ورزشی


2 دقیقه پیش

پیرترین و جوان ترین بازیکن یورو 2016

سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ترین، کوتاه ترین و بلندترین بازیکن‌های یورو ۲۰۱۶ پرداخته است. خبرگزاری ایسنا: سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ...
2 دقیقه پیش

عکس: ارزش تیم های حاضر در یورو 2016

در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ها هستند. وب سایت مشرق: در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ...

رئیس فدراسیون نابینایان :چشم هایم را که از دست دادم به پدرم گفتند اگر می مرد که بهتر بود!



روز جهانی عصای سفید,گفتگو با مظلومی,مشکلات نابینایان

رئیس فدراسیون نابینایان :چشم هایم را که از دست دادم به پدرم گفتند اگر می مرد که بهتر بود!

محمدرضا مظلومی سرپرست فدراسیون نابینایان و کم بینایان به بهانه روز جهانی عصای سفید مهمان موسسه خبر بود.

 15 اﮐﺘﺒﺮ روز ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﺎن و ﻋﺼﺎی ﺳﻔﯿﺪ اﺳﺖ. اﯾﻦ روز در ﺟﻬﺖ اﻫﻤﯿﺖ ﺑﻪ روﺷﻨﺪﻻن، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﺸﮑﻼت آﻧﻬﺎ و اﯾﺠﺎد ﻣﺤﯿﻂ ﻫﺎی ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮای اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﻨﺪﮔﺎن از ﻋﺼﺎی ﺳﻔﯿﺪ به این عنوان نامگذاری شده است. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ از ﺳﺎل 1964 ﮐﻪ اﯾﻦ روز ﺗﺼﻮﯾﺐ ﺷﺪه، ﺑﻬﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای ﭘﺎﺳﺪاﺷﺖ دﺳﺘﺎوردﻫﺎی اﻓﺮاد ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ هم ﺑﻪ شمار می رود.

 

به همین بهانه محمدرضا مظلومی سرپرست فدراسیون نابینایان و کم بینایان مهمان موسسه خبر بود. او که از امکانات جامعه برای نابینایان  گلایه دارد، از مسئولان کشور می خواهد نگاه ویژه ای به این افراد داشته باشند. مظلومی همچنین اعتقاد دارد اگر بستر لازم فراهم شود، ورزشکاران نابینا حرف های زیادی را برای گفتن دارند.

*در حال حاضر برنامه‌های کلی شما برای فدراسیون ورزشهای نابینایان و کم بینایان چیست؟
در ابتدا می خواهم گریزی بزنم به روز جهانی عصای سفید. عصای سفید چه می خواهد بگوید و هدفش چیست؟ سپس به ورزش آنها می رسیم.

 

سازمان ملل 15 اوکتبر را به نام روز جهانی عصای سفید و نابینایان نامگذاری کرده که هر ساله در سراسر دنیا به این مناسبت مراسم های مختلفی برگزار می شود، هدف آن هم این است که به مردم عادی بگوید اگر ما شما را نمی بینیم، شما ما را ببینید. ما هم به عنوان یک انسان در این جامعه زندگی می کنیم و با وجود تمام مشکلات پویا هستیم.

 

به هر حال مسئولین و مردم ما را هم ببینند و به ما توجه کنند. من احساس می کنم که همیشه دیدن مهم نیست، فهمیدن مهم است. از زندگی چه چیزی می فهمیم؟ می خواهم بگویم با وجود تمام مشکلات بچه ها با این عصا حرکت می کنند و به زندگی خود ادامه می دهند. امیدوارم مسئولین به خوبی وظیفه‌شان را انجام دهند.

 

ما اگر دارای دو فرزند باشیم و یکی از آنها مشکل درسی داشته باشد، برای او معلم تقویتی می گیریم. بچه های نابینا هم به نوعی محدودیت دارند و از همه امکانات کشوری نمی توانند استفاده کنند. باید به آنها کمک کنیم تا با وجود محدودیت از این امکانات استفاده کنند.

روز جهانی عصای سفید,گفتگو با مظلومی,مشکلات نابینایان

 از جمله نیاز آنها ورزش است. بچه های ما به خاطر نوع معلولیت‌شان تحرک کمی دارند. مسئولین مملکت و شهرداری ها امکانات را طوری محیا نکرده اند که امثال ما هم بتوانیم از آنها استفاده کنیم. این فرهنگ سازی ایجاد نشده. من در فروردین سال 62 در جنگ تحمیلی مجروح شدم. از سال 63 که وارد فضای ورزش شدم، نیروی بسیاری از آن گرفتم. با کمک ورزش توانستم ادامه تحصیل بدم، به کار مشغول شوم.

*شما در کدام عملیات مجروح شدید؟
والفجر یک. ترکش، موج انفجار و خاک همه با هم همراه شدند و من را زدند (می خندد)

*بعد از آن که این اتفاق برای شما افتاد، چه احساسی در آن لحظه داشتید؟
روزی که مجروح شدم نمی دانستم این اتفاق برای من می افتد. بعد از طول درمانی که سپری کردم، متوجه شدم که باید از یک دنیای بینایی وارد یک دنیای نابینایی شوم. به زمان نیاز بود تا من این واقعیت را قبول کنم.

 

یک روز به خودم گفتم به هر صورت این اتفاق افتاده، اگر ادعا داری با وضع موجود خوب زندگی کن. اگر جنگ تمام می شد و بدون مجروحیت زندگی می کردی، هنر خاصی نبود. با وضع موجود زندگی کردن هنر است. الحمدالله در این 30 سال هم همیشه کار کردم که آن را مدیون ورزش می دانم.

 

ورزش کمک بسیاری به من کرد، در دانشگاه رفتن، کار اداری، اعتماد به نفس و... در این 30 سال اگر نگویم بهتر از دیگران، اما بدتر از دیگران هم زندگی نکردم. خدا به من عنایت کرد و من هم همت کردم. اگر ورزش برای افراد سالم لازم باشد، برای نابینایان واجب است. مسئولین باید شرایطی را فراهم کنند که بچه های نابینا از همان طفولیت وارد ورزش شوند.

 

این بچه ها چون نابینا متولد می شوند، از همان ابتدا بدن های بسته ای دارند و باید ورزش کنند. باید ورزش هگانی را وارد مدارس آنها کرد و سپس آنهایی که استعداد دارند را وارد ورزش قهرمانی کنند. فدراسیون نابینایان که از سال 78 تشکیل شده، متاسفانه غیر از بودجه هیچ امکاناتی را برای بچه های نابینا ندارد. فقط بودجه ای دارد که با آن روزمرگی را انجام دهد.

*بودجه آن هم بسیار ناچیز است...
بله، ببینید ما 8 رشته ورزشی شامل گلبال، فوتبال، فوتبال 5 نفره، دوومیدانی، پاورلیفتینگ، جودو، شطرنج، شنا و دوچرخه سواری 2 نفره برای آقایان داریم. 4 رشته گلبال، دوومیدانی، شنا و شطرنج هم برای بانوان داریم. اگر بخواهیم هر ساله مسابقات قهرمانی کشوری برای آنها برگزار کنیم، بودجه زیادی را می طلبد.

