اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
3 هزار کتاب فریدون مشیری همچنان بلاتکلیف
پسر فریدون مشیری میگوید هنوز برای کتابهای کتابخانه پدرش جایی را پیدا نکرده است و این کتابها همچنان در دفتر کار او بلاتکلیف هستند.
بابک مشیری - فرزند فریدون مشیری - درباره این کتابخانه گفت: ما مدتهاست که میخواهیم کتابخانه فریدون مشیری را به جایی بدهیم تا به نام او حفظ شود و دانشجویان و علاقهمندان از آن استفاده کنند؛ اما هنوز هیچ مکانی را برای این کار نیافتهایم.
او در ادامه یادآور شد: یکی دو بار بعد از اینکه من درباره این کتابخانه صحبت کردم، از دانشگاه تهران و یا فرهنگستان هنر خواستار این کتابها شدند؛ اما خواسته ما کمی بیشتر بود و میخواستیم کتابها را به جایی اهدا کنیم که بخش مجزایی را به نام این شاعر به این کتابها اختصاص دهند و این کتابها را قاطی کتابهای دیگر نگذارند.
پسر فریدون مشیری گفت: چند سال پیش شهردار منطقهای که پدرم در آن زندگی میکرد یعنی توانیر، این بحث را مطرح کرد که این کتابخانه در خانه او ایجاد شود، اما این بحث عملی نشد و ما این خانه را که بخشی از یک مجتمع بود، فروختیم و به جای دیگری نقل مکان کردیم. اکنون هم دوست داریم مکانی را به نام او ایجاد کنیم، اما این کار در توان مالی ما نیست؛ ولی با برخی نهادها حرف زدهایم تا مکانی را به صورت امانی بگیریم که کتابها حفظ شوند.
بابک مشیری درباره کتابهای کتابخانه فریدون مشیری هم گفت: این کتابها کتابهایی هستند که پدرم در 40 - 50 سال جمعآوری کرده است و شامل تاریخ، شعر، هنر و ادبیات است. کتابخانه خاص و تخصصی نیست، اما یادگار اوست و به نظر ما حیف است از بین برود و باید حفظش کنیم.
او همچنین افزود: این کتابها اکنون در دفتر کار من که یک انتشارات کوچک است، نگهداری میشوند و بیش از سههزار عنوان هستند.
مشیری همچنین درباره بازنشر کتابهای پدرش گفت: مهشید مشیری (که نسبتی هم با ما ندارد) چند سال پیش کتابی درباره شعر فریدون مشیری نوشته بود با نام «چهل سال شاعری» (نگاهی به شعر فریدون مشیری) که ما این کتاب را در نشر خودمان مهر و ابر دوباره چاپ کردیم. او در این کتاب شعرهای فریدون مشیری را از سال 1340 تا 1370 بررسی، نقد و تحلیل میکند. همچنین دیگر کتابهای فریدون مشیری قرار است در نشر چشمه و نشرهای دیگر دوباره چاپ شود.
به گزارش ایسنا، فریدون مشیری 30 شهریورماه سال 1305 در تهران به دنیا آمد. از همان کودکی به شعر علاقه داشت و از شعرهای دوران دبیرستان و سالهای اولیه دانشگاه، دفتر شعری از غزل و مثنوی نوشت؛ اما آشنایی با قالبهای شعر نو، او را از ادامه شیوه کهن بازداشت.
فریدون مشیری که سرودن شعر را از دوران نوجوانی شروع کرده بود، اولین مجموعه شعرش را با نام «تشنه توفان» در سن ۲۸سالگی و با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در سال ۱۳۳۴ منتشر کرد. او همچنین توجه خاصی به موسیقی ایرانی داشت و این دلبستگی تا جایی بود که در سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضو شورای موسیقی و شعر رادیو شد.
معروفترین اثر این شاعر، شعر «کوچه» نام دارد که ابتدا در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» منتشر شد.
فریدون مشیری سوم آبانماه سال ۱۳۷۹ در سن ۷۴سالگی در تهران درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
از فریدون مشیری مجموعههای شعر «تشنه توفان»، «گناه دریا»، «نایافته»، «ابر و کوچه»، «بهار را باور کن»، «از خاموشی»، «مروارید مهر»، «آه باران»، «از دیار آشتی»، «یک آسمان پرنده»، «تا صبح تابناک اهورایی»، «با پنج سخنسر»، «لحظهها و احساس» و «آواز آن پرنده غمگین» به چاپ رسیده است.
همچنین تعدادی مجموعه به صورت گزینه شعر از او به چاپ رسیده که عبارتاند از: «پرواز با خورشید»، «برگزیدهها»، «گزینه اشعار»، «سه دفتر»، «دلاویزترین»، «زیبای جاودانه»، «ریشه در خاک» و همچنین برگزیدهای از کتاب اسرارالتوحید به نام «یکسان گریستن».
ویدیو مرتبط :
شعرکوچه فریدون مشیری
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
اس ام اس عاشقانه از فریدون مشیری
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بی روی تو درهای جهانم بسته است
از دست تو خواهم که برآرم فریاد
در پیش نگاه تو زبانم بسته است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتم دل را به پند درمان کنمش
جان را به کمند سر به فرمان کنمش
این شعله چگونه از دلم سر نکشد
وین شوق چگونه از تو پنهان کنمش
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای چشم ز گریه سرخ خواب از تو گریخت
ای جان به لب آمده از تو گریخت
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هزار بوسه به سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای من جدا شده بود
که هر چه بود تو بودی و روشنایی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم به ناله در آمد که
ای صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
که گِل بوده ست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
روزهایی که بی تو می گذرد
گرچه با یاد توست ثانیه هاش
آرزو باز میکشد فریاد
در کنار تو می گذشت ایکاش
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو را دارم ای گل جهان با من است
تو تا با منی جان جان با من است
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با من است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نرسد دست تمنا چون به دامان شما
می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما