فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
با كریستف رضاعی درباره موسیقی فیلمهایش
51 سال پیش در فرانسهزاده شد؛ دو دهه است كه موسیقی فیلمهای بسیاری ساخته است. اتفاقا اجرایش در روزهای سومین هفته موسیقی تلفیقی، یكی از همانهایی بود كه به سرعت بلیتفروشیاش تمام شد.
روزنامه اعتماد - امیرحسین ناظم زاده: 51 سال پیش در فرانسهزاده شد؛ دو دهه است كه موسیقی فیلمهای بسیاری ساخته است. اتفاقا اجرایش در روزهای سومین هفته موسیقی تلفیقی، یكی از همانهایی بود كه به سرعت بلیتفروشیاش تمام شد. «كریستف رضاعی» پس از سالها تولید موسیقی باكیفیت با ساختن موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» بیش از پیش مشهور شده است. ٢٩ اردیبهشتماه قرار است كارهای سینمایی كریستف رضاعی برای پیانو، فلوت، كلارینت، گیتار و كوارتت زهی اجرا شود. نخستینبار است كه موسیقی فیلمهای این آهنگساز اجرای صحنهای میشود. این روزها فیلم «اژدها وارد میشود» هم اكران است كه موسیقی آن ساخته رضاعی است. موسیقی فیلم اژدها وارد میشود، چهره دیگری از این آهنگساز را نشان میدهد. برای نخستینبار درباره موسیقی این فیلم هم با رضاعی گپ زدیم.
درباره برنامههای اجرایتان در هفته موسیقی تلفیقی بگویید. كدام قطعات را اجرا كردید؟
اجرای موسیقی یك فیلم فرانسوی كه با نام «خورشیدهای متفاوت» در سال ٢٠٠١ ساخته شد و جایزه هم دریافت كرد یكی از اجراهای این برنامه بود. این اثر یك فیلم صامت بود كه با دوربین سوپر ٨ فیلمبرداری شد و حدودا مدت آن یك ساعت بود و همان اندازه موسیقی هم دارد. این اثر تا به امروز در ایران منتشر و شنیده نشده است. موسیقی فیلم «سعادتآباد» به كارگردانی مازیار میری، موسیقی نمایش پیام دهكردی به نام «متولد ١٣٦١»، موسیقی فیلم «نزدیكتر» به كارگردانی مصطفی احمدی، موسیقی فیلم «نگاه» كه در ایران اكران نشد و موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» به كارگردانی صفی یزدانیان رپرتوار اجرایی گروه ما بود.
با توجه به اینكه در این هفته گروههایی اجرا دارند كه فضای موسیقیشان بسیار از هم دور است؛ فكر میكنید چقدر نام هفته موسیقی تلفیقی متناسب با اجراها بود؟
از نظر من این نام اشتباه است و معنای مشخصی ندارد. گروههایی كه در این هفته حضور داشتند، سبكهای متفاوتی دارند و نمیتوان با یك واژه سبك و سیاق همه آنها را توصیف كرد. اصولا تلفیق در هر سبكی از موسیقی اتفاق میافتد و با موسیقی رابطه دارد و از دل آن برمیآید. موسیقی به واسطه موضوعات دینی، قومی و ملی محدود نمیشود و هیچ مرزی نمیشناسد. تنها ممكن است در نقاط مختلف، لهجههای متفاوتی داشته باشد. موسیقی تلفیقی را میتوان یك جریان دانست تا یك سبك؛ جریانی كه از ابتدای خلق موسیقی وجود داشته و اتفاقی نیست كه عمر چهل، پنجاه ساله داشته باشد. تلفیق در موسیقی همیشه اتفاق میافتاده و از یك زمانی تصمیم گرفته شد تا آن را نامگذاری كنند.
چطور شد كه موسیقی فیلم اژدها واردمیشود را در چنین فضای متفاوتی (الكترونیك) ساختید؟ چه مدت روی ساختش كار كردید؟
این فیلم برای من تجربه متفاوت و شیرینی بود و من وارد یك نوع كار صوتی شدم كه طول كشید تا آن را به درستی درك كنم. فكر میكنم در این شكل از كار كه قراراست ما انتخاب صدا داشته باشیم و آنها را كنار هم بچینیم؛ بسیار زمان زیادی نیاز است. خوشبختانه مانی حقیقی هم به من این فرصت را داد و توانستم به تدریج كار را پیش ببرم. یكی دیگر از مسائلی كه باعث طولانی شدن ساخت موسیقی این فیلم شد؛ انرژی بالای خود موسیقی است. البته كسانی كه حرفهای مشغول كار با موسیقی الكترونیك هستند، میتوانند روزی چندین ساعت مشغول كار باشند اما من توانایی كار روزانه با مدت زیاد را نداشتم و واقعا بعد از مدتی ذهن بسیار خسته میشود.
