فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
گزارشی از پشت صحنه سریال زیر هشت
تلویزیون سرعهدش ماند و از این هفته، هرشب ساعت ۱۰، « زیرهشت » روی آنتن است. آخرین سریال سیروس مقدم كه قرار است شبكه اول آن را پخش كند. سیروس مقدم را همه تلویزیون بین ها می شناسند. كمتر كسی است كه سریال هایی مثل نرگس، چاردیواری، پلیس جوان، اغما، پیامك از دیار باقی، مسافر و... را ندیده باشد.
«زایران حرم رضوی، سفرخوشی را برایتان آرزومندیم. التماس دعا.» این عبارت روی بیلبورد یعنی اینكه اینجا آخرهای تهران است و جاده خاوران كم كم باید از نشانه های شهرنشینی خالی شود. واقعا سیروس مقدم چه ویژگی ای در این نقطه دورافتاده پیداكرده كه در این گرمای بالای ۴۰ درجه تیر ماه، خودش و تیم سازنده زیر هشت را به اینجا آورده. كامیون ها و تریلرها كه حالا جاده را قرق كرده اند با سرعت ویراژ می دهند و این برای كسانی كه سلانه سلانه دنبال آدرس: «جاده خاوران، تپه تنباكویی، نرسیده به میدان گل امام رضا، كوچه جنب تعمیرگاه ترانسپورت» می گردند. خیلی به چشم می آید.
«همین جاست!» جواب كوتاه صاحب تعمیرگاه نشان می دهد كه آدرس وجود خارجی دارد. یك جاده خاكی از كنار تعمیرگاه و عمود بر جاده خاوران، سرازیر می شود سمت جایی كه نمای آن از بالا هم نمای عجیبی است. مقدار زیادی جعبه چوبی خیلی مرتب و منظم روهم قرار داده شده. فضا شبیه ماكتی از چند برج است كه با جعبه های چوبی و مقوایی میوه ساخته شده اند. گهگاهی یك وانت آبی با بار جعبه لابه لای برج های جعبه ای دیده می شود و گرد و خاكش محوطه را می پوشاند. درانتهای محوطه، اجتماع چند ماشین و تعدادی آدم نشان می دهد آنجا خبرهایی است. آدم هایی كه مثل تك و توك آدم هایی كه بین جعبه ها می لولند صورت سوخته و تكیده ای ندارند و تافته ای جدا بافته به نظر می رسند. پس درست رسیده ایم اینجا كمپ زیر هشتی در شهر جعبه هاست.
مقدم جلوتر ازبقیه، آرام آرام راه می رود، عینك آفتابی زده، كلاه گذاشته و تخمه می شكند. بقیه گروه هم پخش و پلا هستند. صحنه فیلمبرداری با كرین تمام شده و الان وقت ناهار است. «اینجا رو از كجا پیدا كردید؟» مقدم می گوید: «سر یكی از تله فیلم هام، یك سكانس اینجا گرفتم تو ذهنم بود تا سر این سریال كه دیدم، می شود دوباره از این فضا استفاده كرد.» پس مقدم این طوری این فضای عجیب و وهم آلود را انتخاب كرده. جوانی،كلاه و پارچه نم دار، وجه مشترك بقیه عوامل است كه تعدادشان به بیست نفر می رسد. امیر جعفری و كامران تفتی چهره های آشنای جمع هستند كه سوار ون سبزند. جعفری، گریم یك جوان حاشیه نشین رادارد، سبیل و موی پر پشت با پیراهنی مشكی. تفتی هم با گریمی كه دارد چند سال بزرگ تر از سن اش نشان می دهد.
آبگوشت خوری با طعم غرولند
«دیزی خوراش برن اون ور، پلویی ها برن بالا» حاتمی مدیر تولید این طوری منوی امروز غذا را معرفی می كند. چلوكبابی و دیزی سرایی كه گروه به آنجا آمده اند، طرف دیگر جاده خاوران و در یك كوچه قرار دارد برای همین، همه باید با ماشین بیایند. مقدم خودش دیزی می خورد و جعفری و تفتی و اكثر عوامل، چلوكباب را انتخاب می كنند. «من اصلا تلویزیون نمی بینم.» صاحب مغازه با این حرف توی ذوق گروه می زند اما مقدم انگار نه انگار، لبخندی می زند و سعی می كند ته وتوی زندگی صاحب مغازه را كه مرد چهل ساله اردستانی است و با یك بچه چهارساله دارد و دلش هوای روستایش را كرده دربیاورد. سر و ته ناهار یك ساعت نشده هم می آید و گروه سریع سوار بر ماشین راهی لوكیشن قبلی می شوند.
