فرهنگ و هنر
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | خواندنی ها با برترین ها (81)در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدید دکتر صادق زیباکلام، اثری درباره طنز در آثار صادق هدایت، تاریخ فلسفه یونان و... آشنا شوید. برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره ... |
زندگی عاشقانه آدولف هیتلر! (+عکس)
زندگی عاشقانه آدولف هیتلر! (+عکس)
با وجود آنکه امروز، آدولف هیتلر را مظهر شرّ مطلق می دانند، او زندگی عاشقانه ای را نیز سپری کرد. او در طول زندگی خود، به چندین زن علاقه مند شد (یا آن طور که از روایات و شایعات بر می آید). البتّه، مشهورترین این زنان، معشوقه طولانی مدّت او، که به سختی یک روز هم همسر او شناخته می شد، اوا براون بود. او نیز مدّت کوتاهی پس از عروسی و خودکشی آدولف، خود نیز خودکشی کرد. امّا، او تنها یکی از زنان حاضر در زندگی آدولف هیتلر بود ...
در عکس- آدولف هیتلر و اوا براون را در روز عروسی شان نشان می دهد، که تبدیل به روز مرگ آنها نیز شد.
میتزی ریتِر: عشق ابتدایی آدولف. میتزی شانزده ساله بود که رابطه عاشقانه ای را با آدولف هیتلر سی و هفت ساله آغاز نمود. این اتفاق در سال 1926 روی داد. هیتلر به او قول ازدواج و داشتن فرزند را وعده داد، امّا بعدا به او گفت که به دلیل یک ماموریت حیاتی باید او را ترک کند و انجام آن کار در درجه نخست قرار دارد. میتزی، در نا امیدی تمام و به دلیل بی توجهی آدولف به خودش، سعی کرد با آویزان کردن خود، جان خود را بگیرد، امّا جان سالم به در برد و همسر یک افسر اس. اس شد. پائولا هیتلر، خواهر آدولف هیتلر، بعدها اظهار داشت، تنها کسی که می توانست از تبدیل شدن آدولف به یک هیولا و دیکتاتور جلوگیری نماید، میتزی بود.
گیلی رابوال، خواهرزاده آدولف هیتلر بود. به نظر می رسد بزرگ ترین عشق هیتلر از میان محارم انتخاب شده است. او عاشق آنجلیا گیلی رابوال، دختر خواهر ناتنی خود شد. احتمالا، رابطه آنها زمانی آغاز شد که آنجلیا به سن هفده سالگی رسید. هیتلر دایی قدرتمند و سلطه گری بود که سراسر عشق و تفاهم و درک بود. امّا در حقیقت، او آنجلینا را محبوس نگاه می داشت؛ یا در آپارتمان خود در مونیخ یا ویلای شخصی هیتلر در بِرچیستیگادِن. برخی بر این باورند که آنجلیا هیچ احساسی به او نداشته است.
جنازه عشق زندگی هیتلر، یعنی رابوال، در سال 1931 و در سن 23 سالگی، در آپارتمان هیتلر در مونیخ با زخم گلوله ای که به سینه او خورده بود پیدا شد. علّت مرگ او را خودکشی اعلام کردند، امّا برخی اعتقاد دارند که دیکتاتور آینده آلمان، پس از مشاجره ای که با او درباره رفتن به وین داشته، وی را به قتل رسانده است. یک گلوله از سلاح شخصی هیتلر، یعنی "والتر"، شلیک شده بود. پژوهشگران بر این باورند که پس از مرگ آنجلیا، همراهی کردن هیتلر بسیار سخت شد؛ او به دیگران اجازه نمی داد تا خیلی به او نزدیک شوند. عکاس شخصی هیتلر، بعدها در خاطر خود نوشت: این مرگ، روح هیتلر را نیز درگیر خود کرد، و دانه ای شد که بعدها منجر به رفتارهای غیر انسانی در او گشت.
