کودکان


2 دقیقه پیش

با بطری نوشابه برای پسر کوچولو هواپیما بسازید

به جای خریدن اسباب بازی های گران قیمت ، می توانید با استفاده از ابزاری که در خانه در اختیار دارید اسباب بازی هایی با کمک فرزندان خود بسازید که هم در هزینه ها صرفه جویی می ...
2 دقیقه پیش

از رایحه درمانی نوزادان بیشتر بدانید

آیا شما می خواهید برای مراقبت از نوزاد خود، یک رویکرد جامع تری را انتخاب کنید؟ آیا شما به عنوان یک پدر و مادر به دنبال درمان های طبیعی برای بچه های کوچک خود هستید؟ آیا می ...

چگونه به کودک خود امنیت دهیم؟ (2)


چگونه می خواهیم به بچه ها امنیت بدیم؟ وقتی خودمان امنیت نداریم؛ چیزی را كه نداریم چگونه می خواهیم به فرزندان مان بدهیم؟ چگونه چیزی را كه خودمان نداریم بذل و بخشش كنیم؟

کودک متعادل:چگونه می خواهیم به بچه ها امنیت بدیم؟ وقتی خودمان امنیت نداریم؛ چیزی را كه نداریم چگونه می خواهیم به فرزندان مان بدهیم؟ چگونه چیزی را كه خودمان نداریم بذل و بخشش كنیم؟ قبل از این كه بدانیم امنیت را از كجا به دست آوریم باید بدانیم امنیت چیست و چه معنایی دارد.

امنیت در لغت به معنای بی ترس بودن و آرامش داشتن است؛ ولی ما به یك تفسیر قوی تر و گویاتر احتیاج داریم تا بتوانیم بفهمیم كه امنیت را از كجا به دست آوریم. امنیت یعنی "درك جزء از كل" و اعتماد به كل.

امنیت یعنی من این درك را داشته باشم كه من جزئی از كل هستم و آن كل از من در هر شرایطی حمایت می كند و من به آن اعتماد دارم و ترسی ندارم. به محض این كه این رابطه خدشه دار شود ناامنی می آید.

درك رابطه جزء از كل جزو فطرت انسان است. انسان نیاز دارد كه جزئی از یك كل باشد. یكی از آسیب های بزرگی كه دنیای مدرن به انسان زد این است كه انسان را كل كرد. انسان اصلاً در جایگاه كل نیست. انسان در جایگاه جزء است. انسان خالق نیست، انسان مخلوق است. جزئی از یك كل است. فاجعه از جایی شروع می شود كه ما خودمان را كل می بینیم و جزء را هم نمی شناسیم و این رابطه درست جا نمی افتد.

درك كل از جزء از كودكی می آید بر اساس همان بستر تاریخی.  به همین دلیل مراقبت از دوران كودكی در ایران خیلی مهم است. وما در ایران خیلی بیشتر از اروپا و غرب باید كار كنیم تا آن ناامنی تاریخی را محدود كنیم نه این كه دامن بزنیم.

چه موقع به یك كل اعتماد می كنیم؟ چه موقع یك كل نیازهای ما را برطرف می كند و ما می توانیم به آن اعتماد كنیم؟ جواب حاضرین: خودش بی نیاز باشد؟

مطلب مرتبط:


فرض كنید مهمان دارید و شما به میوه ی خوب یا شیرینی خوب برای پذیرایی احتیاج دارید. به كدام میوه فروشی می روید؟ به كدام قنادی می روید؟ جواب حاضرین: مشهور باشد؟ گران باشد؟ بزرگ باشد؟ شناخته شده باشد؟  خیر

به سراغ كسی می رویم كه به كار او اعتماد داریم. اعتماد داریم كه توانا است و در كارش متبحر است. به او اعتماد می كنیم، هر وقت از او شیرینی گرفتیم عالی بود.

یعنی قدرت تهیه ی شیرینی دارد. كلی در منِ جزء  امنیت ایجاد می كند كه قدرت داشته باشد. با اطمینان پیش او می روم. همه چیز دارد. چه چیز ندارد؟ خشونت.

یك قنادی خیلی با كیفیت و خوب است ولی اخلاق ندارد به مشتری بداخلاقی می كند و خشونت دارد آیا باز هم سراغ او می روید؟

حالا ما می خواهیم امنیت زندگی خود را از یك كل بگیریم. آن كل باید قدرت داشته باشد و خشونت نداشته باشد. در امنیت قدرت و اقتدار خیلی مهم است.