اِ...آقای جعفری! شمایین؟
این دفعه محل فیلمبرداری درست وسط محوطه جعبه های چوبی است. چندتا از بچه های تداركات بساط كلمن آب یخ و شربت آبلیمو را راه انداخته اند. تیم فنی هم وسایل فیلمبرداری و صدابرداری را علم می كند گروه گریم هم گریم جعفری و شیوا ابراهیمی را كه در این صحنه بازی دارند، چك می كنند تا این اتفاقات بیفتد سیروس مقدم و امیر معقولی فیلمبردار كار سری به دالان جعبه ها كه تیم فنی آنها را چیده اند، می زنند. جاییكه قرار است در پلان بعدی عطا (جعفری) در آن از دست پلیس فرار كند. ماشین الگانس نیروی انتظامی هم با سه نیرو از راه می رسد و وارد جاده خاكی می شود تا همه چیز برای آغاز فیلمبرداری این پلان آماده شود. در این پلان حلیمه، خواهرعطا (شیوا ابراهیمی) كه بچه اش را گم كرده كنار جعبه ها ایستاده و نگران است. پلیس وارد می شود عطا هم كه بین جعبه ها پنهان شده از ترس پلیس فرار می كند.
حضور الگانس و آدم هایی كه قیافه هایشان به محلی ها نمی خورد اهالی را كنجكاو كرده: «اِ.. آقای جعفری شمایین؟ بیاین خونه در خدمت باشیم.» امیر جعفری كه با گریم سنگین و لباسی مشكی ، شر شر عرق می ریزد تا ابراز احساسات مردم را می بیند، با لبخند تحویل شان می گیرد: «قربونت برم. من چه می دونم خونت كجاست كه بیام.» لیوان های یك بار مصرف آب و شربت دست به دست می چرخد. مقدم زیر چتر بزرگی نشسته و با آرامش تخمه می شكند. امیرمعقولی كه تصاویر عجیب و غریبش در چار دیواری و اغما مورد توجه قرار گرفته، دوربین را روی شانه گرفته و دارد قاب بندی می كند. «یه تمرین بریم.» با این حرف مقدم، همه سرجایشان آماده می شوند. با صدای حركت، ماشین پلیس از تو جاده می پیچد تو كوچه خاكی و جلوی حلیمه ترمز می كشد. معقولی به جای اینكه با دو دوربین كار كند، دوربین روی دوشش است، یك نما از ماشین می گیرد، یك نما از حلیمه نگران.
این پلان حدود نیم دقیقه است. بعد از تمرین نوبت ضبط می رسد. چون این پلان نمای باز محوطه را نشان می دهد تا وانت یا كامیونی وارد كوچه خاكی می شود، كار متوقف می شود بالاخره بعد از كلی دنگ و فنگ و ایستادن عوامل سر كوچه و مراقبت، این صحنه در دومین برداشت، تایید مقدم را می گیرد. مقدم از تلویزیون كوچكی كه جلویش قرار دارد، آن چیزی را كه معقولی گرفته می بیند.
فرار در دالان جهنم
«بچه ها بیاین بستنی». سیدحاتمی مدیر تولید پروژه، وقتی تیم سرگرم گرفتن این صحنه هستند رفته نزدیك ترین بقالی و ۴۰،۳۰ تا بستنی لیوانی گرفته. «بچه ها بدویین بستنی ها رو بخورین تا آب نشده» مقدم با خیال راحت از عوامل می خواهد كه سر فرصت بستنی هایشان را بخورند. جالب است با اینكه از دیشب تیزر پخش سریال روی آنتن رفته اما مقدم استرسی ندارد. او در این سال ها آن قدر تجربه سریال شبانه را داشته و آن قدر به تیمش اعتماد دارد كه زیرهشت و روی آنتن رفتن آن دغدغه اش نباشد. به خصوص كه تا حالا ۲۲ قسمت از ۳۰ قسمت سریال را گرفته.
حالا نوبت پلان فرار عطا از دالان جعبه ها رسیده. دالان پیچ درپیچ ۲۰۰ متری كه عرضش به سختی به پنهای یك آدم است. معقولی روی چندتا جعبه می رود تا ببیند صحنه چطور است. این صحنه شبیه فیلم درخشش كوبریك است. جایی كه جك نیكلسون در برف دنبال بچه می گردد تنها فرقش این است كه اینجا به جای درخت جعبه وجود دارد.
گرما آن قدر شدید است كه وقتی مقدم، صورت برافروخته و عرق كرده جعفری را می بیند از همه می خواهد ساكت باشند تا این صحنه را سریع بگیرند. معقولی، جعفری و مقدم سه نفری هستند كه وارد دالان می شوند. تا مقدم این پلان راهم تایید كند بچه ها دورتا دور كلمن ها پلاس اند. كامران تفتی زیر چتر بزرگ روی صندلی ولو شده و دارد با پارچه خیس، سر و صورتش را خیس نگه می دارد. هرچند دقیقه یك وانت پر از جعبه رد می شود: «فیلمبرداریه؟ بازیگر نمی خواین؟كی پخش میشه؟»
دعوا روی تپه
بعد از این پلان نوبت به آخرین پلان امروز می رسد، خورشید به سمت غرب رفته و سایه برج های جعبه ای به سمت شرق كش آمده. بالاخره نوبت به بازی كامران تفتی هم می رسد.گریمورها گریمش را چك می كنند. این پلان تقریبا در انتهای محوطه جعبه ها قرار دارد. تفتی (منصور) روی تپه خاكی كه حدودا ۷ متر ارتفاع دارد، رو به محوطه جعبه ها و پشت به خورشید می ایستد. در این پلان قرار است منصور ازآن بالا برای جعفری (عطا) خط و نشان بكشد: «دنبال جسد خواهرت نگرد چون هنوز نكشتمش.» این پایین هم جعفری باید بین جعبه ها دست و پا بزند و به سمت تپه برود تا منصور را گیر بیاندازد. بچه های تداركات، ۲۰ هزار تومان به پیرمردی كه صاحب جعبه هاست می دهند و چندتا جعبه را می خرند تا جعفری با خیال راحت بین آنها تقلا كند. معقولی یك نما را از پایین و از زاویه دید عطا می گیرد بعد روی تپه می رود تا از جایگاه منصور، تقلای عطا را ضبط كند. برای گرفتن این صحنه، همه عوامل لابه لای جعبه ها پنهان می شوند تا یك موقع در تصویر نباشند. «ممنون. خسته نباشید.» مقدم این پلان راهم تایید می كند.
كتك كاری جلوی مقدم
معقولی بساط دوربین را جمع كرده اما ماجرا ادامه دارد، صدای چند صحنه را باید همین جا ضبط كنند. تیم صدا بردار، بوم را جلوی دهان جعفری كه روی جعبه نشسته می گیرند. «ساكت... هیس...» با شمارش صدابردار. جعفری با حس درد شروع می كند:«آخ... وای... دا...نه... هو..» مثلا دارد كتك می خورد! صحنه بعدی عجیب تر است. بوم را روی یكی از از عوامل می گیرند: «بزنیدش!» با این دستور صدابردار، بقیه كه انگار به این دستور عادت دارند شروع می كنند با دست و مدل های مختلف، كوبیدن روی بدن و بازوی طرف. همه دارند بی صدا می خندند.«خوبه. بسه. كشتینش. با این حرف صدابردار، جمعیت از خنده منفجر می شود. انگار نه انگار كه از صبح كار كرده اند. عوامل، وسایل را جمع می كنند و سوار ماشین ها می شوند. «فردا ساعت ۷ صبح یادتون نره. همه بیان زعفرانیه.» خورشید دیگر در غرب فرو رفته و فضای برج های جعبه ای وهم انگیز شده. تك و توك لامپ های حبابی لابه لای جعبه ها و در اتاقك هایی كه آنها هم از جعبه درست شده اند روشن می شود. دیگر كسی از گروه در محوطه نیست. همه با ماشین به سمت تهران می روند. نور چراغ ماشین ها روی بیلبوردها می افتند: «مقدم زایران حرم رضوی، گلباران باد. به تهران خوش آمدید.»