ایرنا هانفینشتیگل: خواهر یکی از دوستانش. پس از کودتای شکست خورده سالن بییِر در سال 1923، شایعاتی مطرح شد که هیتلر، رابطه کوتاه مدّتی را با ایرنا هانفینشتیگل، خواهر بزرگتر دوست خود ارنست هانفینشتیگل، داشته است. با این وجود، منابع دیگر اظهار می دارند که خوش و بِش او با ایرنا را نباید زیاد جدّی گرفت و رابطه ای معنادار را میان آنان، واقعی دانست. در این عکس- خلبان شخصی هیتلر و ارنست هانفینشتیگل (سمت راست) ریالدر طول مبارزات انتخاباتی، به تصویر در آمده اند.
رینت مولر- یک آریایی ایده آل، که به طور فزاینده ای در میان نازی ها محبوب بود و او را زن ایده آل آریایی می نامیدند. او جایگزین مناسب و معقول مارلین دیتریچ به شمار می آمد، که از نازی ها حمایت نکرده و به هالیوود پیوست. با این وجود، رینت مولر نیز مشتاق به ساخت فیلم برای افزایش شهرت حزب نازی نبود. مطابقات با روایات و شایعات موجود در این باره، او تحت فشار ثابت و مداوم قرار داشت و از او خواسته بودند تا از عاشق یهودی خود جدا شود.
در سال 1937، مولر از پنجره یک هتل سقوط کرد. امّا مشخص نیست که آیا قتل بوده، خودکشی کرده، یا تصادفا اتفاق افتاده است. او در آن زمان سی و یک سال سن داشت. مطابق با دیدگاه کارگردان آلمانی، آدولف زیسیلیرا، مولر اعتراف نمود که مدّت کوتاهی را با هیتلر بوده است. او اظهار داشت که دیکتاتور آلمانی بر روی زمین می افتاد و از مولر تقاضا می کرد تا او را کتک بزند- تنها این کار موجب تحریک جنسی او می شد. سقوط او از پنجره، چند روز پس از یک چنین گفتگویی رخ داد. شاهدان عینی اظهار داشتند که تنها چند ثانیه قبل از سقوط مولر از پنجره، ماموران گشتاپو از نظرها پنهان شدند.
اینگا لی- یک خودکشی دیگر. هیتلر یکی از طرفداران برجسته اینگا لی به شمار می رفت. او همسر یکی از مقامات حزب نازی، رابرت لیا، بود. شایعاتی وجود داشت که هیتلر، یکی از پرتره های او را بر دیوار اتاق نشمین یکی از آپارتمان هایش آویزان کرده بود. با این وجود، هیچ دلیل قطعی وجود نداشت که بین آنها ارتباط عاطفی و عاشقانه وجود داشته است. اینگا لی در سال 1942 خودکشی کرد. علّت آن احتمالا مصرف داروهای ضد افسردگی بوده است که به خاطر کار شدید مصرف می کرد. به گونه ای که به آنها شدیدا وابسته شده بود.
یونیتی میتفورد- رز انگلیسی فوهرِر. سوسیالیست بریتانیایی، یونیتی میتفورد، در اواسط دهه 1930 میلادی به مونیخ مهاجرت کرد و به سرعت وارد حلقه نزدیک به هیتلر شد. نام وسط او "افسانه شمال اروپا" بود، و هیتلر علاقه شدیدی به افسانه های اسکاندیناوی داشت. بعدها هیتلر او را "نمونه کامل یک زن آریایی" نامید.
رقیب اوا. اوا براون به ارتباط نزدیک و صمیمی هیتلر و یونیتی میتفورد بسیار حسادت می کرد. ایوا براون در دفتر خاطراتش اینگونه نوشته است: "نام میانی او "افسانه شمال اروپا"، در میان آلمانی ها بسیار محبوب بود و او را زن زیبا و شایسته ای می دانستند. او معشوقه بزرگ ترین مرد آلمان و جهان بود و من مجبور به پذیرش این حقیقت بودم که دیگران به من می خندند". پس از اینکه او قصد خودکشی داشت، هیتلر بیشتر به او توجه کرد. در عکس- یونیتی میتفورد (سمت چپ) را با خواهرانش می بینید. این عکس در سال 1932 انداخته شده است.
