کودکان


2 دقیقه پیش

با بطری نوشابه برای پسر کوچولو هواپیما بسازید

به جای خریدن اسباب بازی های گران قیمت ، می توانید با استفاده از ابزاری که در خانه در اختیار دارید اسباب بازی هایی با کمک فرزندان خود بسازید که هم در هزینه ها صرفه جویی می ...
2 دقیقه پیش

از رایحه درمانی نوزادان بیشتر بدانید

آیا شما می خواهید برای مراقبت از نوزاد خود، یک رویکرد جامع تری را انتخاب کنید؟ آیا شما به عنوان یک پدر و مادر به دنبال درمان های طبیعی برای بچه های کوچک خود هستید؟ آیا می ...

داستان جک و لوبیای سحر آمیز



 داستان لوبیای سحر آمیز,قصه کودکانه لوبیای سحر آمیز

 داستان جک و لوبیای سحر آمیز

 

روزگاری ، کشاورز فقیری بود که زن و یک پسر تنبل به نام جک داشت .روزی که کشاورز مرد ، فقط یک گاو برای خانواده اش به جا گذاشت . جک و مادرش با شیری که گاو می داد زندگی می کردند . آنها هر روز صبح شیر را به بازار می بردند و می فروختند . اما یک روز صبح ، گاو دیگر شیر نداد و آنها دیگر پولی نداشتند که حتی یک قرص نان بخرند .

 مادر جک به جک گفت : « برو گاو را بفروش و با پول آن مقداری دانه بخر تا آنها را بکاریم . » بنابراین جک به بازار  رفت . در بین راه پیرمردی را دید که به او گفت : « جک گاوت را در برابر این لوبیای سحرآمیز به من می فروشی ؟ » جک چنین پیشنهاد ناچیزی را رد کرد ، اما پیرمرد گفت : « اگر امشب این لوبیا را بکاری ، تا صبح آن قدر رشد می کند که سر به آسمان می کشد . » جک از فکر پیرمرد خوشش آمد و گاوش را با لوبیای سحرآمیز عوض کرد . وقتی به خانه بازگشت ، مادرش فریاد کشید : « چقدر نادانی ! حالا از گرسنگی می میریم . » و بعد از این حرف ، لوبیا را از پنجره به بیرون انداخت .
 
صبح روز بعد جک از خواب برخواست و از خانه بیرون رفتد و با تعجب ساقه لوبیای عظیمی را دید که بالا و بالا رفته و به ابرها رسیده است . پیرمرد راست گفته بود . جک دلش می خواست از ساقه لوبیا بالا برود و ببیند تا کجا بالا رفته است . بنابراین شروع به بالا رفتن کرد و همین طور بالا رفت ...وقتی به پایین نگاه کرد از این که چقدر بالا رفته شگفت زده شد ولی همچنان به بالا رفتن ادامه داد و بالا رفت تا این که سرانجام به ابرها رسید .

در آنجا قصر سنگی بزرگی یافت . به طرف قصر رفت و جلوی در با خانم بسیار بزرگی روبرو شد . جک مودبانه به زن گفت : « ممکن است لطفا مقداری غذا به من بدهید ؟ » زن گفت : « به نظر می رسد پسر خوبی باشی . بیا توی قصر تا به تو چیزی بدهم . »
 
بدین ترتیب جک وارد آشپزخانه قصر شد . اما به زودی قصر شروع به لرزیدن کرد . تامپ ! تامپ ! تامپ! زن گفت : « زود باش ! بپر بیا اینجا ! » و با عجله جک را به داخل بخاری دیواری هل داد . جک دزدکی به بیرون نگاهی انداخت و غول بزرگی را دید . غول همین که به آشپزخانه یورش برد نعره کشید : « بوی چی می آید ؟ » زن پاسخ داد : « شاید بوی پس مانده های همان گوشتی باشد که ناهار دیروز باقی مانده . »
 
غول با  شنیدن اینجواب قانع شد و پشت میز نشست و غذایی که زنش برایش درست کرده بود خورد . هنگامی که غول غذایش را تمام کرد مشغول شمردن سکه های طلایی که در آن روز دزدیده بود ، شد و به زودی به خواب فرو رفت و خروپف او سراسر قصر را به لرزه درآورد . جک از توی بخاری دیواری بیرون خزید ، یکی از کیسه های طلا را قاپید و تلوتلو خوران به طرف ساقه لوبیا دوید . از آن پایین رفت ... تا این که صحیح و سالم به باغچه خودشان رسید . جک و مادرش مدتی با آن طلا ها گذران زندگی کردند و هنگامی که طلاها تغریبا تمام شده بود ، جک دوباره از ساقه لوبیا بالا رفت .