دلیل این كه در بحث امنیت من به سراغ اقتدار می روم  این است كه چون درك مقصر و مظلوم و احساس مظلومیت و احساس گناه ناشی از مقصر بودن و احساس ضعف ناشی از مظلوم بودن در مادرهای امروزی باعث شده كه روز به روز اقتدارشان  كم شود و این یك خطر است.

خطر كم شدن اقتدار والدین به خصوص تحصیلكرده، آینده فرزندان ما را تهدید می كند. و من با تمام وجود این مسئله را حس می كنم و در این جا به همه اعلام خطر می كنم.

اگر اقتدار والدین آسیب ببیند هیچ چیز دیگری جایگزین آن نخواهد بود. نداشتن اقتدار خود نوعی خشونت است. نسل مادران وپدران امروزی به خصوص تحصیل كرده ها و حتی كسانی كه در زمینه كودك فعالیت اجتماعی دارند ، به شدت دچار احساس گناه و انفعال هستند و در مقابل فرزند خود ناتوان هستند.

در رابطه جزء و كل وقتی اقتدار از بین می رود بیشترین آسیب به جزء می رسد. یعنی به كودك. به این دلیل در بحث امنیت اول روی اقتدار و قدرت كار می كنیم و بعد به بحث خشونت می پردازیم.

نكته مهم: زمانی كه كودك درك جزء از كل پیدا می كند، قبل از تولد است،  دوران جنینی. جنین نیاز به امنیت دارد.  به همین دلیل ما روی مادران باردار مصمم هستیم و تمركز داریم.

اما در روان شناسی امنیت را از تولد بررسی می كنند. زمانی كه كودك قضاوت   می كند ( تشخیص نمی دهد چون عقل ندارد) با احساسش درك می كند و قضاوت می كند كه در امنیت است یا ناامنی، تولد تا یكسالگی است. روزهای اول تولد حساس ترین روزها برای ایجاد امنیت در نوزاد است.

نظریه اریكسون در مورد رشد شخصیت بسیار معتبر است و رشد شخصیت را از تولد تا كهنسالی به 8 مرحله تقسیم می كند كه سه مرحله اش در 5 سال اول زندگی است.

درك جزء از كل یك  نیاز فطری است كه از بدوتولد به وجود می آید و نقش مادر در این زمینه بسیار مهم است. نقش پدر هم مهم است اما پدر نقش دوم یا مكمل را دارد و در كنار مادر است. مادر مدیر و مسئول رشد كودك است.

به خصوص در 6 سال اول. لطفاً بر احساس گناه خود غلبه كنید و اجازه ندهید كه شما را اذیت كند چون وقتی من در 60 سالگی توانستم و وقت داشتم كه برگردم و امنیت كودكی خودم را به دست آورم، حتماً شما و فرزندان شما هم می توانند. پس نگران نشوید و درك مسئول داشته باشید و با درك مسئول مطالب را بررسی كنید.

اثرات ناامنی:

وقتی امنیت نیست چه اتفاقی می افتد؟ كودك كه به دنیا می آید هر آن چه كه تا آخر عمر لازم دارد كه به اوج شكوفایی و رشد برسد همراهش هست. به صورت بسته های آماده در مغز كودك با او به دنیا می آید.

از حدود 6 ماهگی اتصالات این قطعات و بسته ها به وجود می آید. در حقیقت كودك مثل یك كامپیوتر نیمه مونتاژ است. نوزاد كه به دنیا می آید یك بخشی از وجودش برای تأمین نیازهای زیستی و عاطفی مونتاژ شده است.

بقیه بسته ها آكبند همراه كودك می آیند. نقشه هم همراهش هست. به همین دلیل مغز كودك در بدو تولد 300 – 350 گرم است و در 10 سالگی به 1 كیلو و 350 گرم می رسد.

این 1 كیلو قطعات و بسته های آكبند هستند كه به تدریج باز می شوند. تا كامپیوتر مغز كامل مونتاژ شود. اگر محیط امن باشد و كودك درك امنیت و احساس آرامش داشته باشد نقشه اش را پهن می كند و طبق نقشه كامپیوتر مغزش را مونتاژ می كند. لازم است بدانید كه كودك برای مونتاژ این كامپیوتر نیاز به كمك احدی ندارد.