معرفی
خلاصه داستان: عطا (امیرجعفری) جوان حاشیه نشینی است كه سرش حسابی باد دارد و می خواهد پولدار شود. او پادوی یك جواهر فروشی است. برای اینكه سری در میان سرها در بیاورد از منیژه دختر جواهرفروش (پانته آ بهرام) خواستگاری می كند. منیژه هم برای لجبازی با پدرش قبول می كند به این شرط كه جواهر فروشی پدرش را سرقت كند. عطا، در وسط سرقت، لو می رود، دستگیر می شود و دو سال زندان می افتد و آنجا با عیوضی كه یك زندانی قدیمی است (آتیلا پسیانی) آشنا می شود. از طرفی هم منیژه با عادل (آرش مجیدی) ازدواج می كند. عطا برای گرفتن انتقام از زندان بیرون می آید و منصور برادر ناتنی منیژه (كامران تفتی) كه رازی را از آن سرقت می داند، تلاش می كند عطا و منیژه به هم نرسند.
كارگردان: سیروس مقدم/نویسنده: حمید نعمت الله/ بازیگران: امیر جعفری، پانته آ بهرام، كامران تفتی، آتیلا پسیانی، آرش مجیدی، شیوا ابراهیمی، مریم امیرجلالی.... / گزارش : روزنامه تهران امروز
ویدیو مرتبط :
گزارشی از پشت صحنه قهوه تلخ
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
یک روز با اهالی«پایتخت» / گزارشی از پشت صحنه سریال نوروزی سیروس مقدم
اخبار فرهنگی - یک روز با اهالی«پایتخت» / گزارشی از پشت صحنه سریال نوروزی سیروس مقدم
شاید زمانی که محسن تنابنده و تورج اصلانی طرح «پایتخت» را برای ساخت سریال با سیروس مقدم مطرح کردند، هیچ وقت فکر نمیکردند که خانواده این قصه زمانی به محبوبترین شخصیتهای تلویزیونی تبدیل شوند و حتی سریال در سه فصل ادامه دار شود. اما این اتفاق افتاد و ظاهرا عوامل این مجموعه تلویزیونی برای ادامه دار شدن آن در فصلهای بعدی هم بیمیل نیستند.
سریال «پایتخت۳» مثل اکثر سریالهای مناسبتی سالهای اخیر تلویزیون همزمان با تصویربرداری، روی آنتن میرود و قطعا برای گروه شتاب زمانی رسیدن سریال به آنتن اولویت دارد. بنابراین روزهای ابتدایی آغاز سال نو هم گروه «پایتخت۳» مشغول کارهستند. در همین روزهاست که سری به پشت صحنه این سریال می زنیم.
یک خانه ویلایی وسط باغی زیبا در یکی از مناطق خوش آب و هوای تهران لوکیشنی است که اتفاقات بامزهای در آن در حال جریان است. وقتی وارد حیاط خانه میشوم سیروس مقدم با گروه در حال صحبت است تا محوطه روبروی خانه برای تصویر برداری آماده شود و میخواهد تا بازیگران برای ضبط سکانس آماده شوند.
خانهای که در آن هستیم در قصه خانه آقای توکل است که خانهاش را برای مدتی در اختیار خانواده معمولی میگذارد و آنها در حال تمیز کردن خانهای هستند که قرار است مدتی در آن ساکن شوند.
سیروس مقدم سالها است که یکه تاز ساخت سریالهای مناسبتی است و اکثر سریالهایش با اقبال عمومی روبرو شده است واز جمله کارگردانهایی است که بسیاری از بازیگرانی که تا به امروز مقابل دوربین او ایستادهاند از کارکردن با او به خوبی یاد میکنند، او نخستین قدمهایش در کارگردانی را با دستیاری ناصرتقوایی آغاز کرد و با اینکه ساخت فیلم در سینما را نیز تجربه کرد اما بیشترین حجم کارش در این سالها در تلویزیون بوده و ساخت ۳۰سریال در طی۱۵ سال یک رکورد محسوب میشود.
