سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

زندگی در بند بایدها و نبایدها متوقف است



طریق بایدها, بایدها و نبایدها

 

پیام هایی هست که از طرف والدین، همسالان یا جامعه به شما می رسند و عبارات حاوی «باید» را در ذهنتان تقویت می کنند. این «باید» ها معیاری می شوند برای آنچه باید خودتان را با آن بسنجید. وقتی نمی توانید با بایدهایتان کنار بیایید، خودتان را سرزنش می کنید و به خود می گویید:

باید بهتر عمل می کردم.
باید همیشه شاد و خوشبخت باشم.
باید کارآمدتر باشم.
باید دوست یا همسر کاملی باشم.
باید در همه کارهایم موفق باشم.

 

ممکن است این بایدها را با انگیزه اشتباه بگیرید. ممکن است باور داشته باشید که این بایدها به شما کمک می کنند تا تلاش کنید آدم بهتری باشید؛ اما بایدها درواقع به گونه ای مخرب، خشک هستند و مسیری را نشان می دهند که زندگی با آن ها دشوار است. بایدها باعث می شوند که احساس بی کفایتی، شرمساری، ناامیدی یا ناکمی کنید. این فرایند، سودمند نیست و تنها باعث می شود خودتان را تحقیر کنید.

یکی از روش هایی که می توانید از آن طریق بایدها را از تسلط بر زندگی تان بازدارید، جداکردن آن ها از ازش های سالم و معتبر است. ارزش ها می توانند معنا و هدف فراهم کنند؛ یعنی به شما کمک می کنند به درونتان رجوع کنید و شما را تشویق می کنند کاری انجام دهید که در نظر شما درست و باارزش است. به کمک معیارهای زیر می توانید تفاوت بین باید و ارزش سالم را درک کنید.

ارزش های سالم
1- انعطاف پذیرند و براساس شرایط، استثناها را مدنظر قرار می دهند. بایدهای ناسالم، منعطف نیستند و مطلق نگرند. برای نمونه، این اصل که شما باید از ناراحت کردن دیگران بپرهیزید، می تواند قابل اجرا باشد، اما اگر در هر شرایطی خودتان را متعهد می دانید که به هر قیمتی نباید دیگران را ناراحتی کنید، حتی اگر به قیمت نادیده گرفتن نیازهای ضروری خودتان باشد، این ارزش ناسالم است. ارزش های ناسالم سخت، خشک و غیرقابل انعطاف هستند و اغلب کلماتی مانند هرگز، همیشه، همه، کاملا و... را شامل می شوند. در این موارد باید از قانون وضع شده پیروی کنید؛ در غیر این صورت احساس «بی ارزشی» و «بدبودن» می کنید.

 

2- از شناخت و آگاهی خود فرد نشئت می گیرند؛ نه دیگران: یعنی اختیاری هستند؛ نه اجباری، دارا بودن یک باور بدین معناست که شما آن را برای زندگی تان مورد بررسی قرار داده اید و آن باور هنوز برای شما معنا دارد. در مقابل، ارزش هایی که منشا آن ها تایید دیگران است، آن هایی هستند که شما بدون این که تعیین کنید چقدر با نیازها، شخصیت و شرایطتان هماهنگی دارند، آن ها را می پذیرید و مطابق با ارزش های والدینتان هستند.

پذیریش بدون بررسی و شرط ارزش های والدین با دیگران مانند خریدن اتومبیل بدون معاینه فنی آن است؛ یعنی هرچه فروشنده می گوید، می پذیرید. شما کاری را انجام می دهید چون احساس می کنید مجبورید آن را انجام دهید؛ نه به خاطر این که آن کار با نیازها، اهداف و تجربه زندگی شخصی تان هماهنگ است.

3- واقع گرایانه هستند و به ارزیابی مثبت از پیامدها و نه ارزیابی منفی، متکی هستند. ارزش های واقع گرایانه اغلب به پیامدهای مثبت منتهی می شوند. هدف این ارزش ها این است که به چیزی منجر شوند که احساسی خوب در شما ایجاد کنند.

