ورزشی
2 دقیقه پیش | پیرترین و جوان ترین بازیکن یورو 2016سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ترین، کوتاه ترین و بلندترین بازیکنهای یورو ۲۰۱۶ پرداخته است. خبرگزاری ایسنا: سایت یوفا در گزارشی به معرفی پیرترین، جوان ... |
2 دقیقه پیش | عکس: ارزش تیم های حاضر در یورو 2016در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ها هستند. وب سایت مشرق: در جمع 24 تیم حاضر در یورو 2016، آلمان گران ترین و مجارستان ارزان ترین تیم ... |
جوک میسازید؟! من فقط میخندم!
اخبار ورزشی- گفت و گوی خواندنی با جواد خیابانی گزارشگر خبرساز فوتبال
جوک میسازید؟! من فقط میخندم!
جواد خیابانی شاید احساسیترین گزارشگر فوتبال ایران باشد. اما نقطه عطف زندگی او بی شک، گزارش پر هیجان بازی «ایران و استرالیا» در رقابتهای مقدماتی جام جهانی 98 فرانسه است. حالا جواد خیابانی میگوید، بعد از انقلاب اسلامی، ایران دو شادی بزرگ را تجربه کرده است؛ یکی فتح خرمشهر و دیگری، حماسه ملبورن . البته این روزها، جواد خیابانی بیشتر با جوکهایی که از اشتباهات و اصطلاحات بداهه و عجیب و غریب ساخته میشود سر زبانهاست. در این باره پرسیدیم و او از سازنده این جوکها تشکر کرد. گفت و گوی ویژه نامه چمدان روزنامه جام جم را با این گزارشگر خبرساز در ادامه می خوانید:
تعریف از خود.
جواد خیابانی. اهل تبریزم. روزگارم بد نیست... متولد کرج.
خیابانی یعنی چه؟
خیابان یکی از محلههای شهر تبریز است که بزرگان زیادی دارد. میان آن همه، من بسیار کوچک هستم.
فوتبال؟
زندگی
دوست داشتید بازیکن فوتبال بودید؟
نه. حسرت چیزی که نمیتوانم به آن برسم را ندارم.
خاطره انگیزترین جام جهانی؟
98 فرانسه. برای همه مردم همینطور است.
متعلق به نسل گذشته گزارشگران فوتبال هستید؟
نه. من جوانم.
گزارش کدام یک از جوانها را دوست دارید؟
مزدک، رضا، عادل. همه را.
از بین قدیمیها چه؟
آقای روشنزاده، مهندس خدابخشیان، مجید وارث، بهرام شفیع، بهروان، کوتی، طبسینژاد، کاووسینیا...
از کدام بیشتر یاد گرفتید؟
اگر خوب یاد میگرفتم الان شرایط بهتری داشتم.
هیجان؟
ایران و استرالیا.
حماسه ملبورن؟
بعد از آزادی خرمشهر، شادترین روز مردم بود.
آن اصطلاح «غزال تیزپا» از قبل توی ذهن شما بود؟
نه. من چه میدانستم خداداد عزیزی در دقیقه 82 میخواهد آن طور فرار کند و آن گل را به ثمر برساند.
گزارشگر اجازه دارد گاهی گریه کند؟
بله. من بارها اشک ریختهام.
فریاد بزند؟
بله. پیش میآید.
ناسزا بگوید؟
نه دیگر.
بالاخره یک نه گرفتم...
گزارشگر ناطق یک رسانه است.. نمیتواند بیادب باشد.
چطور به هیجان خود مسلط میشوید؟
در بازیهای ملی که اصلا نمیتوانم.
دلیل خاصی دارد؟
مهیج نباشم نمیتوانم مخاطب را جذب کنم.
میگویند فلان چیز را نگو؟
بله، ما خط قرمزهایی داریم.
با آنها چه کار میکنید؟
هیچ کار، میگویند نگو، نمیگویم.
شده از آن عبور کنید؟
نه. حواسم جمع است.
زندگی خصوصی بازیکنان فوتبال؟
من واردش نمیشوم. چهار دیواری، اختیاری.
برای گزارش یک مسابقه فوتبال چقدر مطالعه میکنید؟
سه تا پنج ساعت.
اطلاعات خودتان را از کجا میگیرید؟
اینترنت.
چه سایتی؟
سایتهای مختلف. از وبلاگهای فارسی خیلی بهره میبرم.
روی کاغذ یادداشت میکنید؟
معمولا پرینت میگیرم.
شده یادتان برود چه میخواستید بگویید؟
نه. ولی هیجان بازی گاهی نمیگذارد آن چیزهایی که تصمیم گرفته بودم، بگویم.
اگر گزارشگر نمیشدید؟
باز هم گزارشگر میشدم.
چه شد گزارشگر شدید؟
دوست داشتم.
