فرهنگ و هنر


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

خواندنی ها با برترین ها (81)

در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ...

من با تو سودا می کنم / سیمین بهبهانی



من با تو سودا می کنم, سیمین بهبهانی

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

 

گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

 

گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم

 

گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم

 

گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم

 

گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم

 

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

منبع:temenna.blogfa.com


ویدیو مرتبط :
سیمین بهبهانی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

سنگ گور (سیمین بهبهانی )



 

,شعر سنگ گور,شعرهای سیمین بهبهانی

سنگ گور (سیمین بهبهانی )

 ای رفته ز دل رفته ز بر ،رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

 

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

 

ای رفته ز دل ،راست بگو !بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟

 

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من آن نیم او مرده و من سایه اویم

 

من آن نیم آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودا زده از عشق شرر داشت

 

او در همه جا ،با همه کس ،در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر به  سر داشت

 

من آن نیم ،این دیده ی من سرد و خموش است
در دیده او آن همه گفتار نهان بود

 

وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
مرموز تر از تیرگی شامگهان بود

 

من او نیم آری ،لب من این لب بی رنگ
دیریست که با خنده یی از عشق نشکفت

 

اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت

 

بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد

 

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه
چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد

 

من گور ویم ،گور ویم بر تن گرمش
افسردگی و سردی کافور نهادم

 

او مرده و در سینه ی من ،این دل بی مهر
سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم

منبع:seemorgh.com