فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
الناز شاکردوست: برای عشقم جان می دهم!
سكانس پایانی «اتوبوس شب»؛ یك زن جوان پای اتوبوس منتظر است و از همه سراغ گمشدهاش را میگیرد. كسی از همسر و گمشده او خبری ندارد؛ یعنی خبری هست اما نمیتوانند خبر كشته شدن شوهرش را به او بدهند.
آن زن منتظر، كه قرار است مژده بچهدار شدنشان را به همسرش بدهد، میان بدخبری و خوشخبری آنهایی كه برگشتهاند معلق میماند و به سیمهای خاردار تكیه میدهد و خیره مینگرد؛ انگار به دلش افتاده كه پدر فرزندش را هرگز نخواهد دید.
این روایت دو خطی؛ روایتی از بازی درخشان الناز شاكردوست در فیلم «اتوبوس شب» است؛ همان بازیگری كه بعضیها تصور میكنند به خاطر زیبایی و جذابیت به یكی از ستارههای سینما تبدیل شده است.
اما الناز شاكردوست از معدود بازیگران سینمای ایران است كه خطر میكند، از نقشها دو دقیقهای نمیترسد، چهره زیبایش را در فیلم «چراغ قرمز » زشت میكند تا به تجربه جدیدی برسد، در فیلم «چه كسی امیر را كشت» به جای یك دختر نجیب، نقش یك دختر امروزی و سطحی را بازی میكند و از قضاوت مخاطب نمیترسد. او در این سالها همواره بر خود افزوده و تبدیل به بازیگری شده است كه به قول داریوش مهرجویی «چشمهای دانا» پیدا كرده است.
مطالعه و ادامه تحصیل او را به اینجا رسانده كه حتی در مواجهه با رسانهها باهوشتر شود. او در ادامه این دانایی و هوشمندی میخواهد در سفری كوتاه به لندن به دانش بازیگری و هنری خود اضافه كند. اگر میخواهید از جزئیات این سفر و سبك زندگی هنرمندانهای كه او را به این تصمیم رسانده بیشتر بدانید، این مصاحبه تابستانی را از دست ندهید.
زیاد اهل مصاحبه نیستم و بیشتر حرفهایم در فضای مجازی می زنم اما آدمهایی هستند كه چون از جایی به بعد حرفی برای ارائه ندارند میخواهند به هر قیمتی شده خود را در دید نگه دارند و به همین علت گاهی حتی به دروغ یا آویزان شدن به دیگران و جعل خبر سعی میكنند دیده شوند. حتی اگر شده مثلا به دختری كه در خانه پدرش بیخبر از همه جا نشسته هر تهمتی را بزنند تا چند نفر بیشتر آنها را فالو كنند.
اینها یك جورهایی گدایان مدرن هستند. وقتی كامنتها را میخوانم درصد بالایی از آنها فقط این است كه لطفا فالو كنید. چرا فالوبك نمیدهید و. . . خب این یك جور گدایی كردن است كه باید برایش فرهنگسازی كرد. بحث ایجاد توجه نیست.
گاهی بعضی دوستان و مردم كامنتهای خالصانهای میگذارند كه نظراتشان بهشدت روی من تاثیر میگذارد اما نظری كه با حب و بغض نوشته میشود را نه من كه هركسی ببیند متوجه میشود. در هرحال همه جای دنیا همین است حالا در ایران به خاطر عدم فرهنگسازی استفاده از این رسانهها بیشتر است.
به هر حال میگویند از كوزه همان برون تراود كه در اوست. مردم براساس تربیت و فرهنگ خودشان عمل و فكر میكنند و راجعبه شما قضاوت میكنند؛ من اما سعی كردهام حتی از انتقادهای به جا و درست و بیغرض مردم استفاده كنم.
شایعه ازدواج من
در مورد شایعه ازدواج همانطور كه از تیترش هم پیداست، یك شایعه است. راستش اگر میدانستم بعضیها اینقدر علاقه دارند كه من ازدواج كنم، خب این كار را میكردم. تا همین لحظه كه روبهروی شما نشستهام هرگز به ازدواج فكر نكردهام.
درمقابل این شایعات همیشه سكوت كردهام و سعی نكردهام جوابی بدهم. خب گاهی وقتی نشریات كه قشر فرهنگی جامعه هستند، برای فروش بیشتر چنین شایعاتی را پخش میكنند از مردم عادی نمیتوان انتظار دیگری داشت.
در مورد ازدواجم این را بگویم كه من آنقدر فالوئرها و هوادارانم را دوست دارم كه همیشه با حمایتهای آنها روحیه و انرژی مضاعفی میگیرم و اگر روزی قرار باشد هر اتفاقی در زندگی شخصی من مثل ازدواج رخ بدهد، شخصا این را حق آنها میدانم كه آن را در صفحه شخصیام اعلام كنم. دوست دارم علاقهمندانم فقط به حرف خودم استناد كنند. من تنها فعالیتم در دنیای مجازی همین اینستاگرام است و هیچ صفحهای در هیچ جایی ندارم.
اینستاگرام را كه تمام كارهایش را خودم انجام میدهم به این علت دوست دارم که از طریق آن ارتباط مستقیمی با مردم و طرفدارانم دارم چون حق آنهاست كه از من باخبر باشند.
من حتی در معدود مصاحبههایی كه در این سالها داشتهام دیدم گاهی حرفهایم دچار تحریف میشود و از فیلتر ذهنی نویسنده عبور میکند که مورد تایید من نیست.
خواستم همه حرفها و خبرهایی را كه لازم است خودم به آنها بگویم. از مردم هم میخواهم به حرفهای صفحات دیگر یا از زبان افراد حقیقی در صفحه شخصی واقعیشان توجه نكنند و گول این حرفها را نخورند شاید هركسی بخواهد با چنین خبرهای كذبی فالوئر بیشتری جمع كند.
فرهنگ سازی در صفحات اجتماعی
در اینستاگرام صفحات بسیار خوبی است؛ از آموزشهای ساده زندگی تا زبان، شعر، ادبیات، روانشناسى و. . . اما عمده افراد دنبال صفحات مد و فشن و. . . هستند كه ارزش و فایدهای ندارند.