وقتی از سیروس مقدم درباره پر کاریش در ایام نوروز میپرسم میگوید: «واقیعت این است که من به عنوان یک کارگردان با مردم درارتباط نزدیک هستم و این نیاز را حس میکنم که مردم در دو فصل عید نوروز و ماه رمضان منتظر دیدن سریالهای من هستند و وظیفه خودم میدانم در عید نوروز با نو شدن فصل لبخند شیرین همراه با تفکر را به مردم هدیه کنم و احساس میکنم بزرگترین پاداش من در این دنیا و آن دنیا شاد کردن مردم است و مردم ما حقشان است که ایام عید را با شیرینی و لبخند شروع کنند.»
بعد از گپ و گفت با سیروس مقدم من هم مثل سایر اعضای گروه کناری میایستم تا ضبط سکانس جارو کردن حیاط توسط شخصیتهای داستان آغاز شود. با شمارش مقدم و آمادگی امیر معقولی (تصویر بردار) ضبط سکانس آغاز میشود. ریما رامینفر (هما) شلنگی در دست دارد و گوشهای از حیاط را آب پاشی میکند، دو قلوها همراه با بابا پنجعلی برگهای زرد روی زمین را جمع میکنند و بازیگر چینی نیز همراه آنها است که در جارو زدن زمین به آنها کمک میکند. این صحنه بدون هیچ دیالوگی ضبط میشود اما بازی علیرضا خمسه مثل همیشه گروه پشت صحنه رابه خنده میاندازد.
علیرضا خمسه «بابا پنجعلی» ازشخصیتهای محبوبی است که انگار نمیشود «پایتخت» را بدون او تصور کرد. علیرضا خمسه میگوید: «شخصیتها در سری سوم «پایتخت» کاملتر شدهاند و به نظرم «بابا پنجعلی» هم ویژگیهایی جدیدی به شخصیتش اضافه شده است. من که خیلی دوستش دارم و امیدوارم مردم هم همین حس را داشته باشند.»
در فاصلهای که گروه در حال تمیز کردن محوطه استخر و باغ هستند، بقیه در زمان استراحتشان تلویزیون را روشن میکنند تا تکرار سریال را ببینند، تجربه دیدن سریال با بازیگران و عوامل پشت صحنه «پایتخت» هم حس جالبی است، بازیگران بیشتر به دنبال آن هستند که ببینند آن حسی که میخواستند در سکانسی دیده شود آیا به چشم می آید یا نه ؟ عوامل پشت صحنه هم به تماشای نتیجه کارشان در قاب تلویزیون نشستهاند.
بعد از دیدن سریال وقتی ریما رامینفر برای گریم شدن میرود چند دقیقهای را با او همکلام میشوم. ریما رامینفر بازیگری است که به قول خودش بازی نکرن برایش آسان است چرا که به همین راحتی حاضر نمیشود در هر کاری بازی کند و وقتی از او میپرسم معیارش برای انتخاب یک کار برای بازی چیست؟ میگوید: «خیلی نمیدانم چه اتفاقی میافتد تا کاری را برای بازی انتخاب میکنم. البته تا حدی هم قضا و قدری است.
مثلا وقتی «پایتخت۲» تمام شد نمایشی را به نام «اینجا کجاست» بازی کردم و تصمیم نداشتم کار تصویر بکنم تا اینکه پریسا گرگین بازی در تله فیلمی را به من پیشنهاد دادو من با اینکه معمولا بازی در تله فیلم را قبول نمیکنم، پذیرفتم چرا که پریسا گفت: «قصه این تله فیلم را بر اساس تو نوشتم» و من پذیرفتم کار کنم چون فکر کردم میتوانم کمکی بکنم. برای اینکه در کاری بازی کنم باید حال خوبی داشته باشم و گروه و کار حس خوبی به من بدهد و احساس کنم در آن مجموعه مفیدم. شاید تا حدی کارهایم را غریزی انتخاب میکنم.»