روز جهانی عصای سفید,گفتگو با مظلومی,مشکلات نابینایان

 از رده های سنی و همچنین پیشکسوتان هم صحبت نمی کنم در حالی که آنها هم به ورزش نیاز دارند. امکاناتی که فدراسیون بسیار ناچیز است. چه باید کرد؟ مسئولین باید چه کار کنند و ما باید چه کنیم؟ بودجه فدراسیون نابینایان و معلولین را باید با یک نگاه کارشناسی شده و بهتر بدهیم.

 

آقای روحانی در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود پس از انتخابات گفتند که ما به معلولین و نابینایان نگاه ویژه خواهیم داشت. نه فقط در  ورزش بلکه در تمامی سطوح. امیدوارم مسئولان زیر دست ایشان هم همین نگاه را داشته باشند. ما نمی گوییم به نابینایان و معلولین ترحم کنید، می گوییم نگاه کنید. نیاز اینها را بسنجید و به آنها را کمک کنید.

*شما گفتید در 30 سال گذشته بدتر از دیگران زندگی نکرده اید، با اینکه خودتان هم می دانید که اکثر نابینایان زندگی خوبی ندارند...
من خودم را گفتم. در فرهنگ ما این است که فرزندانمان مدارک دانشگاهی خوبی می گیرند اما به کار جذب نمی شوند. برخی افراد با فوق لیسانس هم حاضرند که تلفن‌چی شوند. در جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم، به کسی که چشم ندارد نگاه خوبی ندارند، انگار که نابینایان دیگر توان هیچ کاری را ندارند. در صورتی که در کشورهای پیشرفته به این شکل نیست.

*چرا در این 35 سال اقدام جدی برای حل این مسائل انجام نشده؟ در حالی که بسیاری از این افراد توانمند همان رزمنده هایی هستند که در راه مملکت‌شان به این وضع دچار شده اند...
به خاطر نگاه مسئولین ماست. به یاد دارم که در سال 69 یا 70 بود که من شده بودم نایب رئیس آقای خسروی‌وفا دربخش معلولین. آن زمان هنوز فدراسیون نابینایان وجود نداشت و ما در دل فدراسیون جانبازان کار می کردیم.

 

در یک مراسمی آقای خسروی‌وفا من را معرفی کرد و گفت این معاون من است، طرف هم جواب داد: «آدم نبود این را گذاشتی؟!» مسئولین ما نگاه این چنینی دارند.چشم انسان کاری نمی کند، این مغز است که کار می کند. به هر حال فرهنگ سازی در جامعه ما نشده.

 

مسئولین شناخت ندارند و فکر می کنند چون طرف نمی بیند پس نمی تواند، این نگاه آنهاست. چه کسی باید این نگاه را عوض کند؟ رادیو، تلویزیون، مطبوعات و... باید این را به همه ثابت کنیم اگر طرف نابیناست، می تواند کارهای مختلفی را انجام دهد، من احساس می کنم رسانه ها رسالت خودشان را نسبت به این بچه ها انجام نداده اند.

*این فرهنگ در خانواده‌های جامعه ما هم وجود دارد، مثلا زمانی که بچه معلول، نابینا یا ناشنوایی به دنیا می آورند، او را از دیگران پنهان می کنند...
ببینید نگاه کلی جامعه ما همین است. وقتی که من مجروح شدم به مادرم گفتند که چه کسی می خواهد لباس او را عوض کند؟ چه کسی به او غذا می دهد و او را دستشویی می برد؟ زمانی که خواستیم ازدواج کنیم خانواده همسرم نگران بودند که همه مسئولیت زندگی روی دوش او می افتد.

 

اما پس از مدتی متوجه می شوند که به این شکل نیست. آنها هم شناخت ندارند اما زمانی که شناخت پیدا می کنند نگاهشان عوض می شود. در حال حاضر اکثر افراد جامعه ما به یک نابینا نگاه تکدی‌گری دارند. ما باید این نگاه را عوض کنیم. مسئولین و رسانه ها باید کمک کنند که این تفکر جا بیفتد. نابینایان هم مانند افراد سالم محدودیت های خاص خودشان را دارند. اما چون مردم ظاهر را می بینند چنین نگاهی به ما دارند.

*درست است که مسئولین ما چنین نگاهی ندارند اما از طرف دیگر مردم باید چه کار کنند؟
خود من به عنوان یک نابینا که در جاهای مختلف کار کردم، سعی کردم نقص خودم را با فعالیت بیشتر بپوشانم و کمترین خطا را داشته باشم تا دیگران به علت نابینایی ام به من ترحم نکنند. ما نابینایان به خاطر مشکلات‌مان باید دقت بیشتری داشته باشیم. اکثر مردم ما در جو قرار می گیرند، به همین خاطر باید به آنها نشان دهیم که با وجود نابینایی توانایی های زیادی داریم.

 

پس از پایان جنگ یک بنده خدایی به مغازه ما آمد و من را دید، به پدرم گفت که این محمدرضا است؟ نابینا شده؟ پدرم گفت بله. گفت حاجی این اگر شهید می شد که بهتر بود. ببینید نگاه این است. بعد از مدتی که من کار کردم و خودم را نشان دادم، همان طرف آمد به پدرم گفت که حاجی من اشتباه کردم ببخشید.

 

زمان برد اما می توان این را ثابت کرد. در دولت آقای احمدی نژاد به من اعتماد کردند و آقای عباسی وزیر ورزش من را به عنوان سرپرست فدراسیون منصوب کرد. خدا را شکر تا به حال کارها هم به خوبی پیش رفته. در ابتدا سخت بود اما رفته رفته توانستیم به مسئولان نشان دهیم که چنین چیزی امکان پذیر است.


*مجموعه‌های ورزشی نابینایان با مشارکت شهرداری ساخته می شود؟
بیشتر کمک‌ها از طرف شهرداری است. حالا فعلا مسئولین به من اعتماد کردند، من هم سعی می کنم با دقت بالایی به آنها ثابت کنم که نابینایان هم در کشور می توانند کار اجرایی را به نحو احسن انجام بدهند.

*شما اشاره کردید به ورزش همگانی نابینایان، یکی از اصلی ترین ارکان هم آن مدارس است که به وزارت آموزش و پرورش مربوط می شود. در حال حاضر چه اقدامی انجام شده که بچه های نابینا ورزش را از دوران مدرسه آغاز کنند؟
ما در سالهای گذشته به مدرسه شهید محبی مربی می فرستادیم و آنها را ملزم به آموزش رشته های مختلف می کردیم. به نوعی سعی کردیم با کمک های خود به ورزش نابینایان تحرک ببخشیم.

*یعنی مدارس نابینایان مربی ورزش ندارند؟
مربی ورزش دارند اما مانند مدارس عادی آن طور که باید رسیدگی نمی شود. در مدارس عادی ما هم یک توپ به بچه ها می دهند و می گویند بروید در حیاط بازی کنید، خود مربی ها هم در دفتر چایی می نوشند. نگاه به ورزش در مدارس نابینایان هم همین است در صورتی که در آنجا باید اجبار کرد.

*در حال حاضر شهرداری چه اقداماتی را برای نابینان انجام داده؟ به هر حال شهرداری یک سری وظایف در قبال نابینایان جامعه دارد...
ببینید متاسفانه مسئولان ما در شهرداری هم آن طور که باید به فکر نابینایان نیستند. ما به فکر اتومبیل های خود هستیم و مدام آسفالت های خیابان را تعمیر می کنیم اما این نگاه را به معابر نابینایان نداریم.