همین؟
میرفتم آزادی و امجدیه و گزارشگران را کنار زمین میدیدم. دوست داشتم جای آنها باشم. مدرسه هم که میرفتم مجری مراسم صبحگاه بودم.
پس از اول اجرا را دوست داشتید.
حالا یا به خاطر هیکل بزرگم بود که بچهها را میترساند و ساکت میکرد یا چیزهایی که میدانستم.
کدام مدرسه بودید؟
دبستان جیحون، خیابان هاشمی.
تپق زدن؟
خیلی کم پیش میآید.
واقعا؟
بله، چون مشکل محاوره و دستور زبان ندارم.
مگر گزارشگر باید دستور زبان بداند؟
بله. اگر نداند که نمیتواند از اجزای مختلف جمله در جای مناسب استفاده کند.
وقتی در جریان بازی اشتباهی میکنید چطور درستش میکنید؟
بلافاصله عذرخواهی میکنم.
اگر متوجه نشوید و عبور کنید چه؟
حتی اگر 50 دقیقه بعد بفهمم فلان اسم را اشتباه گفتهام، همان لحظه از مخاطب معذرت میخواهم.
جوکهایی که درباره شما در اینترنت منتشر میشود میخوانید؟
بله. میخوانم و به آنها میخندم. با مزه است. از سازندهشان ممنونم.
اجرای زنده سخت است؟
بله. سخت است. یک لحظه فکر میکنی همه کشور دارد به تو گوش میکند.
اگر بخواهید تشبیهش کنید؟
شروعش مرگ است. یواش یواش روح به کالبد آدم برمیگردد.
چرا در آن مسابقه گزارشگری، به شرکتکنندگان کم امتیاز میدادید؟
مگر باید زیاد امتیاز میدادم؟ زیاد نمره بدهی معلم خوبی هستی؟
شما بگویید.
آنطور هم نبود. امتیاز پایین دادم. امتیاز بالا هم دادم.
معلم سختگیری هستید؟
از دانشجویانم بپرسید.
اولین شرط گزارشگر خوب بودن؟
خوب حرف زدن.
وقتی یک مربی به بطری آب لگد میزند؟
ادب مرد به ز دولت اوست.
فوتبال ما از فقر مدیریت رنج میبرد؟
از فقر فرهنگ رنج میبرد. مثل همه چیز. این که پشت چراغ قرمز مردم با هم درگیر میشوند به مدیریت ربط دارد؟ ندارد.
به هر حال فوتبال مدیر دارد.
شاید مشکل مدیریت هم فرهنگی باشد.
یعنی چی؟
یعنی اینکه میگویند باشگاه فرهنگی ورزشی فلان. ما ورزشش را میبینیم، فرهنگش را نه.
فضای استادیوم واقعا خوب نیست؟
آدم اصلا دلش نمیخواهد در استادیوم پا بگذارد.
برای همین است دخترها استادیوم نمیروند؟
می گویند اگر بروند فضا بهتر میشود.
واقعا میشود؟
نه، مگر دخترها سینما و مترو و خیابان نمیروند؟ آنجا احساس امنیت میکنند؟
پس شما هم مخالف حضور دخترها در استادیوم هستید.
نه. اتفاقا خیلی هم موافقم. حقشان است که بروند.
خب پس حرف حسابتان چیست؟
میگویم فکر نکنید دخترها بروند فضای فرهنگی بهتر میشود. شاید بدترهم شود. باید مشکل را از ریشه حل کرد.
ایران در برزیل خوب بود؟
بله خوب بود. در آلمان هم همین قدر خوب بود. ولی آن نتیجه شد افتضاح این یکی شد افتخار. به نظرم مردم باید تجدید نظر کنند.
در چه؟
در قضاوتشان در باره جام جهانی 2006.
برزیل حذف شد ناراحت شدید؟
تیمهای خارجی برای من اهمیتی ندارند.
حس میهن دوستی؟
از دوست داشتن گذشته.
آن بازی که قبلش مادرتان به رحمت خدا رفت؟
سختترین روزم بود.
ولی بازی را گزارش کردید.
گزارش بازی وظیفهام بود، باید انجام میدادم. ته دلم داشتم گریه میکردم. (اشک میریزد)
معذرت میخواهم. شاید نباید میپرسیدم.
نه. خوب شد پرسیدی. آدم گاهی باید به یاد مادرش بیفتد.
برنامه نود؟
دیگر خود مردم گفتند محبوبترین برنامه است.
بهترین بازیکن فوتبال دنیا کیست؟
«دی یگو مارادونا»، «یوهان کرایف»، «فرانتس بکن باوئر.»
و پله؟
پله را نه... پله را دوست نداشتم.
از جوانترها کسی نظر شما را جلب نمیکند؟
چرا. حالا «لئونل مسی» و «کریستیانو رونالدو»
کدامشان بهتر است؟
همزمان بهترین بازیکن دنیا هستند.