علاوه بر اینكه میگویید موسیقی این فیلم تجربه تازهای برای خودتان بوده؛ من فكر میكنم اساسا موسیقی فیلم اژدها واردمیشود از جمله تجربیات بسیار مدرن موسیقی ایران است. شاید تلفیق فضاهای موسیقی جنوب ایران با موسیقی الكترونیك یكی از المانهایی باشد كه موسیقی این فیلم را متمایز میكند. كمی درباره تلفیق این دو فضا بگویید.
بیایید روی هدف موسیقی الكترونیك متمركز شویم. موسیقی الكترونیكی كه سمت فضاهایی میرود كه مخاطب را در یك خلسه قرار میدهد؛ پیوند مشتركی با موسیقی جنوب ایران دارد. ما سالهاست كه در موسیقی جنوبمان در كنار موسیقی، همین فضاهای ذكر و خلسه را داریم. در مراسمهای زار هم ما تكرار ریتمی را میشنویم كه به تدریج تاثیر عجیبی بر وجودتان میگذارد این ریتم جادویی است و تاثیر مستقیم بر تنفس شما، قلب شما و حتی سلولهای بدنتان دارد. من فكر میكنم پیوند موسیقی الكترونیك غربی و موسیقی جنوب ایران كه به ظاهر بسیار از هم دور هستند اما در واقع هدفهای مشتركی دارند بسیار جالب است.
چه شد كه به این فضا رسیدید و موسیقی الكترونیك و جنوب ایران به چنین آمیختگی رسید؟
این تجربه برای من و مانی حقیقی چندان دور از تجربه فیلم «آبادان» نبود. اما در فیلم آبادان، ما طی نخستین صحبتها برایمان واضح بود كه باید به فضای موسیقی الكترونیك برسیم چرا كه این فیلم در تهران مدرن شكل میگرفت و فقط تیتر آن آبادان بود. طبیعتا تهران را با ریتمها و تنشهایش میتوان با چنین فضایی نشان داد. اما درباره اژدها وارد میشود فضا این گونه نبود.
همان طور كه موریكونه میگوید كه من هم معتقدم ارتباط میان كارگردان و آهنگساز با فیلم اول، شكل نمیگیرد و این پروسه زمانبر است تا فضاهای ذهنی به هم نزدیك شود. در فیلم اژدها وارد میشود سكانسی بود كه كاراكترها دور آتش، ساز میزنند. من پیشنهاد دادم یكی از سازها زنبورك باشد كه بعد فهمیدم زنبورك در این فیلم اساسا سمبل مرگ است و در نقاط دیگری هم شنیده میشود و پس از شنیده شدنش یك نفر میمیرد. این نخستین مواجهه من با فیلم بود بعد از آن تا اتمام فیلمبرداری من هیچ چیز از فیلم نداشتم و نهایتا چیزی بیشتر از رافكات دریافت كردم تا موسیقی آن را بسازم. مانی حقیقی آلبومی از گروه «ناین اینچ نیلز» به من داد و گفت كه چنین فضایی میخواهد. درواقع این آلبوم باعث نزدیك شدن فضای ذهنی ما شد اما این شروع كابوس من بود تا چیزی بسازم كه هم شبیه به ناین اینچنیلز نباشد و هم فضایی شبیه به آن بسازد.
به نظرتان نقش موسیقی در این فیلم چیست؟
موسیقی كه برای این فیلم ساخته شده قرار است اضطراب ایجاد كند و دایما این خطر را گوشزد میكند كه قرار است اتفاقی بیفتد. درواقع ما به فضاهای تاریك و سنگینی نیاز داشتیم تا این حالت خطر را ایجاد كند. بسیاری از صحنههای این فیلم، دیالوگهای سادهای است كه وقتی موسیقی روی آن میآید به طور كلی فضا تغییر میكند.
اژدها وارد میشود، كلك بزرگی است و مخاطب دایما فكر میكند آیا آنچه میبیند واقعیت دارد یا نه. همین مساله قرار است با موسیقی نیز پوشش داده شود. یعنی گاهی با هیجانش؛ تعلیقی ایجاد كند.
آیا قصد دارید موسیقی این فیلم را منتشر كنید؟
تلاش من بر این است كه موسیقی فیلم اژدها واردمیشود به زودی منتشر شود. این آلبوم توسط نشرمیم منتشر خواهد شد.
اجرای موسیقی یك فیلم فرانسوی كه با نام «خورشیدهای متفاوت» در سال ٢٠٠١ ساخته شد و جایزه هم دریافت كرد یكی از اجراهای این برنامه بود. این اثر یك فیلم صامت بود كه با دوربین سوپر ٨ فیلمبرداری شد و حدودا مدت آن یك ساعت بود و همان اندازه موسیقی هم دارد. این اثر تا به امروز در ایران منتشر و شنیده نشده است. موسیقی فیلم «سعادتآباد» به كارگردانی مازیار میری، موسیقی نمایش پیام دهكردی به نام «متولد ١٣٦١»، موسیقی فیلم «نزدیكتر» به كارگردانی مصطفی احمدی، موسیقی فیلم «نگاه» كه در ایران اكران نشد و موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» به كارگردانی صفی یزدانیان رپرتوار اجرایی گروه ما بود.