 

شهرداری یک سری اقدامات را برای نابینایان انجام داده اما متاسفانه سلیقه ای بوده و استاندارد کار نشده است. مثلا در پیاده رو خیابان انقلاب حد فاصل میدان فردوسی و چهارراه جمهوری گل‌میخ هایی نصب کردند که وقتی شما روی آن حرکت می کنی کف پایت درد می گیرد.

 

این علایم باید ملایم باشد نه اینکه باعث آزار و اذیت شود. من یک روز به آقای قالیباف گفتم که شما از میدان تجریش تا میدان راه آهن را سنگ‌فرش کردید، اما حق ما نابینایان کجاست؟ حتی معابر ما برای افراد عادی هم مناسب نیست. ما خواسته اضافه ای نداریم، می گوییم این پیاده روها را به شکلی بسازید که هم ما استفاده کنیم و هم مردم عادی.

*در حال حاضر آماری از تعداد نابینایان جامعه در اختیار داریم؟
2 تا 3 درصد از جامعه ما نابینا و کم‌بینا هستند.

* میزان اشتغال نابینایان چقدر است؟
بسیار کم.

*پس متاسفانه می توانیم بگوییم به نوعی سربار خانواده خود هستند...
دقیقا. متاسفانه قانونی که می گوید 3 درصد از مستخدمین باید از معلولین و نابینایان جامعه باشند، اجرا نمی شود.

*پس این مسئله به چه شکلی باید پیگیری شود؟
طبیعتا از طریق وزارت کار یا سازمان بهزیستی. اگر روزی اسن 3 درصد اجرا شود، مشکلات زیادی حل خواهد شد.

*این 3 درصد به چه صورت باید اجرا شود؟ در اکثر ادارات و سازمان‌های ما شغلی برای نابینایان تعریف نشده است...
نمی توان گفت تعریف نشده است. مثلا تلفن‌چی گری را نابینایان ما می توانند انجام دهند. آیا تمام افرادی که در ادارات ما مشغول به کار هستند، افراد مفیدی به شمار می روند؟

*اما اگر ما هم خودمان را جای مدیران ادارات بگذاریم، می بینیم که استخدام چنین افرادی مشکلات خاص خودش را دارد...
خب این مشکل ما نیست، مسئولین باید فکری به حال این مسئله کنند. در ابتدا باید به نابینایان اعتماد شود و بعد نتیجه آن را دید. من در دیداری که با آقای قالیباف داشتم، از ایشان خواستم که در هر منطقه شهرداری یک قهرمان نابینا را استخدام کند. یعنی 22 قهرمان ما را در 22 منطقه مشغول به کار کند. ایشان به من گفتند مظلومی هرچه می خواهی بخواه اما این کار را انجام نمی دهیم. درخواست اضافه ای که ما نداشتیم.

*چرا با این درخواست مخالفت کردند؟
گفتند نمی توانیم. در حالی که با استخدام 22 نفر مشکل 22 خانواده حل می شد. در حال حاضر ما دخترانی داریم که با سی و چند سال سن و مدرک لیسانس و فوق لیسانس خانه نشین هستند.

*این افراد نمی توانند تدریس کنند؟
به هر حال آن بخش هم مشکلات خاص خودش را دارد. نابینایان در مدارس خودشان می توانند تدریس کنند اما اجازه این کار را هم نمی دهند. باید کمی کمک کرد تا راه باز شود. تا چند سال گذشته وزیر آموزش و پرورش انگلستان یک نابینا بود در حالی که آموزش و پرورش یک کار پایه ای است.

 

من منکر مزایای چشم نیستم اما می خواهم بگویم که ما با مغز این افراد را کار داریم نه با چشم آنها. چشم تنها یک وسیله است. نابینایی در ابتدا برای من هم بسیار سخت بود اما در حال حاضر خودم تمام کارهایم را در خانه انجام می دهم.

*به نظر شما این فرهنگ‌ سازی به چه صورت باید انجام شود؟
رسانه ها باید کمک کنند تا این اتفاق بیفتد. باید یک کار اساسی انجام شود نه اینکه تنها در روز نابینا به یاد آنها بیفتیم و برود تا سال بعد. باید به مسئولین نشان بدهیم که نابینایان هم می توانند. خود من در سال 63 به سختی جذب کار شدم اما بعد از آن خودم را ثابت کردم. الان بچه های ما توانایی کارهای مختلفی را دارند اما این مسئله به مسئولین ثابت نشده است.

روز جهانی عصای سفید,گفتگو با مظلومی,مشکلات نابینایان

 

یک روز یکی از دوستان به من گفت که محمدرضا اگر تو جانباز نبودی تو را به عنوان معاون عالی فلان اداره، به او گفتم خیلی ممنون اما حالا که جانباز شدم این حرف ها را می زنی که دلم بسوزد؟! یا به من اطمینان داری یا نه. اگر نداری که اصلا بحثش را نکن، اگر هم اطمینان داری خب فرصت بده. بگذار طرف خودش را نشان دهد.

*ارزیابی شما از سطح ورزشکاران نابینای کشور به چه صورت است؟
بچه های ما توانایی و استعداد خوبی دارند. می توانند از طریق ورزش پرچم این مملکت را بالا ببرند و خودشان را به جامعه نشان دهند.

 

اما باید شرایط آن را فراهم کنیم. تا به حال امکانات بسیار محدودی را برای بچه ها فراهم کرده ایم. مشکل بودجه، تجهیزات، امکانات اداری و... داریم. در حال حاضر اگر ورزشکاری بخواهد به جمع ما اضافه شود کدام شرایط برای او فراهم شده است؟ من امیدوارم روزی این مسائل کارشناسی شود و مسئولان تا آنجایی که می توانند به این بچه ها کمک کنند.

*در حال حاضر ما چه تعداد ورزشکار نابینا داریم؟
در این زمینه آمار کلی در اختیار نداریم. حتی بهزیستی هم این آمار را ندارد. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که امکانات برای حضور ورزشکاران بیشتر فراهم نیست که این اتفاق تلخی به شمار می رود.

*از طرفی جنبه همگانی ورزش هم اهمیت بسیاری برای نابینایان دارد...
دقیقا، همین که نابینا بتواند ورزش کند و تحرک داشته باشد، اعتماد به نفس خاصی می گیرد، در نتیجه می تواند وارد محیط جامعه شود. خود من همه چیزم را مدیون ورزش می دانم، ادامه تحصیل، کار، زندگی و... و این اتفاق می تواند برای افراد زیادی رخ دهد. این مشکلات برای همه افراد جامعه وجود دارد اما برای ما کمی بیشتر است.

 

درخواست ما این است که نابینایان را با دیگران مساوی کنند. به ما کمک کنند تا از تمامی امکانات استفاده کنیم. چه اوقات فراغتی برای نابینایان در نظر گرفته شده؟ ما نمی گوییم ما را از جامعه جدا کنید، اما امکاناتی را فراهم کنید تا برای ما هم قابل استفاده باشد.

 

الان 6 سال است که تربیت بدنی تهران مشغول ساخت استخر مخصوص نابینایان است اما نزدیک به دو سال است که کار خوابیده. می‌ توان این مسائل را مدیریت کرد اما متاسفانه کوتاهی می شود.

*جالب اینجاست که این مسائل مربوط به تهران است، در شهرستان ها که وضعیت نامساعدتر هم است...
بله، البته تردد نابینایان در تهران هم دشوارتر از شهرستان هاست.