باید غیرواقع گرایانه، به شما می گوید به دنبال چیزی باشید چون درست است، با وجود بها یا پیامد منفی ای که می تواند برای شما داشته باشد. برای نمونه، غیرواقع گرایانه است که به ازدواجی بد ادامه دهید فقط چون آدم «نباید» طلاق بگیرد! پیامدهای هیجانی که در طول سال ها گسترش می یابند، فاجعه بار خواهند بود؛ یعنی به اصولی بی معنا منجر می شوند.

4- ارتقادهنده، غنی و پربارکنندگی زندگی هستند، نه محدودکننده آن. ارزش های شما باید به شما اجازه بدهند نیازهای هیجانی، عقلانی و جسمانی تان را دنبال کنید. ارزش های سالم شما را وادار نمی کنند آنچه در زندگی تان اهمیت دارد، فدا کنید. برای نمونه، اصولتان از شما می خواهد همیشه و به هر قیمتی خوشحال و بانشاط باشید. این ارزش موجب غنی سازی زندگی تان نمی شود، زیرا حق شما را برای تجربه دامنه وسیعی از هیجانات نادیده می گیرد. شما گاهی نیاز دارید ناراحت، ناکام یا عصبانی باشید!

فرصت های زیادی در زندگی وجود دارد که به خودتان فشار آورید سعی کنید بهتر باشید. شما می توانید روش های سالمی پیدا کنید که زندگی تان را براساس ارزش های بنیادی خود شکل دهید. شما به دو طریق به عزت نفستان حمله می کنید:

 

اول) با درپیش گرفتن اصول ناهماهنگ با شخصیت خودتان. این اصول شما را ترغیب می کند خودتان را با برخی از مفاهیم کمال گرایی مقایسه کنید. وقتی در چنین آزمون غیرممکنی مردود شوید، عزت نفستان قربانی می شود و از طرف این منتقد درونی، به شدت آسیب می بینید.

دوم) بایدها در زمینه های اخلاقی به دنبال شما می آیند؛ یعنی بایدهای شما ممکن است مفهوم ضمنی خودساخته ای از درست یا نادرست در موقعیت هایی داشته باشند که هیچ ربطی به ارزش های اخلاقی تان ندارد. برای مثال، اگر والدین شما اصرار دارند که سلیقه های شخصی شما در لباس پوشیدن، موسیقی یا انتخاب دوستان، «نادرست» هستند، ممکن است به بایدهایی متوسل شوید که موضوعات مربوط به سلیقه و ترجیح های شما را به موضوعی اخلاقی تبدیل کند.

کمی زمان صرف کنید و در طول این هفته بررسی کنید کدام بایدهایتان به اصول انتقاد تبدیل شده اند و باعث می شوند درباره خودتان احساس بدی داشته باشید. با فهرست کردن همه بایدهایی که به ذهنتان می رسد شروع کنید. به فرایند به چالش کشیدن بایدهای آسیب زا و ناسالم خودتان ادامه دهید و آن ها را تا حد ممکن منعطف سازید. همچنین ارزش هایی را مشخص کنید که راهبردهای سالمی هستند که خواهان آن ها هستید و زندگی با آن ها را انتخاب می کنید.

منبع:مجله راز/برترین ها

 


ویدیو مرتبط :
صنعت کشاورزی، بایدها و نبایدها (1)

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

دعوت به زندگی بی بند و بار آمریکایی



 

  دعوت به زندگی بی بند و بار آمریکایی

 

 

فیلم "هِشِر" روایت تنهایی اعضای خانواده ای است که بعلت اتفاقی ناگوار دچار افسردگی شده و زندگی را یک جریان پوچ و در عین حال پر از درد و رنج می دانند.