به نظرم در كنار فرهنگسازی، خود مردم هم باید یاد بگیرند درست انتخاب كنند. من خودم هرگز نخواستهام به هر قیمتی فالوئر جمع كنم و پستهای زیاد بگذارم. فقط خواستار یك ارتباط صمیمانه، مستقیم، واقعی و ساده هستم كه اولین خبرهای روند كاریام را بگذارم.
غلبه تكنولوژی بر كتاب
من همیشه از هر چیز جدید استقبال میكنم. حس میكنم اگر آدم در هر روز زندگیاش چیزی یاد نگیرد عمرش را تلف كرده است. سعی من این بود علم خودم را افزایش بدهم و حتی كتاب زیاد میخوانم.
یكی از اتفاقاتی كه شنیدهام و از آن خبر دارم كاهش آمار كتابخوانی در كشورمان است؛ به خصوص از زمان باب شدن این صفحات اجتماعی اینترنتی كه آمار گرفتهاند بهطور متوسط هر فرد دستكم دو ساعت از روز را در نت میگذراند كه خیلی زیاد است.
اگر آن زمان را صرف چیزهای بهتری مانند كتاب خواندن، فیلم دیدن، ورزش كردن، یادگیری مهارت جدید و. . . كنند باعث رشدشان میشود. اینشتین می گفت : «از روزی میترسم كه مردم آنقدر وقت خود را صرف تكنولوژی كنند كه تكنولوژی بر آنها غلبه كند. »
فوبیای تكنولوژی
هفتهای سه روز و هر بار یك ساعت به اینستاگرام سر میزنم و این زمان هم به خاطر آن است كه خودم صفحهام را اداره میكنم و دلم نمیخواهد تحریف شده باشد.
تنها علتش هم ارتباط مستقیم داشتن با مردم است؛ چون این را حق آنها میدانم. من خودم یكجورهایی فوبیای تكنولوژی دارم چون حس میكنم آدم را از زندگی واقعی دور میكند.
دوری از تلفن و تماس
خیلی اهل تلفن بازی نیستم و به ندرت پاسخ تماسهایم را میدهم. یعنی اینطور نیست كه گوشیام روی زنگ باشد و هر تماسی را كه میگیرند جواب بدهم. به نظرم وقت آدم را میگیرد.
یادم هست بار اولی كه وایبر را نصب كردم ظرف یك ساعت بیشتر از 3800 پیام تبریك خوشامد داشتم؛ تا جایی كه برنامه قفل كرد و مجبور شدم آن را كاملا پاك كنم.
بیتفاوت نیستم!
شاید مسائلی چون مشكلات اقتصادی دغدغهام نباشد اما قطعا نسبت به آن بیتفاوت هم نیستم. وقتی میبینم همه چیز روز به روز گرانتر میشود ناراحت میشوم. خواهشم از مسوولان این است كه بیشتر به فكر وضعیت اقتصاد كشورمان باشند.
آدمی نیستم كه خبری را بخوانم یا بشنوم و بعد برایم تمام شود؛ بسیار احساساتی هستم و نمیتوانم نسبت به مشكلات مردم كشورم بیتفاوت باشم.
ایمان به خداوند
به فقر هم مانند بسیاری مسائل دیگر فكر میکنم. میگویند آدمهایی كه سختی كشیدهاند قدر خوشحالیهایی را كه به دست میآورند بیشتر میدانند. اصولا افسردگی برای آنهایی است كه همه چیز در زندگی دارند چون شما میدانید نهایت آن این است كه دارید.
شاید اگر چیزی باشد كه نداشته باشید و دغدغهتان به دست آوردن آن در طول زندگى باشد، كمتر دچار پوچی میشوید. به نظرم در درجه اول این ایمان به خداست كه كمك میكند تا دچار نهیلیستی (پوچگرایى) نشوید.
یك آدم عادی در میدان تجریش
یكی از آرزوهایم این است كه در میدان تجریش، راحت و آسوده خاطر قدم بزنم؛ بدون اینکه سنگینی یک نگاه را حس کنم. آرزوهایی دارم كه برای بسیاری از آدمها اتفاقات روزمره زندگیشان است و شاید اصلا به آنها فكر هم نمیكنند.
اهمیت استقلال مالی
خصلت و خلق و خوی من این بوده كه همیشه آدم مستقلی باشم. به نظرم خیلی چیزها به خود فرد برمیگردد؛ حتی گاهی فرزندان یك خانواده، متفاوت از هم فكر و عمل میكنند. همیشه از بچگی دوست داشتم روی پای خودم باشم كه الزاما فقط به مساله پول درآوردن برنمیگردد. اما معتقدم كه استقلال مالی برای یك زن بسیار مهم است.
شاید بعضی خانمها تنها به خاطر وابستگی مالیای كه به همسرشان دارند مجبور هستند خیلی از شرایط را به اجبار در زندگی تحمل كنند چون راهی به جز آن ندارند. این استقلال مالی خیلی كمككننده است.
بدون كار و بیزینس دوم
خیلی از دوستان سراغ بیزنس یا كار اقتصادی دوم رفتهاند اما من هیچ كاری را دنبال نكردهام. راستش بعضیها فكر میكنند كه بازیگری كار بیدردسری است اما با نگاه حرفهای سختترین شغل است.
یك فیلم از زمانی كه فیلمنامه را میخوانید تا هنگام پردازش كار، زندگی با نقش، پروسه ساخت و حتی بعد از آن شما را درگیر میكند و دیگر فرصتی برای كار دیگر ندارید. حتی در بین كارها باید برای افزایش توان، تجربه و معلومات خود وقت بگذارید، بخوانید و ببینید و. . . اینها وقت من را پر میكنند.
حتی گاهی فیلمی مانند «اسب سفید پادشاه» چنان از نظر روحی روی من تاثیر میگذارد كه تا ماهها بیمار میشوم و باید برای برگشت به حالت اولیه خودم را درمان كنم.