بزرگ ترین اشتباه والدین این است كه دائم می خواهند به كودك كمك كنند و چیزی یاد بدهند. بچه ها برای رشد نیازی به كمك ندارند. پدر و مادر قدرت ایجاد ندارند، هر چیزی كه لازم است، خلقت به وجود آورده است. شما هیچ چیز اضافه ای نمی توانید به كودك بدهید. مگر آن كه مانع رشد او شوید.

بچه ها برای رشد نیاز به حمایت دارند

قطعات منفصل وجود دارند، اتصالات هم هست، نقشه هم هست، مهارت هم هست. حال می خواهیم یك كامپیوتر را مونتاژ كنیم، وسایل لازم را هم داریم. حالا چی لازمه تا كار را شروع كنیم؟

یك مكان آرام، كه نه سرد باشد و نه گرم. نور داشته باشد تا من بتوانم كارم را انجام دهم. این یعنی حمایت. وظیفه ی پدر و مادر است كه محیط امن مونتاژ را برای كودك فراهم كنند و دم به دقیقه به سراغ كودك نروند و نظرات خود را به او تحمیل نكنند.

وقتی محیط امن نباشد، كودك اولین كاری كه می كند یك حصار ذهنی امن برای خودش مونتاژ می كند. به جای این كه كل كامپیوتر را مونتاژ كند اول یك حصار در ذهن می سازد چون بی اعتماد شده و به درون حصار می رود تا امن باشد كودك احساس می كند كه آن بیرون ناامنه، نه منو دوست دارن و نه من رو میخوان، من به درد هیچ چیز نمی خورم و به درون حصار خود می رود.

همه ی ما این حصار را داریم. مثل وقت هایی كه به دنبال یك گوشه دنج می گردیم كه تنها باشیم حتی لازم است. منتهی اگر این ناامنی برای كودك خیلی شدید باشد حصار تبدیل به قلعه می شود.

چگونه به کودک خود امنیت دهیم؟ (2)

هرچه محیط نا امن تر باشد این قلعه ستبرتر و سنگین تر خواهد بود.كودك می رود به درون قلعه اش و به ندرت از آن بیرون می آید. كودك می رود به درون قلعه ی تنهایی ناشی از ناامنی بعد ما میگیم كه اوتیسم دارد.

یا بیش فعال است و كمبود توجه دارد یا ناهنجاری رفتاری دارد و همه را می زند. بچه هایی كه همه را می زنند به این دلیل است كه می روند بالای قلعه ی تنهایی كه ساخته اند می ایستند، هر كس كه بخواهد وارد شود او را با سنگ می زند. دیگران را می رنجاند چون ناامن است، بی اعتماد است، از هیچ كس خوشش نمی آید و همه را دشمن می داند.

نا امنی تأثیر مستقیم بر یادگیری دارد. ذهن در حالت اضطراب نمی تواند یاد بگیرد. قاعده مخروط را در نظر بگیرید، ذهن به شكل دایره است وقتی ناامن می شود، این دایره كوچك می شود تا كاملاً بسته شود و به اصطلاح ذهن بسته می شود.

افرادی كه خیلی ساكت هستند و توی خودشان هستند ذهن بسته دارند ممكن است از لحاظ علم و دانش در سطوح خیلی بالایی باشند اما در ایجاد ارتباط مشكل دارند و اصلاً قادر به ایجاد ارتباط نیستند.

امنیت مساحت دایره ذهن را تعیین می كند. یكی از تأثیرات ناامنی كوچك شدن این دایره است و به دنبال آن یادگیری و شناخت نیز رشد نمی كند.

ناامنی بر رشد عاطفی نیز تأثیر می گذارد. وقتی ذهن بسته باشد اضطراب و نگرانی پیش می آورد كه به دنبال آن ناهنجاری های رفتاری و افسردگی پیش می آید. چرا جامعه ما این همه افسردگی دارد؟ بعد قرص می خوریم.

مگر قرص می تواند امنیت به وجود آورد. تنها كاری كه قرص می كند بی حس كردن اتصالات است. علت افسردگی بسته شدن ذهن و برعكس شدن مخروط است. افسردگی تنهایی می آورد مثل مظلوم كه یك احساس او تنهایی است.

