.
ویدیو مرتبط :
دانلود فیلم سینمایی شتابزده
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
گپی با «علی لهراسبی» خواننده تیتراژهای بیادماندنی
«پیلههای پرواز»،«دریاییها»،«شیدایی»، «فاصلهها» و «دلنوازان» از كارهایی بودند كه لهراسبی تیتراژ آنها را خواند و جزو كارهای موفق وی بهشمار میروند.
علی لهراسبی، خواننده موسیقی پاپ ایرانی است كه تیتراژهای ماندگار و پرطرفداری را در كارنامه كاری خود دارد. اجرای تیتراژ سریال «كلبه سپید» اولین حركت جدی او در عرصه موسیقی پاپ امروزی بود. كلبه سفید سال 79 پخش و علی لهراسبی با خواندن تیتراژ آن، به طور رسمی وارد عرصه موسیقی شد.
پس از آن سال ۱۳۸۱ با اجرای تیتراژ سریال «دریاییها» به كارگردانی مسعود رسام ارائهای متفاوت از خود به نمایش گذاشت. ترانهای كه تا مدتها زیر لبها زمزمه میشد. سال 83 تیتراژ برنامه روزانه «صبح بخیر ایران» و سال 84 تیتراژ سریال «پیلههای پرواز» به آهنگسازی بهروز صفاریان را اجرا كرد.
سپس تیتراژ سریال «بیراههها» بود كه زمینهساز ارائه آلبومی كامل توسط وی شد. تیتراژ برنامه «عبور شیشهای» با صدای علی لهراسبی، نام او را بیشتر بر سر زبانها انداخت.
«شیدایی»، «فاصلهها» و «دلنوازان» از دیگر كارهایی بودند كه لهراسبی تیتراژ آنها را خواند و جزو كارهای موفق وی بهشمار میروند.
از نظر شما «خواندن» برای تیتراژ سریال با «خواندن» برای كارهای دیگر چه تفاوتی دارد؟
به اعتقاد من حتی خواندن برای تیتراژ فیلم سینمایی با تیتراژ سریال نیز كاملا فرق میكند؛ چون هركدام مقولهای متفاوت است كه نیاز به جامعهشناسی و مخاطبشناسی دارد. در سریال، خواننده در موقعیتی كار را میخواند كه تصمیمات در قسمتهای مختلف تغییر میكند، حتی من بهخاطر دارم تصمیمهایی كه در طول كار میگرفتم در سریالهایی كه هفتگی ضبط میشد با سریالهای شبانه متفاوت بود. در واقع شما رسانهای دارید كه میدانید موسیقی در چه زمانی و برای چه قشری از مخاطبان قرار است پخش شود و در چه موقعیتی شنیده میشود. این خیلی مهم است.
من معمولا فیلمنامه را میخوانم و آن وقت براساس موقعیت مردم و حالتی كه در آن فیلم را میبینند و اینكه چه چیزی باید بشنوند تصمیم میگیرم. مجموعه این شناختهاست كه باعث میشود خواننده بتواند كاری بكند كه برای مردم نقطه روشنی باشد و آن اتفاقی كه دوست دارد، بیفتد.
من وقتی قطعهای را برای یك سریال كار میكنم ابتدا بر سریال متمركز میشوم، ولی هم بهعنوان یك قطعه مستقل نیز به آن نگاه میكنم؛ اگر ارزش مستقل بودن را نداشته باشد هیچ موقع آن را كار نمیكنم. هیچ زمانی نبوده كه فقط قصه یك سریال را در تیتراژ بخوانم یا بگویم فیلمنامه را شعر كنید تا من بخوانم. نه اینطور نبوده، ولی آنچه میخوانم به داستان هم بیربط نبوده است.
بهطور مثال اتفاق افتاده كه از یك سوژه كوچك فیلم یا یك قسمت فیلمنامه، موضوع یا دغدغهای را درآوردهام و روی آن كار كرده و قطعهای ساختهام. آن دغدغه را به لحظهای كه مردم قرار است فیلم را ببینند مربوط میكنم و از طرفی هم موضوع را بهگونهای برمیگزینم كه اگر فیلم هم نباشد آن موضوع و دغدغه وجود داشته باشد و فقط مختص آن فیلم نباشد. یعنی جدا از فیلم هم مخاطب میتواند آن را بشنود و به آن بیندیشد.
تیتراژ خواندن واقعا كار مشكلی است. شاید در زبان آسان باشد، ولی واقعا كار سختی است. من وقتی تصمیم میگیرم تیتراژ سریالی را بخوانم بهقدری استرس پیدا میكنم كه حد ندارد. اگر بخواهی تیتراژ كار ماندگار شود باید تفكر درستی وجود داشته باشد. تیتراژ باید همهگیر باشد و همه مردم آن را بشنوند و در همه جا به آن گوش كنند. موسیقیای كه بخواهد اینطور باشد باید همه شرایط درست را داشته باشد.