باغچه كوچك آرزوها
معتقدم همه ما با هر میزان درآمد باید سلامت زندگی كنیم و بخشی از این مساله به تغذیه سالم برمیگردد. من همیشه یكی از آرزوهایم این بوده كه در حیاط خانهام باغچه كوچكی داشته باشم و مایحتاج خوراكی اولیهام را خودم کاشت و برداشت بکنم و حتی مرغ و خروس داشته باشم تا همه چیز ارگانیك باشد. تغذیه سالم بسیار مهم است؛ البته تغذیه سالم هم به این معنی نیست كه مثلا گرانترین آبمیوه موجود را كه كلی مواد افزودنی دارد، بخریم بلكه بهتر است به بچههایمان یاد بدهیم كه همان آبمیوه را به صورت طبیعى و از میوههای تازه تهیه كنند تا ویتامین موجود در آن از بین نرود؛ البته اشکال کار اینجاست که به خاطر زندگی صنعتی و ماشینی آدمها دیگر وقت این كارها را ندارند ولی نباید فراموش كرد كه ما كار میكنیم براى زندگى بهتر نه آنكه زندگیمان را فداى كار و مشغلهمان كنیم!
تفاوت خوشپوشی و بدحجابی
چند سالی هست كه خانم بهاره اربابی مانتوهای مرا طراحی میكنند كه در عین پوشیدگی از پارچههاى بسیار زیبایى استفاده میكنند و كار دست روى آنها به مانتو جلوه زیبایى میبخشد. شما میتوانید پوشیده لباس بپوشید اما زیبا و آراسته باشید.
من خودم چون طراحی صحنه و لباس خواندهام در فیلمها نظرات شخصیام را دادهام و حواسم بوده كه به خود و به مخاطب احترام بگذارم چون لباس بازیگر بخشی از كار اوست و شما بدون آنكه فردی حرفی بزند تنها از روی پوششی كه دارد یك پیشداوری در موردش انجام میدهید. نحوه طراحی لباس نشانه تفكر، خاستگاه خانواده و موقعیت كاراكتر است.
تناسب با ورزشهای مختلف
این خیلی مهم است كه آدم هوای تناسب اندام خود را داشته باشد؛ به خصوص بازیگرها چرا كه بخش مهمی از كار بازیگرها به فیزیك بدنی آنها برمیگردد. پس به نظرم باید همه ورزش كنند.
من شخصا تحت هر شرایطى سعى میكنم ورزش را از برنامه زندگىام حذف نكنم. بدنسازی و TRX و اسكی در فصل آن، از مهمترین ورزشهایی است كه معمولا در برنامه ورزشی من قرار دارند. یوگا هم به خاطر شرایط سلامت جسم و روح مهم است.
سحرخیزیهای ستاره
چند وقتی كه بعد از بازی در فیلم «اسب سفید پادشاه» روحیهام خراب بود تا ظهر میخوابیدم اما معمولا در زندگیام بین ساعت 8 تا 9 صبح بیدار میشوم؛ حتی زمان فیلمبرداری فیلمهایم شبها زود میخوابم تا صبح زود با انرژی بیشتر بیدار شده و سر كار بروم.
یك روز از زندگی الناز
زندگی روتین من به این شكل آغاز میشود كه ساعت 9 از خواب بیدار میشوم، با یك صبحانه طبیعی و سلامت روز را آغاز میكنم، ورزش میكنم و دوش میگیرم؛ بعد از آن سعی میكنم مطالعه داشته باشم حتی به اندازه خواندن یك مقاله كوتاه؛ عصرها فیلم میبینم و قطعا در این بین زمانی را با خانوادهام میگذرانم و كارهایی را كه در آن روز لازم باشد انجام میدهم.
اما این نكته برایم خیلی مهم است كه هر روز چیز جدیدی در زندگی داشته باشم چون دوست ندارم امروزم مانند دیروز باشد. من زندگی را خیلی دوست دارم چرا كه به نظرم زندگی در هر شرایطى زیباست.
مرگ دلیل ارزش زندگی
فكر كردن به مرگ باعث میشود آدم از زندگی لذت بیشتری ببرد و برای آن ارزش بیشتری قائل شود. فكر كردن به مرگ كمك میكند مسائل ساده و پیشپا افتاده كه به آنها حتی فكر هم نمیكنیم، با ارزش جلوه كنند.
نگاه كردن به مادر یا همراه شدن با پدر و یا حضور در كنار خانواده و دوستان در حالی كه فكر میكنید ممكن است فردایی برای شما وجود نداشته باشد، بسیار ارزشمندتر خواهد شد.
افتخار ایران و ایرانی
خانوادهام پُز من را نمیدهند اما به من افتخار میكنند و خدا را شكر تا به اینجا باعث سرافكندگی آنها نشدهام و انشاالله هرگز به عنوان یك دختر ایرانی باعث سرافكندگی هیچ ایرانی نشوم. همیشه خواستهام در درجه اول به عنوان یك ایرانی برای خودم و كشورم سربلندی بیاورم.
دوستی اعضای خانواده
پدر و مادرم از آنجاكه فاصله سنى چندانى با ما ندارند درك بهترى نسبت به نسل ما دارند و این موضوع باعث شده احساس نزدیكى بیشترى بین ما وجود داشته باشد. همینطور رابطهام با برادر و خواهرم بسیار نزدیك و صمیمی است و بهتر است بگویم كه ما همگى بیشتر دوست هستیم.
اندر مزایای شهرت
مسلما شهرت و ستاره شدن در زندگی من تاثیرگذار بوده اما باعث تغییر در من نشده است. قطعا آدمهایی كه حتى اندكى اصالت دارند، هیچوقت چیزی مانند شهرت باعث نمیشود خودشان را گم كنند.
رابطه من با اعضای خانواده و خواهر و برادرم بسیار خوب است؛ یعنی سعی كردهام بیشتر از قبل آنها را درك كنم چرا كه گاهی در كنار من بودن برایشان سخت و آزاردهنده است؛ مثلا چند وقت پیش برای به روز كردن شناسنامه و كارت ملیام به اداره مراجعه كرده بودم و آنها لطف داشتند و به سرعت كار مرا انجام دادند ولی بعد از آن مدت زیادی منتظر ماندم براى صحبت كردن با مردم؛ تا جاییكه خانمی به من گفت: «ما كه معروف نیستیم كارمان زودتر انجام شد، ما ته صف بودیم ولی الان داریم میرویم و شما كه كارتان سریع انجام شد هنوز اینجا هستید.» اینها بخشی از مسائل شهرت است و البته دلگرمیهاى من!