عوامل ایجاب امنیت:

چه كارهایی كنیم كه امنیت به وجود آید؟ مهمترین عامل ایجاد امنیت، اقتدار است. اقتدار از قدرت می آید. كل برای كودك كیست؟ پدر و مادر و به خصوص مادر. یك مادر مقتدر است كه می تواند به كودكش امنیت دهد، اگر مادر مقتدر نباشد نمی تواند به او امنیت دهد و ناامنی خودش را به كودك منتقل می كند.

اولین نكته در ایجاد اقتدار، ایمان است.

ایمان به چی؟ ایمان به یك جایگاه معنوی. در مخروط انسان محدوده ی ابعاد نباتی و گیاهی حوزه هویت هستند و از بُعد انسانی به بالا حوزه ی معصومیت است.

انسان یك هویت دارد و یك مقام و منزلت. مقام ربطی به هویت ندارد.  هویت در جای خودش مهم است ولی ارزش نیست. ارزش در حیطه ی مقام و منزلت است.

اگر من این جا ایستادم ( جایگاه تدریس) به اعتبار معلم بودن است. معلم بودن یك منزلت است یك مقام است. سلطانی بودن هیچ منزلتی نیست، ممكن است یك خورده مهم باشد اما برای خودش.

به عنوان انسان من مهم هستم اما اگر مقامی یا منزلتی دارم، جایگاهی كه ایستادم این مقام و منزلت را دارد. اگر در این جایگاه نایستم دیگر این ارزش و منزلت را ندارم. اگر در این جایگاه هم نباشم باز هم محمود سلطانی هستم، باز هم مرد هستم، باز هم انسان هستم، هویتم مشخص است.

هویت مهم است و مقام و منزلت ارزش هستند. اتفاقی كه در دوران مدرن افتاده این است كه جای این دو را عوض كرده اند و متأسفانه آگاهانه هم این كار را كرده اند. آگاهانه در مورد مادر جایگاه هویت و منزلت را عوض كرده اند.

زن بودن یك هویت است؛ مادر بودن ارزش و منزلت است. متأسفانه در جامعه ما هم به پیروی از جوامع غرب، زن بودن ارزش شده و مادر بودن هویت شده است. دوره مدرن می گوید مادر بودن مهم است ولی زن بودن ارزش است.

مادرهای امروزی به جایگاه خویش ایمان ندارند. از قدیم گفته شده كه حرمت امامزاده را متولی آن باید نگاه دارد. وقتی مادر جایگاه خود و تقدس آن را قبول ندارد پس برای این جایگاه هم هیچ عزت و احترامی نخواهد بود.

لطفاً این مطالب را با درك مسئول بررسی كنید نه درك مظلوم و مقصر چون هیچ كس در بروز این مسائل مقصر نیست، ما این مسائل را یاد نگرفته ایم، ما آداب پدری و مادری را نمی دانیم. در دوره مدرن هویت مرد بودن با منزلت پدر بودن عوض شده است.

در خانواده به عنوان مرد و زن حضور داریم نه به عنوان پدر و مادر.به همین دلیل آسیب می بینیم و به همین دلیل مادر فكر می كند از وقتی بچه دار شده است هم پیشرفتش متوقف شده و هم از زندگی هیچ چیز نفهمیده است و دائم ابراز انزجار از زندگی می كند چون منزلت و جایگاه خود را نمی شناسد.

زن بودن تقدم شده است. چه قدر مقاله و نوشته راجع به زن و آزادی زنان و تفاوت های زن و مرد نوشته شده است وچه قدر این تعارضات را می بینیم. زن بودن مهم است ولی ارزش نیست. كمی كه از درجه اهمیت پایین بیاییم تبدیل می شویم به موجودات نر و ماده. این حالتی است كه وقتی انسان سقوط می كند به آن مبتلا می شود.

وقتی زنی كه برای كسب درآمد كنار خیابان می ایستد و مردی كه جلوی پای او ترمز می كند، مگر چیزی غیر از رابطه ی نر ومادگی است؟ فقط شكل و شمایل انسانی دارد. زن و مرد بودن مهم واهمیت است ارزش نیست.

هر ارزشی ذیل مقام پدر ومادر بودن است. اگر معلمی ارزش است، ذیل ارزش پدر و مادر است. معلمی كه فقط برای پول كار می كند و در مقام پدر و مادر نباشد خیلی معلم با ارزشی نخواهد بود. چون ارزش ذیل كلمه پدر و مادر است.