داستان لوبیای سحر آمیز,قصه کودکانه لوبیای سحر آمیز

 جک و لوبیای سحر آمیز

   
آن قدر بالا رفت تا این که به قصر غول رسید . همان زن دوباره او را به درون برد و مقداری شیر و نان به او داد . اما قبل از آن که غذایش را تمام کند قصر شروع به لرزیدن کرد تامپ ! تامپ ! تامپ! به محض آن تامپ ! تامپ ! تامپ! به درون بخاری دیواری پرید ، غول همراه یک مرغ وارد آشپزخانه شد . مرغ را روی میز گذاشت و به او دستور داد : « برای من یک تخم بکن ! » مرغ یک تخم طلایی کرد . چند لحظه بعد غول شروع به چرت زدن کرد و خروپفش سراسر قصر را به لرزه انداخت . تامپ ! تامپ ! تامپ! از توی بخاری دیواری بیرون خزید و مرغ را بغل کرد و به سمت ساقه لوبیا دوید .
 
وقتی که جک به خانه رسید مرغ جادویی را به مادرش نشان داد . مرغ را روی میز گذاشت و به او دستور داد : « برای من یک تخم بگذار » مرغ یک تخم طلا گذاشت . جک خیلی به خودش مغرور شد و لی مادرش گفت :« جک ، من دیگر نمی خواهم که از آن ساقه لوبیا بالا بروی ، چون دردسر می شوی . » اما چیزی نگذشت که جک دوباره حوصله اش سر رفت و تصمیم گرفت سری به قصر بزند . بنابراین یک روز صبح زود برخاست و از ساقه لوبیا بالا و بالا رفت .
 
از پنجره بازی به درون قصر خزید و چیزی نگذشت که صدایی آشنا شنید . تامپ! تامپ! تامپ! غول وارد شد و یک چنگ طلایی روی میز گذاشت . به چنگ دستور داد بنوازد و چنگ خود به خود آهنگ زیبایی نواخت . کم کم موسیقی لالایی ، غول را به خواب برد و خروپف او قصر را به لرزه انداخت . جک به طرف میز خزید و چنگ را قاپید . اما در همان حال که داشت به طرف در می دوید چنگ با صدای بلند فریاد زد : « ارباب! دارند مرا می دزدند » .

غول ناگهان از خواب پرید و گفت : « هوم ، بوی آدمیزاد می آید . چه زنده باشد و چه مرده ، الان استخوانهایش را خرد و خمیر می کنم و از نان درست می کنم . » غول با دیدن جک غرش وحشتناکی سر داد و نعره زد : « تو را برای صبحانه می خورم . » جک به طرف ساقه لوبیا فرار کرد و غول به دنبالش دید ، همچنان که غول به دنبال جک از ساقه لوبیا پایین می رفت ، ساقه لوبیا از سنگینی غول به لرزه درآمد . 

داستان جک و لوبیای سحر آمیز،لوبیای سحر آمیز

قصه کودکانه جک و لوبیای سحر آمیز

 
  جک همان طور که از ساقه پایین می آمد ، فریاد زد : « مادر ! مادر ! یک تبر برای من بیاور ! » مادر تبر به دست از خانه بیرون آمد ، اما با دیدن غول از وحشت شروع به لرزیدن کرد . جک از ساقه پایین پرید ، تبر را قاپید و شروع به شکستن ساقه لوبیا  کرد . گرومب ! ساقه لوبیا سرنگون شد و غول را هم با خود به زمین انداخت . جک با دیدن گریه مادرش خیلی ناراحت شد . از آن روز به بعد جک با  همه توان خود شروع به کار کرد و در نتیجه مادرش خیلی خوشحال شد .
 