رامین فر که چهارمین تجربه بازیگریش را مقابل دوربین مقدم تجربه میکند میگوید: «همه ما در «پایتخت» سعی میکنیم عقب گرد نداشته باشیم و هر سری یک قدم به جلو حرکت کنیم و نمیخواهیم این احساس برای گروه ایجاد شود که بگوییم ای کاش این سری را نمیساختیم. «پایتخت» هر تعدادی که قرار باشد ادامه داشته باشد من هستم ومی دانم به مرور توقع از ما و سریال هم بیشتر میشود و باید در هر فصل از آن کیفیت کار نسبت به قبل بهتر باشد»
وقتی از ثمینه طاهری که مشغول گریم ریما رامین فر است میپرسم ویژگی گریمهای این مجموعه چیست؟ میگوید: «به هر حال از ابتدا مجید اسکندری گریمی را برای شخصیتهای این سریال طراحی کرد و ما هر بار طبق همان گریم پیش میرویم، اما این ویژگی را دارد که درهر فصل از سریال گریمها پختهتر میشود ومثلا جنس پوست بازیگران دستمان میآید و جالب است که بعد از پخش قسمت دوم سریال بسیاری به ما انتقاد کردند که راکورد موی محسن تنابنده دستمان نبوده و فراموش کردیم. در صورتی که بر حسب داستان رنگ موی محسن تنابنده چندین بار عوض میشود.»
رامین فر، خمسه، دو قلوها و بازیگرچینی که (راحله) صدایش میکنند، برای ضبط سکانس بعد که چیدن سفره هفت سین در خانه است آماده میشوند و با شمارش مقدم هر کدام از آنها یکی از هفت سین را روی میز می چینند. البته ضبط این صحنه چند بار تکرار میشود چون هر بار مقدم ریزه کاریهایی را به شکل اجرای سکانس اضافه میکند.
اما داستان حضور دو قلوهایی «پایتخت» در این سری از مجموعه هم جالب است. به گفته مادرشان نسرین جلیلی، این خانواده در سوئد اقامت دارند و وقتی از چند ماه پیش قرار بر این شد تا این دو قلوها برای بازی در «پایتخت» به ایران بیایند مادرشان هم مرخصی سه ماههای گرفته و دخترانش را به ایران آورده است. او میگوید: «بچهها انقدر این گروه را دوست دارند که بعضی وقتها دلشان به شدت برای تک تک اعضای این گروه تنگ میشود. وقتی قرار بود به ایران بیاییم برای بچههای گروه سوغاتی خریدند و فکر میکنم چیزی که باعث میشود بچهها آنقدر با این گروه احساس نزدیکی زیادی بکنند شکل برخورد آنها با این دو نفر است. آقای مقدم به عنوان سر گروه این کار شیوه درست رفتار با بچهها را میداند. به موقع آنهارا بابت کارشان تشویق میکند و به همان اندازه اگر کار اشتباهی انجام بدهند تنبیه میشوند.»
او میگوید: «بچهها در سوئد مشغول درس خواندن بودند و وقتی دیدم «پایتخت» به حضور آنها نیاز دارند برای مدتی به ایران آمدم، از طرفی بچههای من از اینکه کنار این گروه هستند حالشان خوب است. مردم هم همیشه به ما لطف دارند و فکر میکنم چون آنها را از پنج سالگی دیدهاند و به مرور شاهد بزرگ شدنشان بودهاند حس خوبی به آنها دارند.»
وقتی صحبت به حضور دو قلوها در مجموعه میرسد از الهام غفوری تهیه کننده سریال میپرسم که آیا صحبت دستمزد بالای آنها که تا پیش از ساخت سریال مطرح شده بود درست است؟ او گفت: «تنها مشکلی که ما برای داشتن آنها در این کار داشتیم این بود که بچهها مدتی از درسشان دور میماندند و نیاز بود که در این مدت همراه با کار درسشان را هم بخوانند که پیشنهاد شد معلم سوئدی آنها هم به ایران بیاید اما چون هزینه سفر و اقامت معلمشان در ایران هزینه بردار بود و ما نمیتوانستیم از عهده آن برآییم، خانم جلیلی مادر این دو قلوها به ما لطف کرد و گفت که خودش به آنها درس میدهد. حضور خانم جلیلی کمک زیادی به ما بود و لطف زیادی به ما کرد.»