حتی پزشك، پرستار و ... اگردر مقام پدر و مادر نباشند ارزش نخواهند داشت بلكه فقط اهمیت و هویت خواهد بود. مادر بودن فطرت و شدن است؛ داشتن نیست. بچه دار شدن اصلاً دلیل مادر شدن نیست. ما جایگاه و منزلت پدر و مادر را نمی شناسیم چون آداب و اخلاق پدر و مادر بودن را گم كرده ایم چون این آداب و اخلاق را از ما گرفته اند.

ما جواهری در دست داریم كه این جواهر در طول زمان خاك گرفته و ظاهر قشنگش را از دست داده و احتیاج به شستشو دارد. این جواهر در دست یك كودك نابالغ بوده كه رندان زمان با تعدادی تیله رنگی آن را عوض كردند.

زنی كه در دنیا مطرح می شود، همان تیله ی رنگی است و آن جواهری كه از ما گرفته شده مقام و منزلت مادری است. به همین دلیل مادر در منزل خودش را مستخدم و پرستار و خدمتكار می بیند و پدر خودش را فقط مسئول تأمین معاش خانواده می بیند.

چه قدر از مردان امروزی این جمله را می شنویم كه" از صبح تا شب مثل ... جون می كنم چون بچه دارم" كمتر می شنویم گفته بشه كه چون پدر یا مادرم. وقتی به تمام معنا و فطری پدر و مادر باشیم دیگه خسته نمی شویم.

منزلت مادری در فضای معصومیت و فضای الهی انسان  است تا زمانی كه این منزلت را نشناسیم امكان ندارد كه اقتدار پیدا كنیم. اولین شرط اقتدار ایمان به جایگاهی است كه داریم.


ویدیو مرتبط :
چگونه امنیت مرورگر خود را افزایش دهیم؟

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

چگونه به کودک خود امنیت دهیم؟ (1)


عامل اصلی رشد معنوی امنیت است. در حقیقت جسم برای نمو نیاز به مراقبت دارد حالا می خواهیم وارد فضای ذهن شویم و ذهن برای رشد معنوی نیاز به امنیت دارد.

کودک متعادل: عامل اصلی رشد معنوی امنیت است. در حقیقت جسم برای نمو نیاز به مراقبت دارد ( تغذیه، تنفس، استراحت و نظافت) حالا می خواهیم وارد فضای ذهن شویم و ذهن برای رشد معنوی نیاز به امنیت دارد. در این لحظه ای كه با شما صحبت می كنم امنیت مهمترین مسئله ی جامعه ی ما است. تجربه 30 ساله ی من مرا به این نكته رسانده است كه ریشه بسیاری از مشكلات ما عدم امنیت است.

چگونه به کودک خود امنیت دهیم؟

طبق نظریه ی مزلو اولین نیاز های انسان نیاز های زیستی و معیشتی هستند و دومین نیاز امنیت است. اگر نیازهای زیستی تآمین نشوند بر روی احساس امنیت تأثیر منفی خواهد گذاشت، اگر نیازهای زیستی نوزاد به موقع تأ‌مین نشوند او احساس ناامنی خواهد كرد و نسبت به دركی كه از كل دارد بی اعتماد خواهد شد.

من عقیده دارم كه مهمترین و اولین نیاز انسان امنیت است پس روی این موضوع وقت زیادی خواهیم گذاشت چون ناامنی كودكان معضل جامعه ما است و در اكثر مشاوره هایی كه با والدین داشته ام این مطلب ثابت شده است.

عدم امنیت بر روابط ما تأثیر می گذارد چه در سطح خانواده و چه در سطح جامعه. چرا جامعه امروزی ما آرامش ندارد؟ چرا اغلب زود از كوره در می رویم؟ از دوستی كه به تازگی از چین برگشته شنیدم كه بسیار مردمان آرامی دارد كه حتی در یك مركز خرید كه هیاهو و سرو صدای بچه ها بیداد می كرده باز هم هیچ كس ابراز ناراحتی و عصبانیت نكرده و واكنش تند نشان نداده است. اما چرا در جامعه ی ما با یك جیغ بچه همه از كوره در می روند؟ چون پر از استرس و نگرانی و عصبانیت هستیم كه ریشه ی آن در نا امنی ما است.

عدم مراقبت، جسم را آزار میدهد و عدم امنیت، روح را آزار می دهد. ما در نشست سوم از سه دركی كه انسان از خودش پیدا می كند صحبت كردیم: درك مقصر – مظلوم – مسئول.

