کودکان


2 دقیقه پیش

با بطری نوشابه برای پسر کوچولو هواپیما بسازید

به جای خریدن اسباب بازی های گران قیمت ، می توانید با استفاده از ابزاری که در خانه در اختیار دارید اسباب بازی هایی با کمک فرزندان خود بسازید که هم در هزینه ها صرفه جویی می ...
2 دقیقه پیش

از رایحه درمانی نوزادان بیشتر بدانید

آیا شما می خواهید برای مراقبت از نوزاد خود، یک رویکرد جامع تری را انتخاب کنید؟ آیا شما به عنوان یک پدر و مادر به دنبال درمان های طبیعی برای بچه های کوچک خود هستید؟ آیا می ...

چطور با مامان‌های دیگر در ارتباط باشیم؟


اگر در خانواده، فقط شمائید که بچه دارید و هیچ‌کدام از اطرافیان فرزند کوچکی ندارند و نمی‌توانید در مورد مسایل فرزند با کسی حرف بزنید، شاید بهترین کار آشنایی با مادران دیگر باشد. اما چطور این کار را انجام دهید؟

 
 
 

صبح بخیر: اگر در خانواده، فقط شمائید که بچه دارید و هیچ‌کدام از اطرافیان فرزند کوچکی ندارند و نمی‌توانید در مورد مسایل فرزند با کسی حرف بزنید، شاید بهترین کار آشنایی با مادران دیگر باشد. اما چطور این کار را انجام دهید؟ ما چند ایده برایتان داریم. قرار گذاشتن با مادرهای جدید، همچون ملاقات‌های عاشقانه دوران پیش از ازدواج است. شما با انسان‌هایی که شناختی با آنها ندارید، قرار می‌گذارید و در مورد خود حرف می‌زنید. بنابراین، جایی برای خجالت وجود ندارد.

موقعیت‌ها را بسنجید

پس از سپری کردن دوران افسردگی پس از زایمان، چیزی که بیشتر از همه می‌تواند نظر شما را جلب کند، دیدن و آشنایی با مادرانی است که فرزندان آنها دقیقا هم‌سن فرزند شما هستند. در سوپرمارکت، مرکز خرید، مطب پزشک کودک و حتی در پارک، می‌توانید به آنها نزدیک شوید و برای آغاز آشنایی، از زیبایی یا بانمک بودن فرزندانشان تعریف کنید. به این وسیله، باب هم‌صحبتی را باز کنید. آنها نیز به دلیل وجه مشترکی که میانتان وجود دارد، از این دیدار و آشنایی استقبال خواهند کرد.  

گردهمایی دسته‌جمعی مادران

گردهمایی‌های دسته‌جمعی والدین یا مادرها یکی از بهترین مکان‌ها برای ملاقات با دوستانی است که همانند شما فرزند کوچک دارند. اگر خیلی اهل رفت‌وآمد با غریبه‌ها نیستید، لزومی ندارد دایم با این مادرها در ارتباط باشید. در همین ملاقات‌های هفتگی می‌توانید در مورد کودکان، نحوه تربیت آنها، مشکلات یا بیماری‌هایشان و اینکه آنها چه نظری دارند یا پزشک فرزند آنها چه می‌گوید و ... با هم حرف بزنید. این مکالمه‌ها شما را از حس تنهایی بیرون می‌آورد و می‌دانید کسانی در زندگیتان هستند که حالت‌های روحی و خستگی‌های مادر بودن را درک می‌کنند. برخی موسسه‌ها، مساجد یا بیمارستان‌ها با هزینه‌های کم از این دست برنامه‌ها برای مادران برگزار می‌کنند.

چطور با مامان‌های دیگر در ارتباط باشیم؟

خودتان اجتماع مادرانه تشکیل دهید

می‌توانید خیلی راحت با نوشتن یک متن و چاپ آن در نسخه‌های متعدد، آنها را در سوپرمارکت یا فروشگاه‌های محله قرار دهید. یا در روزنامه چاپ کنید و از مادرانی که همانند شما تازه بچه‌دار شده‌اند، بخواهید  در یک روز مشخص یک ساعت مشخص در هفته گرد هم جمع شوید و از همفکری یکدیگر لذت ببرید.

به صورت آنلاین جست‌وجو کنید

سایت‌های متعددی در حوزه کودک فعالیت دارند که بخش‌هایی برای فعالیت‌های گروهی آنلاین در اختیار کاربران خود قرار می‌دهند. می‌توانید در آنجا با مادران دیگر در ارتباط دایم باشید. از جمله می‌توان به وب‌سایت نی‌نی‌بان به نشانی niniban.com اشاره کرد. 


ویدیو مرتبط :
رتباط خطی ارتباط عمودی ارتباط غیرکلامی ارتباط همه جانبه ارتباط یک طرفه ارتباطات

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مامان ،موبایل دار می شود!