اما به نظر میرسد چیزی که کار عوامل پشت دوربین این مجموعه را کمی سخت میکند نداشتن فیلمنامه کامل سریال است. مثلا محمود اتحادی جانشین تولید سریال میگوید: «نداشتن فیلمنامه برای گروه کار را سختتر میکند اما همه ما با علاقه کنار هم کار میکنیم و تا حدی هم به این شکل کار عادت کردیم و میتوانیم در کوتاهترین زمان چیزهایی که نیاز هست را فراهم کنیم. شاید هر کارگردانی در فرصت کوتاه حاضر نشود صحنههایی را در مجموعهاش تصویر کند که وقت گیر است مثل صحنه فرو ریختن سقف خانه نقی. اما سیروس مقدم این کار را کرد. ما در آن صحنه سقف سازی کردیم و صحنه بسیار وقتگیری بود اما خدا را شکر که نتیجه کار خوب بود.»
آرش صالحی مدیر تدارکات سریال هم میگوید: «گاهی یک روز قبل متوجه میشویم برای فردا چه چیزهایی نیاز است اما وسائل مورد نیاز صحنه را هر طور هست فراهم میکنیم. اما گروه همدلی خوبی با هم دارند و همین باعث پیشرفت کار میشود.»
سیروس مقدم ما بین کارش گاهی به سراغ کسانی می رود که برای گرفتن عکس یادگاری به لوکیشن «پایتخت» آمادهاند،با آنها گپ و گفتی میزند و عکس یادگاری میگیرد.
خشایارالوند و حسن وارسته کسانی که در نگارش داستان «پایتخت» در کنار محسن تنابنده هستند هم در محل تصویربرداری سریال حضور دارند. از خشایار الوند درباره سرعتی که در نگارش داستان برای تصویر برداری و رسیدن به پخش وجود دارد میپرسم و او پاسخ میدهد: «من تا پیش از این، کار نود شبی انجام دادم و معمولا روند کار به اینصورت است که سریال با ۱۴-۱۵ قسمت آماده شده باید روی آنتن برود و طبیعتا سرعت فیلمبرداری از سرعت پخش کمتراست و خیلی از اوقات پیش میآمد که صبح شروع میکردیم، چند قسمت را مینوشتیم وتصویر برداری میکردیم و موتور سوار یک ربع به یک ربع کار را برای پخش به تلویزیون میبرد.
البته نمیدانم شیوه خوبی است یا نه. اما در سریال «پایتخت» سرعت کار به اینصورتی که گفتم وجود نداشت. بههرحال بهتر است که دوستان تصمیم گیر و مدیران با توجه به اینکه میدانند برای نوروز نیاز به سریال داریم از ۶-۷ ماه قبل کارهای اجرایی آن را انجام بدهند و حداقل با متنی آماده گروه شروع به کار کنند. به نظر من درسریال «پایتخت» در این دو فصل اینقدر همه عوامل با هم هماهنگ شدند که نبود فیلمنامه کامل به اندازه کارهای دیگربه کلیت اثر لطمه نمیزند.»
حسن وارسته دیگر نویسنده این سریال هم میگوید: «البته به نظر من در سالهای اخیر، نبود فیلمنامه کامل برای ساخت یک سریال به یک فرهنگ نگارشی تبدیل شده است. بعد از اردیبهشت ماه سال گذشته وقتی آقای ضرغامی تاکید کردند که «پایتخت۳» باید ساخته شود انتظار داشتیم که مراحل ساخت سریال سریع ترپیش برود. یا حداقل قصه نوشته شود اما باز به شتاب دقیقه نود دچار شدیم اما از جهت دیگراین ویژگی در «پایتخت» وجود دارد که ما میتوانیم همزمان با تصویر برداری در فیلمنامه از اتفاقات روز جامعه حرف بزنیم و آنها را در فیلمنامه منعکس کنیم.»
الوند هم در تایید حرفهای وارسته به شوخی میگوید: «من فکر میکنم اصولا ما ایرانیها دقیقه نود کارمان را بهتر انجام میدهیم. در همه زمنیهها هم همینطور هستیم چه صعود به جام جهانی باشد، چه ساخت سریال.»