گفتیم این سه، درك از خود است. و حال اضافه   می كنیم كه امنیت درك از محیط است. انسانی كه درك مقصر یا مظلوم از خودش دارد از محیط هم درك نا امنی دارد. و در نتیجه رفتاری را می كنند كه ناشی از كمبود امنیت و مقصر بودن یا مظلوم بودن است.

مرز بسیار باریكی بین درك و احساس وجود دارد. احساس یك سیستمی است كه با انسان خلق می شود و یك  سیستم هشدار دهنده است. احساسات به ما می گویند كه وضع ما چگونه است. مثل اتاق كابین خلبان كه پر از درجه و عقربه است و هر كدام نشان می دهند كه كجامشكل وجود دارد. وقتی انگشت شما با چاقو خراش برمی دارد چه كار می كنید؟ درد تان می گیرد.

درد را در كجا احساس می كنید؟ مغز پیام را می گیرد و به سیستم احساسات آدرس انگشت را می دهد. بعد ما ضد عفونی و پانسمان می كنیم. مغز همچنان در حال ارسال پیام تا بهبودی است. در سیستم احساس ما درد یك حس است اما در جسم. عین این قضیه در روح ما هم هست. روح وقتی در عذاب است و آسییب می بیند در سیستم احساسی كه در مغز ما وجود دارد منعكس می شود. درك یك وضعیت است و احساس اعلام یك وضعیت.

در مورد جسم ما خیلی ملموس متوجه می شویم چون عینیت دارد ولی در مورد روح چون شناخت نداریم و علم هم در این مورد كار نكرده است، آدرس ها را متوجه نمی شویم. در نتیجه مشكل روحی را ما مشكل عاطفی می بینیم و نیاز روحی را نیاز عاطفی می شناسیم. درست مثل این كه انگشت دست راست مان زخم شده ما می رویم انگشت پای چپ مان را پانسمان می كنیم خوب اصلاً ربطی نداره.

روح ما یك جایی عذاب می بیند و اذیت می شود و درد را منعكس می كند ولی ما نمی دانیم بعد ادعا می كنیم كه خلأ عاطفی داریم و نیازهای عاطفی مان را دریافت نكرده ایم. من درك ناامنی از خودم دارم بعد آدرس اشتباه می دهم و میگم" همسرم به من محبت نمی كند، مرا درك نمی كند" خوب چه ربطی داره انگشت دستت زخم شده چرا انگشت پایت را آدرس می دی.

احساس منعكس كننده حالت های روحی است. امنیت را اگر نشناسیم آدرس اشتباه خواهیم داد.اگر ما احساس ناخوشایند داریم یعنی یك جایی از روحمان در حال اذیت شدن است. به قول مولوی یك روز پرنده ای در آسمان پرواز می كرد شكارچی به سایه اش تیراندازی می كرد و دنبال سایه ی پرنده می دوید.

درست كاری كه ما با روح مان می كنیم. روح مان توی آسمان پرواز می كند سایه اش روی احساس مان افتاده بعد ما به دنبال سایه می دویم و می خواهیم سایه را درست كنیم. شاد نیستیم بعد یك آهنگ شاد می گذاریم و شروع می كنیم به رقصیدن. وقتی از مادرها می پرسم شادهستید یا نه اذعان می كنند كه خیلی؛ در روز ساعت ها آهنگ    می ذارم و می رقصم. چه ربطی دارد؟ مرغ توی هوا  می پرد ما دنبال سایه اش می دویم.

پس امنیت یك درك است. درك در ناخودآگاه ما است. احساس در ذهن آگاه ما است و رفتار هم بر پایه ی ذهن آگاه است. در حقیقت درك نا امنی و مقصر و مظلوم از ناخودآگاه ما كه در كودكی شكل گرفته است، می آید. یعنی از زمانی كه ذهن و ناخودآگاه شكل می گیرد ما ناامن می شویم بعد در بزرگسالی و در رفتار و بخش آگاه دنبال دلیل ناامنی می گردیم و اشاعه اش می دهیم به جامعه ومعیشت و .....كه این كار در بخش آگاه ذهن صورت می گیردو ما اول مظلوم  می شویم و درك مظلوم از خودمان پیدا می كنیم بعد دنبال ظالم می گردیم. اولین ظالم هم كیست؟ آقایان و شوهران.

به همین دلیل است كه در جامعه ما اكثریت خانم ها مظلوم هستند.امروز دختران ما درك مظلومیت از خود را دارند تا وقتی ازدواج نكرده اند ظالم پدر و مادر هستند زمانی كه ازدواج كردند ظالم میشه همسر.