با توجه به اینكه در این هفته گروههایی اجرا دارند كه فضای موسیقیشان بسیار از هم دور است؛ فكر میكنید چقدر نام هفته موسیقی تلفیقی متناسب با اجراها بود؟
از نظر من این نام اشتباه است و معنای مشخصی ندارد. گروههایی كه در این هفته حضور داشتند، سبكهای متفاوتی دارند و نمیتوان با یك واژه سبك و سیاق همه آنها را توصیف كرد. اصولا تلفیق در هر سبكی از موسیقی اتفاق میافتد و با موسیقی رابطه دارد و از دل آن برمیآید. موسیقی به واسطه موضوعات دینی، قومی و ملی محدود نمیشود و هیچ مرزی نمیشناسد. تنها ممكن است در نقاط مختلف، لهجههای متفاوتی داشته باشد. موسیقی تلفیقی را میتوان یك جریان دانست تا یك سبك؛ جریانی كه از ابتدای خلق موسیقی وجود داشته و اتفاقی نیست كه عمر چهل، پنجاه ساله داشته باشد. تلفیق در موسیقی همیشه اتفاق میافتاده و از یك زمانی تصمیم گرفته شد تا آن را نامگذاری كنند.
چطور شد كه موسیقی فیلم اژدها واردمیشود را در چنین فضای متفاوتی (الكترونیك) ساختید؟ چه مدت روی ساختش كار كردید؟
این فیلم برای من تجربه متفاوت و شیرینی بود و من وارد یك نوع كار صوتی شدم كه طول كشید تا آن را به درستی درك كنم. فكر میكنم در این شكل از كار كه قراراست ما انتخاب صدا داشته باشیم و آنها را كنار هم بچینیم؛ بسیار زمان زیادی نیاز است. خوشبختانه مانی حقیقی هم به من این فرصت را داد و توانستم به تدریج كار را پیش ببرم. یكی دیگر از مسائلی كه باعث طولانی شدن ساخت موسیقی این فیلم شد؛ انرژی بالای خود موسیقی است. البته كسانی كه حرفهای مشغول كار با موسیقی الكترونیك هستند، میتوانند روزی چندین ساعت مشغول كار باشند اما من توانایی كار روزانه با مدت زیاد را نداشتم و واقعا بعد از مدتی ذهن بسیار خسته میشود.
علاوه بر اینكه میگویید موسیقی این فیلم تجربه تازهای برای خودتان بوده؛ من فكر میكنم اساسا موسیقی فیلم اژدها واردمیشود از جمله تجربیات بسیار مدرن موسیقی ایران است. شاید تلفیق فضاهای موسیقی جنوب ایران با موسیقی الكترونیك یكی از المانهایی باشد كه موسیقی این فیلم را متمایز میكند. كمی درباره تلفیق این دو فضا بگویید.
بیایید روی هدف موسیقی الكترونیك متمركز شویم. موسیقی الكترونیكی كه سمت فضاهایی میرود كه مخاطب را در یك خلسه قرار میدهد؛ پیوند مشتركی با موسیقی جنوب ایران دارد. ما سالهاست كه در موسیقی جنوبمان در كنار موسیقی، همین فضاهای ذكر و خلسه را داریم. در مراسمهای زار هم ما تكرار ریتمی را میشنویم كه به تدریج تاثیر عجیبی بر وجودتان میگذارد این ریتم جادویی است و تاثیر مستقیم بر تنفس شما، قلب شما و حتی سلولهای بدنتان دارد. من فكر میكنم پیوند موسیقی الكترونیك غربی و موسیقی جنوب ایران كه به ظاهر بسیار از هم دور هستند اما در واقع هدفهای مشتركی دارند بسیار جالب است.
چه شد كه به این فضا رسیدید و موسیقی الكترونیك و جنوب ایران به چنین آمیختگی رسید؟
این تجربه برای من و مانی حقیقی چندان دور از تجربه فیلم «آبادان» نبود. اما در فیلم آبادان، ما طی نخستین صحبتها برایمان واضح بود كه باید به فضای موسیقی الكترونیك برسیم چرا كه این فیلم در تهران مدرن شكل میگرفت و فقط تیتر آن آبادان بود. طبیعتا تهران را با ریتمها و تنشهایش میتوان با چنین فضایی نشان داد. اما درباره اژدها وارد میشود فضا این گونه نبود.