بیشتر روزها صدای آنها از کشتزار بگوش می رسید که همراه تغمه زیبای چنگ آواز می خواندند . مرغ جادویی همچنان تخم طلا می گذاشت و جک و مادرش دیگر فقیر نبودند . با گذشت سالها ، جک بزرگتر شد و نظر شاهزاده خانم زیبایی را به خودش جلب کرد . وقتی شاهزاده خانم موافقت کرد که با او ازدواج کند جک نمی توانست بخت و اقبال خودش را باور کند . اکنون جک نه فقط یک مرغ جادویی و یک  چنگ داشت که آهنگهای دلنواز می تواخت ، بلکه یک شاهزاده خانم هم ، همسرش شده بود !

 

منبع: 5dabestani.mihanblog.com


ویدیو مرتبط :
Jak va Lobiyay Sehramiz جک و لوبیای سحر آمیز) داستان‌های کودکانه)

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

باراک اوباما: ماجرای ایران با لوبیای سحر آمیز حل نمی شود / من از اقدام نتانیاهو ناراحتم



اخبار,اخبارسیاست  خارجی,باراک اوباما
ماجرای ایران با لوبیای سحر آمیز حل نمی شود / من از اقدام نتانیاهو ناراحتم، اگر من به کنست اسرائیل می رفتم و علیه او لابی می کردم، برخی مطمئنا ابرو در هم می کشیدند

باراک اوباما رییس جمهور آمریکا در مصاحبه با سایت فوروارد گفت، من نگفته ام مخالفان توافق هسته ای با ایران جنگ طلبند آنچه گفته ام این است که رد شدن توافق هسته ای با ایران می تواند در نهایت منجر به جنگ شود.

به گزارش «انتخاب»، در این مصاحبه، سردبیر فوروارد پرسید: افرادی وجود دارند که حتی برخی از آنها حامیان شما هستند، این افراد احساس می کنند که شما به ایجاد ادبیات انتقادی و جنجالی درباره توافق کمک کرده اید آیا شما اینطور احساس نمی کنید؟

اوباما: به هیچ وجه. ممکن است یک مثال بزنید.

سردبیر فوروارد: گفتن اینکه افرادی که برضد توافق هستند افرادی جنگ طلب هستند.

اوباما: من اصلا این را نگفته ام. این در واقع جمله ای نیست که من استفاده کردم. آنچه من در سخنرانی خود در دانشگاه آمریکن گفتم و همچنان می گویم یک استدلال منطقی است و غیر احساسی است و آن این است که اگر در واقع ما این توافق را رد کنیم و اگر همه ما توافق داریم که ایران نباید سلاح هسته ای داشته باشد و در این مسئله هیچ شکی نیست! پس گزینه جایگزین چیست؟ گزینه جایگزینی که برخی ارائه کرده اند این است که باید تحریم ها را حفظ کنیم و به اعمال فشار به ایران ادامه دهیم و در نهایت به توافقی بهتر دست پیدا کنیم. توافق بهتر این گونه تعریف شده است که ایران نه تنها برنامه تسلیحات هسته ای را کنار بگذارد بلکه هر گونه برنامه هسته ای را چه صلح آمیز و چه غیر صلح آمیز کنار بگذارد.

و آنچه من گفتم و فکر می کنم که همه کارشناسان مسایل ایران و بین الملل نیز تایید می کنند، این است که ایران هیچگاه با آنچه تسلیم کامل قلمداد می کنند موافقت نخواهد کرد و ما در این موضع گیری حمایت جامعه بین المللی را نخواهیم داشت و این بدان معناست که نظام تحریم ها از هم فرو می پاشد. پس این گزینه یک گزینه خوب نخواهد بود و منتقدان به طور موثر و قوی به این نکته پاسخ نداده اند.

بنابراین اگر این مسیر مسدود است، همانطور که گفته ام با رد کردن این توافق ما برای خود گزینه های بسیار کمی باقی گذاشته ایم. ایران به طور بالقوه می تواند آنچه پیش از این مذاکرات انجام می داد را ادامه دهد و زمان فرار هسته ای خود را به چند ماه و حتی چند هفته کاهش دهد. ما از اتفاقاتی که درون ایران می گذرد اطلاع نخواهیم داشت و در این شرایط واقع گرایانه ترین گزینه برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای اقدام نظامی خواهد بود.