یک روز یکی از دوستان مامانم(خاله زهره من)منزل ما بود .ایشان به اتفاق مامانجزوه هایی را میخواندند که در یک همایش به آنها داده بودند.ناگهان کنجکاوی مامان گل کرد و با موبایلش شماره خاله ام را گرفت صدایی ظریف و زنانه گفت:«مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد»مامانم خندید و گفت مشترک مورد نظر ور دل من نشسته،اونوقت اینا میگن ...خاله زهره گفت:این که چیزی نیس،من شماره دوستمو گرفتم همین صدا گفت:«این شماره در شبکه موجود نمیباشد»در صورتی که من خودم با همین دو تا چشام،سند موبایلشو دیدم!من ساکت نشسته بودم و چیزی نمیگفتم.

آخه ما خیلی اصرار کرده بودیم که مامان موبایل بگیرد،او همیشه می گفت:شما ها جوون هستید و ما نگرانتون میشیم،شما داشته باشید بهتره.به او گفتیم:شما هم هیچ وقت خونه نیستید!یا همایش هستین یا سمینار یا کنگره!خوب بعضی وقت ها شما هم دیر میکنید و ما نگرانتون می شیم.بعد هم براش خوندیم:«جایی نمیروی که دل بیقرار من تا بازگشتن تو به صد جا نمیرود!»

در اثر همین اصرارهای متمادی!بالاخره دو سال پیش،مامان برای موبایل ثبت نام کرد.وقتی که مامان برای تحویل سیم کارت مراجعه کردةمسوول دفتر تلفن همراه گفت:«خانم مژدگانی بدین،شمارتون خیلی رنده.»مامان هم که ماشاالله در بخشش،دست حاتم طایی را از پشت بسته،200تومان به او داده بود!خودش گفت که آقاهه!چپ چپ نگاهش کرده لابد آقاهه فکر کرده مامان از پشت کوه دماوند آمده!به همین دلیل به معاملات ارزی و جاری مملکت وارد نیست!

مامان خوشحال به خانه آمد و جریان را تعریف کرد.بعد گفت:چه خوب شد آقاهه متوجه دو رقم آخر شماره نشد.پرسیدم:چطور؟گفت:چون دو رقم آخرش میشه عدد بیست!خوب،مخابراط هم که میدونه که«من خودم نمره بیستم،من مثه هیچ کسی نیستم»فریادمان در آمد و گفتیم:«وای...مامان تو رو خدا بس کن!چقدر از خودت متشکری.فردا برو یه دسته گل بگیر بذار جلوی آیینه!»مامان گفت:مرسی که یادم آوردین،اتفاقا برای خودم یک نوشابه باز میکنم!میبینید تو رو خد،مامانای این دور و زمونه رو!ظرفیت داشتن یک گوشی موبلیل را هم ندارند،آن وقت میخواهند پاجرو و ماکسیما هم بخرند.بگو یک دفعه دانشگاه آزاد هم بروند!

از روزی که موبایل به مامان داده اند،دائم آن را با خود این طرف و آن طرف می برد.وقتی به مهمانی می رود سفارش میکند«حتما به من زنگ بزنید هان»طفلک،هیچ کس به او زنگ نمی زند!حالا تازه شروع کرده که شماره اش را به دوستانش بدهد.راستی یادم رفت بگویم،قبل از این که سیم کارت را بدهند،بابای من که میخواست خیلی مدرن و روشنفکرانه عمل کند،از همه دوستانش پرس و جو کرد تا بتواند آخرین مدل گوشی را برای مامان بخرد.

مامان دلش میخواست گوشی مدل تعظیمی یا به قول خودش از آنهاییکه درش باز میشود،داشته باشد،دوربین دار که نمیخواست،چون میگفت:«هم گرونه و هم هر چیزی مال یه چیزیه!موبایل که دوربین عکاسی نیست!بعد مثل آدم های باکلاس!نشست و کاتالوگ گوشی را خواند.از نوشته انگلیسی که سر در نیاورد،ولی از ترجمه فارسی اصلا چیزی نفهمید ولی بالاخره ما به او یاد دادیم که در همایش ها!آن را روی ویبره بگذارد.مامان دوست ندارد موبایل را از گردنش آویزان کند و میگوید:این دیگه خیلی تیر آجری(تین ایجری)میشه(بابا کاریکلماتور).بنابراین چون موبایل توی کیفش است متوجه ویبره نمیشود و همه اش miss callدارد !smsهم که الحمدالله ندارد!خدا پدر و مادر خواهرم را بیامرزد که به مامان یاد داد چطئری smsهایش را بخواند.چند وقت بعد خواهرم براش smsفرستاد«وقتی بارون مییاد تو منو به اندازه قطره های بارون که میگیری دوست داری ولی من تو رو اندازه اون قطره هایی که نمیتونم بگیرم دوست دارم»باید بودید و اشک های مامانم را می دیدید و قربان صدقه هایش را میشنیدید!ای خواهر زبل