*برسیم به رشته گلبال. بالاخره محرومیت تیم گلبال به پایان رسید، شاید شهامت سال 67 بچه ها در تاریخ ثبت شود...
بله، در آن زمان بچه ها به دلیل قرار گرفتن مقابل تیم رژیم اشغالگر قدس از بازی امتناع کردند و شعار درود بر فلسطین و مرگ بر اسرائیل سر دادند. خدا رحمت کند حضرت امام (ره) را، ایشان بعد از این اتفاق گفتند نابینایان قلب مرا شاد کردند.

*شما در آن زمان در ورزشگاه حاضر بودید؟
نه، این اتفاق در سال 1988 در سئول کره رخ داد اما من عضو تیم گلبال نبودم. رشته من در آن زمان کشتی بود. به یاد دارم که رضا مهرانی کاپیتان تیم ملی هم در سال 76 شهید شد.

23 مهر روز جهانی عصای سفید است

*گلبال ما پس از مدت ها به میادین بازگشت، شاید در پاراالمپیک لندن عملکرد آنچنان موفقی نداشتیم اما می توان گفت شروع خوبی بود...
ما سال 88 در پکن عملکرد بهتری داشتیم. در آن زمان قهرمان آسیا شدیم و سهمیه جهانی گرفتیم. همچنین سال 89 در شفیلد انگلستان بین 16 تیم دنیا مقام سوم را کسب کردیم. اما با تغییرات مدیریتی و رویکرد جدید مسئولین که جوانگرایی در راس آن بود، متاسفانه موفق نبودیم.

 

سرمربی تیم که جانباز جنگ تحمیلی بود و فوق لیسانس تربیت بدنی داشت، پس از 10 سال فعالیت بدون هیچ تقدیری کنار گذاشته شد و از تجربه او هیچ گونه استفاده ای نشد. کسی به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شد که لیسانس علوم اجتماعی داشت و در این بیست و چند ساله تیمش حتی مقام اول تا ششمی هم نداشت.

 

تیم گلبال ما در شفیلد انگلیس اولین تیمی بود که سهمیه پاراالمپیک را کسب کرد اما به دلیل شخصی نگری های مدیریتی سه نفر از بهترین ورزشکاران ما را کنار گذاشتند. المپیک و پاراالمپیک جای باتجربه هاست نه فرصتی برای جوانگرایی. تیم ما تنها با 4 نفر وارد مسابقات شد و نیروی جایگزینی نداشت. به جرات می توانم بگویم اگر تیم کاملی را به مسابقات اعزام می کردیم، جای بچه ها روی سکو بود. امیدواریم روزی همه چیز در این مملکت ارزیابی شود.

*یعنی گلبال ما این پتانسیل را نداشت که با تیم کاملی راهی مسابقات شود؟
نه ببینید متاسفانه مدیریت های شخصی‌نگر باعث این اتفاقات شد. ما قانونی داریم که می گوید کسانی می توانند در المپیک شرکت کنند که سابقه حضور در مسابقات رسمی IBS را داشته باشند، یا در مالزی و یا در شفیلد.

 

ما هفت ورزشکار را همراه خود به این مسابقات برده بودیم. 14 ماه قبل از پاراالمیک لندن نامه آمد که تنها این 7 نفر می توانند در مسابقات شرکت کنند. متاسفانه مسئولان به این مسئله توجه نکردند و گفتند که می خواهند جوانگرایی کنند. هر چه ما گفتیم که این یک قانون است اما گفتند که ما درستش می کنیم.

 

برای جوانگرایی هزینه های مختلفی کردیم اما در نهایت رسیدیم به همان چیزی که آنها می گفتند. نتوانستیم نفرات جدید ببریم و با 4 نفر وارد مسابقات شدیم. از طرفی نمی توانستیم انصراف بدهیم چرا که جدول مسابقات به هم می خورد و ما را محروم می کردند. به نظر من اگر تیم مدیریت شده بود بچه های ما می توانستند به مدال برسند.

*به نوعی شاخص ورزش نابینایان رشته گلبال است اما از لحاظ استعداد در چه رشته هایی دیگری قابلیت داریم؟
ما در جودو، فوتبال 5 نفره، دوومیدانی و شنا می توانیم مدال آور باشیم. در کل ما باید بستر کار را فراهم کنیم. ما با محدودیت های موجود چه انتظاری از خودمان داریم؟ آیا ما امکانات را فراهم کردیم که جواب نگرفتیم؟ آیا مدیریت کردیم که جواب نگرفتیم؟ نمی گویم بودجه زیادی لازم داریم، مهم مدیریت است.

 

ما از تاریخ 18 تا 28 آبان مسابفات قهرمانی آسیا در چین را پیش رو داریم که باید برای کسب سهمیه جهانی بجنگیم. ما هم سعی کردیم بستر کار را فراهم کنیم، حدود 50 روز است که بچه ها در اردو هستند. امیدواریم از این طریق بتوانیم گلبال ایران را که ورزش اختصاصی نابینایان به شمار می رود، به دنیا ثابت کنیم.

*سوال آخر هم درباره ناتوانی فدراسیون نابینایان در جذب نیروهای جوان تر است. متاسفانه اگر این روند ادامه پیدا کند در سال‌های آینده چه اتفاق رخ می دهد؟
متاسفانه ما نتواسته ایم کار پایه ای انجام دهیم و این یک واقعیت است. در سال‌های اخیر با توجه به مشکلات مالی مسابقات استانی برگزار نشد. درخواست من این است که از روی ترحم به ما کمک نکنند بلکه کارشناسی شده مشکلات ما را حل کنند.

*آیا ورزشکاران ما حاضرند در این راه به نابینایان هم رشته خود کمک کنند؟
متاسفانه دیگر کسی رایگان و فی سبیل الله کار نمی کند. قهرمانان ما حاضرند چنین کمک هایی را انجام دهند اما حتی این کار هم به امکانات و بودجه نیاز دارد.

*حرف خاصی باقی مانده؟
امیدوارم همه ما، مسئولین، رسانه ها و... به خوبی به وظایف شان عمل کنند./خبر انلاین

 


ویدیو مرتبط :
رئیس فدراسیون شطرنج کجاست!؟

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

صحبت های شنیده نشده از کفاشیان؛ وقتی رئیس فدراسیون فوتبال دست به افشاگری می زند



 

فدراسیون فوتبال , کفاشیان

 

رئیس فدراسیون فوتبال کشورمان در مصاحبه ای گفت: «من نمی‌خندیدم. نشان می‌دادم که می‌خندم. ولی توی وجودم همیشه بلوا بود.»

به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز به نقل از روزنامه ایران ورزشی، متن کامل این گفتگو به شرح زیر است:

* تغییر اساسنامه! شاید هم به قول شما «اصلاح اساسنامه»! این چیزی است که شما خواستید. شما، یعنی شخص علی کفاشیان. سوالات زیادی در مورد این پافشاری شما برای اصلاحات وجود داشت اما یک علامت سوال بزرگ هست که هنوز جواب قاطعی برایش ندارم. سوال این است که کفاشیان سعی کرد اساسنامه را برای نجات خودش اصلاح کند یا برای رئیس بعدی! منظورمان واضح است... یعنی دغدغه شخصی شما بود یا کلا دغدغه‌ای بود برای جامعه مدیریتی کشور؟

- کارنامه کاری من مشخص است. آدمی نیستم که امروز وارد اتاق ریاستی و مدیریتی شده باشم. من هیچ وقت فقط خودم را ندیدم. شاهد من آقای نبی است. من دبیر کمیته ملی المپیک بودم و نبی دبیرکل فدراسیون بود. به نبی زنگ زدم و گفتم این اساسنامه‌ای که کمیته انتقالی تصویب کرده را برای من بفرستید تا ببینم. وقتی خواندم گفتم بیچاره رئیس بعدی! اراده خدا هم این بود که من همان بیچاره باشم.