Hesher

هِشِر

محصول سال ۲۰۱۰

نمایش عمومی ۲۰۱۱

هنرپیشگان: جوزف گوردون – لویت، راین ویلسون، ناتالی پورتمن

کارگردان: اسپنسر ساسر

تی جی پسر خردسالی که به تازگی مادر خود را از دست داده است، روزی به طور اتفاقی در ساختمانی نیمه کاره با هِشِر آشنا می شود. هشر نیز با تعقیب پسرک خانه وی را پیدا کرده و سعی می کند همچون عضو ثابتی از خانواده پسرک با آنها زندگی کند . پدر تی جی هم که پس از از دست دادن همسرش امیدی به ادامه زندگی ندارد و بی هیچ کنترلی از قرصهای آرام بخش استفاده می کند ، با حضور هِشِر مخالفتی نکرده و خود به خود هِشِر جزو خانواده تی جی می شود ....

فیلم "هِشِر" روایت تنهایی اعضای خانواده ای است که بعلت اتفاقی ناگوار دچار افسردگی شده و زندگی را یک جریان پوچ و در عین حال پر از درد و رنج می دانند. البته نمود این افسردگی و شدت و ضعف آن در هر کدام متفاوت است. در همان ابتدای فیلم کارگردان درقالب چند کاراکتر این خانواده را برای ما به تصویر کشیده و در سکانس آغازین کلیتی از شخصیت آنها برای بیننده ترسیم می کند.

«تی جی» پسری کوچک که با از دست دادن مادرش خود را کاملا تنها حس می کند و تمام هم و غمش پس گرفتن خودرویی است که او را بیاد مادرش می اندازد.

«پاول فورنی» پدر افسرده و ناامید از زندگی "تی جی" که همه چیز حتی پسر خردسالش را به فراموشی سپرده است. در همین بین کاراکتر «هِشِر» که شخصیت اصلی فیلم است مطرح می شود؛ و قرار است با حضور او مشکلات این خانواده حل شود. هشر کسی است که هیچ چیز برایش مهم نیست. از همه چیز و همه کس بریده. صبح و شام برایش فرقی ندارد؛ و به همین دلیل با بقیه بسیار متفاوت بوده و دیگر کاراکترهای افسرده فیلم با نگاه به عمق رفتار وی که همان بی توجهی به مسائل پیرامون است ، می توانند از زیر بار این مشکلات رها شوند . به نوعی می توان هِشِر را سفیر امید برای تی جی و پدرش دانست.

البته فیلم در این میان سه کاراکتر فرعی یعنی «مادلین مادربزرگ تی جی» ، «نیکول» و «داستین» را نیز مطرح می کند که حضورشان تنها در پرداخت سه کاراکتر اصلی موثر است. «داستین» که پسری شرور است و «نیکول» که دختری تنها و منزوی ست بیشتر در پرداخت شخصیت تی جی موثر بوده و «مادلین» پیر زنی که چیزی به پایان عمرش باقی نمانده و اثرات آلزایمر هم در او دیده می شود، برای پرداخت شخصیت هِشِر و پاول مطرح شده است.

اما چرایی رفتار هشر در این خیل عظیم مشکلات زندگی را باید در تنها علاقه اش یعنی موسیقی متال جستجو کرد که کارگردان در طول فیلم به خوبی به آن اشاره کرده است. برای روشن شدن این مطلب کافیست به ریشه های فکری موسیقی متال در آمریکا توجه کنیم . بررسی این ریشه ها ما را به سه تفکر مهم و اصلی یعنی اگزیستانسیالیسم ، لیبرالیسم و مدرنیسم می رساند .

اگزیستانسیالیسم مکتبی است که جوهر انسان و مادر تمام ارزش ها را آزادی می داند و معتقد است که انسان تنها موجود آزاد این عالم است و دایره آزادی او در این حد است که به خودش سرشت می دهد و طبیعت و ماهیت می بخشد .