همان طور كه موریكونه میگوید كه من هم معتقدم ارتباط میان كارگردان و آهنگساز با فیلم اول، شكل نمیگیرد و این پروسه زمانبر است تا فضاهای ذهنی به هم نزدیك شود. در فیلم اژدها وارد میشود سكانسی بود كه كاراكترها دور آتش، ساز میزنند. من پیشنهاد دادم یكی از سازها زنبورك باشد كه بعد فهمیدم زنبورك در این فیلم اساسا سمبل مرگ است و در نقاط دیگری هم شنیده میشود و پس از شنیده شدنش یك نفر میمیرد. این نخستین مواجهه من با فیلم بود بعد از آن تا اتمام فیلمبرداری من هیچ چیز از فیلم نداشتم و نهایتا چیزی بیشتر از رافكات دریافت كردم تا موسیقی آن را بسازم. مانی حقیقی آلبومی از گروه «ناین اینچ نیلز» به من داد و گفت كه چنین فضایی میخواهد. درواقع این آلبوم باعث نزدیك شدن فضای ذهنی ما شد اما این شروع كابوس من بود تا چیزی بسازم كه هم شبیه به ناین اینچنیلز نباشد و هم فضایی شبیه به آن بسازد.
موسیقی كه برای این فیلم ساخته شده قرار است اضطراب ایجاد كند و دایما این خطر را گوشزد میكند كه قرار است اتفاقی بیفتد. درواقع ما به فضاهای تاریك و سنگینی نیاز داشتیم تا این حالت خطر را ایجاد كند. بسیاری از صحنههای این فیلم، دیالوگهای سادهای است كه وقتی موسیقی روی آن میآید به طور كلی فضا تغییر میكند.
اژدها وارد میشود، كلك بزرگی است و مخاطب دایما فكر میكند آیا آنچه میبیند واقعیت دارد یا نه. همین مساله قرار است با موسیقی نیز پوشش داده شود. یعنی گاهی با هیجانش؛ تعلیقی ایجاد كند.
آیا قصد دارید موسیقی این فیلم را منتشر كنید؟
تلاش من بر این است كه موسیقی فیلم اژدها واردمیشود به زودی منتشر شود. این آلبوم توسط نشرمیم منتشر خواهد شد.
ویدیو مرتبط :
شماره ۲۲- بخش ۵: مصاحبه با کریستف رضاعی ۱/۲
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
20 نکته جذاب درباره داریوش مهرجویی و فیلمهایش
فیلم «اشباح» آخرین ساخته داریوش مهرجویی از امروز (چهارشنبه 17 اردیبهشت 93) در سینماهای تهران روی پرده می رود. چیزی حدود 50 سال پیش از این بود که مهرجویی اولین فیلمش «الماس 33» را ساخت.
روزنامه هفت صبح: فیلم «اشباح» آخرین ساخته داریوش مهرجویی از امروز (چهارشنبه 17 اردیبهشت 93) در سینماهای تهران روی پرده می رود. چیزی حدود 50 سال پیش از این بود که مهرجویی اولین فیلمش «الماس 33» را ساخت. در طول این سال ها همیشه به عنوان یکی از بزرگترین سینماگران تاریخ ایران شناخته شده.
هرچند در سال های اخیر سیل انتقاداتی که به سویش روان شدند خیلی بیشتر از ستایش ها بوده اما همچنان از اتفاقات خوب سینما، فیلم ساختن مهرجویی است. «اشباح» چه خوب و چه بد، فیلمی است که به خاطر اسم سازنده اش دیده می شود.
* همه نقل قول هایی که در شماره های یک تا 19 آمده از کتاب «مهرجویی کارنامه چهل ساله» گفتگوی مانی حقیقی با داریوش مهرجویی چاپ نشر مرکز برداشته شده است.
1- اولین فیلمش را سال 1346 بعد از بازگشت از آمریکا ساخت. در آمریکا در دانشگاه معتبر UCLA فلسفه خوانده بود و به سینما هم که همیشه علاقه داشت. «الماس 33» قرار بود جیمز باند ایرانی باشد. فیلمی که با وجود ضعف هایی که دارد به خاطر آن چیزی خود مهرجویی «عناصر ابزورد و جفنگ» می خواند با فیلمفارسی های مشابهش متفاوت بود. تازه یک بازیگر خارجی مطرح آن موقع سینما و تلویزیون آمریکا، نانسی کواک هم که از آمریکا مهرجویی را می شناخت به ایران آمد و در فیلمش بازی کرد. تهیه کنندگان «الماس 33» آنقدر از فیلم خوششان آمده بود که با وجود مخالفت های مهرجویی از او خواستند دو نسخه از فیلم تدوین شود که یکی طولانی تر باشد و بتوانند آن را در هند اکران کنند.