تفاوت برای قضاوت مخاطب
اكران همزمان دو كار از من نمیتواند دلیلی بر پركاری من باشد؛ كمااینكه در سال گذشته من فقط در همان فیلم «اسب سفیدپادشاه» بازی كردم یا در سالی كه «آتیشبازی» ساخته شد، فقط همان كار بود.
اما وقتی فیلمها همزمان اكران میشوند همه میگویند او چقدر پركار است و. . . ولی اینطور نیست. اگر به سال ساخت فیلمها نگاه كنید این مساله كاملا مشخص است.
از سویی چون این دو فیلم در دو ژانر كاملاً متفاوت است جای این قضاوت را برای مخاطب باز میگذارد كه الناز شاكردوست برای آن نوع نقشها چه تواناییهایی دارد و در طول این سه سال چقدر در زمینه بازیگرى توانسته رشد كند؛ آیا میتواند در نقش دشواری مانند آنچه در «اسب سفید پادشاه» بوده مسلط ظاهر شود یا حتی در كمدی متفاوتی مانند «آتیشبازی» كه قالبهای مختلفی را ارائه میدهد، چقدر موفق است. به همین علت به نظرم این اكران همزمان بد نیست. این تفاوت ژانرها برای خودم هم جالب است و این شكل آزمون و خطاها را دوست دارم.
داستان زن محور به جای حاشیه
در فیلمنامههای ما كمتر پیش میآید قصه زنمحور باشد اما اگر اینطور باشد ناخودآگاه به من پیشنهاد میشود و من همیشه فیلمنامههایی را پذیرفتهام كه به زن به معنای واقعیاش بها داده شده است.
نمیدانم چطور است كه در بیشتر فیلمنامه ها زنها در حاشیه هستند یا به شكل زن دوم یا اینكه شخصیتی است كه باید قهرمان ماجرا را كه یك مرد است به آن نقطه عطف برساند؛ به عبارتی همیشه قهرمان فیلمهای ما مردها هستند؛ كمااینكه تفكر غالب ایرانی هم همین است.
برای همین یادم نمیآید كاری را پذیرفته باشم كه نگاهی سطحی به زن و شخصیت او شده باشد. اصلا از نظر شخصی هم با كاراكترم جور نیست كه نقش زن حاشیهای و توسریخور را بازی كنم و این انتخابها به عنوان كارهای زنمحور كاملا تعمدی بوده است.
انتخاب میان بد و بدتر
متاسفانه با داشتن ادبیات غنی و پیشینه محكم و پر افتخار ادبی در حالحاضر یكسری فیلمنامهنویس ترجیح میدهند كه به جای خلق اثر یا نگاه به ادبیات خودمان، یك تعداد از داستانهای ساخته شده خارجی را كپی كنند. این خودش یك درد است.
حرف شما را میپذیرم كه بعضی از فیلمهایی كه بازی كردم كپی كارهای خارجی یا قدیمی خودمان بود اما این را در نظر بگیرید یك بازیگر در این ماجرا مگر چقدر دخیل است؟ گاهی شرایط به گونهای است كه شما فقط انتخابی میان بد و بدتر را دارید.
كمتر فیلمنامهای است كه بكر بوده و حرفی برای گفتن داشته باشد. گاهی حتی اگر چنین كاری هم باشد كه نظر من یا سازنده را هم جلب كند اما تهیهكنندهای نیست كه ریسك كند و روی آن فیلم سرمایه بگذارد.
به هر حال تهیهكنندهها هم دغدغههای خودشان را دارند. همه اینها باعث میشود انتخابهای منِ بازیگر محدودتر میشود. همه اینها برمیگردد به اینكه مسوولین كه در صدر كار هستند بهای لازم را بدهند. به هر حال ما نویسندههای خوبی داریم اما آنها هم باید گذران زندگی داشته باشند.
دوری از تكرار اشتباه
با تمام مشكلات و كمبودها سعی كردهام در هر فیلمی به اندازه خودم متفاوت باشم و كمتر درگیر كلیشه شوم. بارها پیشنهاد نقشهایی به من شده كه تكرار نقشهای موفق قبلیام بوده و من نپذیرفتهام چون این، درجا زدن است. همیشه سعی من این بوده تا آنجا كه میشود نقش و كار متفاوتی را انجام دهم. به نظرم مهم این نیست كه آدم اشتباه كند؛ مهم این است كه اشتباهی را تكرار نكند و برای بهتر شدن باید هر اشتباهى تبدیل به یك تجربه شود.
زندگی بخشیدن به نقش
نمیشود منكر این شد كه من برخی از شخصیت خودم را وارد نقشها كردهام. البته یاد گرفتهام این مساله را كنترل كنم.
به هر حال بازیگر باید از جایی نقش را زندگی كند و برای این كار باید اول به شناخت درستى از نقش برسد و نقش را باورپذیر کند. حالا به قول شما گاهی پیش آمده كه بخشی از من واقعی در آن نقش وجود دارد و به نوعی خواستهام به نقشی كه بازی میكنم زندگی ببخشم.
بیروح بودن نقش را دوست ندارم و دلم میخواهد پویا باشد. كاری به ساختار فیلم هم ندارم اما دوست دارم اگر بیننده نقش و بازی من را دنبال میكند از دیدن آن راضی باشد. حتی اگر بتواند از فیلم ایراد فنی و داستانی بگیرد اما بازی من راضیاش كند.
اخبار فرهنگی - زندگی ایده آل، برترینها
ویدیو مرتبط :
الناز شاکردوست - ویدئو کلیپ الناز شاکردوست با صدای شهرام شکو
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
الناز شاکردوست: برای عشقم جان می دهم! (2)
الناز شاكردوست از معدود بازیگران سینمای ایران است كه خطر میكند، از نقشها دو دقیقهای نمیترسد، چهره زیبایش را در فیلم «چراغ قرمز » زشت میكند تا به تجربه جدیدی برسد، در فیلم «چه كسی امیر را كشت» به جای یك دختر نجیب، نقش یك دختر امروزی و سطحی را بازی میكند و از قضاوت مخاطب نمیترسد. او در این سالها همواره بر خود افزوده و تبدیل به بازیگری شده است كه به قول داریوش مهرجویی «چشمهای دانا» پیدا كرده است. مطالعه و ادامه تحصیل او را به اینجا رسانده كه حتی در مواجهه با رسانهها باهوشتر شود. او در ادامه این دانایی و هوشمندی میخواهد در سفری كوتاه به لندن به دانش بازیگری و هنری خود اضافه كند. اگر میخواهید از جزئیات این سفر و سبك زندگی هنرمندانهای كه او را به این تصمیم رسانده بیشتر بدانید، این مصاحبه تابستانی را از دست ندهید.