خیانت عاشقانه. هنگامی که بریتانیا اعلان جنگ بر علیه آلمان کرد، میتفورد بسیار غمگین شد و با هفت تیری که دسته اش مزیّن به مروارید بود و هیتلز به او هدیه داده بود، خودکشی کرد. او از این حادثه جان سالم بدر برد و به انگلستان بازگشت، امّا هرگز به طور کامل بهبود نیافت. در سال 1948، به دلیل عوارض ناشی از باقی ماندن گلوله در سرش از دنیا رفت. امکان جراحی و برداشتن گلوله وجود نداشت. در تصویر- یونیتی میتفورد (نفر دوم از سمت چپ)، در جشن کریسمسی که در سفارت آلمان در لندن و در سال 1938 برگزار شد، دیده می شود. جشنی که توسط جامعه آلمانی ها و انگلیسی ها برگزار گردید.
فرزند مادر آدولف هیتلر؟ در سال 2007، مقاله ای در مجله انگلیسی "سیاستمداران جدید" به چاپ رسید؛ این مقاله ادعا کرد که میتفورد هنگام جدا شدن از هیتلر باردار بوده است و پس از بازگشت از آلمان، در یک بیمارستان در لندن زایمان کرده و فرزند خود را به دنیا آورده است. مطابق با اظهارات نویسنده این مقاله، خانواده ای این کودک را به فرزندی قبول می کنند. در عکس: یونیتی میتفورد و خواهرش دیانا میتفورد (همچنین طرفدار فاشیست ها و فردی ضدّ یهود) همراه با دو کودک، 1935.
منبع:سیمرغ
ویدیو مرتبط :
مستند زندگی آدولف هیتلر
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
وقایع روز آخر زندگی آدولف هیتلر (+عکس)
هیتلر در ۲۹ آوریل ۱۹۴۵ به همراه همسرش خودکشی کرد
وقایع روز آخر زندگی آدولف هیتلر (+عکس)
در این مطلب، تمامی اتفاقات روز آخر زندگی آدولف هیتلر به ترتیب زمان رخدادها ثبت شده است.
یک دقیقه بامداد، یکشنبه، 29 آوریل 1945 (یکشنبه 9 اردیبهشت 1324)
9 متر زیر زمین، اِوا براون هیتلر (Eva Braun) آماده مراسم عروسی خود میشود. او اکنون در اتاقخواب خود در پناهگاه زیرزمینی پیشوا است. پیشخدمت او موهایش را آماده میکند. طره موهای او با دقت به بالای موهای وصل میشود، درست همانطوری که خودش میخواسته است. به دلیل اینکه نامزدش، آدولف هیتلر، از آرایش خوشش نمیآید، او تمام تلاشش را کرده تا طبیعی جلوه دهد.
اوا براون لباس مراسم خود را از قبل انتخاب کرده است: یکی لباس مشکی ابریشمی مجلل، کفشهای جیر فراگامو، یک مجموعه دستبند طلایی با سنگ جواهری کهربای اصل، یک گردنبند یاقوت توپاز و ساعت الماس مورد علاقهاش. امشب قرار است بعد از 14 سال رابطه پنهانی بالاخره با معشوقهاش ازدواج کند.
آدولف هیتلر و اوا براون، در پناهگاهی در زیر برلین
او هرگز فکر نمیکرد که مراسم ازدواجش در پناهگاه زیرزمینی «فوهرر بانکر» (Fuhrerbunker) در زیر باغ محل «صدارت عظمای رایش» در برلین برگزار شود. اما تانکهای ارتش روس (Russian Army) به مرکز نزدیک شده و دیگر امن نیست که بالای زمین باشند. پناهگاه پیشوا با یک سقف بتنی به طول 10 متر محافظت میشود.
این پناهگاه از طریق پلکان به یک پناهگاه در بالاتر از متصل میشود. همچنین از طریق راهرویی به زیرزمین محل صدارت رایش متصل است. در آنجا یک بیمارستان اورژانسی، گاراژ و چندین اتاق برای منشیها و افسرها وجود دارد. حداقل نیز یک اتاق برای اوا تهیه شده تا او راحت باشد.
