سلامت
2 دقیقه پیش | نشانه ها و عوارض کمبود ویتامینها در بدنویتامینها نقش مهمی را در بدن انسان ایفا میکنند. بهنحویکه کمبود ویتامین (حتی یکی از آنها) میتواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ... |
2 دقیقه پیش | چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش میزنند؟فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ... |
دردسرهای عشق
اگر میخواهید بدانید علاقهای که به محبوبتان دارید از نوع عشق است یا دوست داشتن ،و اینکه فرجام دوست داشتن و عشق هرکدام چگونه است ،این مقاله را بخوانید.
عشق که ممکن است بر گرفته از سه حرف اول "علاقه شدید قلبی " باشد ،احساسی قوی ،بسیار لذت بخش و هیجان انگیز است .در عین حال تلاطمها و نوسانات و دردسرهای بسیاری نیز به دنبال دارد که آخر کار باهم برابر میشوند.
اگر چه یک ساعت با معشوق به سر بردن از لحاظ نشاط و لذتی که ایجاد میکند با ساعتها مسافرت در بهترین محلهای دنیا برابری میکند،اما آزار و اذیتهایی هم دارد که به عمق لذت و شادیاش ،انسان را میرنجاند و غمگین میکند .گاهی غم و شادی،و رنج و لذتش با هم توأم نیست به این شکل که ابتدا فقط لذت و شادی است و پس از گذشت زمانی نوبت به رنج و دردش میرسد. به هر حال عشق در یک جایی و در یک مقطعی باعاشق تصفیه حساب میکند .
عشق به دلیل آنکه تمام فکر و قلب عاشق را تسخیر میکند، توقعات و انتظارات او را نیز از معشوق زیاد میکند . تمام آرزوی عاشق این است که دلبرش نیز او را همچون وی، بی نهایت دوست داشته باشد و هر لحظه و هر جایی به یاد او باشد، و لذتی جز با او بودن را طلب نکند .لذا عاشق بدون اینکه بخواهد ،خیلی زود تبدیل به یک آدم خودخواه میشود و محبوبش را میآزارد. او خود را ملزم به فداکاری برای محبوب میداند و متقابلاً از محبوبش توقع توجه و قدر شناسی پیدا میکند و از آنجا که فداکاریها و مراقبتهایش محدود نیستند ،پس توقعات او نیز محدود نخواهند بود .
عشق احساسی افراطی و سوزنده است و شهوت را تحریک میکند. عشق، عاشق را در حضور محبوب به تکلف میاندازد و او را مجبور به رعایت بیشتر مسائل اخلاقی در محضر یار میکند. عشق ،عاشق را سخت گیر و تند خو میکند.کمترین خطای محبوب که نشانی از بی مهری داشته باشند ،از نظر عاشق نابخشودنی است .روح و جان عاشق ممکن است با یک کلمه محبوب ،دچار طوفانی سهمگین شود و او را به شدت بیازارد . بنابراین توقع خویشتن داری از او مشکل است . لذا خیلی زود کار به تنگنا میکشد .
اما دوست داشتن هر چند به اندازه عشق ،فرح انگیز و لذت بخش نیست ،بسیار منطقیتر و آرامش بخش است.
آرامش حالتی است که با عشق قهر است .عاشق به هر چه برسد به آرامش نمیرسد .شاید دلیلش این است که عشق مخصوص خداست و تنها کسی که میتواند پاسخی شایسته به عشق بدهد و آخرالامر، عاشق را با نامردی در فراق تنها نگذارد ،خداست.
بزرگی در قیاس عشق و دوست داشتن میگوید:
"عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت .عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف میشود، اما دوست داشتن با این حالات نا آشنا است، دنیایش دنیای دیگری است.
آرامش حالتی است که با عشق قهر است .عاشق به هر چه برسد به آرامش نمیرسد .شاید دلیلش این است که عشق مخصوص خداست و تنها کسی که میتواند پاسخی شایسته به عشق بدهد و آخرالامر، عاشق را با نامردی در فراق تنها نگذارد ،خداست .و تنها خداست که شایستگی عشق بی قید و شرط را دارد . به همین دلیل است که تنها، عشق روحانی و معنوی ،میتواند انسان را به آرامش برساند.