اهمیت سرنوشت كاراكتر
شما به نقشی كه در «اسب سفید پادشاه» داشتم نگاه كنید. قرار نبود كه این شخصیت در همه فیلم از ابتدا شكست خورده باشد. این مسیر باید طی شود. یعنی باید اول كاری میكردم كه تماشاگر او را دوست داشته باشد و بعد او را همراه كنم. اگر تماشاگر نقش را دوست نداشته باشد به سرنوشت او هم اهمیتی نمیدهد و برایش فرقی نمیكند كه حالا او شكست بخورد و نارو و نارفیقی ببیند؛ درواقع نه از اندوه نقش ناراحت میشود و نه با شادی او میخندد. سعی من این بوده كاری كنم و طوری بازی كنم كه مخاطب با او همذات پنداری كند و این مهمترین كار بازیگر است.
چوب چشم رنگیام را خوردم
متاسفانه باید بگویم یكسری افراد نان چشمرنگی بودن خود را خوردهاند اما من چوبش را خوردهام. البته دوستان منتقد یا بعضی كارگردانها همیشه این را گفتهاند كه توانایی بازیگری من در پس این ویژگی چشمرنگی بودن پنهان شده است. همین مساله باعث شده یكسری كارگردانها نسبت به انتخاب من ترس داشته باشند. اما به جرأت میگویم كارهایی بوده مانند «در میان ابرها»، «پوسته»، «باددرعلفزار میپیچد» كه شاید تنها خودم میتوانستم آنها را بازی كنم. این البته عقیده تمام افرادی است كه فیلمها را دیدهاند یا با آنها در آن فیلمها كار كردهام، اما به قول شما خیلی اوقات چهرهام از بازیام پیشی گرفته است.
كمكهای نویسنده و خبرنگار
كاش این را شما خبرنگارها و منتقدان بگویید چه اتفاقی میافتد كه الناز شاكردوست وقتی در فیلم «در میان ابرها» خوب ظاهر میشود اما بازهم مجبور است در انتخابهای بعدی میان بد و بدتر قرار بگیرد؟ در همه دنیا به نظرم خبرنگارها و منتقدان سینمایی به بازیگر كمك میكنند و با نوشتههایشان او را در مسیر و هدفی كه دارد پیش میرود، جلو میبرند و با نقد و بررسی و گوشزد خطاهایش به او كمك میكنند.
معیاری به نام پول
من خیلی وقت است دیگر به خاطر دیده شدن، پول و. . . كار نمیكنم. اگر نگاه كنید طی چند سال اخیر كارهای زیادی نداشتهام؛ در حالی كه مثلا همین سال گذشته دست كم میتوانستم شش، هفت فیلم بازی كنم. بعد از «قلبیخی» كه اولین سریال رسانهای بود، مجموعههای بسیاری به من پیشنهاد كار دادند و حتی پولهای خوبی هم میدادند اما من نرفتم. شاید هر بازیگری جای من بود قبول میكرد اما وقتی به این شكل جلوی دوربین نمیروم و پول ملاك انتخابهایم نیست اما بازهم چنین جملاتی را میشنوم كه هر نقشی را برای پول بازی كردهام و بسیار دلم میگیرد و حتی دچار یأس میشوم. سعی كردهام با «نه گفتن» به خیلی پولها و كارها آن هم در سن و سالی كه دارم ثابت كنم اینطور نیست كه من فقط میخواهم دستمزدی بگیرم و فیلمی بازی كنم.
قربانیان اكران با سانس كم
در اینكه چرا بعضی كارهای بد تكرار میشوند یا چرا بعضی بازیگرها میلی به تغییر ندارند، به نظرم در كنار همه مسائل بخشی از آن مربوط و متاثر از رفتار رسانههای خبری است؛ مثلا بیهیچ تحقیقی به فلان فیلم انگ شكست تجاری میزنند یا كاری را ناموفق میشمارند. این مساله روی مخاطبی كه قرار است برود فیلمی را ببیند و حتی تهیهكنندهای كه میخواهد كار جدیدی را شروع كند، تاثیر میگذارد. اگر فروش بالا معیار موفق بودن یك اثر بشود، نظر صحیحی نیست. چون كارهای پرفروشی بودهاند كه بعد از پایان اكران، كارشان به سطل آشغال كشیده و درواقع ارزشی نداشتهاند.
اما شما مثلا همین «اسب سفید پادشاه» را نگاه كنید كه چطور با حتی یكی، دو سانس نمایش در سینماهای محدود، قربانی پخش و اكران میشود. بعد اسمش را میگذارند شكست! حداقل در مطبوعات نباید چنین تعریفی از فیلمها و موفقیت و شكست آنها بشود. البته ناگفته نماند تهیهكننده و سرمایهگذارى كه دهها برابر هزینه فیلم را از دل تبلیغات داخل فیلم و اسپانسرها گرفته، دیگر هنگام اكران فیلم هم مایه نمیگذارد و برای تبلیغات كار و پخش مناسب آن تلاش نمیكند. این مساله باعث دیده نشدن تلاش شما میشود و تنها كسی میشوید كه لطمه میخورید!
عكس گریم، الناز قبل از عمل!
هنوز هم به خاطر چهرهام به من پیشنهاد بازی در فیلمهایی میشود اما چون دیگر بزرگ شدهام و «نه گفتن» را یاد گرفتهام دیگر این اجازه را نمیدهم. البته نمیتوان گفت زیبایی چهره در بازیگری بیتاثیر است اما من سعی كردهام خودم به این مساله متكی نباشم؛ مثلا در فیلم «چراغ قرمز» دو نقش را بازی كردم یكی نقش دختری بود كه لنز مشكی داشت با موهایی خاص و حتی در بینیام با جاسازی لولههای پستانك، فرم تازهای به صورتم داده بودند و بینیام پهن شده بود و گریم جالبی داشتم كه شباهتی به چهره خودم نداشت.