لیبرالیسم که از آن به مکتب آزادی تعبیر می کنند در فرهنگ و اعتقادات ما چیزی جز اباحه گری نیست به این معنا که همه چیز برای فرد مباح است و هیچ تکلیفی برای انسان وجود ندارد و هیچ نوع الزام و ضرورتی در قلمرو خواست و اراده انسان مطرح نیست . این مکتب از درون نگرش اومانیستی زاده شده است . از دیدگاه اومانیسم چون انسان به صورت مستقل و بدون اتکا به عالم متافیزیک و صرفا با تجربه و عقل برای خود برنامه های زندگی را تعیین و تایید می کند ، لذا هیچ امر حلال و حرامی برای او وجود نداشته و همه چیز فی حد ذاته برای انسان مباح است .

مدرنیسم تقریبا زاییده بسیاری از مکاتب غربی است و در آن مسائلی چون عقل گرائی، حس گرائی، افکارعوام برتر، حتی اخلاق و مبانی اعتقادی دینی، حذف سطوح معرفتی و تشریح آزادی های انسانی تا حد لیبرالیسم کاملا به چشم می خورد و در جریان این نحله فکری دیده می شود.

همانطور که می بینید انسان و آزادی اساس این تفکرات است و می توان "هشر" را میوه رسیده و کامل شده این سه تفکر دانست. هشر بی هیچ قید و بندی در حال گذران زندگی است. برای او مهم نیست که چه بخورد و کجا بخوابد و حتی چه چیز بپوشد. یک موجود بی رگ و ریشه تمام عیار که هیچ دلیل قابل قبولی از نگاه دیگران برای اعمال خود ندارد و هیچ الزامی هم برای خود در ارائه دلیل به دیگران نمی بیند. در مجموع یک انسان رها از همه چیز. او تنها به خود و تمایلات خود اهمیت می دهد. به عنوان مثال زمانی که داستین ، تی جی را مورد آزار و اذیت قرار می دهد هشر به راحتی از کنار این مسئله عبور کرده و به او کمک نمی کند چون هیچ لذتی از این کار نمی برد ولی مدتی بعد ماشین داستین را به آتش می کشد چراکه این کار برای او بسیار مفرح است. در مجموع فیلم سعی دارد بگوید که تی جی و پاول تنها با فکر نکردن به مشکلاتی که برای آنها رخ داده است و رها سازی ذهن از جریان ها و حوادث پیرامون می توانند این مسائل را حل کنند. کما اینکه در انتهای فیلم پاول و تی جی بعد از تشییع جنازه «مادلین» که به نوعی تشییع تعلقات ، وابستگی ها و مشکلات است ، افسردگی پاول درمان و شادی به خانه باز می گردد.

البته باید به این مسئله توجه داشت که شاید ظاهر تفکری که فیلم قرار است به بییننده القا کند زیبا و جذاب باشد اما وقتی عمیق تر به این تفکر نگاه کنیم خواهیم دید که وجود فردی با خصوصیات هشر در جامعه ، خود جزو بزرگ ترین مشکلات هر جامعه ای از جمله آمریکا است. فردی که جز خود و تمایلات و لذات خود به چیز دیگری اهمیت نمی دهد و در قید و بند هیچ نوع قانونی نمی گنجند، یکی از خطرناک ترین موجودات زمین است. شخصی چون هشر هر لحظه ممکن است از چیزی خوشش بیاید و یا مسئله ای وی را ناراحت کند. مثلا هر آن ممکن است به شخصی علاقه مند شود، در نتیجه با وی دوست خواهد شد، لحظه بعد ممکن است از او متنفر شود درنتیجه احتمال دارد او را از بین ببرد ؛ چراکه تمام نگاه چنین شخصی به خود و تمایلات خود است؛ اگر به دیگران هم اهمیت بدهد (مانند رفتار هشر در مورد مادلین) بدلیل لذتی است که از این کار می برد و نه چیز دیگر..... / نقد : خبرگزاری سینمای ایران