* بیچاره! ما سه سال پیش در همین اتاق از شما پرسیدیم شما چه رئیسی هستید که نمی‌توانید نایب رییس خودتان را انتخاب کنید؟ گفتید سرنوشت من این شده!

- بله... دعوای من سر همین است. حرف من این نبود که می‌خواهم هفته‌ای یک بار نایب رئیسانم را اخراج کنم و سه نفر دیگر را بیاورم. من می‌خواهم کسی که در اتاق روبرو می‌نشیند، کسی که مسئول امور بانوان است، کسی که مسئول لیگ می‌شود این را بداند که «من» او را آورده‌ام! من 4 سال پیش آمدم و دیدم کسانی دور و بر من هستند که می‌گویند ما که انتخاب شدیم، به این چه ربطی دارد؟! شما بروید تمام دنیا را بگردید. هیچ کجای دنیا نایب رئیس بدون اراده رئیس نمی‌آید. این دو مکمل هستند، نه نقطه مقابل هم!

* اتفاقا ابهام بعدی در مورد اصلاح اساسنامه همین جا درست می‌شود. گروهی با اصلاح اساسنامه مشکل داشتند مثلا امیر عابدینی... خب عابدینی برای خودش دلیل و برهان‌هایی داشت. می‌گفت قانون همانی است که فیفا می‌گوید. منفعتی از کنار فدراسیون نداشت که با اصلاح اساسنامه خدشه دار شود. پس حرفش به‌عنوان منتقد قابل پذیرش بود اما از عابدینی تندروتر، خود نواب شما بودند؛ تاج، عزیزمحمدی، فریده شجاعی! چرا؟

- شما بگویید چرا!

* با چرایش کاری نداشته باشیم. این مخالفت نواب شما، یک پیام ویژه داشت. اینکه نایب رئیسان فدراسیون در مقابل رئیس می‌ایستند، نه کنار او!

- لطفا اسم شخصی را نیاورید. من در مورد مجموعه حرف می‌زنم اما خود شما دیدید به محض اینکه من در مورد اصلاحات حرف زدم، نامه‌ای به امضای همین آقایان رسید. همین دوستان نامه‌ای سرگشاده نوشتند و همگی هم زیرش را امضا کردند چرا؟ من جواب این چرا را نمی‌خواهم. هیچ وقت از اینکه در فدراسیون فوتبال کسی دنبال لابی کردن باشد لذت نبردم. بدم می‌آید به کسی زنگ بزنم و بگویم از طرف خودت یک نامه بنویس علیه فلانی من هم امضایش می‌کنم. من اهل شب نشینی و تشکیل جلسه برای کله پا کردن کسی نیستم. پس خوشم نمی‌آید در فدراسیونی که من رئیس آن هستم چنین اتفاقاتی بیفتد.

* شب نشینی، لابی کردن، تشکیل باندهای مخالف... اینها از کی شروع شد؟ از کی احساس کردید جلسه‌هایی هست برای زدن شما؟

- (مکث می‌کند و جوابی نمی‌دهد).

* از همان اول؟

- نه... من وقتی وارد فدراسیون فوتبال شدم جز آقای آیت‌اللهی هیچ کس دیگری را نمی‌شناختم. 9 نفر را دور میز نشاندند و من نمی‌دانستم اخلاق و رفتار و خصوصیات کاری و قدرتشان چقدر است؟ یک سال طول کشید تا من بفهمم عزیزمحمدی و تاج و خانم شجاعی چه کار می‌کنند. ما بحث می‌کردیم، دعوا می‌کردیم، مشورت می‌کردیم اما من با دید مثبت نگاه می‌کردم. نمی‌دانم از کی شروع شد اما...

* بعدا فهمیدید که فضا آنقدر که شما فکر می‌کردید دوستانه نبوده. نمونه‌هایش هم زیاد است. شما یکی را سرمربی تیم ملی جوانان می‌کنید و همان مربی حق ورود به اتاق نایب رییس فدراسیون را ندارد! چون نایب رئیس نمی‌خواهد او را ببیند. شما یکی را به‌عنوان سرمربی تیم ملی معرفی می‌کنید و یکی دیگر از نواب شما با شما مدتی حتی حرف هم نمی‌زند. اختلافات در این فدراسیون بین شما و نواب کم نبود.

- این مشکل من نیست. من روزی که وارد فدراسیون شدم ادعایی در مورد فوتبال نداشتم اما مگر کسی می‌تواند این همه سال کار مدیریتی من در ورزش و این همه مدرک مدیریتی که از داخل و خارج گرفتم را نفی کند؟ من از سال 58 در بطن مدیریت ورزش بودم اما در این فدراسیون وقتی هر بار دور میز نشستیم تا برای مربی یکی از تیم‌های ملی تصمیم بگیریم، دیدم یک حرف مشترک وجود ندارد. هر کسی حرف خودش را می‌زد. بعد می‌رفتم سراغ ریش سفیدها، می‌دیدم باز آنها هم دارند پست‌ها را بین خودشان تقسیم می‌کنند. وقتی در فدراسیون حاضر نبودند به اتحاد برسند، من هم مجبور بودم سفارش آقای علی آبادی را برای مربیگری تیم ملی قبول کنم.

* یعنی علی دایی!

- بله! این را به صورت نمونه گفتم چون همه مردم ماجرایش را می‌دانند. در مورد تیم‌های دیگر هم نمونه‌هایی دارم. اشکالی ندارد... هر کسی حرف خودش را بزند و اصلا به فکر جمعی هم اعتقادی نداشته باشد. من واقعا با این مشکلی ندارم اما جایی مشکل به وجود می‌آید که شما می‌بینید در تمام این سال‌ها برد به اسم یکی دیگر است و باخت به اسم من! وقتی تیم می‌بازد فقط من باید پاسخگو باشم و بقیه پنهان می‌شوند و وقتی تیم می‌برد همه جلوی من صف می‌کشند. درست است که به من می‌گویند «علی خنده» اما شما وقتی تیم ملی بازی دارد مرا دیده‌اید؟ می‌دانید چه استرسی دارم؟ اگر ما یک خانواده هستیم، چرا همیشه یکی باید تنها بماند؟! چرا همیشه باید پدر خانواده جوابگو باشد؟!

* شما همیشه مقابل ادعای اختلافات مقاومت می‌کردید. شاید دلیل اینکه امروز رک‌تر از قبل حرف می‌زنید این است که نواب شما، دعوا را علنی کرده‌اند!

- حالا من یک سوال دارم؛ امروز اگر نایب رئیس بلاتر علیه بلاتر در فیفا حرفی بزند، او تحمل می‌کند؟ شما را به خدا جواب مرا بدهید...

* بن همام نمونه واضحش است!

- آبروی این بدبخت را بردند! فقط به خاطر اینکه رقیب بلاتر شد و در موردش اظهار نظر کرد. دیدید؟ تازه اینها جامعه به اصطلاح متمدن هم هستند. حالا من یا هر کسی که بعد از من در این اتاق بنشیند حق ندارد نوابش را انتخاب کند؟!