بندگان خدا همواره گرفتار معایب و احتیاجاتی هستند که چون خوب تحت نظر قرار گیرند ،برجسته شده ،بسیار زننده و ناخوشایند جلوه میکنند. یکی از خصوصیات عاشق این است که محبوبش را زیر ذره بین میبرد،و به کوچکترین و طبیعیترین رفتارهایش توجه میکند،لذا با درک معایبش از او دلزده میشود و به دوگانگی در احساسات دچار میشود .در چنین حالاتی است که یک شخص، عشق و نفرت را نسبت به یک نفر تواما احساس میکند.
عشق ،چندان ارتباطی با محاسن محبوب ندارد .ناگهانی ایجاد میشود و دیوانهوار اوج میگیرد، اما دوست داشتن به تدریج ،و در اثر درک خوبیهای طرف مقابل ،و به صورت واکنشی در برابر فداکاریهای او ایجاد میشود. لذا روی دوست داشتن میتوان حساب کرد اما روی عشق نه !
دوست داشتن فرمول دارد .اگر به آن عمل کنی قطعاً به جواب میرسی . خوبی ،احسان و فداکاری ،احساس دوست داشتن را به وجود میآورد . از حضرت علی علیهالسلام نقل شده است که : الانسان عبید الاحسان انسان بنده کسی است که به او احسان میکند . و بالاحسان تملک القلوب:با احسان مالک قلبها شوید.(غررالحکم)
اما عشق از هیچ قانون شناخته شدهای تبعیت نمیکند .شاید عقدههای روحی ،نیازهای برآورده نشده ،شناختهای غلط ،احساسات کاذب و ...شخصی را در مورد دیگری به اشتباه میاندازد و او را تبدیل به یک اسطوره میکند. مثلاً کسی که جویای همسر مناسبی است ،ممکن است با یافتن شخصی که از نظر ظاهری ایده آل اوست ،احساس عشق را تجربه کند .این عشق ،حسی وهمی است که در اثر نیاز و فشار غریزه به وجود آمده است .لذا به اندازه اوج همان نیاز نیز قدرتمند میشود.
منبع:tebyan.net
ویدیو مرتبط :
دردسرهای عظیم
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
داستان عشق و ديوانگي
در زمانهاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود، فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بي كاري خسته و كسل شده بودند.
ناگهان ذكاوت ايستاد و گفت بياييد يك بازي بكنيم مثل قايم باشك.
همگي از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا فرياد زد، من چشم مي گذارم و از آنجايي كه کسي نمي خواست دنبال ديوانگي برود همه قبول كردند او چشم بگذارد.
ديوانگي جلوي درختي رفت و چشم هايش را بست و شروع كرد به شمردن .. يك .. دو .. سه .. همه رفتند تا جايي پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آويزان كرد، خيانت داخل انبوهي از زباله پنهان شد، اصالت در ميان ابرها مخفي شد، هوس به مركز زمين رفت، دروغ گفت زير سنگ پنهان مي شوم اما به ته دريا رفت، طمع داخل كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد و ديوانگي مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق كه همواره مردد بود نمي توانست تصميم بگيريد و جاي تعجب نيست چون همه مي دانيم پنهان كردن عشق مشكل است، در همين حال ديوانگي به پايان شمارش مي رسيد نود و پنج ... نود و شش. هنگامي كه ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و بين يك بوته گل رز پنهان شد.
ديوانگي فرياد زد دارم ميام. و اولين كسي را كه پيدا كرد تنبلي بود زيرا تنبلي، تنبلي اش آمده بود جايي پنهان شود و بعد لطافت را يافت كه به شاخ ماه آويزان بود، دروغ ته درياچه، هوس در مركز زمين، يكي يكي همه را پيدا كرد به جز عشق و از يافتن عشق نا اميد شده بود. حسادت در گوش هايش زمزمه كرد تو فقط بايد عشق را پيدا كني و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
ديوانگي شاخه چنگك مانندي از درخت چيد و با شدت و هيجان زياد آن را در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صداي ناله اي دست كشيد عشق از پشت بوته بيرون آمد درحالي که با دستهايش صورتش را پوشانده بود و از ميان انگشتانش قطرات خون بيرون مي زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمي توانست جايي را ببيند او كور شده بود! ديوانگي گفت من چه كردم؟ من چه كردم؟ چگونه مي توانم تو را درمان كنم؟ عشق پاسخ داد تو نمي تواني مرا درمان كني اما اگر مي خواهي كمكم كني مي تواني راهنماي من شوي.
و اينگونه است كه از آنروز به بعد عشق كور است و ديوانگي همواره همراه اوست! و از همانروز تا هميشه عشق و ديوانگي به همراه يکديگر به احساس تمام آدم هاي عاشق سرک مي کشند ...