اما بعد از این چند سال میبینم آن عكسها را برداشتهاند در اینترنت به عنوان عكسهای قبل از عمل الناز شاكردوست پخش كردهاند؛ در حالی كه در جاهای دیگر دنیا از تلاش بازیگر برای درهم شكستن زیبایی چهرهاش، به عشق نقش و بازیگری تقدیر میشد. شاید حتی یكسری از بازیگرهایی كه به اصطلاح فیلمهای هنری بازی میكنند حاضر نباشند كاری را كه من انجام دادهام انجام بدهند. انجام دادن یكسری كارها جرأت و شهامت میخواهد و حتی پذیرش آن از سوی مخاطب هم جسارت لازم میخواهد. من بارها ثابت كردهام چهرهام و چطور به نظر رسیدن صورتم در فیلمها برایم مهم نبوده؛ مثلا در دومین فیلمی كه بازی كردم یعنی «مجردها» كه حتی برایش كاندیدا هم شدم با آن عینك ته استكانی گرد و. . . این كار را كردم که بگویم برای من بازی و بازیگری مهم است. حال اگر بعضیها نمیخواهند این را بپذیرند احتمالا یا از روی حسادت است یا برایشان صرف ندارد.
عروس همیشه سینما
مگر من در نتیجه، شكل گرفتن و به سرانجام رسیدن یك فیلم چقدر نقش دارم؟ تنها كاری كه از من برمیآید این است كه با ایدهها و نوع بازیام، نقش را درست ارائه بدهم تا در خدمت بهتر شدن فیلم باشد. در انتخاب فیلمنامه شاید اثرگذار باشم اما در روند ساخت، تدوین و... نقشی ندارم. یك زمان كاری به نام «خدا نزدیك است» را بازی كردم كه ساختاری هنری داشت. در اواسط فیلمبرداری كارگردان پیشنهاد داد تا یك فلاشبك برای داستان و كاراكتر بگذاریم و من خوشحال شدم اما بعد فهمیدم فلاشبك عروسی كاراكتر است.
من به شوخی گفتم تنها در یك فیلم قرار بود من عروس نشوم كه آن هم دلتان نیامد و میخواهید این اتفاق بیفتد. خب، دیگر چه كار میشود كرد. فقط امیدوارم سینمای ما به جایی برسد كه برای بهتر شدن و تعالی سینما به جای استفاده ابزاری از چهره خوب یك بازیگر، از او و تواناییهایش استفاده بهتر داشته باشند. خودم دلم میخواهد دست مخاطبی را كه لطف دارد و به خاطر من به سینما میآید بگیرم و برای تماشای یك قصه خوب دعوتش کنم؛ این آرزوی من است.
فیكهای شاكردوست
یادم هست در دههای كه من استار شدم موج و مُدی راه افتاد كه دخترها میرفتند لنزهای رنگی میخریدند و موهای خود را مشكی میكردند و. . . خوشحالم كه این شكل بدی از باب شدن یك ویژگی بد نبود. یك تعدادی هم با شبیهسازىهاى مختلف به من وارد سینما شدند و به قول شما فیكهای الناز شاكردوست هستند.
خب، به هر حال عشق به شهرت دغدغه بسیارى از جوانهاست كه امیدوارم با تلاش بتوانند به جایگاه خوبى در هنر برسند؛ نه اینكه به یك ویترین اولیه كفایت كنند، چون یك چیز كاملا مشخص است كه زیبایی شاید شرط لازم باشد اما كافی نیست؛ كمااینكه چهرههای زیبای بسیاری داشتیم كه هیچ اتفاقی برایشان نیفتاد. به هر حال مخاطب باهوش است و در سینما شاید تنها ده دقیقه شما را به خاطر چهره ببیند اما اگر هوش و توانایی بازیگری نداشته باشید نمیتوانید مخاطب را تا انتها روی صندلی سینما نگه دارید.
جوان اما مستقل
من در دومین فیلم خودم ثابت كردم كه بازیگری مقولهای كاملا جدی برای من است. اینطور نبود كه نگاهم به آن سطحی باشد؛ حالا یك زمان قدرت كافی برای عدم انتخاب و. . . نداشتم چون به هر حال در سینما همیشه تنها بودم و پشتوانهای نبود. همیشه سعی كردم مستقل باشم و هنوز هم هستم. هیچكس نمیتواند ادعا كند كه او توانسته الناز شاكردوست را سركاری بیاورد. من همیشه خودم تلاش و انتخاب كردم.
به هر حال با آن شرایط و سن كمی كه داشتم وارد شدم و حتی خیلی اوقات تا جایی كه میشد مقابل اصرارها میایستادم. بعضی از قراردادهای كاری را در رودربایستی كامل امضا كردم و در تمام طول كار چون نتواسته بودم به آن «نه» بگویم ناراحت بودم. من اسم این را اشتباه نمیگذارم؛ یك تجربه است كه بخشی از آن به خاطر سن كم من بود. فقط 18 سال داشتم كه وارد سینما شدم. حالا كه اینجا مقابل شما هستم خدا را شكر میكنم كه هیچ حذب و قدرتی نمیتواند مرا وادار كند به اشتباه و اجبار فیلمی را بپذیرم.
جاذبه شهرت و ثروت
خدا را شكر از بچگی زندگی و خانواده خوبی داشتم و هیچوقت به خاطر ثروت وارد بازیگری نشدم. حتی اولین فیلمی را كه برای قراردادش رفتم با ماشینی پای قرارداد رفتم كه پدرم برایم خریده بود؛ منظورم این است كه هیچوقت نیاز مالی به این كار نداشتم و پول هرگز دغدغه من نبوده. اگر به خاطر پول وارد کار شده بودم در این یك دهه كارم باید میلیاردها تومان درمیآوردم. فكر میكنم برای خوشبخت زندگی كردن آنقدر كه به احساس خوب و رضایت شخصی نیاز است، احتیاجی به پول نیست. آدم ثروتمند فردى است كه به بىنیازى روحى رسیده باشد و ذهن روشنی داشته باشد. بىنیازى به پول نیست! شهرت هم مقوله جذابی برای من نیست.