* خود شما هم مقصر بودید. شما همه چیز را پنهان کردید. گفتید مشکلی نیست، اختلافی نیست و گذشتید. در حالی که همین اساسنامه مصیبت بار هم برای شما مشخص کرده بود که می‌توانید برای تغییر نواب، مجمع فوق العاده تشکیل دهید!

- من اهل درگیری نیستم. ذاتا از دعوا و نعره کشی بدم می‌آید. مجمع فوق العاده پیش زمینه می‌خواهد. پیش زمینه‌اش هم این بود که من یک دعوای علنی در فدراسیون با چهار نفر راه می‌انداختم، از آن طرف هم با بقیه لابی می‌کردم که حواستان باشد در مجمع باید چکار کنید و بعد...! من برای این کارها ساخته نشده‌ام. من لابی نمی‌کنم. من حسن نیتم را نشان دادم. گفتم یک روز این مشکلات تمام می‌شود. من گفتم اینجا یک خانواده است. گفتم همین الان هم هزار و یک مشکل داریم. حالا اگر دعوا هم راه بیندازیم دیگر این فوتبال بدبخت می‌شود! من همین امروز هم برای انتخابات به کسی زنگ نزدم که برای خودم رای جمع کنم. اگر کسی هست که با او تماس گرفتم، خودش بیاید علنا اعلام کند.

* عکسی هست از روزی که قرار بود برای برگزاری انتخابات و اصلاح اساسنامه رای گیری شود. تصویری که نشان می‌دهد نایب رئیس اول فدراسیون فوتبال به نشانه موافقت با اصلاح اساسنامه دستش را بالا برده.

- نه من و نه اعضای هیات رئیسه حق رای نداریم. شاید می‌خواست نشان دهد که من هم موافقم اما اعضای هیات رئیسه حق رای ندارند. این فقط مختص فدراسیون فوتبال نیست، در فیفا هم سپ بلاتر و نوابش نمی‌توانند در انتخابات و رای گیری شرکت کنند اما نمی‌‌دانم که اگر قرار می‌شد در مورد اصلاحات رای بدهند چه رایی می‌دادند. من خودم اعضایی را دیدم که بین زمین و آسمان گیر کرده بودند. از یک طرف به من می‌گفتند حق با تو است و باید این اساسنامه را اصلاح کرد و از طرف دیگر به دوستان من می‌گفتند که نه! حق با شماست،

نباید دست به این اساسنامه زد.

* حتی شب قبل از رای گیری برای اصلاحات، در فدراسیون و جلسه‌ای که داشتید یک بحث جدی بین شما و عزیزمحمدی شده بود. صدای‌تان هم بالا رفته بود و خیلی‌ها می‌گفتند نزدیک بوده کار به جاهای باریک بکشد.

- جای باریک؟ نه بابا! عزیز را دوست دارم. عزیز هرچه باشد رو است. برایت زیر و رو نمی‌کشد. روی رو بازی می‌کند. نشسته‌ایم و حرف می‌زنیم که یکدفعه قاطی می‌کند و صدایش را بالا می‌برد. عزیز داد می‌زند، من هم داد می‌زنم. بعد می‌رویم روی همدیگر را می‌بوسیم. این را جدی می‌گویم از این خصوصیت او خوشم می‌آید. در همان جلسه می‌خواست بلند شود و برود که گفتم بشین! گفتم حرفی داری همین جا بزن. بعد هم گفتم انتخابات را به صورت غیرعلنی و پنهانی برگزار می‌کنیم که دیگر هیچ شائبه‌ای نباشد.

همان لحظه‌ای که رای‌ها را می‌شمردند در راهرو به هم می‌گفتند حاجی اشتباه کرد. طرحش رای نمی‌آورد و آبرویش می‌رود.

بله... به خودم هم گفتند! اما خب دیدید که رای آورد.

* طرحی که شما تصویب کردید و اساسنامه را تغییر دادید به نفع رئیس بعدی است. حالا چه شما باشید و چه نباشید... نفس راحتی می‌کشد.

- اول اینکه در فوتبال، شما هیچ روزی نفس راحت نمی‌کشید. دوم اینکه باید با وجدان حرف زد. در این 4 سال هم این طوری نبوده که هر روز ما با هم جنگ و دعوا داشته باشیم. اختلاف نظر بود اما بی‌حرمتی وجود نداشت.

* مطمئن هستید؟! نمونه‌های کمی نیستند! مثلا روزی که شما با چهره‌ای عصبی در یک نشست شرکت کردید و یکی از همین نواب شما در جواب یک خبرنگار که پرسیده بود چرا کفاشیان امروز اینقدر ناراحت است گفته بود: «حقش است!» شما کدام مربی را برای تیم ملی انتخاب کردید که نواب شما راحت او را قبول کنند؟ دایی؟ قطبی؟ مظفر؟ محمدی؟ افاضلی؟ علی دوستی؟

- شما می‌توانید بگویید قربانی این روش‌ها تیم امید ما شد! من فکر می‌کنم نرفتن ما به جام جهانی بدشانسی بود. اگر یک گل کمتر از عربستان یا کره جنوبی می‌خوردیم، کارنامه ما هم قابل دفاع‌تر می‌شد البته فقط در ظاهر... من به فکر پایه فوتبال بودم. به اینکه به جای یکی در میان رفتن به جام جهانی و با اما و اگر رفتن، باید به جایی رسید که هر دوره به جام جهانی رسید، مگر گاهی با بدشانسی صعود نکنیم! من در فدراسیونی زندگی کردم که تیم امیدش از داخل فدراسیون فوتبال حذف شد. من هیچ دفاعی نمی‌کنم. اصلا نمی‌توانم دفاع کنم. هرچه گفتند و هرچه نوشتند و هرچه مردم ناسزا گفتند حق ما بود. یک سرپرست می‌داند که فلان بازیکن محروم شده اما به دیگری نمی‌گوید. فلان مدیر نامه محرومان را دیده اما می‌اندازد سطل آشغال و می‌گوید به من چه! ما دنبال مقصر می‌گردیم؟ نه... امید را ما حذف کردیم، همه ما در فدراسیون فوتبال. همه ما با این اختلافات بچگانه!

* شما گفتید یک سال در فدراسیون گیج بودید. یک سال زمان را کشتید تا از انتخابات غلطی مثل دایی و قطبی در تیم ملی به انتخابی مثل کارلوس کی روش برسید. یک سال زمان و بودجه و انرژی و حتی امیدها کشته شد تا شما که حتی نمی‌دانستید موجودی در دنیا به نام رافائل بنیتس وجود دارد، به کی روش برسید. آقای کفاشیان! شما فوتبال را سکته دادید تا فهمیدید تلفظ درست گاس هیدینک چیست.

- به من چه ربطی داشت که مربی لیورپول کیست؟ من چرا باید می‌دانستم که اسم این آقا «گاس هیدینک» است یا «گاز هیدینگ»؟! مگر فقط من در این فدراسیون بودم؟

* اطرافیان شما هم آدم‌های قابل اعتمادی نبودند. پیشنهاد کمیته تیم‌های ملی شما همیشه پیرترین عضو کمیته بود؛ همانی که امروز بدون حتی یک عنوان قهرمانی، نایب قهرمانی یا حتی سومی و چهارمی در زندگی‌اش و با هزار بار سقوط دادن تیم‌های مختلف در لیگ برتر مربیگری می‌کند و شرط سن را هم قبول ندارد. آقای کفاشیان! نه شما مربی نامی می‌شناختید، نه اطرافیان معتبری در کمیته‌های مختلف در سال‌های اول داشتید!

