سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

فقط بخندید ! (لطیفه های کودکانه)



لطیفه کودکانه,لطیفه

 


یه روز دو تا تنبل میرن بانک میزنن، اولی میگه بیا پولا رو بشمریم.

دومی میگه: ولش كن فردا رادیو میگه!

 

=======================

 

آقای فراموشکار میره دكترمیگه آقای دكترمن فراموشی گرفته ام.

دكتر میگه: چندوقته این بیماری رو دارین؟

آقای فراموشکار  میگه: كدوم بیماری؟  

 

========================

 

پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میكرده، بهش میگن چرا گریه میكنی؟

میگه: دلم واسه خواننده‌اش میسوزه، طفلكی لال بوده!

 

=========================

 

یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.

دوستش میگه: نه اگه غرقشم مامانم منو میكشه!

 

========================

 

طرف جلوی یک عابر بانک ایستاده بود و التماس می‌کرد: تو می‌تونی دو میلیون تومان به من قرض بدی، می دونم که داری، کمکم کن، به خدا بهت بر می گردونم!

 

========================

 

پدر پسرشو میفرسته دانشکده افسری، دوستاش بهش میگن: درس پسرت که خیلی خوبه بود، بهتر بود میگذاشتی دکتر یا مهندس بشه؟

پدر میگه: نه، آخه میخوام وقتی درسش تموم شد باهم کلانتری باز کنیم!

 

============================

 

قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟

متهم: جناب قاضی! خودش می‌خواست، هر وقت من را می‌دید،می‌گفت یک سری به ما بزن!

 

منبع:tebyan.net


ویدیو مرتبط :
خندوانه - کلیپ بخندید، بخندید...

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

لطیفه های کودکانه



 

لطیفه های کودکانه

 

کانال سوئز:

آموزگاری از یکی از دانش آموزان کلاس خود پرسید:ب

گو ببینم کانال سوئز در کجاست؟

دانش آموز کمی فکرکرد و بعد با تعجب گفت: نمی دانم، آقا. تلویزیون ما چنین کانالی را نمی گیرد!

 

تعریف

پرویز: چه خط قشنگی داری!

هوشنگ: کاش من هم می توانستم یک چنین تعریفی از تو بکنم.

پرویز: تو هم، اگر مثل من، دروغ می گفتی، می توانستی.

 

آخر فیلم

اولی: فیلم دیشب را تا آخر دیدی؟

دومی: بله

اولی: من خوابم برد. آخرش چی شد؟

دومی: هیچی، فیلم تمام شد.


خیلی نمی شه

معلم: یک یکی می شه چند تا؟

شاگرد: فکر نمی کنم خیلی بشه!!

 

پلاکارد

مظفر روی کمربندش یک پلاکارد می چسباند که نوشته شده بود «به زودی در این محل یک موبایل نصب خواهد شد.»

 

منبع:لطیفه های شیرین ایرانی