فیلمبرداری كاری كه تمام میشود، میروم خانه یا به سفر میروم چون دوست ندارم در خیابان باشم.
جایی دور از الناز بودن!
از 23سالگی سعی كردهام همه دنیا را شهر به شهر بگردم. سفر كردن را همیشه دوست داشتم اما از جایی به بعد بیشتر به آن علاقه پیدا كردم چون وقتی به جایی میروم كه مرا به عنوان الناز شاكردوست نمیشناسند، به عنوان یك انسان با من برخورد کرده، بدون هیچ قضاوتی به من نگاه میكنند. هیچوقت دوست نداشتم خود را گم كنم یا خود واقعیام را به خاطر شهرت از یاد ببرم. شاید از نگاه خیلیها كه به شهرت نرسیدهاند یك آرزوی بزرگ باشد اما برای من درد است؛ چرا كه با خودش تنهایی میآورد. هیچكس دیگر تو را به خاطر خودت دوست ندارد. آدمهایی جذبت میشوند كه به خاطر خود واقعیات تو را نمىخواهند بلكه به خاطر اسم الناز شاكردوست است.
مرد محافظ درون من
این درد و تنهایی ناشی از شهرت شما را رشد میدهد. وقتی آدم معروفی میشوید هركسی به خودش این اجازه را میدهد كه حتی راجعبه جزییترین مسائل شخصی شما قضاوت و حتی با دروغ درباره شما قصهبافی كند. من نه به خاطر شهرت و نه به خاطر هیچ چیزی در این دنیا دروغ نگفتهام، نمیگویم و نخواهم گفت. شاید خیلیها بگویند الناز شاكردوست رفتارهای پسرانه دارد. این برای آن است كه از جایی احساس كردم باید به خاطر حفاظت از مونث درونم و زنانگیهایم طوری رفتار كنم كه كسی حتی در تفكر خودش به آن مونث درون من نزدیك نشود.
این رفتارهایی كه از نظر بعضیها پسرانه است براى من یك دیوار حفاظتی است. هر انسانی با وجود جنسیت درونش یك مونث یا مذكر درون دارد، در هنرمندها اصولا- چه مرد و چه زن- آن بخش مخالف درونشان غالب است. در همه دنیا همین است و در هر قشر هنری دیده میشود. حالا من هم از آن بخش درونیام برای محافظت از خودم استفاده كردم.
منطق به جای احساس
آدمها دو دسته هستند؛ دسته اول آنهایى كه برای رسیدن به اهداف و خواستههایشان تمام تلاش خود را میكنند و دسته دوم آنهایى هستند كه دسته اول از آنها برای رسیدن به رویاهایشان استفاده میكنند! من همیشه جزو دسته اول بودهام و همیشه برای رسیدن به آرزوهایم تلاش كردهام، با همه وجودم سختی كشیدهام و به علم خودم اضافه كردم تا موفقتر شوم. در «اسب سفید پادشاه» نقش دختری را داشتم كه برای رسیدن به عشقش بسیار پافشاری میكند اما خود واقعی من به این شكل نیست. من احساس و منطق را در كنار هم انتخاب میكنم.
یك ایرانی وطنپرست
من عاشق بازیگری بودم و هستم. حتی اگر قرار باشد روزی كار نكنم باز عاشق این حرفه میمانم. آدم نمیتواند عشقش را رها كند. الان تصمیم دارم برای چند ماهی به لندن بروم تا درسم را در رشته سینما ادامه بدهم. قطعا وقتی برگردم از این آموختهها برای هنر و سینمای مملكتم استفاده میكنم. نمیروم كه خارج بمانم. میتوانم این ادعا را داشته باشم كه یك دختر كاملا ایرانی و وطنپرست هستم و تمام زندگیام را برای خاك مملكتم میدهم.
هیچوقت آدم بیتفاوتی نبودهام. شاید سكوت كردهام اما همیشه سینما برای من اهمیت داشته است. شاید اگر ببینم كار خوبی ساخته نمیشود خودم كمكی را كه میتوانم انجام بدهم. كمااینكه فیلم «تابو» را خودم تهیه كردم چون هیچ تهیهكنندهای حاضر نبود این هزینه سنگین را برای پروژهای كه در روستا و با شرایط سخت، كار میشد، بپذیرد. البته در همان اوایل راه جناب آقاى محمد امامی كه جزو تهیهكنندگان این مملكت هستند و سینما برایشان حكم كار و كاسبى ندارد، به یارى ساختن این اثر ارزشمند آمدند و فیلم را خریدند. در هر صورت صحبت من این است كه حداقل سعی كردهام همان پولی را كه از سینما درآوردهام خرج همین سینما كنم چرا كه برایم ارزشمند است.
جان دادن برای سینما
برای اثبات علاقهام به سینمای كشورم بالاتر از این نبود كه نزدیك بود جانم را هنگام فیلمبرداری «تابو» از دست بدهم. اگر آن نگهبان كشتی در آن روز مرا در دریا نجات نمیداد، حتی جانم را در این سینما داده بودم. اما معتقدم هركسی به نوعی از دنیا میرود و چقدر خوب است كه آدم برای عشقش جانش را بدهد و عشق من هم كه اول و آخر همین سینماست. دیگر نمیدانم برای اثبات این ادعا چه كاری باید انجام بدهم. من عشقم را به سینما ثابت كردهام و فكر میكنم از حالا به بعد نوبت سینماست كه به من برای بهتر شدنم كمك كند و استفاده بهتری از من به عنوان بازیگر بكند چون با فیلمهای مختلف این را ثابت كردهام كه میتوانم. كاری به خوب یا بد بودن آن كارها ندارم اما من به عنوان یك بازیگر كامل بودم. فكر نكنم منتقدی بتواند ایراد بگیرد كه جایی مثلا راكورد بازیام را نگه نداشتم یا در پردازش شخصیت كمكاری كردهام.
حیف شدن در پروژهها
ازطرفی من حس نمیكنم در بعضی پروژهها بازیام حیف شده است. اینها همه برای من تجربه هستند و باعث شده تا درس بگیرم و در كارهای بعدی بهتر شوم.