او از ماه ژانویه اینجا بوده و در بهترین اتاق اقامت داشته است. معمار مخصوص پناهگاه، اثاثیه اتاق او را طراحی کرده است. علاوه بر میز آرایش و صندلی، یک کمد مخصوس لباس، تخت یک نفره و یک مبل راحتی با پارچه گلدار برای او طراحی شده است. نام او بر روی تمام اثاثیه، لباسها، جواهر و وسایل دیگر ثبت شده است.
او از سرویس بهداشتی بیرون آمده و صدای انفجار حاصل از بمباران سنگین توپهای روسی را میشنود.
ورودی پناهگاه هیتلر، او ساعات پایانی عمر خود را در اینجا سپری کرد
10 متر بالاتر از آنها، گورکنان شاهد توده آتش پراکنده شده در آسمان هستند. در این لحظه، آنها جسد «هرمن فگلاین،» (Hermann Fegelein) شوهر خواهر اوا براون، را در یک قبر کمعمق دفن میکنند. حکم او نیم ساعت پیش به دستور نامزد اوا اجرا شده بود.
خواهر اوا «گرِتل» (Gretl) باردار بود. به همین دلیل، اوا از آدولف عاجزانه درخواست کرده بود که او را نکشد. هیتلر به دلیل مداخله او عصبانی شده بود. فگلاین هفته گذشته هنگام فرار دستگیر شده بود. علاوه بر این، او را با پول، جواهر و زنی گرفته بودند که همسرش نبود.
در نهایت، اوا به گفتن یک جمله بسنده کرد: «تو پیشوا هستی.»
رُکوس میش (Rochus Misch)، تلفنچی پناهگاه پیشوا، در حال گوش دادن به هانس هوفبِک (Hans Hofbeck) از سرویس مخفی رایش بود که داشت نحوه اجرای حکم فگلاین را توضیح میداد. او آنچه که دیده بود را تعریف میکرد: یک مسلسل بزرگ را برداشت، او را نشانه گرفت و تتتتتت... (صدای مسلسل)
10 دقیقه بامداد
آدولف هیتلر در اتاق کنفرانس فوهرر بانکر به یک میز نقشه که بر روی آن نقشهای نیست تکیه داده است. او «وصیتنامه سیاسی» خود را برای تراودل یونگه (Traudl Junge)، یکی از دو منشی خود، میخواند و او نیز سخنان هیتلر را مینویسد.
در ابتدا، یونگه هیجانزده میشود. آیا او اولین کسی خواهد بود که دلیل شکست آلمانها را میشوند؟ اما هیتلر با یک تُن یکنواخت صحبت میکند و یونگه نیز از حرفهای او ناامید میشود. هیچ افشاگری، توجیه یا ندامتی در سخنان هیتلر شنیده نمیشود. فقط همان اتهامات همیشگی علیه یهودیان که او صدها بار شنیده بود.
هیتلر سپس فهرستی بلندبالا از مقامات جدید نازیها را میخواند. حتی یونگه نیز میداند که این کار بیفایده است. پس از اندکی مکث، او وصیت خود را میخواند.
هیتلر بر سر میز شام با یوزف گوبلس
هیتلر بر سر میز شام با «یوزف گوبلس» (Joseph Goebbels) وزیر پروپاگاندا (تبلیغات سیاسی) شوخی میکند
وقتی که هیتلر به بخش ازدواج خود با اوا میرسد، یونگه شوکه میشود. تاکنون، رئیسش اصرار داشته که دیگر ازدواج نخواهد کرد. دلیل آن نیز این بوده که زنان آثار مخربی بر روی مردان دارند.
هیتلر اینگونه ادامه میدهد: «من و همسرم مرگ را بر شرمساری ناشی از عزل و تسلیم ترجیح میدهیم. درخواست ما این است اجسادمان بلافاصله پس از مرگ سوزانده شود.» او کمی مکث کرده و از میز فاصله میگیرد: «این را در سه نسخه تایپ کن و سپس آن را برای من بفرست.»