از خشایار الوند درباره تقسم کار در نگارش فیلمنامه «پایتخت» میپرسم و او میگوید: «خیلی تقسیم بندی دقیقی وجود ندارد. من، محسن تنابنده و حسن وارسته یک تیم بودیم. بخش طراحی کلیتها و قصهپردازی و اینکه سریال از کجا شروع شود و به کجا ختم شود در ذهن محسن تنابنده بود. من و حسن وارسته هم ایدههایی برای تشکیل اسکلت داستان دادیم. برای هر قسمت همه با هم ایدههایمان را مطرح کردیم و ایدهها از فیلتر محسن رد میشد و بعضیها را میپسنید و برخی دیگر را نه. البته این اتفاق دو طرفه بود. بعضی وقتها ما ایدههای محسن را نمیپسندیدم. اما چون حرف آخر را محسن میزد قبول میکردم. نگارش سریال را من انجام میدادم و حسن در تمام این مدت کنار من بود و ایده هاش را در دیالوگ نویسی مطرح میکرد. اما در واقع یک کار تیمی انجام شد و خیلی مرز بندی نداشتیم. محسن تنابنده ایدههای بسیار درخشانی دارد و باید کسانی درکنارش باشند که این ایدهها را بصورت قصه دربیاورند.»
الوند در ادامه صحبتهایش به نکته خوبی اشاره میکند و آن رعایت حقوق نویسندهها در تیتراژ سریالها است او میگوید: «من در این سالها کار تیمی زیاد کردم و به نظرمن چیزی که باید درکار تیمی رعایت شود این است که حق و حقوق آدمها دیده شود. متاسفانه ما در کشورمان این فرهنگ را نداریم که در تیتراژ بنویسیم این آدم ایدهپردازی کرد و یا این نویسنده دیالوگ نویسی کرد. الان میبینید که در مجموعه «شوخی کردم» و در تیتراژ نام گروه نویسندگان به صورت کلی آمده و مشخص نیست هر کس چه قسمتی از کار را انجام داده. نیاز است که این فرهنگ در سینما و تلویزیون ما شکل بگیرد که هر کس وظیفهاش در گروه نویسندگان چه بوده.»
اما نکتهای که در پشت صحنه «پایتخت» به چشم میآید ارتباط خوب و صمیمی گروه با هم است، خصوصا ارتباط دوقلوهای این سریال که بازیگران این سریال را خاله و عمو صدا میزنند.
نسرین نصرتی بازیگر نقش (فهیمه) هم درباره حضورش در سریال «پایتخت» میگوید: «حضور در «پایتخت ۲» برایم شبیه به یک محک بود و ترس کوچکی بابت حضور در کار داشتم. ترس از اینکه نکند تماشاگر این نقش را دوست نداشته باشد اما خوشبختانه بازتابهای خوبی گرفتم و در «پایتخت۳» به بدنه اصلی قصه اضافه شدم. علاوه بر اینکه یکی از آرزوهای من کار کردن با سیروس مقدم بود و سالها پیش زمان ساخته شدن سریال «پلیس جوان» یا «ریحانه» دوست داشتم نقش کوچکی در کارهای آقای مقدم داشته باشم تا زمینه این همکاری در سریال «تا ثریا» فراهم شد و خوشبختانه با گروه همراه شدم.»
وقتی از او میپرسم تسلط خوبی با لهجه مازندرانی دارد و آیا خودش بزرگ شده آنجا است؟ میگوید: «مادرم لاهیجانی است اما تمام تلاشم را کردم تا لهجه را به درستی دربیاورم وخوشحالم که مردم با این سریال ارتباط برقرار کردند.»
ساخت سری سوم«پایتخت»هم به سرانجام رسید،سریالی که مشخص نیست آیا در سالهای بعد هم باید منتظر سری های بعدی آن باشیم یا خیر؟هرچند میزان رضایت مخاطبان از این سریال هم مهم است و آیا مثل سالهای گذشته می تواند زمینه ساز ساخت فصل های بعدی «پایتخت»باشد؟
اخبار فرهنگی - خبرآنلاین