كابوسهای پس از غرق شدن
بعد از اتفاقی كه در دریا افتاد و نزدیك بود غرق شوم تا مدتها وقتی زیر دوش حمام میرفتم احساس میكردم در حال خفهشدن هستم یا شبهای بسیاری خوابم نمیبرد چون مدام حس میكردم انگار دارم زیر آب میروم. اینها تاثیرات بدی است كه از بعضی كارها با آدم میماند یا پس از تمام شدن بازیام در «اسب سفید پادشاه» تا سه ماه بیمار بودم و تب داشتم؛ حتی شبها درخواب میگریستم، بعد از آن هنوز حتی فیلمی را نتوانستهام قبول كنم. شاید این مساله ناشی از آن باشد كه من نقش را از جایی دیگر بازی نكردم بلكه زندگی كردم.
حفظ راكورد بازیگری
در فیلم «اسب سفید پادشاه» اولین سكانسی كه بازی كردم همان سكانس آزاد شدن از زندان بود. اما همیشه این اتفاق نمیافتد كه بازی شما با طول داستان در فیلمبرداری پیش برود. اتفاقا یكی از سختیهای كار بازیگری همین است كه فیلم با روند ابتدا تا انتهایش فیلمبرداری نمیشود. گاهی مثلا نقطهعطف داستان كه بازی دشواری را میطلبد در همان ابتدای بازی است و شما باید در ذهن خودتان با نقش تا آن نقطه پیش بروید و بتوانید آن نقطه را كه در داستان مثلا دقایق پایانی كار است در روز دوم فیلمبرداری بازی كنید. بعضیها میگویند تئاتر سختتر از سینماست. من قضاوتی ندارم چون گاهی كاری در تئاتر سختتر از سینماست اما گاهی هم كاری در سینما سختتر از تئاتر است. حفظ راكورد بازی در سینما كار دشواری است چون صحنهها گاه به ترتیب گرفته نمیشوند. شما در لوكیشنی كه در داستان چندین بار در بخشهای مختلف دیده میشود باید تمام بازیها با حسهای مختلف را ارائه بدهید. فیلمبرداری رج زده است اما بازی شما باید تداوم خودش را داشته باشد.
تفاوت برای امروز و آینده
متفاوت بودن برای من این است كه سعی كردهام همیشه در لحظه زندگی كنم. هرگز حسرت گذشته را نخوردهام و هیچوقت كار امروز را به فردا موكول نكردهام. هدفهای زیادی دارم كه امیدوارم به همه آنها برسم؛ البته در اینكه سینما هدف اصلی من است حرفی نیست و میخواهم هر آنچه بهتر است برایم در سینما اتفاق بیفتد. سخن آخر اینكه زندگى و موفقیت یك مقصد نیست، یك سفر است؛ سفرى كه تا پایان عمر جریان دارد. موفقیت پیش رفتن مدام است نه به نقطه پایان رسیدن. . .
نصیحت اشتباه استاد
هدفم از روز اول این بوده كه به هر شكلی حالا حتی تحصیل به بهتر شدن خودم کمک كنم. یادم هست هنگامی كه مبانی بازیگری یك را در دانشگاه میخواندم، برای امتحان آخر ترم حرفی از استادم شنیدم كه برایم باوركردنی نبود. ایشان به من گفت تو كه داری كار میكنی، نقش اول هم كه هستی و پول هم كه درمیآوری دیگر چرا زحمت میكشی و درس میخوانی!!؟ من امتحان ندادم و از كلاس بیرون آمدم. برایم تاسفآور بود استادی كه به یكسری علاقهمند به بازیگری درس میدهد تفكرش این است كه بازیگری که نقش اول میگیرد و پول درمیآورد دیگر نیازی به افزایش معلومات ندارد و نباید به دنبال تحصیلات آكادمیك و دانشگاه باشد. خب به همین شكل است كه ریشههای فرهنگ به اشتباه پایهریزی میشود.
ادامه تحصیل در لندن
برای تحصیل دانشگاهی خارج از ایران (لندن) را انتخاب كردم چون دلیلش این است كه برایم اهمیت دارد شخص خودم یعنی الناز شاكردوست را فارغ از عنوان بازیگر محك بزنم و تنها به عنوان یك انسان با من برخورد شود و یا آن دیالوگ استاد دانشگاه را دوباره نشنوم.
همان آدم روز اول
خیلی كم بیرون میآیم و در جامعه ظاهر میشوم. از برخورد مردم نگران نیستم و ترسی ندارم. مردم، خدا را شكر همیشه به من لطف داشتهاند، به نظرم محبوبیت موهبتی است كه فقط خداوند میتواند به بندهاش بدهد و دست دیگرى نیست. بابت این مساله همیشه خدا را شكر میكنم اما نمیخواهم خود را فراموش كنم، انسان بودن برای من خیلی مهم است.
لباس بخشی از بازیگر
از آنجا كه یكسری خانوادهها اجازه دادهاند فرزندانشان به شكل الگو به من نگاه كنند حس میكنم موظف هستم خیلی مسائل را رعایت كنم. یعنی فقط مسوول شخص خودم نیستم و باید جوابگوی خیلی از خانوادهها باشم. این آراستگی فقط به خاطر آرایش و مدلهای عجیب و غریب نیست.
خرید با فرهنگ ایرانی
خرید كردن را دوست دارم اما به نظرم الزامی نیست كه حتما از برند خرید كرد. همیشه گفتهام این من هستم كه میتوانم به آن محصول از برندهای خاص ارزش و اهمیت بدهم نه اینكه برند به من ارزش بدهد؛ یعنی اگر هیچ برندی نباشد، چیزی از ارزشهای من كم نمیشود. در عین حال معتقدم مردم اگر قرار است برندی را انتخاب كنند سراغ نمونههای غیراصل نروند چون یك نوع دزدی از آن برند است. اگر برند گران قیمتى را انتخاب میكنید پس باید هزینه آن را هم قبول كنید و به انتخابتان احترام بگذارید؛ در غیر این صورت شما میتوانید سراغ برندهای ارزانقیمت بروید. خوب است جامعه ایرانی با پیشینه عظیم فرهنگی خود این اصل را رعایت كند.
اخبار فرهنگی - مجله زندگی ایده آل