-من حرف شما را قبول ندارم. من به دو دلیل دنبال مربی بزرگ خارجی بودم؛ اول به این دلیل که دنبال علم فوتبال بودم و دوم اینکه با مربی بزرگ خارجی، بار و فشار روحی مردم هم از روی شانه‌های ما برداشته می‌شد اما نگذاشتند. نه فقط از داخل فدراسیون... آن روزها ما نه زمان داشتیم، نه پول، نه قدرت و نه هیچ چیز دیگری! کفاشیانی که یک سال گیج خورده و اصلا به قول دوستان شما و خود شما، ذاتا هم گیج است، اگر در سیستم مدون و درستی وارد می‌شد، با سیستم جلو می‌رفت. مجموعه ما مشکل داشت. من قبول دارم اما همه چیز هم از داخل فدراسیون رقم نمی‌خورد. به جای اینکه سیستم، من را درست کند، من افتادم دنبال درست کردن سیستم.

* دلیل اینکه امروز می‌بینیم نظر علی کفاشیان عوض شده و می‌خواهد همچنان رئیس فدراسیون فوتبال باقی بماند، شاید همین است که می‌خواهید نتیجه کارهای‌تان را بگیرید. سعی کردید فدراسیون را اصلاح کنید و به این هم امید دارید که یک مربی مثل کی روش سرمربی تیم ملی گذاشتید که امید زیادی هم به صعودش به جام جهانی هست.

- صعود؟ کدام صعود؟ کی گفته ما حتما به جام جهانی می‌رویم؟ اصلا مگر ما فقط یک جام جهانی داریم؟ نوجوانان و جوانان و امید چی؟ اگر مهم نیستند پس چرا تا می‌بازیم می‌ریزید روی سر من که تو ناکامی، تو می‌خندی! تو مدیر نیستی! تو فقط از بالادستی‌ات دستور می‌گیری! چرا؟! نه... من می‌خواهم طعم کار گروهی را در فدراسیون فوتبال بچشم. می‌خواهم ثابت کنم من هم مدیریت بلد بودم ولی فضا برای مدیریت نداشتم. نمی‌دانم... شاید من هم رفتم از من بدتر آمد. شاید آن روز گفتید خدا پدرش را بیامرزد.

* شما مدیر تکلیفی فوتبال بودید. «مدیر تکلیفی» فقط در فوتبال و مدیریت ایرانی معنی می‌شود؛ یعنی مدیرانی که بعد از حضور در پست‌های غیرتخصصی می‌گویند به آنها تکلیف شده بود که در این پست مدیریت کنند. درست است؟

- بله، به من تکلیف شد.

* این دوره قرار نیست به شما تکلیف شود؟

- اصلا و ابدا! من دیگر گزینه تکلیفی کسی نیستم!

* ... و می‌دانید که حتما به کسان دیگری تکلیف خواهد شد که برای پست ریاست فدراسیون فوتبال کاندیدا شوند.

- صد در صد!

* و البته می‌دانید که «مدیران تکلیفی» همیشه برنده انتخابات فدراسیون‌ها می‌شوند!

- نه... من قبول ندارم.

* چه شد که علی کفاشیان دیگر یکی از گزینه‌های مدیران بالادستش برای تکلیفی شدن به فدراسیون فوتبال نیست؟

- خیلی راحت می‌توانید بفهمید. شما ببینید در این چهار سال اخیری که من رئیس فدراسیون فوتبال بودم، ما چند رئیس سازمان ورزش داشتیم. ما سه بار رئیس عوض کردیم. هر کسی که می‌آید خط و مشی خودش را دارد. خب... چه توقعی دارید که من تکلیفی باشم؟

* اگر مهندس علی آبادی هنوز بود باز هم به شما تکلیف می‌کرد؟

- نمی‌دانم.

* امکان ندارد که ندانید.

- می‌دانم ولی نمی‌گویم! وقتش که رسید جواب این سوالتان را می‌دهم.

* شانس علی کفاشیان به‌عنوان کاندیدای مستقل فدراسیون فوتبال برای انتخاب شدن به‌عنوان رئیس بیشتر است یا کاندیداتورهایی که به آنها «تکلیف» شده که به فدراسیون فوتبال بروند؟

- من از سال 79 تا امروز، بیش از 40 مجمع انتخاباتی و 100 مجمع غیرانتخاباتی برگزار کردم. به هرحال من سال‌ها معاون ورزشی سازمان بودم و این وظیفه من بود که این مجامع را برگزار کنم. در تمام این سال‌ها و در تمام این انتخابات 97% کاندیداهای تکلیفی به ‌عنوان رییس انتخاب شدند. یعنی از سال 79 تا امروز فقط سه مورد بوده که مستقل‌ها انتخاب شده‌اند. ولی امروز مجمع فدراسیون فوتبال به حدی مستقل شده که دیگر بین مستقل‌ها و تکلیفی‌ها فرقی نیست. هر کسی لایق‌تر باشد او انتخاب می‌شود.

* بین گزینه‌ها از خودتان لایق‌تر چه کسانی را دیده‌اید؟

- هنوز که اسم نویسی شروع نشده! هر وقت شروع شد و آمدند من هم مقایسه می‌کنم اما خیالتان راحت باشد... مجمع ما مستقل شده!

*حتی نگران این نیستید که به اعضای مجمع توصیه کنند که به سود فلانی رای بدهید؟

- (کمی مکث می‌کند) مجمعی که من دیدم، اول به مصلحت فوتبال فکر می‌کند، نه به لابی!

* خیلی جمله شعارگونه‌ای بود. البته این حرف هم هست که رئوس هیات‌ها با شما هستند.

- حساب کنید یک نفر بیاید و بگوید من همین اول کار 60 میلیارد به حساب فدراسیون می‌ریزم. باز هم هیات‌ها به من رای می‌دهند؟! * اصلا اگر چنین کسی پیدا شود، خودم به نفع او کنار می‌روم. در ضمن یادتان باشد هیات‌ها هم در اصل زیر نظر تربیت بدنی استان‌ها کار می‌کنند. پس باز هم اگر بحث لابی باشد، قدرت من کمتر است اما من هنوز واقعا نمی‌دانم که رقیب خوشبخت آینده من کیست. امیدوارم هرچه زودتر این ملکه خوشبختی را بشناسم!

* اگر به شما این بار یک تکلیف وارونه بکنند و بگویند نیا چی؟!

- (باز هم مکث می‌کند) من خودم در مورد خودم تصمیم می‌گیرم.

* اما 4 سال قبل به تکلیفی که برای حضورتان در فوتبال شده بود گوش دادید. آن روز خودتان در مورد خودتان تصمیم نمی‌گرفتید؟

- اصلا امروز و 4 سال قبل را نمی‌توانید با هم مقایسه کنید. فقط امیدوارم هر کسی رییس شد با قدرت کنارش باشند. خوشبختانه عجیب * و غریب ترین مجمع دنیا هم مال ماست. هیچ کس با آن یکی تعارف ندارد. یکدفعه بلند می‌شوند و طرف را شست وشو می‌دهند!