2- مهرجویی که به ایران آمد یک جمع دوستانه روشنفکری داشتند. او و همسرش و گلی ترقی و داریوش شایگان و هژیر داریوش وسط این جمع شلوغ گاهی سهراب سپهری آرام هم می آمد. دوستانش از شیطنت های مهرجویی تعریف می کنند که مثلا چطور آنها را وادار می کرده صدای حیوانات مختلف دربیاورند و بعد مثل یک رهبر ارکستر هدایت شان می کرده یا چطور گاهی برای خودشان کارناوال راه می انداخته اند.
3- مهرجویی قبل از پروژه «الماس 33» تنها تجربه اش در زمینه سینما ساخت یک فیلم یک دقیقه ای در دوران دانشجویی بود. خودش می گوید: «من به شکل شهودی همه چیز را درباره فیلمسازی می دانستم. از بس کتاب خوانده بودم و فیلم می دیدم تمام زیر و بم کارگردانی و روش ها و سبک های مختلف تدوین و این چیزها را بلد بودم. یک عشق فیلم جدی که از شانزده هفده سالگی توی سینماها بودم و هدفم هم ساختن فیلم بود. البته یکی دو بار با عظمت ژانتی به استودیوهای هالیوود سر زده بودم. عظمت آن موقع توی یکی از فیلم های تلویزیونی هیچکاک بازی کرده بود و حسابی هم گل کرده بود.
4- چیزی که در اصل باعث موفقیت مهرجویی در سینما شد اعتماد به نفس اش بود که در همان فیلم اول با وجود عوامل حرفه ای سینما دست و پایش را گم نکرد و حرفش را جلو برد: «وقتی به عنوان یک جوان بیست و چند ساله آمده اید و پشتوانه تان هم تحصیل و زندگی در آمریکاست آدم های باتجربه و حرفه ای سینما دلشان می خواهد بدانند چه کاره هستی. سیستم من این بود که اول کار برایشان سخنرانی مفصلی می کردم و نظراتم را به شکل دقیق و با جزییات می گفتم و بعد در عمل موقع میزانسن دادن یا هدایت بازیگرها بهشان نشان می دادم که کارم را بلدم و اینها حساب کار دستشان می آمد چون همه شان منتظر بودند که مچ آدم را بگیرند. روانشناسی اجتماعی در همه جای دنیا همینطور است. اعتماد به نفس من از دانشم می آمد.»
5- مهرجویی اولین فیلم مهمش را با اقتباسی از کتاب «عزاداران بیل» غلامحسین ساعدی ساخت. مهرجویی و ساعدی به هم خیلی نزدیک بودند. داستان آشنایی شان هم از این قرار بود: «وقتی آمریکا بودم، سردبیر مجله ای به اسم «پاریس ریویو» بودم ... از مادرم خواسته بودم کارهای ساعدی را برایم بفرستد و ساعدی بعدها تعریف می کرد که یک روز یک خانم چادری آمد در خانه مان که به زبان ترکی حرف می زد (مادر من به زبان ترکی قفقازی صحبت می کرد) خلاصه گفته بود پسرم آمریکاست و کارهای شما را می خواهد. او هم یک بسته کامل از نمایشنامه ها و داستان هایش را برایم فرستاد و از این طریق مکاتبات و نامه نگاری های ما شروع شد. خلاصه از طریق این مجله با ساعدی آشنا شدم و موقعی که آمدم ایران، همدیگر را دیدیم و دوستی و صمیمت خوبی بین مان ایجاد شد.
6- برخی از فیلم های مهرجویی از جمله «گاو» و «دایره مینا» پیش از انقلاب توقیف شدند: «کارنامه فیلمسازی من همیشه محصول ممانعتی بود که از ناحیه حکومت های مختلف نسبت به کارهایم شکل گرفته است. مثلا «آقای هالو» را زمانی ساختم که «گاو» توقیف بود. انگار یک غلطی کرده ایم و حالا باید در فیلم بعد جوری حرف بزنیم که به آقایان هیچ جور برنخورد. اگر «گاو» اجازه می گرفت، قطعا «آقای هالو» را نمی ساختم و سراغ کار جاندارتری می رفتم.»
7- در فیلم های مهرجویی غالبا موتیف غذا پختن یا غذاخوردن دورهمی وجود دارد. از «مهمان مامان» بگیرید تا شله زردپزان «لیلا» یا حتی آشپزی «سارا». «غذا خوردن یک مراسم روزانه است. در این مراسم به خاطر تقسیم نعمت و برکتی که در سفره هست یک جور بده بستان ویژه میان آدم ها رخ می دهد و مشارکت در این تجربه گروهی منجر به نوعی تماس و ارتباط خاص بین آدم ها می شود.