درخصوص این تفاوت بیشتر توضیح بدهید.
در فیلم سینمایی تمام داستان و لحظات آن در پایان فیلم تمام میشود. قصهای پایان میگیرد و خواننده در انتهای فیلم، آن را همراهی میكند و ترانهای میخواند. این كاملا با موضوعی كه روتین است و مردم باید آن را بارها و بارها گوش بدهند، فرق میكند. این به لحاظ تولید هم فرق میكند، چون در فیلم سینمایی یك ترانه مستقل وجود دارد، ولی در سریال باید به این صورت برنامهریزی شود كه ترانه در هر قسمت قابلیت شنیده شدن داشته باشد.
وقتی من برای فیلم سینمایی كار میكنم، موزیكی كار میشود كه همان لحظه مردم را بگیرد. موزیكی كه همان لحظه مردم را میگیرد خیلی هم زود از ذهن میرود. ولی وقتی سریال كار میكنم اگر سریال 40 قسمت است موسیقیای كار میكنم كه در 40 قسمت بیان شود و مردم به آرامی با آن ارتباط بگیرند و ماندگار باشد.
اصلیترین ملاكهای یك سریال كه بخواهید خواندن تیتراژ آن را بپذیرید، چیست؟
اوایل كه وارد كار میشوی دوست داری روی هر سریالی كه شد بخوانی. بعد كه این دوره میگذرد به این مرحله میرسی كه انتخاب میكنی و انتخاب میشوی. برای من قصه و داستان آن خیلی اهمیت دارد و در یك كلام اینكه باید تشخیص دهم سریال میگیرد یا خیر و این خیلی مهم است.
كاری بوده كه پس از خواندن آن پشیمان شده باشید یا كاری بوده است كه دلتان خواسته شما آن را بخوانید؟
سریالها و فیلمهایی بوده كه بعد از پخش آن گفتم وای چقدر خوب میشد من آن را میخواندم، این خیلی اتفاق افتاده است بخصوص وقتی كار تصویر میكنی ناخودآگاه پس از دیدن آن همراه با كار زمزمه میكنی. نمیشود مثال اسمی برد، ولی این واقعیت وجود دارد.
مثلا كاری را میبینی، بعد میگویی وای اگر میخواندم چه میكردم و نقشه میكشی. كاری كه فكر میكنی میتوانستی با آن تلنگری بزنی. ولی در رابطه با كاری كه گفته باشم كاش نمیخواندم و پشیمان شده باشم در خصوص ترانههای آلبومها شاید اتفاق افتاده باشد، اما در مورد موزیكویدئوها نه، این اتفاق نیفتاده است.
ترانه در تیتراژ چه ویژگیهایی باید داشته باشد و چقدر در تیتراژ تاثیرگذار است؟
بخش مهم تیتراژ ترانه است، حتی بیشترین اهمیت را ترانه در یك كار مستقل دارد. چون ترانه تكلیف كار را روشن میكند و بیشتر پروسه تولید، پروسه تفكر درباره ترانه و نوشتن آن است. برای من كه واقعا همینطور است و علت موفقیت كارهایم را نیز همین میدانم و همیشه توجه خاصی به ترانه كارهایم دارم.
بیشتر تمایل دارید چه ترانههایی را در تیتراژ سریال بخوانید؟
من یك خواننده پاپ هستم كه برای آن چیزی كه امروز تولید میشود، میخوانم. قطعا من از ترانههای محاورهای استفاده میكنم؛ ولی میتواند اتفاقهای دیگری هم بیفتد. ما تیتراژهای خیلی خوبی هم داشتهایم كه شعر و غزل بوده است.
من شاید بخواهم كارهای دیگری هم تجربه كنم، كلاسیك هم خواندهام، اما زبان حال موزیك پاپ امروز همین است. قطعا من نمیتوانم با یك غزل روی سریال اتفاقی را ایجاد كنم، البته باید ترانه با موضوع سریال هم سنخیت داشته باشد.
شاید غزل روی سریالهای تاریخی كه به زبان ادبی است خیلی هم خوب باشد و نتیجه خوبی بدهد، ولی واقعیت این است كه وقتی در یك سریال ملودرام كه اتفاق روز است، میخوانم باید با حرف همان آدمها و موقعیت همانها بخوانم.