اتاق کنفرانس آماده مراسم عروسی میشود. پنج صندلی در کنار میز بزرگ نقشه جای میگیرند. والتر واگنر (Walther Wagner)، از روسای دادگاه نازیها، همراه با کاغذهای مربوطه وارد پناهگاه میشود. پیشخدمت هیتلر «هاینتس لینگه» (Heinz Linge) اشاره میکند که واگنر به اندازه عروس خوشحال است!
پانزده دقیقه بامداد
روبرت ریتر فون گرایم (Robert Ritter von Greim) تازه از جلسهای با هیتلر خارج شده است. او تلاش دارد از پناهگاه خارج شود. درست چند ساعت پیش، هواپیمایی که او را به برلین آورده بود توسط ارتش روس از بین رفته بود. او نیز به شدت آسیب دیده بود. با این حال، هیتلر او را رئیس جدید نیروی هوایی آلمان نازی «لوفتوافه» میکند.
یک سرباز نیروهای ایالاتمتحده در اتاق خواب هیتلر
او به مدت نیم ساعت بدون توقف در مورد شکست، دروغ، فساد و خیانت صحبت کرد. سپس او از روی درماندگی در حال حرف زدن بر روی صندلی راحتی افتاد. سپس اعلام کرد که در جنگ شکست خوردهاند. اولین بار بود که او اعتراف میکرد. هیتلر به فون گرایم دستور داد که با کمک نیروی هوایی نازیها یک ضد حمله را طراحی کند.
در این بین، اوا به خواهر آبستن خود نامهای مینویسد. گرتل همرا با پدر و مادر خود در خانه کوهستانی هیتلر در اوبرزالتسبِرگ اقامت دارند. در این نامه، حرفی از مرگ شوهرش زده نمیشود. (گرتل در پنجم ماه مه فرزند خود را به دنیا میآورد و او نام خواهر خود را برای آن فرزند انتخاب میکند. اوا دختر گرتل در سن 27 سالگی پس اینکه معشوقهاش در یک تصادف کشته شد، دست به خودکشی میزند.)
هیتلر همراه با پیشخدمت خود در اتاق مطالعه به سر میبرد. هیتلر اکثر اوقات در آنجا است. اتاقی کوچک با سقفی کوتاه که در آن یک میز تحریر، یک میز کوچک، یک مبل راحتی با پارچه سفید و آبی و یک میز ناهارخوری برای پیشوا و منشیهایش وجود دارد.
هیتلر خطاب به پیشخدمت خود میگوید: «میخواهم اجازه دهم که تو پیش خانوادهات برگردی.» لینگه با صورت گرد و چشمان آبی خود به هیتلر نگاه میکند و پاسخ میدهد: «پیشوای من، من در زمان پیروزی در کنار تو بودم، میخواهم در زمان شکست نیز در کنارت باشم.»
او اکنون 32 ساله شده و قبلا آجرچین بوده است. او به پیشوا وفادار است و به مردم میگوید: «هرگز اربابی بهتر از او نمیتوانستم داشته باشم.»
برج تهویه پناهگاه زیرزمینی هیتلر پس از اشغال برلین
هیتلر مکث کوتاهی میکند. سپس به لینگه میگوید که باید کاری که میگویم را انجام دهی: «باید دو پتو به اتاق خواب من ببری و بنزین کافی برای سوزاندن دو نفر را نیز تهیه کنی. من میخواهم خودم را با اسلحه بکشم، همراه با اوا. تو باید اجساد ما را در پتوهای پشمی بپیچانی و به بیرون از پناهگاه ببری و در آنجا بسوزانی.»
لینگه از ترس میلرزد و فریاد میزند: «بله قربان، پیشوای من!» سپس اتاق مطالعه را ترک میکند.