در مورد ناامنی هم همین طور است من در ناخودآگاهم ناامنی دارم، در آگاهم دنبال دلیلش می گردم. ان سه درك از ناخودآگاه ما    می آیند و ذهنی هستند اما قرینه ی آن ها را در عینیت هم  داریم. یعنی ما مقصر و مظلوم و ناامنی واقعی هم در بیرون داریم.

در فرهنگ لغت ریشه كلمه امن و هر كلمه ای كه ریشه آن امن باشد مثل مؤمن، ایمان و امنیت همه یك معنای واحد دارند و آن " نداشتن ترس " است. چون حاصل ناامنی ترس است.

  درك  ناامنی-------- احساس ترس                         درك امنیت ------------ احساس آرامش

هرجا كه كلمه ی امنیت هست آرامش و نبود ترس است. احساس ناشی از حضور امنیت، آرامش است و احساس ناشی از ناامنی، ترس است. نتیجه ی امن بودن اعتماد است و نتیجه ی ناامن بودن عدم اعتماد است.

                                                            امنیت
                                           --------------------------------------
                                            امن                                 ناامن

                                            آرامش                              ترس

                                            اعتماد                             عدم اعتماد

اگر درك عینی باشد، ترس می آید و من ناامن می شوم. تا حالا برای شما پیش آمده كه در تاریكی درحال گذر از خیابان باشید ناگهان یك سگ وحشی جلوی شما ظاهر شود.  شما ناامن می شوید و می ترسید كه كاملاً طبیعی است و درست است. این حالت عینی و واقعی است. بعد صاحب سگ از راه می رسد و شما یك نفس راحت می كشید و دوباره احساس امنیت می كنید.

عامل ناامنی كه از بین می رود، ترس هم از بین می رود و آرامش می آید. و حتی اگر قلاده سگ را به جای یك بزرگسال یك كودك در دست می گرفت باز هم چون به كودك اعتماد نداریم باز هم ترس و ناامنی خواهیم داشت. این یك ترس عینی است كه نه خوب است و نه بد، حتی لازم است. این ناامنی ما را به فكر می اندازد چون عینی است مثل خیلی از اتفاق های دیگری كه در زندگی پیش می آید و ما احساس ناامنی می كنیم و این احساس به ما كمك می كند كه ترس بیاید و ما راه چاره پیدا می كنیم و به كمك عقل و شناخت مسیر را اصلاح می كنیم و از خطر فاصله می گیریم.

اما یك موقع است كه ترس ذهنی است و وقتی ترس ذهنی باشد دیگر ترس نیست بلكه اضطراب است. در روانشناسی اضطراب یعنی ترس از موهومات یعنی منشأ آن مشخص نیست و این ناامنی یك تصور ذهنی است و اصلاً در بیرون وجود ندارد ولی من ناامن هستم. این ناامنی ها از كودكی و گذشته می آیند.

من ذهناً ناامن هستم و دلیلی عینی برای آن وجود ندارد. در شصت و هفتاد سال پیش جامعه ی ما بسیار فقیرتر از امروز بود و اصلاً قابل مقایسه با زندگی امروزی نیست. زندگی آباء و اجداد ما از نظر مالی و مادی اصلاً با زندگی امروز ما قابل مقایسه نیست. امروزه ما بسیار مرفه ولی ناامن هستیم. امنیت نداریم چون امنیت ذهنی ربطی به قضایای بیرون ندارد.

چگونه به کودک خود امنیت دهیم؟

قضایای بیرون فقط می توانند یك محرك باشند. اجداد ما امن بودند و ایمان داشتند و با درآمد یك روزه ای كه در جیب داشتند شكر می كردند و بدون دغدغه به خانه می رفتند اما ما امروز توی حسابمان پر از پول است و می دانیم كه تا دو سال آینده هم داریم كه بخوریم اما باز هم نگران هستیم.

ما برای این كه روزی احتمالاً اتفاقی خواهد افتاد از ذخیره امروزمان استفاده نمی كنیم و لذت نمی بریم؛ این یعنی ناامنی ذهنی كه امكان ندارد از بین برود. مگر این كه ذهن و درك خود را تغییر دهیم تا این ناامنی از بین برود. اگر درك خود را از امنیت عوض كنیم این ناامنی های امروزی از بین می رود.