*این همه دعوا، این همه هجمه، این همه فریاد و تلاش برای تغییر اساسنامه... فرض کنیم که علی کفاشیان دوباره رئیس فدراسیون فوتبال شود. از این جمع سه نفره‌ای که امروز نواب شما هستند، چند نفر را دوباره به‌عنوان نایب رئیس انتخاب می‌کنید؟

- هنوز در موردش فکر نکردم.

* امکان ندارد. شما این همه تلاش کردید که به دنیا بفهمانید در این فدراسیون بین رئیس و نوابش شکافی عمیق وجود داشته. حالا می‌گویید هنوز در مورد همکاری یا عدم همکاری با آنها به نتیجه نرسیده‌اید؟ این حدس خود ماست که حداقل دو نفر از آنها تغییر می‌کنند.

- مهم این نیست که تغییر می‌کنند یا همان‌ها می‌مانند. مهم این است که شکل همه چیز عوض می‌شود. دیگر نواب من برای ادامه کارشان علیه من با کسی لابی نمی‌کنند. بحث من نیست... بحث رئیس آینده است! می‌خواهم رئیس بعدی چه من باشم چه هر کس دیگری، راحت ریاست کند.

* شما در مورد صبر هم حرف زدید. از این گفتید که در بسیاری از موارد صبر کردید و حرف نزدید که مبادا دعوایی راه بیفتد. همین صبر شما برای شما لقبی به ارمغان آورد مثل : «مدیریت خنده!»

- بله... شنیدم!

* ارزشش را داشت؟

- خنده که... نمی‌دانم! من نمی‌خندیدم. نشان می‌دادم که می‌خندم. ولی توی وجودم همیشه بلوا بود. شما تمام روسای فدراسیون فوتبال طی سی سال اخیر را ببینید. همه آنها یک شغل دیگر هم داشتند. یا معاون وزیر بودند، یا در مجلس بودند، یا دانشگاه و.. اما من صبح تا شب اینجا بودم. حقوق هم نگرفتم یعنی نباید هم می‌گرفتم. من روزهایی را می‌بینم که اگر به جام جهانی می‌رفتیم همه چیز عوض می‌شد. من به شما می‌گویم که به من خوش گذشته اما واقعا روزهای خوشی ندیدم. من پدر این خانواده بودم. باید می‌گفتم و می‌خندیدم و روحیه می‌دادم. یادم است روز بعد از بازی با عربستان در تهران با آقای علی آبادی رفتیم به دیدن آقای احمدی نژاد. رئیس جمهور تا ما را دید گفت این چه قیافه‌ای است که گرفته‌اید. بازی فوتبال است. یا می‌برید، یا می‌بازید! فدای سرتان. واقعا فکر می‌کنید که آقای رئیس جمهور از آن باخت ناراحت نبود؟ بود.. اما داشت به ما روحیه می‌داد. من هم باید همین کار را بکنم.

* بین فدراسیون محمد دادکان و فدراسیون کفاشیان یک تفاوت اساسی است. کفاشیان جام جهانی را ول کرد و به پایه‌ها چسبید و دادکان همه چیز را رها کرد و به جام جهانی چسبید. الان مردم می‌گویند دادکان! مردم محق هستند... حتی اگر ندانند در آن سال‌ها حتی یک خشت در کمپ تیم‌های ملی روی خشت دیگری گذاشته نشد.

- من در مورد مدیران دیگر حرفی ندارم بزنم جز اینکه همه آنها زحمت کشیدند. من فقط یک چیز می‌گویم. ما کی روش را آوردیم. روزهای اول می‌آمد توی اتاق من و می‌گفت با این وضعیت و امکاناتی که شما دارید من ماه بعد برمی‌گردم پرتغال. تا اینکه یک روز به کی روش گفتم این قدر جلوی من نگو می‌روم، می‌روم... تو بروی من برای همه تیم ویزا می‌گیرم دسته جمعی می‌آییم اروپا کنار خودت. گفتم تو بگو چه می‌خواهی ما در وسع خودمان فراهم می‌کنیم. خدا وکیلی چیزی هم برای خودش نخواسته. هرچه خواست برای فوتبال این مملکت بود. این مرتبه آخر که آمد و لیست داد، دیدم واقعا چیز خیلی زیادی نمانده. فقط یک دستگاه آنالیز بود. حتی به شوخی گفت که این بار مراعاتت را کردم! من باز هم رئیس فدراسیون شوم، باز هم برایم سخت افزارها و تیم‌های پایه مهمتر خواهد بود.

* بالاخره با کی روش به یک نقطه مشترک فکری رسیدید!

- امروز مهمترین نگرانی‌اش داستان بازی‌های خردادماه است. من یا می‌توانم کنفدراسیون را متقاعد کنم که بازی‌ها به تعویق بیفتد، یا اگر نشد که دیگر با کسی شوخی نداریم. این مردم جام جهانی‌ می‌خواهند. بدون تعارف تیم ملی در اولویت است.

* یکی از بحث‌های اخیر در مورد نامه‌ای است که از فیفا به فدراسیون رسیده. نامه‌ای در مورد ارتباط شما و البته بن همام که سپ بلاتر به آن مشکوک شده. بحث بر سر یک پاداش 40 هزار دلاری است و...

- اجازه بدهید من جواب بدهم... صد در صد این خبر دروغ است. من دنبال این هستم که ببینم کدام یکی از دوستان این خبر را از فدراسیون بیرون برده. بالاخره هم پیدایش می‌کنم. واقعا چنین چیزی صحت ندارد. اولا من وظیفه داشتم که به بن همام احترام بگذارم. من با بن همام ارتباط برقرار کردم و از کنار آن ارتباط هم فوتبال ایران سود برد. دو میزبانی به ما دادند و میزبانی‌هایی که ندادند هم به خاطر فقر امکانات ما بود. فیفا خودش هم می‌داند که ایران آنقدر بدبخت نشده که خودش را به 40 هزار دلار بفروشد. یک میلیارد پول ما را بلوکه کردند حرفی نزدیم. حالا به خاطر 40 هزار دلار؟ واقعا 40 هزار دلار هم پول بود که به ما بستند؟! لااقل یک چیزی می‌گفتند در عقل آدم بگنجد. بحث من هم نیست، بحث کشور ایران است.

* روزی که از کمیته المپیک می‌رفتید، همه آدم‌هایی که با شما همکاری داشتند ناراحت بودند. همه می‌گفتند یکی از بهترین‌ مدیران ما رفت. شما از کمیته رفتید و به فوتبال آمدید. فوتبال... این فوتبال به نظر ما، آن کارنامه قابل دفاعی که پیش مردم و مسئولان داشتید را خراب کرد!

- خراب کرد؟ نه نکرد!

* این تحلیل ماست... شما چه تحلیلی دارید؟

- وقتی در کمیته بودم هیچ کس از من تعریف نکرد. هیچ کس نگفت بارک‌ا...! هیچ کس نگفت خسته نباشی! وقتی رفتم گفتند فلانی چقدر خوب بود. اجازه بدهید وقتی از فوتبال رفتم ببینیم در موردم چه حرفی می‌زنند.

* رفتن از فدراسیون فوتبال... به پست بعدی فکر کردید؟

- خانه! کنار زن و بچه... چند شب پیش دخترم از من پرسید بابا آخرین سفری که با هم رفتیم کی بود؟! گفتم 4 سال پیش.