ایران بالاخره کی از گروه خودش در جام جهانی صعود میکند؟
هر وقت نی گل داد.
بازیکن با غیرت؟
کاش لفظ بیغیرت اصلا از فوتبال ما حذف شود.
چرا؟
هر کس جرات میکند و میرود داخل زمین لابد غیرت دارد.
کتاب چه میخوانید؟
هرچه فکرش را بکنید. تاریخ، جغرافیا، فلسفه، فیزیک، شیمی.
در حال حاضر چه؟
دارم برای چندمین بار «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست را میخوانم.
آخرین جملهای که بهعنوان گزارشگر فوتبال خواهید گفت؟
اشهد انلاالهالاالله.
کی میگویید؟
وقتی میگویم که قرار باشد دیگر زنده نباشم.
اخبار ورزشی - جام جم
ویدیو مرتبط :
برای قلب های شکسته و روح های نا آرام ببینید و شریک سازید سوره الرحمن
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
جوک های زیبا و خنده دار
غضنفر چند هفته بوده هر روز پشت سر هم ميرفته از داروخونه قرص سوسک کش ميخريده.يه روز دکتره ازش مي پرسهتو چرا اينقدر قرص سوسک کش ميخري؟
ميگه: آخه من هرچي اينا رو پرت ميکنم نميخوره به سوسکها!
به غضنفر ميگن به زنبورايي که از کندو محافظت مي کنن چي ميگن؟
ميگه: ميگن خسته نباشيد!
یارو زنگ ميزنه فرودگاه و ميگه: ببخشيد از اينجا تا تهران چقدر راهه؟
کارمنده ميگه: يه لحظه...
ميگه: خب خيلي ممنون! و قطع ميکنه!!
از يه نفر ميپرسن ميدوني اگه 23 تا کله و 23 تا پاچه را با هم بريزي تو يه دونه ديگ، از کجا بايد بفهميم کدوم پاچه مال کودوم کله است؟
ميگه اينکه کاري نداره کف پاش رو قلقلک ميکني ميبيني هر کله اي خنديد معلوم ميشه پاچه مال اون بوده!!
==========================
به يارو ميگن دستشويي چند بخشه؟
ميگه خب معلومه! دو بخش! مردونه و زنونه!!
روزي يک تيمسار سوار تاکسي شد. راننده ي تاکسي از او پرسيد: آقا شما سرهنگ هستيد؟
تيمسار تواضع به خرج داد و گفت : بله!
راننده تاکسي گفت : پسر مرض داري لباس تيمسارها رو مي پوشي؟
بيماري به دکتر مراجعه نمود و گفت : دکتر جون دلم خيلي درد ميکنه.
دکتر گفت : عزيزم دلت کار ميکنه؟
بيمار گفت : خير آقاي دکتر ، فعلا بيکاره!
ديوانه ي اولي : قصد کردم همه ي جواهرات و الماس هاي روي زمين را بخرم!
ديوانه ي دومي: قصد بيجايي کردي ، من اصلا قصد فروش آن ها را ندارم!
واعظي منبري رفت و سخنراني جالبي ارائه داد. کدخدا که خيلي لذت برده بود به واعظ گفت : روزي که ميخواهي از اين روستا بروي بيا سه کيسه برنج از من بگير!
واعظ شادمان شد و تشکر کرد. روز آخر در خانه ي کدخدا رفت و از کيسه هاي برنج سراغ گرفت.
کدخدا گفت : راستش برنجي درکار نيست. آن روز منبر جالبي رفتي من خيلي خوشم آمد و گفتم من هم يک چيزي بگويم که تو خوشت بيايد.
افغانيه رو مي خوان اعدام کنن ، ميگن حرف آخرت چيه ؟ ميگه کارگر نمي خواي !
يه دکتر اصفهاني زنش ميميره روي سنگ قبرش مي نويسه : آرامگاه زري همسر دکتر رحيمي مختصص زنان و زايمان ، مطب : خيابان جلفا کوچه سوم پلاک 20 از ساعت ... !
==========================
مادر: علي بيا اسفناج بخور آهن دارد.
علي: آخر مادر جان الان آب خوردم مي ترسم زنگ بزنم!
==========================
مهمان: آقا تشريف دارند؟
مستخدم: نه خير، رفته اند مسافرت.
مهمان: براي تفريح؟
مستخدم: نه خير، با خانم رفته اند!
حيف نون مي ره ثبت احوال مي گه يه شناسنامه واسه بچه ام مي خوام. مي گن اسمش چيه؟ مي گه "شورلت". مي گن اين که اسم ماشينه! يه اسمي بذار که به نام پدر و مادر بياد. مي گه خوب به اسم ما مياد ديگه... من "بيوک" آقا هستم، همسرم هم "خاور" خانم!