از طرف دیگر من خاطره دور هم نشستن های خانوادگی برای غذا خوردن را به شکل شفافی به یاد دارم ... دلیل دیگر گرایش من به موضوع غذا در فیلم هایم اهمیتی است که غذا در تاریخ و جنبه های اجتماعی ما داشته است. ما همیشه قومی بوده ایم که دائم زیر هجوم اغیار بوده و موضوع قحطی و نان خود را درآوردن و سیر کردن شکم همیشه موضوع مهمی برای ما بوده است... دیگر اینکه ما کشوری هستیم که مثل چین تنوع عجیبی در غذاهایمان داریم و اگر دقت کنیم متوجه می شویم که چه نبوغ و خلاقیت و اندیشه ای صرف این شده که چند جور پلو داشته باشیم. شیرین پلو، باقالی پلو، کشمش پلو و چند جور فلان پلوی دیگر.»
8- سخنان امام خمینی درباره فیلم «گاو» مهرجویی در واقع تکلیف سینما را بعد از انقلاب روشن کرد: «انقلاب شد و مدتی اصلا نفس بود و نبود سینما زیر سوال رفت. معلوم نبود بالاخره سینما باید باشد یا نباشد. شانس بزرگی که در آن سال ها آوردم این بود که امام خمینی آن شب نشستند و فیلم «گاو» را در تلویزیون دیدند و اصلا چه شانسی برای سینمای ایران بود که ایشان آن شب اتفاقا این فیلم را دیدند.
واقعا کار خدا بود. همه چیز خوابیده بود. استودیوها تعطیل شده بود. لابراتوارها خالی مانده بودند و سینماها را آتش زده بودند. در این شرایط بود که امام خمینی «گاو» را دیدند و در سخنرانی شان به آن اشاره کردند و گفتند آموزنده است و ما با سینمای این شکلی مخالف نیستیم. در واقع این حرف امام و همینطور حرف کسانی مثل دکتر شریعتی درباره «گاو» عامل موثری بود که سینما را نجات داد و خط سیر آن را مشخص کرد: سینمایی انسانی با تمایلات نئورئالیستی».
9- «اجاره نشین ها» اولین فیلم کمدی داریوش مهرجویی بود که با موفقیت زیادی هم روبرو شد. فیلمی که قرار بود علی نصیریان هم در آن بازی کند: «نصیریان فیلمنامه را رد کرد. گفت «داریوش این یک مقدار شوخ وشنگ است و به پای آن کارهای قبلی ات نمی رسدها. این یک جورهایی است.» قضیه از این قرار بود که این دو نفر، نصیریان و انتظامی، همیشه با هم یک جور رقابت پنهانی داشتند و نقش هایی که من بهشان می دادم در فیلم های قبلی کم و بیش هم وزن بودند. در«اجاره نشین ها» نقش وکیل را به نصیریان پیشنهاد دادم که بعد ایرج راد آن را بازی کرد. نصیریان انگار دیده بود نقش انتظامی خیلی قوی تر و شاخص تر است و قبول نکرد. به هر حال بازیگران آن نسل هم رقابت های این شکلی داشتند.
10- «هامون» احتمالا منتقدپسندترین فیلم مهرجویی است. نوبت به انتخاب فیلم های ماندگار و شخصیت های ماندگار سینمای ایران که برسد، «هامون» همیشه یکی از آنهاست. خسرو شکیبایی با همین یک فیلم برای ابد در سینمای ایران ماندگار شد و تمام نقش هایی هم که بعدا بازی کرد همه با «هامون» مقایسه شدند و در رتبه پایین تری قرار گرفتند: «خسرو، خدا بیامرزدش، خصوصیاتی داشت که من کمتر در آدم های دیگر دیده ام. عاشق کارش بود و به نقش دل می داد. حساسیت قوی و غنی داشت که او را به عنوان یک بازیگر ایده آل می کرد. فقط کافی بود به او ایده ای بدهی و او چند واریاسیون مختلف، یکی از یکی بهتر جلوی رویت می گذاشت. یک آدم حرفه ای درجه یک بود. مهمتر از همه اینکه او به عنوان یک هنرپیشه اصلا حسود نبود.»
11- داریوش مهرجویی در تمام سال های فیلمسازی اش با دو بازیگر به مشکل و حاشیه برخورد که تازه یکی هم به صورت غیرمستقیم بود: عزت الله انتظامی و گلاب آدینه. ماجرای اولی از این قرار بود که در جشن حافظ، انتظامی (بازیگر 5 فیلم مهم مهرجویی) روی سن رفت تا از کارنامه هنری مهرجویی تقدیر شود و جایزه او را بدهند. انتظامی گفت قصد دارد سه خاطره از همکاری با مهرجویی را تعریف کند و پس از آن از شراکت مالی بی سرانجامش در سه فیلم مهرجویی گفت و ادای مهرجویی را درآورد. مهرجویی هم برآشفت و وقتی روی سن رفت در حالی که ادای انتظامی را درمی آورد او و هم نسلانش را هنرمندانی کاسبکار خواند. کدورت انتظامی از مهرجویی تا مدت های طولانی ادامه داشت.