میتوان گفت جنس صدای خواننده تعیینكننده است كه چه نوع ترانه و تیتراژی باید خوانده شود؟
قطعا جنس صدای خواننده خیلی مهم است و تكلیف را مشخص میكند. البته ذائقه مردم هم تاثیرگذار است و معلوم میكند چه چیزهایی را دوست دارند. 30 سال پیش این ذائقه فرق میكرد و در حال حاضر نیز در كل دنیا عوض شده است. شاید خوانندههای حرفهای خیلی زیادی داریم با جنس صدای قدرتی و عجیب و غریب، ولی آن چیزی كه الان خیلی رایج است و علاقهمند دارد جنس صداهای احساسی است. آن چیزی كه امروز به آن گوش میدهند، ابزارهایی است كه باید از آنها بهره برد و نمیشود با سلیقه مردم مبارزه كرد.
نظر كارگردان چقدر بر كار شما تاثیرگذار است؟
نظر كارگردان اگر تخصص داشته باشد، خیلی مهم است. من بیشتر با آقای سهیلیزاده كار كردهام كه روند كار ما به این شكل است كه از همان ابتدای كار با هم صحبت میكنیم و تصمیم میگیریم. نظرات آقای سهیلیزاده بقدری برای من مهم است كه سریال دیگری هم كه غیر از خودش كار میكردم از او همفكری میگرفتم كه چهكار كنم و چه شعری انتخاب كنم. كار جدی باید همه چیزش جدی باشد.
پروسه که شما طی می کنید تا یک تیتراژ خوانده شود چگونه است؟
وقتی قرار است برای سریالی بخوانم، پس از آنكه فیلمنامه را میبینم، كارگردان، بازیگران و عوامل برایم اهمیت دارند. چون موسیقی را نیز خودم تولید میكنم در اولین مرحله سفارش شعر را بهعهده دارم. در مورد روند سفارش شعر بارها شده است كه به چند شاعر و ترانهسرا سفارش میدهم، چون میخواهم بهترین را پیدا كنم.
پس از انتخاب شعر اتود ملودی را میزنم، ولی پیش از همه اینها، روند سفارش شعر است كه در این مرحله باید خودم به نتیجه قطعی برسم كه چه چیزی را باید سفارش دهم. این مهمترین بخش یك تیتراژ است.
مثالی به ذهنتان می رسد؟
بهطور مثال سریالی كه این فرآیند در آن خیلی وقتگیر بود "فاصلهها" بود. من عاشقانه خوانم ولی در فاصلهها این دغدغه را داشتم كه چه مضمونی از عشق را باید در آن بیان كنم.
"فاصلهها" سریالی بود كه در آن سه عشق وجود داشت؛ یك عشق قدیمی، یك عشق پدر به پسر و یك عشق غلط. خیلی فكر كردم و آخر عشق پدر به پسر را انتخاب كردم و هدفم را در شعر آوردم "تو كاری با دلم كردی كه فكرش هم نمیكردم"، منتها این ترانه را بهگونهای نوشتیم كه بعد از این سریال هم مستقل باشد و خیلیها بتوانند با آن همذاتپنداری كنند.
البته این اتفاق در دلنوازان هم افتاد. من و آقای كاكایی نشستیم كلی فكر كردیم كه كدام قسمت را باید بنویسیم چون در سریالهای ملودرام همه چیز هست و همهجور اتفاق موازی وجود دارد. بهخاطر همین باید به نتیجه میرسیدیم كه كدام اتفاق را سوژه شعر قرار دهیم.
پس از گذشت این مرحله چه می کنید؟
پس از این مرحله میرویم سراغ سفارش دادن كار كه باز این انتخاب هم پروسهای طولانی دارد. در كل ساخت تیتراژ، كار دشواری است؛ چون تیتراژ خواندن سریال یك مقوله جدا در موسیقی است كه تخصص میخواهد و كاملا با قطعه مستقلی كه تولید میشود فرق دارد.
بعضی اوقات شده است كه ما چهار تا پنج موسیقی برای یك تیتراژ میسازیم و در آخر باز به نتیجهای نمیرسیم و دنبال ساخت قطعه دیگری میرویم.
*شعر تیتراژ فاصلهها
اگه فاصله افتاده
اگه من با خودم سردم
تو كاری با دلم كردی
كه فكرشم نمیكردم
چه آسون دل بریدی
از دلی كه پای تو گیره
كه از این بدترم باشی
واسه تو نفسش میره
نمیترسم اگه گاهی
دعامون بیاثر میشه
همیشه لحظه آخر
خدا نزدیكتر میشه
تو رو دست خودش دادم
كه از حالم خبر داره
تا از تو چشماشو یه لحظه برنمیداره...
شعر: حدیث دهقان
منبع:باشگاه خبر نگاران