ادعا می كنیم كه شاد نیستیم تصمیم می گیریم كه سفر برویم تا بلكه شاد شویم می رویم و برمی گردیم اما باز هم راضی نیستیم وشاد نمی شویم. چون درك ناامنی داریم و هیچ چیز نمی تواند آن را از بین ببرد مگر این كه درك را عوض كنیم و عوض كردن درك در حوزه كار ما و این دوره نیست كار ما و این دوره این است كه پیدا كنیم چه كار كنیم تا بچه های ما این درك ناامنی را پیدا نكنند و حوزه ی درس ما امنیت كودك است.

پس ما از یك ناامنی ذهنی رنج می بریم نه از یك ناامنی عینی. یكی از دلایلی كه ناامنی ذهنی شكل می گیرد تجربه دوران كودكی است. و یكی دیگر از دلایل آن بستر تاریخی كشور ما است. تاریخ ما بسیار تاریخ ناامنی است كه در قالب خصوصیات به ما و فرزندان ما منتقل شده است.

در بحث رشد گفتیم: استعداد، خصوصیات (اقتضاعات) و محیط، از عوامل رشد هستند. خصوصیات با ما در طول تاریخ همراه است. ما تنها كشوری در دنیا هستیم كه 1200 جنگ را پشت سر گذاشته ایم كه اگر تاریخ مان را 6000  سال بگیریم یعنی هر 5 سال یك  جنگ و خونریزی، قتل و غارت كه آخریش هم جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است.
 
ما در حال حاضر تاوان ناامنی های جنگ را می دهیم. و در این حالت هیچ چیز شما اصلاً مقصر نیستید. هر جامعه ای كه این مراحل را می گذراند، جامعه شناسان و متفكرینش باید در مورد مسائل و تبعات آن كار كنند كه متأسفانه ما اصلاً به جامعه شناسی نمی پردازیم و همه مسائل را از روان شناسی می خواهیم.

نمی دانیم كه در مسئله امنیت روانشناسی حرفی برای گفتن ندارد. می تواند اثرات ناامنی را در ذهن بررسی كند و آسیب های ذهنی ناشی از آن را درمان كند ولی در ایجاد امنیت و سلب امنیت هیچ نقشی ندارد. امنیت در حوزه روانشناسی نیست. اما ما برای هر اتفاقی می رویم سراغ روانشناسی.

امنیت و ناامنی حوزه ی اجتماعی دارد و در حیطه جامعه شناسی است. جامعه شناسی به ما میگه كه چرا ما ناامن هستیم و چگونه باید امن شویم. روانشناسی در حوزه روان انسان است و  روان انسان در همه ی جهان یكی است و یك نوع است ولی شرایط زیست در نقاط مختلف دنیا متفاوت است، دلایل ایجاد ناامنی هم متفاوت است.

عامل دیگر در ایجاد ناامنی بلایای طبیعی هستند كه ما جزو 10 كشور اول بلاخیز در دنیا هستیم. هر چند سال یكبار یك  زلزله یا سیل یا خشكسالی فاجعه آمیز داریم. كشور ما در طول تاریخ گرسنه بوده است و همیشه ناامنی غذا داشته ایم. ما كمتر از  50 سال است كه در مقیاس ملی سیر شده ایم.

هنوز 100 سال از سال دم پختكی نگذشته است. اواخر دوره ی قاجار كمتر از 4 نسل پیش در ایران قحطی آمد. قحطی آن قدر شدید بود كه در تهران یعنی پایتخت مردم از گرسنگی تلف شدند . دولت آن زمان در هر گذر دیگ بزرگ بلغور و برنج بار گذاشت تا مردم از گرسنگی نمیرند و از ان به بعد آن سال به نام سال دم پختكی معروف شد.

همچنین ما سال های قحطی و بیماری های واگیردار كشنده و خشكسالی بسیاری در تاریخمان داشتیم كه همه این ها بستر ناامنی ساخته كه ذهن های ما ناامن شكل بگیرد.

وعامل بعدی شكل گیری ناامنی، رفتار والدین با كودك است. اولین پدیده ای كه در كودك آسیب می بیند امنیت او است. در نتیجه همه ی آباء و اجداد ما بدون این كه مقصر باشند قربانی هستند. قربانی ناامنی تاریخی كه همراه ما آمده است. و حالا امروز ما می خواهیم به بچه های مان امنیت بدهیم.