45 دقیقه بامداد
لینگه در پیروی از دستورات هیتلر با راننده هیتلر «اریک کِمپکا» تماس میگیرد. او در یک پارکینگ زیرزمینی است. لینگه از اریک 200 لیتر بنزین میخواهد. بنزین تقریبا نایاب شده است. اریک با کنایه میگوید: «فقط 200 لیتر؟ شوخی که نمیکنی؟ میخواهی 200 لیتر را چهکار کنی؟»
لینگه نیز جواب داد: «راست میگویم اریک. شوخی نیست. هر کاری میتوانی انجام بده تا این 200 لیتر را برای من بیاوری.» کمپکا به دستیار خود دستور میدهد که بنزین هر تعداد خودرو که در پارکینگ است را تخلیه کند. پارکینگی که اکنون سقف آن پایین ریخته است.
ساعت یک بامداد
اوا و آدولف از اتاق خارج میشوند. او همان لباس مشکلی را به تن دارد. هیتلر نیز همان شلوار مشکی همیشگی و نیمتنه نظامی خاکستری را پوشیده است. آنها نیز بر روی صندلیهای کنار میز بزرگ نقشه مینشینند. والتر واگنر به آنها خوشامد میگوید.
آدولف و اوا 23 سال با هم اختلاف سنی دارند. آنها در اکتبر 1929 (مهر 1308) با یکدیگر آشنا شدند. زمانی که اوا 17 سالش بود و در یک استودیو عکاسی در مونیخ کار میکرد.
پناهگاه هیتلر
در طول دو سال، هیتلر و اوا به هم به کافه و اپرا میرفتند و سرانجام قرار شد که با هم بمانند. اما چهار سال اول رابطه برای اوا خیلی سخت بود. زیرا آدولف به ندرت تماس میگرفت و معمولا به او بیتوجهی میکرد.
اوا دو بار دست به خودکشی زد. پس از دومین خودکشی، او به دلیل «مصرف بیش از حد یا اُوردوز» در ماه مه 1935 (اردیبهشت 1314) به کما رفت. در این زمان، هیتلر تصمیم گرفت که دیگر او را رسما در کنار خود داشته باشد. گرچه رابطه این دو همواره از عموم مردم پنهان میشد، اما آدولف یک خانه برای او در مونیخ خریده بود و چندین اتاق را در خانه کوهستانیِ خود «برگهوف» در اوبرزالتسبرگ برای او آماده کرده بود.
اوا میدانست که تنها کارش این است که او را آرام نگه دارد و در کارش ماهر بود. هیتلر به دیگران میگفت: «او ذهن مرا از چیزهای دیگر دور میکرد؛ چیزهایی که دوست ندارم به آنها فکر کنم. اوا دوست داشت که خانم هیتلر نامیده شود. علاوه بر این، او همیشه آرزو داشت یک بازیگر هالیوودی شود: «زمانی که هیتلر در جنگ پیروز شود، من میتوانم نقش خودم را در داستان زندگیمان بازی کنم.»
در نهایت آنها میخواهند ازدواج کنند. والتر از عروس و داماد میخواهد که اصالت آریایی خود را تایید کنند و بگویند که عاری از هرگونه بیماری موروثی هستند. پاسخ هر دو مثبت بود.
زمان دست کردن حلقه طلا فرا رسید. هر دو حلقه از اجساد زندانیان زندان گشتاپو تهیه شده بودند. متاسفانه حلقهها به دست آنها بزرگ بود. والتر اعلام میکند: «این ازدواج مطابق قانون صحیح است.» شاهد های ازدواج همان افسرهای رده بالای نازیها هستند که در پناهگاه ماندهاند.
ساعت یک و بیستوپنج دقیقه بامداد
روبرت ریتر فون گرایم که رنگش به دلیل درد ناشی از جراحات وارد پریده بود، به سلامت در فرودگاه رچلین در 160 کیلومتری شمال برلین فرود آمد. او که اکنون رئیس لوفتواقه شده بود به شماری از نیروها که هنوز در آن فرودگاه مانده بودند دستور داد که به سمت برلین پرواز کنند.سخنان او بیتاثیر است. فرودگاه در بمباران نیروهای متفقین نابود شده بود و پرواز همان تعداد اندک هواپیما به پایتخت تاثیری در حمله آنها به برلین نداشت.