مورد دوم هم به گلاب آدینه برمی گردد که شریفی نیا برای اینکه راضی اش کند در «مهمان مامان» بازی کند قرارداد سفید با او بست اما در نهایت بعد از فیلم با آدینه تسویه حساب نکردند. مانی حقیقی در کتاب «مهرجویی کارنامه چهل ساله» به این موضوع اشاره می کند که مهرجویی تازه در دوران «سنتوری» ماجرا را فهمید و خیلی کفری شد که شریفی نیا پول آدینه را نداده و معتقد بود آه گلاب آدینه گریبان «سنتوری» را گرفته است.
12- مهرجویی به جای سه گانه، یک چهارگانه زنانه دارد: چهار فیلم که قهرمان هر کدام شان زن است و سه تا از آنها هم اقتباسی از یک اثر ادبی هستند. «بانو» فقط محصول اتفاقی است که برای فریار جواهریان، همسر مهرجویی افتاده بود و البته خیلی ها آن را با «ویریدیانا» بونوئل مقایسه می کنند که خود مهرجویی قائل به این قیاس نیست.
«پری» اقتباسی ایرانیزه شده از «فرنی و زویی» سالینجر بود (یکی از کتاب هایی که هامون به مهشید می دهد و مدت ها دغدغه مهرجویی بوده است)، «سارا» اقتباسی از نمایشنامه هنریک ایبسن است و «لیلا» که اقتباسی از رمانی ایرانی نوشته مهناز انصاریان است.
13- برای نقش محمود فیلم «درخت گلابی» پیش از پیدا کردن همایون ارشادی به بیژن الهی، داریوش شایگان و آیدین آغداشلو فکر کرده بود اما از آنجا که می دانست هیچ کدام از آنها تن به بازی در فیلم نمی دهند از چهره همایون ارشادی در «طعم گیلاس» کیارستمی خوشش آمد چون به قول خودش «در آن فیلم که بازی نداشت!».
14- همکاری محمدرضا شریفی نیا با مهرجویی از فیلم «پری» شروع شد و از همان زمان تا الان شریفی نیا در هر سمتی که در فیلم حضور داشته باشد، انتخاب بازیگر، دستیار تولید، طراح تیتراژ، عکس یا هر چیز دیگر، دست راست مهرجویی در تمام پروسه تولید فیلم است.
«برای فیلم «پری» دستیار نداشتم و عبدالله اسکندری گفت کسی را می شناسم که در پروژه «امام علی» بوده و خیلی به درد کار تو می خورد. شریفی نیا یک روز آمد خانه ما و دیدمش و از هم خوشمان آمد. در طول ساخت «پری» هم متوجه شدم که در همه زمینه ها می شود رویش حساب کرد. هم کاری و کاردان است، هم تحصیلکرده و روشنفکر و باسواد و اهل مطالعه. بالاترین حسن اش هم این است که مردم دار است و می داند با دیگران چطور باید حرف زد خصوصا در مورد مسائل مالی...
شریفی نیا همه فن حریف است. بازیگرها و عوامل فنی سینما را خوب می شناسد و راحت پیدایشان می کند و در مسائل مالی هم خیلی وارد است چون در بازار بزرگ شده... ولی شریفی نیا دو عیب بزرگ هم دارد: اول اینکه خیلی بدقول است، دوم اینکه جنون یا مانیای بایگانی کردن دارد. همیشه سر پخش فیلم ها چندین تنش شدید عصبی به من می دهد چون عکس های فیلم را پیش خودش نگه می دارد و جان آدم را به لبش می رساند تا یکی دوتا عکس به پخش کننده برساند.»
15- به جز محمدرضا شریفی نیا در سال های اخیر، وحیده محمدی فر، همسر مهرجویی در به وجودآمدن فیلم هایش نقش مهمی داشته است. البته بعضی ها هستند که معتقدند ایده های محمدی فر فیلم های مهرجویی را به بیراهه برده اند. ایده هایی که پشت «دختر دایی گمشده»، «بمانی»، «طهران: روزهای آشنایی»، «مهمان مامان»، «سنتوری» و «نارنجی پوش» وجود دارد ولی خود مهرجویی معتقد است این مسیر جدیدی است که دارد طی می کند و از آن رضایت دارد.