همچنین این گفته یک گفته جنجالی نیست. بسیاری از افرادی که با این توافق مخالفت کرده اند، گفته اند که این کاری است که آمریکا باید انجام دهد. در مکان هایی مانند صفحه سرمقاله وال استریت ژورنال نیز این مسئله مطرح شده است و اکنون آنها این را می گویند این در حالی است که ما اصلا چنین چیزی نگفته بودیم. می توانید در گوگل نیز سرچ کنید.

با این حال نکته این است که من هیچگاه نگفته ام که منتقدان توافق، جنگ طلب هستند. آنچه من گفته ام این است که اگر ما توافق را رد کنیم، نتیجه منطقی این است که اگر ما خواستار جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای هستیم، بالاخره حملات نظامی آخرین گزینه باقی مانده خواهد بود. اگر در دولت من این اتفاق نیفتد احتمال این که در دولت آتی این اتفاق بیفتد وجود دارد. و این مسئله ای است که باید در این بحث ها مد نظر قرار گیرد.

بنابراین فکر می کنم مهم است که بتوانیم به چالش کشیدن انگیزه افراد را کاملا متوجه شویم. فکر نمی کنم فردی مثل چاک شومر خواستار جنگ باشد. این چیزی نیست که من مطرح کنم. آنچه من گفته ام این است که اگر توافق را رد کنیم باید درباره گزینه های پیش رو واقع گرا باشیم. نباید به دنبال پاسخ های ساده باشیم و اینکه به لوبیای سحر آمیز دست پیدا کنیم و ناگهان این مشکل را حل کنیم یا اینکه یک میانبر وجود دارد که می توانیم به سادگی مشکل را حل کنیم و به کار خود بپردازیم و چینی ها و روس ها و ژاپنی و هندی نیز با ادامه تحریم ها موافق باشند، این درحالی است آنها نیز مانند من بر این باورند که این یک توافق بسیار خوب است و با افرادی که با این توافق موافق هستند هم نظر نیستند.

نکته ای که میل دارم به شما و خوانندگان تان و هر کسی که درباره رابطه آمریکا و اسرائیل حساسیت دارد، اطمینان بدهم این است که این درک مشترک حاصل شود که یکی از پایه های اساسی این رابطه این است که موضوعی تک حزبی نیست. حمایت هر دو حزب از اسرائیل برای بقای رابطه ای قوی بین آمریکا و اسرائیل حیاتی است. برخی اقدام هایی که در کنگره اتفاق افتاده مرا ناراحت کرده است چرا که فکر می کنم این اتفاق بیشتر سیاسی بوده است تا سیاست.»

سردبیر فوروارد پرسید: «آیا دارید به سخنرانی نخست وزیر (بنیامین نتانیاهو در کنگره آمریکا) اشاره می کنید؟»

اوباما پاسخ داد: « خوب ، پیشتر هم گفته ام ، این کار عاقلانه ای نبود. اگر من به کنست (پارلمان رژیم صهیونیستی) می رفتم و با اعضای کنست به شدت بر سر موضوعی که مخالف موضع نخست وزیر بود به لابی می پرداختم ، فکر می کنم حتما برخی در اسرائیل ابرو در هم می کشیدند (ناراحت می شدند). اما این حقیقت که تعدادی از - در حقیقت بیشتر جمهوریخواهان پیش از آنکه حتی توافق با ایران نهایی شود و آنها فرصت پیدا کنند، متن آن را مطالعه کنند، مخالفت خود را اعلام کردند، نشانگر این نکته است که گاهی وقت ها سیاسی کاری تا چه اندازه در امور دخالت داده می شود و این برای هیچ کس خوب نیست. و ببینید، شاید اگر نبود حمایت باور نکردنی جامعه یهودی، شاید هم اکنون در اووال آفیس (کاخ سفید) ننشسته بودم. جامعه یهودی همیشه از همان نخستین رقابت من در سنای ایالتی در هاید پارک شیکاگو ، رقابت برای مجلس سنا و رقابت ریاست جمهوری از من حمایت کرده است. جامعه یهودیان فقط به من رای نداده است، بیشتر عقاید، ارزش ها و حمایتی را که به من کمک کرد تا آدم کنونی باشم از جامعه یهودی دارم. دوستان زیادی هم در میان افراد این جامعه دارم که تا آخر عمر ادامه خواهد داشت و این شامل دوستانی می شود که با این توافق مخالفند.»


  اخبار سیاست خارجی - انتخاب