ساعت یک و سی دقیقه بامداد
پس از مراسم، عروس و داماد به اتاق خصوصی خود برگشته و از آنها پذیرایی میشود. هیتلر از طرفداران منع استفاده از مشروبات الکلی است. اما آن شب، او نیز مقدار کمی مینوشد. از افسران دیگر نیز پذیرایی به عمل میآید.
والتر پس از پذیرایی به سر پست خود برمیگردد. دو روز بعد، او در یک درگیری خیابانی با اصابت گلوله کشته میشود. پیشخدمت هیتلر به اِوا تبریک میگوید و او را «خانم هیتلر» صدا میزند. چشمان اوا از خوشحالی برق میزند.
آخرین ساعات زندگی هیتلر
ذهن هیتلر هنوز درگیر است. او بورمن و گوبلس را از مهمانی خارج میکند تا نامهای بیشتری را به آن فهرست اضافه کنند. یونگه از تغییرات مکرر در لیست کلافه شده است.
ساعت یک و چهلوپنج دقیقه بامداد
یوزف گوبلس نزد یونگه میرود. او در حال تهیه نسخه نهایی وصیتنامه هیتلر است. در چشمانش اشک جمع شده و میلرزد. یوزف میگوید: «پیشوا میخواهد من برلین را ترک کنم خانم یونگه. او دستور داده که من در حکومت جدید یک پست کلیدی داشته باشم. اما من نمیتوانم. من نمیتوانم برلین را ترک کنم. من نمیتوانم از کنار پیشوا بروم. اصلا چه دلیلی دارد که پیشوا کشته شود ولی من زنده باشم.»
او نیز از خانم یونگه میخواهد تا وصیت او را نیز را بنویسد. خانم یونگه خودکار خود را برداشته و او شروع میکند.
او اینچنین شروع میکند: «برای اولین بار در زندگی میخواهم از دستور پیشوا سرپیچی کنم. همسر و فرزندانم نیز مرا در این سرپیچی همراهی خواهند کرد.» او وصیت خود را با یک پیمان به اتمام میرساند: «از آنجایی که نمیتوانم در خدمت پیشوا و در کنار او باشم، به این زندگی پایان میدهم، زیرا دیگر هیچ ارزشی برایم ندارد.»
پس از اتمام وصیت او، خانم یونگه شروع به تایپ آن وصیتنامه میکند. در این بین بغض گلوی او میشکند. در اکثر روزهای هفته گذشته، او با فرزندان آقای گوبلس مراقبت میکرده و برای آنها داستان میخوانده است.
ساعت پنج بامداد
آدولف و اِوا هیتلر به اتاقهای خود رفتهاند. در گذشته، اوا از این مسئله شاکی بوده که چرا هیتلر به اتاق او نمیآید. اما زمان این حرفها گذشته است. هیتلر تنها است. او آماده شده که به رختخواب خود برود. او به کمک یا همدردی کسی احتیاجی ندارد. او نسبت به تمیزی و انضباط وسواس دارد. با دقت خود را شسته و پیراهنخواب کتان سفیدرنگ خود را به تن میکند. لباسهای خود را نیز با ظرافت بر روی رخت پهن کن میاندازد.
خواب اغفالکننده است. با نزدیک شدن سحر، بمباران شهر توسط نیروهای روس قوت میگیرد. آتش از بسیاری از ساختمانهای شهر شعله میکشد. نیروهای روس در چند صد متری پناهگاه هستند. اما اتفاقات روز دوشنبه باعث خواهد شد تا کسانی که در پناهگاه زیرزمینی هستند، قبل از فرو رفتن به کام مرگ به دامان مستی و عیاشی پناه میبرند.
اِما کریگی (Emma Craigie) و جوناتان مایو (Jonathan Mayo) تمام جزئیات آخرین روز زندگی هیتلر را در یک کتاب به همین نام (Hitler’s Last Day: Minute By Minute) منتشر کردهاند. این متن برگرفته از بخشهای اولی همین کتاب است.
منبع : faradeed.ir