16- کل کل منتقدان سینما با کارهای مهرجویی بیشتر از آنکه سر فیلم ضعیف «بمانی» که ربطی به بقیه کارهای مهرجویی نداشت شروع شود، با «میکس» شروع شد. وقتی امید روحانی نقش منتقد را در فیلم بازی کرد و از سوی هم صنفانش مورد حمله قرار گرفت: «از این یکی دیگر خیلی تعجب کردم. آخر منتقدان سینما دیگر چرا باید اینطور فکر کنند و تعمیم بدهند؟ بحث، بحث میزان تساهل است. رواداری مفهوم خیلی مهمی است که متاسفانه در مملکت ما اصلا مصداق ندارد. اینکه بفهمیم یک بابایی دارد شوخی می کند، جوک می گوید یا مخالفتی می کند. این چه اشکالی دارد؟ فوقش می شود مثل بچه مدرسه ای های شوخ طبعی که در جشن آخر سال ادای معلم و ناظم و مدیر را درمی آورند و همه دسته جمعی می خندند.» (البته خود آقای کارگردان در شوخی با انتظامی یا برخوردهای اخیرش با منتقدان لااقل نشان داد خیلی اهل تساهل نیست.)
17- «سنتوری» میان فیلم های توقیفی مهرجویی به دردناکترین سرنوشت دچار شد. فیلم نه تنها هیچ گاه روی پرده سینما نرفت که دی وی دی قاچاقش بیرون آمد و عملا تهیه کننده را به نابودی کشاند تا حدی که فرازمند چند سال بعد از آن ماجرا درگذشت: «همه چیز به سیستم سانسور و نظارت ما و مدیریت بی پایه و اساسش برمی گردد. فیلمنامه «سنتوری» را در همه مراحل خواندند و آخر سر هم تصویب شد. حتی جلوتر که رفتیم به ما وام هم دادند.
بعد از فیلمبرداری گفتند الان فیلم را اکران نکنید و بگذارید برای جشنواره در حالی که 7-6 ماه تا جشنواره فاصله بود. بعد فیلم رفت برای سانسور و چند اصلاحیه به آن خورد. آنها را هم نشستیم زیر نظر آقای رضا داد و بخش فرهنگی فارابی اصلاح کردیم. درست دو سه روز قبل از اکران، آقای اربابی ریاست نظارت و ارزشیابی ارشاد ما را صدا زدند که گفته اند الان صلاح نیست فیلم روی پرده برود. ما کلی حرف زدیم و اعتراض کردیم که فایده ای نداشت.
بعد رفتیم پیش معاون سینمایی وزیر آقای جعفری جلوه. ایشان نگذاشت ما دو کلمه حرف بزنیم. دقیقا نیم ساعت یک نفس حرف زد ولی هیچ چیز درباره مشکل فیلم به ما نگفت.» مشکل «سنتوری» حتی با حذف صدای چاوشی که آن زمان خواننده غیرمجاز بود و حالا مجاز شده و جایگزینی صدای رادان با او هم حل نشد.
18- از میان فیلم هایش به جز «سنتوری» که توقیف شد، تکلیف «آسمان محبوب» هم هیچ وقت مشخص نشد و به نمایش درنیامد. فیلمی که در جشنواره و در سالن مطبوعات هدف انتقادهای تند قرار گرفت. به جز «آسمان محبوب» تندترین نقدها روی فیلم های اخیر مهرجویی از جمله «نارنجی پوش» و «چه خوبه که برگشتی» نوشته شده است.
19- مهرجویی سردمدار اقتباس در سینماست. «گاو»، «سارا» (خانه عروسک از هنریک ایبسن)، «پری»، «لیلا» و «درخت گلابی» (از روی داستانی به همین نام نوشته گلی ترقی) همه از روی یک اثر ادبی اقتباس شده اند و جزو بهترین های کارنامه مهرجویی و البته بهترین فیلم های سینمای ایران هستند. «مهمان مامان» هم از روی داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شده است و فیلم «چه خوبه که برگشتی» هم براساس طرحی از یکی از داستان های نیکلای گوگول به پیشنهاد گل ترقی ساخته شد.
20- شدیدترین برخورد مهرجویی با منتقدان سر آخرین فیلمش «اشباح» صورت گرفت. وقتی جهانگیر کوثری تهیه کننده فیلم گفته بود که این فیلم در مسیر فیلم های تحسین شده دهه شصتی مهرجویی است و وقتی از مهرجویی این سوال را کردند به تندی جواب داد که: «یعنی چی این سوال؟! آنهایی که منتظر چنین چیزی هستند هیچ چی از سینما نمی فهمند! به معنای واقعی خر هستند و از حماقت شان چنین حرفی می زنند! یعنی چه «اشباح» شبیه آثار قبلی من باشد؟ مگر من در 50 سال قبل زندگی می کنم؟ مگر من همان آدم 20 سال پیش هستم؟ مگر فضای امروز جامعه عینا همان فضای چند دهه پیش است؟ این سوال ها و این خواسته ها از نادانی جماعتی می آید که ادعای روشنفکری شان گوش همه را کر کرده اما مثل انسان های بدوی زندگی می کنند! هی می گویند «هامون» بساز «لیلا» بساز «اجاره نشین ها» بساز... از این مسخره تر نمی شود...»